مسائل كلى امامت و رهبرى
(عمروبن عبيد (80-128 ه - ق ) از اساتيد و بزرگان فرقه معتزله اسلامى ، در عصر
امام صادق (ع ) بود، و از دوستان نزديك منصور دوانيقى (دومين خليفه عباسى ) به شمار
مى رفت ، و در بصره ، جلسه درسى داشت ، و شاگردان بسيارى در آن جلسه ، شركت مى
كردند، و او طبق مرام خود (كه بر خلاف اعتقادات تشيع بود) تدريس مى نمود، هشام بن
حكم كه از شاگردان زبردست امام صادق (ع ) و محققان نيرومند تشيع بود، روزى در
جلسه درس او شركت نمود، و با او به مناظره پرداخت به گونه اى كه او را محكوم كرد
(79)اينك به شيوه مناظره او توجه كنيد)
(روزى امام صادق (ع ) پايه هاى دين را براى شاگردان بر مى شمرد و) فرمود: بناى
اسلام ، روى پنج پايه است :
محمد بن مارد مى گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم :
نقل كرده اند كه شما فرموده ايد: (وقتى كه امامت ما را بشناسيد، هر چه خواهيد انجام
دهيد؟).
عصر امام صادق (ع ) بود،يكى از دانشمندان شام (در مكه ) به حضور امام صادق (ع )
رسيد و خود را چينين معرفى كرد:
امام صادق (ع ) در جلسه مناظره كه در مكه بين شاگردانش با دانشمند شامى برقرار شد
(چنانكه در داستان قبل بيان گرديد) به دانشمند شامى رو كرد و فرمود: (با اين جوان ،
اشاره به (هشام بن حكم ) (شاگرد زبردست امام ) گفتگو كن ).
(حضرت ابراهيم (ع ) يكى از پيامبران بزرگ خدا بود، در آغاز از طريق بندگى خدا به
مقامى رسيد كه خداوند او را به عنوان (بنده خود) پذيرفت ، سپس او در اين مسير به
درجه اى رسيد كه خداوند او را به عنوان (پيامبر خودى ) پذيرفت ، سپس او در اين
مسير به درجه اى رسيد كه خداوند او را به عنوان
(رسول خدا) پذيرفت ، سپس او در مسير انجام وظيفه رسالت به درجه اى رسيد كه
خداوند او را به عنوان (خليل خود) (دوست خالص خود) پذيرفت ، سپس به درجه اى
رسيد كه خداوند او را به عنوان (امام مردم ) گردانيد، وقتى كه خداوند اين مقامات
(بندگى ، نبوت ، خليل بودن ، و رسالت ) را در وجود ابراهيم جمع كرد مانند اين
انگشتان كه كنار هم هستند - به او وحى كرد كه اى ابراهيم ! تو را (امام مردم ) (پنجمين
مقام ) گردانيدم .
سه نفر از شاگردان امام صادق به نامهاى : هاشم (صاحب البريد: رئيس پست ) و
ابوالخطاب و محمد بن مسلم ، كنار هم نشسته بودند و درباره آنانكه امامت امامان بر حق (امام
على (ع ) تا امام صادق ) را نپذيرفته اند، بحث مى كردند.
سليم بن قيس مى گويد: از امام على (ع ) شنيدم كه مردى به حضورش آمد و اين سه سؤ
ال را كرد:
ابن طيار(يكى از شاگردان امام باقر و امام صادق ) در حضور امام صادق (ع ) بود، و
يكى از خطابه هاى پدرش امام باقر(ع ) را در محضر امام صادق (ع ) خواند، تا به جمله
اى رسيد(كه ابن طيار، آن را نادرست بيان مى كرد).
اسماعيل بن جابر مى گويد: به حضور امام باقر (ع ) رفتم و عرض كردم : (مى خواهم
دين خودم را كه خدا را بر آن اساس ، مى پرستم به شما عرض كنم ) (كه آيا مورد
قبول شما هست يا نه ؟).
ابوبصير مى گويد: در محضر امام صادق (ع ) بودم و عرض كردم منظور از اين آيه چيست
كه خداوند مى فرمايد:
عصر حضرت رضا(ع ) بود، آن حضرت در (مرو) خراسان بود، عبدالعزيزين مسلم مى
گويد: هنگامى كه امام رضا(ع ) به شهر (مرو) وارد شد، روز جمعه بود، من با
دوستان در مسجد جامع اين شهر، به گرد هم نشستيم ، حاضران درباره مساءله امامت سخن
مى گفتند، بحث و اختلاف در اين باره بسيار شديد بود، من به حضور امام رضا(ع )
شرفياب شدم و عرض كردم : (مردم درباره مساءله امامت و رهبرى ، اختلاف شديد
دارند)، حضرت رضا (ع ) لبخندى زد و فرمود:
(كميت اسدى از شعراى زبردست عرب بود، و با اشعار ناب و پرمحتواى خود از حريم
امامان معصوم (ع ) دفاع مى كرد، او برادرى داشت كه نامش (ورد) بود، كه وى نيز از
علاقمندان مخلص خاندان رسالت بود).
عبدالاعلى ، به حضور امام صادق (ع ) آمد، پيرامون مساءله امامت با او چنين مذاكره كرد:
|