جوانان ناپخته
گاهى در سياست مسائل مشكلى پيش مى آيد كه پيچيده تر از
مسائل دقيق علمى است . صاحب نظران آزموده و مردان باهوشى كه عمر خود را در جزر و مد
سياست گذرانده اند، در حل آنها متحير مى مانند و اظهار عجز مى كنند، ولى در همان موارد،
بعضى از جوانان ناپخته و بى تجربه نظر مى دهند. اظهار عقيده مى كنند.
تصميم مى گيرند و در حدود قدرت و شعاع شخصيت خود به اقدام عملى دست مى زنند.
انتظار دارند كه دگران نيز عقيده آنها را بپذيرند و با آنان عملا عمكارى نمايند. اى حد
ناشناسى و بلندپروازى ، ناشى از فكر خام و ناآزموده دوران جوانى است .
(قال على عليه السلام : كفى بالمرء جهلا ان لا يعرف قدره . (640) )
على عليه السلام فرموده است : در نادانى مرد همين بس كه حد خود را نشناسد و از آن آگاه
نباشد.
تندروى هاى ناسنجيده
اين قبيل تندروى هاى ناسنجيده كه از افكار نارسا و احساسات افراطى دوران جوانى
سرچشمه مى گيرد، ممكن است حوادث نامطلوبى به بار بياورد و احيانا سبب پيش آمدها و
مصائب غيرقابل جبرانى گردد.
در شناسايى اشخاص نيز جوانان مشكلاتى بر سر راه دارند.
آنان مايل اند خود را و همچنين دگران را به خوبى بشناسند و به ارزش واقعى خويشتن و
ساير اشخاص پى ببرند، ولى در اين راه كمتر به مقصد مى رسند، زيرا جوانان ، به
اقتضاى طبع جوانى ، اغلب تحت تاءثير كشش هاى عاطفى هستند و درباره خود و دگران
بيشتر براساس احساسات قضاوت مى كنند نه بر پايه
تعقل و تفكر.
تخيلات احساساتى
(نقش بلوغ در زندگى هركس ، اكتشاف موجودات است ، يعنى هم شخص خود و هم دگران
را و به اصطلاح آقاى بوبر، من و تو را بشناسد و در آنها از نظر سه حقيقت فردى ،
اجتماعى و ايده آلى مطالعه نمايد.
جوان نورسيده ، در مقام تماس با دگران ، به امتحان خود نيز موفق مى شود. دگران را از
نظر خود مشاهده مى كند، يعنى آنها را افرادى مى داند كه در يك زندگى اجتماعى شركت
نموده اند، ولى در هر حال ، اعم از اين كه شخص مورد امتحان او، من يا تو باشد، وى آن
شخص را از دريچه تخيلات احساساتى خويش ، به صورت موجودى ايده آلى كه فقط
طرحى از ايشان در نظر دارد، مشاهده مى نمايد.) (641)
جوانان از يك طرف به واسطه كمى سن و نارسايى
عقل و نداشتن تجربه كافى مردم را كمتر مى شناسند و از نيرنگ هاى افراد خائن بى
اطلاعند و از طرف ديگر، بر اثر اين كه فطرت پاك انسانى در نهادشان دست نخورده و
سالم مانده است ، به همه مردم با چشم خوش بينى مى نگرند و تمام افراد را پاك و منزه
مى پندارند.
به علاوه ، احساسات تند و افراطى به آنان
مجال بررسى و تحقيق نمى دهد و در كارها بى مطالعه تصميم مى گيرند.
دلبستگى نسنجيده
بر اثر اين سه عامل مؤ ثر، جوانان اغلب اغفال مى شوند. فريب مى خورند. نسنجيده با
اشخاص دل مى بندند. با آنها طرح دوستى مى ريزند. اسرار زندگى خود را با آنان در
ميان مى گذارند و گاهى ، به تحريك آنها، مرتكب
اعمال ناروايى مى شوند و موقعى به خطاى خويش پى مى برند كه زيان ها ديده و لكه
ها تيره اى دامن پاكشان را آلوده نموده است .
(قال على عليه السلام : الطمانينة الى
كل احد قبل الاختبار من قصور العقل .(642) )
على عليه السلام فرموده است : پيش از آزمايش به هركس
دل بستن و از وى در باطن ، سكون و ايمنى داشتن ، ناشى از نارسايى
عقل و كوتاهى خرد است .
استثمار جوانان
در سراسر جهان و در تمام ادوار، بسيار اتفاق افتاده كه جوانان پاك
دل و كم تجربه ، روى تمايل شديدى كه به
مسائل سياسى داشته اند، اغفال شده و عناصر فاسد و جاه طلب ، آنان را آلت دست خود
ساخته اند و به عنوان فعاليت هاى مفيد سياسى ، نيروى عظيم و ثمربخششان را به نفع
مقاصد سوء خود، در مجارى مضر و خطرناك به كار انداخته اند و سرانجام آنان را دچار
سقوط و تباهى كرده و جامعه را به مسير بدبختى و تيره روزى سوق داده اند.
نصايح و اندرزهاى حكيمانه
اولياى گرامى اسلام ، براى آن كه پيروان خود را عموما و
نسل جوان را خصوصا، از لغزش هاى سياسى محافظت نمايند و آنان را از همكارى هاى مضر
و خطرناك بازدارند، وظايفشان را با تعبيرهاى مختلف ، به صورت نصايح و اندرزهاى
حكيمانه خاطرنشان فرموده اند.
(عن ابن ابان قال سمعت اباعبدالله عليه السلام
يقول : يا معشر الاحداث اتقو الله و لا تاتوا الرؤ ساء، دعوهم حتى يصيروا
اذنابا.(643) )
امام صادق عليه السلام فرموده است : اى گروه جوانان ، از خدا بترسيد و گرد
فرمانروايان ستمكار نگرديد، آنان را ترك گوييد تا از مقام سرورى و بزرگى
تنزل كنند و دنباله رو جامعه باشند.
پيروى هاى ناروا
(قال عليه السلام : لاتطيعوا الادعياء الذين شربتم بصفوكم كدرهم و خلطتم
بصحتكم مرضهم و ادخلتم حقكم فى باطلهم . (644) )
على عليه السلام فرموده است : از فرمان كسانى كه به دروغ مدعى پيروى از روش
رسول اكرم (ص ) هستند اطاعت ننمايند. آنان كه شما را واداشتند تا آب صاف چشمه ايمان
خود را با رشحات تيره افكار آنان بنوشيد و سلامت خويش را با بيمارى آنها بياميزيد و
حق خود را در باطلشان وارد سازيد.
