next page

fehrest page

back page

قبله هفتمين
هشتمين حجت خدا اينجاست
قبله هفتمين رضا اينجاست
هر چه خواهى بخواه از اين درگاه
منبع رحمت خدا اينجاست
بنگرى گر به ديده تحقيق
مظهر ذات كبريا اينجاست
به كجا ميروى تو اى سائل
صاحب بخشش و عطا اينجاست
روى كن جانب امام رئوف
كه ملاذ شه و گدا اينجاست
آنكه بودى حريم اقدس او
عطر اگين كند فضا اينجاست
بهتر از روضه بهشت برين
روضه شاه دين رضا اينجاست
نور چشمان موسى جعفر
گل گلزار مرتضى اينجاست
گره افتاده ، اى كه در كارت
باش اگه گره گشا اينجاست
آنكه گيرد ز راه لطف و كرم
دست ما را در ان سرا اينجاست
كيمياى سعادت ار طلبى
با خبرباش كيميا اينجاست
آنكه در شدت مصائب بود
به رضاى خدا رضاى خدا رضا اينجاست
آنكه هر سائلى بدرگاهش
مينهد روى التجا اينجاست
آنكه گردون به خاك درگه او
قامتش ميشود دو تا اينجاست
آنكه در هر بلا و غم گيرد
دست افتاده اى ز پا اينجاست
آنكه هر شيعه بهر غربت او
هست با چشم پر بكا اينجاست
آنكه هر روز اشك غم ميريخت
بهر سلطان كربلا اينجاست
سرود در مدح امام على بن موسى الرضا عليه السلام
اى پور شاه لافتى
مولا على موسى الرضا
فرزند بيت هل اتى
مولا على موسى الرضا
اى كعبه دلهاى ما
مولا على موسى الرضا
ذكر لب ارض و سما
مولا على موسى الرضا
دل بر تو بستم از ازل
از اين و ان ببريده ام
اندر ميان لبرآن عشق تو را بگزيده ام
زيرا به درگاه تو من
درياى رافت ديده ام
اى هشتمين مولاى
مولا على موسى الرضا
بسپرده ام دل را به تو
من عاشق دلداده ام
اسب دلم را با شعف
تا استانت را نده ام
اندر شدائد بى ريا
مولاى خود را خوانده ام
شاهنشهى و من گدا
مولا على موسى الرضا
عاقل ندانم دلبرا
هر كس نشد ديوانه ات
عارف ندانم سرورا
هر كس نشد پروانه ات
خواهم نشينم سالها
چون گرد بر كاشانه ات
كن گوشه چشمى به ما
مولا على موسى الرضا
هر دم به باغ ارزو
شوق وصالت سرزند
هر لحظه اين شيدا دلم
همچون كبوتر پر زند
شايد كه يك بوسه لبم
بر پاى ان دلبر زند
اى نور چشم مصطفى
مولا على موسى الرضا
محراب جانم ساختم
آن حلقه ابروى تو
باغى ز جنت يافتم
شهر و ديار و كوى تو
سوى مشامم ميرسد
عطر گل خوشبوى تو
اى مظهر نور خدا
مولا على موسى الرضا
عشق جمال بو الحسن
تابد ز بام سينه ام
من اين پسر را چون پدر
باب الحوائج ديده ام
بنگر دل آشفته را
چون واله ديرينه ام
اى قبله حاجات ما
مولا على موسى الرضا
آخر ذى لقعده شهادت حضرت امام محمد تقى ، جواد الائمه عليه السلام
زسوز غم ، پر پروانه ميسوخت
ز داغ لاله اى ، گلخانه ميسوخت
ز اواى جواد، عليه السلام ان جا زهرا عليها السلام
نهال گلشن جانانه ميسوخت
شهادت امام جواد عليه السلام
امامت شط جارى نور است در بستر حيات . امتداد هدايت الهى است در زمين . چراغى كه از فراز آسمان اويخته است و ادميان در پرتو تابش ان به سمت سراپرده قدس گام مى سپرند. تاريخ حيات عقلى و عملى شيعه اكنده از حضور خردمندانه و آسمانى امت در ساحت نورانى امامت است . امام ، صراطى است كه ادميان را از هوت خشك زندگى ، به وادى سبز بندگى مى كشاند. تكامل در گرو اقتدا به نور است . بشريت اگر به امام ايمان بياورد از قفس خسارت رها مى شود و در هوايى بيكران عبادت بال مى گشايد.
انديشه امامت در تاريخ شيعه ، در زمينه هاى گوناگون عرفانى ، فكرى ، فلسفى و سياسى تجلى يافته است .
و بررسى تاريخ زندگى پيشوايان و امامان كتابى است گشاده فراروى مشتاق هدايت . اگر تكرار وقايع و رويدادهاى تاريخى ممكن نباشد، اموختن از تاريخ ممكن است . تاريخ زندگى امامان معصوم پنجره اى است كه به سمت حقيقت و نور باز مى شود. باشد كه اين مختصر از ملالت بكاهد و بر درايت بيفزايد.
حضرت امام محمد تقى عليه السلام در ماه مبارك رمضان سال 195 هزاده شد و در ماه ذيقعده سال 220، در بيست و پنج سالگى به شهادت رسيد. زندگى حضرتش اگر چه بر اثر شقاوت ظالمان روزگار، ديرى نپائيد. اما در ان مقطع زمان ، روشنى بخش روح و جان شيعيان بود.
