5- محمد و ابراهيم نوجوان
چون امام حسين عليه السلام به شهادت رسيد، دو
طفل نوجوان از فرزندان مسلم بن عقيل دستگير و نزد عبدالله بن زياد استاندار يزد آوردند
و او آن دو را به زندان فرستاد و به زندانبان گفت : بر ايشان سخت بگيرد.
قال الله الحكيم : (و لا يحيق المكر السى ء الا باءهله ) (فاطر: آيه 43)
در جنگ صفين ، غلبه با امام بود، و لشگر معاويه در نابودى قرار مى گرفتند، معاويه
به عمر و عاص گفت : اين وقت لازم است مكر و حيله اى بينديشى و الا لشگر على عليه
السلام همه ما را نابود خواهند كرد.
استعمار گران و كشورهاى ابر قدرت هميشه در پى نابودى كشورهاى كوچك هستند، و به
لباس دوستى هزاران مكر و حيله در درون دارند تا به اهداف خود برسند.
بسر بن ارطاة در جنگ صفين در مقابل امير المؤ منين قرار گرفت ، اين در حالى بود كه امام
به ميدان آمده بود و معاويه را به نبرد طلبيد و فرمود: تا كى و چقدر مردم را به كشتن
دهيم ، بيا من و تو جنگ كنيم تا به اين وسيله جنگ خاتمه يابد.
چون آمنه مادر پيامبر صلى الله عليه و آله ، به حضرت حامله شد كهانت كاهنان
مختل شد سطيح كه كاهنى بود معروف از طايفه غسان به رزقاء يمامه كه او هم كاهنه بود
نامه نوشت كه بايد در خاموش كردن اين نور به هر مكر و خدعه متمسك شد.
عمروعاص كه مردى زيرك و سياست باز بود نامى از بزرگترين حيله بازيهاى او در
تاريخ ثبت است
قال الله الحكيم : (والله ولى المؤ منين )
(آل عمران : آية 68) خدا دوستدار مؤ منان است .
روزى اميرالمؤ منين عليه السلام از كنار عده اى كه نشسته بودند عبور كرد و ديد، آنها
لباسهاى سفيد و گران قيمت پوشيده اند، رنگ صورتشان بر افروخته است خنده آنها
زياد است و با انگشت خود هر كس را كه از كنارشان رد مى شود زا مسخره مى كنند.
در جنگ بدر كه در سال دوم هجرت واقع شد، يكى از سربازان دشمن به نام ابوعزة
جمحى به اسارت مسلمانان در آمد، او را به مدينه محضر پيامبر آوردند، او با گريه و
زارى به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: من عيالمند هستم بر من منت بگذار و مرا
آزاد كن .
محمد بن سنان مى گويد: نزد امام رضا عليه السلام بودم ، به من فرمود: اى محمد در
زمان گذشته بنى اسرائيل چهار نفر مؤ من بودند، روزى يكى از آنها به خانه ديگرى آمد
و سه نفر ديگر هم در آن خانه بودند.
زكريا بن آدم اشعرى از اصحاب ائمه بوده بو بقدرى درجات معرفت و ايمانى او بلند
بوده است كه در سفرى از مدينه تا مكه همراه و همكجاوه امام رضا بوده است .
امام باقر عليه السلام به مردى از اهل خراسان كه به مدينه آمده بود فرمود:
حال پدرت چطور بود؟ عرض كرد: خوب بود فرمود: پدرت وفات يافت ، آن وقتى كه
از خانه به اين طرف توجه كردى ، به نواحى جرجان رسيدى پدرت مرد.
قال الله الحكيم :(هل اءتاك حديث ضعيف اء براهيم المكرمين ) (ذاريات : آيه
24)
پادشاهى بود در كرمان ، كه در غايت كرم و مروت بود و عادتش آن بود كه هر كس از
غربا به شهر او مى رسيدند، سه روز مهمان او بودند. وقتى عضدالدوله ديلمى وارد بر
كرمان شد او طاقت مقاومت ايشان نداشت
قوم لوط اهل شهرى بودند كه بر سر راه قافله ها كه به شام و مصر مى رفتند قرار
داشت قافله ها نزد ايشان فرود مى آمدند و ايشان
اهل قافله ها را ضيافت و مهمانى مى كردند
عبيدالله بن عباس پسر عموى پيامبر از كسانى بود كه به همسايگان افطارى مى داد و
سر راههاى سفره مى انداخت و سفره اش برچيده نمى شد
حارث اعور يكى از اصحاب خاص امير المؤ منين عليه السلام به خدمت حضرت رسيد و
عرض كرد: يا امير المؤ منين دوست دارم با خوردن غذا در خانه ما مرا سرافراز فرمائى !
