در سوگ على
ديشب اجل ساقى بزم هل اتى بود
|
در دست او پيمانه قالوا بلى بود
|
ديشب شفق اشعار جنگ بدر مى خواند
|
در گوش هستى ايه هاى قدر مى خواند
|
ديشب سحر با مرغ شب هم ناله مى شد
|
هم ناله از داغ نخستين لاله مى شد
|
ديشب على سوز دلش را ساز مى كرد
|
گه ديده را مى بست و گاهى باز مى كرد
|
ديشب تمام اهل خانه جمع بودند
|
پروانه گرد بستر يك شمع بودند
|
ديشب رخ خونين مولا زرد مى شد
|
بازار گرم داورى ها سرد مى شد
|
ديشب حسن پيراهنش را چاك مى كرد
|
خونابه فرق پدر را پاك مى كرد
|
ديشب حسينش مهد غم را تاب مى داد
|
وقت عطش در دست بابا اب مى داد
|
ديشب چو نى كلثوم زارش زار مى زد
|
آتش به جان با ياد ان افطار مى زد
|
ديشب على بر زينب خود نوش مى داد
|
زينب سخنهاى پدر را گوش مى داد
|
مى گفت با زينب كه اى ارام جانم
|
فردا سلامت را به مادر مى رسانم
|
از ناله ات قلب پدر را ريش دارى
|
كم گريه كن چون گريه ها در پيش دارى
|
بايد بينى طشت پر لخت جگر را
|
بايد ببندى بعد او بار سفر را
|
بايد به دشت كربلا منزل گزينى
|
تا آنكه داغ شش برادر را ببينى
|
بايد ببينى جسم اكبر پاره پاره
|
گلبوسه تير و گلوى شير خواره
|
بايد چو لاله داغ روى داغ بينى
|
هفتاد و دو داغ و خزان باغ بينى
|
بايد ببينى هيجده سر در مقابل
|
بر روى نيزه كو به كو، منزل به منزل
|
بايد كه خصم فرقه نامرد گردى
|
با مادر خود فاطمه همدردى گردى
|
بايد كه ان پهلو ز ضرب در شكسته
|
بيند تو را مانند بابا سر شكسته
|
مرثيه گروهى ، در شهادت مولا على عليه السلام
مسجد خموش و محراب ماتم گرفته
|
شد كشته حيدر - ساقى كوثر
على على جان - على على جان
مسجد به ناله گويد - مولا كجا رفت
|
زينب به گريه نالد تنها چرا رفت
|
شد كشته حيدر - ساقى كوثر
على على جان - على على جان
اى كودكان به ديوار صورت گذاريد
|
شير از براى مولا ديگر نياريد
|
شد كشته حيدر - ساقى كوثر
على على جان - على على جان
امشب به زهرا همسرش پيوسته مولا
|
چون پهلوى زهرا سرش بشكسته مولا
|
گويد به يادش - پيوسته كلثوم
|
باباى مظلوم - باباى مظلوم
|
شد كشته حيدر - ساقى كوثر
على على جان - على على جان
فصل دهم در مناسبتهاى ماه شوال المكرم اول شوال عيد سعيد فطر و وداع ماه مبارك
رمضان
عيد صيام آمد و ماه صيام رفت
|
لطف تمام آمد و فيض تمام رفت
|
شد عيد فطر و لطف خدا باز تازه شد
|
گرد غم گناه ز جان عوام رفت
|
عيد فطر، مظهر تجديد حيات
عيد در بينش انسانساز اسلامى ، از بار فرهنگى خاص و سازنده اى برخوردار است ، و
بيانگر بازگشت انسان به خدا، ان مظهر كمال مطلق است و با انجام خالصانه ترين
بندگيها جشن گرفته مى شود. عيد در نگرش توحيدى ، نه تنها روز غفلت و بى خبرى
به شمار نمى رود، بلكه روز اگاهى ، پاكى ، فضيلت ، معنويت ،
كمال جويى ، و روز تجديد حيات انسانهاست .
سمبل بارز اين ارزشهاى الهى و معنوى ، عيد فطر است ؛ عيدى كه به
دنبال يك ماه تزكيه و تهذيب درون و برون از تمام مظاهر و حركتهاى شيطانى نمودار مى
شود و همانند خورشيدى در افق امت پاك اسلامى - كه در كلاس رمضان درس اموخته - و
فروغ ان ، جانبهاى پاك اسلامى - كه در كلاس رمضان درس اموخته - و فروغ ان ، جانهاى
پاك را خط و درخششى خيره كننده مى بخشيد.
ارى ، در مكتب ما پايان رمضان يك جنبش ، يك تحول و يك آغاز است . اما تحقق اين
تحول در صورتى است ، كه به راستى حقيقت رمضان را دريافته باشيم و
حلول ماه را در درونمان ديده باشيم . در چنين هنگامه اى كه اشعه زرين فام ماه در پهندشت
زمين وجودمان بردميده و عيد فرا رسيده است ، همه بايد شادمان باشند، غبار غم از چهره
فرو ريخته و هيچ نشانى از ياس ديده نشود.
بايد همه با هم به صحرا برويم ، كوچك و بزرگ ، شهرى و روستايى ، پير و جوان ،
زن و مرد... از قلب شهر بايد گذشت ، اما نه خاموش ، كه با فرياد؛ ان چنان كه همه ان
را بشنوند؛ در همه مغزها فرو رود؛ همه قلبها را به بلرزاند و از همه مرزها بگذرد.
