اذيت همسايه
زبان : اذيت همسايه چه ربطى به من دارد؟
چشم : البته همسايه آزارى منحصر به شما نيست ، ولى بيشتر از راه تو همسايه افسرده
گشته و ناراحت مى گردد درباره حق همسايه چنين تعبيرى شده كه حرمت همسايه بر
همسايه مانند حرمت مادر انسان است . (146)
و در روايتى از پيغمبر اكرم (ص ) چنين نقل شده : كسى كه همسايه خود را اذيت كند خداوند
بر او بوى بهشت را حرام گرداند، و جايگاه او جهنم و بد جايگاهى است . (147)
درباره غير همسايه نيز سفارشات زيادى شده ، حتى نسب به كسانى كه همدين ما نيستند،
چنان كه در نامه على (ع ) به مالك اشتر ديده مى شود كه مى فرمايد:
و مهربانى و خوشرفتارى و نيكوئى با رعيت را در
دل خود جاى ده و مبادا نسبت به ايشان جانور درنده باشى و خوردنشان را غنيمت دانى !چون
آنها دو دسته اند: يا با تو برادر دينيند و يا در خلقت مانند تواند.
يعنى بايد با همه برادر باشى و مهربانى و چنان كنى كه حتى بيدينان رو به دين
آورده و به آن علاقمند گردند، و دين تو سبب نشود كه نسبت به همنوعان خود گر چه
كافر باشند تعدى و تجاوز نمائى ، چون آنها هم مانند تو مخلوق خدا و انسانند، منتهى
بدبختى آنها را گرفت و به دين اسلام نگرويده اند و بر گمراهى خود باقى مانده اند،
پس در نيازمنديها آنها را همچون ديگران به حساب آور و در رسيدگى به آنها كوتاهى
نكن !(148)
شوخى بيجا
از مزاح توست كه عده اى به هم مى ريزند و جدائى ها پديد مى آيد و افراد بسيارى از
يكديگر جدا مى شوند؛ آرى ، روايات بسيارى وارد شده كه از شوخى و مزاح زياد
بپرهيزيد، زيرا آبرو را مى برد و مزاح دشنام كوچك است و نور ايمان را مى برد و
جوانمردى را سبك مى كند و سبب كينه و عداوت مى شود و وقار را نابود مى سازد.
(149)
توطئه ها و جلسات مضر و طرح نقشه ها
و توئى اى زبان كه با بدان هم جلسه مى شوى و با آنان هم صحبت مى شوى و در
هدفشان ، آنها را كمك مى كنى و بر ضرر اسلام و مسلمين سخن مى گوئى ، و با كسانى
مشورت مى كنى كه اسلام آن را بر حذر داشته ، و از آن نهى شديد فرموده است .
و توئى كه كاباره ها، مجالس فحشاء، اركسترها را به راه مى اندازى و لهو و غنا و
موسيقى را كه از نظر تمام علما حرام است ، در جامعه رواج مى دهى ، و در آن ابدا حساب خدا
و پيغمبر و امام و معاد و قبر و قيامت را نمى نمائى و فقط اين چند روزه دنيا را مى بينى ،
ولى خوبست نظرى به رقاصان زير خاك رفته ، بنمائى و آوازه خوانهاى زير زمين
نهفته را ببينى ، و رقاصه ها و اهل صدا و آهنگ هاى دلربا را، زير خروارها خاك مشاهده كنى
و آن گاه عاقبت خود را هم در نظر گيرى .
و توئى كه راهپيمائى هاى بر خلاف دين و عقل و
استقلال و آزادى مسلمين را به راه مى اندازى ، هر روزى به يك نحو آهنگ ضد خدائى را به
وجود مى آورى و هر ساعت يك نغمه ساز مى كنى و شعارهاى مضر و بيجا مى دهى و هيچ
فكر جامعه و زن و مرد مسلمان نمى باشى و خونهاى ريخته عزيزان آب و خاك و دين عزيز
خود را در نظر نمى گيرى ، و زحمات فراوان و بيحد جامعه روحانيت ، پاسداران الهى ،
را فراموش كرده اى ، رنجهاى بسيار ارزنده تمام اقشار محترم را ناديده گرفته ، براى
بوالهوسى نغمه ساز مى كنى و مى خواهى هواى خود را بر همه آنها بچربانى و به
هوش باش و بيدار شو و از خواب گران برخيز و عادت شيطانى و هواى نفس را ترك نما
و طاغوت را زير پا نه و خدا را سايبان خود قرار ده ، و از پروردگار براى آن طلب مدد
كن !
فاش كردن اسرار
اين توئى كه سر مومنين را فاش مى كنى و آبروى آنها را مى برى ، نمى دانى كه در
اسلام براى آن روايات بسيارى نقل شده و آن اندازه در نگهدارى سر سفارش شده كه از
امام صادق (ع ) نقل گرديده :
وقتى بر حضرت عيسى مائده نازل شد، حضرت فرمود: از آن نخوريد تا من اجازه دهم ،
يكى از آنها از آن خورد، بعضى از اصحاب گفتند: يا روح الله !فلانى از آن خورد،
حضرت از او پرسيد تو خوردى ؟ گفت : نه ، اصحاب گفتند: بله ، به خدا قسم اى روح
خدا، از آن خورد!حضرت فرمود: برادرت را تصديق كن و چشمت را تكذيب نما. (150)
و نيز روايت شده : عبدالله بن سنان مى پرسد عورت مومن بر مومن حرام است ؟ حضرت
فرمود: بلى ، گفتم پائين آن ؟ حضرت فرمود: آنطور نيست كه تو
خيال كردى همانا آن فاش كردن سر اوست . (151)
آرى ، يكى از صفات بسيار بد، فاش نمودن اسرار است و بسيار مذموم و زشت و ناپسند
است و پر واضح است كه چه ضررها و نتايج سوئى دارد، چه فردى باشد يا اجتماعى ،
لشكرى باشد يا كشورى ...
زبان : بفرمائيد زيان ديگر من چيست ؟
چشم : آيا اسرار مردم را افشاء نمودن زيان كوچكى است ؟
زبان : شما كه به آن اشاره كرديد تكرار مكررات يعنى چه ؟
چشم : اگر هم به آن اشاره شده باشد، اشاره اى اجمالى و مختصر بوده ولى بنده
تصميم دارم مفصل تر آن را بازگو كرده ، شايد متوجه بزرگى زيان آن شده از چنين
عملى دست بردارى و متوجه گردى كه اگر مردم اسرارى را پيش تو مى گويند، تو را
امين دانسته اند، و گرنه كسى ديوانه نيست كه اسرار خود را نزد كسى كه آن را افشاء
مى كند بازگو كند.
زبان : بفرمائيد، استفاده مى كنيم .