محمد بن مسلم زهرى ، ساليان دراز با حكومت بنى اميه همكارى داشت و در راه اجراى سياست
ظالمانه و مقاصد سوء آنان فعاليت مى كرد. حضرت سجاد عليه السلام نامه مفصلى به
وى نوشت . او را موعظه كرد. كارهاى خطرناكش را خاطرنشان فرمود و از وى خواست كه
روش نادرست خويش را ترك گويد و گذشته خود را با رفتار صحيح جبران نمايد.
نردبان گمراهى
(جعلوك قطبا اداروا بك رحى مظالمهم و جسرا يعبرون عليك الى بلاياهم و سلّما الى
ظلالتهم .(645) )
زين العابدين عليه السلام به زهرى نوشت : بنى اميه تو را چون ميله آهنى ساختند تا
به وسيله تو آسياب ستم خود را به گردش درآورند و منويات ظالمانه خويش را بر
مردم تحميل نمايند. تو را چون پلى قرار دادند تا از پشتت گذر كنند و به هدف هايى كه
براى مردم ، مصيبت بار و رنج آور است برسند. تو را نردبانى ساختند تا از آن بالا
بروند و به گمراهى هاى خويش دست يابند.
(ولاتحسب انى اردت توبيخك و تعنيفك و تعييرك لكنى اردت ان ينعش الله ماقدفات
من رايك و يرد ما عزب من دينك ... اما بعد فاعرض عن
كل ما انت فيه حتى تلحق بالصالحين . (646) )
گمان مدار كه مى خواهم تو را توبيخ كنم و به كارهايى كه مرتكب شده اى ملامت و
سرزنش نمايم . بلكه مقصود اين است كه خداوند آراى ناصوابت را جبران نمايد و
چيزهايى كه از دينت دور شده ، به تو بازگرداند... بعد از اين ، از كارهاى ناروايى كه
بدانها آلوده هستى ، روى گردان تا مگر به گروه نيكوكاران بپيوندى و به آنان ملحق
شوى .
نتيجه آنكه جوانان به مسائل سياسى علاقه وافر دارند و آن را از ارزشهاى مهم زندگى
مى دانند. اگر در اين راه تندروى نكنند و تصميم هاى مضر نگيرند، مى توانند با
بررسى مسائل سياسى و مطالعه نظريات سياستمداران بشر، فهم خود را تقويت كنند و
موجبات رشد شخصيت خويش را فراهم آورند. برعكس ، اگر دچار زياده روى و افراط
گردند و از كارهاى اساسى يا تحصيل علم بازمانند يا عناصر فاسد آنان را آلت دست
خود سازند، در راه خطا قدم گذارده اند و ممكن است مايه تباهى و سقوطشان گردد.
نقش محيط در ساختن شخصيت جوان
قال الله العظيم فى كتابه : ... وجاوزنا ببنى
اسرائيل البحر فآتوا على قوم يعكفون على اصنام لهم قالوا يا موسى
اجعل لنا الها كما لهم الهة قال انكم قوم تجهلون . (647)
زندگى كردن انواع حشرات و حيوانات برى و بحرى ، در كره زمين ، از جهت نيازمندى به
كمك دگران يا بى نيازى از اين و آن و همچنين از نظر زندگى فردى و جمعى ، اوضاع
مختلف و گوناگونى دارد و هريك از آنها با شرايط مخصوصى ادامه حيات مى دهند.
بعضى از جانوران اند كه از روز اول ولادت داراى فعاليت حياتى هستند و به حمايت پدر
و مادر احتياج ندارند. آنها مى توانند مستقلا زندگى كنند. خود به تنهايى از پى آب و غذا
بروند و از حيات خويشتن دفاع نمايند. اين قسم از جانوران دوران كودكى ندارند و براى
ادامه حيات به دگران محتاج نيستند.
دوران كودكى حيوانات
بعضى از جانوران ، در روزهاى اول ولادت ، بر اثر ضعف و ناتوانى ، به كمك و حمايت
دگران نيازمندند و نمى توانند خود به تنهايى زندگى كنند. خداوند حكيم محبت آنها را
در دل والدين يا مادرشان قرار داده كه با علاقه مندى و فداكارى ، در تامين زندگى
فرزندان خود بكوشند، به آنها آب و غذا برسانند و در
مقابل دشمن از حياتشان دفاع نمايند تا رفته رفته نيرومند شوند و براى زندگى
استقلالى مهيا گردند. اين قسم از جانوران دوران كودكى دارند و براى ادامه حيات به
دگران محتاج هستند.
اندازه گيرى محبت والدين
جالب آن كه در نظام حكيمانه آفرينش ، محبت والدين با مقياس
طول ايام كودكان و مقدار نيازمندى و احتياج آنها اندازه گيرى شده است . هر حيوانى كه ايام
ناتوانى اش بيشتر و دوران كودكى اش طولانى تر است ، امتداد محبت والدينش زيادتر و
مهرشان به فرزند پايدارتر است . با اين تفاوت كه در
خلال دوران كودكى ، به هر نسبتى كه بچه نيرومندتر مى گردد و نيازش به حمايت
كمتر مى شود، به همان نسبت علاقه والدين كاهش مى يابد. روزى كه دوران كودكى سپرى
مى شود و بچه براى زندگى مستقل مهيا مى گردد، محبت والدين نيز پايان مى پذيرد،
پدر و مادر وى را ترك مى گويند و به راه زندگى
مستقل روانش مى سازند.
دوران كودكى بشر
در ميان انواع پستانداران ، دران كودكى انسان از همه طولانى تر و احتياجش به حمايت
دگران از همه بيشتر است . فرزند بشر بايد در
طول سالهاى متمادى ، از حمايت هاى وسيع و كمك هاى گوناگون دگران برخوردار باشد
تا شايسته زندگى مستقل شود و به شرايط ادامه حيات مجهز گردد.
به عبارت ديگر، نياز بشر در ايام كودكى ، تنها اين نيست كه چندى در آغوش مادر
زندگى كند، از شيرش ارتزاق نمايد تا به راه بيفتد، دندان درآورد و غذا بخورد و سپس
زندگى مستقل خود را آغاز نمايد، بلكه فرزند بشر در
طول ايام كودكى بايد جسم و جانش تقويت گردد، خلق و خويش ساخته شود، از دگران
گفتار و رفتار بياموزد، از آداب و رسوم اجتماعى آگاه گردد و خلاصه از هر جهت براى
زندگى و سازش با محيط مجهز شود و اين كار احتياج به دوران كودكى درازمدت دارد.
