next page

fehrest page

back page

ترك نماز 
گوش : آرى يكى ديگر از زيانهاى زبان كه زيان او به همه ما مى رسد، بلكه ضررش متوجه جامعه هم مى شود، ترك نماز بوده كه از گناهان بزرگ بشمار آمده است .
زبان : اولا ترك نماز چنان كه گفته شد، مربوط به من نبوده و ثانيا گناه كبيره بودن آن محل حرف است ، زيرا در روايت صدوق كه از حضرت رضا (ع ) در خصوص گناهان كبيره وارد شده ، ترك نماز بشمار نيامده است .
گوش : ببخشيد، اولا بايد توجه كرد كه نماز بوسيله چه عضوى انجام مى گيرد، و عامل مهم در نماز چيست و كداميك از اندامها ركن مهم نماز را تحقق مى دهد و ثانيا اگر ترك نماز در روايت حضرت رضا (ع ) ذكر نشده ، ليكن در روايت حضرت عبدالعظيم از امام صادق (ع ) بحساب آمده ، و در روايات ديگر هم مانند روايت عبيدة بن زرارة از امام صادق (ع ) از كتاب على (ع ) باتعبير بالاترى بيان گرديده است .
زبان : من قبول ندارم كه ركن اساسى نماز توسط من انجام گيرد، زيرا اركان نماز توسط دست و پا و پيشانى و احيانا بنده تحقق مى يابد.
گوش : معلوم شد خود جنابعالى متوجه شديد كه شما هم در تحقيق اركان اساسى آن دخالت داريد و گرنه خود را شريك اندامها قرار نمى داديد.
زبان : حالا من در اين جهت با شما دعوا ندارم ، لطفا روايت عبيدة بن زرارة را بيان داريد:
گوش بعد از آن كه عبيده از امام صادق (ع ) از گناهان كبيره مى پرسد حضرت در جواب مى فرمايد: آنها در كتاب على (ع ) هفت عدد مى باشد: كفر به خدا، قتل نفس ، عقوق والدين ، خوردن ربا، خوردن مال يتيم ، فرار از جبهه ، تعرب بعدالهجرة و آن گاه از حضرت مى پرسد: آيا اينها بزرگترين معاصى مى باشند؟ حضرت مى فرمايد: بلى ؛ ميگويد: گفتم : خوردن يك درهم از مال يتيم از راه ظلم بالاتر است يا ترك نماز؟ حضرت فرمود ترك نماز!گفتم : ترك نماز را جزو كبائر به حساب نياوردى ؟ حضرت فرمود: من در نخست چه چيزى را ذكر كردم ؟ گفتم : كفر را، فرمود: براستى كه تارك الصلاة كافر است البته اگر از روى عمد و بدون عذر و علت باشد. (257)
زبان : آيا در قرآن در موضوع ترك نماز سخنى به ميان آمده است ؟
گوش : آيات در خصوص نماز بسيار است و مى توان ادعا كرد بيش از سى چهل مورد درباره عظمت نماز و سفارش نسبت به آن در قرآن ديده مى شود، ولى چون بحث ما مربوط به ترك نماز كه يكى از گناهان بسيار بزرگ مى باشد، لذا به بعضى از آيات و روايات مربوط به آن مى پردازيم .
بعد از آن كه خداوند بزرگ بيان مى فرمايد كه اصحاب يمين بسبب اعمال خود در بوستانهائى از بهشت قرار مى گيرند از گنهكاران مى پرسند: چه عملى شما را به دوزخ كشانيد؟ گويند ما از نمازگزاران نبوديم . (258)
زبان : تنها ترك نماز وسيله دخول آنها به جهنم نبوده ، بلكه ترك زكاة و تكذيب روز قيامت هم بوده است .
گوش : صحيح است ، ولى يكى از عوامل ورود به دوزخ ، ترك نماز بوده و لذا در پاسخ ، نخستين عامل به حساب آمده است .
و در نهج البلاغه از حضرت امير المومنين (ع ) نقل شده : بعد از آن كه اصحاب خود را به نماز و محافظت و بسيار خواندن آن فرمان مى دهد و آن را وسيله قرب الهى معرفى مى كند در آخر مى فرمايد: آيا نشنيديد پاسخ اهل آتش را هنگامى كه از آنها سوال شد چه چيز شما را در دوزخ وارد ساخت ؟ گفتند: ما از نمازگزاران نبوديم . (259)
و نيز از آيات ديگرى كه بر آن دلالت دارد اين آيه است : واى بر نمازگزارانى كه از نماز خود غافل و بيخبرند و آن را به حساب نمى آورند. (260)
زبان : آيا رواياتى هم بر اين مضمون وارد شده است ؟
گوش : البته !بلكه مى توان ادعا كرد: هميشه در احكام ، تعداد روايات بيش از آيات است و اگر زمانى آيه اى هم نباشد، از طريق اهلبيت رواياتى وارد گرديده است .
زبان : بد نيست مقدارى از آنها را بيان فرمائيد.
گوش : يك دسته از روايات ، همان احاديثى است كه در معرفى گناهان كبيره ذكر گرديده كه يكى از آنها را ترك نماز بحساب آورده بود، و ديگر رواياتى است كه درباره عظمت نماز و ترك آن وارد گرديده ، چنان كه از حضرت رسول (ص ) نقل شده كه فرمود: نماز ستون دين است ، پس هر كه نماز خود را عمدا ترك كند در حقيقت دين را خراب نموده ، و كسيكه اوقات آن را (بدون عذر) ترك نمايد و به آن اهميت ندهد و آن را سبك بشمارد وارد ويل خواهد گرديد، و ويل مكانى است در جهنم چنان كه خداوند تبارك و تعالى فرموده : ويل براى آن نمازگزارانى است كه از نماز خود بيخبرند. (261)
و نيز از آن بزرگوار روايت گرديده : نماز خود را ضايع نكنيد؛ زيرا كسى كه نماز خود را تباه سازد، خداوند او را با قارون و فرعون و هامان - كه خداوند آنها را لعن كند و خوار سازد- محشور خواهد كرد، و بر خدا لازم است كه او را با منافقين در آتش داخل كند، پس واى بر كسى كه نمازش را محافظت ننمايد. (262)
ابو بصير گويد: من برام حميده داخل شدم تا او را بواسطه شهادت امام صادق (ع ) تسليت بگويم ، گريه كرد و سپس گفت : يا ابا محمد!اگر در وقت وفات آن حضرت حاضر بودى ، چنين مى ديدى كه هر دو چشمانش را به هم گذاشت ، سپس فرمود: خويشان و آشنايانم را دعوت كنيد، پس چون نزد او اجتماع كردند، حضرت فرمود: هرگز به شفاعت ما (اهل بيت ) نمى رسد، كسى كه نماز را سبك بشمارد. (263)
زبان : اين روايت كه در خصوص ترك نماز نبود، بلكه مربوط به ضايع كردن آنست ، يعنى درباره كسى است كه در حقيقت اهل نماز است ولى نماز باطل مى خواند، و بر آن اهميت نمى دهد.
گوش : بسيار خوب !وقتى براى سبك نمودن نماز و اهميت ندادن به آن اين اندازه عذاب مترتب گردد، براى اصل ترك نماز چه خواهد شد؟ بعلاوه كسى كه نماز باطل مى خواند، و عمل خود را فاسد مى كند، فرقى با تارك نماز ندارد، يعنى هر دو در درگاه خدا و در دادگاه عدل الهى محكوم و مجرم شناخته مى شوند. و از حضرت على (ع ) نقل شده كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود: دزدترين دزدها كسى است كه از نمازش بدزدد، يعنى آن را تمام نخواند. (264)
و از حضرت رضا از پدر بزرگوارش ، از پيامبر اكرم (ص ) روايت شده : در روز قيامت بنده را بخوانند، اول چيزى كه از او سوال مى شود نماز است ، پس اگر آن را تمام انجام داده كه هيچ ، و گرنه انداخته مى شود در آتش . (265)
و از امام باقر (ع ) روايت گرديده كه رسول خدا (ص ) فرمود: ميان مسلمان و كافر فاصله اى نيست ، جز اين كه كافر نماز واجب را عمدا ترك مى كند و يا بر اثر سستى آن را نمى خواند. (266)
زبان : راستى كسى كه عمدا نماز نمى خواند كافر است !؟
گوش : ممكن است مراد از اين گونه روايات اين باشد كه واجبى را ترك كند و يا حرامى را مرتكب شود، با اين عقيده كه جايز است و چنين پندارد كه اين دستورها خرافى است ، چنان كه در روايات صحيحه از امام صادق (ع ) نقل شده : هر كه مرتكب گناه كبيره اى از كبائر گردد، و آن را جلال بشمارد چنين عملى او را از اسلام خارج كرده ، و به شديدترين عذابها معذب خواهد شد.(267)
زبان : آيا براى اين افراد در دنيا مجازاتى مقرر شده است ؟
گوش : آرى ، علماى بزرگ و فقهاى عظام ما چنين فتوى داده اند: بعد از آن كه سه مرتبه او را تعزير كردند، در مرتبه چهارم لازم است او را بكشند و اين در صورتى است كه نماز را قبول دارد و عمدا ترك مى كند، ولى اگر منكر آن شود كه انكارش برگشت به انكار شرع باشد، در مرتبه اول كشته مى شود. و بايد هم چنين باشد زيرا كسى كه نماز را ترك مى كند يا به آن اهميت نمى دهد، قبول نداشتن قانون و قانون گذار است ، چنان كه اگر در يك جا قانونى وضع شود مثلا بگويند: هر كه موقع چراغ قرمز از چهار راه عبور كند، اين قدر جريمه مى شود حالا اگر كسى رد شد و اعتناء نكرد، به چه حساب خواهد بود؟ آيا معنايش اين نيست كه : قانونگذار بيخود گفته ؛ من اين را به عنوان قانون قبول ندارم آيا ايده ديگرى مى توان در حق چنين كسى تصور كرد؟ پس جا دارد كه تارك نماز، كافر باشد و اگر هم فقط از روز تنبلى و سستى و بدبختى باشد، باز در حكم كافر است ، يعنى در قيامت عذاب مى شود، گر چه در دنيا حكم به اسلام و طهارت او شود و در مرتبه چهارم چنان كه گذشت بعد از تعزير كشته خواهد شد.
