آداب اجتماعى
از روزگارهاى گذشته تا كنون هر يك از ملل و اقوام بشرى ، با اختلاف شرايط حيات و
مغايرت نژاد و تفاوت مذهب و زبان ، يك سلسله مقرراتى را به نام آداب و رسوم اجتماعى
پذيرفته و در اداره امور زندگى براساس همان آداب و رسوم با يكديگر برخورد
داشته و دارند.
(آداب و رسوم اجتماعى عبارت از مقررات و روش هاى معمولى است كه از
نسل هاى پيشين به نسل هاى بعد انتقال يافته و بر حسب ضروريات ، آداب تازه اى به
آن اضافه مى شود.
سمنر، آداب اجتماعى را به منزله تنها وسيله تطبيق فرد يا اجتماع مى داند. آداب اجتماعى
شامل كليه رسوم متداول زندگى ، اعم از جزيى ترين و جدى ترين رسم هاست و تعداد
اين آداب از اندازه خارج است .) (670)
پايه هاى اخلاق
(اخلاق ، هنگامى كه جنبه عملى پيدا مى كند، به نام سنن و عادات و آداب دسته جمعى
متداول خوانده مى شود. سنن و آداب هر جامعه اى پايه فعاليت هاى انفرادى آن جامعه است .
در حقيقت اين سنن تارهايى هستند كه فعاليت انفرادى ، همچون پودى بر روى آنها بافته
مى شوند و اين حقيقت همواره از آغاز پيدايش بشر جارى بوده است .
در هر صورت ، آداب همواره به منزله پايه هاى اخلاق به شمار مى روند، زيرا رواج
برخى سنن و آداب ، آدمى را ناگزير مى كند كه اخلاق و عادات خويش را از آن آداب
اقتباس كند و هر عادتى يك توقع ناآگاهى به وجود مى آورد.) (671)
در نظر مردم ، تمام مقررات عادى و آداب و رسوم اجتماعى ارزش يكسان ندارند و جامعه همه
آن ها را به يك چشم نمى نگرند، بلكه بعضى را مهم و لازم الاجرا و بعضى را عادى و
قابل تخلف مى داند.
سنن و مقرراتى كه ناشى از عقايد مذهبى يا مبانى ملى است و در سعادت و خوشبختى جامعه
نقش مؤ ثرى دارد، مهم و غيرقابل اغماض است و سرپيچى از آن ها مايه زيان مادى و معنوى
است ، ولى آداب و رسومى كه زاييده افكار عادى و ناشى از روش هاى سطحى زندگى
است ، چندان قابل ملاحظه نيست و ممكن است كسانى در اجتماع آن ها را ناديده انگارند و عملا
از انجامشان سر، باز زنند.
آداب و سنن
بعضى از جامعه شناسان ، قسم اول ، يعنى آداب و رسومى را كه حاوى سعادت و مايه
رستگارى مردم است ، به سنن تعبير كرده و قسم ديگر را كه روش هاى عادى اجتماع است ،
آداب و رسوم خوانده اند.
(آن دسته از آداب و رسوم كه به نظر جامعه ، رعايت آن ها براى رفاه و نيك بختى مردم
ضرورى است و تخلف از آنها حيات جامعه را به خطر مى افكند، سنن خوانده مى شود.
بنا به تعريف سمنر و كلر، سنن عبارت از آداب و رسومى است كه متضمن فكر رفاه و
صلاح جامعه باشد و آدمى را بر آن دارد كه خود را با آنها وفق دهد، گو اين كه هيچ
اجبارى از طرف مقامى به وى وارد نيايد. در اثنايى كه انسان مى تواند آداب و رسوم
عادى را بدون گوشمالى و مجازات شديدى زير پا بگذارد، هرگز جرات آن را ندارد كه
سنتى را ناديده انگارد، زيرا از اين تخلف ، زيان بزرگ خواهد ديد.
رسوم ناپايدار
آداب و رسوم اجتماعى هر قومى متناسب با وضع زندگى و شرايط محيط اجتماعى آن قوم
است . با توجه به اين مطلب كه تمام ملت ها، كم و بيش ، در راه ترقى و
تكامل تلاش مى كند و پيوسته شرايط زندگى خود را در پرتو پيشرفت هاى علمى و
صنعتى دگرگون مى سازند، ناچار آداب و رسوم اجتماعى آنان نيز ثابت و پايدار
نخواهد ماند، بلكه با عوض شدن اوضاع اجتماعى يا تغيير
شكل مى دهند يا به كلى از ميان مى روند.
(آداب و رسوم اجتماعى با تغيير شرايط اجتماعى عوض مى شود. گو اين كه در
مقابل هر تغييرى معمولا ابراز مقاومت مى شود. آداب مربوط به افكار و آرا و رسوم
خانوادگى و مالكيت و غيره ، معمولا بيش از رسومى كه بستگى به فعاليت هاى اقتصادى
يك ملت دارند، مانند فن تهيه محصول ، در مقابل تغييرات مقاومت مى كنند.) (672)
تغيير مقتضيات زمان
عقلا و خردمندان كه از دگرگونى هاى اجتناب ناپذير جامعه با خبرند و از تغيير
مقتضيات زمان آگاه اند، هرگز در تحولات اجتماعى خود را نمى بازند و راه صحيح
زندگى را گم نمى كنند، بلكه تغييرات اجتماعى را با
كمال دقت مورد توجه قرار مى دهند و با پيشرفت هاى اساسى و ثمربخش زمان پيش مى
روند. خويشتن را با شرايط تازه محيط منطبق مى سازند و عملا از آداب و رسومش پيروى
مى كنند.
(قال على عليه السلام : اعرف الناس بالزمان من لم يتعجب من احداثه .(673) )
على عليه السلام فرموده است : داناترين مردم به مقتضيات زمان كسى است كه از تحولات
آن دچار شگفتى نشود و خويشتن را نبازد.
(و عنه عليه السلام : ينبغى لمن عرف الزمان ان لا ياءمن الصروف و
الغير.(674) )
و نيز فرموده است : كسى كه عارف به مقتضيات زمان است و از دگرگونى هاى پى
گيرش آگاهى دارد، شايسته است هرگز خويشتن را از تحولات و تغييرات اجتناب
ناپذيرش در امان نداند.
تربيت بر وفق محيط
آداب و رسوم اجتماعى هر زمان به منزله برنامه
عمل و خط مشى زندگى مردم آن زمان است . هر فردى با به كار بستن آن برنامه مى
تواند به شايستگى با مردم بياميزد و خويشتن را با مقتضيات زمان خود منطبق سازد.
پدران و مادران دانا موظف اند در تربيت فرزندان متوجه مقتضيات زمان باشند، آنان را با
شرايط محيط تربيت كنند و به صفات متناسب زمان ، كه شرط حسن سازگارى با اجتماع
است ، مجهزشان نمايند.