(دوره رشد انسان نسبت به جانوران ديگر بسيار دراز است . از اين رو، نوزاد انسانى
دير زمانى به دگران تكيه مى كند و به مدد آنان زنده مى ماند و پرورده و پخته مى
شود. انسان د رميان شبكه روابط متقابل جامعه خود به سر مى برد و در ضمن فعلهاى
متقابلى كه بين او و ديگران روى مى دهند، ميراث هاى جامعه را به خود مى كشد و در نتيجه
جامعه پذير و فرهيخته مى شود. رابطه هاى متقابلى كه فرد را به افراد ديگر و به
فرهنگ جامعه پيوند مى دهند، از هر سو زندگى انسان را در ميان مى گيرند و به او هيئتى
اجتماعى مى بخشند.) (648)
نياز بشر به اجتماع
احتياج بشر به حمايت و كمك دگران منحصر به دوران كودكى و ايام ضعف و ناتوانى اش
نيست ، بلكه اين نيازمندى ، پس از سپرى شدن ايام كودكى همچنان ادامه دارد و آدمى براى
ادامه زندگى ، در تمام دوره هاى جوانى و ميان سالى و پيرى نيز محتاج به حمايت و
همكارى دگران است . زيرا بشر به قضاى حكيمانه الهى ، اجتماعى آفريده شده و قادر
نيست يك تنه و بدون كمك دگران در صحنه بيكار زندگى نبرد كند و خود به تنهايى
بر تمام مشكلات فائق آيد و ادامه حيات دهد.
بشر بايد همواره در ظل جامعه زيست كند و براى دست يافتن به ضروريات زندگى و
حوايج مادى ، براى پيروزى در نبرد با طبيعت و غلبه بر موانع طبيعى ، براى پيمودن
راه كمال و نيل به مدارج عالى انسانى و خلاصه براى حفظ حيات فردى و به فعليت
درآوردن استعدادهاى درونى خويش همواره به اشتراك مساعى افراد نوع خود احتياج دارد.
ضرورت اخلاق
نياز قطعى بشر به حمايت دگران و لزوم همكارى با اين و آن ايجاب مى كند كه هر
فردى براى تامين زندگى و ادامه حيات ، داراى خلق و خوى اجتماعى باشد. بايد در
كودكى افكار و اخلاقش طورى ساخته شود كه وقتى بزرگ شد و وارد جامعه گرديد
بتواند خود را با محيط اجتماعى خويش تطبيق دهد و در جامعه عضو مفيد و مؤ ثرى به حساب
آيد، مردم از وى منتفع شوند و او نيز از مردم بهره مند گردد.
(كليه افعال و اعمال منظم آدمى بايد با مقتضيات محيط تطبيق گردد و مهم ترين
عوامل محيط هم كه اهميت مستقيم در شخص دارند، همان عواملى هستند كه از فعاليت هاى ساير
افراد سرچشمه مى گيرند. اين حقيقت را چگونگى زندگى هر فردى به نيكوترين وجهى
اثبات مى كند. در حقيقت ، هر شخصى هنگام تولد كاملا نيازمند به كمك دگران است ،
بنابراين جنبه انفرادى در خوى و طبع آدمى وجود خارجى ندارد، زيرا انسان هرچه دارد
پرتوى است كه از خارج مى گيرد.) (649)
مقياس كاميابى
كاميابى و بهره مندى هركس در جامعه به مقياس خلق و خوى اجتماعى اوست . خوشبخت ترين
مردم از نظر زندگى كسانى هستند كه بر اثر تربيت صحيح ، به اخلاق حميده و صفات
پسنديده متخلق شده اند، با مردم به پاكى و فضيلت و به نيكى و گشاده رويى
برخورد مى كنند، حقوق و حدود دگران را محترم مى شمارند و به شايستگى خويشتن را با
جامعه تطبيق مى دهند.
لزوم معاشرت
(عن ابى عبدالله عليه السلام : خالطوا الناس و آتوهم و اعينوهم و لا تجانبوهم و
قولوا لهم كما قال الله تعالى : و قولوا للناس حسنا.(650) )
امام صادق عليه السلام فرموده است : با مردم بياميزيد، در اجتماعشان شركت كنيد و آنان
را در كارها يارى نماييد. منزوى نشويد و از جامعه كنار نگيريد و همواره در معاشرت هاى
اجتماعى دستور خداوند را به كار بنديد كه فرموده است : با مردم به خوبى سخن
بگوييد و حسن برخورد داشته باشيد.
يكى از جهاتى كه باعث طولانى بودن دوران كودكى فرزندان بشر است ، ضرورت
پرورش هاى اخلاقى و لزوم فراگرفتن صفات اجتماعى است . بشر در دوران كودكى
بايد نيك و بدهاى زندگى را بشناسد. به آداب و رسوم جامعه پى ببرد. بايد ياد
بگيرد كه چگونه با مردم بياميزد و با آنان در اداره امور زندگى همكارى نمايد. چطور
خويشتن را با جامعه تطبيق دهد و از مزاياى زندگى اجتماعى برخوردار گردد. بديهى
است كه نيل به چنين هدف بزرگى سالها وقت لازم دارد.
فرزندان بشر، از دختر و پسر، وقتى از مادر متولد مى شوند، داراى استعدادهاى
گوناگونى هستند كه به امر الهى با سرشتشان آميخته شده و در نهاد همه آنها وجود
دارد. بعضى از آن استعدادها به طور طبيعى و بدون احتياج به پرورش ، در موقع مقرر
به فعليت مى رسند و خود به خود شكفته مى شوند، مانند قابليت نطفه سازى در وجود
پسران و بچه سازى در رحم دختران كه با فرارسيدن بلوغ به طور خودكار آشكار مى
شوند و نيازى به حمايت و پرورش ندارند.
پرورش استعدادها
بعضى از استعدادها است كه ظهور آنها احتياج به مراقبت و تربيت دارد و بدون پرورش
تحقق پيدا نمى كنند، مانند سخن گفتن بچه انسان و بچه حيوان وقتى از مادر متولد مى
شوند، هر دو از سخن گويى عاجزند، با اين تفاوت كه در بچه حيوان اساسا استعداد
سخن گفتن نيست ، ولى در بچه انسان اين قابليت وجود دارد. اگر فرزند بشر در معرض
پرورش قرار گيرد و مربيان با وى حرف بزنند، رفته رفته به زبان مى آيد و آن
استعداد شكفته مى شود، ولى در صورتى كه پرستاران و اطرافيان كودك ، خود
لال و بى زبان باشند و نتوانند با او سخن بگويند، بچه نيز بى زبان بار مى آيد و
آن استعداد طبيعى در وى همچنان خاموش مى ماند و هرگز خود به خود بروز نمى كند.