زبان : مگر نماز چيست كه ترك آن اين اندازه رسوائى دارد؟
گوش : به نظر من ، اين همه تاكيد و سفارش درباره نماز به خاطر نتايج و اثراتى است كه نماز بر روى فرد و جامعه دارد.
دست : ممكن است به بعضى از آن فوائد و نتايج اشاره بفرمائيد؟
گوش : البته آثار و فوائد نماز به قدرى است كه بازگو كردن آن را عهده ما خارج است ؛ ولى چون ما وظيفه داريم تا آن جا كه ممكن است معارف و حقايق دينى را گسترش بدهيم ؛ لذا به عنوان نمونه به فهرستى از اثرات و ثمرات و صفات ويژه نماز اشاره مى كنيم ؛ به اميد آن كه خداوند ما را از نماز گزاران واقعى قرار دهد:
ثمرات و صفات نماز 
1- نماز مدد كار زندگى انسان است 2- عامل رحمت خداوند است 3- باعث خشيت و ترس از مقام خداوندى است 4- بازدارنده انسان از فحشاء و منكر است 5- ياد خداست 6- ستون دين است 7- نخستين چيزى است كه در روز قيامت مورد سوال قرار مى گيرد 8- وسيله آمرزش گناهان است 9- باعث مصونيت انسان از آتش است 10- عامل استجابت دعاست 11- دعاى فرشتگانست 12- بالاترين ذكر خداست 13- بهترين و محبوبترين كارهاست 14- موجب ناراحتى و اندوه شيطان است 15- باعث اخلاص انسان است 16- عامل پاكيزگى ظاهرى (بدن ، لباس و...) و باطنى است 17- نماز سبب مى شود كه فرشتگان شخص نمازگزار را طواف كنند 18- نماز بهترين وسيله قرب الهى است 19- نماز موجبات توجه خدا به انسان را فراهم مى كند 20- نماز، بهتر از بيست حج است : آنهم حجى كه بهتر باشد از انفاق خانه اى پر از طلا، در راه خدا 21- نماز از شرايع دين است 22- زمينه ساز خشنودى پروردگار است 23- راه انبياست 24- وسيله دوستى با فرشتگان است 25- نور معرفت است 26- بركت دهنده رزق و روزى است 27- راحت بدن است 28- اسلحه عليه كفار است 29- توشه راه مومن است 30- شفيع ميان انسان و ملك الموت است 31- انيس انسان در قبر است 32- جواب نكير و منكر است 33- تاج سر، و نور صورت است 34- دليل و حجت ميان انسان و پروردگار است 35- جواز بر صراط، و كليد بهشت است 36-صداقيه حورالعين است . 37- ثمن و بهاى بهشت است 38- نردبانى است براى صعود انسان به درجات عاليه 39- زير بنا و قوام اسلام است ، 40- نماز، ميزان است . 41- اولين عبادتى است كه خداوند بر پيامبران واجب كرده 42- ادا كننده قرضهاست 43- بر طرف كننده غمهاست 44- روشن كننده چشمهاست 45- باعث شفاى مرضهاست 46- زياد كننده حافظه است ، 47- نماز گفتگوى با خداست .
اينها فوائدى است كه هر كدام داراى مدرك از قرآن و احاديث اهل بيت عصمت و طهارت بوده و امكان دارد فوائدى ديگرى هم باشد كه حقير به آن برخورد نكرده گر چه مى توان در فضل آن مطالب ديگرى را عنوان كرد، ولى خيال مى كنم همين اندازه كفايت كند.
چشم : بفرمائيد همه استفاده مى كنيم ، زيرا نماز يك فريضه اى است كه هر كسى قدر آن را نمى داند، چنان كه از على (ع ) نقل شده كه : در حقيقت حق آن را مردانى از مومنين كه آنها را زينت دنيا و نور چشمان از فرزند و مال مشغول نساخته ، مى شناسند، چنان كه خداوند مى فرمايد: مردانى كه آنها را تجارت و بيع از ذكر خدا و به پا داشتن نماز و دادن زكات باز نمى دارد. (268)
گوش : آرى ، نماز موضوعى است كه خدا پيامبر خود را فرمان مى دهد كه اهلش را به نماز فرمان دهد، و اگر بطور كامل در اجتماع انجام گيرد، طومار همه فسادها پيچيده مى شود. (269) فريضه نماز به صورتهاى گوناگون و در زمانها و مكانهاى مختلف مقرر گشته مانند: نماز جمعه ، نماز عيد قربان و فطر، در سه وقت : طلوع و غروب و زوال ، سفارش به نماز شده و به اندازه اى مورد تاكيد است كه حتى در تمام حالات : حالت قيام و قعود، و خوابيدن به پهلو بايد عملى گردد، و رد حالتهايى مانند احتضار، غرق ، هدم ، سوختن و جنگ ،از اداى نماز معاف نشده است .
در موارد و مواقع زيادى - از قبيل ورود به مساجد، بعد از زيارت ، بعد از نصف شب و شب اول قبر براى ميت ، رسيدن بحاجات ، كفايت مهمات ، استخاره ، طلب روزى و شفا و باران ، شب زفاف ، و مواقع ترس ، زلزله ، گرفتن خورشيد و ماه ، وزيدن بادهاى سخت و صداهاى مهيب كه اغلب مردم بترسند- سفارش گرديده است .
زبان : نماز با اين اهميت چرا همكاران ما (دست و پا و ساير اعضا) از بپا داشتن آن كوتاهى كرده قدر چنين نعمت بزرگى را نمى دانند و اينهمه فوائد را از دست مى دهند؟
گوش : نمى دانم ؟؟ البته بايد قدردان آنها باشند، اميدوارم همه شما بر آن مواظبت كنيد، به گونه اى نماز بخوانيد كه على (ع ) مى فرمايد: هر گاه به نماز ايستادى ، حساب كن اين آخرين نماز من در دنيا است و چنان باش كه گويا بهشت جلوتو، و آتش زير تو، و ملك الموت ، پشت سرت ، و انبياء از طرف راست ، و فرشتگان از جانب چپ ، و پروردگار از بالاى سر تو بر تو مطلع است توجه كن كه در مقابل چه كسى ايستاده اى و با كه مناجات مى كنى و چه فردى بسوى تو نظر مى اندازد!(270)
و همچنين نمازى بخوانيد همچون زين العابدين (ع ) كه وقتى به نماز مى ايستاد گويا تنه درختى بود كه چيزى از آن حركت نمى كند مگر آن چه باد از آن تكان دهد، و در نماز رنگش ‍ تغيير مى كرد و سر از سجده بر نمى داشت تا آن كه عرق پيشانى او را تركند و مى فرمود: قسم به خداوند كه على بن الحسين كسى را كه در مقابلش مى ايستد، مى شناسد. (271)
و نمازى بخوانيد همچون على بن ابى طالب (ع ) كه در حال نماز تير از پاى مباركش بيرون آورده مى شود و متوجه نمى گردد. نمازى بخوانيد با كمال توجه و اقبال ، با خضوع و خشوع ، باطمانينه ، و طولانى .
چشم : من يك روايتى را در خصوص ترك نماز ديده ام خيلى تكان دهنده است .
گوش : بفرمائيد.
چشم : از رسول گرامى اسلام (ص ) روايت شده : كسى كه در نماز خود سستى نمايد، خداوند او را به پانزده خصلت مبتلا سازد: از عمر و روزيش بركت را بردارد، و از روى او سيماى افراد شايسته را محو نمايد، و هر كارى كه مى كند پاداش داده نشده و دعايش به آسمان بالا برده نمى شود، و براى او در دعاى افراد صالح بهره اى نبوده و خوار و گرسنه و تشنه مى ميرد، و خداوند بر او فرشته اى مامور سازد كه او را در قبرش شكنجه دهد، و بر او قبرش تنگ شده و گورش تاريك گشته و پروردگار فرشته اى را مامور ساخته تا او را بصورت بكشد در حالى كه خلايق بسوى او نظر كنند و در حساب به او سخت مى گيرند، و خداوند به جانب او نظر نينداخته و او را پاك نساخته و براى اوست عذابى دردناك . (272)
گوش : مرحبا!حديث بسيار جالبى بود.
ترك زكات 
زبان : خواهش مى كنم چنان كه ترك نماز را به من نسبت داديد، در خصوص ترك زكات هم كه توسط دوست ما (دست ) تحقق مى يابد بحث كنيد.
چشم : تذكر بسيار خوبى داديد؛ گر چه مى توان گناه آن را به عهده دل گذاشت ، چنان كه گناه ترك نماز را هم مى توان از او دانست ، زيرا تصميم گيرى از آن جاست ، و اوست كه بايد معتقد به زكات و نماز باشد.
قلب : گناه ترك نماز را مستقيما به گردن زبان گذاشتيد، جرم ترك زكات را هم بايد در عهده دست بگذاريد.
زبان : آفرين !مطلب همين است كه جنابعالى فرموديد.
چشم : بنده هم اعتراض شما را پذيرفتم ، گرچه خود شما هم در آن دخالت داريد.
دست : البته دادن زكات توسط من انجام مى گيرد ولى ندادن آن ديگر به من مربوط نيست بلكه مربوط به دل است .
چشم : شما كه قبول داريد دادن زكات از مختصات شماست ، چرا آن را پرداخت نمى كنى تا مشمول عذاب ترك زكات نشوى ؟
دست : حالا فرض كنيد كه مربوط به من باشد، در ندادن زكات چه زيانى عايد انسان مى شود؟
چشم : مگر شما روايات متعددى كه درباره گناهان بزرگ وارد شده مطالعه نكرده ايد كه يكى از آنها ترك زكات مى باشد؟
دست : چرا ديده ام !ولى خواستم بيشتر بفهمم .