قرن دوم و سوم هجرى ، برهه اى حساس و پر تلاطم در تاريخ شيعه است . شيعيان ، پس از روزگارى دشوار در مسير پر تلاطم جريانهاى فكرى و عقيدتى قرار داشتند و در برابر هجوم ظالمانه دشمنان پايدارى مى كردند از آنجا كه اراده الهى بر آن بود كه رشته امامت نگسلد، حضرت امام جواد پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام رضا عليه السلام در خردسالى به تقريب در هشت سالگى زمام قافله امت را به دست گرفت و به امامت رسيد. حضرت امام جواد ع نخستين امام شيعه است كه در خردسالى به امامت رسيد. اين مساله - بر اثر طعن مخالفان و توطئه ظالمان - مايه حيرت و سرگردانى برخى از شيعيان بود. آنان كه از دسترسى به ساحت حضور امام محروم بودند، با تنش و اضطراب فكرى مواجه شدند. اما بر اثر خردگرايى شيعه و ايمان ژرف به مفهوم سترك امامت اندك اندك از حجم ابرهاى تيره ترديد و تزلزل كاسته شد.
ماءمون خليفه عباسى با زيركى و جسارت تمام ، بر آن شد تا از مساءله خردسالى حضرت ، بهانه اى براى درهم ريختن نظام تفكر شيعه بيابد و شكست خويش را در مبارزه با حضرت امام رضا عليه السلام جبران سازد. او كه براى تيره ساختن چهره روشن امام رضا عليه السلام در ابعاد علمى ، سياسى و... توفيقى نيافته بود، اينك در پى يافتن راه براى محو كرامت و قداست مقام حضرت امام جواد عليه السلام به نيرنك هاى تازه اى دست مى يازيد.
ماءمون براى آگاهى يافتن از حركتها و تلاش هاى حضرت در رهبرى امت ، دخترش را به اجبار به همسرى حضرت در آورد، تا شايد از اين راه خدشه اى در كيان امامت بيفكند و بر مراقبت و اطلاع خود از روابط و فعاليت هاى حضرت بيفزايد. البته اين ازدواج تحميلى - كه بنابر تاءئيد برخى نصوص تاريخى ، در زمان حيات حضرت امام رضا عليه السلام نيز از آن سخن رفته بود، گونه اى نيرنگ براى پوشاندن جنايت مامون نسبت به امام رضا عليه السلام و اظهار ارادت منافقانه به مقام رفيع امامت محسوب مى گرديد.
توطئه ديگرى كه مامون به زعم باطل خود براى اهانت به حريم عصمت امام بكار گرفت ، تشويق و ترغيب عالمان و دانشمندان روزگار به بحث و جدل علمى با حضرت بود، تا خرد سالى امام مانع پاسخ درست و جامع شود و در كار روش ‍ اعتقاد شيعيان به امام شكستى وارد شود.
ماءمون كه بارها، علم و معرفت ربانى حضرت امام رضا عليه السلام را در مجالس ‍ بحث و مناظره دريافته بود اينبار گمان مى برد كه شايد امام جواد عليه السلام در پاسخ مسائل علمى فرومانده و مردم از گرد وجود آسمانى آن حضرت پراكنده شوند. اما تمامى بحث ها و مناظره هاى علمى عاقبت به برترى و درخشش مقام سترك امام عليه السلام پايان مى گرفت . در روايت هاى تاريخى برخى از اين مناظره ها به تفصيل نقل شده است يحيى بن اكثم كه در آن روزگار از بزرگان و متفكران بود در مجلسى خواست تا پرسشى طرح كند كه امام از پاسخ گفتن به آن درماند. از امام پرسيد: فدايت گردم آيا رخصت مى دهى سؤ الى كنم ؟ حضرت فرمود: آنچه مى خواهى بپرس يحيى گفت : درباره كسى كه در احرام باشد و شكارى را بكشد چه نظرى داريد؟ امام فرمود: آيا شكار كننده هنگام شكار داخل حرم بود يا خارج حرم ؟ آگاه بود يا جاهل ؟ به عمد آن را كشت يا به سهو؟ آزاد بود يا بنده ؟ صغير بود يا كبير؟ آغازكننده به قتل بود يا در مقام دفاع ، شكار از پرندگان بود؟ يا غير پرنده يحيى بن اكثم شگفت زده شد، و چندان در چهره اش ناتوانى ديده مى شد كه اهل مجلس همه بدان پى بردند. به هر حال ، دسيسه دشمنان كارگر نيفتاده و بيش از پيش بر جلالت ، حضرت افزوده گشت .
بديهى است كه مساله اعجازآميز خردسالى امام ، مبتنى بر بنيادهاى پوشيده و غيبى جهان است . آن كس كه بتواند در چنين سن و سالى رهبرى قومى را - كه در سرزمين هاى دور و نزديك گسترده بودند - عهده دار شود و در برابر تهاجم انبوه دشمنان از جاى نلغزد و پايدار بماند، هاله اى از الهام غيبى را بر گرد وجود خويش دارد اين بود كه شيعيان به وجود حضرتش دلگرم مى شدند و در طريق حق جويى و عدالت طلبى گام مى زدند.