يكى از استعدادهايى كه به طور طبيعى در نها انسانها وجود دارد و در پرتو تربيت
آشكار مى شود، استعداد اجتماعى شدن است . فرزندان بشر وقتى از مادر متولد مى شوند،
قابل پذيرش زندگى اجتماعى هستند، ولى تنها وجود آن قابليت براى اجتماعى شدن آنان
كافى نيست ، بلكه بايد طفل را با خلق وخوى اجتماعى پرورش داد و روشهاى معاشرت
با مردم و طرز سازگارى با محيط را به وى آموخت و بدين وسيله آن استعداد طبيعى را از
قوه به فعليت آورد.
بعضى از حشرات ، مثل موريانه و زنبور عسل ، به طور طبيعى زندگى جمعى دارند و
مانند انسان با هم تشريك مساعى مى كنند و در تمام دوران حيات به همكار يو تشخيص
برنامه هاى همزيستى ، احتياج به فراگرفتن صفات اكتسابى ندارند، بلكه وظيفه
شناسى به طور غريزى در نهادشان شكفته مى شود. هر حشره اى خودبه خود از برنامه
اى كه در زندگى جمعى بايد انجام دهد، آگاه مى گردد و به هدايت تكوينى پروردگار،
خود را با محيط زندگى خويش منطبق مى سازد. ولى در انسان ، تنها استعداد اجتماعى شدن
طبيعى است و براى اين كه آن استعداد شكل عملى به خود بگيرد و مورد بهره بردارى
واقع شود، بايد قدم به قدم تمام وظايف زندگى اجتماعى را به فرزندان بشر ياد داد
و از راه تربيت ، آنان را براى سازش با محيط مجهز ساخت .
(هر نوزادى هنگامى كه چشم به جهان مى گشايد، فقط قوا و استعدادهايى محدود دارد كه
در پرتو آن مى تواند تبديل به انسان گردد. به تدريج ، بر اثر تجربيات
مختلفى ، به قول جامعه شناسان اجتماعى مى گردد. مراد از اجتماعى شدن كيفيتى است كه
در نتيجه آن آدمى يك عضو مثبت در جامعه اى مى گردد كه در آن به دنيا آمده است و به موجب
آداب و رسوم و سنن آن جامعه رفتار مى كند.) (651)
طفل از زمان ولادت تا پايان ايام بلوغ ، دوران كودكى خود را طى مى كند و در
خلال اين مدت طولانى ، ضمن اين كه بدن ناتوانش تواند مى گردند، استعداد اجتماعى
اش نيز تدريجا فعليت پيدا مى كند، به خلقيات اجتماعى و صفات سازگارى با محيط
متخلق مى گردد و براى همكارى با مردم و زندگى در جامعه آماده مى شود.
محيط تربيتى
گرچه شرايط محيط طبيعى به مقدار قابل ملاحظه اى در ساختن خلق و خوى آدمى مؤ ثر
است ، و هر انسانى با صفات و خلقيات متناسب با محيط طبيعى خود بار مى آيد، ولى
عامل بسيار مؤ ثرى كه استعداد اجتماعى طفل را به فعليت مى آورد، شخصيت كودك را پايه
گذارى مى كند و او را به صفات خوب يا بد اجتماعى متصف مى سازد، محيط تربيتى
اوست . فرزندان بشر صفات اجتماعى خود را از كسانى فرامى گيرند كه از دوران
كودكى تا ايام جوانى در محيطهاى مختلف خانواده و آموزشگاه و كوى و برزن ، به طور
متناوب با آنان در تماس بوده و از رفتار و گفتارشان سرمشق گرفته اند.
كودك و خانواده
(نخست كودك از محيط پيرامون خود هيچ گونه آگاهى ندارد، لكن به زودى نسبت به
اشياء و اشخاص پيرامون خودش احساس علاقه مى كند و از ميان اين اشخاص ، از همه
نزديكتر به وى مادر اوست كه در اكثر فرهنگ عبارت از مهمترين شخصى است كه در عمر
خود خواهد ديد.
بعد از مادر، به ترتيب اهميت ، پدر و ساير اعضاى خانواده او قرار دارند. در همين دايره
محدود است كه فرد، نخستين و پايدارترين اثرات ذهنى را كسب مى كند و هم آنجاست كه
داخل در زندگى حقيقى مى گردد. به همين جهت ، به هيچ روى جاى شگفتى نيست كه روان
شناسان و روان كاوان و جامعه شناسان ، تا اين اندازه به سالهاى
اول زندگى كودك و محيط حيات وى اهميت مى دهند.
دايره محدود خانواده بعدا توسعه يافته و همبازى ها را نيز فرامى گيرد و سپس بيش از
پيش گسترش يافته و شامل همدرسان و آموزگاران و دوستان سرانجام عده كثيرى از
خارجيان مى گردد و همه آنان در اجتماعى ساختن كودك تاءثير دارند.) (652)
كودك و رفتار دگران
(همان طور كه كولى در كتاب خود به نام طبع انسانى و نظم اجتماعى خاطرنشان مى
كند، فرد بر اثر تماس با اعضاى خانواده به وجود خودش پى مى برد و اين آگاهى
نيز از طريق توجه به رفتار آنان نسبت به وى
حاصل مى گردد. به عبارت ديگر، كودك نخست به وجود خودش پى مى برد و سپس با
تصور عقيده دگران راجع به خودش و دقت در چگونگى رفتار و كردار سايرين ، درمى
يابد كه چگونه آدمى است . به همين جهت ، معمولى عقيده كودك را درباره خودش آيينه
شخصيت فرد خوانده است .
از آن جا كه كودك خودش را غيرمستقيم در محيط خويش مى بيند، هرگز تصوير حقيقى
خودش را مشاهده نمى كند، بلكه برحسب رفتار و كردار دگران ، خويشتن را بهتر يا
بدتر از آن چه هست مى بيند.
استانلى هال ، روان شناس آمريكايى ، حتى بر آن است كه طرز صدا زدن
طفل ، از جانب اعضاى خانواده و يا دوستانش ، ممكن است در نظر او نسبت به خودش اثر
فراوان داشته باشد، چنان كه كودكى كه مادرش او را فرشته بخواند، درباره خودش
عقيده اى پيدا مى كند كه بسيار متفاوت با عقيده كودك ديگرى است كه مادرش او را
رذل صدا مى زند.) (653)
آموزش هاى آگاهانه
خلقيات خوب يا بد اجتماعى و صفات سازگار با محيط، به دو صورت در ضمير
فرزندان بشر مستقر مى شود و استعداد اجتماعى شدن آنان را به فعليت مى آورد: يكى
دانسته و به طور آگاه و ديگرى ندانسته و به صورت ناآگاه .
