4- حمام منجاب
يكى از پولداران خوشگذاران از خدا بى خبر كه همواره در عيش و عشرت به سر مى برد،
روزى در كنار درب خانه اش نشسته بود. بانوئى به حمام معروف (منجاب ) مى رفت ،
ولى راه حمام را گم كرد، و از راه رفتن خسته شده بود، به اطراف نگاه مى كرد، تا
شايد شخصى را بيابد و از او بپرسد، چشمش به آن مرد افتاد، نزد او آمد و از او
پرسيد:
روزى جوانى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و با
كمال گستاخى گفت : اى پيامبر خدا آيا به من اجازه مى دهى زنا كنم ؟
قال الله الحكيم : (اءما من اءعطى واتقى و صدق بالحسنى فسنيسره لليسرى ))
(ليل : آيه 7 - 5)
شيخ زين العابدين مازندرانى از شاگردان صاحب جواهر و شيخ انصارى ساكن كربلا
بوده است در مورد سخاوت و انفاق او نوشته اند: تا مى توانست قرض مى كرد و به
محتاجان مى داد، و هر چند وقت كه بعضى از هند به كربلا مى آمدند قرضهاى او را مى
دادند.
از حاتم طائى سئوال كردند: از خود كريم تر ديده اى ؟ گفت : ديدم گفتند: كجا ديده اى ؟
گفت : وقتى در بيابان مى رفتم به خيمه اى رسيدم ، پيرزنى در آن بود و بزغاله اى
پشت خيمه بسته بود.
گروهى از اهل يمن بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وارد شدند. در ميان ايشان مردى
بود كه سخن ورتر و در گفتگو با پيامبر شديدتر و تندتر بود. تا آنجا كه آن
حضرت را به خشم در آورد و رگ پيشانيش از خشم پيچيده شد و رنگ چهره اش دگرگون
گشت و چشم را متوجه زمين كرد.
ابن عباس گويد: روزى براى پيامبر صلى الله عليه و آله سيصد اشرفى ، هديه آورده
بودند كه حضرتش به اميرالمؤ منين عطا كرد. امام آن را گرفت و فرمود:
او فرزند سعد بن عباده رئيس قبيله خزرج و از اصحاب
رسول خدا و تا آخر عمر از بيعت با اميرالمؤ منين دست نكشيد و پس از شهادت امام ، از امام
حسن حمايت كرد.
قال الله الحكيم : (لا تشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم ) (لقمان : آيه 13)
سهل بن زياد آدمى گويد: بعضى از دوستان ما به امام عسگرى نامه نوشتند كه : على بن
حسكه مدعى است از دوستان و مريدان شماست و معتقدتر مى باشد كه شما خدائيد، و او
باب سوى شما و پيامبر است ، و عقيده دارد كه نماز و زكات و حج و روزه معرفت شماست و
هر كس بر اين عقيده باشد مؤ من كامل است و بقيه
اعمال نماز و روزه از او ساقط مى گردد؟!
شبيه بن عثمان يكى از مشركان بوده برادر و پدرش در جنگ احد به دست مسلمانان كشته
شدند، او در كمين رسول خدا صلى الله عليه و آله بود در يك فرصت مناسب ، آن حضرت
را بكشد و انتقام خون برادر و پدرش را از آن حضرت بگيرد.
ابو سعيد خدرى گويد: ما عده اى بوديم كه در زمان و شرايط سخت و دشوارى طبق نوبت
تنظيم شده از رسول خدا، حراست مى كرديم .
بعد از وفات هشام بن عبدالملك خليفه اموى ، وليد بن يزيد در سنه 125 بر خلافت
استوار شد. او از كسانى بود كه پيامبر خبر داده بود: (در اين امت به خلافت مى رسد
كه بدتر از فرعون در قومش باشد)(434).
حضرت ابراهيم خليل براى تفهيم خداپرستى از يك طرف با بت پرستان كه مجسمه
هائى داشتند، و از طرف ديگر با قائلين به الوهيت ستارگان و ماه و خورشيد، كه براى
خدا شريك قائل بودند، درگير بود. چنان كه در
بابل و حران هجرتگاه دوم ابراهيم معابد و هياكلى به نام ستارگان ساخته بودند كه
آنها را پرستش مى كردند.
قال الله الحكيم : ( ان الشيطان للانسان عدو مبين ) (يوسف : آيه 5)
بعد از آنكه حضرت نوح از كشتى فرود آمد، شيطان به حضورش آمد و گفت : ترا بر من
حق و نعمتى است مى خواهم شكر نعمت ترا بجا آورده و عوض حق ترا بدهم ! فرمود: من
اكراه دارم بر تو حقى داشته باشم و تو جزاى حق مرا بدهى ، بگو آنچه حق است ؟
روزى شيطان نزد حضرت موسى عليه السلام آمد و گفت : تو پيامبر خدا هستى و من از
مخلوقات گنه كار خدا مى باشم و مى خواهم توبه كنم ، تو از خدا بخواه تا توبه ام را
بپذيرد.
