1 - ربيعه
(ربيعة بن كعب ) گويد: روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله به من فرمود: يا
ربيعه هفت سال مرا خدمت مى نمائى آيا حاجتى از من نمى خواهى تا برآورده كنم ؟
يكى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله به آن حضرت عرض كرد: من هميشه در معامله و
داد و ستد دچار ضرر و زيان مى شوم ، مكر و حيله خريدار يا فروشنده مانند جادو مرا
مغبون مى كند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
مقداد از ياران باوفاى على عليه السلام مى گويد: نزد (ابوهريره ) رفتم ، شنيدم
مى گفت : پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: (فكر كردن يك ساعت بهتر از يك
سال عبادت است .)
(سعدى ) گويد: يكى از دوستان كه از رنج روزگار خاطرى پريشان داشت نزدم آمد و
از درآمد اندك و عيال بسيار و فقر گله كرد و گفت : قصد دارم براى حفظ آبرو به شهر
ديگرى بروم تا كسى از نيك و بدكار من باخبر نشود.
بعد از آنكه (يزيد) به استاندار خويش (عبيدالله بن زياد) دستور داد اگر حسين
عليه السلام بيعت نكرد با او جنگ كن .
قال الله الحكيم : (يا ايها الذين امنوا لايسخر قوم من قوم
روزى نامه اى به امضاى عده اى از بزرگان شيعه به دست امام صادق عليه السلام
رسيد كه چند نفر از آنان خود حامل نامه بودند.
مردى بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وارد شد كه آبله برآورده ، و آبله اش چرك
برداشته بود. حضرت مشغول خوردن بودند؛ آن شخص پهلوى هر كس نشست او را كوچك و
خوار شمردند و از كنارش برمى خاستند پيامبر صلى الله عليه و آله او را كنار خود
نشانيد و به او لطف زياد كردند.
شخصى در بنى اسرائيل فاسد بود به طورى كه او را بنى
اسرائيل از خود راندند. روزى آن شخص به راهى مى رفت به عابدى برخورد كرد كه
كبوترى بر بالاى سر او پرواز مى كند و سايه بر او انداخته است .
(سعدى ) گويد: پادشاهى چند پسر داشت ، يكى از آنها كوتاه قد و لاغر اندام و
بدقيافه بود، و ديگران همه قد بلند و زيبا روى بودند.
(خداوند به موسى ) عليه السلام وحى فرستاد كه اين مرتبه براى مناجات كه آمدى
كسى همراه خود بياور كه تو از وى بهتر باشى .
قال الله الحكيم : (فالذين لايؤ منون بالاخرة قلوبهم منكرة و هم مستكبرون
(عبدالله بن مسعود) از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله
اول كسى بود كه در مكه قرآن را آشكارا در ميان جمعيت قرائت كرد.
بعد از آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله مبعوث به رسالت شد تا سه
سال عده قليلى ايمان آوردند بعد وحى رسيد كه رسالت خود را ظاهر و عمومى كن و از
استهزاء و اذيت مشركان پروا مكن كه ما شر آنها را از تو دفع كنيم .
مرد ثروتمندى با لباسهاى پاكيزه و تميز خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و
نشست . بعد از او مرد فقيرى با لباسهاى كهنه و مندرس وارد شد و پهلوى همان
ثروتمند نشست .
(سليمان بن عبدالملك ) (از خلفاء بنى مروان ) يك روز جمعه لباسى نو پوشيد و
خود را معطر كرد. دستور داد صندوق عمامه سلطنتى را بياورند.
از پادشاهانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به او نامه نوشت و او را دعوت به اسلام
نمود يكى (خسرو پرويز پادشاه ايران ) بود. نامه اى به وسيله (عبدالله بن
حذاقه ) به دربار او فرستاد.
قال الله الحكيم : (و عباد الرحمان الذين يمشون على الارض هونا
حضرت (سلمان ) مدتى در يكى از شهرهاى شام امير (فرماندار) بود. سيره او در ايام
فرماندارى با قبل از آن هيچ تفاوت نكرده بود، بلكه هميشه گليم مى پوشيد و پياده راه
مى رفت و اسباب خانه خود را تكفل مى كرد.
(بلال حبشى ) از مسلمانان بود كه از نظر معنوى ترقى كرده بود، تا جائى كه اذان
گوى پيامبر صلى الله عليه و آله شد و حضرتش مى فرمود: اى
بلال به روح ما (به وسيله اذان ) نشاط ببخش .
(ابوذر) گويد: (سلمان فارسى ) و (بلال حبشى ) را ديدم كه با هم به
حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيدند. در اين ميان ، سلمان براى احترام به
پيامبر صلى الله عليه و آله ، به پاهاى رسول خدا افتاد و بر آنها بوسه زد.
(محمد بن مسلم ) مردى ثروتمند از اشراف كوفه ، و از اصحاب امام باقر عليه
السلام و صادق عليه السلام بود. روزى امام باقر عليه السلام به او فرمود: اى محمد
بايد تواضع و فروتنى كنى .
(عيسى بن مريم ) به حواريين خود فرمود: مرا به شما حاجتى است ؟ گفتند: چه كار
كنيم ؟ عيسى از جاى حركت كرد و پاهاى حواريين را شستشو داد! عرض كردند: يا روح الله
ما سزاوارتريم كه پاى شما را بشوئيم !
قال الله الحكيم : (و ان استغفروا ربكم ثم توبوا اليه
امام صادق عليه السلام فرمود: مردى در زمانهاى گذشته زندگى مى كرد و مى خواست
دنيا را از راه حلال بدست آورد، و ثروتى فراهم نمايد كه نتوانست .
(على بن حمزه ) مى گويد: دوست جوانى داشتم كه
شغل نويسندگى در دستگاه بنى اميه را داشت . روزى آن دوست به من گفت : از امام صادق
عليه السلام براى من وقت بگير تا به خدمتش برسم .
(معاويه بن وهب ) گويد: ما به جانب مكه بيرون رفتيم و با ما پيرمردى بود كه
عبادت مى كرد لكن در مذهب تشيع نبود، و با او پسر برادرى از شيعيان همراه بود.
يكى از ياران بزرگ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه در جنگهاى (احد و فتح مكه
) و ديگر جنگها شركت داشت (ابولبابه ) بود. يكى از موضوعات حساس زندگى
او توبه اوست . هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در اثر پيمان شكنى مردم
(بنى قريظه ) به طرف قلعه آنها كه نزديك مدينه بود لشگر كشيد و قلعه را
محاصره نمود، عده اى از طايفه (اوس ) حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
آمدند و عرض كردند همانگونه كه طايفه (بنى قينقاع ) را به (خزرج ) بخشيدند،
(بنى قريظه ) را به ما ببخش .
(معاذ بن جبل ) با حالت گريان بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم وارد شد و
سلام عرض كرد و جواب سلام شنيد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: چرا
گريه مى كنى ؟ عرض كرد: بر در مسجد جوانى خوش صورت و شاداب است ، چنان بر
خودش گريه مى كند مانند زن جوان مرده ، مى خواهد به حضور شما آيد.
|