بعضى از صفات اجتماعى است كه مربيان و اطرافيان كودك به او مى آموزند و مكرر به
وى خاطرنشان مى كنند و طفل نيز با توجه و آگاهى ، آنها را فرامى گيرد و عملا به كار
مى بندد. رفته رفته بر اثر تكرار، به آن صفات عادت مى كند و در آينده برنامه
زندگى اجتماعى اش مى گردد. مثل آن كه مادر به
طفل مى گويد هميشه پاكيزه باش . دست و صورتت را بشوى . در حضور دگران درست
بنشين و زياد حرف نزن . يا آموزگار به نوآموز مى گويد دست در كيف همكلاسى ات مكن .
همبازى ات را آزار مده . به معلم احترام كن . در كلاس مودب باش و كارهايى نظاير اين ها.
فراگيرى هاى ناآگاه
بعضى از صفات است كه طفل
بدون آن كه به وى بياموزند يا خودش خواسته باشد، به طور ناآگاه از محيط خانه و
مدرسه و كوچه و بازار ياد مى گيرد و ندانسته به آن خلقيات متخلق مى شود. مثلا در
خانه اى كه پدر و مادر ترسو هستند، در خانه اى كه والدين و اطرافيان كودك خرافى و
معتقد به موهومات باشند، در آموزشگاهى كه معلم فحاش و بدزبان است و در كوچه اى كه
همسايگان و همبازيهاى كودك زورگو و متجاوزند، بدون آنكه بداند يا بخواهد، تحت
تاءثير واقع مى شود و به طور ناآگاه ترسو و خرافى و بدزبان و زورگو بار مى
آيد و طبع اجتماعى اش با همان صفات مذموم و خلقيات ناپسند ساخته مى شود.
پايه گذاران شخصيت
خلاصه آن كه محيط خانواده و آموزشگاه و ساير اطرافيان كودك سازنده خلق و خوى
اجتماعى وى هستند. آنان اند كه با روش هاى پسنديده يا ناپسند خود، به طور آگاه يا
ناآگاه ، شخصيت طفل را پايه گذارى مى كنند و استعداد اجتماعى شدن كودك را به فعليت
مى آورند. آنان اند كه در طول دوران كودكى ،
طفل را براى زندگى اجتماعى آماده مى كنند و او را براى همكارى با مردم و سازش با محيط
مجهز مى سازند.
تربيت خوب و بد
كسى كه از دوران شيرخوارگى تا پايان ايام بلوغ ، به خوبى تربيت يافته و
استعداد اجتماعى اش با وضع شايسته اى به فعليت رسيده است ، كسى كه در محيط خانه
و مدرسه و كوى و برزن به درستى بارآمده و به طور آگاه يا ناآگاه خلقيات پسنديده
اى را از اطرافيان خود فراگرفته است ، وقتى به دوران جوانى مى رسد و وارد جامعه
مى گردد، واجد شرايط لازم زندگى اجتماعى است . او قادر است با مردم به خوبى
بياميزد و به آسانى عضو مفيد اجتماع گردد. او مى تواند خويشتن را با شرايط
گوناگون محيط تطبيق دهد و خود را با تحولات سريع اجتماعى هم آهنگ سازد.
برعكس كسى كه از طفوليت بد تربيت شده و طبع اجتماعى اش
شكل نامناسب به خود گرفته ، كسى كه از اطرافيان خود دانسته يا ندانسته صفات بد
كسب كرده و با شخصيت ناپسند بارآمده است ، وقتى وارد جامعه مى شود، در سازش با
محيط، ضعيف و ناتوان و احيانا وامانده و غيرقادر است . او در جوانى ، بر اثر عجز، از هم
آهنگى با اجتماع و تطبيق دادن خود با محيط، همواره ناراحت و نگران است و مكرر با ناكامى
و شكست مواجه مى شود و اين آشفتگى روحى ممكن است وى را به كارهاى ناروايى وادار كند
و از خود عكس العمل هاى نامطلوبى بروز دهد.
محيط نيرومند اجتماع
گرچه خانواده و آموزشگاه و كوى و برزن سه
عامل نيرومند در پايه گذارى شخصيت و ساختن خلق و خوى فرزندان بشر است و آدمى خواه
ناخواه تحت تاءثير اين سه محيط مقتدر قرار دارد، ولى محيط اجتماعى ، كه آخرين كلاس
ساختن اخلاق و شخصيت آدمى است ، به مراتب قوى تر از آن سه محيط است .
(گفته اند كه هر جامعه اى ارگانيسم اعضاى خود را تحت سازمان معينى درمى آورد و به
اصطلاح ، افراد را واجد نوع معينى از شخصيت مى كند.
گفته اند با آن كه وجود اختلافاتى بين شخصيت هاى افراد يك جامعه جدايى مى افكند،
اعضاى هر جامعه اى در زمينه شخصيت ، داراى هم مانندهايى هستند و از اين جاست كه
انگليسى آرام به آسانى از فرانسوى پرشور متمايز است و آلمانى پرخاشگر با
ايتاليايى خون گرم يكسان نيست و ژاپنى قانون شناس با كره اى گردن كش فرق دارد
و همچنين كرارا از جنگ پرستى سرخ پوستان ماندان و آرامش دوستى سرخ پوستان زونى
و فزون جويى قبيله مانو و كناره گيرى و رخوت قوم بالى سخن رفته است . بايد ديد
كه علت اين اخلافات چيست ؟) (654)
(اين محيط اجتماعى است كه قسمتى از امكانات ارگانيسم را مورد استفاده قرار مى دهد و
موافق مقتضيات خود آن را متعين و متشخص مى سازد. هركسى با امكانات ادراكى و عاطفى
دامنه دار و متنوعى زاده مى شود، ولى اين امكانات اداركى و عاطفى ، چنان كه از معنى كلمه
امكان برمى آيد، سرمايه اى بالقوه و به هيچ روى صورتى
بالفعل و نظامى متحقق ندارند، بلكه به تدريج ، در برابر مطالبات محيط اجتماعى از
قوه به فعل مى آيند و در قوالب معينى جارى مى شوند. پس جريان زندگى اجتماعى است
كه به كسى ادراكات علمى مى دهد و خرافات را موضوع ادراكات كسى ديگر مى كند.
