فهرست مطالب
مقدّمه دفتر
پيشگفتار به قلم يكى از شاگردان استاد
شرح حال استاد
آثار علاّمه طباطبائى
مقدمه
1 - دين :
2 - اسلام :
3 - شيعه :
بخش اوّل : كيفيت پيدايش و نشو و نماى شيعه
آغاز پيدايش شيعه و كيفيت آن
سبب جدا شدن اقليت شيعه از اكثريت سنى و بروز اختلاف
دو مسئله جانشينى و مرجعيت علمى
روش سياسى خلافت انتخابى و مغايرت آن با نظر شيعه
انتهاى خلافت به اميرالمؤ منين على (ع ) و روش آن حضرت
بهره اى كه شيعه از خلافت پنجساله على (ع ) برداشت
انتقال خلافت به معاويه و تبديل آن به سلطنت موروثى
سخت ترين روزگار براى شيعه
استقرار سلطنت بنى اميه
شيعه در قرن دوم هجرى
شيعه در قرن سوم هجرى
شيعه در قرن چهارم هجرى
شيعه در قرن نهم هجرى
شعيه در قرن دهم تا يازدهم هجرى
شيعه در قرن دوازده تا چهاردهم هجرى
انشعابات شيعه
شيعه زيديه
شيعه اسماعيليه و انشعاباتشان
((باطنيه )):
نزاريه و مستعليه و دروزيه و مقنعه
الف - ((نزاريه )):
ب - ((مستعليه )):
ج - ((دروزيه )):
د - ((مقنعه )):
شيعه دوازده امامى و فرق ايشان با زيديه و اسماعيليه
خاتمه فصل :
خلاصه تاريخچه شيعه دوازده امامى
بخش دوّم : تفكر مذهبى شيعه
معناى تفكر مذهبى
ماءخذ اساسى تفكر مذهبى در اسلام
راههايى كه قرآن براى تفكر مذهبى نشان مى دهد
تفاوت در ميان سه طريق نامبرده
طريق اوّل : ظواهر دينى ، اقسام ظواهر دينى
حديث صحابه
بحث مجدد در كتاب و سنت
ظاهر و باطن قرآن
تاءويل قرآن
تتمه بحث در حديث
روش شيعه در عمل به حديث
تعليم و تعلم عمومى در اسلام
شيعه و علوم نقليه
طريق دوّم : بحث عقلى
تفكر عقلى ، فلسفى و كلامى
پيش قدمى شيعه در تفكر فلسفى و كلامى در اسلام
كوشش پايدار شيعه در فلسفه و ساير علوم عقليه
چرا فلسفه در شيعه باقى ماند
چند تن از نوابغ علمى شيعه
طريق سوم : كشف
انسان و درك عرفانى
ظهور عرفان در اسلام
راهنمائى كتاب و سنت به عرفان نفس و برنامه آن
بخش سوم : اعتقادات اسلامى از نظر شيعه دوازده امامى
1 - خداشناسى
نظرى به جهان هستى و واقعيت - ضرورت وجود خداوند
نظرى ديگر از راه ارتباط انسان و جهان
وحدانيّت خداوند
ذات و صفت
معناى صفات خداوندى
توضيح بيشتر در معناى صفات
صفات فعل
قضا و قدر
انسان و اختيار
2 - پيغمبرشناسى
به سوى هدف - هدايت عمومى
هدايت خصوصى
خرد و قانون
شعور مرموزى كه ((وحى )) ناميده مى شود
پيغمبران - عصمت نبوت
پيغمران و دين آسمانى
پيغمبران و حجت وحى و نبوت
شماره پيغمبران خدا
پيغمبران اولوالعزم و صاحبان شريعت
نبوت محمد (ص )
پيغمبر اكرم (ص ) و قرآن
3 - معادشناسى
تركيب انسان از روح و بدن
بحث در حقيقت ((روح )) از نظر ديگران
مرگ از نظر اسلام
برزخ
روز قيامت - رستاخيز
بيان ديگر
استمرار و توالى آفرينش
4 - امام شناسى
معناى امام
امامت و جانشينى پيغمبراكرم (ص ) و حكومت اسلامى
در تاءييد سخنان گذشته
امامت در بيان معارف الهيّه
فرق ميان نبى و امام
امامت در باطن اعمال
ائمه و پيشوايان اسلام
اجمالى از تاريخ زندگى دوازده امام (ع )
امام اوّل
امام دوّم
امام سوم
امام چهارم
امام پنجم
امام ششم
امام هفتم
امام هشتم
امام نهم
امام دهم
امام يازدهم
امام دوازدهم
نوّاب خاص
بحث در ظهور مهدى (ع ) از نظر عمومى
بحث در ظهور مهدى (ع ) از نظر خصوصى
اشكالى چند و پاسخ آنها
خاتمه : پيام معنوى شيعه
مقدّمه دفتر
بسمه تعالى
پروردگار متعال در هر عصرى از اعصار، جهت هدايت ابناى بشر، انبياى عظام و رسولان
فراوانى چون حضرت آدم ، نوح ، موسى و عيسى - عليهم السلام - همراه با كتب آسمانى و
احكام و قوانين الهى ، ارسال داشته است ، تا اينكه پيامبر عظيم الشاءن اسلام حضرت
محمد بن عبداللّه (ص ) به پيامبرى مبعوث شد و قرآن ؛ اين معجزه ابدى و
مكمل اديان سلف براى هدايت انسانها نازل گشت .
رسول خدا با 23 سال زحمات طاقت فرسا توانست مكتب متعالى اسلام را در شبه جزيره
حجاز استقرار بخشيده و از سران برخى از امپراطوريهاى معروف آن عصر نيز دعوت به
اسلام نمايد و بدين وسيله نور پر فروغ اسلام و قرآن را در سراسر گيتى پرتو
افكن نمايد.
تنها فرقه ممتاز اسلام - كه از صدر اسلام تا به
حال از موفقيت و جايگاه خاص خويش دفاع نموده - ((فرقه ناجيه تشيع )) مى باشد كه
پيروان حقيقى اهل بيت عصمت و طهارت بوده و احكام نورانى اسلام و قرآن را تنها از
اهل بيت پيامبر گرفته و فقط قول آنان را حجت مى دانند.
بحمداللّه با انقلاب اسلامى در ايران ، ((تشيع )) قوت و جان تازه اى گرفت و علما و
انديشمندان شيعى از اين فرصتهاى به دست آمده ، حداكثر استفاده را برده و با تمام
توان و امكانات خويش با بيان و قلم ، در نشر معارف
اصيل شيعه همت گماشته و نكات مبهم و اتهامات ناجوانمردانه مغرضين و بدخواهان را
پاسخهايى مناسب دادند و گرد و غبار فراوانى را كه از سوى منحرفين و بدخواهان بر
روى تشيع نشسته بود، زدودند.
يكى از متفكرين و انديشمندان ممتاز جهان اسلام ، مرحوم علامه طباطبائى - رضوان اللّه
تعالى عليه - است كه در طول عمر پر بركت خود با تاءليف كتابهاى فراوان و رساله
هاى عديده و تربيت شاگردان ممتاز و برجسته ، خدمات فراوانى به جهان تشيّع نموده
است . يكى از آثار مفيد و بسيار ارزشمند آن مرحوم ، كتاب ((شيعه در اسلام )) است كه
مكرر طبع شده و مورد استفاده علاقه مندان داخل و خارج كشور قرار گرفته است .
