16- مسيحيت در روم
سرانجام كليسا برپا و استوار شد، اسقفان هر يك از كليساهاى محلى را بر عهده
گرفتند، به معاونت آنان اقدام كردند و شماسان علاوه بر
تكفل امور سالخوردگان و بينوايان ، به انواع گوناگون نيكوكارى پيدا شدند كه
براى خدمت به كليسا و استوارى آن از نعمتهاى الهى برخوردار شده بودند: ايشان مبشران
، شبانان ، معلمان و رسولانى بودند كه با الهام روح خدا سخن مى گفتند. افرادى نيز
قدرت معجزه كردن ، شفا دادن بيماران و سخن گفتن به زبانهاى مختلف را در خود داشتند.
كلمه جدايى بر انفصال
بين دو بخش يا گروه از مسيحيان دلالت مى كند و ربطى به اعتقاد ندارد. مهمترين جدايى
در تاريخ مسيحيت بين كليساى قسطنطنيه و كليساى رم پديد آمد و آن را گاهى جدايى
شرق و غرب مى خوانند. كليساى روم مى گفت كسانى كه كليساها را رهبرى و سرپرستى
مى كنند، اسقفان جهان هستند كه با هم در جسم واحدى تحت اشراف اسقف رم
عمل مى كنند. به نظر كليساى قسطنطنيه پنج مركز براى مسيحيت وجود دارد كه از نظر
اعتبار و اقتدار برابرند: اورشليم ، انطاكيه ، رم ، اسكندريه و قسطنطنيه .
با مسيحى شدن قسطنطنى قيصر روم در آغاز قرن چهارم ميلادى ، اندك اندك كليسا نيرو
گرفت و دخالت در سياست را آغاز كرد و اين دخالت رو به افزايش نهاد. در
سال 800 م . پاپ رهبر مسيحيان تاج شارلمانى پادشاه فرانسه را بر سر او گذاشت و
با اين كار امپراطورى مقدس روم را بنياد نهاد. از اين زمان ، دخالت صريح روحانيون
مسيحى در سياست شروع شد. جنگهاى صليبى و محكمه تفتيش در اين دوره بود و اين
دخالتها سال 1806 رسما ادامه يافت .
از زمان حواريون تاكنون ، برخى مسيحيان به تقليد از مسيح تجرد و زهد را شيوه
زندگى خود قرار داده اند. عيسى هرگز ازدواج نكرد و تعليم داد كه افرادى به خاطر
ملكوت خدا مجرد به سر خواهند برد (متى 12:19). البته بيشتر رسولان ، از جمله
پطرس ، ازدواج كرده بودند، ولى پولس مجرد مى زيست و وضع او نادر بود. تجرد در
آغاز با عقيده به بازگشت قريب الوقوع عيسى و فرارسيدن روز پايانى ارتباط داشت .
با گذشت زمان و روشن شدن اينكه بازگشت اينكه بازگشت عيسى نزديك نيست ، برخى
مسيحيان ، به نشانه حيات جديدى كه بايد در مسيح ايجاد كرد و به نشانه روابط جديد
در جامعه مسيحيت - روابطى كه نه بر قرابت جسمانى ، بلكه بر ايمان به خدا استوار
بود - تجرد را برگزيدند.
آفتابهايى نيز زندگى كليساى كاتوليك را در قرون ميانه به پرتگاه نابودى
كشاند كه شايد زشت ترين و ناهنجارترين آنها سايمونى (Simony) باشد كه عبارت
بود از فروش منصبهاى روحانى و امتيازات كليسايى . علاوه بر اين ، پاپها، اسقفان و
كشيشان تقريبا تمام نقشهاى مهم كليسايى را در انحصار خود داشتند و نقش
قابل توجهى براى عامه مردم قائل نمى شدند و آنان را در امور دين و ايمان در نادانى
باقى مى گذاشتند.
مشهورترين شورشها بر ضد فساد كليسا عبارت بود از: نهضت بوگوميلها (در بالكان
از قرن دهم تا دوازدهم ميلادى )، البيجيها (در جنوب فرانسه در قرنهاى دوازدهم و سيزدهم
ميلادى )، ولديها (در شمال ايتاليا از قرن دوازدهم تا عصر ما)، وايكليف (در انگلستان ، در
قرن چهاردهم ميلادى ) و هوس (در بوهيميا، در قرن پانزدهم ميلادى ). در
سال 1232، دادگاههاى تفتيش عقايد براى رسيدگى به بدعتها تاءسيس شد و كسانى
كه به نظر گردانندگان آن گمراه بودند، اگر حاضر به توبه نبودند، به اعدام
محكوم مى شدند.