عربى كه صورتش خيلى زشت و قبيح منظر بود سر سفره امام حسن مجتبى آمد و از روى
حرص تمام غذا را خورد و تمام كرد.
قال الله الحكيم : (قل كل يعمل على شاكلته ) (اسراء: آيه 84)
نيت صادق كسى دارد كه داراى قلب سليم باشد، چرا كه قلب از وسواس و خواطر
شيطانى هنگامى سالم مى ماند كه ، نيت در تمام كارها براى خدا خالص باشد.
در روايات آمده كه شخصى از بنى اسرائيل بيشتر وقتهاى همراه حضرت موسى عليه
السلام بود و احكام فقه و مسائل تورات را از ايشان فرا مى گرفت و به ديگران مى
رساند و تبليغ مى كرد.
وقتى حضرت موسى بن جعفر عليه السلام در بغداد تشريف داشتند، يكى از شيعيان
عرض كرد: عبورم به ميدان بغداد افتاد و جماعتى را ديدم ، سؤ
ال نمودم كه چرا مردم اينجا جمع شده اند؟ گفتند: كه اينجا شخص كافرى مى باشد كه از
نيت مردم خبر مى دهد.
روزى قباد پدر انوشيروان به شكار رفته بود بر عقب گورى بتافت و از لشگر جدا
شد و تشنه شد. از دور خيمه اى ديد و بطرف آن رفت و گفت : مهمان نمى خواهيد؟
پيرزنى جلو آمدند و از او استقبال كرد و مقدارى شير و غذا پيش قباد نهاد بعد از آن
ساعتى خوابيد، چون از خواب بيدار شد شب نزديك شد و آنجا ماند. شب گاوها از صحرا
آمدند و پيرزن به دخترك دوازده ساله خود گفت : گاو را بدوش و شير آن را نزد مهمان
بگذار
شقيق بلخى گويد: در سال صد و چهل و نهم به حج مى رفتم ، چون به قادسيه رسيدم
نگاه كردم ديدم مردم بسيارى براى حج در حركت هستند، همه با
اموال و زاد بودند. نظرم افتاد به جوان خوشروئى كه ضعيف اندام و گندم گون بود و
لباس پشمينه بالاى جامه هاى خويش پوشيده و نعلين در پاى و از مردم كناره گرفته
بود و تنها نشسته بود.
قبل از اسلام يكى از رهبانان معروف ابوعامر راهب بود كه لباسهاى خشن و درشت مى
پوشيد و به رياضت مشغول بوده و در ميان اجتماع مورد احترام بود، تا آنكه پيامبر صلى
الله عليه و آله به مدينه آمد و موقعيت او متزلزل شد.
قال الله الحكيم : (و اشكروا نعمت الله ان كنتم اياه تعبدون )
(نحل : آيه 114)
در زمانهاى گذشته ، مردى صالح و ربانى و عاقبت انديش در روستايش بنام (ضروان
)، نزديك يمن زندگى مى كرد. او صاحب كشتزار و باغ پرميوه بود. او از رسيدگى به
زندگى مستمندان و احسان به آنها دريغ نمى كرد، به طورى كه از
محصول باغ و كشت خود، به اندازه كفاف برمى داشت و براى سپاس از نعمتهاى خداوند
بقيه را به فقرا مى داد.
هارون الرشيد پنجمين خليفه عباسى روزى به گوشت جزور يعنى شتر جوان كه وارد ماه
ششم شده باشد ميل پيدا كرد.
ابوهاشم جعفرى گفت : دچار مضيقه و تنگناى شديدى شدم ، پس به خدمت امام هادى عليه
السلام رسيدم ، چون اجازه ورود و نشستن داد و من نشستم فرمود: اى ابوهاشم كداميك از
نعمتهائى را كه خداوند به تو ارزانى داشته ، مى خواهى شكرش را بجاى آورى ؟ كه
شكر نعمت نعمتت افزون كند.
منصور دوانيقى روزى به عمرو گفت : مرا پندى بده ! گفت : از ديده گويم يا از
شنيدنيها؟
نويسنده امام رضا عليه السلام بنام ابراهيم بن عباس گويد: در خدمت امام بوديم كه يكى
از فقها سئوال كرد معنى نعيم در آيه شريفه (در آنروز از نعمت
سئوال خواهيد شد(771)) آب سرد است .
|