چشم : محمد بن فضيل از حضرت موسى بن جعفر (ع )
نقل كرده كه به او گفتم : فدايت شوم !از برادر دينى ام مطلبى
نقل مى كنند كه از نظر من ناپسند است ، وقتى از او مى پرسم انكار مى كند، در صورتى
كه عده اى موثق آن را نقل كرده اند؟ حضرت فرمود: محمد!گوش و چشم خود را نسبت به بد
گوئى برادرت تكذيب نما، پس اگر پنجاه نفر سوگند خورنده بر مطلب خود گواهى
دادند و خود او گفت : چنين نيست ، او را تصديق نما و آنها را تكذيب كن ، و از او فاش نكن
چيزى را كه او را بد چهره سازى و جوانمرديش را بكوبى ، و در نتيجه از كسانى باشى
كه خداوند در كتابش فرموده . (152)
كسانى كه دوست ندارند فحشاء و كارهاى بد در ميان مومنان رايج گردد؛ در دنيا و آخرت
عذابى دردناك دارند. (153)
زبان : جدا روايت عجيبى است گر چه مربوط به شما و گوش مى باشد ولى چه كسى
مى تواند به آن عمل كند؟
چشم : اولا مربوط به شماست گر چه نامى هم از ما به ميان آمده . ثانيا!كسانى كه معتقد
به اسلام و پابند به مكتب قرآن و آئين الهى بوده به آن
عمل خواهند كرد؛ عمل ما اسلامى نيست ، اخلاق ما قرآنى نبوده ، كردار و گفتار ما الهى نمى
باشد وگرنه ما بايد طبق روايات عمل كنيم و
عمل ما بايد با برنامه هائى كه از راه پيامبر و
آل (عليهم السلام ) براى ما تعيين شده تطبيق كند.
و نيز زراره از امام باقر (ع ) نقل نموده : نزديك ترين حالات انسان به كفر وقتى است كه
انسان با كسى برادرى كند، آن گاه لغزشهاى او را بشمارد و بايگانى نمايد تا يك
روزى به واسطه زلات و لغزشها او را سرزنش كند. (154)
زبان : اين روايت چه ربطى به فاش كردن اسرار دارد؟
چشم : اگر دقت بفرمائيد بى ربط هم نيست و اگر مربوط به بحث ما هم نباشد، ذكرش
در اينجا بى فائده نيست ، چنان كه ذكر اين روايت هم به نظر من خالى از لطف نمى
باشد:
اسحاق بن عمار مى گويد: از امام صادق (ع ) شنيدم كه فرمود:
رسول خدا (ص ) فرموده اى كسانى كه با زبان اسلام آورده ولى هنوز ايمان به
دلهايتان نرسيده ! از مسلمين بدگوئى نكنيد و اسرار آنها را جستجو منمائيد، زيرا هر كه
به دنبال اسرار ديگران رود، خداوند سر او را
دنبال كرده و هر كه خداوند به دنبال سر او رود، او را رسوا سازد گر چه در خانه اش
باشد. (155)
زبان : اين روايت هم گر چه ربطى به موضوع بحث ما نداشت ، اما جدا بى فائده هم
نبود؛ زيرا بسيارى از ماها ممكن است به دنبال اسرار ديگران رفته و تجسس كه در اسلام
ناروا و ناپسند بوده با اين كار عملى گردد، آنگاه
مشمول اين روايت گرديم ، حال بفرمائيد اگر مردم اسرار خود را نگهدارى كنند بهتر نيست
تا بنده و برادرمان گوش مبتلا به چنين گناهانى نشويم ؟
تجسس حرام است
چشم : البته بهتر است ، ولى ما نيز بايد توجه داشته باشيم كه رفتن به
دنبال اسرار مردم - مانند تجسس از حالات آنها تا بدانند آيا نماز مى خوانند يا نه ، روزه
مى گيرند يا نه ، خمس مى دهند يا نه ، ربا مى خورند يا نه ، شراب مى خورند يا نه ،
در منزل خود عمل نامشروع انجام مى دهند يا نه ، آيا مالشان مخلوط به حرام است يا نه ؟ در
آمدشان از راه حلال است يا نه ، خانه و زمين مال آنها بوده يا غصبى است ، و ده ها امور
ديگر- همه و همه خلاف شرع بوده و اسلام از آن نهى شديد فرموده است .
آرى ، اگر افرادى در مقابل اسلام و حكومت الهى بايستند و بخواهند رژيم دينى را
سرنگون كنند، و در خانه هاى مخفى و ضد اسلامى جمع شده و توطئه كنند، ما بايد آن
اسرار به دست آورد و خنثى كنيم و بايد توجه كرد نه تنها اين
عمل حرام نيست ، بلكه از اهم واجبات خواهد بود.
راز دارى
و اما نگفتن اسرار و اسرار را در سينه نگهداشتن ، خود يكى از دستورات عاليه اسلام و از
وظائف انسانى و اسلامى است ؛ زيرا با لب گشائى اسرار فاش خواهد گرديد، چنان كه
از حضرت على (ع ) روايت شده است : هر حديثى كه از دو نفر (يا از دو لب ) تجاوز كند
فاش مى گردد. (156)
و از حضرت رضا (ع ) روايت شده كه مومن ، مومن نمى شود مگر اين كه در او سه خصلت
باشد: خوئى از پروردگارش ، و صفتى از پيامبرش ، و خصلتى از وليش ، اما خصلتى
كه از پروردگارش مى باشد: نگهدارى سر خود است ، خداوند
عزوجل فرموده : خداوند داناى به غيب است ، پس بر غيب خود احدى را مطلع نسازد، مگر
كسى را كه خود پسندد مانند فرستاده خود، و اما روشى كه از پيامبر است ، پس مدارا كردن
با مردم است ، زيرا خداوند عزوجل پيامبر خود را به مدارا كردن با مردم فرمان داده و
فرموده : بخشش را اتخاذ كن ، و به معروف امر كرده و از نادان ها اعراض نما، و اما صفتى
كه از ولى اوست ، صبر بر فقر وفاقه ، و شكيبائى بر رنج و سختيهاست ؛ زيرا
خداوند عزوجل مى فرمايد: و صبر كنندگان در فقر و سختى . (157)
و از امام صادق (ع ) نقل شده : سر تو خون توست پس نبايد از غير رگهاى خودت جريان
پيدا كند. (158)
و از حضرت على (ع ) نقل گرديده سينه خردمند صندوق سر اوست (159) و نيز از آن
بزرگوار روايت شده كه فرمود: خير دنيا و آخرت در نگهدارى سر، و رفاقت اخيار گرد
آمده ، و بدى در افشاگرى اسرار، و برادر گرفتن اشرار جمع شده است . (160)
روايت شده كه امام صادق (ع ) فرمود: رفيقت را مطلع مساز مگر بر آن چيزى كه اگر
دشمنت بر آن آگاه شد بر تو ضرر نزند، چون ممكن است روزى اين دوست ، دشمنت بشود.
(161)
زبان : جدا دستورات متينى است ، ولى كمال بى انصافى است اگر كسى كه مورد اطمينان
قرار مى گيرد و در نزد او اسرارى گفته مى شود و امين مردم به شمار مى آيد، خائن
گردد و اسرار را فاش كند!
چشم : آرى ، بالاترين درجه از نامردى را دراست ، زيرا
نقل شده : سينه هاى آزاد مردان قبرهاى اسرار است . (162) بويژه اگر اسرار از خاندان
عصمت و طهارت باشد.
زبان : مگر اهل بيت عترت و طهارت اسرار دارند!
اسرار آل محمد (عليهم السلام )
چشم : آرى ، اسرار مهم از آن آنهاست ، زيرا اسرار حكومتى است ، بايد حفظ شود و تا به
حال هر زيانى كه مسلمين مشاهده كرده ، و هر شكستى كه بر حكومت اسلامى وارد شده ، و هر
ضربه اى كه زمامداران الهى ديده اند، اكثر از راه افشاگرى اسرار سفراى الهى و
آل محمد (علهيم السلام ) بوده است ، كه نمونه اش را ما در تاريخ زياد مى بينيم (و ما
نمونه بارز آن را در اين چند سال جمهورى اسلامى ديده كه چگونه با فاش كردن اسرار
حكومتى و خيانت هاى سردمداران فاسد غرب زده ، چه ضربه هائى بر پيكر عزيز اسلام
و مملكت اسلامى و ملت قهرمان ايران وارد گرديد) و لذا روايات زيادى در اين خصوص
وارد شده است .
