4- امام مجتبى عليه السلام
هنگام وفات امام حسن عليه السلام آنهائيكه حضور داشتند مشاهده كردند كه آنجناب گريه
مى كند.
شخصى بود به نام توبه بن صمه كه در بيشتر اوقات از شب و روز به مراقبه و
محاسبه نفس مشغول بود.
قال الله الحكيم : (ليس الانسان الاما سعى ) (نجم : آيه 39): انسان را نيست
جز آنكه بكوشد و سعى كند.
بهترين طعام آنست كه از دست رنج خود آنهم بنحو
حلال بدست آورده شود و خود و اهلش آنرا بخورند.
اميرالمؤ منين عليه السلام در زمان دولت خود فرمود: در سراسر عراق رعيت من در نعمت اند،
آبشان شيرين و نانشان گندم است . امام يكى از غلامان بنام (ابو نيزر) را آزاد كرده
بود با شرط پنج سال خدمت در نخلستان ، و سپس او را براى سرپرستى مزارع و چشمه
هاى خود گذارده بود، كه يكى از آن چشمه ها بنام (عين ابى نيزر) مشهور شد.
امام صادق عليه السلام جوياى حال يكى از يارانش بنام عمر بن مسلم شد، شخصى عرض
كرد: او به عبادت روى آورده و تجارت را ترك نموده است !
به پيامبر خبر دادند كه يكى از مسلمانان مدينه تهيدست شده است . فرمود: او را نزدم
بياوريد! بعضى رفتند و او را آوردند، فرمود: آنچه در خانه دارى به اينجا بياور، و آن
را كوچك نشمار. او به خانه خود رفت و يك پلاس و يك كاسه برداشت و به حضور
پيامبر آورد و حضرت آنرا براى فروش به مزايده گذاشت .
فضل بن ابى قره مى گويد: ما بر امام صادق عليه السلام وارد شديم و ديديم آن
حضرت مشغول كار بر روى زمين خودشان هستند، پس گفتيم : فداى شما گرديم ، يا به
ما بفرمائيد اين كار را انجام دهيم يا به غلامان خود!
سلسله صفارى همگى شيعه بودند و مدت ملك ايشان پنجاه و شش
سال بود و اينان هفت نفر بودند كه اول ايشان يعقوب بن ليث صفار (م 265) بود.
قال الله الحكيم : (و اما السائل فلا تنهر) (ضحى : آيه 10)
مسمع بن عبدالملك گويد: در سر زمين منى (كه حاجيان در هنگام حج در آنجا توقف دارند)
خدمت امام صادق عليه السلام بوديم و ظروف انگورى هم جلوى ما بود كه از آن مى
خورديم پس سائلى آمد، از امام كمكى خواست .
روزى عباس دوس در حمام بود و كسى نزدش آمد و چيزى خواست و گفت : مى خواهم به
گدائى روى بياورم ، از اين جهت قصد دارم نزد شما بمانم تا كسب اين هنر كنم ...!
ابو بصير گفت : به امام صادق عليه السلام عرض كردم : يكى از شيعيان شما كه مردى
پرهيزكار است بنام عمر پيش عيسى بن اعين آمد و تقاضاى كمك كرد با اينكه تنگدست
بود.
اميرالمؤ منين براى يك نفر پنج وسق (900 كيلو) خرما از خرماى زمين خودش كه در ينبع
(اطراف مدينه ) مالك بود فرستاد؛ آن شخص هم از مردمانى بود كه به عطاى حضرت
چشم داشت و هيچ در مقام سؤ ال و تقاضا از آن جناب و غير را راضى نمى كرد!
روزى مرد جوانى نشسته بود و با همسرش غذا مى خوردند و پيش روى آنان مرغ بريان
قرار داشت ، در اين هنگام گدائى به در خانه آمد و سؤ
ال كرد. جوان از خانه بيرون آمد و با خشونت تمام ،
سائل را از در خانه براند و محروم ساخت ؛ مرد محتاج نيز راه خود را گرفت و رفت .
قال الله الحكيم : (فوجدا فيها جدارا يريد اءن ينقض فاقامة ) (كهف : آية
77):
ميمون بن مهران گفت : نزد امام حسن عليه السلام نشسته بودم كه مردى آمد و گفت : اى
فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله فلان شخص از من طلبى دارد ولى من پولى ندارم ،
براى همين او مى خواهد مرا زندانى كند.
