8- الواح و ده فرمان
هنگامى كه سه ماه از خروج بنى اسرائيل از مصر گذشته بود، حضرت موسى (ع )
ماءموريت يافت براى گفتگو با خداوند به بالاى طور سينا (يعنى كوه سينا) برود. وى
در آنجا دو لوح دريافت كرد كه فرمانهاى خداوند بر آنها نقش بسته بود. قرآن كريم از
(ابواح ) به صيغه جمع نام مى برد، (اعراف : 145). از جمله آن فرمانها ده حكم بسيار
مهم است كه به ده فرمان معروف شده است :
تورات مى گويد وقتى بنى اسرائيل
مشاهده كردند حضرت موسى (ع ) در مراجعت از طور سينا تاءخير كرد، نزد حضرت هارون
(ع ) رفتند و از او درخواست كردند تا براى آنان خدايانى بسازد و آن حضرت موضوع را
به حضرت موسى (ع ) اطلاع داد و خواست آنان را هلاك كند، اما بر اثر شفاعت وى از آن
صرف نظر كرد. حضرت موسى (ع ) آن دو لوح را برداشت و به سوى بنى
اسرائيل آمد. هنگامى كه وى كار زشت آنان را مشاهده كرد، لوحها را بر زمين زد و به مؤ اخذه
برادرش پرداخت و گوساله را سوزاند و خرد كرد و آن را در آب ريخت و به بنى
اسرائيل نوشاندو سپس امر كرد شمشيرهاى خود را بردارند و به مدت نصف روز يكديگر
را بكشند.
تورات واژه اى عبرى و به معناى قانون است ؛ زيرا در كتاب تورات احكام و قوانين زيادى
وجود دارد. نام ديگر تورات شريعت است .
عهد عتيق نامى است كه مسيحيان در مقابل عهد جديد به كتاب يهوديان داده اند. مسيحيان به
هر دو عهد عقيده دارند. عهد عتيق به زبان عبرى و اندكى از آن به زبان كلدانى نوشته
شده است . اين دو زبان مانند عربى از زبانهاى سامى هستند. كتاب تورات در آغاز عهد
عتيق قرار دارد.
بخش تاريخى عهد عتيق با تورات و تورات با سفر پيدايش آغاز مى شود. آفرينش جهان
، آدم و حوا و خوردن معرفت نيك و بد همچنين اخراج آنان از باغ عدن ، داستان فرزندان آدم ،
طوفان نوح ، حوادث مربوط به حضرت ابراهيم ،
اسماعيل ، اسحاق ، يعقوب و يوسف در اين سفر آمده است . چهار سفر بعدى سيره حضرت
موسى (ع ) و تاريخ بنى اسرائيل را شرح مى دهد. اين سيره تولد، بعثت ، هجرت (خروج
از مصر در حدود 1290 ق .م .)، تشكيل حكومت و رحلت آن حضرت را در بردارد. مقدار زيادى
از احكام و قوانين ، ضمن عباراتى منسوب به وحى ، در اين چهار سفر وجود دارد. به عقيده
يهوديان و مسيحيان ، مؤ لف اسفار پنجگانه تورات حضرت موسى (ع ) است . تاريخ
بنى اسرائيل از زمان حضرت يوشع (ع ) به بعد در دوازده كتاب بعدى ادامه مى يابد.