تفاوت زمان پدران و مادران
(قال على عليه السلام : لا تقسروا اولادكم على آدابكم فانهم مخلوقون لزمان غير
زمانكم .(675) )
على عليه السلام فرموده است : آداب و رسوم زمان خودتان را با زور و فشار به
فرزندان خويش تحميل نكنيد، زيرا آنان براى زمانى غير از زمان شما آفريده شده اند.
براى آنكه سخن على عليه السلام مورد سوء تفسير و تعبير افراد مغرض يا نادان قرار
نگيرد و باعث گمراهى افراد ساده دل و بى اطلاع نشود، لازم است اين نكته خاطرنشان
گردد كه سفارش تربيتى على عليه السلام ، همان طور كه در متن حديث آمده است ، تنها
ناظر به آداب ، يعنى رسوم معمولى اجتماعى است ، وگر نه سنن ثابت انسانى و مقررات
قطعى اسلامى كه پايه و اساس خوشبختى بشر است ، تغييرناپذيرند و همواره بايد
ثابت و پايدار بماند.
پدران و مادران دانا موظف اند فرزندان خود را براساس همان سنن تربيت كنند و تربيت
كنند و بدين وسيله موجبات سعادتشان را فراهم آورند و بدانند اگر بر فرض ، جامعه
اى نادان از انجام سنن اساسى و سعادت خود سر، باز زند و به نام تغيير مقتضيات زمان
، گناهانى را روا و فرايضى را غيرضرورى يا ناروا تلقى نمايد، واقعيت آن سنن تغيير
نمى كند و سرانجام ، نتايج شوم آن تخلف و سرپيچى ، دامن گير جامعه خواهد شد.
پيشرفت با تكامل زمان
به عبارت روشن تر، على عليه السلام مى خواهد بگويد اگر ديروز پدرى طبق مقتضيات
زمان خويش ، با خواندن كتاب قانون بوعلى ، طبيب شده و بيماران را درمان كرده است ،
نبايد امروز همان برنامه را به فرزند خود
تحميل كند، زيرا مقتضيات زمان تغيير كرده و شرايط طبابت عوض شده است . چنين پدرى
اگر بخواهد فرزندش طبيب شود، بايد طبق آداب و رسوم زمان
عمل كند. او را به دانشگاه بفرستد تا طب و جراحى جديد را فرا گيرد و در هر قسمت از
آخرين تحقيقات علمى دانشمندان جهان آگاه شود.
پديده هاى نوين
اگر پدرى ديروز با خشت و گل براى مردم خانه مى ساخت و مورد
قبول جامعه بود، نبايد امروز راه و رسم بنايى زمان خود را به فرزند خويش
تحميل كند و او را در اين كار با همان روش تربيت نمايد، زيرا در دنياى امروز طرز
ساختمان و مواد آن تغيير كرده است . او موظف است فرزند خود را براى
تحصيل در رشته معمارى به دانشگاه بفرستد تا مهندس شود و به اسلوب ساختمانهاى
بتونى و اسكلت فلزى مطابق آداب و رسوم زمان خود آشنايى
كامل پيدا كند.
ديروز ريسندگى و بافندگى با چرخ هاى چوبى و
وسايل دستى بود، امروز با ماشينهاى خودكار است . ديروز
حمل و نقل بار و مسافر به وسيله اسب و شتر بود، امروز با
اتومبيل و طياره است . ديروز به وسيله روشنايى ، چراغ هاى روغنى و نفتى بود، امروز
به وسيله لامپ و نيروى برق است . ديروز مردم در مجالس و
منازل روى زمين مى نشستند، امروز ميز و صندلى
معمول شده است . ديروز سردارى و كمرچين مى پوشيدند، امروز كت و شلوار و خلاصه
آداب و رسوم اجتماعى در تمام شئون زندگى تغيير كرده است .
سنن تغييرناپذير
على عليه السلام به پيروان خويش توصيه كرده است كه آداب و رسوم زمان خود را به
فرزندانتان تحميل نكنيد و آنان را به اعمال روش هاى عصر خودتان ملزم ننماييد، چه آنها
براى زمان دگرى آفريده شده اند. وظيفه شما اين است كه با تحولات تكاملى جهان
پيشروى كنيد و فرزندان را با مقتضيات زمان خودشان تربيت نماييد تا بتوانند خود را
با شرايط زمان تطبيق دهند و به شايستگى با جامعه همكارى و سازش نمايند. ولى
هرگز به آنان اجازه نمى دهد كه به نام تغيير شرايط زمان ، سنن اساسى و سعادت
بخش اجتماع را ناديده انگارند و از حدود مقررات قطعى اسلامى ، كه در همه ادوار پايه
سعادت و رستگارى انسان هاست ، قدمى فراتر بگذارند.
اقامه عدل و انصاف ، اداى امانت و وفاى به عهد، وظيفه شناسى و شرافت نفس ،
راستگويى و درستكارى و ديگر صفات انسانى از سنن ثابت الهى و مايه خوشبختى بشر
است . مسلمان بايد هميشه و در همه جا آنها را عملا به كار بندد و فرزندان خويش را نيز
با همان سنن تربيت كند.
ميگسارى و قمار، تجاوز و ستم ، ناپاكى و خيانت ، بى عفتى و زنا و ساير صفات ذميمه
از محرمات قطعى اسلام و عامل تيره روزى و بدبختى آدمى است . مسلمين همواره بايد از آنها
اجتناب نمايند و فرزندان خود را نيز از آن اعمال برحذر دارند.
اگر به فرض در محيط فاسدى ، زورگويى و خيانت سند لياقت باشد و تجاوز و ستم
نشانه قدرت ، بى عفتى و ناپاكى علامت تجددخواهى و شراب و قمار در رديف آداب و
رسوم پسنديده به حساب آيد، فرد مسلمان نبايد خود را تسليم آن روش هاى ناپسند نمايد
و خويشتن را به پليدى هاى آن محيط مسموم آلوده كند. حق ندارد فرزند خود را طبق آن آداب
و رسوم غلط تربيت نمايد و به تصور هماهنگى با مقتضيات زمان ، موجبات تباهى و
سقوط خود و خاندان خود را فراهم سازد.
پذيرفتن آداب و رسوم جديد، كه ناشى از تكامل علمى جامعه و باعث بهتر زيستن است ،
نشانه شخصيت و آزادگى و حاكى از قدرت سازگارى با روش هاى نوين اجتماعى است .
برعكس ، ترك گفتن سنن انسانى و تن دادن به پليدى گناه ، علامت فرومايگى و
زبونى و نشانه ضعف نفس و هوى پرستى است .
با كمال تاءسف ، در دنياى كنونى صنعت و ماشين ، بسيارى از سنن اخلاقى و سجاياى
انسانى مورد بى اعتنايى قرار گرفته و پاره اى از آنها، مانند آداب و رسوم كهنه و
متروك ، به دست فراموشى سپرده شده است .