جريان زندگى اجتماعى است كه يكى را اسير عاطفه عداوت مى گرداند و عاطفه محبت را
بر ديگرى چيره مى سازد و باز همين جريان زندگى اجتماعى است كه عداوت يكى را
متوجه ابناى نوع خود مى كند و عداوت ديگرى را به سوى موانع طبيعى و اجتماعى نوع
انسان سوق مى دهد.
انسان از لحاظ خصايص اصلى ارگانيك در همه اعصار و اجتماعات تاريخى تقريبا يكسان
بوده است ، ولى از لحاظ خصايص اجتماعى ، اقسام مختلفى يافته است . زن در همه جا
ساختمان بدنى معينى دارد، ولى بنا بر تحقيقات دامنه دار مرگرت ميد، همه تيپ هاى
شخصيت ، از تيپ فرمانبردار محض تا تيپ استقلال طلب و خودكام و پرخاشگر، در ميان
زنان جامعه هاى گوناگون ديده مى شود.
خلاصه ، چنان كه فريس مى نويسد، ارگانيسم انسانى هرچه باشد در دست تواناى
جامعه مى گردد و مطابق الزامات اجتماعى تشخص مى يابد.
جامعه به قدرى نيرومند است كه مى تواند از امكانات يك ارگانيسم ضعيف به حداكثر
بهره بردارى كند و شخصيت توانايى بسازد، يا ارگانيسم نيرومندى را به صورتى
درآورد كه با گوشه گيرى و رياضت و كشتن نفس ، امكانات عظيم طبيعى خود را
عاطل و باطل گذارد و حتى با خودكشى به حيات خود پايان دهد.)(655)
كشش هاى اجتماعى به اندازه اى نيرومند و تواناست كه عموم مردم ، به استثناى افراد
بزرگ و نوابغ ، از تمام مقرراتش پيروى مى كنند و بدون انديشه و فكر، خويشتن را
با آداب و سنن منطبق مى سازند. محيط نيرومند اجتماع قادر است به آسانى جوانان را همرنگ
خود نمايد و صفات و خلقيات خانوادگى آنان را كه هم آهنگ روش هاى اجتماعى نيست ، به
دست فراموشى بسپارد.
پيروى مردم از اجتماع
(قال على عليه السلام : الناس بزمانهم اشبه منهم بآبائهم . (656) )
شباهت اخلاقى مردم به محيط اجتماعى و مقتضيات زمان خودشان ، بيشتر از شباهت به
صفات خانوادگى و خلقيات پدران آنهاست .
(انسان داراى يك غريزه اجتماعى است و اين غريزه وى را بر آن مى دارد كه در
داخل گروه زندگى كند و از آن هرگز خارج نشود. به همين جهت است كه انسان همواره نسبت
به گروه خود حساسيت فراوان دارد و تابع افكار و عقايد اوست . به عقيده تروتر،
تاءثير و نفوذ گروه انسانى بر فرد مقاومت ناپذير است و فرد آن چه را كه جمع درست
بداند، قبول مى كند و آن چه را كه جمع ، تقبيح يا ممنوع كند، مكروه مى شمرد و امكان
قليلى براى آزادى فكر و عقيده وجود دارد. مخالفت با
اصول و رفتار اجتماع ، وجدان را ناراحت مى كند و در آدمى احساس ارتكاب بزه ايجاد مى
نمايد.) (657)
گرايش افراد به آداب نوين
هرگاه بدعت تازه اى از رسوم پيشين بهتر باشد يا به عللى مورد پسند افراد جامعه
قرار گيرد، عمودم بدان مى گرايند و تبديل به عادت مى گردد و خود به كليه افراد
جامعه ، براى تطبيق يافتن با آن فشار وارد مى آورد و آدمى ناگزير بدان خوى مى
گردد. بدين طريق ، آن چه براى جامعه حكم رسمى داشت ، براى فرد جنبه عادت پيدا مى
كند. آدمى ، در حقيقت ، در شرايط معمولى ، تقريبا هميشه تحت فشار عادت و بدون تفكر
رفتار مى كند و خود به خود از راه و رسم اجتماع پيروى مى نمايد.) (658)
تاءثير اجتماع در عقايد
قدرت اجتماع نه تنها در امور سطحى زندگى و روى رفتار و گفتار عادى فرد اثر مى
گذارد و مى تواند نيك و بدها را در نظرش دگرگون جلوه دهد، بلكه محيط اجتماعى قادر
است تا اعماق جان افراد نفوذ كند و بر روى عقايد مذهبى و افكار ايمانى آنان نيز مؤ ثر
واقع شود و سرانجام از راه حق و حقيقت منحرفشان سازد.
بنى اسراييل در طول ساليان دراز اسير دست فراعنه بودند و با بدترين وضعى
زندگى مى كردند. حضرت موسى بن عمران ، به امر الهى قيام كرد. با حكومت جبار
فرعون به مخالفت برخاست و مردم را به خداى يگانه دعوت كرد. بنى
اسراييل تيره روز و بدبخت ، به رهبرى آن پيامبر بزرگ از ذلت و اسارت رهيدند و با
عنايت خداوند توانا از درياى نيل به سلامت عبور كردند و از آن محيط خفقان آور و كشنده
نجات يافتند. بديهى است چنين قومى بايد همواره شكرگزار خداى يگانه باشند، لحظه
اى به شرك و انحراف نگرايند و هرگز از تعاليم آسمانى رهبر بزرگ خويش
سرپيچى نكنند. متاسفانه چنين نشد و تنها ورود در يك جامعه مشرك و مشاهده پرستش بت ،
توانست افكار آنان را از مسير صحيح بگرداند و به بت پرستى متمايلشان سازد. قرآن
شريف مى گويد:
(و جاوزنا ببنى اسرائيل البحر فاتوا على قوم يعكفون على اصنام لهم قالوا يا
موسى اجعل لنا الها الهة قال انكم قوم تجهلون .)
ما بنى اسراييل را از دريا عبور داديم . بر سر راه خود با مردمى مشرك و بت پرست
برخورد كردند. محيط اجتماعى مشرك چنان در آنها اثر گذارد كه به موسى گفتند: همان
طور كه اين مرم خدايانى دارند و آنها را پرستش مى كنند، تو نيز براى ما بت هايى مهيا
كن تا ما هم آن ها را بپرستيم .
موسى از اين حق ناشناسى و توقع بى جا سخت و رنجيده خاطر شد و به بنى
اسراييل گفت : راستى كه شما مردم نادان و بى خردى هستيد.