چشم : آيات بسيارى در قرآن در لزوم دادن زكات مى باشد، تعداد آنها بيش از بيست و هفت آيه است ، ولى آياتى كه مربوط به بحث ماست ، يعنى حرمت ترك زكات ، از چهار پنج آيه بيشتر نيست كه بعنوان نمونه به بعضى از آنها اشاره مى شود.
زبان : اگر زحمت نباشد همه را بيان فرمائيد.
چشم : خود دست بايد راضى باين كار باشد نه شما.
دست : بفرمائيد استفاده مى كنيم .
چشم : يكى از آن آيات اينست كه خداوند مى فرمايد: كسانى كه نسبت به آن چه خداوند از فضل و كرمش به آنها داده ، بخل مى ورزند، مى پندارند كه آن بخل برايشان خوب است . بلكه برايشان شر است . و به زودى در روز قيامت آن چه كه بخل ورزيده اند زنجير گردنشان خواهد شد و ميراث آسمانها و زمين از آن خداوند است و خداوند نسبت به آن چه مى كنيد آگاه است (273)
دست : اين آيه مربوط به بدى بخل است نه زكات !
چشم : اولا مربوط به باب زكات است ، و لذا در كتاب معانى الاخبار صدوق از حضرت صادق (ع ) نقل كرده ، كه آن حضرت فرمود: نيست هيچ صاحب طلا و نقره اى كه منع زكات كند، جز اين كه خداوند عزوجل او را روز قيامت در زمين هموارى حبس نموده و بر او اژدهاى بى موئى را مسلط مى كند (كه به علت زيادى سم ، موهايش ريخته !) اژدها به طرف او حمله مى كند و او از دستش فرار مى كند پس وقتى ديد كه نمى تواند از آن خلاصى يابد، دست خود را نزديكش آورده پس آن را بجود، چنان كه شتر نر مى جود، آن گاه طوقى مى شود و در گردنش ، و اين گفتار خداى عزوجل است : و به زودى در روز قيامت ، آن چه كه بخل ورزيده اند طوق گردنشان خواهد شد.(274)
و ثانيا اگر در باب زكات هم نباشد، لااقل در باب بخل از صدقه است كه آنهم مربوط به شماست و چنين عذابى با صدق مستحبى توافق ندارد، پس بايد آن صدقه واجب باشد كه به هر طريق گريبان شما را مى گيرد.
گوش : به آيات ديگر بپردازيد.
چشم : آيه ديگرى كه در قرآن ذكر شده ، همان آيه ايست كه در باب نماز بيان شد كه اهل بهشت از دوزخيان مى پرسند: چه عاملى شما را به دوزخ كشانيد؟ گويند: ما از نمازگزاران نبوده و زكات مالمان را نمى داديم .
(275)
آيه اى ديگر كه بر حرمت ترك زكات دلالت دارد اين آيه است كه مى فرمايد: و آنان كه طلا و نقره را ذخيره كرده و آنها را در راه خدا انفاق نمى نمايند، پس آنها را به عذاب دردناك بشارت بده ، روزى كه حرارت داده مى شود به آن مالها و در آتش جهنم سرخ كرده مى شود، پس پيشانيها و پهلوها و پشت هايشان به آن داغ مى گردد و به آنها گويند: اين همان مالهائى است كه براى خود ذخيره كرده ايد پس بچشيد و بال گنجهائى را كه اندوخته ايد!(276)
و نيز در سوره ديگر چنين مى فرمايد: و واى بر مشركين !كسانى كه زكات نمى دهند و حال آن كه به آخرت كافرند. (277)
روايات هم كه خيلى بيش از آيات وارد شده است ، يك دسته آنها رواياتى است مشتمل بر تعداد گناهان كبيره كه ترك زكات در آنها، يكى از گناهان بزرگ به حساب آمده ، و ديگر رواياتى است كه مربوط به وجوب دادن زكات و حرمت منع از آن و عقاب تارك آن وارد گشته است . گوش : ممكن است همه آنها را بيان كنيد؟
چشم : بحث ما بطول مى انجامد، ولى به يارى خدا تا اندازه اى حق آن ادا خواهد شد تا رفيق عزيز ما (دست ) بداند چه تكليف مهمى را دارد و با ترك وظيفه چه زيانى را به انسان وارد مى كند.
دست : هر چه به نظرتان مى آيد بفرمائيد، اگر حق باشد پذيرفته مى شود.
چشم : از امام صادق (ع ) روايت شده كه بر هر جزئى از اجزاى تو زكاتى براى خداى عزوجل مى باشد- تا به اينجا مى رسد كه مى فرمايد- و زكات دست بخشش و سخاوت و دادن ، از آن نعمتهائى است كه خداوند به تو داده است . (278)
روايات فراوانى از معصومين وارد شده كه آن اموال (ثروتهائى كه زكاتشان پرداخت نشده اژدهائى شود كه صاحب مال را بگزد و از گوشت او بكند و در قيامت بوسيله همان اموال داغ شده و يا آن اموال ، طوق گشته و به گردنش در افتند. (279)
رواياتى وارد شده كه بنابراين روايات ، دزدان سه دسته اند: يك دسته از آنان كسى است كه زكات نمى دهد. (280)
و در بعضى ديگر آمده : روز قيامت آتش جهنم با سه دسته صحبت مى كند يك دسته از آنان ثروتمنديست كه حقوق واجبه خود را نپرداخته است . (281)
و همچنين رواياتى به اين مضمون وارد گشته كه هرگاه زكات داده نشود، چهار پايان مى ميرند. (282)
و نيز آمده كه : خداوند نماز و ذكر چند دسته را نمى پذيرد كه از آنها است ، مانع الزكاة . (283)
و رواياتى هم بدين مضمون به ما رسيده : ده طائفه نسبت به خداوند كافر شدند كه يكى از آنها مانع الزكاة است . (284)
و در بعضى روايات دارد: كه اولين كسانى كه در آتش وارد مى شوند چند نفرند: كه يكى از آنها كسى است كه زكات مال خويش را نمى پردازد. مانع الزكاة . (285)
و رواياتى وارد شده كه : هر گاه زكات داده نشود، زمين تمام بركت خود را از زراعتها، ميوه ها و معدنها، منع مى نمايد (286)
در ندادن زكات حال ثروتمند و فقير هر دو به بدى خواهد گرائيد، اگر مانع الزكاة بميرد، به دين يهوديت يا نصرانيت مرده . ترك زكات سبب تلف اموال مى گردد، مانع الزكاة مانند ربا خوار است و ملعون خواهد بود. (287)
دست : زكات به چه چيز تعلق مى گيرد و چقدر بايد داد؟
چشم : زكات نه چيز واجب است كه آنها عبارتند از: شتر، گاو، گوسفند، طلا، نقره ، گندم ، جو، خرما و كشمش و زكات غير اينها، مستحب مى باشد.
دست : من شنيده ام كه در زمان پيغمبر زكات به نه چيز تعلق گرفته و پيغمبر اكرم طبق ولايتى كه دارد اين ماليات را گذاشت و از غير آنها ماليات را برداشت ولى امكان دارد در زمان ما ماليات واجب زكات در غير آنها هم مانند كارخانجات و كشتى ها و مانند آن تعلق گيرد؟
چشم : نه عزيزم !چنين نيست ؛ زيرا پيامبر اكرم آنچه كرده طبق دستورى است كه از پروردگار حكيم دانا به او رسيده بعلاوه طبق روايتى صحيح ، عبدالله بن سنان گويد: وقتى آيه زكات در ماه رمضان نازل شد: خذ من اموالهم صدقة ... رسول خدا (ص ) فرمان داد كه منادى او ندا در دهد كه خداوند تبارك و تعالى بر شما زكات را واجب كرده ، چنان كه نماز را واجب نموده است ، پس خداوند بر شما زكات طلا و نقره و شتر و گاو و گوسفند و گندم و جو و خرما و كشمش را واجب كرده و زكات غير آنها را عفو نموده . (288)
ولى چون حكم براى كسى كه مجتهد نيست تقليدى است هر مقلدى بايد از مرجع خود احكام آن را ياد گيرد كه يكى از راههاى بدست آوردن فتواى مجتهد رساله اوست .
دست : چنين حكمى در خصوص دوست ما (پا) در اسلام نيست ؟
پا: شما به من چه كار دارى ؟ اگر مى توانى از خود دفاع كن !چون زيان ديگرى كه متوجه شما مى شود، ترك خمس است .
ترك خمس 
چشم : اشكال بجائى دوست ما (پا) كردند بد نيست كه بطور اختصار در اين زمينه هم گفتگويى شود.
دست : بفرمائيد.
چشم : اولا ملاك در خمس همان ملاك در زكات است يعنى زيانهاى ترك زكات در اينجا هم متصور است و ثانيا آيات و رواياتى در نكوهش كسانى كه در دادن خمس سستى كرده ، وارد شده كه از باب نمونه به بعضى از آنها اشاره مى شود.
از آياتى كه استدلال بر آن شده همان آيه سوره مدثر است كه از زبان اهل جهنم مى گويد: ما اطعام مسكين نمى كرديم كه در تفسير قمى است حقوق آل محمد (ص ) از قبيل خمس كه براى ذوى القربى ، و ايتام ، و مساكين ، و ابن سبيل بوده ، و آنها آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين مى باشند.
و در روايات از امام باقر (ع ) مى پرسند: كمترين چيزى كه بنده به سبب آن در آتش داخل مى شود چيست ؟ مى فرمايد: كسى كه در- همى از مال يتيم بخورد، و ما هستيم يتيم . (289)
روايات ديگرى دارد هر كه تصرف در اموال ما كن (خمس ) و يا در همى از مال ما را بخورد، ملعون است . (290)
علماى بزرگ هم در رساله هاى عمليه خود نوشته اند: انسان تا خمس مال را ندهد نمى تواند در آن مال تصرف كند، اگر چه قصد دادن خمس را هم داشته باشد. و اگر با عين پول خمس نداده جنسى را بخرد، چنان چه حاكم شرع معامله پنج يك آن را اجازه بدهد معامله صحيح است ، و اگر اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است .