از امام صادق (ع ) در تفسير گفتار خدا: و مى كشند انبياء را بدون حق (163)،
فرموده به خدا سوگند آنها را با شمشيرهاشان نكشتند، بلكه راز آنها را فاش كرده و
عليه آنان افشاگرى كردند و در نتيجه ، انبياء كشته شدند. (164)
و نيز از آن بزرگوار نقل شده : كسى كه چيزى از امر ما را افشاء نمايد، مانند كسى است
كه ما را عمدا كشته ، و ما را از روى خطا نكشته است . (165)
و از آن حضرت نيز روايت گرديده : و افشاگر آن چه خداوند پوشش آن را خواسته ، از
دين خارج است . (166)
و به همين جهت ما روايات بسيارى را در باب تقيه مى بينيم كه ائمه هدى (عليهم السلام )
شيعيان خود را اغلب اوقات امر به تقيه نموده ، تا بدين سبب اسلام عزيز و خون خود و
امامان را حفظ نمايند.
زبان : لطفا بيشتر توضيح داده و معناى تقيه را روشن سازيد.
چشم : تقيه يعنى تحفظ و خود نگهدارى از ضرر دشمن ، و لذا تحفظ گاهى با قيام و
نهضت عليه دشمن ، تصور مى شود و زمانى با سكوت ، بنابراين هر كجا كه انسان مى
بيند در خطر مى افتد، لازم است واجب را ترك گفته و حرام را مرتكب شود و خود را از خطر
نجات دهد، در صورتى كه جان مهمتر باشد، و گرنه گاهى بايد جان را فدا نمود،
مانند فداكارى در راه دين ، چنان كه سيره پيمبران و امامان چنين بوده است .
زبان : دليلى هم بر گفتار خود داريد؟
چشم : دليل آن ، روايات بسيارى است كه در اين باب ذكر شده و به حدى
قابل اهميت است كه بعضى از فقهاى بزرگ مانند شيخ انصارى (ره ) كتابى
مستقل در موضوع آن نوشته و آن را بر پنج قسمت تقسيم نموده است : واجب ، حرام ، مكروه ،
مباح ، مستحب .
زبان : لطفا مفصل تر بيان كنيد.
چشم : تفصيل آن را بايد در كتابهائى كه در اين زمينه نوشته شده ، جستجو كرد. هر مقلدى
وظيفه دارد از مرجع خود سوال كند تا بداند در كجا و در چه زمان و در چه موضوعى بايد
تقيه كند چون مساله تقيه از مسائل خيلى دقيق و
قابل اهميت است .
زبان : اميدوارم كه ديگر زيانى در من سراغ نداشته باشيد.
چشم : مگر زيان هاى شما تمام شدنى است ؟
خيانت در مشورت
زبان : خيلى ممنونم !چه زيان ديگرى در من متصور است ؟
چشم : خيانت در مشورت توسط چه كسى انجام مى گيرد؟ شما مى توانيد اين زيان را به
گردن ديگران بيندازيد؟
زبان : چه عرض كنم ؟!
چشم : چه عرض كنم ندارد، شكى نيست در اين كه خيانت از ناحيه شما انجام مى گيرد.
زبان : حالا حساب كنيد چنين كارى از من صادر شود، چه اشكالى دارد؟
چشم : شما اگر مقدارى ، مطالعه داشتيد، اشكال آن را مى فهميديد، آيا نديده ايد روايتى
را كه حضرت رضا از پدران بزرگوارش (عليهم السلام )
نقل نموده كه حضرت على (ع ) فرمود: هر كه در مشورت به مسلمانان خيانت كند، در حقيقت من
از او برى هستم ، (167)و از آن حضرت نيز وارد شده : هر كه با او مشورت مى شود، از
او انتظار ايمن بودن مى رود. (168)
و از اين قبيل روايات از ائمه معصومين (عليهم السلام )فراوان رسيده است .
زبان : چرا ديده ام ، ولى مگر كسى مجبور است با من مشورت كند، تا در نتيجه ، من به او
خيانت كنم ؟
چشم : برادر عزيز! موضوع مشورت چيزى است كه هم در قرآن به آن سفارش گرديده و
هم در روايات به آن اهميت داده شده است .
زبان : ممكن است بعضى از آنها را بيان كنيد؟
چشم : چرا ممكن نيست ؟ آن چه يادم هست عرض مى كنم ، خداوند درد و جاى قرآن نسبت به آن
سفارش فرموده ، يكى در سوره آل عمران كه فرموده : اى پيامبر!با آنان در كار
مشورت نما، و هر گاه بعد از مشورت تصميم گرفتى بر خدا
توكل كن ، چون خدا توكل كنندگان را دوست دارد (169)
و ديگر در سوره شورى ، مى فرمايد: و آنها (مومنين ) كارشان را با مشورت يكديگر
انجام مى دهند. (170)
و در روايتى از حضرت على (ع ) نقل گرديده كه فرمود:
رسول خدا (ص ) مرا به سوى يمن فرستاد، و به من سفارش كرد: يا على ! حيران نگشت
آن كه استخاره كرد و پشيمان نشد كسى كه مشورت نمود. (171)
و از امام صادق (ع ) نقل گرديده : هر گز كسى با مشورت به هلاكت نرسيده است .
(172)
زبان : با چه كسى بايد مشورت كرد؟
چشم : شكى نيست در اين كه چنين قانونى عبث نبوده ، غرضى عقلائى در آن مترتب است ،
بنابراين بايد با كسانى مشورت نمود كه آن غرض
حاصل گردد، و آن حاصل نخواهد شد مگر اين كه مشورت با اشخاص
كامل و جامع باش ، و لذا در روايات وارده از معصومين (عليهم السلام )، مشورت با چند
دسته نهى شده از طرفى سفارش گرديده كه با
عاقل پارسائى كه از خدا مى ترسد، مشورت نمائيد، چون او آدمى را به خير دعوت مى
كند. (173)
زبان : آن چند دسته كيانند؟
چشم : كسانى كه مشورت با آنها مذمت شده عبارت از اين افراد است ، افراد پست و فرو
مايه افراد: بخيل ، حريص ،و كسانى كه استبداد راى دارند، افرادى كه متلونند، افراد
لجوج ، هوا پرست ، احمق ، ناتوان و ضعيف الراى و همچنين زنها، به طورى كه در روايت
آمده : مشورت با اينها موجب هلاكت و فساد در دين و دنياست . (174)
(نكته اى كه لازم است در اينجا به بانوان محترمه تذكر داده شود اين است كه مبادا از اين
قبيل روايات بلكه آيات قرآنى (الرجال قوامون على النساء...) ناراحت شده يا ادعا كنند
كه بعضى از خانم ها از بعضى مردان از نظر فكرى بالا ترند. البته صحيح است چه
بسيار از زنها كه از بعضى مردان فكرشان روشن تر و بالاتر است ، ولى بايد حساب
نوع را كرد، آيا همه زنها چنين هستند؟ مسلما نه ، پس بايد نوع و حكمت در قانون را ملاحظه
كرد نه اشخاص را، بعلاوه بايد همه ما تابع اسلام و قانون گذار دين باشيم ، چه به
فكر ما برسد يا نرسد، چه بحسب ظاهر به نفع ما باشد يا به ضرر، بعد از آن كه در
اسلام چنين حكمى ثابت گرديد، معلوم خواهد شد كه به نفع ماست ، بايد تسليم بوده و
نق زدن خود دليل نپذيرفتن قانون است ، و در حقيقت ايراد به قانون گذار خواهد بود،
بعلاوه بايد توجه كرد در اسلام احكام زيادى ديده مى شود كه خداوند حكيم امتيازات و
تفاوت هاى زيادى ميان مرد و زن قرار داده ، اختصاص به مشورت ندارد، مانند: جايز نبودن
تقليد از زن ، جائز نبودن رهبريت و امام جماعت شدنشان براى مردان ،
قبول نشدن شهادت آنها در بسيارى از مواقع كه اگر هم پذيرفته شود دو زن جاى يك
مرد به حساب مى آيد، و مانند آن كه تصرفات ولايتى آنها خيلى محدود است ، در حجاب ،
در نذر و يمين ، در نفقه ، در حقوق زن و شوهرى ، در زينت و
تجمل ، در عبادات ، در نكاح و طلاق ، در جهاد، در ارث ، در حدود و ديات از مردان ممتازند،
بنابراين نبايد ناراحت شد از اين كه اسلام فرموده با زنان امم مشورت نكنيد).