در حالى كه بسيارى از كارگزاران كليسا مردم را به اصلاح دين فرا مى خواندند،
جريان بخشش نامه ها غوغايى برانگيخت و شكاف در كليساى غربى را قطعى كرد. قضيه
از اين قرار بود كه تنى چند از واعظان پرشور، مناطق مختلف اروپا را زبر پاگذاشتند
و در همه جا اعلام كردند كه هر مؤ منى مى تواند با پرداخت مقدارى
پول به كليسا خود را از مجازات بازخريد كند و نجات دهد. در اين هنگام مارتين لوتر (م .
1546) قيام كرد و در سال 1517 اعلاميه اى مشتمل بر 95 ماده انتشار داد كه در آنها با
كاتوليكها مخالفت كرده بود. برخى از اين موارد عبارتند از:
ديرى نپايد كه با پديد آمدن اختلاف ميان پيروان لوتر در برخى مربوط به ايمان و
چنددستگى آنان ، حركت اصلاح از هم پاشيد و برخى از ايشان كليساهاى ويژه اى
تاءسيس كردند. زوينگلى (Zwingili) (م .1531) رهبرى اصلاح دين در سويس را بر عهده
گرفت و در مساءله حضور مسيح در عشاى ربانى از لوتر جدا شد. همچنين ژان كالون
(Calvin) (م .1564) كه يكى از برجسته ترين مصلحان بود، مفهوم روحانيت را مردود
دانست وانديشه انتخاب پيشين در رستگارى را به مسيحيت وارد كرد. بيشترين تاءثير وى
در سويس ، هلند، فرانسه و اسكاتلند بود.
اصلاح پروتستان در انگلستان ، با يك جدايى كه در روزگار هنرى هشتم پديد آمده بود،
آغاز شد. در حالى كه اعتقادات كاتوليكها را
قبول داشت ، اقتدار پاپ را رد مى كرد و هنوز كليساى انگلستان با اين ويژگى مشخص مى
شود و با چند كليساى ديگر در كشورهاى مختلف ، كليساهاى آنگليكان را
تشكيل مى دهند. در دوران اليزابت اول ، دختر هنرى هشتم بسيارى از عناصر عقيده
پروتستان به كليساى انگلستان راه يافت و به طور مشخص نمودهاى انگليسى اصلاح
نيز پديدار شدند: پيوريتنها () كه مى خواستند كليساى انگلستان را به شيوه كالون و
پيروانش پاكسازى كنند؛ نهضت متديستها () كه با تلاش جان وزلى ()
تشكيل يافت و در مقابله با ايمان مبتنى بر الفاظ الهيات ، بر پرهيزكارى باطنى
اصرار ورزيد.
كليساى كاتوليك از روى ناچارى به وارد بودن تعدادى از اتهامات مطرح شده مصلحان
اعتراف كرد و بسيارى از پيروان آن كليسا گفتند كه تخلفات مورد اعتراض مصلحان
واقعيت دارد و بايد بى درنگ آنها را از ميان برداشت . از سوى ديگر، كاتوليكها مشاهده
كردند كه مصلحان ، به دليل انگيزه اصلاحى خود، عناصر مهمى از ايمان مسيحى را به
فراموشى سپرده اند. بر اثر اين انديشه ، نهضتى پديد آمد كه براى اصلاح كليساى
كاتوليك از درون مى كوشيد. اين نهضت اصلاح
متقابل ناميده شد و دعوت پاپ براى برگذارى يك شروع اصلاحى بين سالهاى 1545
تا 1563 نخستين گام براى تحقق آن بود. اين شورا به مناسبت شهرى كه ميزبانى آن
را برعهده داشت ، شوراى ترنت ناميده شد و ارتدوكسها و پروتستانها در آن شركت
نكردند.
بحث و بررسى الهيات در دوران امپراطورى بيزانس در كليساى ارتدوكس شكوفا شد و
اين شكوفايى كه ريشه در سنتهاى قديمى داشت ، تا سقوط قسطنطنيه ادامه يافت . در
قرن شانزدهم ، ارتدوكسها لازم ديدند موضع خود را نسبت به
مسائل مورد نزاع كاتوليكها و پروتستانها بيان كنند. با آنكه يكى از پاتريكهاى
قسطنطنيه به نام لوكاريس (م . 1638) به مواضع كالون گرايش بسيار داشت ،
كليساهاى ارتدوكس اعلام كردند كه در بيشتر
مسائل مورد بحث به سنتها وفادار هستند و مواضعى مانند مواضع كليساى كاتوليك دارند.