اگر چيزى كه خمس آن داده نشده به كسى ببخشند، پنج يك آن چيز مال او نمى شود. و اگر بخواهد پول حرام يا پولى كه خمس آن را نداده به حمامى بدهد غسل او باطل است . (291)
دست : پس تكليف خيلى مشكل است .
چشم : هم مشكل است و هم آسان
دست : چطور؟
چشم : مشكل است اگر حساب سال نداشته باشد و خمس را كاملا ادا نكند، و آسان است ، اگر از اول حساب سال داشته باشد و مرتب خمس دهد.
دست : واضح تر بفرمائيد.
چشم : مردم خيال مى كنند مساله تعيين سال چيز مشكلى است ، در صورتى كه امكان دارد اغلب مردم مشمول اين قانون نگردند، چون خمس بر كسى واجب مى شود كه در آمدش ‍ از مخارجش بيشتر باشد، ولى ممكن است افرادى گر چه ثروتمند باشند، ولى چون خرج و دخلش مساوى است ، و يا دخل كمتر از خرج است قانون خمس او را نگيرد.
دست : راه فهميدن آن چگونه است .
چشم : راه به دست آوردن آن رفتن پيش مجتهد و مرجع يا وكيل اوست ، و اكثر خيال مى كنند مشكل است ، ولى وقتى نزد مرجع يا وكيل او رفتند، پشيمان مى شوند كه چرا زودتر نرفته اند، زيرا چنان كه عرض كردم اغلب برى الذمه مى شوند، يا چيزى به آنها تعلق نمى گيرد و يا اگر تعلق گرفت مختصرى تعلق خواهد گرفت .
آرى كسى كه خداوند به او مرحمت كرده و ثروت قابل توجهى به او داده يا آن كه پروردگار در مالش بركت داده ، در آمدش بيش از مخارجش مى باشد، چه اشكال دارد كه مشمول قانون خمس گردد، و بدينوسيله به امام زمان (ع ) و خط آن بزرگوار كمك كرده ، حوزه هاى علميه را داير نموده ، دستگاه الهى را تقويت نمايد، و شكر خدا كند كه پروردگار او را براى اين كار برگزيده و وى را مستحق و بيچاره و محتاج ديگران نكرده است .
دست : خمس به چه تعلق مى گيرد و چه مقدار است ؟
چشم : خمس به هفت چيز تعلق مى گيرد كه در رساله ها نوشته شده .
دست : ممكن است بگوييد خمس يعنى چه ؟
چشم : خمس يعنى دادن يك پنجم از مال به مجتهد.
پا: پس هنوز دوست ما (دست ) از شكست بحثى فارغ نشده مى خواست براى من جرم تراشى كند.
چشم : اشكال ندارد، غرض از اين گرد هم آئى روشن شدن وظايف است ، كه هر يك از ما بدانيم چه وظيفه اى داريم و جدا بعد از پى بردن به زيانهاى خود در ترك آن كوشا باشيم و هدف شكست يكديگر نيست .
پا: آخر من زيان ديگرى ندارم كه ايشان تذكر دادند.
چشم : بى زيان هم نيستى ؟
پا: بفرمائيد زيان ديگر من چيست ؟
حرمت ترك حج 
چشم : عامل ترك حج كيست ؟
پا: ترك حج عوامل زيادى دارد كه يكى از آنها منم .
چشم : بلكه بفرمائيد: عامل عمده آنها منم زيرا حج بوسيله شما انجام مى گيرد.
پا: يعنى شما مى فرمائيد كسى كه پا ندارد نمى تواند حج كند؟
چشم : جنابعالى يك نفر بى پا را حساب مى كنى و مى بينى كه ديگران او را به حج برده و كمكش مى كنند ولى اگر در اصل وجود پا تامل كنى ، خواهى ديد كه اگر پا نباشد، احدى موفق به زيارت نمى شود و كسى قدرت ندارد از جا حركت كند.
پا: اگر چنين حساب مى كنى مى پذيرم ، حال بفرمائيد مگر ترك حج چيست ، مگر كسى كه به زيارت خانه خدا نرود چه زيانى دارد، مگر با انجام اين عمل چه مفاسدى مترتب مى گردد؟
چشم : حج از اركان دين بوده ، و بر كسى كه مستطيع گردد (به اين معنى كه قدرت مالى باندازه رفت و برگشت داشته باشد و صحت بدن ، و باز بودن راه نيز تحقق پيدا كند) در تمام عمر يكبار واجب مى شود و ترك آن از گناهان بزرگ و وجوب آن فورى است ، يعنى كسى كه داراى شرايط حج گرديد نمى تواند حتى يك سال هم تاخير بيندازد، و اگر تاخير انداخت گناه كرده و بر او لازم است كه سال آينده حج كنيد.
پا: اين كه بد شد، چون بسيارى از مردم هستند كه مستطيعند، ولى حج خود را تاخير مى اندازند و نمى فهمند بمجرد اين كه مستطيع شدند بايد به مكه بروند، با خود فكر مى كنند يك سالى خواهند رفت ، و متوجه گناه تاخير آن نيستند.
چشم : آرى بسيار ديه مى شود كه از چنين مساله اى بى خبرند.
پا: آيا وجوب حج و حرمت ترك آن مدرك قرآنى هم دارد؟
چشم : آرى !حج از ضروريات دين بوده كه منكرش كافر خواهد بود و در قرآن بر وجوب آن آياتى دلالت دارد، كه از باب نمونه به يك آيه از آن مى پردازيم .
خداوند مى فرمايد: و براى خداست بر مردم قصد خانه كعبه هر كه توانائى رفتن به سوى آن را دارد و هر كه كفران ورزد و ترك حج كند، پس براستى كه خداوند بى نياز از تمام جهانيان است . (292)
روايت شده كه از على (ع ) از معناى اين آيه پرسيدند؟
فرمودن آيه در حق كسى است كه قدرت بر حج دارد و ترك حج مى نمايد. (293)
در تفسير على بن ابراهيم همى از معاوية بن عمار نقل كرده ، كه از امام صادق (ع ) پرسيدم : كسى كه داراى مال است و هرگز حج نكرده چگونه است ؟ فرمود: او از كسانى است كه خداوند فرموده : و ما او را در روز قيامت كور محشور خواهيم كرد. (294)
معاويه گويد: سبحان الله كور است ؟ حضرت فرمود: او را از راه بهشت نابينا خواهد كرد. (295) و نظير همين روايت از ابو بصير نقل شده كه از امام صادق (ع ) از آيه شريفه : هر كه در دنيا كور باشد، در آخرت نيز كور و گمراه است ، پرسيدم فرمود: آن كسى است كه در رفتن به حج ، امسال و سال ديگر مى كند، تا آن كه مرگ او را دريابد (296)
در وصيت پيامبر بزرگوار اسلام به على (ع ) دارد كه فرمود: يا على ! از اين امت ده دسته به خداى بزرگ كافر شوند: دهمى آنها كسى است كه وسعت مالى داشته و مرده و حج ننموده است . (297)
ابو بصير گويد: از امام صادق (ع ) شنيدم كه فرمود: بيدار باشيد! اگر مدرم حج اين خانه را ترك كنند، عذاب بر آنها فرود آيد، و مهلت داده نشوند. (298)
و از آن حضرت نيز نقل گرديده : كسى كه بميرد و حجة الاسلام را انجام ندهد و حاجتى كه بر او مشقت داشته باشد (يعنى زاد و توشه براى او فراهم نگردد) يا مرضى كه حج با آن امكان نداشته باشد يا اجازه ندادن سلطان ، او را مانع نشود، بايد يا يهودى بميرد و يا نصرانى (299)
پا: ممكن است شرائط و مسائل و فوائد آن را بيان كنيد؟
چشم : مسائل مربوط به حج در رساله هاى عمليه و مناسك ذكر شده ذكر مسائل آن نياز بوقت بسيارى دارد.
و اما فوائد آن بسيار است كه از جمله آنها اين است : 1- شخص حج كننده بر ميزبان واقعى خود، پروردگار با عظمت وارد مى شود، و در حقيقت مهمان خداست ، و لذا بايد خود را آماده تشرف كرده ، آلودگى هاى روحى و جسمى را از خود دور ساخته ، محبت غير خدا را از دل بيرون كرده ، همه را پشت سر اندازد.
2- حج باعث آشنائى مسلمين دنيا با يكديگر مى شود. 3- بدست آمدن سودهائى كه مسلمين از يكديگر توسط تجارتها و مسافرتها كسب مى كنند. 4- ملتها به آثار رسول خدا (ص ) پى مى برند و با ياد آورى اعمال و مراسم حج ؛ ياد رسول خدا و ذكر خدا براى هميشه باقى مى ماند. 5- آمرزش گناهان . 6- به دست آوردن نعمتهاى بيشتر از خدا.
7- كشيدن رياضتهاى گوناگون از قبيل زحمت بدن و رنج سفر و دورى از اله و اولاد، و دروى از لذات جنسى و چشيدن گرما و سرما و صرف اموال كه نتيجه همه اينها خود سازى و تكامل روحى انسان است .
8- بر آوردن حاجات مومنين . 9- ياد گرفتن احكام اسلام 10- رساندن اخبار ائمه (عليهم السلام ) به اكثر نواحى و شهرها. 11- وسعت روزى ، 12- صحت بدن 13- اصلاح ايمان 14- بركت در روزى 15- وصول منافع به مردم 16- رسيدن به بهشت 17- محفوظ ماندن اهل و مال 18- بى نيازى از خلق 19- حج ، جهاد افرادى است كه توانائى جهاد را ندارند. 20- حج انسان را به ياد مردن و قيامت مى اندازد 21- حج عامل آبادى و عمران ممالك است .