اين كتاب اساسا براى معرفى تشيع در مغرب زمين تاءليف شده چرا كه اغلب مطالعات و
تحقيقات انديشمندان مغرب زمين پيرامون شيعه ، عارى از تعصب و غرض ورزى نيست ؛ چون
مصادر تحقيقى آنان از اهل سنت و يا از فرقه منحرف اسماعيليه مى باشد.
لازم به ذكر است كه اين كتاب ، توسط يكى از شاگردان استاد، به زبان انگليسى
ترجمه شده و مدتى نيز در آمريكا در سطح دانشگاهى تدريس شده است . از ويژگيهاى
ديگر اين كتاب اين است كه مرحوم علامه (ره ) بدون كوچكترين اهانت به
اهل سنّت و جماعت ، به دفاع از مبانى و اصالت شيعه و بيان
علل پيدايش آن برآمده و بر اين عقيده استوار است كه نشان دهد ((تشيّع )) تنها مذهب صحيح
اسلام مى باشد و اين مهم را با بيانى بسيار ساده و روان به انجام رسانيده است . ما
مطالعه اين كتاب را بسيار مفيد و سودمند مى دانيم .
اين دفتر، بعد از بررسى ، ويرايش ، مقابله و اصلاحاتى چند، آن را طبع و در اختيار
علاقه مندان قرار مى دهد، اميد است مورد قبول خداوند
متعال قرار گيرد.
دفترانتشارات اسلامى
وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم
پيشگفتار به قلم يكى از شاگردان استاد
كتابى كه اكنون از نظر خواننده مى گذرد، جزئى از طرحى است كه جهت معرفى ((تشيع
)) در مغرب زمين تحقق پذيرفته است . گرچه در طى قرن گذشته ، دانشمندان مغرب زمين
، مطالعات زيادى در باره جوانب مختلف اسلام و تمدن اسلامى انجام داده اند، اما اكثر اين
آثار با نهايت تعصب و غرض انجام گرفته و در آنها كوشش در تحريف اسلام ديده مى
شود.
وانگهى تقريبا تمام منابع اروپائيان در تحقيقاتى كه در باره اسلام انجام مى گيرد، از
منابع اهل تسنن است و هرگاه از قرآن ، حديث ، سيره نبوى ، فقه و كلام سخن به ميان مى
آيد، معمولاً مقصود همان نظر اهل سنت و جماعت است و حتى اين نظر نيز اغلب تحريف يافته و
مغرضانه بيان شده است .
در آثار موجود به زبانهاى اروپايى ، تشيع به صورت يك فرقه فرعى معرفى شده
و تمام ديد و علت وجودى آن به يك نزاع صرفا سياسى و اجتماعى
تقليل يافته و كمتر به علل دينى كه باعث پيدايش ((شيعه )) گرديد، توجه شده است ،
حتى در تحقيقات در باره ((شيعه )) به طور كلى باز سهم اساسى از آن ((اسماعيليه ))
است ! و ((شيعه دوازده امامى )) حتى به اندازه مكتب اسماعيلى مورد نظر قرار نگرفته است
!!
شايد سوابق تاريخى مغرب زمين ، علت اصلى اين محدوديت باشد. غرب تا كنون دو بار
با اسلام تماس مستقيم داشته است ، با اعراب در اندلس و صقليه
(سيسيل ) و با اتراك در شرق اروپا و در هر دو مورد تماس با اسلام به صورت سنى آن
بود و رابطه با ((تشيّع )) محدود به روابط نسبتا سرّى و محدود با برخى حوزه هاى
اسماعيلى در فلسطين در جنگهاى صليبى و شايد در برخى مراكز اندلس گرديد.
مغرب زمين ، هيچگاه قبل از دوران جديد با عالم تشيّع و مخصوصا ايران شيعى ، تماسى
نداشت و با فرهنگ ايران اسلامى نيز براى اولين بار در هند آشنا شد.
به هر حال ، به اين علل و شايد جهت كوشش غربيان در تحقير آن جوانب از اسلام كه جنبه
عقلى آن قوى است ، تشيّع هيچگاه چنانكه واقعا در تاريخ اسلام وجود داشته و هنوز نيز
مذهب دهها ميليون فرد ايرانى و عرب ، پاكستانى و هندى و غيره را
تشكيل مى دهد، خارج از جهان پيروان اين مذهب شناخته نشده است و در مغرب زمين همان نظر
مستشرقان قرن گذشته كه ((تشيّع )) را يك بدعت ! در اسلام مى دانستند در اكثر
محافل پذيرفته شده و حتى برخى ، تشيّع را اختراع عده اى دشمنان اسلام در قرون
بعدى مى دانند. نگاهى به چند كتاب معروف موجود كه يا مربوط به تشيّع مى باشد و
يا در آن اشاره اى به تشيّع شده است ، جهت اثبات اين ادعا كافى است .
با توجه به اين زمينه و نحوه تفكر جديدى كه به تدريج بر تحقيق در باره اديان در
مغرب زمين و مخصوصا در ممالك ((انگلوساكسون )) حكمفرما مى شود، ضرورت يك سلسله
تحقيقات اصيل در باره شيعه ، هر روز بيشتر احساس مى شود.
بعد از جنگ بين المللى ، به تدريج در آمريكا و سپس در انگلستان به اين نكته
برخوردند كه بهترين معرف يك دين ، فردى است كه از درون آن دين به آن مى نگرد و
صرف توصيف ((عينى )) يك دين مخصوصا توسط كسى كه يا اصلاً به دين اعتقاد ندارد
و يا دين خاصى را كه مورد مطالعه اوست ، از بدو امر مطرود و بى اساس مى شمارد،
به هيچ وجه كافى نيست .
كشف اين حقيقت تواءم با احتياج روز افزون خواص متفكران مغرب زمين و مخصوصا جوانان
به استفاده از اديان مشرق زمين جهت پر كردن خلا اى كه به علت تضعيف مسيحيت و غلبه
عجيب ماديگرى در اروپا و آمريكا پيش آمده است ، باعث شد كه در آمريكا به تدريج
مراكزى به منظور تحقيق اصيل در اديان تاءسيس گردد و حتى المقدور از دانشمندان و ماَّخذ
خود اديان جهت درك آنها استفاده شود، البته اسلام به طور كلى و تشيّع بالا خص نمى
توانست كاملاً از اين امر مستثنا باشد.
يكى از صاحب قدمان و پيشكسوتان در اين نهضت پرفسور كنث مورگان (Morgan
Kenneth) دانشمند آمريكايى و استاد دانشگاه كوليگت (Colgate) است كه مدتى از عمر
خود را در مشرق زمين گذرانيده و رابطه مستقيم با بسيارى از برجسته ترين علما و
استادان و بزرگان معنوى تمام اديان شرقى داشته است .
اين استاد كه شهرت او در جهان اسلامى بيشتر به علت تنظيم كتاب ((اسلام صراط مستقيم
)) است كه توسط گروهى از دانشمندان مسلمان نوشته شده است و استاد محمود شهابى
نيز ((فصل تشيع )) آن را نگاشته اند، چندين
سال پيش ، مركزى در دانشگاه ((كولگيت )) جهت اجتماع نمايندگان
اصيل اديان جهانى تاءسيس كرد و خود اكنون رياست آن را عهده دار است و گروهى
دانشجوى برجسته را در تاريخ اديان ، راهنمايى مى كند.