آخرين شوراى جهانى كليسا شوراى واتيكانى دوم بود كه به دعوت پاپ ژان بيست و
سوم تشكيل شد. اين شورا از سال 1962 تا 1965 ادامه داشت و هدف آن نوسازى كليساى
كاتوليك به مقتضاى نيازهاى عصر جديد بود. در اين شورا اسقفانى از تمام مناطق جهان
شركت كردند. همچنين ناظرانى از كليساهاى ارتدوكس و پروتستان و مهمانانى از اسلام ،
يهوديت و اديان ديگر حضور داشتند.
مسيحيت مانند هر دين ديگر، فرقه هاى متعددى دارد كه برخى از آنها باستانى و برخى
نسبتا تازه هستند، همچنين برخى از آنها پيروان بسيار و برخى ديگر پيروان اندك دارند.
اين فرقه بسيار قديم است و تاريخ آن به عصر حواريون ، يعنى حدود 2000
سال پيش مى رسد. كاتوليك يك رهبر دارند كه پاپ (POPE يعنى پدر) ناميده مى
شود.
اين فرقه قريب هزار سال پيش پديد آمد و از نظر عقيدتى با فرقه كاتوليك اختلاف
چندانى ندارد. ارتدوكسها رهبرى واحد را قبول ندارند و مى گويند اسقف رم (پاپ ) مى
تواند يكى از چند رهبر دينى باشد. كليساى ارتدوكس علاوه بر پاتريك نشين قديمى
(قسطنطنيه ، اسكندريه ، انطاكيه و اورشليم )، چهار پاتريك نشين هاى جديد روسيه ،
صربستان ، رومانى ، بلغارستان و گرجستان را نيز در بر مى گيرد؛ همچنين كليساهاى
قبرس ، يونان ، جمهورى چك ، جمهورى اسلواكى ، لهستان و آلبانى ارتدوكس هستند.
از حدود پانصد سال پيش تا كنون فرقه هاى پروتستان بى شمارى در مسيحيت پديد
آمده اند. پروتستانها به رهبرى متمركز عقيده ندارند و براى روحانيت مسيحى ارزش
چندانى قائل نيستند. پروتستانها بسيارى از اعتقادات فرقه هاى ديگر را رد مى كنند و
نوعى مسيحيت پيراسته را مى پذيرند. البته پروتستانها نيز بسيارى اعتقادات غير
عقلانى ، مانند تثليث و فدا را همچنان حفظ كرده اند. (پروتستان ) (Protestant) واژه
اى فرانسوى است كه از زبان لاتينى آمده و معناى آن معترض است .)
جامعه مسيحيت در آغاز باور داشت كه عيسى به زودى با شكوه تمام باز مى گردد و به
اين دليل آن جامعه بى صبرانه منتظر روز پايانى بود. انتظار مذكور و شوق بازگشت
مسيح در بخشهاى قديمتر عهد جديد مانند رساله
اول و دوم به تسالونيكيان منعكس شده است ؛ ولى رساله هاى متاءخرتر مانند رساله
اول و دوم به تيموتاؤ س ، رساله به تيطس و رساله هاى پطرس به
تشكيل جامعه و زندگى مسيحى در اين جهان اهتمام ورزيده اند.
1. آريان ، قمر، چهره مسيح در ادبيات فارسى ، تهران : انتشارات معين ، 1369.
اعراب دو گانه بودند: قحطانى و عدنانى . اعراب قحطانى قومى سامى و قديم بودند
كه در جزيرة العرب و بويژه جنوب آن مى زيستند. اعراب عدنانى نسب خود را به عدنان
از نسل حضرت اسماعيل (ع ) مى رساندند. معروفترين و نيرومندترين قبيله عرب كه
قبل از بعد از اسلام رهبرى داشت ، قريش بود كه از اعراب عدنانى به شمار مى رفت .
رسول گرامى اسلام (ص ) و خلفاى او و بسيارى از بزرگان صدر اسلام از اين قبيله
بودند. (56)
اعراب مانند ساير بت پرستان خدايان فراوانى در
اشكال مختلف داشتند. برخى از اين خدايان به
شكل انسان و حيوان و احيانا تركيبى از اين دو يا سنگهاى خاصى با
شكل طبيعى بودند. بعضى از خدايان بومى و بعضى برگرفته از اقوام ديگر بودند.