دست : خوب است به زيان ديگر زبان بپردازيد.
زبان : شما چرا خودتان را فراموش كرده و پيوسته مرا مى آزاريد؟
دست : چه اذيتى و چه آزارى ؟ ما بايد زيان هاى يكديگر را بازگو كرده ، در صدد
اصلاح آن برائيم .
پا: با اجازه ، من به زيان ديگر زبان بپردازم ؟
دست : بفرمائيد.
فخر فروشى
پا: مفاخرتهاى فراوان در موضوع پدران ، اموال ، اولاد، توسط جنابعالى انجام مى
گيرد، در صورتى كه در قرآن و روايات از آن نهى شديد شده است .
زبان : ممكن است بفرمائيد خداوند در كجاى قرآن از آن نهى فرموده و همچنين حديثى يا
روايتى در اين زمينه كجا عنوان گرديده است ؟
پا: پروردگار جهان مكرر در قرآن از آن نهى فرموده ، بلكه مخصوصا يك سوره درباره
تكاثر نازل فرموده ، مى فرمايد: شما را مفاخرت بر يكديگر (به بسيارى قبيله و
عشيره و اموال )، از طاعت و ذكر خدا باز داشته به حدى كه به گورستان آمده مردگان را
شماره كرده ، نبايد چنان باشد، زود باشد كه خطاى خود را بدانيد. (175)
و در جاى ديگر مى فرمايد: اى مردم !شما را از يك مرد و زن آفريديم ، شما را فرقه
فرقه و قبيله قبيله قرار داديم ، تا يكديگر را بشناسيد، همانا گرامى ترين شما در نزد
خدا با تقواترين شماست . (176)
و از امام باقر (ع ) روايت شده اصل و ريشه انسان دين او، و حسب او خلقش ، و كرم او
تقوايش مى باشد، و به راستى كه همه مردم به طور تساوى از آدمند. (177)
و از على بن ابى طالب (ع ) روايت گرديده است : هركه چيزى را براى فخر فروشى
انجام دهد، خداوند او را روز قيامت ، سياه محشور فرمايد. (178)
زبان : راستى مطلب خوبى را تذكر داديد، من نمى دانستم كه تفاخر به
مال و ثورت و ماشين و خانه و زن و بچه و علم و قدرت و منصب و... اين اندازه بد بوده و
زيان دنيوى و اخروى دارد، اميدوارم بتوانم خود را
كنترل كرده و كمتر چنين مطالبى را بازگو كنم .
پا: خيال نمى كنم بتوانى خود را كنترل كنى ، زيرا زيان هاى تو يكى و دو تا نيست .
زبان : دوباره براى من چه خوابى ديده اى !؟
پا: نه ، خواب نديده اى بلكه در بيدارى ديده ام .
زبان : هر چه در نظر دارى بفرمائيد؟
مدح غير خدا در غير رضاى او
پا: آيا شما در مدح و ثناى ديگران خدا را در نظر مى گيريد؟
زبان : چطور؟
پا: آدمى بايد در مجالس و محافل و مجالست ها و برخوردهايش هميشه خدا را در نظر
بگيرد، براى احدى به جز از راه خدا حسابى با زن نكند، كسى را بدون رضايت خدا مدح
و ثنا ننمايد كه خود يك نوع شرك خفى است ، بشر را از حد خودش بالاتر نبرد، انسان ها
را در غير حد خود ستايش ننمايد، هميشه مدح و ثنا بايد به اندازه و در خور ظرفيت طرف
باشد كه اگر بيشتر باشد، تملق و چاپلوسى خواهد بود و اگر كمتر باشد
بخل يا حسد است ، و بر اين مضمون از حضرت على (ع ) روايتى وارد شده است . (179)
خوب است هر مداحى و هر ثنا گوئى گفتار پروردگار قهار و با عظمت را پيوسته در
نظر گيرد كه درباره انسان هاى به حسب ظاهر قوى ، مانند پادشاهان ، ثروتمندان و
زورمندان و امثال آنها چه مى فرمايد؟ قرآن در اين باره مى فرمايد:
و آنان براى خود مالك نفع و ضررى نخواهند بود و مرگ و حيات وزنده شدن بعد از مرگ
را مالك نخواهند بود. (180)
بنابراين ، شما بايد حساب خود را بنمائيد و بى جا و بى حساب و بيش از اندازه از
كسى تعريف نكنى ، مع الاسف من از شما مكرر ديده و يا شنيده ام كه افرادى را بيش از
اندازه تعريف كرده و يا بدگوئى مى كنيد، در صورتى كه در حرمت و قباحت آن ، هم
عقل دلالت دارد و هم شرع ، هم قرآن از آن نهى فرموده و هم پيامبر و
آل (عليهم السلام ).
زبان : ممكن است ادعاى خود را از كتاب و سنت ثابت كنيد؟
پا: چرا ممكن نيست ، شما به اين آيه در قرآن بر خورد نكرده ايد كه خداوند مى فرمايد:
به كسانى كه ستم مى كنند اعتماد منمائيد وگرنه آتش شما را نيز فرا خواهد گرفت
!(181)
و همچنين از پيامبر اكرم (ص ) روايت شده : هر كه
اهل دنيا را تعظيم كند و او را بجهت طمع در نيايش دوست داشته باشد، خداوند بر او غضب
كرده و با او همراه قارون در يك درجه در تابوتى پائين آتش جهنم خواهد بود. (182)
بنابراين بايد در كار خود حساب كرام الكاتبين را نموده ، بدانى كم و زياد تو نوشته
مى شود و هر چه گوئى آن را ثبت و ضبط مى نمايند، چنان كه در دعاى
كميل مامورين حفاظت و بايگانى را چنين معرفى مى كنى و مى گوئى : خدايا خطاها و
گناهانم را در همين شب و همين ساعت ببخش !آن گناهانى كه كرام الكاتبين را مامور حفظ آن
نمودى . (183)
گوش : از اين بحث تكليف من هم روشن مى شود.
پا: بلى ، تكليف شما هم مشكل است ، در اين اوقات نبايد خود را باخته و فريب مدح و ثناى
زبان را بخورى و بدانى كه از رسول خدا (ص )
نقل شده : به صورت مداحان خاك بپاشيد (184) البته معلوم است كه مراد از آن ، مدح و
ثناى بيجاست و گرنه ما در سيره ائمه هدى (عليهم السلام ) مكرر ديده ايم كه مداحانى
در مقابل آنان ايستاده و مدح و ثنا كرده اند.