اما رمضان كه تمام شد، رسالت ، آغاز مى شود. ارى كسى كه مدرك رمضان را در عيد فطر
مى گيرد، سخت مسئول است ، و چشمها سخت نگران كارش و اندازه صداقتش . و با خدا
پيمان بستى ؛ تو در اين اردوگاه در كنار برادرانت و به رهبرى بهترين اموزگارانت شب
و روز كوشيدى . ان من دروغينت را شكستى و به ان من حقيقى نزديك شدى
، ديگر تو ان فردى نيستى كه بسيار مى خوابيد، بسيار لذت مى برد، بسيار مى
هراسيد و بسيار فريب مى خورد. تو اكنون فردى هستى كه بسيار اگاه است و بسيار
فعال و پركار است ، بسيار فداكار است ، بسيار محكم و سخت است ، عاشق مردم است ،
دوستدار ازادى و عدالت است ، دشمن سياهى و جنايت است ، بيزار از نيرنگ و فريب است ،
بنده مخلص خدا و معتقد به مكتب ازاديبخش محمد (ص ) است . تو اكنون ان موجود ناتوانى
نيستى كه مى ساختند، بلكه افريدگارى هستى كه مى سازى ، خلق مى كنى و دگرگون
مى نمايى . تو ديگر ان مومن عزلت گزين نيستى كه كارش نه به نمرود بود و نه به
ابراهيم . تو حالا يك پارچه آتشى ؛ يك فريادت يك صاعقه ، يك شهاب ، يك طوفان ،
يك سيل خروشان عليه پليديها. اما تو كه تا اين حد اوج گرفته و به خدا نزديك
طوفان ، يك سيل خروشان عليه پليديها. اما تو كه تا اين حد اوج گرفته و به خدا
نزديك شده اى ، هشيار باش كه شيطان نمرده است ، دشمن بيكار نشسته و وسوسه هاى
درونت پايان نيافته است . بكوش تا هميشه يا در اردوگاه رمضان باشى يا در جبهه
محرم ، كه تنها در اين صورت به عنوان اسوه ايثارها و فداكاريها، اسطوره فريادها و
خروشها و مظهر جهادها و پيكارها بر تارك جامعه - بلكه تاريخ بشريت - مى درخشى و
درس استقامت و پايدارى در مسير تحقق ارمانهاى الهى و انسانى مى دهى و به عنوان سند
زنده و افتخار آفرين انقلاب ، جاودانه مى مانى و مى توانى عيد را با تمام وجودت جشن
بگيرى و الهامبخش انسانهاى ازاده و تشنگان چشمه
زلال حق و حقيقت باشى و در درياى بيكران الطاف خداوندى غوطه ور گردى و بر قله
كمال انسانى عروج نمايى . اين است آخرين درس رمضان كه بايد فرا گرفت . و اميد ان
كه با چنين روحيه و درك و شناخت ، عيد سعيد فطر را به يكديگر تبريك و تهنيت
بگوييم .
وداع با رمضان
بر سفره رمضان نشستيم و از خوان آسمانى خداوند لقمه هاى راز بر گرفتيم ؛
بال در بال ملايك به ملكوت پرواز كرديم . يك ماه بر سفره خداوند ميهمان بودن ، وجود
ما را به خصلت دوستان خداوند اذين بست و اينك به عيد فطر در آمديم .
در ماه صيام گرسنگى و تشنگى را تجربه كرديم . دهان ، چشم ، گوش و فكرمان را از
شبهه ها برحذر داشتيم . پاكى را در همه اعضا و جوارح خويش جارى و سارى كرديم و
پاك شديم . به صفت پارسايان اراسته شدن ، عرصه و
مجال مى طلبد و حضرت حق اين عرصه و مجال را در رمضان فراهم آورده است . به نشان
پارسايى در عيد فطر به سفره نيازمندان رونق مى بخشيم و يك صاع از غذاى خويش را
به آنان هديه مى دهيم . سنجه فطريه مومن ، ظرف وجود اوست .
دل مومن در فراخناى هستى نمى گنجد و مملو از بركات نور است . نور
دل خويش را بر تاريكيها مى افكنيم و روشنى صفا و طراوت را همه جا گستر مى كنيم .
روزه باز ايستادن از بديها و گسترش نيكيهاست و سنت خداوند گسترش پاكيهاست .
قبل از بعثت رسول بزرگ خداوند، خاتم پيامبران حضرت محمد مصطفى (ص ) ، نيز روزه
در ميان گذشتگانى كه بر جاده شريعت انبيا گام مى زند، وجود داشت ، همچنان كه كلام
حضرت حق نيز بر اين سخن ناطق است . آنجا كه مى فرمايد: يا ايها الذين امنوا كتب
عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم . خداوند جهان را بر مدار پارسايى خلق
فرموده است . از همين روست كه مفسرين در تعريف اينكه نخستين صايم روزگار چه كسى
بوده است ، سابقه امر را به حضرت ادم مى رسانند كه وى روزه دار نخستين بوده است .
اين ركن از مسلمانى ، زداينده دل از زشتيها و پليديهاست و مومن هرگز به لباس لئامت و
پستى الوده نمى شود. روزه ركن كامل كننده وجود مومن است .
در رمضان حضرت حق بنده خويش را به ازمون فرا مى خواند تا بزرگى و عظمت مخلوق
خويش را به جهان خلقت بنماياند.
اراده ادمى در چشم فرو پوشيدن از هر انچه كه نفس ادمى طالب ان است و انسان با روزه
ان را به سكون و سكوت و ارامش مى خواند و به همگان نشان مى دهد كه ادمى برترين
مخلوقات و جانشين خداوند است .
رمضان فرصتى است تا آنان كه از تنعات دنيوى برخوردارند، با نيازمندان همسفره
شوند و سختيهاى گرسنگى و تشنگى و ضعف وجود ادمى را در يابند، وجودى كه در
صورت انحراف از مسير حق مى تواند اكنده از كبر و خود بينى و رعونت شود و بندگى
حضرت حق و خدمت به افريدگان دست آفرينشگر خداوند را از ياد ببرد. روزه ادمى را به
شناختى واقعى از ظرفيتهاى وجود خويش وا مى دارد و تواناييهاى نشكفته وجود را بر او
كشف مى كند.
در عيد فطر با رمضان وداع مى كنيم و به نشانه تعلق خاطر به ماه خود سازى و
نزول وحى در عيد فطر، نخست با نماز پيوند خويش را با حضرت حق استوارتر مى كنيم
، پس ، ان گاه بر سفره طعام مى نشينيم و از رزق خداوندى تن را بهره مى دهيم تا در خدمت
خداوند قوى شود كه نظام خلقت همه در خدمت ادمى است و ادمى بايد از اين نعمات به
درستى بهره گيرد.