آرى جامعه مشرك قادر است فرد موحد را از يكتاپرستى بازدارد و به شرك و بت پرستى
متمايل سازد. جامعه بى دين و گناهكار مى تواند فرد متدين و صحيح
العمل را از صراط مستقيم پاكى و فضيلت بگرداند. پرده حياى ايمانى و اخلاقى او را
بدرد و به راه فساد و تباهى اش سوق دهد.
اقامت در محيط فساد
اگر مسلمانى در بلد غيرمسلمان از اظهار شعاير اسلامى عاجز باشد و نتواند به وظايف
دينى خود عمل كند، حق ندارد به آن بلد مهاجرت نمايد و اقامت در آن محيط نيز بر وى ممنوع
است ، زيرا چنين محيطى در وى اثر بد مى گذارد. و به طور ناآگاه از مسير مسلمانى
منحرفش مى سازد.
(قال رسول الله صلى الله عليه و آله : انى برى ء من
كل مسلم نزل مع مشرك فى دار الحرب . (659) )
رسول اكرم (ص ) فرموده است : هر مسلمانى كه در بلد كفر به مشركى وارد شود و در آن
جا اقامت گزيند، من از وى برى و بيزارم .
(عن اميرالمومنين عليه السلام قال : من الكبائر
قتل المومن عمدا الى ان قال و التعرب بعدالهجرة . (660) )
على عليه السلام در ضمن حديثى كه گناهان كبيره را برشمرده است ، فرموده : يكى از
كباير، قتل عمدى مسلمان است و كبيره ديگر اين است كه آدمى پس از
قبول اسلام و مهاجرت ، از محيط مسلمانان اعراض كند و به جوامع كفر و ضلالت بپيوندد.
تعرب بعد از هجرت
(عن محمد بن سنان ان اباالحسن الرضا عليه السلام كتب اليه فيما كتب من جواب
مسائله : و حرم الله التعرب بعدالهجرة للرجوع عن الدين و ترك الموازرة للاءنبياء
والحجج (ع ) و ما فى ذلك من الفساد و ابطال حق
كل ذى حق .(661) )
حضرت رضا عليه السلام در نامه اى كه به سوالات محمد بن سنان جواب داده ، نوشته
است : خداوند تعرب بعد از هجرت را حرام كرده ، زيرا حقيقت اين
عمل ، برگشت از دين خدا و ترك يارى و تقويت پيامبران الهى است . به علاوه ، اين كار
مفاسدى در بر دارد و حقوق صاحبان حق را باطل خواهد ساخت .
اراده اجتماع مظهر بزرگترين نيرو و به وجودآورنده عظيم ترين قدرت است .
مردم يك جامعه وقتى چيزى را بخواهند و براى
نيل به آن جنبش كنند، خواه حق باشد يا باطل ، ظالمانه باشد يا منصفانه ، سرانجام به
آن مى رسند و به خواسته خويش جامه عمل مى پوشاند.
(قال على عليه السلام : ارجاف العامة بالشى ء
دليل على مقدمات كونه . (662) )
على عليه السلام فرموده : تحرك شديد و جنبش مردم نسبت به چيزى ، مقدمه به وجود آمدن
آن چيزى است .
(و عنه عليه السلام : خوض الناس فى شى ء مقدمة الكائن . (663) )
و نيز فرموده است : فرورفتن افكار مردم در چيزى ، زمينه موجود شدن و تحقق يافتن آن
است .
حركت فرد در اجتماع
در محيط نيرومند و تواناى اجتماع ، فرد به صلاح و فساد فكر نمى كند و به عواقب كار
خود نمى انديشد. او در دست اجتماع ، مانند تخته پاره كوچك ناچيزى است كه در مسير حركت
سيلاب عظيم و بنيان شكنى قرار گرفته است . كوركورانه حركت مى كند و جامعه به هر
طرف كه مى رود، وى را با خود مى برد.
اطاعت كوركورانه
(بنا به فرضيه لوبن ، فرد در اجتماع شخصيت آگاه خود را از دست مى دهد و تابع
تلقينات جمعيت مى گردد. درست مانند معلول هيپنوتيسم كه به فرمان
عامل است . فردى كه جزء جمعيتى در مى آيد، در نردبان مدنيت چندين پله پائين تر مى آيد.
شخص ممكن است فوق العاده با تربيت و عاقل باشد و در
حال انفرادى سخت درباره عواقب كردار و رفتار خويش بينديشد، لكن در ميان جمع ممكن است
تبديل به يك وحشى گردد و بدون تفكر و تامل ، در تحت سلطه غريزه ، به هر اقدامى
تن در دهد. انسان در جمع به درجه وحشيگرى سقوط مى كند و از هر تلقينى ، كوركورانه
و بدون چون و چرا، پيروى مى نمايد و دست به اقداماتى مخالف عادت و افكار خود مى
زند. به نظر لوين ، فرد در ميان جمعيت حكم شنى را در ميان خرمن شن دارد كه باد به
ميل خود هر جا بخواهد آن را مى برد.) (664)
اگر جامعه از مردمان رشيد، عالم ، درستكار و بافضيلت
تشكيل شده باشد، ممكن است جنبش عمومى و حركت اجتماعى آنان ، منشاء خير و خوبى گردد و
موجبات رفاه بيشترى را براى مردم فراهم آورد. ولى در جايى كه اكثريت مردم افراد
نادان ، بى سواد، فرومايه و بى فضيلت باشند، در آن جا حركت اجتماعى اغلب مضر و
خطرناك است و مى تواند مصائب غيرقابل جبرانى به با بياورد.
جنبش فرومايگان
(قال على عليه السلام : فى صفة الغوغاء هم الذين اذا اجتمعوا ضروا و اذا تفرقوا
نفعوا.(665) )
على عليه السلام درباره غوغا فرموده : آنان مردمى هستند كه وقتى به هم بپيوندند و
حركت اجتماعى كنند، ضرر مى زنند و چون متفرق گردند و به كارهاى فردى خود
بپردازند، منفعت مى رسانند.
غوغاى اجتماعى ، مانند بيمارى هاى سارى ، خيلى زود دامن گير همه مى شود و قدرت
نيرومند اجتماع به طور ناآگاه عموم افراد را به خود جذب مى كند و با سرعت به هدف
خويش جامه عمل مى پوشد و تنها افراد بسيار قوى و نيرومند ممكن است شخصيت خود را
حفظ كنند و خويشتن را از جريانهاى مخرب و نامطلوب بركنار نگاه دارند.
