معرفى امامان بعد از پيامبر(ص )، از زبان آن حضرت
هنگامى كه آيه 71 سوره اسراء نازل شد:
(بريه يا (بريهه ) از علماى هفتاد ساله مسيحى در عصر امام صادق (ع ) بود كه
مسيحيان به وجود او افتخار مى كردند، او مدتى بود كه عقيده اش نسبت به آئين مسيحيت ،
سست شده بود، و به دنبال دين حق مى گشت ، و با بسيارى از مسلمانان ، بحث و مناظره
نموده بود، او همسر خدمتگزارى داشت كه مطالب دينى را با او در ميان مى گذاشت ، ولى
با آنهمه بحث و بررسى ، هنوز به نتيجه نرسيده بود، تا اينكه شيعيان ، او را به
(هشام بن حكم ) يكى از شاگردان زبردست و دانشمند امام صادق (ع ) معرفى كردند.
بريهه ، عالم بزرگ مسيحيان ، از آن پس ، به خدا( و اسلام ) ايمان آورد، و در راه ايمان ،
به خوبى ، استوار ماند، بانوئى كه همراهش بود نيز مسلمان شد، آنگاه هشام همراه
بريهه و آن بانو به حضور امام صادق (ع ) رسيدند، و هشام جريان ملاقات حضرت كاظم
(ع ) را با بريهه ، براى امام صادق (ع ) بازگو كرد.
سعيد سمان مى گويد: در محضر امام صادق (ع ) بودم ، دو نفر كه در مذهب زيديه (معتقد
به امامت زيد بن امام سجاد) بودند به حضور آن حضرت رسيدند و پرسيدند:
ابوبصير مى گويد: به محضر امام صادق (ع ) رفتم (و بين من و او درباره وسعت دامنه
علم امامان (ع ) چنين سخن به ميان آمد:
مخزومى مى گويد: در محضر امام صادق (ع ) بوديم ، ميمون قداح غلام آن حضرت نيز
بود، در اين هنگام ، (عباد بن كثير) عابد شهر بصره ، و ابن شريح ، فقيه مردم مكه
به حضور آن حضرت ، وارد شدند.
عبدالله بن يغور مى گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : (من در ميان مردم هستم و با
آنها همواره تماس دارم ، ولى تعجب بسيار مى كنم از افرادى كه پيرو شما نيستند و به
دنبال فلان و فلان (طاغوتهاى عصر) مى روند اما داراى صفات خوبى مانند: درستكارى ،
امانت دارى و وفاى به عهد مى باشند، ولى از سوى ديگر افرادى را مى بينيم كه پيرو
شمايند و امامت شما را پذيرفته اند، اما راستگو و امانت دار و وفا كننده به عهد و پيمان
نيستند!).
(الياس (ع ) از پيامبرانى است كه طبق بعضى از روايات ، هنوز زنده است ، او در يكى از
ملاقاتهاى خود با امام باقر (ع )، گفتگويى دارد كه خلاصه آن چنين است :)
مردى به حضور امام جواد(ع ) آمد و گفت : (اى پسر
رسول خدا(ص ) بر من خشم نكن ).
سدير يكى از شاگردان امام صادق (ع ) نزد آن حضرت آمد و گفت : (گروهى معتقدند كه
شما خدا و معبود هستيد، و براى اين عقيده خود به اين آيه (84 سوره زخرف )
استدلال مى كنند.
مفضل بن عمر(يكى از شاگردان برجسته امام صادق عليه السلام بود، او) مى گويد: از
آن پرسيدم : با اينكه امام (معصوم ) در ميان اطاقى است كه پرده اش آويخته است ، چگونه
به آنچه در اطراف سراسر زمين است ، آگاهى دارد؟
حضرت داود(ع ) (از پيامبران خدا بود سالها در ميان قوم خود، به هدايت مردم پرداخت ، در
اواخر عمر) از طرف خدا به او وحى شد: (از خاندان خود، وصى و جانشين براى خود
تعيين كن ).
(عصر امام صادق (ع ) بود، بحث و بررسى ، پيرامون مساءله امامت و مقام رهبرى ، و
ويژگيهاى يك رهبر اسلامى ، از بحثهاى داغ بود و همه جا از آن سخن به ميان مى آمد).