وداع با رمضان بدرودى از سر شناخت و اگاهى است . رمضان به ما درس پاكيزگى روح
و تن داد و توفيق داد كه در درياى روحانيت او غوطه خوريم و هواجس دنيوى را از خويش
به دور كنيم .
تا رمضانى ديگر، به تبعيت از فرمان خداوند از سفره رزق او بهره مى گيريم و
ابزارهاى شناخت و معرفت خويش را به روزه وا مى داريم تا شوايب و ناراستى در معرفت
ما نسبت به حق و مخلوقات حق و مخلوقات حق راه نيابد و خدايى شويم .
وداع اى استان عصمت الله
وداع اى ماه عشق و جوشش و شور
|
چه دولتها به ارزانى كه دادى
|
چه درهايى به رحمت برگشادى
|
چه افرادى ز تو سامان گرفتند
|
برات از آتش و شيطان گرفتند
|
شياطين را همه در بند كردى
|
لقاى حق كه بس ميبود دشوار
|
رهش را يمن تو گرديد هموار
|
در اين مدت كه مهمان تو بوديم
|
به دامان امان بخشت غنوديم
|
رضايت را به جان جستيم اى ماه
|
چو بر چينى به صد اعزاز دامان
|
شمار اور سراج از اهل ايمان
|
بيست و پنجم شوال شهادت رئيس مذهب تشيع حضرت امام جعفر صادق عليه السلام
حسرت گرفته باز حصار مدينه را
|
غم تيره كرده است ديار مدينه را
|
داغ عزاى حضرت صادق فكنده باز
|
با اشك و اه ما، سر و كار مدينه را
|
در سوگ امام صادق عليه السلام
مدينه در سوگ تو گريست و فوج فوج مردم غمگين و سوگوار، سالروز رحلت
رسول خدا (ص ) را به ياد اورند.
رحلت تو، داغى سنگين بود و به خاك سيردنت داغى سنگين تر،
سيل اشك از ديدگان جارى بود، تشييع كنندگان ، ناباورانه در پى جنازه مطهرت به
سوى بقيع رهسپار شدند و مدينه تعطيل شد و هر خانه اى ماتمكده اى حزن الود!
ارى ... اى امام صادق عليه السلام
معصومى بودى كه در بقيع به خاك ارميدى ، آيا تشييع كنندگانت ميدانستند كه چه كوه
عظيمى را بر دوش ميكشد؟ خوشا بر خاك بقيع كه پيكر پاك تو را در بركشيد.
درود بر ام فروه كه مادر والاقدر تو بود و گوهرى چون تو را در دامان
پروراند.
اى صادق آل پيامبر:
با بيان بليغ و كلام فصيح ، زبان رساى اسلام بودى
با سخنان حكيمانه ، منطق استوار و علم سرشار، برگزيده روزگار بودى و بنده
شايسته پروردگار
تجسم صبر و اخلاص بودى ،
چشمه جود و سخاوت و كوه حلم و بردبارى ، نام اور فراست و شجاعت و جلوه هيبت و جلالت
.
چهره فروزان اهل بيت بودى و وارث علوم رسالت .
از سالاله پيامبران بودى و عطر و بوى پيامبر را ميدادى و مهابت و شكوه او را داشتى .
اى خورشيد مدينه دانش :
سالهاى سياه ، ابرهاى سلطه امويان ، آسمان جهان اسلام را تاريك كرده بود و سالهاى
تيره تر حكومت عباسيان ، مسلمآنان را به تيرگى نشانده بود.
در ميان اين دو فصل سياه و سرد و ابر الود چند صباحى كه خورشيد وجود تو
تابيد، اسلام و قرآن را جان بخشيد، نهال حق پا گرفت و افق انديشه ها تابان شد.
دين ، زنده به نام تو گشت .
درخت علم ، در بوستان كلام تو روئيد.
گلشن فضل از چشمه دانش تو سيراب شد.
كتاب فقه با الفباى جعفرى نگاشته گشت .
وقتى تو سخن ميگفتى ، طبيعى بود كه حسودان و عنودان ، زبان طعن بگشايند و تيغ
دشمنى بركشند. كدام دانشورى را ميتوان شناخت كه از گنج دانشت بهره نبرده باشد؟
كدام معلمى را ميتوان نام برد كه به اندازه تو تربيت مكتب عترت داشته باشد؟
كدام حوزه است كه شاگردى تو بر سر در ان نقش نبسته است ؟
كدام فقيه است كه خوشه چنين خرمن حديث تو نيست ؟
وقتى چهار هزار قلم ، حكمت و حديث و فقه را از عرش بلند علم لدنى تو، بر
فرش كتب و دفاتر فرود مى اورند. وقتى چهار هزار شاگرد، همچون نسيمى خوشبوى ،
از كوى معارف تو گذشته و در پهنه قلمرو اسلام پخش ميشدند و
قال الصادق گويان ، كام تشنگان معرفت را عطر اگين ميساختند.
وقتى منطق اهل بيت و برهان عترت ، قوى تر و بران تر بود. وقتى مردم ، گاهى از
لابلاى گرد و خاكهاى بر انگيخته بدعت گذاران و تحريف گران ، چهره اسلام ناب
محمدى را ميديدند و فريفته جذبه هاى ان ميشدند.
وقتى سلسله نورانى راويان احاديث ، حلقه اى از تعبد و اطاعت برگرد
آل الله ميزدند.
وقتى ابان بن تغلب ها، هشام ابن حكم ها، مومن طاق ها،
حامل و ناقل علوم تو بودند. وقتى جميل ابن دراج ها، ابو بصيرها،
زراره ها، سماعه فقه ، حديث و حكمت را در افق انديشه ها و مزرعه دلها مى
افشاندند.