پرفسور مورگان ، همواره در چاپ منابع مهم اديان شرقى و معرفى آنها به غربيان از
نظرگاه اصيل پيروان واقعى اين اديان كوشيده است .
هنگامى كه هشت سال پيش براى بار اول راقم اين سطور از اين مركز ديدن كرد، سخن از
كمبود كتب اصيل در باره تشيع به ميان آمد. البته ((پرفسور هنرى كربن )) از دانشگاه
((سوربن )) خدمات ارزنده اى در معرفى تفكر شيعه انجام داده اند ليكن اولاً: آثار ايشان
به زبان فرانسه در سطحى بسيار بالاست و ثانياً: با عرفان و حكمت سر و كار دارد و
جوانب عمومى تر دين را مطرح نمى سازد. دو سه كتاب و رساله ديگر كه به زبان
انگليسى موجود است اكثرا تراوش فكر چند مبلغ مسيحى است كه عمر خود را صرف از بين
بردن تشيع و رد آن كرده اند.
اتفاقا يكى دو سال بعد، در تابستان 1964 ((پرفسور مورگان )) به ايران آمد، در آن
هنگام اين جانب افتخار تلمذ در محضر استاد ارجمند ((علامّه سيد محمد حسين طباطبائى )) را
داشت و هفته اى چند بار به ((دركه )) به خانه تابستانى ايشان مشرف شده و از خرمن
دانش بى كرانشان خوشه اى چند مطابق با استعداد محدود خود مى چيد. روزى به اتفاق
آقاى مورگان خدمت علامه طباطبائى رسيديم . از اولين لحظه ، حضور معنوى و روحانيت
علامه طباطبائى ، پرفسور مورگان را شيفته خود ساخت و استاد مورگان فورا احساس
كرد كه در حضور شخصى قرار گرفته است كه علم و حكمت را از مرحله فكر به مقام
عمل رسانيده و آنچه مى گويد چشيده و پيموده است . در كوچه هاى تنگ و خاكى و در عين
حال پرلطف ((دركه )) در مراجعت از محضر استاد، فورا طرح نگارش يك سلسله كتاب در
باره شيعه براى مردم مغرب زمين توسط علامه طباطبائى و با همكارى اين جانب ، مطرح
گرديد و چندى بعد برنامه كار پى ريزى شد و استاد بزرگوار در عرض سه
سال بعد، دو اثر پر ارزش كه يكى كتاب فعلى و ديگرى ((قرآن از نظر شيعه )) است
به رشته تحرير درآورد و با اين عمل ، خدمت بزرگى بر خدمات فراوانى كه به علم و
دانش اسلامى كرده است افزود.
متن اين كتاب توسط اين جانب به زبان انگليسى ترجمه شد ومدتى نيز در آمريكا در
سطح دانشگاهى تدريس شده است و به زودى پس از اتمام اين دوره تجربى و ارزيابى
عكس العمل دانشجويان در فهم اثرى كه مستقيما از قلم يك عالم بزرگ اسلامى تراوش
كرده است ، به صورت نهايى ، انتشار خواهد يافت .
جلد دوم در باره قرآن ، در شرف ترجمه است و سومين اثر در اين سلسله كه به منظور
شناساندن شيعه در جهان مى باشد، ترجمه منتخبى از گفتار امامان شيعه خواهد بود كه
تا كنون در غرب ، كتابى مكتوم و گنجى نهفته باقى مانده است .
بنابراين ، كتاب ((شيعه در اسلام )) يك تحقيق جديد با هدفى تازه است . منظور آن
شناساندن شيعه و جوانب گوناگون آن به افرادى است كه با عالم فكرى اسلامى و
شيعى آشنايى ندارند و مايلند از ديدگاهى كلى ، نظرى جامع به اين بخش مهم از اسلام
بيفكنند.
مؤ لف محترم ، اين هدف را بدون اهانت به اهل سنّت و جماعت و در عين
حال دفاع از اصالت شيعه و بيان علت پيدايش آن ،
دنبال كرده و كوشيده است تا نشان دهد كه تشيّع جنبه اى كاملاً
اصيل از اسلام است بدون اينكه كوچكترين مقصودى در ايجاد تفرقه يا شكاف بين تشيّع و
تسنّن در نظر باشد. برعكس با دفاع از اصالت شيعه گفتگوى بين دو بخش اصلى
اسلام را آسانتر ساخته است از آنجا كه تقريب واقعى ، فقط با حفظ اصالت طرفين امكان
پذير مى باشد.
از عجايب زمان ما اين است كه احتياج به اين كتاب به زبان فارسى شايد كمتر از
انگليسى نباشد. نه تنها دهها و صدها بلكه هزارها جوان ايرانى امروزه دچار
جهل و نادانى در باره دين خود مى باشند و در عين
حال احساس احتياج به آشنايى با آن مى كنند و دانش آنها اكتفاى استفاده از كتب عادى دينى
را نمى كند.
در ساليان گذشته بين طبقه اى از جامعه ، مسئله تعليمات دينى وضعى بس شگفت آور
پيدا كرده است كه شايد در كمتر جامعه ديده شود در حالى كه اقليتهاى مذهبى و نيز
خارجيان مقيم ايران در خانه و مدرسه ، نهايت كوشش را دارند تا فرهنگ و دين خود را به
فرزندان خود منتقل سازند، بين مسلمانان كه اكثريت قاطع را در جامعه ايرانى دارا مى
باشند، در برخى طبقات تعليمات دينى بكلى فراموش شده است . والدين مسئوليت را از
خود سلب كرده و اميد دارند به نحوى معجزآسا مدارس از عهده اين امر خطير برآيد و مدارس
به نوبه خود با فقدان معلمان كافى براى تدريس دروس عادى طبعا هيچگونه صلاحيتى
جهت تحقق دادن به اين معجزه را ندارد، لذا به تدريج عده اى پرورش يافته اند كه به
آنها همه نوع وسائل مادى داده شده و برايشان هر چه دلخواه آنها در زندگى باشد فراهم
شده است بجز معنا و جهت . آنها مى دانند چگونه حركت كنند ليكن نمى دانند به كجا
بروند.
و از آنجا كه انسان موجودى است هدف طلب و نمى تواند عمر خود را تماما در سرگرميهاى
پوچ و گذران مادى و شهوانى بگذراند، عده اى از اين بى تكليفى رنج مى برند و
بسيارى از آنها در جستجوى يك نوع تعليم معنوى و دينى هستند ليكن يافتن مربى و راهنما
و حتى كتابى كه به لسان آنان حقايق دينى و تفكر و تاريخ تشيّع را برايشان
تشريح كند، بس مشكل است .
در چنين وضعى چاپ اين كتاب كه در بدو امر براى محققان و دانش طلبان مغرب زمين
نگاشته شده بود، براى ايرانيان نيز اهميّت فراوان دارد و مى توان گفت كه اين تصنيف
در نوع خود بى نظير است .
علامه طباطبائى با لسانى ساده تقريبا تمام جوانب شيعه را از تاريخ گرفته تا حكمت
و عرفان توضيح داده و در صفحاتى معدود بسيارى از مهمترين حقايق معارف اسلامى و
شيعى را بيان كرده است .