در دنياى ماشين ، فروغ ايمان رفته رفته به خمودى گراييده و دلبستگى مردم به
خداوند ضعيف شده و پاكى و تقوى ، كه اساس سعادت آدمى است ، رنگ افسانه و
تخيل به خود گرفته است .
پيشرفت هاى روزافزون علوم طبيعى و پى بردن به اسرار نهفته خلقت ، از يك طرف ،
بشر را چنان مست و مغرور كرده كه به نداى پيامبران الهى و رهبران روحانى بى اعتنا
شده است و از طرف ديگر چنان در شئون مادى غوطه ور شده كه جنبه معنوى و انسانى خود
را به كلى از ياد برده است .
هدف زندگى در جهان امروز
در دنياى صنعت ، عواطف عالى انسانى و سجاياى اخلاقى ارزش واقعى خود را از دست داده
است . در نظر جامعه امروز، تنها بهتر زيستن و بيشتر لذت بردن و خلاصه غرايز و
خواهش هاى نفسانى را هرچه زيادتر ارضا كردن ، هدف عالى زندگى شناخته شده است .
در نتيجه اين طرز تفكر، خوى تهاجم و درندگى در نهاد بشر بيدار شده و تعدى و
تجاوز فزونى يافته و پيوسته رو به افزايش مى رود.
اصل شرافتمندانه تعاون بقا در زندگى بشر تدريجا جاى خود را به تنازع بقا مى دهد
و مردم در كشاكش حيات ، مانند درندگان ، به خشونت و بى رحمى با يكديگر برخورد مى
كنند.
پديده صنعت و تحولات خيره كننده آن ، زيبايى ها و زشتى هاى فراوانى را در جوامع
بشرى به ارمغان آورد و سود و زيان بسيارى را در شئون مختلف زندگى نصيب انسان ها
ساخت . قدرت صنعت ، بشر را در نبرد با طبيعت پيروز ساخت . صداى ماشين ها، غرش طياره
ها و سوت كشتى ها، حكومت آدمى را در زمين و هوا و دريا اعلام نمود. در پرتو صنعت ، قلمرو
حكومت بشر توسعه يافت و همچنان گسترش مى يابد. از يك طرف به عمق درياها فرو
مى رود و از طرف ديگر در ماوران جو به سير و مطالعه مى پردازد و فكر تسخير اجرام
كيهانى را در سر مى پرورد.
بهزيستى در پرتو علم
بشر در پرتو طبيعت ، به اعماق تاريك طبيعت راه يافت . از اسرار نهفته اش آگاه شد.
با نيروى علم ، منابع طبيعى را به نفع خويش مسخر ساخت و موجبات بهزيستى خود را
فراهم آورد.
با پيشرفت صنعت ، جهان اسرارآميز ميكروب شناخته شد و آدمى به منشاء بيمارى هاى
خانمانسوز پى برد و با مبارزات علمى ، خويشتن را از شر بسيارى از دردهاى جانكاه و
امراض مهلك و طاقت فرسا نجات داد.
خلاصه ، صنعت ماشين در تمام شئون زندگى مردم اثر گذارد و تحولات عميقى در
كشاورزى ، آبيارى ، سدبندى ، راهسازى بهداشت ، اقتصاد، ريسندگى ، بافندگى و
ديگر امور حياتى به وجود آورد و موجبات آسايش جوامع صنعتى را فراهم ساخت .
نتايج زيان بخش ماشين
همزمان با تحولات مفيد و سودمندى كه صنايع ماشينى در زندگى انسان ها به وجود آورد
و مردم را از منافع بسيارى برخوردار ساخت ، نتايج زيان بخش و نامطلوبى نيز در جامعه
بشرى از خود به جاى گذارد و در مواقع جنگ و صلح ، جنايات بزرگ و مفاسد
غيرقابل جبرانى به بارآورد.
پيشرفت صنايع ماشينى ، سلاح هاى وحشتزا و مرگبارى در اختيار بشر گذارد و قدرت
جنگى ملل و اقوام جهان را در كشتار انسانها و تخريب شهرها و نابود كردن تمدن ها به
وضع حيرت آورى افزايش داد. بشر خودسر و جاه طلب ، با صنعت ماشين ، توانست در جنگ
جهانى دوم به آن همه اعمال ضد انسانى دست بزند و آن وقايع فجيع و جنايت شرم آور را
به وجود آورد.
زمينه نابودى بشر
مهمتر آن كه پيشرفت روزافزون علوم طبيعى و صنايع ماشينى از يك طرف و ضعف مبادى
ايمانى و اخلاقى از طرف ديگر چنان بشريت را در معرض خطر قرار داده كه بعضى از
دانشمندان ، نسبت به مفيد بودن پيشرفت هاى علوم طبيعى در تاءمين سعادت بشر اظهار
ترديد كرده و فكر مى كنند آدمى با دست يافتن به نيروى اتم ، زمينه نابودى خود را
مهيا كرده و ممكن است اين موفقيت درخشان علمى ، در مدت كوتاهى به حيات بشر در كره زمين
خاتمه دهد.
راسل مى گويد:
(بمب اتمى و حتى بيشتر از آن ، بمب هيدروژنى سبب ايجاد وحشت هاى تازه اى شده و
نتايج علم را در زندگى بشر بيش از پيش در معرض ترديد قرار داده است . حتى بعضى
از صاحب نظران برجسته كه انيشتين به شمار آنان است ، خاطرنشان ساخته اند كه خطر
محو حيات اين سياره خاكى را تهديد كند.)(676)
لزوم توسعه اخلاق
راسل در كتاب ديگرش گفته :
(اشخاصى هستند، از جمله ، كه به زعم آنها
محتمل است كه انسان دوره حيات خود را طى كرده باشد و در ظرف سنين معدودى موفق شود
با مهارت شگرف علمى خود، خويشتن را نابود كند.) (677)
لكنت دونوئى مى گويد:
(امروز كه بشريت در نتيجه به كار بردن نيروى اتميك تهديد به انهدام
كامل مى شود، مردم تازه متوجه مى شوند كه تنها نجات مؤ ثر آنها منوط به توسعه
بيشتر و عالى تر اخلاق انسان است . براى اولين بار در تاريخ بشر، انسان از كارى
كه با هوش خود انجام داده بيمناك است و در عجب است كه آيا راه راست را برگزيده است
.)(678)
واستان از دست ديوانه سلاح
|
تا ز تو راضى شود عل و صلاح
|
چون سلاحش هست و عقلش نى ببند
|
بد گهر را علم و فن آموختن
|
به كه آيد علم ناكس را به دست
|
علم و مال و منصب و جاه و قران
|
بلوغ جنسى و بلوغ اقتصادى
در دنياى ماشين شرايطى به وجود آمد كه بين بلوغ جنسى و بلوغ اقتصادى جوانان قهرا
فاصله افتاد و باعث تعويق ازدواجشان گرديد، زيرا كسى كه مى خواهد در جهان صنعت
زندگى كند و خود را با شرايط و مقتضيات آن منطبق سازد، بايد ساليان دراز درس
بخواند و به يكى از فنون دنياى ماشين آشنا شود تا بتواند درآمد مناسبى براى خود
پايه گذارى كند و از آن راه زندگى خود و عائله خويش را تاءمين نمايد.
