1 - يهود و غذاى حرام
هنگامى كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله هفت ساله بود، يهوديان (كه نشانه هايى
از پيامبرى را در او ديدند در صدد بعضى امتحانات برآمدند) با خود گفتند: ما در
كتابهايمان خوانده ايم كه پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام از غذاى حرام و شبهه ،
دورى مى نمايد خوب است او را امتحان كنيم ، بنابراين مرغى را دزديدند و براى حضرت
ابوطالب فرستادند تا همه به عنوان هديه بخورند، همه خوردند غير پيامبر صلى الله
عليه و آله كه به آن دست نزد.
ايامى كه (امام باقر) عليه السلام در حبس (منصور دوانيقى ) (دومين خليفه عباسى )
بود غذا كم ميل مى كردند. روزى يكى از زنهاى صالحه كه دوستدار
اهل بيت بود، دو عدد نان از حلال درست كرد و به نزد امام فرستاد تا
ميل كند.
يكى از شاگردان (آية الله شيخ مرتضى انصارى ) مى گويد: در دورانى كه در نجف
اشرف نزد شيخ به تحصيل مشغول بودم ، شبى شيطان را در خواب ديدم كه بندها و
طنابهاى متعددى در دست داشت .
روزى در مجلس (هارون الرشيد) (پنجمين خليفه عباسى ) كه جمعى از اشراف حاضر
بودند صحبت از بهلول و ديوانگى او شد. هنگام خوردن غذا، سفره سلطنتى پهن شد، يك
ظرف غذاى مخصوص در جلو هارون گذارند.
روزى (عقيل ) برادر (امام على ) عليه السلام از حضرتش درخواست كمك مالى كرد و
گفت : من تنگدستم مرا چيزى بده .
قال الله الحكيم : (ان ابراهيم لحليم اواه منيب )
(شيخ ابوعلى ثقفى ) را همسايه اى بود كبوتر باز، كبوتران وى بر بام خانه
شيخ مى نشستند، و خود براى پرواز دادن كبوتران پيوسته سنگ پرتاپ مى كرد و شيخ
از اين جهت در اذيت بود.
در ايامى كه (هشام بن اسماعيل ) (دائى عبدالملك مروان ) از طرف يزيد فرماندار مدينه
بود حضرت سجاد عليه السلام را اذيت و آزار مى داد.
حلم را از قيس بن عاصم منقرى آموخته ام . يك بار او را ديدم كه در جلو منزلش تكيه به
شمشير خود داده بود و مردم را موعظه مى كرد و اندرز مى داد. در اين ميان كشته اى را با
مردى كه دستهايش را بسته بودند آوردند.
روزى (امام حسن ) عليه السلام سواره بودند و مردى از
اهل شام امام را ملاقات كرد و پى در پى او را لعن و ناسزا گفت . امام هيچ نفرمود تا مرد
شامى از دشنام دادن فارغ شد.
از علماى بزرگ و حليم يكى (شيخ جعفر كاشف الغطاء) بوده است . روزى شيخ مبلغى
بين فقراى اصفهان تقسيم كرد و پس از اتمام
پول ، به نماز جماعت ايستاد. بين دو نماز كه مردم
مشغول خواندن تعقيبات بودند، سيدى فقير آمد و با بى ادبى
مقابل امام جماعت ايستاد و گفت : اى شيخ مال جدم - خمس - را به من بده .
قال الله الحكيم : (ان ذلكم يؤ ذى النبى فيستحيى منكم
وقتى كه (موسى مرد قبطى ) را به قتل رسانيد، فرعونيان نقشه كشيدند تا موسى
را به قتل برسانند، موسى عليه السلام از مصر خارج شد و مدت هشت (يا سه ) روز در
راه بود تا به دروازه شهر مدين رسيد و سختى هاى بسيار كشيد و براى رفع خستگى در
زير درختى كه چاهى كنارش بود آرميد.