با چاپ اين اثر براى بار اول علاقمند فارسى زبان مى تواند با مطالعه يك كتاب
به رؤ وس تفكر شيعى احاطه يافته و كليدهايى جهت باز كردن راههاى تحقيق و تفحص
بعدى به دست آورد. در واقع اين اثر نفيس ، راهنمايى است كه با كمك آن فردى كه
تاكنون با جهان معنوى شيعه ناماءنوس بوده است مى تواند در اين عالم وسيع ، قدم نهد
و با اتكاى به اين راهنماى موثق يقين داشته باشد كه گمراه نخواهد گرديد بلكه با
توسل به اين حبل متين به مقصد نهايى خواهد رسيد.
تمام مراتب علم و معرفت شيعى از نحوه پيدايش تاريخى آن و فقه و شريعت تا لطيف
ترين حقايق معنوى به زبانى بس ساده كه مى تواند فقط متعلق به يك استاد واقعى
باشد، در چهار فصل كلى جمع آورى گرديده و براى بار
اول به زبان فارسى بحثى با چنين جامعيت و در لباسى اين چنين ساده آراسته شده و به
جامعه ايرانى كه اكنون از هر زمان بيشتر محتاج به خودشناسى و ارشاد است ، عرضه
گرديده است . اين مهم فقط مى توانست از فكر و قلم توانايى با جامعيت و
كمال علاّمه طباطبائى تراوش كند.
شرح حال استاد
علامه سيد محمد حسين طباطبائى از يكى از خاندانهاى بزرگ علم برخاسته است و چهارده
پشت ايشان از دانشمندان و علماى بنام تبريز بوده اند. ولادت ايشان در پايان
سال 1321 هجرى قمرى مصادف با 1282 شمسى در تبريز به وقوع پيوست و ايشان
در زادگاه خود تحصيلات مقدماتى را دنبال نمود.
پس از اتمام اولين مراحل علمى در 1304 رهسپار نجف اشرف شد و ده
سال در آن مركز بزرگ تشيّع به تكميل معلومات خود در شعب مختلف علوم اسلامى پرداخت
. فقه و اصول را نزد استادان معروف ((نائينى و كمپانى )) و فلسفه را نزد ((سيد حسين
بادكوبى )) كه خود از شاگردان جلوه و آقا على مدرس بود و رياضيات را نزد ((آقا
سيد ابوالقاسم خوانسارى )) و اخلاق را در محضر ((حاج ميرزا على قاضى )) كه در حكمت
عملى و عرفان ، مقامى بس ارجمند داشتند تلمذ كرد. سپس در
سال 1314 به زادگاه خود مراجعت فرمود.
تحصيلات علامه طباطبائى فقط محدود به سطوح عادى فقه نبود بلكه علاوه بر عميق
ترين تحصيلات در صرف و نحو و ادبيات عرب و فقه و
اصول ، ايشان يك دوره كامل از رياضيات قديم از
((اصول )) اقليدس تا ((مجسطى )) بطلميوس و نيز فلسفه و كلام و عرفان و تفسير را
فرا گرفت و در اين علوم به مرحله اجتهاد نائل آمد.
شهرت علامه طباطبائى در تهران و حوزه هاى ديگر علمى ايران خارج از تبريز هنگامى
آغاز شد كه در اثر حوادث سياسى جنگ دوم جهانى و عواقب بعد از آن ، ايشان از
مسقطالراءس خود به قم مهاجرت كرد و از سال 1325 در آنجا ساكن شد و بدون
كوچكترين سر و صدا مجالس درس خود را در تفسير و حكمت آغاز كرد و در سفرهاى پياپى
به تهران با علاقه مندان به حكمت و معارف اسلامى نيز تماس
حاصل نمود و حتى از بحث و مناظره با مخالفان دين و حكمت ، دريغ نورزيد و از راه
عقل و منطق ، بسيارى از افرادى را كه از طريق صواب منحرف شده بودند به درك حقايق
دينى و حكمى نايل ساخت و توانست در عرض بيست و چند
سال اخير، اثر عميقى از خود نه تنها در طبقه روحانيت بلكه بين عده اى از طبقه متجدد و
تحصيل كرده در غرب بجا گذارد.
ساليان دراز هر پاييز بين ايشان و استاد هنرى كربن مجالسى با حضور جمعى از فضلا
و دانشمندان تشكيل شده است كه در آن مباحثى حياتى در باره دين و فلسفه و مسائلى كه
جهان امروز در مقابل شخص معنوى و جوينده حقيقت قرار مى دهد، مطرح مى شود و اين جلسات
نتايج بسيار مهمى به بار آورده است . بدون شك چنين جلساتى در سطحى آنچنان بالا و
با افقى آنچنان وسيع در جهان اسلام امروز بى نظير بوده است و حتى مى توان گفت كه
از دوره قرن وسطى كه تماس فكرى و معنوى
اصيل بين اسلام و مسيحيت قطع شد، چنين تماسى بين شرق اسلامى و غرب
حاصل نشده است .
در حوزه علميه قم ، خدمت بزرگ علاّمه طباطبائى ، احياى علوم عقلى و نيز تفسير قرآن
كريم بوده است . به تدريج ايشان تدريس سطوح اساسى حكمت مانند كتاب ((شفاء)) و
((اسفار)) را متداول ساخت . شخصيت بارز ايشان و تخلق به صفات حميده و حسن سلوك در
تماس با طلاب ، هر روز گروه بيشترى از افراد علاقه مند و با استعداد را بسوى
مجالس درس ايشان جلب كرد تا در ساليان اخير در درس حكمت ، صدها طلبه حضور
داشتند و در طى بيست و چند سال گذشته عده كثيرى دانشمند كه برخى اكنون خود اساتيد
حكمت هستند، موفق به نيل به مقام اجتهاد در اين علم نفيس ، تحت ارشاد علامه طباطبائى
شدند.
شايد حتى مهمتر از خدمت ايشان به حكمت كه از طريق تربيت عده كثيرى از طلاب و نشر كتب
انجام پذيرفته است ، توجه علامه طباطبائى به اهميّت تربيت اخلاقى و تزكيه نفس بين
شاگردان خود بوده است . ايشان در واقع به تنهايى مكتب جديدى در تربيت افرادى كه
علم و اخلاق را تواءما توسعه داده اند تاءسيس كرده و اشخاصى بس لايق به جامعه
تقديم داشته و همواره لزوم تواءم كردن آموزش و پرورش را تاءييد كرده است ؛ امرى كه
هميشه از اصول اوليه فرهنگ اسلامى ايران بوده است و متاءسفانه امروزه در نظام مدارس
جديد و حتى در مدارس قديم تا حدى فراموش شده است .
آثار علاّمه طباطبائى
از ايشان آثار علمى بسيار بجا مانده است كه قسمتى از آنها بدين قرار است :
1 - تفسير الميزان -
به زبان عربى (در 20 جلد) و ترجمه فارسى آن تا كنون بارها چاپ شده است .
2 - اصول فلسفه و روش رئاليسم -
با حواشى آقاى مرتضى مطهرى كه سه جلد از پنج جلد آن تا كنون چاپ شده و بقيه به
صورت خطى باقى است (1) . يك جلد عربى از آن نيز انتشار يافته است .
3 - حاشيه بر اسفار صدرالدين شيرازى -
كه بر چاپ جديد اسفار كه زير نظر علامه طباطبائى در شرف چاپ است و شش جلد آن
تاكنون انتشار يافته است - نوشته شده است .
