22- انتظار ظهور مسيحا
انديشه انتظار مسيحا ماهيتا يهودى است . اقوام عصر قديم ، بر اثر نوميدى از وضع
موجود و بى توجهى به آينده ، به گذشته خويش مى باليدند و
كمال شادكامى اجتماعى و ملى را در آن مى ديدند. گونه اى از اين گذشته گرايى را
چكامه سرايان يونانى و رومى ، هزيود (Hesiod) و اويد (Ovid) ماهرانه ترسيم و
توصيف كرده اند. اين دو تن براى جهان پنج دوره و پنج نژاد پياپى
قائل شدند و گفتند: انسانها در نخستين دوره كه عصر زرين ناميده مى شود، شادمان و به
دور از درد و رنج ، بى كشت و كار از محصولات زمين بهره مى بردند. مردن ايشان نيز به
شكل خواب بى رؤ يايى بود كه طى آن به بزم فرشتگان نگهبان جهان پر مى كشيدند.
در سوى ديگر اين طيف ، واپسين دوره يا عصر آهنين وجود داشت كه از همه آشفته تر بود و
آن دو چكامه سرا در آن دوره روزگار مى گذراندند.
پس از نوسازى اورشليم مستقر شدن يهوديان در آن مشكلاتى پديد آمد و مبارزه با
پادشاهان ستمگر و بت پرست سوريه آغاز شد جنگهاى مكابيان با استعمارگران
سوريه به پيروزى يهود انجاميد كه در كتابهاى اپوكريفا شرح داده شده است .
در سال 70 م . تيتوس ، پسر امپراطور روم ، اورشليم را محاصره و ويران كرد و مردم
بى شمارى را از دم شمشير گذراند. وى سنهدرين را نيز از بين برد.
كلمه (تلمود) به معناى آموزش از فعل ثلاثى عبرى (لمد) (يعنى ياد داد) مى آيد و با
واژه (تلميذ) و مشتقات آن كه در زبان عربى رباعى هستند ارتباط دارد. تلمود به
كتابى بسيار بزرگ كه احاديث و احكام يهود را در بر دارد اطلاق مى شود.
عرفان (يا تصوف ) در اديانگ واكنشى به شريعت و
تعقل (فقه و فلسفه ) است . عرفان از ذوق بر مى خيزد،
قابل نفى يا اثبات نيست و با هنر رابطه اى تنگاتنگ دارد. عرفان همچون آتش لطيف است
و هر چيز را به كام خود مى كشد و به جلو مى رود. اديان هند و خاور دور سراسر عرفانى
اند و در عصر ما با اندكى تبليغ ، بسيارى از مردم آمريكا و اروپا را به سوى خود
كشيده اند.
يوديان در سرزمينهاى اسلامى زندگى خوبى داشتند و شمارى از آنان به مقامات اجتماعى
بلندى نائل شدند. اين در حالى بود كه يهوديان مقيم كشورهاى اروپايى مجبور بودند
در اماكن خاصى به نام گتو (Ghetto) با ذلت تمام زندگى كنند. همچنين بسيار اتفاق
مى افتاد كه مسيحيان آنان را به زور به آيين خود در مى آوردند. اين گونه افراد در ظاهر
مسيحى مى شدند، ولى در باطن يهودى مى ماندند و تعبير يهوديان مسيحى نما
(Marranos) به چنين افرادى دلالت دارد كه در اصطلاح يهوديان ايران ، آنوس خوانده
مى شوند. يهوديان اندلس در دوران فرمانروايى مسلمانان در آن سامان زندگى خوبى
داشتند. هنگامى كه به سال 1492 اندلس به طور
كامل از دست مسلمانان خارج شد، يهوديان نيز از آن سرزمين تبعيد شدند. آنان به
كشورهاى اسلامى شمال آفريقا روى آوردند، ولى تنها اندكى از ايشان در آن ورطه
هولناك از چنگال دزدان دريايى و ناخدايان آزمند رهيده ، به
ساحل امن و امان رسيدند و در دامان پر مهر اسلام قرار گرفتند. منش نيك و رفتار انسانى
مسلمانان با بيگانگان زبانزد تاريخ نگاران يهودى و مسيحى است .