ابان بن تغلب گفت : به همراه امام صادق عليه السلام
مشغول طواف كعبه بودم . در اثناء طواف يكى از دوستانم از من خواست كه كنار بروم و
به حرف و خواسته اش گوش بدهم . من دلم نمى خواست كه از حضرت جدا بشوم ، لذا
توجهى به او نكردم . در دور بعدى طواف آن شخص به من اشاره كرد كه به سوى او
بروم اين بار امام صادق عليه السلام اشاره او را ديد و به من فرمود: اى ابان آيا او با
تو كارى دارد؟ گفتم : آرى . فرمود: او كيست ؟ عرض كردم : از دوستان من است ، فرمود:
او هم مؤ من و شيعه مى باشد؟ گفتم : آرى ، فرمود: پس به سوى او برو و خواسته اش را
برآورده كن .
واقدى مى گويد: در يكى از زمانها تنگدستى بمن رو آورد، ناگزير شدم از يكى از
دوستانم كه علوى بود در خواست قرض كنم مخصوصا كه ماه رمضان نزديك شده بود.
نامه اى براى آن دوستم نوشتم ؛ و او كيسه اى كه هزار در هم در آن بود برايم فرستاد.
حارث گويد: شبى در خدمت امير مؤ منان عليه السلام به صحبت و گفتگو مى پرداختيم ،
پس در ميان سخن عرض كردم براى من حاجتى پيش آمده است .
يكى از علماى نجف گويد: روزى به دكان سبزى فروشى رفته بودم ، ديدم مرحوم آيت
الله الحق سيد على آقا قاضى (م 1366) خم شده و
مشغول كاهو سوا كردن است (669)، ولى به عكس
معمول ، كاهوهاى پلاسيده و آنهائى كه داراى برگهاى خشن و بزرگ هستند برمى دارد.
قال الله الحكيم : (و نزعنا ما فى صدورهم من
غل ) (اعراف : آيه 43)
عقبه پدر وليد (فرماندار كوفه ) در مكه معظمه آب دهان به صورت پيامبر صلى الله
عليه و آله انداخت و روز بدر هم با كفار به جنگ آمد.
در قرن ششم هجرى شخصى به نام ابن سلار كه از افسران ارتش مصر بود بمقام
وزارت رسيد و در كمال قدرت به مردم حكومت مى كرد.
شيبه نام پدرش عثمان بود كه در جنگ احد به همراه كفار در
حال كفر كشته شد چون پيامبر پدرش و هشت نفر از خاندان او را كشته بود كينه پيامبر
به دلش شعله مى كشيد. خودش مى گويد:
از نشانه هاى افراد منافق ، حقد و كينه توزى است چنانكه در زمان پيامبر صلى الله عليه
و آله به شكلهاى مختلف اين كينه ها را ابراز مى كردند.
در جنگ احد جناب حمزة سيدالشهداء عموى پيامبر نزديك به سى نفر را كشت بعد خود كشته
شد.
قال الله الحكيم : (فليضحكوا قليلا وليبكوا كثيرا) (توبه : آيه 82)
اسم حضرت نوح پيامبر عبدالغفار يا سكن بوده است . بعد از طوفان و بالا آمدن آب و
غرق شدن خلايق ، جبرئيل ملك مقرب نزدش آمد و گفت : چندى پيش
شغل تو نجارى بوده است حالا كوزه بساز.!
حضرت يحيى پيامبر به بيت المقدس آمد، ديد جمعى از روحانيون و رهبانان روپوشهائى
موئين بر تن كرده و كلاههاى پشمين بر سردارند. از مادر خواست اين نوع لباس درست
كند تا با آنان به عبادت بپردازد.
فقدان پيامبر و تجاوز به حريم ولايت و ضربات مصدوم كننده و... سبب شد تا حضرت
زهرا گريان شود.
امام صادق عليه السلام فرمود: امام چهارم بر پدر بزرگوارش نزديك به
چهل سال (684) گريه كرد كه روزهاى آن روزه بود و شبها به عبادت
مشغول بود. چون هنگام افطار مى شد غلام خوراك و آب مى آورد و برابر آن حضرت مى
گذاشت و عرض مى كرد: ميل فرمائيد.
پيامبر از همسر اولش خديجه داراى شش فرزند شد، و از همسران ديگرش داراى فرزند
نشد جز از ماريه قبطيه كه داراى پسرى شد و نام او را ابراهيم گذاشت . ابراهيم
يكسال و دو ماه و هشت روز بيشتر عمر نكرد و در ماه ذى الحجه
سال هشتم هجرت از دنيا رفت .
قال الله الحكيم : (فلا اءخذنا بذنبه ) (عنكبوت : آيه 40)
گناه كردن بيمارى است و جهل به عيوب كه موجب گناهان مى شود بالاتر از خود گناه
است .
مرد فاسقى در بنى اسرائيل بود كه اهل شهر از معصيت او ناراحت شدند و تضرع به
خداى كردند! خداوند به حضرت موسى وحى كرد: كه آن فاسق را از شهر اخراج كن ، تا
آنكه به آتش او اهل شهر را صدمه اى نرسد.
|