4 - مصاحبات با استاد كربن
در دو جلد كه يك جلد آن در سالنامه مكتب تشيّع 1339 انتشار يافته و جلد ديگر در شرف
چاپ است . (2)
5 - رساله در حكومت اسلامى -
كه به فارسى و عربى و آلمانى چاپ شده است .
6 - حاشيه كفايه .
7 - رساله در قوه و فعل .
8 - رساله در اثبات ذات .
9 - رساله در صفات .
10 - رساله در افعال .
11 - رساله در وسائط.
12 - الانسان قبل الدين .
13 - الانسان فى الدين .
14 - الانسان بعد الدين .
15 - رساله در نبوت .
16 - رساله در ولايت .
17 - رساله در مشتقات .
18 - رساله در برهان .
19 - رساله در مغالطه .
20 - رساله در تحليل .
21 - رساله در تركيب .
22 - رساله در اعتبارات .
23 - رساله در نبوت و مقامات .
24 - منظومه در رسم خط نستعليق .
25 - على والفلسفة الالهيه (به فارسى ترجمه شده است )
26 - قرآن در اسلام .
27 - شيعه در اسلام (كه همين كتاب مورد نظر است )
و چند رساله و مقالات ديگر
به علاوه از علامه طباطبائى مقالات متعددى در نشريات گوناگون مانند ((مكتب تشيع )) و
((درسهائى از مكتب اسلام )) و ((راهنماى كتاب )) و... به انتشار رسيده است .
مهمترين اثر علامه طباطبائى يقينا همان ((تفسير الميزان )) است كه تا كنون هفده جلد (3)
از آن - كه شامل بيش از نيمى از قرآن كريم مى باشد - به اتمام رسيده است . اين اثر
نفيس از بزرگترين تفاسير عصر حاضر است و همان خدمتى را كه تفاسير بزرگ قديم
با توجه به علوم و فلسفه زمان خود در فهم قرآن به مسلمانان اعصار گذشته انجام
داده است ، براى نسل فعلى انجام مى دهد. وانگهى علامه طباطبائى روش جديدى در تفسير
به كار برده است كه مبتنى بر نص حديث است و آن تفسير آيات قرآنى توسط ساير
آيات مى باشد. امروزه تمام وقت علامه طباطبائى مصروف تاءليف اين اثر بزرگ مى
شود و اميد مى رود كه ايشان بتوانند آن را به پايان رسانند (4) .
علامه طباطبائى با نهايت متانت و بدون توجه به جار و
جنجال و سر و صدا و زرق و برق ظاهرى ، زندگى ساده خود را در خدمت به علم و دين و
تربيت شاگرد و تاءليف كتب ارزنده ادامه مى دهند.
كتاب مورد بحث فعلى ((شيعه در اسلام )) بدون شك ايشان را براى بار
اول به طبقه جديدى از ايرانيان و نيز علاقه مندان به اسلام شناسى و ايران شناسى در
مغرب زمين ، معرفى مى كند. البته ايشان را احتياجى به معرفى به جامعه علمى ايران
نيست و اگر خوانندگان اين كتاب نيز به اين گروه محدود مى بود اين جانب به خود اجازه
نمى داد كه سخنان ناچيز خود را در معرفى شخصيتى اين چنين بارز به رشته تحرير
درآورد، ليكن از آنجا كه گروه جديدى بدون شك از راه اين كتاب براى بار
اول با آثار اين استاد بزرگوار روبرو مى شوند، راقم اين سطور كه سالها سعادت
تلمذ نزد ايشان را داشته و وظيفه مطبوع ترجمه اين اثر را نيز به زبان انگليسى عهده
دار بوده است ، تكليف خود دانست كه نكاتى چند در باره علامه طباطبائى مرقوم دارد و با
كلمات نارساى خود تا حدى يكى از اساطين بزرگ علم و حكمت اين عصر را معرفى كند.
البته قلم ، قاصر از معرفى شخصيت بزرگ ايشان است و كلام ، نمى تواند مراتب
كمال و فضل و مقام روحانى ايشان را توصيف كند. اين صفحات شرح قطره اى است از
دريايى كه سالها با سكوت و آرامش به خدمتى بس اساسى به جامعه اسلامى و ايرانى
كمر همت بسته است . و از آنجا كه خود به مرتبه
وصال به حقيقت نايل آمده است مانند مشعلى نورانى اطراف خود را منور ساخته و راه پاى
بسيارى از شاگران و ارادتمندان و خوانندگان آثار خود را از دور و نزديك روشن ساخته
و به حيات فكرى و معنوى آنان روح و جهت و معنا بخشيده است .
مقدمه
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
اين كتاب كه به نام ((شيعه در اسلام )) ناميده مى شود، هويت واقعى مذهب تشيع را كه
يكى از دو مذهب بزرگ اسلامى (تشيع و تسنن ) است بيان مى كند. كيفيت پيدايش و نشو و
نماى تشيع ، طرز تفكر مذهبى شيعه و معارف اسلامى از نظر شيعه :
1 - دين :
ترديد نيست در اينكه هر يك از افراد انسان در زندگى طبعا به همنوعان خود گراييده در
محيط اجتماع و زندگى دسته جمعى اعمالى انجام مى دهد و كارهايى كه انجام مى دهد از
همديگر بيگانه و بى رابطه نيستند و اعمال گوناگون وى مانند خوردن و نوشيدن و
خواب و بيدارى و گفتن و شنيدن و نشستن و راه رفتن و اختلاطها و معاشرتها در عين
حال كه صورتا از همديگر جدا و متميز مى باشند با همديگر ارتباط
كامل دارند، هر كارى را در هر جا و به دنبال هر كار ديگر نمى شود كرد بلكه حسابى در
كار است .
پس اعمالى كه انسان در مسير زندگى انجام مى دهد تحت نظامى است كه از آن تخطى نمى
كند و در حقيقت از يك نقطه مشخصى سرچشمه مى گيرد و آن اين است كه انسان مى خواهد يك
زندگى سعادتمندانه داشته باشد كه در آن تا مى تواند كامروا بوده به خواسته و
آرزوهاى خود برسد. و به عبارت ديگر: تا مى تواند نيازمنديهاى خود را از جهت بقاى
وجود، به طور كاملترى رفع نمايد.
و از اينجاست كه انسان پيوسته اعمال خود را به مقررات و قوانينى كه بدلخواه خود
وضع كرده يا از ديگران پذيرفته ، تطبيق مى كند و روش معينى در زندگى خود اتخاذ
مى نمايد، براى تهيه وسائل زندگى كار مى كند؛ زيرا تهيّه
وسائل زندگى را يكى از مقررات مى داند، براى التذاذ ذايقه و رفع گرسنگى و
تشنگى ، غذا مى خورد و آب مى آشامد؛ زيرا خوردن و آشاميدن را براى بقاى سعادتمندانه
خود ضرورى مى شمرد و به همين قرار...
قوانين و مقررات نامبرده كه در زندگى انسان حكومت مى كند به يك اعتقاد اساسى
استوارند و انسان در زندگى خود به آن تكيه داده است و آن تصورى است كه انسان از
جهان هستى كه خود نيز جزئى از آن است دارد و قضاوتى است كه در حقيقت آن مى كند و اين
مسئله با تاءمل در افكار مختلفى كه مردم در حقيقت جهان دارند بسيار روشن است ، كسانى
كه جهان هستى را همين جهان مادى محسوس و انسان را نيز پديده اى صد در صد مادى (كه
با دميده شدن حيات پيدا و با مرگ نابود مى شود) مى دانند روش شان در زندگى اين
است كه خواسته هاى مادى و لذايذ چند روزه دنيوى خود را تاءمين كنند و همه مساعى شان در
اين راه مبذول است كه شرايط و عوامل طبيعت را براى خود رام سازند.