تضعيف عفت و اخلاق
در اين فاصله دراز، تمايل جنسى به جوانان فشار مى آورد و آنان را در مضيقه و تنگناى
قرار مى دهد. به علاوه ، تماشاى فيلمهاى مهيج و شهوت انگيز، كه خود از فرآورده هاى
زندگى ماشينى است ، كشش تمايل جنسى را تشديد مى كند و بر فشار طبيعى شهوت
جوانان مى افزايد. همچنين ديدن زنان نيمه عريان در كوچه و خيابان ، شهوت جوانان را
به شدت مشتعل مى سازد و نيروى عفت و اخلاق را در نهادشان تضعيف مى كند. در اين موقع
است كه بسيارى از پسران و دختران جوان راه فساد و تباهى را در پيش مى گيرند و عملا
به مقررات اخلاقى و سنن اجتماعى پشت پا مى زنند.
مشكلات زندگى در دنياى ماشين
ويل دورانت مى گويد:
(ناگهان كارخانه ها ظاهر شد و مردان و زنان و فرزندان خانه و خانواده را ترك گفتند
تا در ساختمانهاى غم انگيزى كه نه براى پناه دادن انسانها، بلكه براى حمايت ماشين ها
ساخته شده بود، به نحو فردى ، نه خانوادگى ، كار كنند و مزد خود را نيز به نحو
فردى دريابند.
شهرها بزرگ تر شدند و مردان به جاى بذرافشانى و جمع خرمن در مزارع ، در امكنه
كثيف و تاريك با، تسمه ها و قرقره ها و تيغه ها و اره ها و هزاران چرخ و منگنه و دنده
آهنى و بازوى پولادى به نبرد مرگ و زندگى پرداختند.
ظهور ماشين هاى نو، عمل زندگى و درك آن را
سال به سال مشكل تر ساخته است . بلوغ و پختگى ذهنى در شهر ديرتر از مزرعه
حاصل شد. در دنياى ماشين ، مردان بيست ساله شهرهاى جديد، در برابر تغيير و غموض
روزافزون اوضاع ، به مثابه كودكان شدند و ده
سال ديگر لازم آمد تا اشتباهات آنها برطرف گردد. دوران رشد درازتر گشت و تعليم و
تربيت وسيعى لازم آمد تا ذهن را با وظايف حيات جديد آشنا سازد.) (679)
برافتادن عفت و حيا
(رشد جنسى مانند سابق زود دست مى دهد، ولى رشد اقتصادى ديرتر مى رسد. تحديد
شهوات كه در زندگى روستايى امرى معقول و عملى به نظر مى رسيد، در جامعه صنعتى
كه ازدواج را تا سى سالگى به تاءخير مى اندازد، امرى دشوار و غيرطبيعى مى نمايد.
شهوت ناگزير سر بر مى آورد و كف نفس مشكل مى گردد. عفت كه وقتى جزو
فضايل بود، مردود مى شود و حجب و حيا از ميان مى رود. مردان به كثرت گناهان افتخار
مى كنند و زنان مى خواهند در لجام گسيختگى با مردان همقدم شوند و عشق بازى امرى عادى
مى شود و فحشاى رسمى ، بر اثر مراقبت پليس ، بلكه به علت رقابت فحشاى غير
رسمى از كوچه و بازار برچيده مى شود. اصول اخلاقى جامعه كشاورزى از هم مى پاشد
و جامعه شهرى ديگر آن را به حساب نمى آورد.) (680)
رواج ناپاكى
نتيجه آن كه در دنياى ماشين ، نه تنها آداب و رسوم عادى در معرض دگرگونى سريع
قرار دارد، بكله سنن ثابت اجتماعى و مقررات اساسى اخلاق نيز دستخوش
تحول و تغيير قرار گرفته و بر اثر فساد اخلاق و ناپاكى محيط، بسيارى از
فضايل و پاكى ها مطرود شناخته شده و بسيارى از
رذايل و ناپاكى ها مطلوب و مقبول جامعه قرار گرفته است .
(قال على عليه السلام : اذا خبث الزمان كسدت
الفضائل و ضرت و نفقت الرذائل و نفعت .(681) )
على عليه السلام فرموده است : وقتى محيط اجتماع آلوده و ناپاك شد، سجاياى انسانى و
فضايل اخلاقى بى رونق و زيان آور مى شود برعكس ،
رذايل و ناپاكى در جامعه رايج و سودبخش مى گردد.
(افكار ما راجع به درست و نادرست و صاب و ناصواب كاملا بستگى به آداب و رسوم
و سنن متداول دارد. آداب و رسوم اجتماعى ممكن است هر ناصوابى را صواب جلوه دهد و آن
چه روزى مطلوب بوده ، ممكن است روزى نامطلوب شناخته شود و بالعكس . همچنين آن چه در
جامعه اى صواب مى نمايد، ممكن است در جامعه ديگر خطا به نظر آيد.) (682)
مسلمين جهان نيز مانند ساير ملل و اقوام تحت تاءثير تحولات دنياى ماشين قرار گرفته
و بسيار از سنن اجتماعى و مقررات اسلامى را عملا ترك گفته و آنها را مزاحم لذايذ و سد
راه منافع خود دانسته اند و بر عكس ، به گناهان و ناپاكى هاى بسيارى عملا تن داده و
لذت و نفع خويش را در آنها پنداشته اند.
پيش بينى انحطاط اخلاقى
اولياى گرامى اسلام ، در قرون گذشته ، اين انحطاط و پستى اخلاقى را براى مسلمين
پيش بينى كرده ، و در ضمن احاديث متعددى ، تحول سنن اجتماعى و سجاياى انسانى را خبر
داده اند.
(قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ياءتى على الناس زمان ... السنة فيهم
بدعة و البدعة فيهم سنة والحليم منهم غادر و الغادر بينهم حليم . (683) )
رسول اكرم (ص ) فرموده است : روزگارى بر مردم مى آيد كه سنت هاى سعادت بخش در
جامعه بدعت تلقى مى شود و بدعت ها سنت . بردبارانشان فريبكار و حيله گران بين مردم
بردبار شناخته مى شوند.
(قال على عليه السلام : صار الفسوق فى الناس نسبا و العفاف عجبا.)(684)
على عليه السلام درباره محيط فاسد مى گويد: گناهكارى و ناپاكى در آن جامعه از
اوصاف عادى مردم شده و كف نفس و پاكدامنى باعث شگفتى گرديده است .