گر چه از حضرت على (ع ) روايت شده : كه دسته اى روبروى آن حضرت آن بزرگوار
را مدح و ثنا گفتند، آن جناب عرضه داشت : بارالها تو به من از خودم داناترى ، و من به
خودم از آنها داناترم ، بارالها ما را بهتر از آن چه گمان مى كنند قرار ده و براى ما
بيامرز آن چه را كه نمى دانند، (185) و چنين كارى دستور بزرگى است براى پيروان
آن بزرگوار، كه اگر آنان را ستودند همان كلمات را بر زبان جارى سازند.
و خلاصه بايد بدانى تعريف و تنقيد مردم ذات تو را تغيير نمى دهد، اگر براستى
بدى ، بايد بكوشى تا خود را اصلاح نمائى ، مدح و ثنا و تعريف ديگران تو را خوب
نمى سازد، و اگر طلاى نابى ، تنقيد و بد گوئى مردم تو را بد نمى كند، به همين
مضمون روايتى از حضرت موسى بن جعفر (عليهما السلام )
نقل شده است :
به هشام نصيحت مى كند و مى فرمايد: اى هشام !اگر در دست تو جوزه (گردو يا دانه اى
از انگور) است ، و مردم بگويند: آن لولو (در و مرواريد) است ،تو را سودى نبخشد چون
خودت مى دانى كه آن دانه جوزه است ، و اگر در دست تو لولويى باشد و مردم بگويند
كه آن جوزه است به تو زيانى وارد نياورد، در صورتى كه ميدانى آن لولو است .
(186)
مرحوم مجلسى (ره ) بعد از ذكر اين روايت مى فرمايد:
حاصل آن مغرور نشدن به مدح مردم و افتخار نكردن به ثناى آنهاست .
بدى عشق به غير خدا
زبان : شما اين روايت را چه گونه معنى مى كنى كه از حضرت صادق (ع ) وارد شده ،
به عموم شيعيان خطاب مى كند و مى فرمايد: اى شيعيان !باعث سرافرازى ما باشيد نه
موجب ننگ و سرافكندگى ما!درباره مردم حرف خوب بزنيد، و زبانهايتان را نگهدارى
كرده آنها را از زياده ها و گفتار بد باز داريد. (187)
پا: اين روايت جز ضرر چه نفعى به حال تو داشت ؟
زبان : مگر حضرت نفرمود: درباره مردم حرف خوب بزنيد و از گفتار بد بپرهيزيد، من
كه مدح مردم مى كنم به وظيفه خود عمل مى نمايم .
پا: بسيار در اشتباهى !مراد حضرت اين نيست كه مداح غير خدا باش يا در برابر خدا دكان
باز كن ، بلكه نظر مبارك آن بزرگوار، همان تكليفى است كه پيوسته ما تو را نصيحت
مى كنيم و مى گوئيم خود را نگهدار و از گفتار ناپسند دورى كن تا جز گفتار پسنديده از
تو سخنى صادر نگردد.
حضرت مى خواهد عظمت شيعه خود را بيان كند كه وظيفه شيعه نگهدارى زبان است ، پيرو
ما و كسى كه در خط ماست نبايد حرفهاى بى معنى و پوچ از او صادر شود، و يا بد
گفتار باشد، بلكه بايد زينت ما باشد، كه آن در حسن گفتار تحقق مى يابد.
زبان : زيان محبتهاى دوست ما (قلب ) نسبت به ديگران ، كمتر از زيان من نيست ، زيرا ملاك
در مدح و ثنا و عشق به غير خدا يكى است .
پا: جدا مطلب حساسى را گفتيد، من تا به حال متوجه آن نبودم ، بفرمائيد دليلى هم بر
گفته خود داريد؟
قلب : معلوم نيست دليلى داشته باشد، شايد ادعاى محض باشد.
زبان : بنده تا چيزى را نبينم ادعا نمى كنم .
قلب : ادعاى بزرگى را كرديد.
زبان : بنده قبول دارم كه جرمم بسيار است و زيان فراوانى را دارا مى باشم ، ولى تا
به حال خيال نمى كنم مطلبى را گفته باشم كه بدون
دليل باشد، اگر گفته ام بفرمائيد.
قلب : حالا دليل خود را بيان كنيد.
زبان : دليل من تجربه هاى زيادى است كه در حق تو داشته ام ، انسان يا بايد محبت خدا
را در دل جاى دهد، يا محبت غير او را، جمع آن دو امكان ندارد، و لذا محمد بن سنان از
مفضل نقل مى كند كه از امام صادق (ع ) از حقيقت عشق پرسيدم ؟ فرمود:
دل هائى است خالى از ياد خدا، پس خداوند محبت غير خود را به آنها چشانيده است (188)،
يعنى عشق و عاشقى در جائى است كه ياد خدا محقق نگردد، بلكه ياد حضرت حق تصور
نشود.
و از امام صادق (ع ) نقل گرديده است : دل حرم خداست ، در آن غير خدا را اسكان مده
(189)، روايات و دليل هاى ديگرى هم هست كه نيازى به ذكر آنها نمى باشد.
گدائى
پا: خيال مى كنم از همين كانال باشد گدائى و
سوال از مردم كه آن هم يك نوع توجه به غير خدا و
دل كندن از خدا و رو آوردن به مخلوق است .
زبان : آفرين !
قلب : يعنى مى گوئيد اين عمل هم از زيان هاى من است ؟
زبان : البته بدون دخالت تو هم نيست و حقا بايد درباره جناب عالى
مفصل بحث كرد، زيرا تا تو از خدا گريزان نشوى و پروردگار با عظمت ، رازق ، حكيم ،
دانا، بينا و شنوا را فراموش ننمائى و به خلق خدا توجه پيدا نكنى ، دوست عزيز ما
(دست ) به جانب كسى دراز نمى شود.
دست : باز هم پا تو كفش ما كردى ؟
زبان : من كه از شما دفاع كردم و تقصير شما را به گردن (قلب ) انداختم .
دست : اشكالى ندارد زيان آن را بيان كنيد.
زبان : دوست عزيز ما (پا) كه چنين ادعائى را كردند بايد اثبات مدعا كنند.
پا: بالاى چشم ، اولا در (وسائل ) يك باب مخصوص اين جهت عنوان گرديده : شهادت كسى
كه به سوى مردم دست دراز مى كند كه گدائى نمايد
قبول نمى شود و رواياتى هم به اين مضمون
نقل شده ، چنان كه محمد بن مسلم گويد: امام باقر (ع ) فرمود:
رسول خدا (ص ) شهادت گدائى را كه با دست دراز كردن به جانب مردم
سوال مى كند رد نمود، آن گاه امام باقر فرمود: براى اين كه او بر گواهى دادن ايمن
نيست ، چون كه اگر به او داده شود خوشنود گشته و اگر به او چيزى داده نشود غضب
كند (و فحش و ناسزا گويد) (190) و ثانيا روايات فراوانى در نكوهش آن ، به اين
مضمون وارد گشته : هر كه از شيعيان ماست گدائى نكرده و
اهل لواط هم نمى باشد. (191)
و همچنين روايات ديگرى به اين مضمون : جز اين نيست كه شيعه ما صدا نمى كند مانند
صدا كردن سگ ، و طمع ندارد همچون طمع كلاغ ، و از مردم
سوال به كف نمى كند اگر چه از گرسنگى بميرد. (192)
بنابراين ، اين مطلب قابل تشكيك نبوده و كسى ترديدى ندارد كه
سوال از مردم و گدائى و دست دراز كردن به سوى خلق ناتوان - و عاجز و ضعيفى كه
حتى قدرت ندارد غذاى خود را از دهان پشه اى بگيرد و يا اگر آب زمين فرو رفت قدرت
بر گرداندن آن را ندارد، و يا اگر خداى نخواسته قحطى پديد آيد يكديگر را از
گرسنگى پاره پاره كرده و آدم خوارى باب مى شود و توانائى ندارد حتى يك دانه جو و
يا گندم بيافريند، و يا اگر مرگ فرا رسد قدرت دفع آن را ندارد- از كارهاى بسيار
زننده و زشت مى باشد، از پيامبر بزرگ اسلام (ص ) روايت شده كه به ابوذر فرمود:
اى اباذر! مبادا سوال كنى ، زيرا آن ، خوارى آماده و بيچارگى است كه به سوى آن شتاب
مى نمائى ، و در آن حساب طولانى است روز قيامت . (193)
و از امام صادق (ع ) نقل گرديده كه فرمود: چهار خصلت است كه در مومن نيست : ... و
بر در خانه ها گدائى نمى كند (194)
و در روايت ديگر دارد كه فرموده : در شيعه ما سه چيز نيست : در ميان آنها كسى نيست كه
سوال به كف كند، و در ميانشان بخيل وجود ندارد، و از ميان آنها كسى نيست كه لواط دهد.