و كسانى كه مانند عامه بت پرستان جهان طبيعت را آفريده خدائى بالاتر از طبيعت مى داند
كه جهان بويژه انسان را آفريده و غرق نعمتهاى گوناگون خود ساخت تا از نيكيهاى وى
برخوردار شوند، اينان برنامه زندگى را طورى تنظيم مى كنند كه خشنودى خدا را جلب
كنند و موجبات خشم او را فراهم نياورند چه اگر خدا را خشنود كنند نعمت خود را برايشان
فراوان و پاينده گرداند و اگر خشمگين سازند نعمت خود را از دستشان خواهد گرفت .
و كسانى كه علاوه بر ايمان تنها به خدا براى انسان زندگانى جاودانى
قائل بوده او را مسئول خوب و بد اعمالش مى دانند و در نتيجه روز بازخواست و پاداش
(روز قيامت ) اثبات مى كنند مانند مجوس و يهود و نصارا و مسلمين ، در زندگى خود راهى را
مى خواهند بپيمايند كه اين اصل اعتقادى در آن مراعات شود و سعادت اين سرا و آن سرا را
تاءمين نمايد.
مجموع اين اعتقاد و اساس (اعتقاد در حقيقت انسان و جهان ) و مقررات متناسب با آن كه در مسير
زندگى مورد عمل قرار مى گيرد، ((دين )) ناميده مى شود و اگر انشعاباتى در دين پيدا
شود، هر شعبه را ((مذهب )) مى نامند مانند مذهب تسنن و مذهب تشيع در اسلام و مذهب ملكانى و
مذهب نسطورى در مسيحيت .
بنابر آنچه گذشت ، هرگز انسان (اگر چه به خدا نيز معتقد نباشد) از دين (برنامه
زندگى كه بر اصل اعتقادى استوار است ) مستغنى نيست ، ((پس دين همان روش زندگى
است و از آن جدايى ندارد)).
قرآن كريم معتقد است كه بشر از ((دين )) گريزى ندارد و آن راهى است كه خداى
متعال براى بشرباز كرده كه با پيمودن آن به وى برسند منتها امر كسانى كه دين حق
(اسلام ) را پذيرفته به راستى راه خدا را مى پيمايند و كسانى كه دين حق را نپذيرفته
اند راه خدا را كج كرده عوضى گرفته اند (5) .
2 - اسلام :
اسلام در لغت به معناى تسليم و گردن نهادن است و قرآن كريم دينى را كه به سوى آن
دعوت مى كند از اين روى اسلام ناميده كه برنامه كلى آن تسليم شدن انسان است به
خداى جهان و جهانيان (6) كه در اثر اين تسليم پرستش نكند جز خداى يگانه را و طاعت
نكند جز فرمان او را؛ چنانكه قرآن كريم خبر مى دهد اولين كسى كه اين دين را ((اسلام ))
و پيروان آن را ((مسلمان )) ناميد، حضرت ابراهيم - عليه السلام - بود (7) .
3 - شيعه :
شيعه كه در اصل لغت به معناى پيرو مى باشد به كسانى گفته مى شود كه جانشينى
پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را حق اختصاصى خانواده رسالت مى دانند و در
معارف اسلام پيرو مكتب اهل بيت مى باشند (8) .
بخش اوّل : كيفيت پيدايش و نشو و نماى شيعه
آغاز پيدايش شيعه و كيفيت آن
آغاز پيدايش ((شيعه )) را كه براى اولين بار به شيعه على عليه السّلام (اولين پيشوا
از پيشوايان اهل بيت عليهم السّلام ) معروف شدند، همان زمان حيات پيغمبر اكرم بايد
دانست و جريان ظهور و پيشرفت دعوت اسلامى در 23
سال زمان بعثت ، موجبات زيادى در بر داشت كه طبعا پيدايش چنين جمعيتى را در ميان ياران
پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايجاب مى كرد (9) .
الف :
پيغمبراكرم در اولين روزهاى بعثت كه به نص قرآن ماءموريت يافت كه خويشان
نزديكترخود را به دين خود دعوت كند (10) صريحا به ايشان فرمود كه هر يك از شما
به اجابت دعوت من سبقت گيرد، وزير و جانشين و وصى من است . على عليه السّلام پيش از
همه مبادرت نموده اسلام را پذيرفت و پيغمبراكرم ايمان او را پذيرفت و وعده هاى خود
را (11) تقبل نمود و عادتا محال است كه رهبر نهضتى در اولين روز نهضت و قيام خود
يكى از ياران نهضت را به سمت وزيرى و جانشينى به بيگانگان معرفى كند، ولى به
ياران و دوستان سرتاپا فداكار خود نشناساند يا تنها او را با امتياز وزيرى و جانشينى
بشناسد و بشناساند ولى در تمام دوره زندگى و دعوت خود، او را از وظايف وزيرى
معزول و احترام مقام جانشينى او را ناديده گرفته و هيچگونه فرقى ميان او و ديگران
نگذارد.
ب :
پيغمبراكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به موجب چندين روايت مستفيض و متواتر - كه
سنى و شيعه روايت كرده اند - تصريح فرموده كه على (12) عليه السّلام در
قول و فعل خود از خطا و معصيت مصون است ، هر سخنى كه گويد و هر كارى كه كند با
دعوت دينى مطابقت كامل دارد و داناترين (13) مردم است به معارف و شرايع اسلام .
ج :
على عليه السّلام خدمات گرانبهايى انجام داده و فداكاريهاى شگفت انگيزى كرده بود؛
مانند خوابيدن در بستر پيغمبر اكرم در شب هجرت (14) و فتوحاتى كه در جنگهاى بدر
و اُحد و خندق و خيبر به دست وى صورت گرفته بود كه اگر پاى وى در يكى از اين
وقايع در ميان نبود، اسلام و اسلاميان به دست دشمنان حق ، ريشه كن شده بودند (15) .
د :
جريان ((غدير خم )) كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در آنجا على عليه
السّلام را به ولايت عامه مردم نصب و معرفى كرده و او را مانند خود متولى قرار داده
بود (16) .
بديهى است اين چنين امتيازات و فضائل اختصاصى ديگر كه مورد اتفاق همگان بود (17)
و علاقه مفرطى (18) كه پيغمبراكرم به على عليه السّلام داشت ، طبعا عده اى از ياران
پيغمبر اكرم را كه شيفتگان فضيلت و حقيقت بودند بر اين واميداشت كه على عليه السّلام
را دوست داشته به دورش گرد آيند و از وى پيروى كنند؛ چنانكه عده اى را بر حسد و
كينه آن حضرت وامى داشت .
گذشته از همه اينها نام ((شيعه على )) و ((شيعه
اهل بيت )) در سخنان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بسيار ديده مى شود (19) .
سبب جدا شدن اقليت شيعه از اكثريت سنى و بروز اختلاف
هواخواهان و پيروان على عليه السّلام نظر به مقام و منزلتى كه آن حضرت پيش پيغمبر
اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و صحابه و مسلمانان داشت مسلم مى داشتند كه خلافت و
مرجعيت پس از رحلت پيغمبر اكرم از آن على عليه السّلام مى باشد و ظواهر اوضاع و
احوال نيز جزء حوادثى كه در روزهاى بيمارى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
به ظهور پيوست (20) نظر آنان را تاءييد مى كرد.