و بطور خلاصه بايد دانست كه بالاترين فائده آن قيام مسلمين در آن بوده - چنان كه حضرت صادق (ع ) فرموده : خداوند اين خانه را قيام براى مردم قرار داده است - (300) كه تمام مسلمين در آن جا از تمام ممالك اجتماع كرده ، از حال يكديگر مطلع گشته ، و مشكلات را بر طرف ساخته ، طاغوتها را ذليل و خوار كرده ، به قرآن و دين مقدس اسلام عظمت داده و صداى اسلام را بتمام نقاط دنيا برسانند و در آن جا سرنوشت مسلمين مشخص شده ، به داد مستضعفين جهان برسند، احكام خدا از آن جا پخش شده ، پشت ابر قدرتها را با گرد هم آئى خود و كنفرانسهاى مذهبى خود بلرزانند و با اجتماع خود نقشه هاى شوم دشمنان را نقش بر آب ساخته ، قدرتهاى آنها را از بين برده ، مانع تقويت آنان شوند و نگذارند حتى براى يكبار قدرت حركت داشته آنها را فلج ساخته ، ديوانه و سرگردان نمايند و قدرت تفكر را از آنها بگيرند.
پا: راستى حج خيلى مهم است و نقش بزرگى را در امر دين دارا مى باشد!
چشم : آرى چنين است ، و لذا در خصوص پر بودن خانه خدا از مسلمين و تعطيل نشدن آن ، سفارشات فراوانى از ائمه دين (عليهم السلام ) شده ، كه از جمله آنها است وصيت مولى الموحدين اميرالمومنين (ع ) كه فرمود: حج خانه پروردگارتان را ترك ننمائيد كه (اگر حج را ترك كنيد) هلاك مى شويد. (301)
و نيز در آخرين لحظات عمر به فرزندانش سفارش كرد: شما را به پرهيز از مخالفت پروردگار سفارش مى كنم تا به آنجا كه فرمود:- خدا را خدا را در مراعات خانه پروردگارتان در نظر بگيريد، تا مادامى كه زنده هستيد آن را خالى نگذاريد زيرا اگر متروك بماند، مهلت داده نشويد. (302)
و به همين جهت است كه بزرگان دين فتوى داده اند كه اگر زمانى خانه خدا از جمعيت خالى باشد، وظيفه رهبر اسلام است كه مردم را به رفتن حج مجبور سازد و اگر پولى نبود از بيت المال مسلمين مخارج آنها را بدهد، و بر اين معنى رواياتى است كه به عنوان نمونه به يكى از آنها مى پردازم .
معاوية بن عمار از امام صادق (ع ) نقل مى نمايد كه فرمود: اگر مردم حج را ترك كردند، بر والى (زمامدار) لازم است آنان را بر حج و بر ماندن در نزد خانه مجبور سازد، و اگر زيارت پيامبر اكرم (ص ) را ترك نمودند، بر والى لازم است كه آنها را بر زيارت و ماندن در نزد او مجبور سازد، پس اگر مالهائى براى آنها نبود بر آنها از بيت المال مسلمين انفاق نمايد. (303)
پا: آيا كسى كه اين فريضه بزرگ را انجام نداده و مرده است راستى يهودى يا نصرانى است ؟
چشم : شكى نيست در اين كه اگر از جهت انكار بوده - و علنا مى گفته : رفتن به حج عمل درستى نيست ، چرا انسان برود پول خود را به عرب ها بدهد، من آن را در محل خود، صرف فقرا كنم بهتر است - مسلم در زمان حيات كافر بوده ، زيرا منكر ضرورى دين شده ؛ ولى اگر ترك حج از جهت تنبلى و سستى بوده ، البته ممكن است يهودى يا نصرانى مرده باشد، ولى علاجش اينست كه وارثهايش براى او حج نيابتى بخرند او او را از اين دين نجات دهند، اميد است خداوند بخشنده و مهربان از او در گذرد.
پا: آيا انفاق به فقراء جاى آن را نمى گيرد؟
چشم : نه عزيزم ! از حضرت صادق (ع ) روايت شده : اگر براى يكى از شما مانند كوه ابوقبيس طلا باشد و آن را در راه خدا انفاق نمايد، جاى حج را نخواهد گرفت . و همانا يك درهمى كه حاجى انفاق مى كند، معادل است با دو هزار هزار درهم در راه خدا. (304)
پس برادر!شما بايد قدر خود را بدانى ، چون مى توانى بانجام اين فريضه بالاترين خدمت را به انسانها بكنى و آنها را به بهترين پاداش برسانى !و بر شما لازم است كه در وظيفه خود كوتاهى نكرده ، مبادا با ترك حج انسان را بدبخت نموده او را نابود ساخته و سرانجام كافرش نمائيد!
بايد بكوشى هر فريضه اى كه مربوط به توست . با قدرت تمام بطور كامل ، آنطور كه مورد رضاى خداست انجام دهى ، بايد در كمال و اتمام آن سعى وافر نمائى ، بايد بدانى كه حج از اهم تكاليف الهى بوده و از اعظم اركان دين و سخت ترين عبادات بدنيه است ، و بقول علماى اخلاق عمده ترين چيزى است كه آدمى را به حضرت ربوبى نزديك مى سازد به سفرى مى روى كه تنها قصدت در آن ، قرب به خدا، و تنها هدفت وصول به حق ، و تنها آرزويت ، گرفتن رنگ خدائى ، و قبولى اعمال همه عمر باشد.
زبان : اعمال خودشان از من بمراتب بالاتر است پيوسته به بدگوئيهاى من مى پردازند.
چشم : چه كسى فعلا از شما بد گوئى كرده .
زبان من كه نمى گويم الان بد گوئى كرده ايد.
پا: زبان كارش اينست او نمى تواند آرام بگيرد.
زبان : من كه نمى توانم تصور كنم . خوب !مثل اين كه ديگر نمى خواهيد از من بد گوئى كنيد؟
چشم : جناب دست !به هر حال ما سراغ هر صفت بدى كه برويم مى بينيم كه به نحوى با جنابعالى مرتبط است !
زبان : مثلا؟!
چشم : براى مثال ، همين گناه نفاق و دورويى كه در واقع كار دوستمان آقاى قلب است ، ولى خوب ، قلب بيچاره تا شما نباشيد نمى تواند برنامه هاى منافقانه خويش را اجرا كند!
قلب : راست گفتى !
زبان : مگر نفاق چه ضررى دارد؟ اصلا اول برايم بگوييد نفاق چيست و منافق كيست ؟
چشم : اگر كسى مى خواهد نفاق و منافقين را بشناسد بايد نظرى به قرآن و روايات اهلبيت عصمت و طهارت نمايد تا بداند كه چه چيزهاى مضرى هستند؟
زبان : ممكن است ما را روشن سازيد؟
ضرر منافقين 
چشم : اگر شما با قرآن رفيق بوده و قرآن مونس شما بود به چنين آياتى برخورد مى كرديد: دشمنان اراده كرده كه نور خدا را با دهانهايشان خاموش كنند در صورتى كه خداوند نور خويش را تمام كننده است گر چه كفار از آن كراهت داشته باشند و ناراحت كردند. (305)
آقاى زبان !شما دقت كنيد كه منافقين و كفار با زبان قصد چه كارى را دارند؟ به گمان خود تصميم مى گيرند كه نور خدا را با كنفرانس ها و گردهمائى ها و جلسات پى در پى خاموش ‍ كنند، دور هم جمع مى شوند، و با زبان نقشه طرح كرده شور و مشورت دارند، بايد ديد كه اين زبان چه فسادى را داراست . و چه مى كند و ضرر و زيان آن تا چه حد است ؟
وصيت اكثم حكيم : 
چشم : شما حالات اكثم اسدى . حكيم عرب را مطالعه كرده اى ؟
زبان : مقصودت را بيان كن .
چشم : ايشان از كسانى است كه سيصد و سى سال عمر كرده ، و اسلام را درك نموده و به پيامبر گرامى اسلام ايمان آورده ، و براى زيارت آن حضرت حركت كرده ، ولى قبل از آن كه آن بزرگوار را ملاقات كند وفات نمود، از جمله وصايايش قبل از مرگ اين است : زبانهاى خود را نگهداريد، زيرا مكان كشته شدن آدمى ميان دو فك اوست . (306)
و همچنين حالات كثير بن عبدالرحمن ، در وقتى كه بر عبدالملك يا برادرش وارد شد و آنها از روى سرزنش به او گفتند: سرت را بخوابان كه بسقف نخورد (چون قد او از سه وجب بيشتر نبود) در جواب گفت : خويشتن دار باشيد، زيرا جز اين نيست كه انسانيت انسان وابسته به و كوچكترين خويش است : قلب و زبان اگر سخن بگويد با زبان سخن گويد، و اگر بجنگد با دل مى جنگد. (307)
زبان : خواهش مى كنم اگر مدرك ديگرى دارى بياور.
چشم : اگر به قرآن مراجعه كنيد، خواهيد ديد خداوند چگونه آنها را سرزنش كرده ؛ آن جا كه مى فرمايد: و بعضى از مردم هستند كه مى گويند: ما به خدا و روز قيامت ايمان آورده ، در صورتيكه مومن نمى باشند، خدا و مومنين را خدعه نموده ، فريب مى دهند، در حالى كه كسى جز خودشان را فريب نمى دهند و آنها از شعور بى بهره اند.(308)
در آيه ديگر فرموده : وقتى به آنها گفته مى شود در زمين فساد نكنيد گويند: همانا ما مصلحيم آگاه باشيد كه منافقين مفسدند وليكن شعور ندارند.(309)
و در آيه اى چنين مى فرمايد: و چون مومنين را ملاقات كنند گويند: ما مومنيم (خود را از افراد با ايمان و هم سنگر با آنها قلمداد مى نمايند) و هنگامى كه نزد شياطين خود روند گويند: براستى ما با شما و ما فقط ايشان را مسخره مى كنيم ! (310)
از اين قبيل آيات در قرآن فراوان است كه اگر شما دقت كنيد بزرگى زيان خود را مشاهده خواهيد كرد.