آخرين سال زندگى حضرت ، مصادف با حكومت معتصم عباسى برادر مامون بود . معتصم بر خلاف برادرش به آزار آشكار حضرت پرداخت و سعى در خاموش كردن فروغ زندگى امام عليه السلام نمود.
درباره شهادت حضرت امام جواد عليه السلام روايت هاى گوناگونى وجود دارد. اما آنچه از تفحص متون روايى برمى آيد اين است كه آن حضرت بدست همسرش ام افضل دختر مامون و به نيرنگ و فرمان معتصم عباسى مسموم گشت و به شهادت رسيد.
مرحوم علامه محمد حسين مظفر آورده كه ، خليفه ، علما را گرد مى آورد تا با آن حضرت بحث و مناظره نمايند، به اين گمان كه در او لغزشى بيابد و از مقام و منزلت او بكاهد. يك بار نامه هايى را جعل كرد كه مردم را به بيعت آن حضرت فرامى خواند، تا بهانه اى براى هتك حريم امامت باشد، اما اين توطئه ها عاقبتى جز افزونى مرتبت امام عليه السلام در پى نداشت . از اين رو كينه و خشم معتصم افزونى گرفت . يك بار او را به زندان افكند و زمانى كه تصميم به قتل آن حضرت گرفت او را از زندان آزاد كرد و همسر آن حضرت - دختر مامون - را وادار كرد تا حضرت را با زهر به شهادت برساند. پس از شهادت حضرت ، شيعيان اطراف خانه او اجتماع كردند و چون معتصم در صدد بود كه آنان را از تشييع پيكر آن حضرت باز دارد با شمشيرهاى آخته ، براى پايدارى تا پاى مرگ هم پيمان شدند.

نكته اى كه ذكر آن شايسته است ، اين است كه دوران زندگى حضرت امام جواد عليه السلام و نيز دوران حيات امام هادى عليه السلام و مام عسكرى عليه السلام ، دوره حفظ و حراست از كيان رفيع و منبع امامت و استمرار بخشيدن به خط سرخ ولايت بود. مرحله اى بسيار حساس در تاريخ شيعه ، كه خود زمينه اى براى امامت حضرت مهدى (عج ) و تداوم انديشه شيعى در تفكر مهدويت و غيبت ، بشمار ميرود.
برخى نا اگاهان ، گمان مى برند كه اگر در متون روايى ، روايت هاى فقهى و... از، امام جواد عليه السلام كمتر يافت مى شود، نشانه تفاوت شان و مرتبت ان حضرت با امام صادق عليه السلام است .
بى خبر از اينكه ، رسالت دشوار امام جواد عليه السلام و دو امام پس از او حافظ تداوم انديشه شيعى است .
اينك انچه از وارى دوازده قرن پس از شهادت امام عليه السلام ، به دست ما رسيده ، خون ملتهبى است كه در رگهاى پيكر پر صلابت انديشه شيعى مى جوشد و اخگرى فروزان است كه در جان مشتاقان حقيقت دين نشسته است . آيا كدام كس است كه امروز - در تلاطم ژرفناى انديشه و عمل - خود را از فيض جارى حضور امام بى نياز بداند و اگر هست ، ذهن و جانش ، اواره كوچه هاى تشويق و ملالت نباشد.
بر خيز تا بر شكوه پر فروغ سوگ امام عليه السلام نماز بياوريم ...
جواد اهل بيت
زاده موسى امام راستان
آن بلند انديششه عرش استان
كان تقى خصلت جواد اهل بيت
آنكه در وصفش فرو ماند كميت
از هجوم رنجها خون شد دلش
همسر نامهربان شد قاتلش
همچو شمعى كشته محراب شد
سوخت كم كم تا وجودش اب شد
سوختند از غم ولى الله را
با كه گويم اين غم جانكاه را
كز گل زهرا گلابى مانده است
پرتوى از آفتابى مانده است
و آنكه با اسرار حق محرمتر است
عمر او از عمر گل هم كمتر است
دشمنى چون خار راهش مى شود
خانه او قتلگاهش مى شود
بسته بر رويش همه درها كنند
سايه بر جسمش كبوترها كنند
اين جواد است آنكه محبوب خداست
لطف عامش دستگير ماسوى است
اين تقى مهر سپهر ارتضاست
نور چشم فاطمه ابن الرضاست
مرثيه اى در شهادت امام جواد عليه السلام
گلهاى زهرا شد همه پرپر ز بيدار
در كربلا و سامرا، در طوس و بغداد
نالد هميشه بلبل ، از داغ اين همه گل
بقيه الله ، اجرك الله
بغداد يكبار ديگر در غم نشسته
با ناله هاى دجله در ماتم نشسته
شراره در نهاد است غمزده جواد است
بقيه الله ، اجرك الله
با آنكه همچون غنچه بر خون شد دل او
شريك زندگانيش شد قاتل او
شكوفه ولايت ، پرپر شد از جنايت
بقيه الله ، اجرك الله
در حجره در بسته مى سوزد تمامى
جانش ز زهر و پيكرش از تشنه كامى
رمق به جان ندارد، لب تشنه جان سپارد
بقيه الله ، اجرك الله
فصل دوازدهم در مناسبتهاى ماه ذى الحجه الحرام هفتم ذى الحجه شهادت حضرت امام محمد باقر عليه السلام
زمين و آسمان اى شيعه در حزن و غم است امشب
همه اوضاع عالم زين مصيبت در هم است امشب
امام پنجمين شد كشته از زهر هشام دون
مدينه غمسرا از اين غم و زين ماتم است امشب
آخرين يادگار كربلا
امام شكوهمندترين پيوند آسمانى ميان خالق و مخلوق است ، طرحى آسمانى و تجلى استيلا و هيمنه درخشان حقيقت ربوبى بر جسم و جان زمين خاكى است ، امام ، مائده مملكت جبروت حضرت حق است كه تاريخ و گستره ابدى حيات بشرى را به خويش فرا مى خواند و خرد خاموش ادمى جز با استمداد و بهره ورى از نسيم نقره اى عنايت در اقيانوس بيكران قداست و طهارت او چشم نخواهد شست . تصوير تابنده امامت چونان خورشيدى درخشان فرا راه مردمان است و ذهن سيال عبوديت در درياى جارى كلام طراوت شفاف حضور و نگاه امام به سمت حقيقت جارى مى شود.
