69 : قضاوت
قال الله الحكيم : (والله يقضى بالحق ) (مؤ من : آيه 20)
روزى امام على عليه السلام در كوفه بالاى منبر
مشغول خطبه خواندن بود كه ناگهان اژدهايى از جانب منبر ظاهر شد و از پله هاى منبر بالا
رفت تا به نزديك حضرت رسيد.
از امام باقر عليه السلام نقل مى كنند كه ايشان فرمودند: در بنى
اسرائيل عالمى بود كه ميان مردم قضاوت مى كرد. همينكه مرگش فرا رسيد به زن خود
گفت : وقتى كه من مردم را غسل ده و كفن كن و در تابوت بگذار و رويم را بپوشان .
حضرت داود پيامبر عليه السلام از پروردگار خود خواهش كرد كه يك قضيه از قضاياى
آخرت كه در ميان بندگان خود خواهد كرد به او بنمايد.
حضرت على عليه السلام در مسجد كوفه نشسته بود كه عبدالله بن
قفل يهودى از قبيله تميم ، در حالى كه زره اى در دست داشت از كنار حضرت عليه السلام
عبور كرد.
در زمان خلافت عثمان ، غلامش مردى از اعراب را سيلى زد و چشم او كور شد. آن مرد شكايت
را به نزد عثمان آورد. عثمان گفت : ديه مى دهم . آن مرد
قبول نكرد و گفت : مى خواهم قصاص كنم ! عثمان ديه را دو برابر كرد؛ باز آن مرد
قبول نكرد و تقاضاى قصاص كرد!
قال الله الحكيم : (من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا) (بقره : آيه 245)
چون آيه (من ذالذى يقرض الله قرضا فيضاعفه له : كيست كه خدا را وام دهد تا
خدا بر او اضافه و زياد كند(605) نازل شد، ابود حداح (606) گفت : يا
رسول الله فدايت شوم ، خداوند از ما قرض خواسته است و
حال آنكه او غنى است ؟
امام زين العابدين عليه السلام روزى به عيادت محمد بن اسامة كه مريض بود، رفتند و
محمد را گريان ديدند. به او فرمودند: حالت چطور است ؟ عرض كرد: قرض دارم (و
ناراحت بدهى خود هستم )! امام فرمود: چه مقدار مقروض هستى ! گفت : پانزده هزار دينار؛
فرمود: همه آن قرض را مى پردازم (و قرض او را پرداخت )(608).
حضرت صادق عليه السلام فرمود: هر كه خواهد كه خداوند او را در روزى كه هيچ پناهى
جز پناه او وجود ندارد پناه دهد، نادارى را مهلت دهد يا از حق خود بگذرد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز بسيار گرمى - در حالى كه كف دست خود سايبان
قرار داده بود فرمود: كيست كه خواهد از شدت گرماى جهنم در سايه قرار گيرد؟ و اين
جمله را سه بار تكرار فرمود.
پيامبر صلى الله عليه و آله شب معراج در يكى از مشاهداتش ديدند: مردى بار هيزمى
بسته و مى خواهد حمل كند چون نمى تواند از زمين بردارد، مقدار ديگرى هيزم به آن
اضافه مى كند!
معاوية بن وهب گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم : به ما رسيده است كه
شخصى از انصار مرد و بدهكار بود، پيامبر صلى الله عليه و آله بر او نماز ميت نخواند
و فرمود: اول بدهكارى و قرضش را بدهيد بعد نماز ميت بر او بخوانيد!!
قال الله الحكيم : ( ان هذاالقرآن يهدى للتى هى اءقوم ) (اسراء: آيه 9)
شخص همواره ملازم در خانه عمر بن خطاب بود. به خانه او مى آمد تا كمكى مادى نصيبش
شود. عمر از دست او خسته شده و به او گفت : اى آقا به در خانه خدا هجرت كرده اى يا
به در خانه عمر؟ برو قرآن بخوان و از تعليمات قرآن بياموز، كه تو را از آمدن به
درب خانه ام بى نياز مى سازد.
يكى از ويژگيهاى عرفانى پيامبر صلى الله عليه و آله ماءنوس بودن با قرآن بود.
سعد بن هشام گويد: نزد عايشه همسر رسول خدا صلى الله عليه و آله رفتم و از اخلاق
آن حضرت پرسيدم ؛ او بمن گفت : آيا قرآن مى خوانى ؟ گفتم : آرى ، اخلاق
رسول خدا (مطابق ) قرآن است .
احمد بن طولون يكى از پادشاهان مصر بود. وقتى كه از دنيا رفت از طرف حكومت وقت ،
يك قارى قرآن را با حقوق زيادى اجير كردند تا روى قبر سلطان قرآن بخواند. روزى
خبر آوردند كه قارى ، ناپديد شده و معلوم نيست به كجا رفته ! پس از جست و جوى زياد
او را پيدا كردند و پرسيدند: چرا فرار كرديد؟ جراءت نمى كرد جواب بدهد، فقط مى
گفت : من ديگر قرآن نمى خوانم .
