53 : صله رحم
قال الله الحكيم : (فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامكم
) (سوره محمد: آيه 22)
مردى از اصحاب امام صادق به حضرت عرض كرد: برادران و پسر عموهايم فشار زيادى
بر خانه ام وارد كرده اند تا جائيكه در يك اطاق زندگى مى كنم ، اگر در اين باره (به
آنها يا حاكم ) شكايت و گله كنم ، آنچه اموال دارم را مى گيرند.
حسين بن على پسر عموى امام صادق عليه السلام از افراد شجاع و پر صلابت بود به
طورى كه به او رمح آل ابوطالب (نيزه خاندان ابوطالب ) مى گفتند. از آنجائى كه
بينى پهنى داشت به حسن افطس معروف گرديد.
عباس عموى پيامبر مردى بود كه نسبت به خويشان مهربان و از اين جهت مورد
تجليل پيامبر قرار مى گرفت ، اين چنين او را ستود: (عباس فرزند عبدالمطلب از همه
قريش سخى تر و نسبت به خويشان مهربانتر است ).(465)
شعيب عقر قوقى گويد: امام موسى بن جعفر فرمود: فردا مردى از
اهل مغرب به نام يعقوب ترا ملاقات مى كند و از
احوال من مى پرسد او را به خانه ام راهنمائى كن .
بر اثر سعايت بيشمار از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام نزد خليفه عباسى هارون
الرشيد، سبب شد تا هارون سئوال كند: از آل ابى طالب كسى را طلب كنيد تا احوالات او
را بداند. يحيى برمكى وزير و ديگران ، على بن
اسماعيل برادر زاده امام را معرفى كردند.
قال الله الحكيم : (و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون ) (شعراء: آيه
227)
در كشور شام پادشاهى بود به نام داذانه كه خدا را
قبول نداشت و بت پرستى مى كرد. خداوند جرجيس پيامبر را مبعوث به رسالت گردانيد
و به سوى او فرستاد.
شخصى به نام مهاجر مى گويد: نزد امام صادق عليه السلام رفته بودم ، عرض كردم
فلانى و فلانى خدمت شما سلام رساندند. فرمود: سلام بر آنها باد.
روزى حضرت موسى از محلى عبور مى كرد، به سر چشمه اى در كنار كوه رسيد. با آب آن
وضو گرفت و بالاى كوه رفت تا نماز بخواند، در اين موقع اسب سوارى به آنجا
رسيد.
چون جمشيد بر مملكت ايران سالها پادشاهى كرد كم كم غرور او را گرفت ، و دعوى
خدائى كرد و و مردم را به بندگى خويش فرا خواند، مردم از ترس شمشير او، او را
تصديق كردند تا اينكه ضحاك (: بيوراسب ) با لشگرى بر او حمله كرد و او را هلاك
كرد.
يزيد بعد از جريان عاشورا، دست به ظلمى ديگر زد آنهم دو ماه و نيم به مرگش مانده
بود و آن در بيست و هشتم ماه ذى الحجة الحرام
سال شصت و سوم هجرى ، غارت و كشتار مردم مدينه از صغير و كبير و بى حرمتى به
قبر شريف پيامبر بوسيله پيرمرد بى باك و مريض و جسور بنام مسلم بن عقبة مشهور به
مسرف اتفاق افتاد.
قال الله الحكيم : (و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون ) (الذاريات : آيه 56).
خوارج كسانى بودند كه به علت افراط دچار انحرافات بسيارى شدند، سر دسته
خوارج شخصى به نام (حرقوص بن زهير) بود. او در زمان
رسول خدا صلى الله عليه و آله در نماز و روزه و عبادت چنان غرق و واله بود كه بعضى
از مسلمانان شيفته او شدند.
سعدى گويد: در يكى از سفرهاى مكه ، گروهى از جوانان با صفا و
پاكدل ، همدم و همراه من بودند و زمزمه عارفانه مى نمودند و شعرى مناسب
اهل تحقيق مى خواندند و با حضور قلبى خاص به عبادت مى پرداختند.
اويس قرنى از مجذوبان مطلق بود كه بعضى از شبها را به ركوع صبح مى كرد، و
بعضى از شبها مى فرمود: امشب شب سجده است و به سجده شب را به صبح مى آورد.