حقيقت اين است كه هرگاه از بلنداى قرون و عصرها به تاريخ توفنده تفكر شيعى نظر مى كنيم با حقايقى بزرگ و درخشنده و بر خاسته از عمق ميراث امامت بر خوريم كه تاريخ را به چرخه اى شگرف در آورده است انگاه به صلابت و استوارى ميراث جاودانه امامت خيره مى شويم و عقل و خرد را در چشمه حيرت و شرم تطهير مى كنيم ، مسير زندگى امامان شيعه و تاريخ حركت و پويش الهى آنان در جاده هاى روشن يقين و عبوديت آنچنان شگفت و دشوار است كه ابديت بلند قامت فكر را مبهوت خويش مى گرداند.
امامان بزرگ شيعه در عصر و روزگار خويش هر يك به اقتضاى اوضاع و شرايط و گنجايش ادميان به گونه اى نگاهبان حريم حرمت و شكوهمندى عقل و وحى بوده اند، انچه در آغاز از تفاوت و گونه گونى عرصه هاى عمل و كلام و گفتار و رفتار امامان شيعه به چشم مى آيد اگر چه شايد از منظر تاريخى و بيرونى نا پيوسته و مختلف باشد او در باطن از سرانجام يكسان و محاسبه عقلانى و روحانى شگفت اورى برخوردار است ، چشمى كه مبانى و بنيادهاى توحيد و روشنگرى امامان را به درستى ببيند از تيزبينى و آينده نگرى و ژرف كاوى آسمانى آنان به حيرت فرو خواهد رفت . تصوير آينهسان امامت گاه در خود، صلح سرخ امام حسن ، اين پرشكوهترين نرمش قهرمانانه تاريخ را دارد و گاه قيام خونين حسين را نشان مى دهد، گاهى امام باقر و امام صادق در عرصه هاى علم و دانش و فقاهت و كلام به چشم مى خورند و گاهى امام جواد عليه السلام در حفظ و تداوم بخشيدن به رود جارى ولايت .
اينها همه جلوه هاى است ، امام در نهايت يكرنگ تاريخ حيات و زندگانى امامان شيعه است ، روشن است ان كسى كه به زندگانى ان بزرگان نظر مى كند اگر به اين تحول بالنده اگاه نباشد جز حيرت هيچ چيز فرا چنگ نخواهد آورد. اينك در اين سطور نمى از اقيانوس كران ناپيداى حيات پنجمين خورشيد فروزان آسمان امامت ولايت وجود مقدس امام محمد باقر عليه السلام را پيشكش ارباب معرفت و دلسوختگان وادى ولايت مى اوريم شايد كه روح خويشتن را در شط اگاهى زلال امامت تطهير كنيم .
حضرت امام محمد باقر عليه السلام در دوران كودكى با بزرگترين مصيبت تاريخ اسلام يعنى واقعه كربلا روبرو شد، او با چشمان معصوم خود مشاهده كرد كه شجره خبيثه بنى اميه چگونه فرزند فاطمه زهرا و يادگار مصطفى يعنى حسين عليه السلام را همراه با عده اى از بنى هاشم و بهترين اصحاب اباعبدالله با كمال قساوت شهيد كردند و بازماندگان از خاندان رسالت را به اسارت بردند.
امام پنجم عليه السلام ، همگام با اسيران پيروز كربلا غمها و محنتها را مى چشيد و شاهد اهانتها، جسارتها، قتل و غارتها و... بود. ايشان حمله دژخيمان و اصحاب شيطان را به مدينه الرسول ديد و شاهد بود كه چگونه كينه توزان بدر و احد به حرم رسول خدا حمله كردند و كشتند و سوزاندند و بيحرمتيها نمودند، امام پنجم مى ديد كه بنى اميه در پى محو اثار وحى و نبوتند و با هر چه كه وابسته به خاندان رسالت است به مبارزه اى بى امان برخاسته اند مى فرمودند:
ناخوشايندى اين مردم از ما تنها به خاطر ان است كه ما اهلبيت رحمت و شجره نبوت و معدن حكمت و محل نزول وحى هستيم . امام باقر عليه السلام در چنين اوضاعى پس از شهادت امام زين العابدين عهده دار مقام امامت مى شوند سن مباركشان در آغاز مقام امامت چهل سال بود حضرت به دنبال سيره پدر ارجمندش حضرت سجاد عليه السلام به سر پرستى ايتام و تفقد از ضعفاء و محرومين شيعه پرداخته و حتى الا مكان به وضع اقتصادى آنان سرو سامان مى دهند حضرت به موازات فعاليتهاى ديگر خويش به مبارزه با احياى جاهليت و انحرافات فرهنگى جامعه مى پردازد.