معمولا تاريخ نگاران شخصى به نام عمر و بن لحى را بنيانگذار بت پرستى در
عربستان مى شناسد و معتقدند كه وى در سفر شام جمعى را ديد كه بت مى پرستند.
هنگامى كه از خاصيت آن سؤ ال كرد، پاسخ دادند اين بت ما را يارى مى كند و
بارندگيهاى اين سرزمين به سبب اوست . اين شخص به داشتن بت علاقه پيدا كرد و
هبل را از آنان دريافت كرد و به مكه آورد. هبل معروفترين بت ساكنان مكه بود. دانشمندان
عصر ما براى اين داستان ارزشى قائل نيستند و براى بت پرستى آغازى نمى شناسند. از
ديدگاه آنان بت پرستى تكامل يافته طبيعت پرستى است . با اين وصف ، بت پرستان
حجاز، مانند ساير بت پرستان ، بتهاى وارداتى نيز داشته اند و نمونه اى از آن ،
ذوالشرى (duschara) بود كه آن را از نبطيان اردن اقتباس كرده بودند.
به طورى كه از آيات قرآن مجيد به دست مى آيد، اعراب جاهلى الله را آفريدگار جهان
مى دانستند و بت را شريك او قرار مى دادند. هنگام عبادت و سوگند خوردن و ساير موارد
نام الله و نام بتان هر دو مورد استفاده قرار مى گرفت ؛ مثلا در آغاز كارها مى گفتند:
(باسمك اللهم ) ولى هنگام عبادت و حاجت خواستن به سراغ بتان مى رفتند. اختلاف آنان
با پيامبر عالى قدر اسلام صلى الله عليه و آله در اين بود كه آن حضرت از پرستش
بتان و نياز خواهى از آنان نهى مى كرد و شرك را
باطل مى دانست .
از لوازم زندگى در بيابانها و دشتهاى بيكران توجه و اهتمام به برخى موجودات
نامرئى است . عربهاى بيابانى نيز به ارواح آزار دهنده بسيار اهميت مى دادند و زندگى
خود را به گونه اى تنظيم مى كردند كه از شرارت آنها محفوظ و از خدمات آنها
برخوردار شوند. اين مساءله در قرآن مجيد (جن :6) آمده است . آنان معتقد بودند كه جنيان
به اشكال مختلف در مى آيند و گونه هايى از آن به انسان زيان مى رسانند. مراجعه به
جن گيران و انجام مراسمى براى دلجويى از آن موجودات پيوسته رواج داشته است .
غولان گونه اى از جنيان بودند كه در بيابانها مى زيستند و احيانا با مسافران همراه مى
شدند و در موقع مناسب آنان را مى كشتند. عفريت خطرناكترين نوع جنيان بود. يكى از
اهداف دين اسلام اين بود كه به مردم بفهماند اين موجودات براى بشر سود و زيانى
ندارند.
به نظر مى رسد كه صابيان در آغاز آيين مشخصى نداشتند و اين نام بر آيينهاى
گوناگونى اطلاق مى شد. جالب توجه است كه مشركان عرب در عصر حضرت
رسول اكرم (ص ) آن حضرت و پيروان وى را (صابى ) مى ناميدند و گاهى براى
اظهار اسلام مى گفتند: (صباءنا) يعنى (صابى شديم .)صابيان دو گروهند: گروهى
كه صبّه و صابئة البطائح ، مانداى ، مغتسله و ناصورى نيز خوانده مى شوند، پيرو يك
آيين باستانى بوده اند كه تحولاتى يافته و گونه هايى از آن در خاورميانه ظهور
كرده است و بازماندگان اين آيين در خوزستان و جنوب عراق يافت مى شوند.
صابيان قديم براى هر يك از سيارات هفتگانه معبدى داشتند و گفته مى شود خانه كعبه
را معبد سياره زحل قرار داده بودند. آنان به پرستش ماه نيز اهميت مى دادند. صابيان خود
را پيرو حضرت يحيى (ع ) مى شمارند، ولى رهبانيت را حرام مى دانند. معابد ايشان هميشه
كنار رود جارى بنا مى شود و تنها روحانيون آنان حق ورود به معابد را دارند. يكى از
آداب بسيار مقدس ايشان تعميد است كه از يحياى تعميد دهنده به يادگار مانده است .
1. برنجى ، سليم ، قوم از ياد رفته ، تهران : انتشارات حكمت ، 1367.
|