در تفسير روح البيان نقل شده است : در شهرى سه برادر بودند كه برادر بزرگ ده
سال مؤ ذن مسجدى بود كه روى مناره مسجد اذان مى گفت ، و پس از ده
سال از دنيا رفت . برادر دومى هم چند سال اين وظيفه را ادامه داد تا عمر او هم به پايان
رسيد. به برادر سومى گفتند: اين منصب را قبول كن و نگذار صداى اذان از مناره قطع
شود، قبول نمى كرد.
آن وقت كه زليخا دنبال يوسف بود تا از او كام بگيرد، و پيشنهاد گناه را به يوسف داد،
ناگهان يوسف ديد: زليخا روى چيزى را با پارچه اى پوشانيد.
چون پيامبر صلى الله عليه و آله نزديك قلعه بنى قريظه رسيدند، كعب بن اسيد به
پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان دشنام مى داد.
عقد امام على عليه السلام و حضرت زهراء عليهاالسلام در
سال دوم هجرى واقع شد و لكن ميان عقد و زفاف فاصله (يك ماه يا
يكسال ) شد.
قال الله الحكيم : (و ادعوه خوفا و طمعا) (اعراف : آيه 56)
سلمان فارسى از بازار آهنگران كوفه عبور مى كرد، ديد مردم دور جوانى را گرفته
اند، و آن جوان بيهوش روى زمين قرار گرفته است .
روايت شده كه يكى از انبياء از مسيرى عبور مى كرد، سنگ كوچكى ديد كه آب زيادى از آن
خارج مى شود، از وضع آن تعجب نمود.
روزى اميرالمؤ منين با جمعى از اصحاب بودند كه شحصى آمد و عرض كرد: يا امير المؤ
منين ، من به پسرى دخول كردم مرا پاك كن .
وقتى كه اين آيه (البته وعده گاه جميع آن مردم گمراه نيز آتش دوزخ خواهد بود، آن
دوزخ را هفت در است ، هر درى براى ورود دسته اى از گمراهان معين گرديده است
)(328) بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
نازل شد، چنان گريه مى كرد كه اصحاب از گريه او به گريه افتادند و كسى نمى
دانست جبرئيل با خود چه وحى كرده است كه پيامبر اين چنين گريان شده است .
حضرت يحيى پيامبر وقتى ديد روحانيون بيت المقدس روپوش هايى موئين و كلاه هاى
پشمين بر تن و سر دارند، از مادر تقاضا كرد برايش چنين لباسى درست كند بعد در
بيت المقدس همراه با اءحبار مشغول عبادت شد.
قال الله الحكيم : (ان الله لا يحب من كان خوانا اثيما) (نساء: آيه 107)
در عهد پادشاهى گشتاسب ، او را وزيرى بود به نام (راست روشن ) كه به سبب اين نام
مورد نظر گشتاسب بوده و بيشتر از وزاى ديگر مورد مرحمت قرار مى گرفت .
جناب حاج آقا حسن فرزند مرحوم آيت الله حاج آقا حسين طباطبائى قمى
نقل كرد: كه براى معالجه چشم از مشهد به طهران آمده بودم ، همان زمان يكى از تجار
تهران كه او را مى شناختم به قصد زيارت امام هشتم به خراسان رفت .
ساطرون كه لقبش ضيزن بوده است پادشاه (حضر) كه ميان دجله و فرات قرار داشت
بود. در آن جا كاخى زيبا وجود داشت كه آنرا (جوسق ) مى ناميدند، او يكى از شهرهاى
شاهپور ذى الاكتاف را غارت و تصرف و خواهر شاهپور را گرفت و مردم بسيارى را كشت .
امام كاظم عليه السلام فرمود: روزى در خدمت پدر بودم و يكى از دوستان از دوستان وارد
شد و گفت : عده اى در بيرون منزل ايستاده و اجازه ورود مى خواهند.
در زمان خلافت عمر، مردى از انصار به حالت مردن افتاد؛ دخترى داشت و آن را به دوستش
كه وصى او بود سپرد تا بعد از مرگش ، كاملا او را حفظ كند.
|