ولى برخلاف انتظار آنان درست در حالى كه پيغمبر اكرم رحلت فرمود و هنوز جسد
مطهرش دفن نشده بود و اهل بيت و عده اى از صحابه سرگرم لوازم سوگوارى و
تجهيزاتى بودند خبر يافتند عده اى ديگر - كه بعدا اكثريت را بردند - با
كمال عجله و بى آنكه با اهل بيت و خويشاوندان پيغمبر اكرم و هوادارانشان مشورت كنند و
حتى كمترين اطلاعى بدهند،از پيش خود در قيافه خيرخواهى ، براى مسلمانان خليفه معين
نموده اند و على و يارانش را در برابر كارى انجام يافته قرار داده اند (21) . على عليه
السّلام و هواداران او مانند عباس و زبير و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار پس از فراغ از
دفن پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اطلاع از جريان امر در مقام انتقاد برآمده
به خلافت انتخابى و كارگردانان آن اعتراض نموده اجتماعاتى نيز كرده اند ولى پاسخ
شنيدند كه صلاح مسلمانان در همين بود (22) .
اين انتقاد و اعتراف بود كه اقليتى را از اكثريت جدا كرد و پيروان على عليه السّلام را
به همين نام ((شيعه على )) به جامعه شناسانيد و دستگاه خلافت نيز به مقتضاى سياست
وقت ، مراقب بود كه اقليت نامبرده به اين نام معروف نشوند و جامعه به دو دسته اقليّت و
اكثريت منقسم نگردد بلكه خلافت را اجماعى مى شمردند و معترض را متخلف از بيعت و
متخلف از جماعت مسلمانان مى ناميدند و گاهى با تعبيرات زشت ديگر ياد مى كردند (23) .
البته شيعه همان روزهاى نخستين ، محكوم سياست وقت شده نتواست با مجرد اعتراض ،
كارى از پيش ببرد و على عليه السّلام نيز به منظور رعايت مصلحت اسلام و مسلمين و
نداشتن نيروى كافى دست به يك قيام خونين نزد، ولى جمعيت معترضين از جهت عقيده تسليم
اكثريت نشدند و جانشينى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و مرجعيت علمى را حق
طلق على عليه السّلام مى دانستند (24) و مراجعه علمى و معنوى را تنها به آن حضرت روا
مى ديدند و به سوى او دعوت مى كردند (25) .
دو مسئله جانشينى و مرجعيت علمى
((شيعه )) طبق آنچه از تعاليم اسلامى به دست آورده بود معتقد بود كه آنچه براى جامعه
در درجه اول اهميّت است ، روشن شدن تعاليم اسلام و فرهنگ دينى است (26) و در درجه
تالى آن ، جريان كامل آنها در ميان جامعه مى باشد.
و به عبارت ديگر
اولاً :
افراد جامعه به جهان و انسان با چشم واقع بينى نگاه كرده ، وظايف انسانى خود را (به
طورى كه صلاح واقعى است ) بدانند و بجا آورند اگر چه مخالف دلخواهشان باشد.
ثانيا :
يك حكومت دينى نظم واقعى اسلامى را در جامعه حفظ و اجرا نمايد و به طورى كه مردم
كسى را جز خدا نپرستند و از آزادى كامل و عدالت فردى و اجتماعى برخوردار شوند، و اين
دو مقصود به دست كسى بايد انجام يابد كه عصمت و مصونيت خدايى داشته باشد و
گرنه ممكن است كسانى مصدر حكم يا مرجع علم قرار گيرند كه در زمينه وظايف محوله
خود، از انحراف فكر يا خيانت سالم نباشند و تدريجا ولايت عادله آزاديبخش اسلامى به
سلطنت استبدادى و ملك كسرايى و قيصرى تبديل شود و معارف پاك دينى مانند معارف
اديان ديگر دستخوش تحريف و تغيير دانشمندان بلهوس و خودخواه گردد و تنها كسى كه
به تصديق پيغمبر اكرم در اعمال و اقوال خود مصيب و روش او با كتاب خدا و سنت پيغمبر
مطابقت كامل داشت همان على عليه السّلام بود (27) .
و اگر چنانچه اكثريت مى گفتند قريش با خلافت حقه على مخالف بودند، لازم بود
مخالفين را بحق وادارند و سركشان را به جاى خود بنشانند چنانكه با جماعتى كه در دادن
زكات امتناع داشتند، جنگيدند و از گرفتن زكات صرفنظر نكردند نه اينكه از ترس
مخالفت قريش ، حق را بكشند.
آرى آنچه شيعه را از موافقت با خلافت انتخابى بازداشت ، ترس از دنباله ناگوار آن
يعنى فساد روش حكومت اسلامى و انهدام اساس تعليمات عاليه دين بود، اتفاقا جريان
بعدى حوادث نيز اين عقيده (يا پيش بينى ) را روز به روز روشنتر مى ساخت و در نتيجه
شيعه نيز در عقيده خود استوارتر مى گشت و با اينكه در ظاهر با نفرات ابتدائى انگشت
شمار خود به هضم اكثريت رفته بود و در باطن به اخذ تعاليم اسلامى از
اهل بيت و دعوت به طريقه خود، اصرار مى ورزيدند در عين
حال براى پيشرفت و حفظ قدرت اسلام ، مخالفت علنى نمى كردند و حتى افراد شيعه ،
دوش به دوش اكثريت به جهاد مى رفتند و در امور عامه دخالت مى كردند و شخص على
عليه السّلام در موارد ضرورى ، اكثريت را به نفع اسلام راهنمايى مى نمود (28) .
روش سياسى خلافت انتخابى و مغايرت آن با نظر شيعه
((شيعه )) معتقد بود كه شريعت آسمانى اسلام كه مواد آن در كتاب خدا و سنت پيغمبر اكرم
روشن شده تا روز قيامت به اعتبار خود باقى و هرگز
قابل تغيير نيست (29) و حكومت اسلامى با هيچ عذرى نمى تواند از اجراى
كامل آن سرپيچى نمايد، تنها وظيفه حكومت اسلامى اين است كه با شورا در شعاع شريعت
به سبب مصلحت وقت ، تصميماتى بگيرد ولى در اين جريان ، به علت بيعت سياست آميز
شيعه و همچنين از جريان حديث دوات و قرطاس كه در آخرين روزهاى بيمارى پيغمبر اكرم
اتفاق افتاد، پيدا بود كه گردانندگان و طرفداران خلافت انتخابى معتقدند كه كتاب
خدا مانند يك قانون اساسى محفوظ بماند ولى سنت و بيانات پيغبمر اكرم را در اعتبار خود
ثابت نمى دانند بلكه معتقدند كه حكومت اسلامى مى تواند به سبب اقتضاى مصلحت ، از
اجراى آنها صرفنظر نمايد. و اين نظر با روايتهاى بسيارى كه بعدا در حق صحابه
نقل شد (صحابه مجتهدند و در اجتهاد و مصلحت بينى خود اگر اصابت كنند ماءجور و اگر
خطا كنند معذور مى باشند) تاءييد گرديد و نمونه بارز آن وقتى اتفاق افتاد كه خالد
بن وليد يكى از سرداران خليفه ، شبانه در
منزل يكى از معاريف مسلمانان ((مالك بن نويره )) مهمان شد و مالك را غافلگير نموده ،
كشت و سرش را در اجاق گذاشت و سوزانيد و همان شب با زن مالك همبستر شد! و به
دنبال اين جنايتهاى شرم آور، خليفه به عنوان اينكه حكومت وى به چنين سردارى نيازمند
است ، مقررات شريعت را در حق خالد اجرا نكرد (30) !!