فروريختن بناى اخلاق
بديهى است در چنين محيط مسموم و شرايط فاسد اجتماعى ، جوانان به راه فساد و تباهى
رانده مى شوند. بناى فضايل اخلاقى و سجاياى انسانى ، كه محيط خانواده در نهادشان
پايه گذارى كرده بود، فرو مى ريزد و شخصيت شايسته اى را كه با مراقبت پدر و
مادر، در دوران كودكى فراگرفته بودند، از ياد مى برند. محيط نيرومند اجتماع ،
اخلاقشان را دگرگون مى سازد و صفات شخصيت آنان را با مقتضيات فاسد محيط و
شرايط گمراه كننده اجتماع هم آهنگ مى نمايد.
تنها كسانى مى توانند از فساد و گمراهى مصون بمانند كه در راه انجام سنن اسلامى و
وظايف انسانى ، مجاهده كنند و بر شهوات و تمايلات غير مشروع خود حاكم باشند.
شخصيت خويش را نبازند و عنان نفس سركش را هرگز از دست ندهد و اين كار بسى دشوار
و مشكل است .
جوان و اثبات شخصيت
قال الله العظيم فى كتابه : ... قالوا سمعنا فتى يذكرهم
يقال له ابراهيم .(685)
ميل اظهار وجود و اثبات شخصيت براى نوبالغان و جوانان يكى از طبيعى ترين حالات
روانى آنهاست كه به قضاى حكيمانه الهى در نهادشان آفريده شده است .
نوجوانى كه دوره كودكى را گذرانده روزگار طفيلى گرى اش سپرى شده است ، خواه
ناخواه ، بايد خود را براى زندگى مستقل اجتماعى مجهز نمايد و با فراگرفتن صفاتى
كه لازمه سازش با محيط و احراز شخصيت است ، متصف گردد، ولى اين كار هرگز به
آسانى صورت نمى گيرد.
نسل جوان حاضر نيست بدون قيد و شرط از تمام روش بزرگ سالان پيروى كند و بى
چون و چرا كليه صفات شخصيت خود را با آنان هم آهنگ سازد، بلكه بر عكس ، در بين
تمام ملل و اقوام همواره يك نوع مخالفت و تضاد بين
نسل جوان و نسل كهن وجود داشته و دارد و در بعضى از مواقع آن مخالفت ها را به صورت
جنگ و ستيز درآمده و منجر به طغيان و عصيان
نسل جوان گشته است .
احساسات تند جوانى
بدون ترديد، احساسات تند و آتشينى كه به طور طبيعى بر اثر پديده بلوغ ، در نهاد
جوانان بيدار مى شود و تمام وجود آنها را تحت تاءثير خود قرار مى دهد، نقش مؤ ثرى در
مخالفت و سرپيچى جوانان دارد و آنان را در برابر بزرگسالان به مقاومت و خودسرى
وادار مى كند.
عواطف زودگذر
(جهش فوق العاده حساسيت و هجوم تصورات معلوم مى دارند كه دوران بلوغ ، سالهاى
خاص احساسات است . هيجاناتى كه در وضع بدن مؤ ثرند، مولد يك نوع بى نظمى
هايى مى شوند. اين هيجانات ، در نتيجه تجسمات ذهنى كه آنها را بر روى بنيان وجدان
مستقر مى سازند، تطويل مى شوند. مثلا يك حركت حاكى از علاقه مندى به شخص
مخصوصى ، هيجانات و عواطف زودگذر و متعددى ايجاد مى كند و از مجموعه آنها، يك ماجرا،
يك داستان به وجود مى آيد. كه عبارت از احساس دائمى و پابرجاى يك محبت خاص مى
باشد.) (686)
سرپيچى جوان از رسوم كهن
علاوه بر جهش احساسات عمومى ، اساسا با فرارسيدن دوران بلوغ ، يك سلسله تمايلات
مخصوصى در نوبالغان پديد مى آيد كه هر يك از آنها به نوبه خود، سهمى در انگيزه
سرپيچى جوانان از پذيرش پاره اى از آداب و سنن بزرگسالان دارد و مى تواند
نسل جوان را در انتخاب صفات شخصيت ، به مخالفت
نسل سابق وادار نمايد. براى روشن شدن مطلب ، پيرامون بعضى از آنها به اختصار گفت
و گو مى كنيم .
تجددخواهى جوان
يكى از تمايلاتى كه در همه جوانان به طور طبيعى وجود دارد و روى شخصيتشان اثر
مى گذارد، علاقه به كارهاى نو و افكار جديد است . جوانان با حفظ تمام مميزات طبيعى و
صفات ثابت دوران شباب ، منعكس كننده اوضاع و
احوال اختصاصى زمان خود هستند. جوانان شيفته مطالب و مقالات تازه و سبك هاى نوين
روزگار خود مى باشند. به سخنان جديد در كمال دقت گوش فرامى دارند و پيرامون
مطالب نو و با علاقه فراموان گفت و گو مى كنند.
در پوشيدن لباس و انتخاب كفش و كلاه و آراستن موى و روى و خلاصه در تمام حركات و
سكنات پيرو مدهاى تازه و روش هاى نوين هستند و
مايل اند در زندگى برنامه هاى جديدى را براى خود انتخاب كنند و روش هايى را غير از
روش بزرگ سالان برگزينند.
موريس دبس مى گويد:
(جوانان اوضاع و احوال زمان خود را منعكس مى نمايند و خيلى بيش از دگران تحت
تاءثير اوضاع اجتماعى جديد قرار مى گيرند و حتى تاءثير اين اوضاع در ايشان خيلى
بيشتر از آن است كه بعضى تصور كرده اند.
ما امروز شاهد مشخصات جوانان ، كه مطابق مد و به نرخ روز است ، مى باشيم . جوانان
ورزشكار با قدم هاى محكم مصمم به طرف ميدان هاى ورزش هجوم آورده اند. پيشاهنگان به
نشان عجيب مزين شده اند و در داخل چادرها، در مقابل آتش و در سكوت
جنگل ها اقامت مى نمايند. دختران جوان موهاى خود را كوتاه كرده اند و مشت هاى نيرومند و
ورزش را مى پسندند.) (687)
تكامل در پرتو عقل
حيوانات كه در پرتو هدايت تكوينى خداوند، در چهارچوب غرايز زندگى مى كنند، روش
هاى يكنواختى دارند كه در طول قرنهاى متمادى همواره ثابت بوده و هرگز تغيير
شكل نمى دهند. ولى بشر با استفاده از نيروى خلاقه
عقل ، پيوسته در مسير ترقى و تكامل است و با گذشت زمان ، برنامه هاى تازه اى را در
زندگى خود طرح مى كند و در راه هاى جديدى قدم مى گذارد.