زبان : آيا از اين آيات استفاده مى شود كه دو چهره بودن و دو نوع سخن گفتن آدمى را منافق مى كند؟ بر فرض كه چنين باشد مگر چه ضررى دارد؟
گوش : با اجازه برادرمان بنده جواب شما را بگويم .
زبان : براى من تفاوتى ندارد.
گوش : شما با نهج البلاغه چطورى ؟
زبان : مقصودت چيست ؟
گوش : نظرم اين است كه اگر شما حالات منافقين را از نهج البلاغه ديده باشيد نمى گوئيد: چه ضررى دارد؟ من شما را به يك خطبه آشنا كرده تا بدانيد ضرر شما در اين قسمت چيست ؟
على (ع ) منافقين را چنين معرفى مى كند: بندگان خدا!من شما را به تقواى خداوند و استحكام در دين سفارش كرده و از كيد اهل نفاق بر حذر مى دارم ، چون آنها گمراهان و گمراه كنندگان و خطاكاران و لغزانندگانند، خود را به رنگها و حالات گوناگون در مى آورند. و شما را براى هر امر مهمى قصد كرده و در هر كمينگاهى منتظر و مترصد بوده ، لحظه اى از شما غافل نمى باشند، دلهاى آنها فاسد. و ظاهرشان آراسته و پاك در پنهانى حركت كرده ، و در ضربه زدن دشمن خود را غافلگير مى كنند خود را به عنوان دواء توصيف كرده و گفتارشان را شفاء مى دانند. در صورتى كه عمل آنها درد بى علاج مى باشد (يعنى كردارشان بر خلاف گفتارشان است ) رشگبران اهل رفاهند، و گرفتاريها را تشديد كننده ، و اميدها را به نوميدى مى كشانند آنها مزاحم هر راهى هستند و نزد هر ولى وسيله اى دارند (با هر كسى مطابق ميل او سخن مى گويند) و براى هر اندوهى چشم گريانى نشان داده ، ثناى خود را قرض دهند، و منتظر پاداش ثناء و مدحند اگر در خواستى كنند بر آن اصرار مى كنند. و اگر سرزنش نمايند پرده درى كرده و اگر حكمى از آنها صادر شود اسراف نمايند، و در حقيقت براى هر حقى باطلى را، و براى هر امر راست و صحيحى كجى را، و براى هر زنده قاتلى را، و براى هر در، كليدى را و براى هر شب ، چراغى را آماده ساخته اند (يعنى به هر حيله اى كه دست يابند چنگ زده ، و متوسل خواهند شد) نوميدى و بى علاقگى (ظاهرى به دنيا) را وسيله ريدن به طمع خود مى كنند. (يعنى در ظاهر خود را بى علاقه به دنيا نشان مى دهند تا بدينوسيله مردم را بفريبند) تا به كمك آن بازار خود را رونق بخشيده متاع خود را رواج دهند، سخن مى گويند و مردم را در اشتباه مى اندازند، تعريف و توصيف مى نمايند و آن را به صورت حق جلوه مى دهند، در حقيقت راه را آسان گردانيده (تا صيد كنند) و راه تنگ را كج كرده (تا بتوانند فرار كنند) پس آنان ياران شيطان و چشمه آتشند (چنان كه قرآن مى فرمايد:) آنها حزب شيطانند، آگاه باشيد كه حزب شيطان زيانكار است !(311)
زبان : جدا كلمات على (ع ) زيبا و تكان دهنده است !چشم : اگر چنين است پس چرا خودت را حفظ نمى كنى ؟
زبان : حقا ايراد شما بجاست ، ولى مى خواهم بپرسم حال كه من چنين بدبختم ، شما چرا خود را نگهدارى نمى كنيد؟
دست : ما زا چه ديگر خود را نگهدارى كنيم ؟
زبان : از شما زيانهاى فراوانى نصيب افراد بشر مى شود.
دست : بفرمائيد چه ضررهائى ؟
زبان : از شما خيلى تعجب است !چون عضو فعال مملكت بدن هستيد!جريمه ها نوعا توسط شما انجام گرفته و بشر از طريق جناب عالى به هلاكت مى رسد بوسيله شما روزه خوارى ، رباخوارى ، جنايات ، جراحات ، آدمكشى ها، تضييع حقوق ها و صدها معصيت ديگر انجام مى گيرد، شما قرآنى كه دوستمان به آن اشاره كردند تلاوت نمى كنيد؟
آدم كشى 
دست : چرا براى چه ؟
زبان : براى اين كه درباره هيچ گناهى خداوند چنين قضاوتى نفرموده : هر كه انسانى را بكشد بى آن كه نفسى را كشته يا در زمين فسادى كرده باشد، پس چنانست كه همه مردم را كشته است . (312)
و در آيه قصاص فرموده : و ما بر آنها در تورات نوشته و چنين حكم كرديم كه به جاى يكنفر كه كشته گردد يك نفر كشته شود و در مقابل چشمى بچشمى و بينى به بينى و گوشى بگوشى و دندانى بد ندانى و جراحت ها را قصاص كنند. (313)
و در سوره اى چنين مى فرمايد: و هر كه مومنى را عمدا بكشد، پاداش او جهنم هميشگى است و خداوند بر او غضب كرده و او را لعن نمايد و برايش عذابى بزرگ آماده سازد. (314)
و درباره عظمت قتل نفس ، از پيامبر اكرم (ص ) نقل شده كه فرمود: 09 هر آينه زوال دنيا بر خدا از كشتن مومن آسان تر است ، و فرمود اگر اهل آسمانهاى هفتگانه و اهل زمينهاى هفت گانه در خون مومنى شريك شوند، خداوند همه آنها را به رو در آتش خواهد انداخت و سپس فرمود: نخستين چيزى كه روز قيامت به آن حكم مى شود خونهاست . (315)
اينها كيفرهائى است كه از قرآن و روايات استفاده مى شود و حكم شرعى و فقهى آن در كتب فقهاء و رساله هاى عمليه نوشته شده كه بر هر فرد مسلمان لازم است آنها را مطالعه كرده ، مبادا روزى دست به جنايت زده ، خداى نخواسته كسى را بكشد و انسان بايد سعى كند كه از اين جنايت و جنايات ديگرى مانند: قطع كردن دست و پا و مجروح كردن افراد بيگناه خوددارى كند و حتى از كتك زدن و سرخ و يا كبود ساختن افراد. گر چه در تاديب فرزند و شاگرد باشد- نيز بپرهيزد كه هر يك جداگانه قصاص و يا ديه دارد به طورى كه اگر كسى مرتكب يكى از اين امور شود و نتواند در دنيا آن را با توبه و يا پرداخت ديه و يا راههاى ديگر، جبران نمايد، فرداى قيامت دچار بدبختى بزرگى خواهد شد.
اينجاست كه بايد بگويم (آقاى دست ) جرم شما اينهاست و ضرر شما در جامعه چنين است ، باز هم مى توانيد بگوئيد از ما چه زيانى متصور خواهد گرديد؟
دست : من خيال نمى كنم هر كدام از اينها را كه عنوان كرديد بدون دخالت شما انجام گيرد، زيرا ابتداء از شما شروع مى شود، تا جنابعالى دعوا را راه نيندازى و تا شما آزادانه دخالت نكنى و تا شما لجام گسيخته نگردى ، اينهمه كارهاى حرام صورت نمى گيرد، آيا فراموش كردى گفتار رسول گرامى (ص ) را كه در خصوص زبان فرمود:
از تو كلمه اى بيرون آيد و به مشارق و مغارب زمين مى رسد، پس بوسيله آن ، خون حرام ريخته مى شود و مال حرام به غارت رفته و ناموس حرام به باد مى رود. (316)
بنابراين ، مقدمات همه اين جرائم را تو فراهم كرده و تو بزرگترين عامل اين كارها شناخته مى شوى و اگر تو زمام امور خود را در دست گيرى اين اندازه در جامعه گناه انجام نمى گيرد. شاعرى در اين باره گفته :
هيچ يك از افراد از زبانهاى مردم سالم نماند گرچه پيامبر پاك و پاكيزه باشد، اگر پيشگام بوده او را سبك و شتابكار قلمداد كنند، و اگر بسيار بخشنده باشد او را اسرافكار گويند، و اگر بسيار ساكت است او را لال ، و اگر سخنور است او را بسيار بيهوده گونامند، اگر بسيار روزه گير و شب زنده دار بوده به او نسبت ريا و دغل مى دهند. بنابراين توجهى به حرفهاى مردم نكن !و از غير خدا مترس زيرا كه خدا از هر چيزى بزرگتر است . (317)
نصيحت لقمان بفرزند خود 
حضرت لقمان نيز در سفارش به فرزند خود چيزى فرموده كه خلاصه اش اين است : فرزندم !دل خود را به خشنودى مردم خوش مدار، زيرا چنين كارى عملى نمى شود آن گاه براى اثبات مطلب خود از خانه بيرون آمده و فرزندش را همراه خود ساخت و مركب سوارى خويش را هم بيرون آورد، نخست خود بر آن سوار شد، فرزند را سوار نكرد، مردم گفتند: عجب پيرمرد بى رحمى است ، خودش سوار شده و پسرش پياده مى رود!لقمان پياده شد و فرزندش را سوار كرد و بر عده ديگرى عبور كرد، آنان گفتند: عجب پدر و فرزندى بدى هستند! چون پدر،، فرزند خوبى تربيت نكرده و پسر نيز پدر را ارج و احترام نگذارده !هر دو با هم سوار شدند، دسته ديگر گفتند: چه آدمهاى بى رحمى !با سوار شدن خود كمر حيوان را شكسته و بيش از طاقت بارش نموده اند!هر دو از مركب پياده شدند، حيوان را جلو انداخته ، به دنبالش راه افتادند. جماعتى گفتند: جاى شگفت است هر دو آنها پياده رفته مركب آنها خالى حركت مى كند!حضرت به فرزندش گفت : آيا چاره اى در تحصيل خوشنودى مردم دارى ؟ پس به آنها توجهى نكن و بكوش تا خوشنودى خدا را به دست آورى !(318)
زبان : بر فرض ، من مطلب شما را تصديق كنم ، ولى وقتى كه تو مرتكب جرم سرقت مى شوى من چه دخالتى دارم ؟
سرقت و دزدى 
دست : مگر سرقت چيست ؟
زبان : خيلى تعجب است كه شما هنوز بزرگى گناه سرقت را نفهميده ايد، مگر با قرآن آشنائى نداريد؟ مگر به اين آيه نرسيده ايد كه خداوند مى فرمايد: دستهاى مرد و زن دزد را به پاداش عملشان ببريد كه عوبتى است از خدا. و خداوند عزيز و حكيم است . (319)
آقاى دست !تا به حال به رساله هاى مجتهدين مراجعه نكردى تا حكم سرقت را بدانى ؟ آيا نديدى كه نوشته اند: كسى كه مكلف و عاقل است اگر به اندازه قيمت چهار نخود و نيم طلاى سكه دار با شرائطش بدزدد، در دفعه اول بايد چهار انگشت دست راست او را از بيخ ببرند و كف دست و شست او را بگذارند، و در دفعه دوم پاى او را از وسط قدم ببرند و در دفعه سوم او را حبس كنند تا بميرد، و اگر در زندان هم دزدى كند بايد او را بكشند.