و همچنين خمس را از اهل بيت و خويشان پيغمبر اكرم بريدند (31) و نوشتن احاديث پيغمبر
اكرم بكلى قدغن شد و اگر در جايى حديث مكتوب كشف يا از كسى گرفته مى شد آن را
ضبط كرده مى سوزانيدند (32) و اين قدغن در تمام زمان خلفاى راشدين تا زمان خلافت
عمر بن عبدالعزيز خليفه اموى (99 - 102) استمرار داشت (33) و در زمان خلافت خليفه
دوم (13 - 25 ق ) اين سياست روشنتر شد و در مقام خلافت ، عده اى از مواد شريعت را مانند
حج تمتع و نكاح متعه و گفتن ((حى على خيرالعمل )) در اذان نماز ممنوع ساخت (34) و
نفوذ سه طلاق را داير كرد و نظاير آنها (35) .
در خلافت وى بود كه بيت المال در ميان مردم با تفاوت تقسيم شد (36) كه بعدا در ميان
مسلمانان اختلاف طبقاتى عجيب و صحنه هاى خونين دهشتناكى به وجود آورد و در زمان وى
معاويه در شام با رسومات سلطنتى كسرى و قيصر حكومت مى كرد و خليفه او را كسراى
عرب مى ناميد و متعرض حالش نمى شد.
خليفه دوم به سال 23 هجرى قمرى به دست غلامى ايرانى كشته شد و طبق راءى اكثريت
شوراى شش نفرى كه به دستور خليفه منعقد شد، خليفه سوم زمام امور را به دست
گرفت . وى در عهد خلافت خود خويشاوندان اموى خود را بر مردم مسلط ساخته در حجاز و
عراق و مصر و ساير بلاد اسلامى زمام امور را به دست ايشان سپرد (37) ايشان بناى
بى بندوبارى گذاشته آشكارا به ستم و بيداد و فسق و فجور و نقض قوانين جاريه
اسلامى پرداختند، سيل شكايتها از هر سوى به دارالخلافه سرازير شد، ولى خليفه كه
تحت تاءثير كنيزان اموى خود و خاصه مروان بن حكم (38) قرار داشت ، به شكايتهاى
مردم ترتيب اثر نمى داد بلكه گاهى هم دستور تشديد و تعقيب شاكيان را صادر مى
كرد (39) و بالا خره به سال 35 هجرى ، مرد6م بر وى شوريدند و پس از چند روز
محاصره و زد و خورد، وى را كشتند.
خليفه سوم در عهد خلافت خود حكومت شام را كه در راءس آن از خويشاوندهاى اموى او
معاويه قرار داشت ، بيش از پيش تقويت مى كرد و در حقيقت سنگينى خلافت ، در شام متمركز
بود و تشكيلات مدينه كه دارالخلافه بود جز صورتى در بر نداشت (40) خلافت
خليفه اول با انتخاب اكثريت صحابه و خليفه دوم با وصيت خليفه
اوّل و خليفه سوم با شوراى شش نفرى كه اعضا و آيين نامه آن را خليفه دوم تعيين و
تنظيم كرده بود، مستقر شد. و روى هم رفته سياست سه خليفه كه 25
سال خلافت كردند در اداره امور اين بود كه قوانين اسلامى بر طبق اجتهاد و مصلحت وقت كه
مقام خلافت تشخيص دهد، در جامعه اجرا شود و در معارف اسلامى اين بود كه تنها قرآن
بى اينكه تفسير شود يا مورد كنجكاوى قرار گيرد خوانده شود و بيانات پيغمبر اكرم
صلّى اللّه عليه و آله و سلّم (حديث ) بى اينكه روى كاغذ بيايد روايت شود و از حدود
زبان و گوش تجاوز نكند.
كتابت ، به قرآن كريم انحصار داشت و در حديث ممنوع بود (41) پس از جنگ يمامه كه
در سال دوازده هجرى قمرى خاتمه يافت و گروهى از صحابه كه قارى قرآن بودند در
آن جنگ كشته شدند، عمر بن الخطاب به خليفه
اول پيشنهاد مى كند كه آيات قرآن در يك مصحف جمع آورى شود، وى در پيشنهاد خود مى
گويد اگر جنگى رخ دهد و بقيه حاملان قرآن كشته شوند، قرآن از ميان ما خواهد رفت ،
بنابراين ، لازمست آيات قرآنى را در يك مصحف جمع آورى كرده به قيد كتابت در بياوريم
(42) ، اين تصميم را در باره قرآن كريم گرفتند با اينكه حديث پيغمبر اكرم صلّى
اللّه عليه و آله و سلّم كه تالى قرآن بود نيز با همان خطر تهديد مى شد و از مفاسد
نقل به معنا و زياده و نقيصه و جعل و فراموشى در امان نبود ولى توجهى به نگهدارى
حديث نمى شد بلكه كتابت آن ممنوع و هرچه به دست مى افتاد سوزانيده مى شد تا در
اندك زمانى كار به جايى كشيد كه در ضروريات اسلام مانند نماز، روايات متضاد به
وجود آمد و در ساير رشته هاى علوم در اين مدت قدمى برداشته نشد و آنهمه تقديش و
تمجيد كه در قرآن و بيانات پيغمبر اكرم نسبت به علم و تاءكيد و ترغيب در توسعه
علوم وارد شده بى اثر ماند و اكثريت مردم سرگرم فتوحات پى در پى اسلام و دلخوش
به غنايم فزون از حد كه از هر سو به جزيرة العرب سرازير مى شد، بودند و ديگر
عنايتى به علوم خاندان رسالت كه سرسلسله شان على عليه السّلام بود و پيغمبر اكرم
صلّى اللّه عليه و آله و سلّم او را آشناترين مردم به معارف اسلام و مقاصد قرآن معرفى
كرده بود نشد، حتى در قضيه جمع قرآن (با اينكه مى دانستند پس از رحلت پيغمبر اكرم
صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مدتى در كنج خانه نشسته و مصحف را جمع آورى نموده است )
وى را مداخله ندادند حتى نام او را نيز به زبان نياوردند (43) .
اينها و نظاير اينها امورى بود كه پيروان على عليه السّلام را در عقيده خود راسختر و
نسبت به جريان امور، هشيارتر مى ساخت و روز به روز بر فعاليت خود مى افزودند.
على نيز كه دستش از تربيت عمومى مردم كوتاه بود به تربيت خصوصى افراد مى
پرداخت .
در اين 25 سال ، سه تن از چهار نفر ياران على عليه السّلام كه در همه
احوال در پيروى او ثابت قدم بودند (سلمان فارسى و ابوذر غفارى و مقداد) در گذشتند
ولى جمعى از صحابه و گروه انبوهى از تابعين در حجاز و يمن و عراق و غير آنها در
سلك پيروان على درآمدند و در نتيجه پس از كشته شدن خليفه سوم ، از هر سوى به آن
حضرت روى نموده و به هر نحو بود با وى بيعت كردند و وى را براى خلافت
برگزيدند.
|