مردى از اهل مصر خوشه انگورى نزد فرعون آورده و خواهش كرد آن را مرواريد نمايد.
گويند معاويه در كاخ خود خوابيده بود، ناگهان مردى او را بيدار كرد. وقتى معاويه او
را ديد به پشت پرده پنهان شد.
روزى شيطان ملعون در حالى كه زنجير و رشته هايى در دست داشت به نزد حضرت يحيى
بن زكريا عليه السلام ظاهر شد.
قال الله الحكيم : (فاصبر كما صبر اولواالعزم من
الرسل ) (احقاف : آيه 35)
روزى رسول خدا با اميرالمؤ منين عليه السلام به سوى مسجد قبا مى رفتند، در راه به
بوستانى خرم برخوردند. حضرت عرض كرد: يا
رسول الله صلى الله عليه و آله ! بوستان خوبى است ، پيامبر صلى الله عليه و آله
فرمود: بوستان تو در بهشت از اين بهتر است !
بانوى بينوايى ، يگانه پسرش به سفر رفته بود، و سفر او طولانى شد. او سخت
نگران شده بود و به حضور امام صادق عليه السلام آمد و گفت : پسرم به مسافرت
رفته و سفرش بسيار طول كشيده و هنوز برنگشته و بسيار نگرانم .
بلال از اهل حبشه و در مكه از غلامان طايفه (بنى جمع ) به شمار مى رفت . چون مسلمان
شد از ارباب خود اذيت بسيار ديد. در بدو اسلام كسانيكه در مكه اسلام مى آوردند،
مخصوصا افرادى كه اقوام و عشيره اى نداشتند و يا برده و بنده بودند بيشتر مورد
صدمه واقع مى شدند و بعضيها بر اثر زيادى صدمه از دين برمى گشتند، ولى
بلال با صبر و استقامت و ثبات قدم هر چه بيشتر او را آزار مى دادند، استوارتر مى
گرديد.
بعد از پايان جنگ احد پيامبر كسى را فرستاد تا در ميان كشته گان جسد عمويش حمزه را
پيدا كند حارث بن صمت وقتى ديد جسد حمزه عموى پيامبر را مثله كردند يعنى گوش و
بينى و بعضى اعضا را بريده اند و جگر او را بيرون آورده اند نتوانست اين خبر ناگوار
را به پيامبر برساند.
سبط الشيخ نقل كردند: كه يكى از شيوخ عرب كه رئيس قبيله اطراف بغداد بود تصميم
مى گيرد براى ازدواج پسرش دخترى از بستگانش را خواستگارى نمايند، و رسم آنها چنين
بود كه در يك شب مجلس عقد و زفاف را انجام مى دادند.
قال الله الحكيم : ( ان تبدواالصدقات فنعما هى ) (بقره : آيه 270)
امام صادق فرمود: زمينى بين من و مردى نجوم شناس بود كه بنا شد تقسيم شود. او زمينه
آماده مى كرد تا خود در ساعت سعد در محل حاضر و من در ساعت نحس در زمين حاضر شويم و
بهترين قسمت نصيب او شود. زمين تقسيم شد و بهترين سهم نصيب من شد.!!
مادر حاتم طائى به نام (عتبه دختر عفيف ) زنى بخشنده بود و تمام
اموال خود را به مستحقان مى داد.
معلى بن خنيس گفت ، شبى امام صادق عليه السلام از خانه به قصد رفتن به ظله بنى
ساعده (آنجا كه سايبان بنى ساعده بود و روز در گرما آنجا جمع مى شدند و شب فقراء
و غيريبان در آنجا مى خوابيدند) بيرون شدند و آن شب بارانى بود.
سيد نعمت الله جزايرى در كتابش نقل مى كند: كه در يك
سال قحطى شد، در همان وقت واعظى در مسجد بالاى منبر مى گفت : كسى كه بخواهد
صدقه بدهد، هفتاد شيطان ، به دستش مى چسبند و نمى گذارند كه صدقه بدهد.
شايد تنها وزير شيعه كه شهرتش زبانزد خاص و عام شد صاحب بن عباد (385 - 326):
(اسماعيل بن عباد طالقانى ) بود، او اول وزير مؤ يد الدولة ديلمى (م .373) بود بعد از
وفات او وزير فخر الدولة برادر او شد.
|