و آنچنان در اين قسمت فعاليت مى كنند كه به اندك مدتى شعله هاى فتنه فرهنگى دشمن را مهار كرده و سعى در خاموش كردن ان مى نمايند خود حضرت مى فرمايند:
ما خزانه دار گنجينه هاى علم الهى و عهده دار مقام ولايت هستيم .
محصلين مدرسه اى كه انروز امام باقر و امام صادق بنيان نهادند تا به امروز و بزرگوار توانستند بيش از سى هزار حديث پيرامون معارف اسلام به خصوص ‍ فقه وارد فرهنگ جامعه نمايند و با هجوم ويرانگر احاديث جعلى كه زا زاويه متعفن ظلمتكده اهل غضب نشات مى گرفت ، مبارزه اى جدى و قاطع نمايند و از طرفى شاگردانى امثال زر اره ، محمد بن مسلم ، ابو بصير، ابان ابن تغلب و... تربيت نمودند كه هر كدام در قلمرو خويش چراغ هدايتى شدند كه هنوز نور ان از لابلاى كتب حديث و اخبار مى درخشد حال در پايان اين مقاله به فراز سخنى از سخنان گوهر بار ان امام گرامى مى پردازيم تا با زلال سخنش كوير جانمان را طراوت و حيات مجدد ببخشيم .
هنگامى كه جابر به خدمت اما باقر عليه السلام ، مشرف شد حضرت فرمود: اى جابر در چه حالى هستى ؟ جابر كه به ضعف پيرى مبتلا شده بود، گفت : حالى دارم كه پيرى را بر جوانى ، بيمارى را بر تندرستى ، مردن را بر زيستن ترجيح يم دهم امام عليه السلام در مقام اگاه كردن او بر آمد و فرمود: جابر، ما اهلبيت چنين نيستيم اگر حق تعالى پيرى دهد، پيرى را، اگر جوانى دهد، جوانى را، اگر بيمارى دهد بيمارى را، اگر شفا دهد شفا را، اگر حيات بخشد، حيات را و اگر موت دهد، موت را ترجيح مى دهيم (يعنى جابر در مقام صبر بود و حضرت در مقام رضا كه بالاترين مراتب است ) پس جابر دست ان حضرت را بوسيد و اراده پابوس نيز نمود كه ان حضرت مانع شد جابر گفت : صدق رسول الله راست گفت پيامبر كه فرمود: بزودى تو فرزندى از فرزندان مرا دريابى كه نام او نام من باشد و مسائل علمى را مى شكافد و به عمق ان مى رسد.
در اين حديث نكاتى به چشم مى خورد كه مى توان براى ارباب بصيرت موثر افتد، انسان هر چقدر هم كه بزرگ و پر تجربه و استاد ديده باشد باز هم بى نياز از استاد نيست جابر از معدود كسانى است كه عمر طولانى و پر بركت خويش را در محضر چند از معصومين عليه السلام سپرى كرده است . رسول خدا را درك كرده و از ان حضرت دانشها اموخته ، به خدمت حضرت على رسيده و كسب فيض كرده ، از محضر امام حسن درسها اموخته ، از مجالست با سالار شهيدان بهره ها برده است و اولين زائر قبر حسين محسوب مى شود، با امام سجاد عليه السلام همنشين بوده و علم اموخته ، اما با اينهمه در يك برخورد كوتاه و ساده برايش معلوم شد كه هنوز نا اموخته هاى فراوانى دارد و اين درسى است به همه پويندگان راه علم و فضيلت كه هيچگاه از تعلم و تربيت فارغ التحصيل نخواهند شد.