بشر در طول قرن ها، بر اثر پيشرفت تدريجى علوم ، به قسمتى از اسرار طبيعت پى
برده و به نفع خود بهره بردارى كرده است . دانشمندان ، در هر عصرى از تجربيات خود
در راه بهتر زيستن استفاده نموده و قيافه زندگى را تغيير داده اند و به تمام مظاهر آن
رنگ هاى تازه ترى بخشيده اند.
تطبيق با تحولات
خلاصه ، بشر، با گذشت زمان ، مدارج تكامل را پيموده و همچنين مى پيمايد.
مردان عاقل كسانى هستند كه از مقتضيات زمان خود آگاه باشند و خويشتن را با تحولات
صحيح و شايسته آن تطبيق دهند. اين مطلب در روايات اسلامى با عبارات مختلفى
خاطرنشان شده است .
(عن ابى عبدالله قال فى حكم داود (ع ): على
العاقل ان يكون عارفا بزمانه مقبلا على شاءنه . (688) )
امام صادق عليه السلام از مطالب حكيمانه داود
نقل كرده است : انسان عاقل موظف است زمان خود را بشناسد و به وظايف خويش متوجه باشد.
(عن ابى عبدالله عليه السلام قال : العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس .
(689) )
امام صادق عليه السلام فرموده : كسى كه عالم به مقتضيات زمان خود باشد، مورد هجوم
اشتباهات قرار نمى گيرد.
شناسايى روزگار
(قال اميرالمومنين عليه السلام : من عرف الايام لم
يعفل عن الاستعداد.(690) )
على عليه السلام فرموده است : كسى كه اوضاع روزگار خود را مى شناسد، از آمادگى
در مقابل مقتضيات آن غفلت نمى ورزد.
(راءى الرسول صلى الله عليه و آله ان اتساع الفتوح يقضى بان يتعلم بعض
اصحابه صنعة الدبابات و المجانيق و الضبور
فارسل الى جرش اليمن اثنين من اصحابه يتعلمانها.(691) )
رسول اكرم (ص ) مشاهده كرد كه توسعه فتوحات اسلامى و بسط امور نظامى ايجاب مى
كند كه بعضى از اصحابش با سلاحهاى جديد آشنا شوند. به همين جهت ، دو نفر از
اصحاب خود را به جرش ، كه يكى از روستاهاى يمن بود، فرستاد تا اطلاعات لازم را
فراگيرند.
شرط كاميابى
آگاهى از تحولات و تكامل زمان و همگامى با پيشرفت هاى گوناگون بشر در مظاهر
مختلف زندگى ، شرط اساسى كاميابى و موفقيت فرد و اجتماع است .
عاقل كسى است كه خود را با ترقيات صحيح عصر خويش تطبيق دهد و از مزاياى سودمند
آن استفاده نمايد.
كه حال زمان را بود ترجمان
|
كند كه با منطقش همزبانى كند
|
به پيوند نو، نو كند بار و برگ
|
به هر روز داناى آن روز باش
|
محافظه كارى نسل كهن
نسل جوان بر اثر تمايل تجددخواهى و نوطلبى ، خيلى زود به افكار تازه و پيشرفت
هاى نوين متوجه مى شود و خود را با مقتضيات زمان تطبيق مى دهد. بر عكس ،
نسل كهن كه به محافظه كارى علاقه دارد، مايل است از آداب و رسوم گذشته پيروى كند
و تا آن جا كه ممكن است ، روش هاى ديرين را در برنامه زندگانى خود همچنان نگاهدارى
نمايد. همين تفاوت ميل ، منشاء يك قسمت از اختلافات جوانان با بزرگسالان در محيط
خانواده و اجتماع است .
نمى توان گفت سرپيچى و تخلف نسل جوان از آداب و رسوم
نسل كهن هميشه و در همه جا مفيد و ثمربخش است ، بلكه بر عكس ، در پاره اى از موارد ممكن
است منشاء خطرات بزرگى گردد و ضررهاى
قابل جبرانى به بار بياورد. ولى بدون ترديد مى توان گفت اگر تجددخواهى جوانان
به درستى هدايت شود و با راهنمايى مربيان لايق در مسير صحيح خود قرار گيرد و از
افراط و تندروى هاى نا به جا مصون بماند، مايه نوسازى محيط و منشاء بسيارى از
تحولات اجتماعى است و مى تواند جامعه را از پاره اى از رسوم فاسد و آداب غلط رهايى
بخشد و از انحطاط و پستى و احيانا از سقوط و تباهى اش محافظت نمايد.
ويرانى هاى جنگ
جواهر لعل نهرو مى گويد:
(جنگ ، سراپاى افكار و عقايدى را كه ما با آن پرورش يافته بوديم ، مرتعش ساخت و
ما را حتى درباره مبانى اجتماع و تمدن جديد به شك و ترديد افكند. ما ديديم كه چگونه
انبوه كثيرى از جوانان جهان نابود شدند. ما شاهد دروغ ها، خشونت ها، وحشيگرى ها،
ويرانى ها و تباهى هاى بسيار بوديم و از خود مى پرسيديم كه آيا پايان تمدن فرا
رسيده است ؟
دوران جنگ و پس از آن ، دوران تجزيه و دوران از هم گسستن و دوران درهم شكستن اعتقادات و
عادات كهن بود. دوران شك و ترديد و تكاپويى بود كه هميشه به هنگام تغييرات و
تحولات سريع پيش مى آيد.
جوان و نوسازى محيط
در چنين دورانهاى تاريخى جهان است كه بايد فكر ما و جسم و جان ما به فعاليت بيشتر و
جدى تر بپردازد. اين دوران ها زمانى است كه زندگى بى مزه و يكنواخت عادى ، جان تازه
مى گيرد و ماجراهاى بزرگ پيش مى آيد و هر يك از ما مى توانيم در ساختمان دنياى نو و
نظام تازه سهمى به عهده بگيريم . در چنين دورانى ، جوانان نقش عمده اى را اجرا مى
كنند، زيرا آنها خيلى آسان تر از كسانى كه پير شده اند و ذهن و فكرشان با افكار
كهنه و قديمى ، خشك و جامد شده است مى توانند خود را با افكار و مقتضيات زمان منطبق
سازند.) (692)
جوانان و پيشواى اسلام
حجاز، قبل از اسلام ، كانون فساد و مركز آداب و رسوم ناپسند بود. مردم آن سرزمين چنان
به دختركشى ، چپاول ، جنايت ، بت پرستى و خلاصه به انحراف عقايد و اخلاق خو
گرفته بودند كه از كارهاى نارواى خود كمترين احساس ناراحتى نمى كردند.