وقتى حمران ابن اعين ها، على ابن حمزه ها، عمار ساباطى ها،
جابر ابن حيان ها، مفضل ها، صفوان ها، سيراب شدگانى از
كوثر زلال دانش تو بودند و جامى از اين زمزم جوشان ، به جان هاى تشنه مى
نوشاندند و كام دلها را با حلاوت مكتب عترت اشنا مى ساختند و نه تنها علم ، كه
عمل هم مى اموختند و نه فقط دانش كه دين را هم از زبان تو مى گرفتند.
وقتى با تابش مهر درخشان فضايل تو، مجالى براى خودنمايى شب پره ها نمى ماند،...
ارى در ان شرايط، روشن بود كه خفاشان كور سو، نگذارند فروغ فروزانت جلوه گرى
كند.
و اينگونه بود كه تو، در عين شهرت و اعتبار و نفوذ و محبوبيت ، همچنان مظلوم
بودى و مظلومى اى امام صادق عليه السلام
تو ناصر حقايق ، دچار منصور دوانقى بودى ، ان باطلى كه لباس حق پوشيده و جامه
خدمت و خلافت به بر كرده بود تا رعيت را در هيات شبانى بفريبد و گرگ ايمان و جان
آنان شود.
شهادت تو، نشانى از مظلوميت خط اهل بيت بود. و بايد به حق گفت كه تو امام صادقان و
صادقى از امامانى .
قايق شكسته
حسن تو خود از جمال زهراست
|
زيرا به تو عالمى است عاشق
|
ماتم زده ايم و غم چو درياست
|
مرثيه گروهى ، در شهادت امام صادق عليه السلام
امشب امام هفتم تنها بگريد
|
منصور دون بخندد، زهرا بگريد
|
امام صادق ، امام صادق (2)
|
استاد كل هستى با جسم خسته
|
رفته از اين جهان با، دل شكسته
|
دردا كه كشته منصور مولاى ما را
|
امام صادق ، امام صادق (2)
|
يا رب من ارزوى مدينه دارم
|
شايد به خاك قبرش صورت گذارم
|
دوباره داغ شيعه گرديده تازه
|
دارد نگاه حسرت بر ان جنازه
|
امام صادق ، امام صادق (2)
|
آخر ز زهر منصور، مولا فدا شد
|
اعضاى او چو قرآن ، از هم جدا شد
|
تا بوت او به دوش اهل مدينه
|
زهرا زند از اين غم بر سر و سينه
|
شد پاره قلب قرآن ناطق
امام صادق ، امام صادق (2)
فصل يازدهم در مناسبتهاى ماه ذى القعده
الحرام اول ذى القعده ولادت كريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه عليه
السلام
روشن شده زين عيد، جهان تاريك
|
يا رب بنما ظهور مهدى عليه السلام نزديك
|
در گلشن زهرا عليه السلام ، گل ديگر بشكفت
|
شد مولد معصومه عليها السلام ، به احمد (ص ) تبريك
|
فاطمه معصومه عليها السلام كريمه اهل بيت عليه السلام
قم ، حرم اهل بيت و حريم امامان ، مدفن بانويى كه بارگاهش چون نگينى در اين خطبه
كويرى مى درخشد و حرمش چشمه اى پر فيض و كرامت جوش است و نه تنها كبوتران بر
آسمان مزارش طواف مى كنند بلكه پروانگانى شيفته علم و معنويت از سراسر ايران
بلكه از كشورهاى ديگرى همچون حجاز، بحرين ، هند، پاكستان ، تركيه ، عراق ، سوريه
، لبنان و كشورهاى افريقايى و اسياى دور به اين وادى نور آمده اند حوزه علميه قم به
بركت مرقد پاك اين بانو پديد آمده و دوام يافته است .
ايران ما از فروغ رضوى و عصمت فاطمى روشن و مطهر است .
اين دو برادر و خواهر يكى از شرق كشور همچون خورشيد مى درخشيد و بر ايران بزرگ
نور مى افشاند ديگرى در قلب كشور رد خاستگاه نهضت ، مركزيت حوزه فقاهت و عاصمه
تشيع را گرم و پر جنب و جوش نگهداشته است .
سخن از فاطمه دختر موسى ابن جعفر است .
سخن از شرافت بخش قم و طراوت بخش اين شهر كويرى است كه از
زلال فيض اين دختر امام همواره خرم و هميشه شاداب است .
نهالى كه در بوستان امامت برويد و از اب عفاف و نور فضيلت سيراب شود و توان
بگيرد و با گذشت زمان خود به شاخه اى پر بار و زيبا از شجره طيبه دودمان
رسول تبديل گردد اگر كريمه اهل بيت نام نگيرد پس چيست ؟
اين دختر فرزانه كه به فاطمه معصومه مى شناسيمش در
اول ماه ذيقعده سال 183 هجرى در مدينه منوره ديده به دنيا گشود و در خانه اى كه پدرى
چون امام كاظم عليه السلام و برادرى چون حضرت رضا عليه السلام در ان مى زيسته
بزرگ مى شود، نام مادرش را خيزران يا نجمه دانسته اند كه كنيزى است لايق و پاك و
چون حضرت رضا را به دنيا مى آورد به طاهره ناميده مى شود.
فاطمه معصومه در دامان ايمان و پاكى رشد مى كند و در چشمه عفاف و عصمت و علم و حكمت
به طهارت روح و جان مى رسد نسب و تبارش نبوى و فاطمى و علوى است عبادت و ادب ،
شاخ و برگ روييده بر اين سرو پاكدامن است ، ويژگيهاى روحى و خصايص فردى سبب
شده كه با لقب كريمه اهل بيت در زبان عالمان و فقيهان شيعه ياد شود لقبى كه از ميان
بانوان اهل بيت تنها به او اختصاص يافته است . لقبهاى ديگرش نيز هر كدام گوياى
كمالات والاى اوست از جمله محدثه ، عابده ، مقدامه و معصومه كه هم نامها و لقبهايش و هم
ارزشها و فضايلش ياد اور مادر والا قدرش عصمت هستى و حبيبه خدا حضرت زهرا عليها
السلام است فاطمه معصومه ، تنها بعنوان خواهرى كه برادرش على ابن موسى الرضا را
دوست بدارد و بخاطر نسبت برادر و خواهرى دل در گرو محبت او گذاشته باشد نيست گر
چه فاطمه و رضا هر دو از يك پدر و مادرند و از يك پستان پاك شير خورده و در يك دامن
لايق و عفيف بزرگ شده و با نوازش دست و نگاههاى يك پدر و مادر رشد كرده اند ليكن
فاطمه معصومه تربيت شده برادرش حضرت رضا است ، دودمان او خانواده يك زندانى
است يعنى حضرت موسى ابن جعفر عليه السلام مبغوض دربار هارون الرشيد گشته و
به امر او باز داشت و زندانى شده است اين حبس و زندان سالهاى
طول كشيد و تا شهادت امام ادامه يافته است خانواده امام به درد هجران پدر مبتلاست ولى
چون اسارت پدر به خاطر خدا و دين و حرين است با همه سختيهايش ، براى فرزندان
قابل تحمل است چون خدا راضى است .