شهادت آن امام همام بر پويندگان راهش تسليت باد
شرار غم
اى فروزان گهر پاك بقيع
گل پرپر شده در خاك بقيع
با سلامت كنم آغاز كلام
اى ترا ختم رسل گفته سلام
پنجمين حجت و هفتم معصوم
بابى انت ، كه گشتى مسموم
اى فداى حق قربانى دين
كرده يك عمر نگهبانى دين
تنت از درد و الم كاسته شد
تا كه دين قامتش اراسته شد
اى ز آغاز طفوليت خويش
بوده از رنج و غم و درد پريش
از عدو ظلم و شرارت ديده
چون پدر رنج اسارت ديده
خار در پا و رسن بر بازو
رفته اى با اسرا در هر سو
كرده خون خاطرت اى شمع ولا
محنت واقعه كرب و بلا
كربلا ديده اى و كوفه و شام
اى شهيد از اثر ظلم هشام
آتش غم پر و بالت را سوخت
زهر كين شعله بجانت افروخت
اثر زهر به زين الوده
كرده اعضاى ترا فرسوده
خود تو مظلومى و قبر تو خراب
ديده هر از اين غصه پر اب
شيعه را دل ز عزايت شده داغ
كه بود قبر تو بى شمع و چراغ
نزد ان طايفه زشت مرام
بوسه بر قبر شما هست حرام
با چنين ظلم و ستم از اعدا
بهتر اينست كه قبر زهرا
مخفى از ديده دشمن گرديد
تا زهر حادثه ايمن گرديد
مرثيه گروهى ، در شهادت اما باقر عليه السلام
امام باقر به شهادت رسيد
ارث شهادتش به امت رسيد
سلام ما بر قبرش
به جلوه هاى صبرش
امام باقر - امام باقر عليه السلام
نور دل فاطمه بيتاب شد
پيكرش از زهر جفا اب شد
آتش گرفته جانش
از ظلم دشمنانش
اما باقر - امام باقر عليه السلام
ظلمى كه بر امام باقر رسيد
ديده تاريخ به عالم نديد
با زين زهر الوده
راه حسين پيموده
امام باقر - اما باقر عليه السلام
سلام ما به حال التهابش
سلام ما به مرقد خرابش
كعبه دلها تربت بقيع است
دل غرقه خون از محنت بقيع است
يا رب به اشك زهرا
رسان مهدى ما را
امام باقر - امام باقر عليه السلام
هشتم ذى الحجه يوم الترويه حركت امام حسين عليه السلام از مكه معظمه به سوى كربلا
اى يكه تار عرصه صبر و رضا حسين
وى رهنماى قافله كربلا حسين
تو كعبه اميدى و در وقت حج شدى
نا كرده حج ، ز بيت الهى جدا حسين
بر فراز حماسه
هنوز پنجاه سال از غروب خورشيد رسالت نگذشته است كه غاصبان ، سلطنت را به جاى نبوت ، و يزيد را به جاى محمد (ص ) مى نشانند.
بلايى بزرگ دامن گير جامعه اسلامى شده و كار به جايى رسيده است كه سرنوشت جهان اسلام در دست يزيد هوسبار قرار گرفته است . همان يزيدى كه زشت ترين واژه ها از توصيف چهره كريه او ناتوانند.
درد ناكترين از همه انكه ، از حسين (ص ) مى خواهند تا ان جز ثومه فساد و طغيان را به عنوان جانشين پيامبر به رسميت بشناسد. از عصاره عصمت ، لنگرگاه افلاك ، نقطه پرگار زمين و زمان ، مركز دايره امكان ، از همو كه قلبش ‍ فرودگاه ملائك است ، براى ننگين ترين لكه تاريخ و زشت ترين كلمه قاموس ‍ بشريت ، بيعت مى خواهند. از حسين (ص ) مى خواهند تا با دست عصمت ، الوده ترين دست روزگار را به نشانه تاييد بفشارد.
فرماندار وقت مدينه ماموريت يافته است تا از زاده زهرا براى فرزند لاابالى معاويه راى اعتماد بگيرد. دست بيعت حسين يا سر بريده او، همان دو ارمغانى است كه يزيد يكى از آنها را از مدينه خواسته است .
اكنون ديگر براى حسين (ص ) مدينه جاى ماندن نيست ، بايد كاروان و قافله شهادت محملها را بر بندد و صاحبان اصلى مدينه الرسول از مدينه و رسول خدا حافظى كنند.
امير قافله ، با ياران وفادار خويش از شهر بيرون مى آيد و در حاليكه خطر هر لحظه او را تهديد مى كند. اهنگ مكه دارد. گويى موسى بن عمران است كه با تعقيب فرعونيان و قبطيان از مصر بيرون آمده است لذا ايه اى از قرآن را زمزمه مى كند كه روايتگر هجرت موسى (ص ) است :
و خرج منها خائفا يترقب قال رب نجنى من القوم الظالمين
كاروانيان در طى شش شبانه روز، بيابانهاى سوزان بين مدينه و مكه را پشت سر نهاده و به حريم كعبه پناهنده مى شوند تا ان وادى ايمن را پايگاه امر به معروف و نهى از منكر، و جايگاه اعلام برائت از ستم و بى عدالتى قرار دهند، ولى حراميان روزگار كه با خدا نيز اعلام جنگ كرده اند نه احترام خون خدا و نه حريم خانه خدا هيچيك را نمى فهمند و عزم شكستن حريم حرم نموده و در خانه امن خدا قصد ريختن خون خدا كرده اند.
مردم از چهار گوشه كشور اسلام به حج و طواف كعبه مى ايند ولى معصوم زمانه كعبه را به سوى كعبه جانان ، حج را به سوى جهاد و زيارت را به سوى شهادت ترك مى كند، لباس احرام را بركنده و كفن شهادت پوشيده و به سوى حج اكبر مى شتابد. و در زمانه اى كه هنگامه زيارت روى خدا ست پشت به خانه خدا مى كند و مسير بين مكه و كربلا را جايگاه با صفاترين سعى خويش قرار مى دهد، چه در ان وادى سعى و صفاى خونين صفاى ديگرى دارد.
