2- عيسى عليه السلام و طلب باران
حضرت عيسى و يارانش به طلب باران از شهر خارج شده و وارد صحرا گشتند در آنجا
حضرت عيسى عليه السلام به آنها فرمود: هر كس از شما گناهى انجام داده به شهر باز
گردد.
درباره اين گناه يعنى كشتن دختر در عربستان نوشته اند: پادشاهى بود كه قبيله اى با
او از در شورش و مخالفت در آمدند، پادشاه لشگرى را فرستاد تا آنها را سركوب كند.
پيامبرى از پيامبران بنى اسرائيل به شخصى گذشت كه زير ديوارى جان داده بود، و
نيمى از بدنش را بيرون از ديوار درنده و حيوانات پاره كرده بود.
عبدالله بن بزاز نيشابورى گويد: بين من و حميد رفت و آمد بود. روزى خواستم بر او
وارد شوم ، خبر ورودم به او رسيد، كسى را فرستاد تا مرا به نزدش ببرد من با لباس
سفر در ماه رمضان هنگام ظهر بر او داخل شدم .
قال الله الحكيم : (بكاءس من معين بيضاء لذة للشاربين ) (صافات : آيه
64 - 45)
روزى جابر بن عبداللّه انصارى خدمت امام على عليه السلام بود و آه عميقى كشيد. امام
فرمود: گوئى براى دنيا، اينگونه نفس عميق و آه طولانى كشيدى ؟
در زمان پيامبر دو نفر بنام هيث و ماتع در مدينه زندگى مى كردند. اين دو آدمهاى هرزه اى
بودند و همواره سخنان زشت مى گفتند و مردم را مى خنداندند و عفت كلام را مراعات نمى
كردند.
غلامى بود كه با خواجه و مالك خود قرار داده بود كه روزى يك درهم به خواجه بدهد و
شب هر جائيكه بخواهد برود.
نزاعى بين هارون الرشيد و همسرش زبيده در گرفت ، در اينكه پالوده يا لوذينه كدام
يك لذيذتر و گواراتر است ؟
حجاج بن يوسف ثقفى كه از جانب بنى اميه بيست
سال امارت داشت ، كشتار بسيارى كرد، مى گفت : من از چيزهايى كه لذت مى برم كشتن
انسان است آنهم در حضور من ، سر از بدن ببرند و شخص در خونش دست و پا بزند، و از
رگهاى گلوى او خون جستن كند، لذتش نزدم بهتر است از ازدواج با باكره جميله .(701)
قال الله الحكيم : (لتبلون فى اءموالكم و اءنفسكم )
(آل عمران : آيه 186)
چون هنگام وفات عمر و عاص (705)وزير و همه كاره معاويه رسيد، مى گريست ،
فرزندش گفت : اى پدر اين گريه چيست ؟ از سختى مرگ مى گريى ؟ گفت : از مرگ
ترس ندارم ، ترسم بعد از مرگ است كه چه بر سر من خواهد گذشت .
امام على عليه السلام فرمود: خليفه سوم در شدت گرماى نيمروز، كسى را از پى من
فرستاد كه به نزد او روم ، پس من با مقنعه و سرانداز نمودن لباسم ، به نزد وى
رفتم ؛ در حالى كه او بر تخت خواب خود لميده و چوبى در دست داشت و مقدار فراوانى
مال شامل دو كيسه ورق و طلا در جلوى رويش نهاده بود.
در جريان فتح ايران بدست مسلمانان در زمان خليفه دوم ، يكى از غنائمى كه بدست
مسلمانان افتاد، قالى بزرگ و زر بافت كاخ سفيد مدائن بود.
وقتى كه ماءمون خليفه عباسى خواست با دختر حسن به
سهل به نام پوران عروسى كند آنقدر بى حساب خرج عروسى شد كه از توصيف خارج
است .
يك روز كه ابوذر مريض بود، به عصا تكيه كرد و نزد عثمان آمد، ديد صد هزار درهم جلو
عثمان ، و جمعيتى هم اطرافش نشسته انتظار دارند اين
مال را ميانشان قسمت كند.