(195)
و در ورايت ديگر از آن بزرگوار نقل گرديده : كسى كه گدائى كند در حالى كه قوت
سه روزش را دارد، خداوند را در روز لقاء ملاقات كند در صورتى كه در روى او
گوشتى وجود ندارد. (196)
و از نبى گرامى اسلام (ص ) روايت شده : دست دهنده و دست بالا، بهتر از دست پائين و
دست گيرنده است . (197)
و از امام باقر (ع ) روايت شده : اگر گدا بداند در گدائى چه هست هيچگاه احدى از ديگرى
سوال نخواهد كرد، و اگر بخشنده هم بداند در عطا و بخشش چه هست هيچ گاه فردى فرد
ديگرى را رد نخواهد نمود. (198)
رد سائل
دست : پس شما با حديثى كه ذكر كرديد، جرم ديگرى هم براى ما ثابت مى كنيد، و آن رد
سائل است .
زبان : آرى ، جرم ديگر شما ندادن صدقه و رد
سائل است ، چنان كه از قرآن هم استفاده خواهد شد، خداوند دانا و حكيم فرموده : و اما
سوال كننده را رد مكن (199) روايات هم از اين زمينه بسيار است و به حدى در نكوهش رد
سائل سخن به ميان آمده كه چنين فرموده اند: اگر چنين نبود كه مساكين دروغ مى گفتند،
رستگار نمى گرديد كسى كه آنها را رد كند. (200)
و اكيدا سفارش شده كه سائل را رد نكنيد گر چه به نصف خرمائى باشد.
از رسول خدا (ص ) نقل گرديده : سائل را رد نكنيد گر چه با بخشش كم و به نرمى و
مهربانى باشد، زيرا بر در خانه هاى شما گاهى كسى مى آيد كه نه از آدم است و نه از
جن (ممكن است فرشته اى باشد)، نگاه مى كند كه رفتار شما در آن چه خداوند به شما
واگذار كرده چگونه است . (201)
بايد به اين موضوع توجه كرد كه در تمام
اعمال ، همه ما موظف بوده از پيشوايان دينى خود سرمشق گرفته ببينيم آنان چگونه
توكل داشته كه مختصر چيزى را از ديگرى در خواست نكرده ، بلكه همه امور خويش را به
خداى قادر متعال تفويض نموده و در برخورد با
سائل چگونه رفتارى داشته اند؟
قلب : شما (اى زبان ) وعده داديد مفصل درباره من سخن بگوئيد، آيا فراموش كرديد؟
چشم : اگر اجازه باشد من مختصرى در حالات دوست عزيزمان (قلب ) وارد شده مطالبى را
به عرض برسانم .
زبان : بفرمائيد.
شناخت قلب
موضوع شناخت قلب از موضوعاتى است كه به
قول علامه بزرگوار، محدث خبير و محقق بصير، فقيه كم نظير، نابغه عصر، مرحوم
مجلسى (رحمة الله عليه ) از چيزهائى است كه بر اكثر خلق فهم آن پوشيده است ، زيرا
از پيشوايان دينى ما درباره آن چيزى نرسيده مگر با كنايه و اشاره .
و آن چه مشهور ميان حكماء و فلاسفه است ، قلب همان نفس ناطقه انسانى است كه واسطه
ميان عالم روحانى و عالم جسمانى مى باشد. (202)
مرحوم طريحى كه از بزرگان اهل حديث است چنين فرموده : از بعضى محققين
نقل شده كه قلب به دو معنى اطلاق مى شود، يكى همان قلبى كه در طرف چپ سينه قرار
دارد، كه منبع جان و معدن آن است ، چنين معنائى در چهار پايان بلكه در ميت هم وجود دارد،
دوم همان لطيفه ربانيه كه از آن گاهى به قلب و زمانى به نفس و زمان ديگر به روح و
احيانا به انسان تعبير شده و چنين قلبى است كه مدرك و عالم و عارف و مخاطب پروردگار
و معاقب است و براى آن يك نوع علاقه اى با قسم
اول از قلب بوده كه فكر بشر در آن متحير است و نفهميده اند كه آيا تعلق به او مانند
تعلق اعراض است به اجسام ، يا اوصاف است به موصوفات ، يا تعلق هاى ديگر.
(203)
پا: راستى مساله قلب حيرت آور است ، زيرا تعبيراتى كه در قرآن و روايات از آن شده
است ، گاهى چنان است ؟ به طور كامل از آن قلب صنوبرى كه در طرف چپ آدمى قرار
گرفته فهميده مى شود.
قرآن كريم نيز در چند مورد به قلب اشاره مى كند، چنان كه فرموده : آن خناسى كه در
سينه اى مردم وسوسه مى كند (204)
و نيز فرموده : راستى كه خداوند به صاحبان سينه ها دانا مى باشد (205) و نيز
فرموده : در حقيقت به سوى شما آمده از جانب پروردگارتان پندى و شفائى براى آن چه
در سينه هاست (206) و در جاى ديگر چنين مى فرمايد: كه چرا كفار در زمين سير نمى
كنند تا با چشم و گوش و دل قضايا را ديده و از آن پند گيرند، بعد بيان مى فرمايد:
كه در حقيقت آنها نا بينا نيستند، وليكن چشمهاى قلب هائى كه در سينه هاست كور و
نابيناست . (207)
از اين قبيل آيات ، بسيار است و لذا شناخت قلب هم يكى از مجهولات ماست (مجهولاتى كه از
اقيانوس ها وسيعتر است ) و ما نمى توانيم قطعا بفهميم كه حقيقت قلب چيست ؟ ولى كم و
بيش نقش مهم آن را درك خواهيم كرد.
چشم : بلى چنين است ، ولى چاره اى نيست از اين كه مقدارى درباره دوست خود (قلب ) بحث
نموده تا مختصر شناختى در حق آن پيدا كنيم .
زبان : آقاى چشم !شما به دنبال گفتار فلسفى رفتيد، ما كورى ، و بينائى قلب را از
شما در خواست نموديم .
چشم : عجله نكن ، به آنجا هم خواهم رسيد؛ زيرا مساله قلب آن اندازه
سهل نيست كه فورا آدمى آن را درك كند، مقام و منزلت قلب خيلى بالاتر از اينهاست كه ما
فكر مى كنيم .