در اينهمه سال كه موسى ابن جعفر عليه السلام در زندانهاى مختلف به سر مى برد امام
رضا عليه السلام عهده دار تربيت و متكفل زندگى خواهرش حضرت معصومه و ديگر
خواهران است در نبود پدر رسالت رهبرى و مسئوليت رسيدگى به تربيت فرزندان و
حل مشكلات خانواده بر دوش اوست حتى رسيدگى به خاندان علوى كه امام كاظم سر
پرستى يا سر كشى و رسيدگى به آنان را عهده دار بوده در اين دوران سخت غم الود
بر عهده حضرت رضا است مورخين تعداد خانواده هايى را كه از طريق امام هفتم موسى ابن
جعفر اداره مى شدند و تحت تكفل او بودند تا پانصد خانواده ذكر كرده اند تاثير
تربيتى امام رضا عليه السلام را بر خواهر معصومش حضرت فاطمه نميتوان نا ديده
گرفت بى جهت نيست كه اين بانوى جوان در دانش و
كمال ، در حديث و فضل ، در ايمان و ثبات قدم ، در اراده و فداكارى و هجرت پايگاه و
جايگاه بلندى يافته و به مرز عصمت رسيده است و دلهاى عاشقانه عترت را مجذوب خود
ساخته است و عالمانى فرزانه و فقيهانى بلند مرتبه ، به استانه بوسى او افتخار
كرده و مى كنند و سلام به او را هر صبح و شام توفيقى الهى مى شمرند.
در خانواده امام زمينه از هر جهت فراهم است كه فرزندان چه دختر و چه پسر با علم و قرآن
و حديث و فقه اشنايى كامل داشته باشند. فاطمه عليها السلام نيز از اين موهبت برخوردار
است و انگونه كه گفته اند عالمه محدثه راويه بوده است هم احاديثى را از
پدران ارجمندش روايت مى كند و هم زنان و مردانى صاحب دانش و اشناى حديث احاديثى را از
زبان اين بانو روايت مى كنند و نام فاطمه دختر موسى ابن جعفر عليه السلام در سلسله
سند برخى روايات ديده مى شود و عالمانى از شيعه و سنت روآيات او را در ضمن روايات
ثابت و صحيح و مورد قبول نقل مى كنند، ارى
نقل حديث از فاطمه عليها السلام و اهتمام و توجه عالمان به انچه از زبان او به عنوان
حديث مى شنوند و نقل و ثبت ان در مجموعه هاى حديثى نشان دهنده جايگاه معتبرى است كه اين
دختر جوان و عالمه ، نزد ارباب بصيرت دارد.
در باب فضيلت زيارتش و تاكيد و توصيه اى كه نسبت به زيارت قبر حضرت
معصومه عليها السلام در روايات ديده ميشود، شگفت است و ما را به مقام و منزلتش بيشتر
واقف مى سازد.
پاداش زيارت مدفن او بهشت است . اين در بيشتر روآيات مربوط به زيارتش آمده است .
تشويق به زيارت او، از زبان امام صادق عليه السلام ، امام رضا عليه السلام ، امام
جواد عليه السلام و... نقل شده است .
سعد ابن سعد از امام رضا عليه السلام در اين باره ميپرسد حضرت پاسخ ميدهد من
زارها فله الجنه كسى كه او را زيارت كند، پاداش بهشت است .
در حديث ديگرى كه سعد روايت مى كند، چنين است كه امام رضا عليه السلام از او ميپرسد:
اى سعد! قبرى مربوط به ما اهل بيت نزد شماست ؟ پاسخ ميدهد: ارى فدايت شوم قبر
فاطمه دختر موسى ابن جعفر عليه السلام انگاه حضرت ميفرمايد: آرى هر كس با
معرفت به حقش او را زيارت كند، بهشت براى اوست .
زائران حرمش ، هنگام تشرف بايد خود را ايستاده در برابر آينهاى از
كمال و بصيرت و عفاف و علم ببينند و از شايستگيها، فضيلتها، ايمان و اخلاقش اسوه و
الگو بگيرند، زيارت در اين صورت است كه اثر تربيتى خواهد داشت ، اگر براى
زيارت ، پاداش و اجر عظيم است ، بخاطر سازندگى هاى ان و تاثير گذارى در فكر،
روح ، اخلاق و زندگى زائر است .
با اين حساب حرم فاطمه معصومه عليها السلام يك مهد تربيت روح و مركز تعليم
كمال است ، اگر زائر را چشمى بينا و قلبى اگاه باشد...
اول ذى القعده سالروز ولادت كريمه اهل بيت عليها السلام بر همگان مباركباد.