در اين مسير، پرتو عشق ، شعاع خطر را كمرنگ بلكه ناپديد كرده است و در اين سعى عرفانى علاوه بر قصد قربت كه شرط هر عبادتى است ، عنصر عشق ميداندار اصلى ميدان كربلا است عشق چاووش خوش اواز سفر كربلا است و تنها عاشقانند كه در اين كاروان نام نوشته اند و در يك رديف و به ستون يك پشت سر امام عشق و معناى عشق ، به اقتداى شهادت ايستاده اند.
همه جنب و جوشهاى آنها بوى پرستش و رنگ عبادت به خود گرفته است عبادتى عارفانه و عاشقانه كه در ان جاى پاى كوچكترين كراهت ، بى ميلى و احساس درد و رنج به چشم نمى خورد.
ستارگان كهكشان شهادت ، آسمان بين مكه تا كربلا را نور افشان كرده اند، اين كهكشان ، نه كهكشان راه مكه را بنمايد، بلكه راه خونينى است كه از مدينه و مكه آغاز مى شود و به ميدان سرخ نينوا منتهى مى گردد و راه قبله كربلا را مى نمايد. اين كهكشان راه حاجيان نيست كه راه مجاهدان و شهيدان عاشق است .
از نگاه دو چشم ، شمار ستارگان اين كهكشان بسيار كمتر از كهكشان عظيم منظومه شمسى است ولى در حساب عشق كهكشان كربلا بسى پر رنگ تر و درخشان تر از تمامى كهكشانها است و جلوه هستى و فروغ كيهان از درخشش پر نورترين اختر اين كهكشان تامين مى شود.
اين كاروانيان ، راهيان پر شكوهترين راهند و سيارگان زيباترين منظومه كيهانند و جاذبه خورشيد امامت است كه اين مجموعه را در مدار حق به گرد خود مى گرداند و همه را با خود به سوى يك هدف متعالى مى كشاند.
حج نا تمام خون خدا توطئه شومى را كه مى خواست نهضت را در نطفه خفه كند، خنثى كرد. افزون بر آن زايران و مجاوران خانه خدا را نيز در برابر يك چرا قرار داد. چرا بزرگى كه مردم ديرفهم روزگار پاسخ ان را در حيات حسين درنيافتند ولى نقش اين علامت سئوال را در قيامهاى بعد از عاشورا بخوبى مى توان ديد.
كاروان عشق پيش مى رود و منزل به منزل ياران تازه اى را با خود همراه مى سازد. صداى اذان و نواى قرآن كه از اين كاروانيان در فضاى بيابان مى پيچد دلهاى عاشق را به طواف وجود نازنين ابى عبد الله مى كشاند. سالار قافله هر از چندى ندا در مى دهد: هر كه مى خواهد خونش را در درياى خون ما بياميزد و ان را در راه خدا نثار كند، به كاروان بپيوندد و با ما به راه افتد

من كان باذ لا فينا مهجته فلير حل معنا
در اين اعزام پر شكوه و استثنايى از غنيمت گرفتن و بر تخت قدرت و سرير رياست تكيه زدن ، خبرى نيست سالار از آغاز راه نمى خواهد نورانيت لشگر و خلوص سپاه را فداى تعداد كند، نمى خواهد حتى يك حلقه ، ناخالص در ميان اين زنجيره قيمتى قرار گيرد و سلسله شهادت را كم اعتبار سازد. امام جانباز و جان بر كف مى طلبد سپاهى ، داوطلب مى جويد او سياهى لشگر لازم ندارد، نمى خواهد كيفيت را قربانى كميت كند زيرا به ميدانى مى رود كه در ان عشق حرف اول و آخر را خواهد زد و خون بر شمشير و نيزه چيره خواهد شد و بدان جهت تمام نيروهاى امام نيروى كيفى اند، و امام شهيدان ، كيفى ترين نيروهاى خود را در خطرناكترين جبهه به كار مى گيرد و خود، كه محور عالم خلقت است در نوك تيز پيكان حمله قرار مى گيرد.
مردان ، هفتاد و دو نفرند از ميانه هفتاد و دو فرقه و در ميانه درياى توفانى فتنه به كشتى نجات نشسته اند و مى روند تا حلق تشنه خود را به خنجر بسپارند و اب نجات و شهد رستگارى را از لب شمشير بنوشند.
هفتاد و دو پروانه مى روند تا با آخرين توانهاى خود بر گرد شمع وجود حسين عليه السلام خاموش و بى اواز بسوزند و با اين خاموشى ، ماندگارترين سرود سبز ماندن و سرخ رفتن را بر بلندترين گلدسته قبه ازادگى بسرايند، شمع نيز مى رود و شعله عشق اوست كه پروانه هاى بى ارام را هم با خود مى برد تا جملگى در شام سرد ستم بسوزند و ذوب شوند و يلداى تاريك امت را به سپيده دم پگاه عدالت برسانند.
فداكارترين سپاه تاريخ سازماندهى مى شود و مى رود تا خونين ترين و شگفت اورترين اسوه را در عرصه حقيقت به نمايش بگذارد، اين سپاه مجهزترين سپاه تاريخ است چون ايمان پربارترين ره توشه اين اعزاميان است . اين خدا باوران و امام شناسان ، تمام پل هاى وابستگى را اعم از مال ، خانواده ، آينده زندگى و موقعيت اجتماعى را خراب كرده و خود را براى گذشتن از پل صراط و براى رسيدن به آيندهاى پايدار و زندگى و موقعيت ماندگار مهيا كرده اند.