حضرت رضا(ع ) در خراسان بود، ابوبصير(كه از شاگردان و شفتگان امامان (ع ) بود)
به محضر امام رضا(ع ) آمد و چنين پرسيد:
عصر حضرت رضا(ع ) بود، مردم درباره عمود(نور) سخن بسيار مى گفتند، يكى از
شاگردان آن حضرت به نام يونس ، به حضور امام رضا(ع ) رسيد و عرض كرد: مردم
درباره (عمود) (كه براى امام برداشته مى شود) سخن پراكنده و بسيار به ميان مى
آورند، منظور از آن چيست ؟
يكى از شاگردان امام باقر(ع ) به نام سدير در مراسم حج شركت كرد، و
مشغول طواف كعبه بود و آن را به پايان رسانيد و از كنار كعبه بيرون آمد، در اين هنگام
امام باقر(ع ) براى طواف ، به سوى كعبه مى رفت ، امام باقر(ع ) با سدير رخ به رخ
شد، دست سدير را گرفت و رو به كعبه ايستاد و فرمود:
كردين بصرى مى گويد: (من به يك نوع بيمارى هاضمه مبتلا بودم ، به طورى كه ) در
شبانه روز بيش از يك وعده غذا نمى خورم ، از اين رو وقتى به حضور امام صادق (ع ) مى
رسيدم كه فكر مى كردم سفره بر چيده شده ، و سعى داشتم در چنين وقتى به محضرش
بروم ، تا آن حضرت مرا به خوردن غذا دعوت نكند، اما گاهى به حضور آن بزرگوار
مى رفتم ، آن حضرت سفره مى طلبيد، من هم همراه آن حضرت غذا مى خوردم ، ولى هيچگونه
ناراحتى و درد، احساس نمى كردم ، اما اگر در
منزل شخصى ديگر غذا مى خوردم ، ناراحتى هاضمه و نفخ شكم ، مرا بى قرار مى كرد.
ابو حمزه ثمالى مى گويد: به حضور امام سجاد (ع ) رفتم ، ساعتى در حياط ايستادم ،
سپس به آن اطاقى كه آن حضرت در آنجا بود وارد شدم ، ديدم آن حضرت چيزى را از زمين
برمى چيد و دستش را پشت پرده مى برد، و به كسى كه در پشت پرده بود مى داد.
سدير صيرفى مى گويد: امام باقر (ع ) مرا براى انجام امورى ، ماءمور كرد، من سوار
بر شتر، حركت كردم و هنگامى كه به (دره و روحاء) رسيدم ، شخصى را به صورت
انسانى ديدم كه خود را به پارچه اى پيچيده بود، گمان كردم تشنه است ، به سويش
رفتم و ظرف آب به او دادم .
عصر امام صادق (ع ) بود، ابوسيار يكى از شيعيان بود و در درياى بحرين به غواصى
و صيد ماهى اشتغال داشت ، يكسال چهارصد هزار درهم استفاده كرد، خمس آن را كه 80 هزار
درهم بود، جدا كرد و به مدينه رفت و به حضور امام صادق (ع ) رسيد، و آن 80 هزار
درهم را تقديم كرد عرض كرد: (اين وجه ، حق شما است كه خداوند در
اموال ما قرار داده است ، نخواستيم در آن تصرف كنم و شما را از حقتان باز دارم ).
معلى بن خنيس ، از شاگردان برجسته امام صادق (ع ) بود، روزى به امام صادق (ع )
عرض كرد: (ثروتها و املاك و نعمتهايى كه در اختيار بنى عباس و طاغوتيان است ،
اگر در اختيار شما بود، ما هم از آن بهره مند مى شديم و زندگى مرفه و خوشى براى
خود فراهم مى نموديم ، و شما نيز در رفاه بوديد).
(علا بن زياد و عاصم بن زياد، دو برادر بودند و در بصره زندگى مى كردند، و از
اصحاب و ياران امام على (ع ) به شمار مى آمدند، علاء بيمار شد و بسترى گرديد،
حضرت على (ع ) براى عيادت او به خانه او رفت ، چشمش به خانه وسيع علاء افتاد،
به او فرمود:(اين خانه با اين وسعت را در اين دنيا براى چه مى خواهى ؟ با اينكه در
آخرت به آن نيازمندتر مى باشى ؟)
|