جلوه گاه تجلى حق
شادى بر هر كه بنگرى پيداست
|
شهد جان را چه شكرى پيداست
|
ملجا خاص و عام و شاه و گداست
|
فله الجنه مقصد اين ما واست
|
ان درى را كه گفته اند به قم
|
باز مى گردد از بهشت اينجاست
|
برتر از قدس و مسجد الاقصاست
|
هر كه در خاك قم رذالت كرد
|
سر نوشتش به دست باد فناست
|
سرودى در ميلاد حضرت فاطمه معصومه عليها السلام
دخت موسى و اخت الرضا خوش آمد
|
خوش آمد، خوش آمد، خوش آمد، خوش آمد
|
حضرت معصومه به دنيا خوش آمد (2)
پيك شادى رسد از سما بر زمين
|
تا دهد مژده بر جمله مسلمين
|
مرغ جان را بود نغمه اى دلنشين
|
كرده اين ايت حق نما خوش آمد
|
خوش آمد، خوش آمد، خوش آمد، خوش آمد
حضرت معصومه به دنيا خوش آمد (2)
گوهرى كز شرف جلوه كوثر است
|
فروغ ديده موسى ابن جعفر است
|
دخت فرخنده زهراى اطهر است
|
روشنى بخش بيت الولا خوش آمد
|
خوش آمد، خوش آمد، خوش آمد، خوش آمد
حضرت معصومه به دنيا خوش آمد (2)
آنكه قبرش به قم سنگر عصمت است
|
بهر ايرانيان باعث رحمت است
|
ما همه ريزه خوار، او ولى نعمت است
|
خوش آمد، خوش آمد، خوش آمد، خوش آمد
حضرت معصومه به دنيا خوش آمد (2)
يازدهم ذى القعده ولادت ثامن الائمه حضرت على ابن موسى الرضا عليه الاف التحيه
والثناء
بر خيز كه موكب رضا آمده است
|
سلطان سرير ارتضا آمده است
|
سر چشمه رحمت خدا آمده است
|
خورشيد طوس
دميدن آفتاب امامت از افق خانه امام كاظم عليه السلام جلوه اى ديگر از رحمت الهى بر
عالميان بود.
اين بار، در ذيقعده سال 148 رضا
آل محمد درخشيد و خط ولايت در وجود او به عنوان پيشواى حق تداوم يافت .
امامت از ديدگاه اهل بيت ، كاروانى است كه بارى از معرفت و تقوا و اخلاص دارد.
كه در راه هدايت و ارشاد، ره مى سپارد و مقصدش فلاح امت
است و امام قائد و قوام بخش بناى امت ، و سلسله اى از نور، هدايت ، تعهد، جهاد و
شهادت است ، و ائمه شيعه اسوه زندگى و الگوى اخلاق اند.
چشممان روشن ، كه در تاريكخانه تاريخ ، از خانه ولايت ، خورشيدى ديگر سر بر
كشيد و در تداوم راه ، از مدينه تا طوس را پيمود و از بركت اين هجرت ،
ايران هميشه در چشم انداز پرتو امامت قرار گرفت ، ان پيشوا، هنگام توديع درد
مندانه با تربت احمد، گردى از ايمان ان مزار بر گرفت و بر اين خاك پاشيد و
سرزمين عجم را با پيام رسول عرب عجين نمود و سرزمين سلمان را بيمه خط
اهل بيت ساخت .
اينك ، خورشيد دين از خاك خراسان مى تابد. اينك ، ميلاد على بن موسى الرضا عليه
السلام است .
و... ايران ، به اقيانوس عرفان علوى و رضوى و موسوى
وصل است . چرا كه مرقد هشتمين امام ، بعنوان يكى از چهار نگين گرانبها در اين مملكت
محمدى (ص ) مى درخشد.
هر روز بامداد خورشيد از سمت خاور سر برآورده ، و از فراز گنبد طلايى سلطان
طوس ، نور افشانى مى كند، و بر اين خاك شيعه خيز و تربت عاشق پرور، مى
تابد و زر مى فشاند.
خورشيد وجود امام هشتم فروغ بخش ان آفتاب عالمتاب است كه در سپهر گردون مى گردد.
و كدام شرق ، دو خورشيد دارد؟
و كدام خاك مهد مشرقين و دو خاور است ؟
اما شمايلى از سيماى اين خورشيد:
شجاع ، بخشنده و كريم بود. در علم و عبادت ، سر آمد
اهل زمان خويش به شمار مى رفت .
وارسته اى زاهد و دانايى بى نظير بود.
به دانش و تقواى او همه اعتراف داشتند، حتى دشمن خونى اش - مامون - چندين بار و به
مناسبتهاى گوناگون ، از امام به عنوان داناترين ، عابدترين و وارسته ترين مرد، ياد
كرده است .
به گفته ابن جوزى : در سن بيست و چند سالگى در مسجد
رسول (ص ) مى نشست و براى مردم فتوا مى داد.
حضور در زمان داشت . نسبت به مسائل فكرى و اعتقادى و شبهه هاى دانشمندان
اديان و مذاهب مختلف ، جوابى حاضر و پاسخى دندان شكن داشت .
اخلاقش نيكو و بر خوردش كريمانه بود. فرزند پيامبر بود وارث خلق و خوى آنكه
براى تكميل مكارم اخلاق برانگيخته شده بود.
سخن كسى را قطع نمى كرد. كلامى كه موجب رنجش خاطر مسلمانى گردد نمى گفت از
خدمتكارانش كسى را مورد عقاب و سرزنش قرار نمى داد.
در مجلسى كه ديگران حضور داشتند. پايش را دراز نمى كرد.
تكيه نمى داد، خنده اش به قهقه نمى رسيد و از تبسم فراتر نمى رفت .
هنگام غذا، همه خدمتكاران را سر سفره مى نشاند.
به نيازمندان و مساكين ، بسيار كمك مى كرد و اين اعانت و دستگيرى را، نه از سرمنت نهادن
، بلكه به شكرانه نعمت الهى انجام مى داد.
جلسات بحث و مناظره اش با ديگران ، نقشى حساس در تحكيم ولايت و روشن تر نمودن
حق داشت و حيات سياسى - اجتماعى امام رضا عليه السلام مايه بركات فراوان
براى شيعه بود.
عالم اهل بيت بود و پناه درماندگان و الگوى اسوه جويان .
و نمونه بود... نمونه بودن .
و... امام بود، امام در انديشه و اخلاق و ايمان و رهبرى .