يهوديان اروپا بر اثر فشارهايى كه براى آنان به وجود آمده بود، نمى توانستند بين
مسيحيان و اقوام ديگر زندگى كنند و تبعيدهاى پياپى هر چه بيشتر آنان را به فكر وطن
مستقل مى انداخت . انديشه پديد آوردن كشورى
مستقل براى يهود سابقه اى طولانى دارد با اين وصف ، زندگى ميان ملتهاى غير يهودى
از نظر اقتصادى براى عموم يهوديان بسيار بهتر بود و به همين
دليل ، پس از تاءسيس كشور اسرائيل ، يهوديان حاضر به مهاجرت به آن نبودند؛ از اين
رو، براى تشويق آنان به مهاجرت ، در تمامى سرزمينهاى يهودى نشين اروپا و آسيا و
آفريقا سازمانهايى به وجود آمد. دستگاههاى تبليغاتى
اسرائيل نيز باغ سبزى را به يهوديان نشان مى دادند. گروهى از يهود پس از مهاجرت ،
به وطن قبلى بازگشتند و به برنامه هاى پيشين خود ميان اقوام ديگر ادامه دادند.
يهوديت تبليغ ندارد، زيرا يهوديان دين خود را نعمتى الهى مى دانند كه مخصوص نژاد
بنى اسرائيل است . با اين وصف هر گاه كسى بخواهد يهودى شود بايد ذلتهاى اين قوم
را به او تفهيم كرد تا اگر مرد اين ميدان نيست ، پا در آن نگذارد.
(29)تحميل يهوديت به ندرت وجود داشته است . (30)يهوديان معمولا مردم را به
صهيونيسم دعوت مى كنند.
1. ترجمه تفسيرى كتاب مقدس ، انگلستان ، انجمن بين المللى كتاب مقدس ، 1995.
حضرت عيسى مسيح (ع ) در نقطه اى ازجهان متولد شد كه به تازگى زير سلطه روميان
درآمده بود و فلسطين يكى از آخرين سرزمينهايى بود كه به دست روميان تسخير شد. در
آن عصر، يهوديان به شكل نامطلوبى زير يوغ بيگانگان قرار داشتند و فشار دولت
روم غير قابل تحمل بود. نهضتهاى بى فرجامى در گوشه و كنار فلسطين برخاست ،
ولى بى رحمانه شكست خورد، ولى بعدا شاگردان و پيروان او با عزمى استوار به
نشر آيين وى پرداختند. اين آيين بازماندگان نهضتهاى پيشين را به خود جلب كرد.
در جهان چند مجموعه دينى يافت مى شود؛ مثلا اديان ابراهيمى يك مجموعه و اديان هند و چين
مجموعه ديگرى يا تشكيل مى دهند. هر دينى كه متاءخر است ، ادعا مى كند كه ظهور آن در
اديان قبلى مجموعه خودش پيشگويى شده است . از اين رو، مسيحيان از گذشته هاى دور در
تلاش بوده اند پيشگويى ظهور حضرت عيسى (ع ) را در عهد عتيق يعنى كتاب يهوديان
پيدا كنند. از آنجا كه در هيچ جاى كتاب عهد عتيق نام عيسى بن مريم (ع ) نيامده است ،
مسيحيان براى نيل به اين مقصود دست به تاءويلاتى زده اند تا پيشگوييهاى ديگرى را
كه در آن كتاب يافت مى شود، به آن حضرت ربط دهند. اين شيوه در
انجيل متى فراوان است و به همين دليل ، گفته مى شود كه
انجيل متى براى ارشاد يهوديان نوشته شده است .
پيروان اديان الهى به بركت اعتقادات دينى نسبت به وجود تاريخى فرستادگان خداوند
از اطمينان و آرامش قلبى برخوردارند، ولى يكى از دغدغه هاى دانشمندان غير متدين به
وجود تاريخى انبياء (ع ) مربوط مى شود، مورخ بزرگ مغرب زمين ،
ويل دورانت تاريخچه 200 سال تشكيك پيرامون وجود تاريخى حضرت عيسى (ع ) را چنين
گزارش مى دهد:
اندكى پيش از برانگيخته شدن حضرت عيسى مسيح (ع )، حضرت يحيى بن زكريا (ع )،
پيامبر جوان و پرآوازه بنى اسرائيل در سرزمين يهوديه قيام كرد و به موعظه مردم
پرداخت . اين پيامبر به مردم مى گفت : (توبه كنيد، زيرا ملكوت آسمان نزديك است )
(متى 3:2، 1:4، لوقا 3:3).