از امام صادق (ع ) روايت شده كه فرمود: براستى كه رتبه قلب در برابر جسد به
منزله امام است نسبت به مردم كه اطاعت او بر آنها لازم مى باشد. (208)
و در حديث قدسى است كه خداوند فرمود: مرا نه زمين و نه آسمان فراگيرد، ولى قلب
بنده مومن ، مرا جا مى دهد. (209)
و از پيامبر گرامى اسلام روايت شده : اگر نه اين بود كه شياطين در
دل هاى فرزندان آدم وسوسه مى كردند هر آينه به ملكوت آسمان ها نظر مى كردند.
(210)
زبان : جدا مطلب عجيبى است ، اين مطلب كه اگر بشر به
دنبال معصيت نرود به ملكوت نظر كند ولى چنان كه از اين روايت و روايات ديگر و آيات
استفاده خواهد شد، گر چه رتبه و مقام قلب خيلى بلند است اما، وقتى كه واژگون گردد و
محكوم نفس و شيطان قرار گيرد، منزلت آن از هر يك ما پائين تر قرار خواهد گرفت .
چشم : آرى ، ما هم قبول داريم و سخن شما پذيرفته است ، ولى نگذاشتى خودم آن را بيان
كنم ، البته بنده هم مى دانم كه قلب داراى دو چشم و دو گوش بوده ؟ اگر بينا و شنوا
باشد، داراى آن رتبه و آن منزلت است ؛ ولى اگر هر دو مسدود گردند:
دل مانند سنگ خواهد شد، بلكه سخت تر، كه اگر چنين تنزلى كرد صاحب آن كافر خواهد
گرديد (211)
آنهم كافرى كه در حق او هدايت تصور نخواهد شد، چنان چه خداوند در حق او چنين فرموده :
براى آنهاست قلب هائى كه به وسيله آن درك نكنند (212) و يا آن كه فرموده : اينچنين
خداوند بر دلهاى كفار مهر مى زند. (213)
و از على (ع ) روايت شده : هوشيار باشيد كه : نيازمندى و فقر، نشانه بلاست و از آن
سخت تر مرض بدن ، و از آن شديدتر مرض قلب است ، آگاه باشيد، براستى كه
توانگرى و وسعت مال ، از نعمتهاى خداونديست و از آن بالاتر صحت بدن ، و از آن
برتر، تقواى قلب هاست . (214)
زبان : خلاصه ، از همه اينها استفاده شد كه قلب مانند چراغ
اتومبيل است ، هر اندازه نورانى تر باشد، راننده ، راحت تر و از خطرات محفوظتر است ، و
هر گاه چراغ شكسته شده باشد و يا نور آن منحرف گشته و يا به كلى خاموش گردد،
راننده بايد توقف كند وگرنه به دره هاى هلاكت سقوط خواهد كرد و يا به طور قطع
تصادف خواهد نمود و ضرر و زيانش عائد خود گشته و هم به ديگران خواهد رسيد و
شايد به همين جهت باشد كه امام صادق (ع ) از پيامبر بزرگوار اسلام (ص )
نقل نموده كه آن حضرت فرمود: بدترين كورى ها كورى
دل است . (215)
دست : خود زبان به كورى چشم دل اشاره كرد.
چشم : شما عجله مى كنيد وگرنه من هم مى دانم كه رواياتى درباره كورى چشم قلب وارد
شده ، كه از باب نمونه مى توان رايت امام صادق (ع ) را
نقل كرد كه فرموده : جز اين نيست كه شيعيان ما داراى چهار چشمند: دو چشم در سر، و دو
چشم در قلب ، آگاه باشيد كه همه خلايق اينچنين هستند، بيدار باشيد كه خداوند چشمهاى
شما را بينا قرار داده و چشمهاى آنها را نابينا. (216)
و شهيد ثانى از پيامبر اسلام (ص ) نقل كرده كه فرمود: قلب مومن سفيد و در آن چراغى
است كه روشنى مى دهد، و دل كافر سياه و وارونه است . (217)
چشم هاى نابينا و بينا
زبان : دو مطلب اينجا نقل كرديد كه نيازمند به توضيح است ، يكى آن كه نام شهيد
ثانى را برديد، لطفا ايشان را معرفى كرده و سپس بيان فرمائيد كه مراد از روايت چيست
كه امام صادق (ع ) فرمود: همه خلايق اينطور هستند، خداوند چشم هاى شما را بينا و چشم
هاى آنها را نابينا قرار داده است ؟
شهيد اول و دوم
چشم : از بزرگان دين ، افراد بسيارى شهيد شدند، اين خود يك نوع تنبهى است براى
ملت كه بدانند جان بر كفان اسلام و ايثارگران جان و
مال هميشه از روحانيت سر چشمه گرفته و نيز تعهدى براى همه ما ايجاب مى كند كه
بدانيم دين عزيز اسلام به آسانى به دست ما نرسيده ، براى آن خونها ريخته شده و
عزيزانى فدا گشته اند كه از جمله آنهاست : شهيد
اول و شهيد ثانى كه هر دو از نوابغ روزگار و از مفاخر علماى عالم تشيع و داراى
تاليفات بسيار و كتاب هاى ارزشمندى بوده اند.
شهيد اول : نامش محمد است ، روز پنج شنبه نهم جمادى اولى
سال 786 با شمشير كشته شد، آن گاه به دار آويخته گرديد، سپس سنگسار و سوزانده
شد.
و اما شهيد ثانى : نام مباركش زين الدين است ، قاضى صيدا براى سلطان نوشت كه در
بلاد شام مردى است بدعتگذار، كه از مذاهب اربعه بيرون رفته ، او را در مسجد الحرام
دستگير، و مدت چهل روز زندان كرده آنگاه او را كنار دريا برده و شهيد نمودند، و جنازه
مباركش را سه روز روى زمين انداخته ، سپس به دريا افكندند(رضوان الله
عليهما)(218)
معناى روايت واعمى ابصارهم
و اما معناى روايت چنين است كه خداوند بزرگ و مهربان به كسانى كه با اختيار خود راه
مستقيم را پيش گرفته و از كج روى ها دورى مى نمايند، لطف فرمود، چشم ظاهر و باطن
آنان را بينا مى نمايد تا بهتر بتوانند در طريق خود حق را پيروى كرده و از
باطل بپرهيزند، چنان كه از امام زين العابدين (ع ) روايت شده : پس هر گاه خداوند به
بنده اى خوبى را اراده كند دو چشمى را كه در قلب اوست باز نموده تا با آن غيب و امر
آخرت خود را ببيند و چون غير از اين را اراده نمايد، قلب را به آن چه در آن است وامى
گذارد. (219)
و اما كسانى كه دوست ندارند راه حق را پيمود و حق را دريابند، از زندگى جز شهوترانى
و شهرت طلبى و رياست ، چيز ديگرى را طلب نمى كنند، آنها هم چهار چشم دارند ، وليكن
چون با اختيار خود راه حق را رها كرده به دنبال
باطل و اهل باطل رفته اند، خداوند چشمان آنها را كور كرده ، ديگر نمى توانند حق را از
باطل تميز دهند، و اين يك نوع عذاب اليه و يك نوع تنبيه و ادب است كه خداوند آنها را
به خودشان واگذارد، چنان كه در قرآن هم فرموده : و هر كه را خداوند به سبب
اعمال و اختيار خود گمراه سازد و ديگر راهنمائى براى او تصور نگردد. (220)
زبان : بنابراين كسانى كه بعد از پيامبر گرامى اسلام حق را ترك كرده و
باطل را گرفته اند بيچاره اند.