زاد روز ميلاد اين خورشيد، بهانه اى است كه نگاهى به ذخيره معنوى دين و
ايمانمان در اين سرزمين داشته باشيم و ماه ذيقعده را قدر بدانيم ، كه در روز نخست اين ماه
، ولادت حضرت معصوم عليها السلام بود، و در يازدهم اين ماه ، زاد روز حضرت رضا
عليه السلام است .
اينگونه است كه مشهد و قم از وجود مرقد مطهر اين دو اسوه پاكى ،
برخوردار است . يكى الگوى مردان شرف خواه ، ديگرى الگوى بانوان عصمت جوى
عفاف گزين .
قبله هشتم ، مغناطيس دلهاست كه همه روزه و همه ساله ، انبوهى از قلبهاى عاشق و
دلهاى شيدا را به سوى خود مى كشد.
مشهد، كه مدفن اين آفتاب عترت است ، در مركز اين دايره جذبه و كشش قرار گرفته است
و اين خواهر و برادر، كانون جاذبه هاى معنوى اين مرز و بوم شده اند.
يا رب مكن ز صحفه پندار، زايلش
|
شمس الشموس ، كاينه تور ايزدى است
|
خورشيد كيست ، جلوه كند در مقابلش
|
بيت خدا بود حرم پر جلال او
|
بى اذن حق كسى ننهد پا به داخلش
|
اينست كه 11 ذيقعده ، فرخنده است . گرامى باد اين ميلاد خجسته ، كه بركتهايش
بى پايان است و شادان باد دلهاى شيفته ، كه با مهر اين خاندان ، ابادان است و با عشق
ارميدگان اين استان ، خرم و خرسند.
حجت ذات كبريا
كه از او جان به جسم ما آمد
|
عالم آل احمد است رضا
يادگار محمد است رضا
چون ولايت فقط به نام عليست
|
شهد جانش به كام ما نوش است
|
چونكه هر عاشقى به دام عليست
|
ز آنكه رحمت ز لطف عام عليست
|
هر كه گردد چون من غلام رضا
|
اين يقين دان كه او غلام عليست
|
عالم آل احمد است رضا
يادگار محمد است رضا
سرود در ميلاد امام رضا عليه السلام
از جلوه ات روشن گريده عالم
|
خوش آمدى على ابن موسى الرضا
جانم رضا، جانم رضا، جانم رضا
از دامن نجمه عروس زهرا عليها السلام
|
شد اين مژده شادى بخش ، جان و دلها
جانم رضا، جانم رضا، جانم رضا
خورشيد ايمان و عشق و عقيده
|
موسى ابن جعفر را فروغ ديده
|
در اين ماه ذيقعده شد عالم ارا
جانم رضا، جانم رضا، جانم رضا
معصومه جان اين عيد بر تو مبارك
|
اين جلوه توحيد بر تو مبارك
|
برابر در چشم خواهر روشن بادا
جانم رضا، جانم رضا، جانم رضا
بيست و سوم ذى القعده روز زيارتى پيشواى هشتم شيعيان حضرت على ابن موسى
الرضا عليه السلام
موساى كليم با عصا مى بينم
|
زيارت چيست ؟
زائر كسيت ؟
زيارت ، ديدارى است از سر شوق و شوق ديدار است و زائر، ان
مشتاق بيقرار ديدار است .
زيارت ، شستشوى جان است در زلال محبت ، غبار روبى
دل است با نسيم ولايت . نشان معرفت است و گامى است براى كسب
معرفت بيشتر.
زيارت ، موسم توبه است و اصلا خود توبه . عاملى است براى
تزكيه نفس ، تصفيه روح و موعدى مناسب براى محاسبه نفس .
عرضه خويشتن بر مولا است . سنجش اعمال با محك و معيار ولايت ، براى
معرفت نفس ، تا بدانى كه چند مرده حلاجى و تا چه ميزان به قله انسان
كامل كه امام عليه السلام مصداق اعلاى ان است ، نزديك گشته اى .
زيارت ، قرار گرفتن در حصن حصين توحيد و امان از عذاب الهى است ،
با همه شرايط ان ، كه فرمود: كلمه لا اله الا ا... حصنى ، فمن
دخل حصبى امن من عذابى بشرطها و شروطها و انا من شروطها: لا اله الا ا... حصار من است هر
كس اندر حصار من در ايد از عذاب من در امان خواهد بود (البته ) با شرايطش كه من يكى
از ان شرايط هستم .
زيارت ، اداى اجر رسالت است چرا كه خود نشان مودت است .
قل لا اسئلكم عليه اجرا الموده فى القربى : بگو اى
رسول ما من از شما اجرا رسالت جز اين نخواهم كه محبت و مودت در حق خويشاوندا (من )
منظور داريد.
زيارت ، حضور مريد است در محضر مراد، حضور غلام در محضر
مولا و حضور ماموم است در محضر امام .
زيارت ، بيعت مجدد ماموم است با امام ، اعلام وفادارى است نسبت به رهبر،
ابراز بيزارى است از هر چه باطل و قرار گرفتن در جبهه حق ، كه
گيتى همواره صحنه نبرد حق و باطل است . زيارت ، اعلان مواضع است كه زائر
با هر كه مولا و امامش سر صلح و اشتى دارد در سلم و صفا است و با هر چه و هر كس كه
امام را دشمن مى دارد، دشمن است هر چند پدر يا فرزند و يا برادرش ... باشد. (انى سلم
لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم ): من در صلح و سازشم با هر كه سر صلح با شما دارد
و در جنگم با آنكه با شما سر جنگ دارد. زيارت ، وفا به عهدى است كه امام بر
گردن دوستداران و پيروان خويش دارد كه عالم
آل محمد - صلى الله عليه وآله - فرمود:
ان لكل امام عهدا فى عنق اوليائه و شيعته و ان من تمام الوفاء بالعهد و حسن الاداء زياره
قبور هم : هر امامى را عهدى است بر گردن پيروان و دوستان او، آن عهد را كاملا وفا كردن
و حق آنان را نيكو ادا نمودن ، زيارت قبور آنان است . زيارت ، اداى حقى است كه
بر عهده ماءموم است و رد امانتى كه در دست اوست .