در صفين چون موقعيت شاميان بخطر افتاد و معاويه احساس شكست نمود، با عمروعاص به
مشورت پرداخت كه چه كند تا از شكست حتمى نجات يابد. عمروعاص پيشنهاد داد: هر كه
قرآنى دارد بالاى نيزه بلند كند و مردم عراق را به حكومت قرآن بخوانيد.
ناپلئون روزى درباره مسلمين فكر كرد و پرسيد: مركز آنان كجاست ؟ گفتند: مصر. وقتى
با يك مترجم به كشور مصر مسافرت كرد، و به كتابخانه وارد شد. مترجم قرآن را باز
كرد و اين آيه آمد: (براستى كه دين قرآن هدايت مى كند بآنچه درست و محكمتر است و بر
مؤ منان بشارت مى دهد(620))، وقتى مترجم اين آيه را براى او خواند و ترجمه كرد؛ از
كتابخانه بيرون آمد و شب را تا صبح بفكر اين آيه بود. صبح باز به كتابخانه آمد و
مترجم آياتى ديگر از قرآن را برايش ترجمه كرد.
قال الله الحكيم : (خلق كل شى ء فقدره تقديرا) (فرقان : آيه 2)
محمد مهلبى وزير گويد: با جمعى قبل از وزارت در كشتى نشسته و از بصره متوجه
بغداد شدم . شخص شوخى در آن كشتى بود و ياران از روى شوخى و خنده زنجيرى بر
پاى او نهادند.
انسانها در قضاء و قدرند و آنچه خداوند خير بندگان خود مى داند به آنها مى رساند.
مرحوم شيخ محمد حسن مولوى گفت : در جنگ جهانى دوم مجبور شدم به بحرين وارد شوم .
روزى عزرائيل به مجلس حضرت سليمان عليه السلام وارد شد. در آن مجلس همواره به
يكى از اطرافيان سليمان عليه السلام نگاه مى كرد. پس از مدتى
عزرائيل از آن مجلس بيرون رفت . آن شخص به سليمان عليه السلام گفت : اين شخص
كه بود؟ فرمود: عزرائيل .
روزى سپاهيان حضرت سليمان عليه السلام از جمله پرندگان نيز كه در گروه سپاهيان
آن پيامبر صلى الله عليه و آله قرار داشتند، با سليمان ملاقات كردند و مجلس
باشكوهى در محضر او بپا نمودند.
چون اسكندر ذوالقرنين لشگركشى كرد و خيلى از كشورها را تحت تصرف خود درآورد،
به چين روى آورد و آن را محاصره كرد. پادشاه چين روزى به عنوان دربان به خدمت
اسكندر آمد.
قال الله الحكيم : (و اءطعموا القانع و المعتر) (حج : آيه 36)
قناعت در همه زمان پسنديده و خداوند شخص قانع را دوست دارد، مخصوصا اين صفت در
زمانى كه جامعه از نظر مواد غذائى در كمبود است ، بيشتر بايد مورد توجه قرار گيرد.
ابووائل مى گويد: من و رفيقم بر سلمان وارد شديم . سلمان فرمود: اگر پيامبر صلى
الله عليه و آله از تكليف براى ميهمان نهى نكرده بود خود را به زحمت افكنده و طعام
خوبى براى شما تهيه مى كردم .
يكى از علائم شخص قانع ، زهد و اكتفاء كردن به آنچه كه نفس را مهار كند، مى باشد.
اسود و علقمه گفتند: بر حضرت على عليه السلام وارد شديم . در پيش آن با حضرت
طبقى از ليف خرما بود، كه در آن دو گرده نان جوين بود و نخاله آرد جو بر روى نانها
آشكار ديده مى شد.
سعدى در گلستان در فضيلت قناعت قريب بيست و چهار حكايت
نقل نموده است كه آخرين آنها حكايت عابدى است كه با خوردن غذاى سلطان ، صفت
پارسائى و قناعت را رها و به آزمندى دلبسته شد.
بعضى دستشان به جائى كه رسيد خود را فراموش كرده و تا حد امكان استفاده و براى
خود و فرزندان نشان باقى مى گذارند.
قال الله الحكيم : (انما توفون اجور كم يوم القيامة )
(آل عمران : آيه 185)
جعفر طيار برادر امير المؤ منين عليه السلام همراه 82 نفر از مسلمين در
سال پنجم بعثت ، از مكه به سوى كشور حبشه مهاجرت نمودند، تا هم از آزار مشركان در
امان باشند، و هم اسلام را در حبشه ، تبليغ كنند.
عبدالله بن ابى سلول (يكى از سرسخت ترين منافقان صدر اسلام و دشمن جدى پيامبر
صلى الله عليه و آله ) براى ورد شدن بر آن حضرت اجازه خواست .
پيامبر هرگاه براى جنگ عزيمت مى كردند ميان دو تن از صحابه را عقد اخوت مى بست ،
چنانكه قبل از جنگ تبوك ميان سعيد بن عبدالرحمان و ثعلبه انصارى عقد بست . سعيد در
ملازمت پيامبر عازم جهاد شد و ثعلبه عهده دار خانه گرديد.
|