موقعى كه پيشواى گرامى اسلام آيين جديد الهى و برنامه هاى نوين مذهبى خود را به
مردم عرضه مى كرد و بزرگ ترين انقلاب سعادت بخش جهانى را پايه گذارى نمود،
جوانان با شور و گرمى زايد الوصفى به آن دين مقدس گرويدند و با رهبرى پيامبر
اسلام ، به منظور امحاى عقايد غلط و سنن فاسد به پاخاستند و بر اثر مجاهده و كوشش
پيگير خود توانستند در مدت كوتاهى محيط حجاز را از آن همه پليد و ناپاكى تطهير كنند
و جامعه عقب افتاده را به عالى ترين مدارج كمال برسانند.
نتيجه آن كه تجددخواهى و نوطلبى ، يكى از
عوامل مخالفت نسل جوان با نسل كهن است . اين
تمايل طبيعى ، جوانان را در راه احراز شخصيت و برگزيدن صفات اخلاقى ، به
سرپيچى از پاره اى از آداب و رسوم بزرگسالان وامى دارد و آنان را به مسير روشهاى
نوين سوق مى دهد.
آزادى خواهى مفرط
يكى ديگر از عواملى كه باعث سرپيچى نوبالغان از آداب و رسوم اجتماعى مى گردد،
استقلال طلبى و آزادى خواهى مفرط نسل جوان است .
عكس العمل اين تمايل افراطى ، مخالفت با تقليد از پاره اى از روش هاى ديرين
بزرگسالان و برگزيدن صفات تازه اى در بنيان گذارى اخلاق و شخصيت است . و
روشن شدن اين مطلب احتياج به توضيح كوتاهى دارد.
دو تمايل مفيد به فضاى حكيمانه الهى در نهاد آدميان آفريده شده ، كه اگر هر يك از آن
دو با اندازه گيرى صحيح در جاى خود به كار برده شود، مايه خوشبختى و سعادت است
. يكى ميل به تقليد و پيروى از كارهاى دگران و ديگرى
ميل به تخلف و سرپيچى از تقليد اين و آن .
اثر تقليد و ضدتقليد
اثر مفيد تقليد آن است كه هر نسلى مجموعه معلومات و تجربيات
نسل هاى گذشته را فراگيرد ، يا هر فردى رفتار و گفتار دگران را سرمشق خود قرار
دهد و با پيروى از روشهاى سنجيده و آزموده آنان ، موجبات رفاه و آسايش خويش را فراهم
سازد.
اثر مخالفت با تقليد آن است كه آدمى درهاى ترقى و تعالى را بر روى خود نبندد و
خويشتن را در محدوده تقليد دگران زندانى ننمايد و احيانا با پيروى بى قيد و شرط از
آنان ، اشتباهاتشان را تكرار نكند. بلكه همواره
عقل و فكر خود را در بررسى روشهاى دگران به كار اندازد و از نيروى ابتكار خويش
استفاده كند و در مسير تعالى و تكامل قدم بردارد و راه هاى تازه اى را به روى خود
بگشايد.
اندازه گيرى بر معيار عقل
(فبشر عبادالذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هديهم الله و اولئك هم
اولوالالباب . (693) )
بشارت ده به بندگانى كه شنواى سخن هستند و از بهترين آن پيروى مى كنند. اينان
كسانى هستند كه خداوند هدايتشان فرموده و آنها صاحبان
عقل و درايت اند.
در اين آيه ، تقليد و مخالفت با تقليد، بر معيار
عقل اندازه گيرى شده است و خداوند بشارت مى دهد كه پيروزى و سعادت نصيب كسانى
است كه به سخنان دگران گوش فرادارند و تنها از آن چه خوب و پسنديده است پيروى
نمايند، نه آن كه بدون سنجش عقلى ، از گفتار و رفتار دگران كوركورانه تقليد
نمياند.
(قال ابوعبدالله عليه السلام : اياك ان تنصب رجلا دون الحجة فتصدقة فى
كل ماقال .(694) )
امام صادق عليه السلام فرموده است : بپرهيز از اين كه بدون
دليل كسى را به رهبرى خود برگزينى و بدون چون و چراى تمام گفته هاى او را
تصديق نمايى .
پيروى بى قيد و شرط
هيچ يك از افراد بشر، حتى مردان حكيم و دانشمند، مصون از خطا و اشتباه نيستند.
عاقل كسى است كه در تقليد از مردان تحصيل كرده نيز جانب
عقل و درايت را مراعات كند، و از پيروى بى قيد و شرط بپرهيزد، تا از ضررهاى محتمله
مصون بماند.
(قال على عليه السلام : ان كلام الحكماء اذا كان صوابا كان دواء و اذا كان داء.
(695) )
على عليه السلام فرموده است : سخن حكما و دانشمندان ، اگر درست و مطابق با واقع
باشد، داروى شفابخش است و اگر خطا و غيرواقعى باشد، بيمارى است .
(شما خوب مى دانيد كه چون عملى در مقابل ما انجام شود، ما نيز
ميل مى كنيم كه آن را تكرار نماييم . اين موضوع حالت سرايت ، حالت الهام و تلقين دارد.
اما غير از آن ، يك حالت ديگر نيز در انسان وجود دارد و آن
تمايل به گفتن نه و مخالفت است . برحسب مزاج و اخلاق شخصى و سن و
سال ، گاهى اين غريزه و گاهى آن تفوق مى يابد. هر دوى اين غريزه ها مفيدند، اولى با
تلقين آن چه نسبت به ما بيگانه بود، و جود ما را غنى تر مى سازد و دومى نيروى مقاومت
به ما مى دهد و لزوم انجام كارى غير از كار دگران را تلقين مى نمايد. اگر اين غريزه
بيش از حد خود پيشرفت كنند، اولى انسان را مقلدى سست و بى اراده بار مى آورد و دومى
شخص را منفى باف و بى حاصل مى سازد. به طور طبيعى و عادى ، اين هر دو غريزه در
رفتار شخص مؤ ثرند.) (696)
تقليد كوركورانه
يكى از مشكلاتى كه بر سر راه تبليغ پيامبران الهى وجود داشت ، تقليدهاى كوركورانه
مردان متعصب از روش هاى ناپسند و گذشتگان بود. فرستادگان خداوند براى آن كه مردم
مشرك و گناهكار را از بت پرستى و آلودگيهاى اخلاقى برهانند و موجبات خوشبختى و
سعادتشان را فراهم آورند، آنان را به تفكر و تدبر دعوت مى نمودند و از آنها مى
خواستند كه در شناختن حق و باطل ، از نيروى
عقل خويش استفاده كنند، ولى مشركين نادان متعصب ، در حفظ عقايد
باطل و تصحيح اعمال نارواى خويش ، تنها به روشهاى پدران خود تكيه مى كردند و
تقليد از عقايد و رفتار نادرست گذشتگان را سند صحت افكار و
اعمال باطل خود قرار مى دادند. واضح است كه چنين تقليدهاى جاهلانه و بى اساس تا چه
حد در خمودى عقل مؤ ثر است و چگونه فروغ خود را تيره و تار مى سازد.