حضرت عيسى (ع ) دنباله كار حضرت يحيى (ع ) را گرفت و به مژده فرارسيدن ملكوت
خداوند آغاز كرد. وى ارشاد و رهبرى مؤ منان و شاگردان را بر عهده گرفت و در كنيسه
هاى نواحى مجاور به ايراد موعظه پرداخت . لوقا مى گويد: به
جليل برگشت و در كنيسه ها به موعظه پرداخت :
با مطالعه اناجيل به آسانى مى توان دريافت كه حضرت عيسى (ع ) يك فرد انقلابى
بوده و براى پيروز كردن ستمديدگان بر ستمكاران تلاش مى كرده است . البته نبايد
فراموش كرد كه مسيحيان تقريبا از همان آغاز، پيوسته مى گفتند كه هدف وى مسائلى
ملكوتى بوده و كشته شدن او براى كفاره شدن گناهان بشر اتفاق افتاده است . اين
ديدگاه با اناجيل هماهنگى زيادى ندارد، ولى با نوشته هاى پولس موافق است . اينك
نمونه هايى از كارهاى انقلابى و سياسى وى :
حضرت عيسى مسيح (ع ) با آنكه بارها از پيروان خود خواسته بود خود را با او نزد مردم
آشكار كنند، باز هم در مسير اهداف والاى رسالت به يك تن از شاگردان خويش اجازه داد
تا به طور ناشناس در شوراى يهود (سنهدرين ) شركت كند. گر چه كسى نمى داند نقش
اين شاگرد كه انكار ظاهرى حضرت مسيح (ع ) را ايجاب مى كرده است چه بوده ، اما طبيعى
به نظر مى رسد كه او توطئه هاى شورا و خيانت يهوداى اسخريوطى را به آن حضرت
گزارش داده باشد.
حضرت مسيح (ع ) در گفتارى شوق آميز واژه مقدس تعميد را براى بيان آرزوى شهادت در
راه خدا - كه تعميد در خون است - به كار مى برد (مانند وضوى خون در ادبيات اسلامى ).
همچنين در مرقس 10:38-39، تعميد به معناى شهادت آمده است . در
اناجيل ، علاوه بر تعميد با آب ، تعميد با آتش و روح القدس نيز به چشم مى خورد (متى
2:11، مرقس 1:8، لوقا 3:16). تعبير صبغة الله در قرآن كريم (بقره 138) نيز به
نظر گروهى از مفسران به معناى تعميد الهى است .
مسيحيان به نشانه مصلوب شدن عيسى مسيح (ع ) در راه گناهان بشر نشان صليبى به
گردن مى آويزند. حضرت عيسى بارها به تاءكيد گفته است كه پيرو واقعى او كسى
است كه صليب خود را بردارد وبه دنبال او برود. از اين سخن مى توان به روشنى
دريافت كه سابقه آويختن نشان صليب به دوران زندگى آن حضرت باز مى گردد و
نبايد آن را نشانه مصلوب شدن او دانست . اين سنت بايد به (انكار خويشتن ) و اعلام
آمادگى براى شهادت در راه خدا تفسير شود. همان گونه كه مردم ايران در تظاهرات
انقلاب اسلامى به نشانه آمادگى براى شهادت در راه خدا كفن مى پوشيدند. همچنين
دعبل بن على خزاعى شاعر اهل بيت (ع )، در اشاره به جانبازيهاى خود، گفته است : (من
پنجاه سال است كه چوبه دارم را بر دوش دارم ، اما تاكنون كسى را نيافته ام كه مرا بر
آن بياويزد.)(33)
مردم آسايش طلب تصور نادرستى از مسيحاى موعود داشتند. حضرت عيسى مسيح (ع ) به
منظور تصحيح انديشه هاى آنان ، هدف رسالت خويش را به روشنى اعلام كرد:
هنگامى كه تعقيب و دستگيرى حضرت مسيح (ع ) قطعى و نزديك شد و دانست كه با وى
همچون يك مجرم رفتار خواهند كرد، براى دفاع مسلحانه آخرين تلاش خود را كرد، اما
پاسخ مساعدى نشيند:
حضرت عيسى مسيح (ع ) هيرود پادشاه منطقه جليل را روباه ناميد و از ستمگرى و سنگدلى
او كه قاتل حضرت يحيى (ع ) بود، هيچ باك و پروايى نداشت :
|