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: از كار خداوند درباره شيطان عبرت بگيريد، زيرا كه
عبادت و بندگى بسيار و منتهاى سعى و كوشش ، او را (بر اثر تكبر)
باطل و تباه ساخت ، در حالى كه خدا را شش هزار
سال عبادت كرده بود، كه براى شما معلوم نيست از سالهاى دنياست يا از سالهاى آخرت
(كه هر روز آن معادل پنجاه هزار سال دنياست ) و اين به جهت سركشى يك ساعت بود (كه
خود را برتر از آدم دانسته و به او سجده نكرد) پس چه كس بعد از شيطان ، با بجا
آوردن معصيت او، از عذاب خدا سالم ماند؟(484) از امام صادق عليه السلام پرسيده شد:
به چه علت حق تعالى به ابليس تا وقت معلوم مهلت داد؟ فرمود: به خاطر حمد و شكرى
كه به جاى آورد. پرسيده شد: حمد و شكرش چه بود، فرمود: عبادت شش هزار ساله او در
آسمان (و در جاى ديگر فرمود: شيطان دو ركعت نماز در هفت آسمان به شش هزار
سال بجاى آورد)(485)
سبب ملقب شدن امام سجاد عليه السلام به زين العابدين عليه السلام آنست كه شبى در
محراب عبادت به نماز ايستاده بود، پس شيطان به صورت مار عظيمى ظاهر شد كه آن
حضرت را از عبادت خود باز دارد.
قال الله الحكيم : (اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم )
(نحل : آيه 91)
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به يكى از اصحاب خويش به نام ابوهيثم ابن تيهان
وعده داده بود كه خادمى به او بدهد، اتفاقا سه نفر اسير نزد حضرت آوردند. پيامبر
صلى الله عليه و آله و سلم دو نفر از آنها را به ديگران بخشيد و يك نفر باقى ماند. در
اين هنگام حضرت زهراء عليه السلام نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و عرض
كرد: اى رسول خدا، خادم و كمك كارى به من بدهيد، آيا اثر آسياب دستى را در دستم
مشاهده نمى كنيد؟ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به ياد وعده اى كه به ابوهيثم داده
بود افتاد و فرمودند: چگونه دخترم را مقدم بر ابوهيثم بدارم ، با اينكه قبلا به او وعده
داده بودم ، اگر چه دخترم با دست ضعيفش آسياب را مى چرخاند.(488)
در زمان ساسانيان هفت پادشاه صاحب تاج بود كه كسرى بزرگترين آنها محسوب مى شد
و او را ملك الملوك مى گفتند. از آن هفت پادشاه يكى هرمزان بود كه در اهواز حكومت مى كرد.
وقتى كه مسلمين اهواز را فتح كردند هرمزان را گرفته پيش عمر آوردند.
بيست سال قبل از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله ، درست در دورانى كه پيامبر صلى
الله عليه و آله بيست سال داشتند اتفاقى از اين قرار افتاد: روزى مردى از قبيله (بنى
زبيد) كالايى به عاص بن وائل فروخت .
اءنس بن نضر عموى اءنس بن مالك خادم پيامبر صلى الله عليه و آله بود. او چون در جنگ
بدر حاضر نبود به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: يا
رسول الله صلى الله عليه و آله در جنگى كه براى شما پيش آمد من نبودم ، اگر ديگر
بار جنگى پيش آيد عهد مى كنم در آن شركت كنم .!
فضيل بن زيد رقاشى از افسران اسلام با سربازان خود قلعه اى به نام (سهرياج ) در
فارس را محاصره و تصميم داشتند آنرا فتح كنند كه پس از چند ساعت زد و خورد براى
استراحت به لشكرگاه خود بازگشتند.
قال الله الحكيم : ( اعدلوا هو اءقرب للتقوى ) (مائده : آيه 8)
بعد از مردن عاد، دو پسرش يكى شداد و ديگرى شديد به پادشاهى رسيدند. شديد
قبل از شداد مرد و اشداد پادشاه تمام زمين در زمان حضرت هود عليه السلام شد.
زنى با دو فرزند كوچك خود وارد خانه عايشه همسر
رسول خدا صلى الله عليه و آله شد. عايشه سه دانه خرما به مادر بچه ها داد. او به هر
يك از آنها يك دانه خرما داد و خرماى سوم را نصف و به هر يك نيم از آن داد.
يكى از زهاد به نزد منصور دوانيقى خليفه دوم عباسى آمد و او را پند و نصيحت مى داد، در
اثناى نصحيت گفت : وقتى در سفرهاى خود به كشور چين رفتم ، پادشاه عادلى آنجا بود.
روزى به مرضى مبتلا شد و قوه شنوائى او كم شد.
چون جنگ حنين به پايان رسيد و غنائم تقسيم شد، عده اى از اعراب كه در آن جنگ حاضر
بودند و هنوز ايمان نداشتند، پيش روى پيامبر صلى الله عليه و آله مى دويدند و مى
گفتند: يا رسول الله ما را نيز بهره اى ببخش . چنان ازدحام كردند كه پيامبر صلى الله
عليه و آله به درختى پناهنده شد و آنها عباى را از دوش مباركش كشيدند.
در يكى از سالها كه معاويه به حج رفته بود، سراغ يكى از زنان كه سوابقى در
طرفدارى على عليه السلام و دشمنى معاويه به نام دارميه حجونيه داشت را گرفت
.(498)
|