دست : راستى حكم بسيار سختى است ، من نمى دانستم جرمم است اندازه زياد است .
زبان : معلوم نيست خودت با جرائمت آشنا باشى و گرنه اين قدر به من نمى تاختى و اين اندازه در نكوهش من نمى كوشيدى .
غضب 
دست : مگر باز هم در من زيانى متصور است ؟
زبان : گفتم زيان تو بسيار است ، آيا زمينهائى كه غصب مى شود توسط چه كسى انجام مى گيرد؟ آيا همه ما بوسيله تو معذب نخواهيم شد؟ آيا به روايت پيامبر اكرم (ص ) برخورد نكردى كه فرمود: هر كه يك وجب از زمينى را غصب نمايد، خداوند آن را از زمين هاى هفتگانه طوق كرده و در روز قيامت بگردن او اندازد. (320)
چيزهايى كه با ستم گرفته شده ، اموالى كه با ظلم از دست مى روند، حقوقى كه بوسيله زور غصب مى شود، آيا بجز از راه تو تصور مى گردد؟
دست : بسيارى از اينها را- بيان داشتى قابل قبول است ؛ ولى غصب حق اصلا مربوط به من نيست ، آيا كسانى كه خلافت را عصب كرده و يا افرادى كه لياقت منصب زعامت و زمامدارى و رهبرى ملت را ندارند و در جاى اهلش نشسته و حق آنها را غصب كرده اند چه ربطى به من دارند؟
زبان : تا زور و قلدرى تو نباشد، تا قلم و نوشتن تو تصور نگردد، تا حركات تو صورت نگيرد. كجا حق غصب خواهد گرديد؟
دست : اتفاقا شما اگر از عقلاء قضاوت بخواهيد، همه عليه تو حكم خواهند كرد، زيرا غصب حقوق را از تو مى دانند، توئى كه به سخن در مى آئى ، با حكم تو اين عمل صورت مى گيرد، تو قضاوت به نا حق مى كنى ، تو خشك وتر را به هم مى بافى ، توئى كه مى گوئى (مثلا) على (ع ) جوان است ، نمى تواند از عهده خلافت بر آيد، ولى ديگران ، چون پيرمرد و با تجربه اند، براى زمامدارى بهترند، و بدينوسيله حق ثابت منجز الهى را با اين تصور و تصديق پوچ خود ضايع مى كنى ، توئى كه زمامداران نالايق و فاسد را در سر تا سر جهان هستى روى كار آورده و علماى ارزنده و خلفاى رسول خدا و جانشينان آن حضرت و نمايندگان خاص و عام او را خانه نشين مى نمائى ، توئى كه كنفرانسها در ممالك متعدده تشكيل مى دهى و سازمانهاى سياه و ظلمانى كفر را بر سازمان نور و رياست حقه الهى ترجيح مى دهى و بطور خلاصه توئى كه حقوق رسمى الهى را غصب نموده و چنين ظلم و ستمى را بر جامعه روا مى دارى .
زبان : شما اگر دقت داشته باشى نسبت غصب را به من نمى دهى ، چون من وسيله اى بيش نيستم . ولى تو هستى كه با بازوان پر توانت شيران را به زانو در آورده و روباه صفتان را روى كار مى آورى ؛ با كودتا با كشت و كشتار و بازور و شكنجه اهل حق را ذليل كرده و طاغوتيان را بر مسند حكومت مى نشانى .
رباخوارى 
توئى كه ربا خوارى را در ميان اجتماع رواج مى دهى و توئى كه مردم را بدينوسيله به بدبختى ها و بلاهاى خانمانسوز دچار نموده ، مسلمين را از رحمت خدا دور ساخته و به زحمت مى اندازى ، توئى كه بندگان الهى را به جنگ پروردگارشان بسيج مى نمائى و جامعه را به فساد كشيده به چنين گناه بزرگى آلوده مى سازى .
دست : خواهش مى كنم غليظش نكن ، مگر رباخوارى جنگ با خداست و يا آن كه ربا از گناهان كبيره است ؟
زبان : چه عرض كنم ؟ مگر شما با قرآن آشنائى نداريد؟ مگر اين آيه را نخوانده ايد: اى سكانى كه ايمان آورده ايد!تقواى الهى را پيشه خود سازيد و از ربا آن چه باقيمانده واگذاريد، اگر مومن هستيد كه اگر ترك نكنيد پس آماده جنگ با خدا و رسول باشيد. (321)
مگر روايات مربوط به ربا را مطالعه نكرده اى كه از امام صادق (ع ) نقل شده يك درهم ربا در نزد خدا بالاتر از بيست ، سى ، هفتاد زنا است كه همه آنها با محرم ها (مانند مادر خواهر، عمه ، خاله ، دختر...) باشد. (322)
و همچنين از رسول خدا (ص ) روايت گرديده كه آن حضرت ، ربا و خورنده ربا، و موكل و فروشنده ، و خريدار و نويسنده و دو گواه ربا را لعن نموده است . (323)
دست : مگر ربا در معامله تصور مى شود؟
زبان : آرى ، اگر رساله ها را مطالعه كنيد، خواهيد ديد: كسى كه جنسى را با وزن و پيمانه مى فروشد، اگر به زيادتر از همان جنس بفروشد، مثلا يك من گندم را به يك من و نيم گندم ، يا جنس معيوب را به جنس سالم بفروشد و يا مثلا طلاى ساخته را به طلاى نساخته بيشتر بفروشد، علما آن را ربا دانسته و همان عذاب را دارد.
بنابراين ، جناب آقاى دست !همه اين معاصى توسط تو انجام مى گيرد، و اگر تو در اين كار دخالت نكنى كدام عضو مى تواند ربا بگيرد و يا ربا بدهد، تو هستى كه ما را به چنين عذابى مبتلا مى گردانى ، و ما را از درگاه خدا ساقط مى كنى .
دست : ايراد شما را مى پذيرم ، ولى همانطورى كه قبلا گفتم هيچ يك از اين جنايات و خيانتهاى ويرانگر بدون دخالت شما انجام نمى گيرد، شما هستى كه وام همراه ربا را جور مى كنى ، شما هستى كه فروشنده و خريدار را به اين معامله باطل مى رسانى ، شما هستى كه اين اجناس را در و بدل مى كنى و شما هستى كه نويسنده و شاهد و وكيل و موكل را در خارج انتخاب مى كنى ، پس سر منشا جرم تو مى باشى .
زبان : حرف شما قابل قبول نيست ؛ زيرا امكان دارد بدون مكالمه معامله شود و ربا تحقق يابد، فرضا چنين باشد، پس چرا تو اقدام مى كنى ، اگر تو سالم هستى و ريگى به كفش ‍ ندارى با اين كه مى دانى معامله ربوى است چرا انجامش مى دهى ؟
پا: خواهش مى كنم زيان مرا تذكر دهيد!
زبان : من هنوز همه جرم هاى دست را بيان نكرده ام !
زيانهاى ديگر دست 
دست : اگر جرمى دارم بفرمائيد؟
زبان : جرم شما بسيار است ، بايد يك مقدار خود را كنترل كرده خدا را در نظر آورى ، بايد به ياد قيامت باشى بايد پيوسته به ياد مرگ و عذاب قبر و حساب و كتاب روز جزا بوده ، سرانجام كار خود را در نظر آورى .
دست : چرا كلى گوئى مى كنى جرم مرا روشن تر بيان كن .
زبان : شما هستى كه سويچ راديو و تلويزيونهاى نامشروع و ضد اخلاق و اسلام و انسانيت را باز كرده ، فيلمهاى جنائى و ترانه ها و موسيقى ها و اخبار دروغ را مى گيرى ، و بدينوسيله چشم و گوش را به گناهان معتاد مى كنى و در نتيجه همه ما را بنده معصيت كار خدا مى نمائى ، توئى كه دكمه هواپيما را مى زنى و بمب هاى آتش زا و خراب كننده را بر سر بندگان خدا- و... مى ريزى شما هستى كه توپها و مسلسلها و رگبارها و صدها وسيله ضد خدائى و انسانى را به روى مسلمين مى گشائى و همه را از طريق حق و وظيفه الهيه شان باز مى دارى .
شما هستى كه قلم را برداشت و روى كاغذ، حكمهاى ناروا صادر مى نمائى و يا بيت المال مسلمين را به راحتى در اختيار دشمنان قرار مى گذارى و يا افراد ناصالح و نااهل را بر سر كار آورده ، بدينوسيله حقوق مسلم مستضعفين را پامال مى سازى .