در جنبش هاى لجام گسيخته ، افراد متجاوز، از فرصت اجتماع مردم سوء استفاده مى كنند و
در ميان موج جمعيت ، به طور ناشناس خسارات و ويرانى هايى را به بار مى آورند و به
جرايم و جناياتى دست مى زنند و سرانجام چون شناخته نمى شوند، مورد تعقيب كيفرى و
مجازات قانونى قرار نمى گيرند.
نهضت جهال
(قال على عليه السلام : هم الذين اذااجتمعوا غلبوا و اذا تفرقوا لم
يعرفوا.(666) )
على عليه السلام فرموده : به وجودآورنده نهضت هاى جاهلانه كسانى هستند كه وقتى
اجتماعى كنند، پيروز مى شوند و به مقصد خود
نايل مى گردند و چون پراكنده گشتند، شناخته نمى شوند.
(افراد در ميان جمعيت دستخوش احساسات خودخواهى و خصومت مى گردند و جمعيت به آنان
اجازه نمى دهد كه عنان اين احساسات را از دست بدهند. از خصوصيات مهم جمعيت ،
خودپسندى و عقيده جزمى يا قطعى به حق خود است و در زير پرچم همين عقيده و ايده آليسم
، جمعيت حاضر است هرآنچه را در سر راه خود مى يابد، نابود كند و بر افكار و آرمان هاى
خودش لباس عمل بپوشاند.) (667)
مجرمين ناشناخته
در ميان گروهى از افراد كه داراى هدف مشتركى هستند، فرد قدرتى احساس مى كند كه در
حال انفرادى فاقد آن است . گذشته از اين جزء، گروهى بودن موجب ناشناختگى و در
نتيجه موجب عدم مسئوليت است . بنابراين ، عضو يك جمعيت ، از قيد و بند هرگونه
بازرسى خويشتن را آزاد مى داند و بدون توجه به عواقب كار، براى مبادرت به
هرگونه اقدامى آماده مى گردد.
گذشته از اين ، در گروهى كه داراى هدف مشتركى باشد، نيروى تلقين فوق العاده قوى
است و اين كيفيت موجب بروز وضعى مى گردد كه يك فكر يا حس تلقين شده ، به سرعت
همه افراد جمعيت را فرامى گردد.
افرادى كه داراى شخصيت بسيار نيرومند باشند و بتوانند در
مقابل نيروى تلقين مقاومت ورزند و برخلاف امواج شنا كنند. بسى نادرند. منتهى كه
بتوانند انجام دهند آن است كه عقايد دگرى اظهار دارند و تفرقه اى ايجاد كنند و از همين
طريق ، جمعيت ها در بسيارى از موارد از مبادرت به اقدامات ظالمانه و وحشيانه خوددارى
كرده اند.) (668)
خلاصه آن كه فرزندان بشر از زمان ولادت تا پايان دوران بلوغ همواره تحت تاءثير
خانواده و آموزشگاه و كوى و برزن هستند و در اين سه محيط سازنده و نيرومند، شخصيت
خوب يا بدشان پايه گذارى مى شود و به صفات پسنديده يا ناپسند متخلق مى
گردند و در آغاز جوانى كه وارد اجتماع مى شوند، براساس تربيت هايى كه در آن سه
محيط آموخته اند، با مردم مى آميزند و با همان صفات و خلقياتى كه فراگرفته اند، با
جامعه سازش مى كنند.
اگر در جامعه تحول اساسى و انقلاب عميقى روى ندهد و اوضاع اجتماع دگرگون نگردد،
گروههاى مختلف با تفاوت تربيت هاى خانوادگى و آموزشگاهى ، مى توانند با هم
زندگى كنند و هر گروهى خود را در شرايط مخصوص به خويش با جامعه تطبيق دهد و
شخصيت متناسب خود را احراز نمايد.
(مادام كه جامعه تغيير شكل نداده و دستخوش
تحول بزرگى نگشته ، تصادم و اصطكاكى بين
اصول مختلف به وجود نخواهد آمد و همه در كنار يكديگر به زندگى خود ادامه خواهد داد.
يك جا قدرت ، افتخار، عزت ، تسلط و در جاى ديگر كار و زحمت و محروميت و حقارت به
طور منفك وجود خواهد داشت . در گوشه اى اصل زور و قلدرى و استثمار و در گوشه ديگر
اصل بردبارى و فرمانبردارى و تمكين حكمفرما خواهد بود. زنان صفاتى مخصوص به
خود و مردان فضايلى ويژه خويش خواهند داشت .) (669)
اختلال شخصيت
متاسفانه در جهان كنونى ، يعنى دنياى صنعت و ماشين ، روش هاى اجتماعى به سرعت عوض
مى شود و آداب و رسوم عمومى در مدت كوتاهى تغيير
شكل مى يابد. در خلال اين تحولات سريع ، چه بسيار نارواها در نظر مردم روا مى شود
و رواها ناروا مى گردد.
تحول در دنياى ماشين
به عبارت ديگر، آداب و رسوم اجتماعى ، در گذشته و
حال ، همواره دستخوش تحول و انقلاب بوده و هرگز قرار و ثبات نداشته و ندارد، با
اين تفاوت كه در ادوار گذشته ، تحولات اجتماعى با آرامى و در طى يك يا چند قرن
صورت مى گرفت ، ولى در عصر ماشين تغيير و
تحول به قدرى سريع انجام مى شود كه ممكن است در
طول زندگى يك نسل ، تحولات گوناگونى در شئون اساسى اجتماعى پديد آيد و
بسيارى از رسوم يا سنن اخلاقى ، كه يك روز در جامعه مطلوب و مورد
قبول بوده ، روز ديگر وازده و مطرود شناخته شود. بديهى است در چنين وضعى بيشتر
جوانان دچار كشمكش هاى درونى مى شوند و از تضاد و نسازگارى تربيت هاى خانوادگى
با روش هاى نوين اجتماعى ناراحت و نگران مى گردند.
براى آن كه اولياى اطفال و همچنين نسل جوان تا ا ندازه اى به اهميت اين
مشكل بزرگ اجتماعى و تربيتى واقف شوند و نظر اولياى گرامى اسلام را درباره
تحولات روا و ناروا بدانند و نظر اولياى گرامى اسلام را درباره تحولات روا و ناروا
بدانند و براى آن كه نقش صنعت و ماشين در تغيير سريع آداب اجتماعى و سنن اخلاقى
واضح گردد، لازم است پيرامون آن ها به اختصار گفت و گو شود.
|