اينك براى آشنايى با اپوكريفاى عهد عتيق نامهاى آن كتب را مى آوريم . لازم است اشاره
كنيم كه نسخه هايى از كتاب مقدس كه داراى اپوكريفاست ، هم از نظر تعداد كتب
اپوكريفا و هم از نظر ترتيب ، با يكديگر اختلاف دارند. منبع بيشتر اين كتابها ترجمه
سبعينه است . تاكنون اپوكريفا به زبان فارسى ديده نشده است ، اما نسخه هايى از آن
به عربى و انگليسى و زبانهاى ديگر وجود دارد. يك مجموعه اپوكريفا در 241 صفحه
به زبان عربى ، مشتمل بر 10 كتاب زير است :
علام دينى ، پزشك و فيلسوف يهودى ، موسى بن ميمون (1135 - 1204 م .) به آيين
يهود لباسى نو پوشاند و سيزده اصل براى آن ترتيب داد، به اين شرح :
يهوديت (مانند اسلام و مسيحيت ) از آغاز بر توحيد استوار شده است و همه انبياى يهود، از
حضرت موسى (ع ) تا انبياى پرشمار بعدى ، با شرك مبارزه كرده اند. بديهى است كه
پيروان اديان توحيدى نيز در مواردى از دين خود
غافل مى شوند و به گونه هايى از شرك روى مى آورند. اين مساءله هيچ گاه نظر
پژوهشگران را نسبت به اصل اين اديان تغيير نداده است . آنان با قطع نظر از لغزشهاى
پيروان يك دين ، از تحقيقات خود دانسته اند كه اديان دو گونه اند:
يهوديان به نبوت معتقدند و در مورد آن بحثهاى كلامى گسترده اى دارند. همچنين براى
نبوت معناى ويژه اى قائلند كه پيشگويى است و پيامبران بزرگى همچون اشعيا، ارميا،
حزقيال و هوشع به عنوان نبى يعنى پيشگو شهرت دارند.
پس از حضرت موسى (ع )، حضرت يوشع بن نون (ع ) به امر خدا به رهبرى قوم
برخاست . وى از رود اردن كه از شمال به جنوب فلسطين كشيده شده است ، گذشت و بلاد
كنعان و حدود آن را فتح كرد. به ادعاى عهد عتيق سكنه بومى آن مناطق
قتل عام شدند و آن سرزمين به بنى اسرائيل اختصاص يافت . جريان اين جنگها در ششمين
كتاب عهد عتيق ، به نام صحيفه يوشع موجود است . پس از حضرت يوشع (ع ) مردان
بزرگى در بنى اسرائيل به رهبرى مردم اشتغال داشتند كه داوران بنى
اسرائيل ناميده مى شوند. آنان عموما سمت پيامبرى يا پادشاهى نداشتند. تاريخ اين
رهبران در سفر داوران آمده است .
به هر حال پيشگوييهاى انبياى بنى اسرائيل تحقق يافت (24) و پس از چندى آشوريها
كه در شمال بابل در عراق و سوريه كنونى حكمرانى داشتند و پايتخت آنان شهر نينوا
بود به اسرائيل تاختند و عده كثيرى را به اسيرى بردند. چند
سال بعد، پادشاه بابل بختنصر كه در عهد عتيق نبوكدنصر (يعنى بت (نبو) تاج را
نگهدارى مى كند) ناميده مى شود، به اورشليم حمله كرد و مردم يهودا را كشت و عده اى را
به اسارت به بابل برد كه تا مدتى طولانى در آنجا بودند. اسير شدن مردم
اسرائيل و يهودا موجب پراكندگى آنان در خاورميانه و سرزمينهاى ديگر شد. اين اسارت
اهميت ويژه اى داشت ؛ زيرا گروهى از مردم اسرائيل نيز كه در حمله پيشين توسط
آشوريها از اسارت معاف شده بودند، در اين يورش همراه با ساكنان يهودا به
بابل كوچ داده شدند. اين موضوع جلاى بابل ناميده مى شود.
هنگامى كه كورش (يعنى خورشيد) بنيانگذار سلسله هخامنشى
بابل را فتح كرد، يهوديان آزاد شدند و اجازه بازگشت به سرزمين خود را يافتند. اما
بسيارى از آنان حاضر نبودند بابل را ترك كنند و در
بابل و اطراف آن پراكنده شدند. اعلاميه كورش در مورد آزادى يهود حدود
سال 538 ق .م . صادر شد. كورش با اين كار در ميان يهود محبوبيت زيادى به دست آورد.
پس از بازگشت يهود از بابل ، جامعه دينى نظام تازه اى يافت و معابدى ساخته شد كه
بعدا كنيسه (synagogue) ناميده شد.اين معابد مانند ساير معبدها معمارى خاصى داشتند و
در آنها قربانگاه و اماكن ويژه ديگرى وجود داشت . هم اكنون نيز معبد يهوديان كنيسه
ناميده مى شود.