پيروى هاى احمقانه
(قال هل يسمعونكم اذ تدعون . او ينفعونكم او يضرون . قالوا
بل وجدنا آباءنا كذلك يفعلون . ) (697)
ابراهيم خليل به بت پرستان مى فرمود: آيا اين مى شنوند وقتى شما آنها را مى خوانيد؟
يا آن كه مى توانند به شما سود يا زيانى برسانند؟ در جواب گفتند: ما پدران و
مادران خود را ديديم كه چنين مى كردند.
(و اذا فعلوا فاحشه قالوا وجدنا عليها آباءنا.) (698)
و موقعى كه مرتكب عمل زشت و ناروايى مى شدند، براى توجيه آن مى گفتند پدران ما
به اين كار دست زده اند.
(اگر عكس العمل تقليد غلبه نمايد، فرد به طور كلى آداب و سنن اجتماع را مى پذيرد
و در عين حال ، عادات مضحك و كلمات اصطلاحات
معمول و عادى ايشان را نيز قبول مى كند، فقط از اين رو كه
مثل دگران كرده باشد. آن وقت اين خطر وجود دارد كه فرد، خود را به وضع خرف كننده
اى منطبق با محيط خويش سازد.) (699)
سرپيچى هاى نابه جا
همان طور كه تقليدهاى كوركورانه مانع تعقل و تفكر و سد راه تعالى و
تكامل بشر است ، همچنين سرپيچى هاى نا به جا از تقليدهاى صحيح و خردمندانه ، كه از
خودسرى و غرور احمقانه آدمى سرچشمه مى گيرد، نيز مايه عقب افتادگى و محروميت و
احيانا باعث تباهى و هلاكت است .
(قال على عليه السلام : لا تستبد برايك فمن استبد براءيه هلك . (700) )
على عليه السلام فرموده است : مستبد به راى نباش . چه آن كس كه در راى خود استبداد
ورزد سرانجام هلاك خواهد شد.
تنها راه پيروزى و سعادت در اين زمينه ، حفظ موازنه بين
تمايل تقليد و خواهش ضد تقليد است . همان طور كه قرآن شريف خاطر نشان فرموده است
، مردان عاقل كسانى هستند كه نه پيرو تقليدهاى جاهلانه باشند تا تمام روش هاى
دگران را بى قيد و شرط بپذيرند و نه اسير خودسرى و استبداد راى باشند تا بدون
مطالعه از تقليدهاى مفيد و ثمربخش سرپيچى نمايند.
(تمام اين عوامل وضعى به وجود مى آورد كه مطالعه دوران پس از جنگ را به صورت
تاريخ ، بسيار دشوار مى سازد. اما در عين حال كه ما به بحث و گفت و گو درباره
اعتقادات و افكار مى پردازيم و بسيارى از چيزها را فقط از آن جهت كه گفته مى شود
كهنه و قديمى است ، نمى پذيريم ، بايد متوجه باشيم كه نمى توانيم به اين بهانه
با افكار گوناگون بازى كنيم ، بلكه بايد با
كمال جديت بكوشيم تا بفهميم كه چه بايد كرد و راه درست و مناسب در برابرمان كدام
است .)(701)
جوان و روش هاى افراطى
متاءسفانه ، در سنين بلوغ و دوران شباب ، موازنه
تمايل تقليد و ضد تقليد بر هم مى خورد و در جوانان يك حالت افراطى مخالفت با آداب
و سنن بزرگسالان بروز مى كند. آنان مايل اند در برنامه هاى زندگى و تازه اى را
براى خود اتخاذ نمايند، يا آن كه از اعمال كسانى تقليد كنند كه از روش هاى عادى و
آداب رسوم عمومى سرباز زده و به كارهاى تازه اى مبادرت كرده اند. همين
تمايل ضد تقليد و يا تقليد در جهت مخالف ، سبب بروز اختلاف بين
نسل جوان و نسل كهن مى گردد و احيانا منشاء جرايم جنايات غير
قابل جبران مى شود.
تقليد در جهت مخالف
(در حاليكه غريزه تقليد در دوران سوم كودكى ، غالب و مسلط است ، غريزه مخالفت در
ابتداى بلوغ بزرگ مى شود و يك حالت ضديت و مخالفت به روح انسان مى دهد. نيروى
قبول تلقين ، انحطاط مى يابد و حال آن كه قدرت منع
اعمال و بازرسى رفتار و نيروى مقابله كردن با مشكلات را قوت مى بخشد. در نزد
پسران ، به خصوص ، اين موضوع ، به واسطه علاقه اى به تهاجم و زد و خورد دارند
كه كاملا آشكار است ، اما با اين حال ، عكس العمل تقليد نيز هنوز وجود دارد و با عكس
العمل ضد تقليد مخلوط شده است . ميل ايجاد چيزهاى تازه كه در اين سنين به فراوانى
ديده مى شود، در واقع نتيجه همان تقليد در جهت مخالف است .)(702)
در سال 1966، يك جوان در شيكاگو، نه پرستار را به
قتل رساند، طولى نكشيد جوان ديگرى در دانشگاه تگزاس شانزده نفر را كشت . اين دو
حادثه خونين سبب شد كه رابرت اسميت ، جوان هيجده ساله ، به تقليد از آن دو نفر، در
همان سال به جنايت مشابهى دست بزند و شش نفر را هدف گلوله خود قرار دهد.
(رابرت اسميت ، يك جوان هيجده ساله آمريكايى ، امروز ناگهان وارد يم مدرسه
آرايشگرى شد و با طپانچه شش دختر را هدف قرار داد.
اسميت در كلاسى كه دختران درس آرايشگرى ياد مى گرفتند وارد شد و به آن شش تن
دستور داد دايره وار روى زمين دراز بكشند. او سپس طپانچه خود را بيرون آورد و مغز
دختران را هدف قرار داد.
دو تن از دختران فورا و سه تن ديگر در راه بيمارستان در گذشتند و ششمين دختر در
اغماى كامل است و اميدى به نجات او نمى رود. اسميت پس از اين كشتار از كلاس خارج شد،
در حالى كه به شدت مى خنديد. زنى موفق شد كه فورا پليس را آگاه كرده و
قاتل را تحويل عدالت بدهد. رابرت اسميت در كلانترى به پليس گفت :
قتل هاى دسته جمعى كه اخيرا در آمريكا روى داده ، الهام بخش جنايت امروز بوده است
.)(703)
نتيجه آن كه آزادى خواهى بى حساب و تمايل افراطى ضد تقليد جوانان ، كه منشاء
سرپيچى زايد از حد آنان از آداب و رسوم اجتماعى است ، يكى از
علل اساسى مخالفت نسل جوان با بزرگسالان در برگزيدن صفات اخلاقى و اثبات
شخصيت است .
|