كودكان و زنان ، زبان گوياى نهضت و ستون تبليغات انقلاب كربلايند كه پس از فرو نشستن گرد و غبار جنگ ، رسالت خويش را آغاز خواهند كرد و خطبه زينب عليها السلام و زين العابدين عليه السلام با اثار خون هفتاد و دو شهيد در خواهد اميخت و كاخ ستم را واژگون خواهد ساخت .
كاروان به دشت تفديده طف قدم مى گذارد حر با هزار مسلح در برابر سپاه كوچك حسين عليه السلام صف مى كشد. و سالار كم سپاه را خوب مى شناسد و موج دوستى را در رخسار امام مى بيند و با انبوه سپاه خود به كسى اقتدا مى كند و موج دوستى را در رخسار امام مى بيند و با انبوه سپاه خود به كسى اقتدا مى كند و نماز مى گزارد كه به جنگش آمده است .
حر نميخواهد باور كند كه اين قافله دار، هم حسين باشد و هم خارجى و طغيانگر. پس ! كنارى مى رود و سخنان امام ، ديو غفلت را در اندرون حر مى ميراند و زلال نصيحت امام ، حر را مى شويد و حر مى كند و اين خبر مثل صاعقه اى وحشتناك بر سر عاج نشينان كوفه و شام فرود مى آيد.
فرماندهان تازه ، با فرمانهاى تازه تر، با لشگريانى تازه نفس و بى شمار خود را به منطقه مى رسانند. دو سپاه نا برابر در دو پادگان ، آماده نبرد شده اند، تا برابرند. هم از جهت تعداد و هم از جهت فكر و انديشه . در يك سپاه ، عشق به شهادت و لقاى حق موج مى زند و تپش قلب مجاهدان لحظه ها را براى رسيدن لحظه وصل مى شمارد و در ديگر سپاه هوس ، شهوت و علاقه به وعده هاى پوچ رياست حكومت مى كند.
خورشيد روز گرم و ماه پاره محرم به دامن صحراى گرم كربلا چشم دوخته اند تا ساعاتى ديگر تماشاگر عظيم ترين حماسه نسل بشر باشند. اب فرات ابستن بزرگترين طغيان است و مى ايستد تا بر كرانه خويش كه لحظاتى بعد صحنه اجراى موزون ترين سرود زندگى خواهد شد نظاره كند.
اب ايستاده است ، چين و شكنها ارام ، موجها اسوده و صداى ان نرمتر اى هميشه است كه اينهمه ، روايتگر ارامش قبل از توفانند.
اريش سپاه كوچك لحظاتى ديگر به هم خواهد خورد تا با اين به هم خوردن در هميشه تاريخ ، اسايش هر چه ستمگر است ، بر هم زند و فرونى سپاه سياه خصم را بى آبرو سازد و اثبات كند كه تعداد نفرات ، ملاك حقانيت نيست و اكثريت هميشه نمى تواند در نقش يكى از مطهرات نا پاك را پاك كند و باطل را به حق استحاله نمايد.
سرانجام توفان مى توفد و جنگ و كارزار در مى گيرد و بزرگترين حادثه ها، سريعتر از زمان ، وسيعتر از جهان و بلندتر از تاريخ رخ مى دهد، عاشورا رخ مى نمايد و سالار شهيدان ، كلمه عدالت و ازادگى را به رنگ خون بر پيشانى تاريخ مى نگارد و قرآن را با صحيحترين روايت ، بر رواق بلند آسمان تلاوت مى كند و بت هاى جهالت جديد بنى اميه را درهم مى شكند و بدين سان كربلا و عاشورا بر تاريك تاريخ مى درخشند.
حج نا تمام
از كعبه رو بكر ببلا ميكند حسين
و آنجا دوباره كعبه بنا ميكند حسين
گر ساخته است خانه اى از سنگ و گل خليل
آنجا بناز خون خدا ميكند حسين
روزى كه حاجيان به حرم روى مينهند
پشت از حريم كعبه چرا؟ ميكند حسين
آن حج نا تمام كه بر عمره شد بدل
اتمام ان بدشت بلا ميكند حسين
آنجا وقوف در عرفات ار نكرده است
فرياد معرفت همه جا ميكند حسين
آنجا اگر كه فرصت قربانيش نبود
اينجا هر انچه هست فدا ميكند حسين
آنجا كه سعى بين صفا در دويدن است
اينجا به قتلگاه صفا ميكند حسين
آنجا حنا حرام بود بهرا حاجيان
اينجا ز خون خويش حنا ميكند حسين
وقتى به خيمه گاه رود از پى وداع
اينجا دوباره حج نساء ميكند حسين
بعد از هزار سال به همراه حاجيان
هر سال رو بسوى منا ميكند حسين
از چار سوى كعبه ، ز گلدسته ها هنوز
هر صبح و ظهر و شام ندا ميكند حسين
بشنو دعاى در عرفاتش كه بنگرى
با سوز دل هنوزه دعا ميكند حسين
سر داده است و حكم شفاعت گرفته است
بر وعده اى كه داده وفا ميكند حسين

next page

fehrest page

back page