تو هستى كه قلم در اختيار گرفته ، مقاله هاى گمراه كننده نوشته و يا كتاب هاى ضد دين و مذهب تاءليف نموده و يا پوسترها و يا اعلاميه هاى زيان آور را به نفع طاغوت مى نويسى و ابدا خيال نمى كنى كه روزى را بايد جواب آن ها را بدهى و هر چه مى نويسى در حق تو نوشته مى شود چنانچه از على (عليه السلام ) اين بيت نقل شده :

ايها الكاتب ماتكتب مكتوى عليك


فاجعل المكتوب خيرا فهو مردود اليك


اى نويسنده !هر چه را كه مى نويسى عليه تو نوشته مى شود پس نوشته را خير قرار ده كه آن بسوى تو بر مى گردد.
و خلاصه توئى كه اغلب جرمها چنان كه گذشت بوسيله تو انجام مى گيرد.
پا: خواهش مى كنم ادعاى خود را در حق من ثابت كن !
زيان پا 
زبان : من خيال مى كنم ضرر شما كمتر از رفيقت (دست ) نباشد، زيرا اغلب كارهاى خلاف شرع و ضد اسلامى و انسانى آقاى دست به كمك شما انجام مى گيرد، چون هنگامى كه آقاى دست مى خواهد ملتى را به خاك سياه بنشاند و تصميم بمباران يك منطقه اى را داشته و يا اراده گذاشتن بمب در يك موسسه و يا يك چهار راه و ميدان و خيابان و كوچه و خانه اى را دارد و با اين عمل بسيارى از محرومان و مستضعفين و بيچارگان و بى گناهان را به هلاكت مى رساند، و يا در صدد كشتن فردى با اسلحه سرد و گرم بر مخى آيد و يا به فكر نوشتن مقاله و اعلاميه و كتاب گمراه كننده اى و صدها عمل نامشروع ديگر مى افتد، تا تو از جا حركت ننمائى و همكارى و همبستگى با او را نشان ندهى ، هرگز او نمى تواند عملى را انجام دهد، و يا اگر بتواند، به صد يك كارها توانائى ندارد و توفيق حاصل نمى كند، بعلاوه زيانهاى ويژه اى در وجود تو متصور است كه بدينوسيله از دوست عزيزت ممتاز مى گردى .
پا: مثلا؟
زبان : آيا شما به رواياتى كه گناهان كبيره را بيان داشته مراجعه كرده و آنها را مطالعه فرموده اى ؟
پا: بفرمائيد چه مناسبتى با زيان من دارد؟
زبان : مناسبت آن با شما، گناهانى است كه توسط تو انجام مى گيرد.
پا: ممكن است به آنها اشاره كنيد؟ بلكه بهتر است كه همه گناهانى كبيره را متعرض شويد؟
زبان : پيشنهاد بسيار خوبى است ، زيرا هم با گناهان كبيره آشنائى پيدا مى كنيم و هم مواردى كه مربوط به شماست روشن مى گردد.
گناهان كبيره 
پا: پس بفرمائيد.
زبان : تعداد كبائر در روايات مختلف است در بعضى از روايات تعداد آن هفت عدد، و در بعضى ديگر بيش از سى عدد ذكر گرديده ، ولى روى هم رفته از مجموع آنها اين موضوعات استفاده مى شود:
1- شرك بخدا 2- قتل نفس 3- زنا 4- لواط 5- دزدى 6- شرب خمر 7- عقوق والدين 8- فرار از جنگ 9- خوردن مال يتيم از روى ظلم 10- ربا 11- خوردن حرام 12- خوردن مردار و خون و گوشت خوك و آن چه نام خدا بر آن برده نشده و ذبح گريده (در غير ضرورت ) 13- قمار 14- كم فروشى 15- قذف محصنه (نسبت ناروا به زنى دادن ) 16- ياس از رحمت خدا 17- ايمنى از مكر خدا 18- كمك به ستمكاران 19- تكيه زدن به ستمكاران 20- سوگند غليظ 21- حبس حقوق ديگران 22- دروغ 23- تكبر 24- اسراف و تبذير 25- خيانت 26- استخفاف 27- ترك نماز 28- منع زكاة 29- ترك چيزى از واجبات 30- محار به با اولياء خدا 31- اشتغال بملاهى (324)32- اصرار بر گناهان 33- شهادت زور 34- كتمان شهادت 35- پيمان شكنى و نقض عهد 36- غنا و موسيقى 37- سحر 38- غلول (كينه و عدوات )و بعضى ديگر (325)
پا: لطفا بفرمائيد ما از چه راهى مى توانيم گناهان صغيره را از گناهان كبيره تميز دهيم ؟
گناهان كبيره ، گناهانى است كه خداوند متعال در مقابل انجام دادنش وعده عذاب داده است ، گرچه افرادى مانند مرحوم طبرسى و صدوق (ره ) فرموده اند: هر گناهى نسبت به پائين تر از خود كبيره و نسبت به بالاترش ، صغيره مى باشد.
فرار از جنگ 
و اما گناهانى كه مربوط به شماست : يكى از آنها فرار از جنگ است كه علت آن از نامه و پاسخ حضرت ثامن الحجج (ع ) به محمد بن سنان روشن مى شود.
حضرت فرموده : خداوند فرار از جنگ را حارم دانسته زيرا ترك جنگ باعث امورى مى شود از قبيل : سستى در دين ، استخفاف پيغمبران و پيشوايان عادل و ترك يارى آنها بر دشمنان و عقوبت بر آنها بر انكار آن چه بسوى آن دعوت كرده اند از اقرار به ربوبيت و اظهار عدل و ترك ستم و ميراندن آن و تباهى . و براى آن چه در آنست از دليرى و بيباكى دشمن بر مسلمين و آن چه در آن مى باشد از اسيرى و كشتن ، و ابطال حق خداى تعالى و غير آن از فساد. (326)
جدا بايد در عبارت آن بزرگوار دقت نمودن چگونه فرار از جبهه كه توسط تو انجام مى گيرد، زيانهاى زيادى را در برداشته و با اين عمل چطور مسلمين به خاك سياه نشسته و با چه ذلت و خوارى و سرافكندگى و شرمساريى رو برو شده و با چه وضع نكبت بارى اسلام بزرگ را كه حد اعلاى ارزش و اهميت است ، بى ارزش كرده و آبروى ديرينه آئين مقدس ‍ الهى را- كه انبياء و ائمه هدى (چ ) آن را حفظ و حراست نموده و خونهاى پاك خود و يارانشان را در راه عظمت و عزت و اعتلاء آن ريخته اند- مى برى كفر و شرك و نفاق را تقويت كرده طاغوتيان را بر مسلمين و مستضعفين مسلط مى نمائى .
آقاى عزيز! اين يك جرم توست كه تمام ما بوسيله آن معذب خواهيم شد، و علاوه بر آن جرمهاى ديگرى نيز دارى كه هر يك آنها خانمانسوز و كوبنده انسانها خواهد بود.
تعرب بعد الهجرة 
پا: چه جرمى ؟
زبان : تعرب بعد الهجرة كه يكى از گناهان كبيره و از معصيتهاى بزرگ است بوسيله تو انجام مى گيرد.
پا: معصيت بودن آن از چه راهى است ؟
زبان : علت حرمت آن را حضرت رضا (ع ) چنين بيان مى فرمايد:
و خداوند تعرب بعد الهجرة را حرام نموده ، چون چنين عملى برگشت از دين و ترك معاونت انبياء و حجت ها (عليهم افضل الصلوات ) را در بر دارد و براى آن چه در آنست از فساد، و ابطال حق هرذى حقى (327)
اين مطلب روشن است كه : شرف و كمال هر انسانى به علم و تقوى است ، در هر كجا كه آنها باشند كمال حاصل خواهد شد و هر كجا كه فاقد آن عاملهاى سعادت و كمال باشد، آن جا مركز حيوانات مى باشد و از انسانيت و ترقى و تعالى دور خواهد بود و لذا روايتى از امام باقر (ع ) نقل شده كه آن حضرت در تفسير گفتار خدا: اى بندگانم كه ايمان آورده ايد براستى كه زمين پهناور است ، و خداوند مى فرمايد: در كجا بوديد گويند: ما در زمين مستضعف بوديم ، پس خداوند فرمايد: آيا زمين من پهناور نبود پس در آن هجرت كنيد. (328)(329)
بنابراين وظيفه هر فردى است : هر كجا كه دانش و تربيت دينى موجود است ، براى زندگانى خود برگزيده و از محلى كه فاقد آن بوده و دينش در خطر است احتراز نمايد و اين مطلب خيلى روشن است ؛ جائى كه در آن جا عالم و مربى نباشد، ساكنين آن جا از اخلاق ، تمدن ، و انسانيت دور بوده و خيلى زندگانى آنان با حيوانات شباهت داشته بلكه با جرات مى توان گفت : زندگانى حيوانات بر آنها برترى دارد، چون حيوانات طبق الهامات الهى زندگانى منظمى داشته ، بيش از آن ، از آنها انتظار نمى رود، ولى تمدن و زندگانى انسانى كمتر با وحى والهامات صورت مى گيرد بلكه كمال زندگانى بشر به وجود رهبر ظاهرى و باطنى و علم و تربيت بستگى دارد و هنگامى كه جامعه اى از آن محروم باشد، از تمدن انسانى دور بوده و زندگانى پائين تر از زندگانى حيوانى پديدار خواهد گشت ، پس اگر كسى از چنين محلى خارج گرديد تا بتواند از رهنمودهاى علماء و بزرگان استفاده برد، و در مركز علم و تربيت قرار گرفت و سپس از كانون علم و تربيت به مركز اصلى خود كه فاقد علم و تربيت است هجرت نمود، چنين كسى گناه كبيره انجام داده ، چنين عملى توسط شما (پا) انجام خواهد گرفت . پا: شما هر چه از زيانهاى من بگوئيد يك هزارم زيانهاى شما نخواهد بود.
زبان : مگر زيان ديگرى در من تصور است ؟

next page

fehrest page

back page