قال الله الحكيم : (قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى )
(آل عمران : آيه 31)
روزى شخصى از بيابان به سوى مدينه مى آمد، در راه ديد پرنده اى به سراغ بچه
هاى خود در لانه رفت ، آن شخص كنار لانه پرنده رفت و جوجه ها را گرفت و به عنوان
هديه نزد پيامبر آورد.
ابو حنيفه به خدمت امام صادق عليه السلام براى استفاده از علم و شنيدن حديث رفت ، امام
عليه السلام از خانه بيرون آمده در حالى كه به عصا تكيه كرده بود.
امام صادق عليه السلام فرمود: مردى بود كه روغن زيتون مى فروخت ، وى مهر بسيار به
پيامبر داشت ، بطوريكه هر گاه مى خواست در پى كارى برود،
اول مى آمد به چهره پيامبر نگاه مى كرد بعد به
دنبال كارش مى رفت .
روزى سلمان فارسى از اميرالمؤ منين عليه السلام كشف يكى از اسرار نهان را درخواست
كرد، اميرالمؤ منين عليه السلام او را به قبر يهودى راهنمائى فرمود.
مسلم مجاشعى جوانى بود از اهل مدائن كه در زمان فرماندارى حذيفة بن يمان در مدينه به
حذيفه گرائيد.
قال الله الحكيم : (كل نفس ذائقة الموت )
(آل عمران : آيه 185)
سعدى گويد: در مسجد جامع دمشق با دانشمندان
مشغول مناظره و بحث بودم ، ناگاه جوانى به مسجد آمد و گفت : در ميان شما چه كسى
فارسى مى داند؟
بلال حبشى مؤ ذن پيامبر صلى الله عليه و آله ، هنگامى كه رنجور شد و در بستر مرگ
قرار گرفت ، همسرش در بالين او نشست و گفت : واحسرتا كه مبتلا شدم !
بلال گفت : بلكه موقع شور و شادى است ، تاكنون رنجور بودم و تو چه مى دانى كه
مرگ در زندگانى خوش است ؟
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در شب معراج ، خداوند مرا به آسمانها سير مى
داد، در آسمان فرشته اى را ديدم كه لوحى از نور در دستش بود، و آنچنان به آن توجه
داشت كه به جانب راست و چپ نگاه نمى كرد و مانند شخص غمگين ، در خود فرو رفته بود،
به جبرئيل گفتم : اين فرشته كيست ؟
سيد نعمت الله جزائرى شاگرد مقرب علامه مجلسى گويد: من با استادم مجلسى قرار
گذاشتم هر كدام زودتر از دنيا برويم به خواب ديگرى بيائيم تا بعضى قضايا منكشف
شود.
چون مالك اشتر از طرف امام على عليه السلام به حكومت مصر منصوب گرديد معاويه
انديشيد اگر مالك اشتر به مصر آيد براى شاميان سخت شود، لذا عده اى را ماءمور كرد
تا در راه كوفه به مصر با زهر دادن او را مسموم و از بين ببرد.
قال الله الحكيم : (و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا) (اسراة : آيه
33)
خوارزم شاه وقتى با لشگر مغول جنگ كرد و شكست خورد ابتدا قصد داشت به هندوستان
برود عازم عراق شد و بعد به نيشابور آمد و
مشغول خوش گذرانى شد. در همان ايام مظلومين و شكايت داران بيش از دو
سال از او تقاضاى رسيدگى مى كردند ولى كسى نبود كه به حرف آنان گوش دهد.
فرعون فرمان داد، تا يك كاخ آسمان خراش براى او بسازند، دژخيمان ستمگر او هم مردم
را از زن و مرد براى ساختن آن كاخ و بيگارى گرفته بودند، حتى زنهاى آبستن از اين
فرمان استثناء نشده بودند.
متوكل خليفه عباسى (م 247) كه چهارده سال خلافت كرد از بدترين خلفاى عباسى بود و
با آل ابوطالب دشمنى بسيار مى كرد و از اذيت و آزار آنها دست بردار نبود تا جائيكه
خباثت او متوجه قبر امام حسين عليه السلام هم شد.
يكى از سلاطين غزنوى شبى خوابش نمى برد و از قصر به خيابانها و كوچه ها مى
گشت ، به درب مسجد رسيد، ديد مردى سر بر زمين نهاده و مى گويد: خدايا سلطان در
بروى مظلومان بسته ولى تو بيدارى به دادم برس .
|