يهوديان نيز مانند ساير اقوام تحت تاءثير محيط قرار داشتند و پس از تماس با برخى
تمدنهاى باستانى ، خواسته يا ناخواسته ، بسيارى از مفاهيم و
اعمال آنها را وام گرفتند، ولى بايد توجه داشت كه آنان پيوسته و در تمام موارد،
مسائل ياد شده را به رنگ اخلاقيات توحيدى خاص خويش در مى آوردند. مثلا داستان
طوفان نوح ، خواه از بابليها اقتباس شده باشد يا نه ، آن گونه كه در سفر پيدايش
آمده است ، از خداى واحد، مهربان و درستكار سخن مى گويد. اين داستان به داستان پر-
نپيشتيم (napishtim-Per) كه روى الواح ميخى حك شده است و علاوه بر شرك صريح ،
خدايانى خودخواه ، ستيزه جو، احساساتى و حسود را مطرح مى كند، چندان شباهتى ندارد.
اين تمايز در ساير داستانها و قوانين و باورهايى كه گفته مى شود يهود از اقوام ديگر
اقتباس كرده اند، نيز مشهود است .
يهود عيدهايى دارند از اين قرار:
همه دينها پس از اندك زمانى فرقه هاى متعدد پيدا مى كنند.
مسائل اجتماعى و تنوع مشربها، فرقه ها را پديد مى آورد. برخى از اين فرقه ها نيرومند
و برخى ناتوانند، همچنين فرقه هايى پرجمعيت و فرقه هايى كم جمعيت هستند.
كلمه فريسى در عبرى به معناى عزلت طلب است . اين لقب بر جدايى و امتياز آنان دلالت
دارد. اين فرقه دو قرن قبل از ميلاد پديد آمد و تاكنون هم اكثريت يهود از آن هستند.
اصل اين فرقه به فرقه حسيديم (به معناى پارسايان ) بر مى گردد. فرقه حسيديم
سه يا چهار قرن قبل از ميلاد براى زدودن آثار بت پرستى و انحراف ميان يهوديان پديد
آمد. آنان در جنگهاى مكابيان شركت داشتند و در راه دين جانبازى كردند و شهيد شدند.
نام اين فرقه به صادوق بن اخيطوب كه از طرف حضرت داوود (ع ) به كهانت منصوب
شده بود، مربوط مى شود (كتاب دوم سموئيل 8:17 و 15:24). اين منصب در عصر حضرت
سليمان (ع ) نيز براى صادوق باقى ماند(كتاب
اول پادشاهان 2:34). كاهنان بنى صادوق در كتاب
حزقيال مورد تعريف و تمجيد قرار گرفته اند و امانت دارى آنان ستوده شده است
(حزقيال 44:15).
نام سامريان از منطقه اى به نام سامره مى آيد كه در زمان تجزيه سرزمين فلسطين پس
از حضرت سليمان (ع ) ، مركز كشور اسرائيل بود. اين فرقه پس از بازگشت از اسيرى
بابل پديد آمد و برخى معتقدند كه نژاد آنان اسرائيلى نيست و احتمالا مخلوطى از
اسرائيلى و آشورى است .
ريشه كلمه اسنى احتمالا به معناى شفا دهنده است ،به اين معنا كه آنان در انديشه شفاى
روان خود بوده اند. در وجه تسميه اين كلمه ،احتمالا ديگرى (مانند تعميد دهنده ) نيز وجود
دارد.
كلمه قانونى كه در لغت به معناى غيور و متعصب است ، بر گروهى اطلاق مى شد كه با
شدت تمام با استيلاى روميها بر فلسطين مخالفت مى كردند. آنان معمولا خنجرى در زير
لباس خود مخفى مى كردند و در فرصت مناسب هواخواهان روميان را از پاى در مى آوردند.
بيگانگان آنان را از فرقه هاى ديگر مشخص مى كردند و خطر آنان را جدى مى گرفتند.
چنين به نظر مى رسد كه اين عده از نظر ساير اعتقادات خود با فريسيان تفاوتى
نداشتند.
قارئون از كلمه (قراء) در عربى و عبرى مى آيد كه در
مقابل تفسيرهاى تكلف آميز فريسيان ، به قرائت كتب آسمانى اشاره دارد.
نام فرقه دونمه به تركى استانبولى به معناى
مبدل شده است و در بعضى اوقات به آنان شبتين مى گويند كه به شبتاى صبى مؤ سس
گروهشان نسبت داده مى شود.
|