زيارت ، استناره دائم از منبع نور و استفاضه از واسطه
فيض الهى و ارتباطى دائمى با آن كس كه سبب قوام هستى و سكون و حيات زمين و
اهل آن است كه لولا الحجه لساخت الارض باهلها: اگر حجت خدا نبود زمين اهلش را
فرو مى خورد.
زيارت ، بار يافتن انسانى فقير و درمانده در بارگاه كريمى مرتبط با
خزانه غيب ، توسل جستن معصيتكارى شرمنده به دامن بنده اى مقرب و آبرومند در درگاه رب
الارباب است .
زيارت ، هجرتى است برونى و بالاتر از آن هجرتى درونى است
كه شيفته اى دل سوخته ، با طى راههاى خاكى جان خويش برگرفته و به
سوى مزار محبوب مى آيد تا با هجرت از بديها و گناهان به سوى حسنات و
طاعات تشبه و تمثل به او پيدا كند. زيارت پاس داشتن حريم عترت ،
همراهى و ملازمه با اهل البيت است كه : المتقدم لهم مارق و المتاءخر عنهم
زاهق و اللازم لهم لاحق
پيشى جوينده بر آنها از دين خارج شود و بازمانده از آنها نابود و همراه و ملازم با آنها،
به آنان ملحق گشته است .
زيارت ، در درياى پر تلاطم دنيا بر كشتى نجات سوار شدن و چراغ هدايت را در ظلمات
به دست گرفتن است . ياءمن من ركبها و يغرق من تركها: ايمن است هر كه بر آن سوار
شود و غرق گردد هر كه آنرا رها كند.
زيارت ، تجديد قوا است براى پيمودن صراط مستقيم و برگرفتن توشه و
زاد راه براى سفر دور و دراز
زيارت ، ذكر و تذكير است ، - ذكرى - غفلت كش و تذكرى
جهل سوز و نيز به ياد آوردن مسئوليت سنگين خويش ، در
تحمل بار امانت الهى است .
ياد آورى آن همه حماسه ها و مجاهدات و مظلوميت ها و سرانجام شهادتها و
درس آموزى و عبرت پذيرى از آنهاست .
زيارت ، تفريح روح است ، گرچه با رنج سفر و تعذيب جسم قرين
است . زيارت ، تعظيم شعائر الهى و نشانه تقواى دلها است . و من
يعظم شعائر الله فانها من تقوى القلوب : هر كس شعائر دين را بزرگ و محترم
دارد، كه اين صفت دلهاى باتقوا است .
زيارت ، قدرشناسى از بندگان صالح و شكر گذارى نعمت وجود
آنهاست .
زيارت ، اسوه را همواره در پيش چشم داشتن است ، حركتى بر مبناى الگو و
تاءسى به اوست .
زيارت نوعى اعتراض به سياست جابرانه حاكم و دهن كجى به وضع
موجود در روزگار ستم است . قيامى است عليه ظلم و شورشى است عليه
جور نقى طاغوت و تمسك به رهبرى بر حق و اعتصام به
حبل ا... است . زيارت .... اينها همه زيارت اند و زيارت ، تنها آينها نيست و
زائر آن انسان عاشق عارف ، مريد وفادار، محبت تائب ،
محاسب متوسل ، مطيع حاضر در صحنه ، ايثارگر ذاكر، مهاجر
مجاهد، موحد متقى ، معترض انقلابى و.... گرسنه محبت ، تشنه ولايت
و شيفته امامت .... است كه تمامى جانمايه و سرمايه خويش برگرفته و بر كف اخلاص
نهاده و خانه و كاشانه و شهر و ديار ترك گفته و رنج سفر بر خويش هموار نموده ، با
قلبى مشتاق و جانى اميدوار آمده تا با حضور در محضر امام و مراد و ولى نعمت خويش و
درك نور و فيض و كسب توشه و توان ، همچنان با بصيرت و قدرت و معرفت ، بر
صراط مستقيم توحيد و با تمسك به كتاب و عترت ، راه خويش را تا رسيدن به
سرمنزل مقصود كه همان كمال انسانى و تقرب الى ا... است ، طى نمايد.
اگر مى بينيم در طول
تاريخ همواره حكام جائر از زيارت ، در هراس بوده اند و از زائرين بيمناك ، اگر مى
بينيم كه طاغوتى ستم پيشه چون متوكل و ديگران بارها و بارها آب بر مزار مقدسى
چون تربت اطهر حسين عليه السلام مى بندند و زائرين را دست و پا مى برند و به
قتل مى رسانند، اگر در تاريخ مى خوانيم كه منصور بن محمد الكندرى و زير
طغرل سلجوقى به ويرانگرى پرداخت و مانع از زيارت مرقد مطهر ثامن الائمه عليه
السلام مى شد و زائرين آن حضرت را مى آزرد تا سرانجام به فرمان خواجه نظام الملك
به قتل رسيد.
و اگر مى بينيم حكومت استعمارى و روباه پير انگليس به جاسوسان خود توصيه مى كند
كه با لطايف الحيل مؤمنين را از زيارت قبور ائمه باز دارند و با پخش شايعات بى
اساس در سنديت تاريخى زيارتگاهها و قبور بزرگان دين ترديد روا دارند. مانند اينكه
در توس (مشهد) هارون دفن است نه امام رضا عليه السلام و در هر جايى به گونه اى و
اگر به چشم خويش ديديم كه صدها زائر موحد و پاكباخته را در حرم امن الهى به فرمان
شيطان ، سفا كانه به خاك و خون كشيدند.
و اگر... همه و همه به خاطر وحشتى است كه امامان نار و پيشوايان كفر پيشه
از زيارت (به مفهومى كه شرحش گذشت ) و از زائرين ، با ان ويژگيها، داشته و
دارند. زهى خيال باطل ؛ (يريدون ليطفوا نورا... با فواههم وا... متممم نوره ولو كره
المشركون ): كافران مى خواهند نور خدا را بادها نشان خاموش كنند و البته خدا نور خود
را تمام و كامل (محفوظ) خواهد داشت هر چند كافران را خوش نيايد.