چشم : چنين است ، بلكه مراد امام صادق (ع ) آنها مى باشد، چون با وجود آيات قرآنى و
روايات نبوى بر احدى حقانيت على بن ابى طالب پوشيده نماند، بالاخص بعد از
موضوع غدير خم كه خداوند پيامبر خود را اين گونه تهديد نمود: اگر رهبرى امير
المومنين على (ع ) را به مردم ابلاغ نكنى تمام زحماتت هدر رفته است زيرا نمى
شود دينى كه با زحمات بسيار به دست آمده و با جنگهاى فراوان و خون شهداى صدر
اسلام رواج يافته ، بدون جانشين و رهبرى بماند و پيامبران را تعيين نكند و يا خداوند آن
را مبهم گذاشته ، رسول گراميش را از دنيا ببرد و امت رنج ديده و مظلوم و ستم كشيده را
بدون سر پرست بگذارد و آن را به دست خود مردم - كه حتى نمى توانند خانواده خود را
هم اداره كنند- بسپارد، چنين كارى از حكمت پروردگار دور است و چنين امرى با
عدل الهى وفق نمى دهد.
بعلاوه كسانى كه متصدى رهبرى مسلمين گرديدند، ايمان به قرآن هم نداشتند، مگر در
قرآن درباره پيامبر بزرگ اسلام گفته نشده كه : او از روى هواى نفس سخن نمى گويد؟
هر چه مى گويد از راه وحى است كه به او وحى مى شود. (221)، مگر در كتاب هاى
معتبر برادران اهل تسنن ندارد كه : زمانى كه آن حضرت مى خواست به لقاء الله بشتابد
در آخر عمرش درخواست قلم و دوات و كاغذ كرد و مى خواست حجت خود را درباره رهبرى
مخصوص على (ع ) تمام نمايد، ولى ...نگذاشت و گفت : ان
الرجل ليهجر، اين مرد هذيان مى گويد (آيا نبايد مسلمين جهان ميان اين عقيده و اين
گفتار با آيه بالا جمع كنند، اگر تضاد دارد چگونه گوينده چنين حرفى را به مسلمانى
قبول دارند چه رسد به رهبرى !) حضرت ناراحت شد و فرمود: قوموا عنى : از اينجا
بلند شويد همه را بيرون كرد. (222)
و اگر شما همين محاسبه را در هر زمان داشته باشيد مى بينيد چنين افرادى فراوانند با
اين كه حق را مى بينند، چنان اسير نفس و هوا هستند كه گويا چشمهاى ظاهر و باطنشان كور
است چيزى را مشاهده نمى كنند كه در زمان خود ما هم در ايران فراوان ديده شد.
قلب سالم و غير سالم
زبان : پس تمام بدبختى هاى ما از قلب ناشى شد؟!
چشم : البته قلب چنين است ، چنان كه از رسول خدا (ص ) روايت شده : در انسان پاره
گوشتى است كه هر گاه آن سلامت باشد ساير جسد بواسطه آن سالم است ، و زمانى كه
آن مريض گردد، ساير بدن مريض و تباه خواهد شد، و آن قلب است (223)
و درباره شما هم همين تعبير شده كه : در انسان دو پاره گوشت است كه هر گاه سالم
باشند بدن سالم است : دل و زبان . (224)
قلب : ممكن است جهت وابستگى سلامت جسد را بر سلامت من بيان كنيد شايد بتوانم خود را
اصلاح كنم ؟
چشم : علت وابستگى سلامت جسد بر سلامت شما اينست چنان كه علماى اخلاق فرموده اند هر
گز دل آدمى از فكر و خيال خالى نمى باشد، چنان كه دريا
محل ورود آبهاى مختلف است و يا مانند شهرى بزرگ كه
محل رفت و آمد افراد گوناگون مى باشد و يا آئينه اى كه از برابر آن اشياء متنوع و
صورتهاى بيحد بگذرد و يا چون هدفى كه تيرهاى فراوان به سوى آن افكنده شود؛
بنابراين بايد هر انسانى حواسش جمع بوده و از ورود و خروج افكار و خيالات مختلف
خود را نبازد و به انحراف كشيده نشود كه اگر خداى نخواسته انسان غفلت كند، بدبختى
و بيچارگى ها به بار خواهد آورد و به جائى خواهد رسيد كه تكذيب حق كند و بكلى از
ايمان خارج شود.
افكار وارده در قلب
قلب : گويا در حق من افراط مى كنيد.
چشم : نه عزيزم ! شما به روايت پيامبر بزرگ اسلام (ص ) كه در كتب اخلاقيه
نقل شده بر خورد ننموده ايد كه فرموده : در قلب دو قسم از افكار وارد مى شود: يكى از
جانب فرشته و آن يك سلسله افكاريست كه مشتمل بر خواندن به خير و نيكى و تصديق
است و ديگر از سوى شيطان كه در آن خواندن به بدى و شر و تكذيب حق مى باشد.
(225)
از اين روايت و امثال آن بطور كامل استفاده مى شود كه بيشتر انحرافات و شقاوتها از
افكار پوچ و انحراف سازيست كه در شما پيدا مى شود.
شما ببينيد هواى نفس و آرزوى دراز و تمناى پست ها، ثروتها، خانه و پولهاى كلان ،
زمينهاى فراوان ، ويلاها، باغات زياد، جواهر و ماشين و كشتى و هواپيماهاى مختلف و
هزاران آرزوهاى ديگر در كجا پروريده مى شود آيا جز در وجود نازنين شما؟
آيا كشتن ها، غارتها، كشور گشائى ها و صدها جنايت ديگر در غير شما ديده مى شود و يا
تصور مى گردد؟
آيا شما به اين رقم كلمات از پيامبر اكرم (ص ) و از اميرالمومنين على (ع ) بر خورد نكرده
اى كه فرموده اند: اى مردم !براستى ترسناكترين چيزى كه من بر شما مى ترسم دو
چيز است : پيروى ازى هواى نفس و آرزوى دراز، اما پيروى از هوا مانع از حق مى شود و اما
آرزوى دراز، آخرت را از ياد مى برد. (226)
قلب : پيروى هواى نفس چه ربطى به من دارد؟
چشم : اختيار داريد، هوا در كجا پروريده مى شود؟ كشتزار هوا و آرزوى دراز در وجود
شماست ، در آنجاست كه بذر هر فسادى كشت مى گردد، و در آنجا است كه نقشه هاى شوم و
افكار پست و خيالات ضد اسلام و ضد رهبرى پروريده مى شود و در آن جا رطب و يا بسها
به هم يافته شده ، حق كشى ها در خارج صورت مى گيرد، خواهش مى كنم هيچ گاه در حق ما
بد گمان نبوده و ما را به حق كشى و يا افراط در كار نسبت مده . زبان : پس لازم آمد كه
قلب ، خود را اصلاح كرده كمتر در خود خيالات فاسده را راه دهد.
خيالات فاسده
دست : خيال مى كنم فال بد زدن و بعضى از امور را منشا بعضى از امور ناپسند دانستن و
در نتيجه فكر خود را مشوش ساختن كار دوست ما (قلب )
باشد؟
چشم : آفرين !بعضى از مردم چنين فكر مى كنند كه اگر سركه يا ترشى را روى زمين
بريزند، و اگر فلان آش را در وقت معين درست نكنند، و يا اگر چهارشنبه سورى جشن
نگيرند، كوزه و چيزى نشكنند، و يا در سيزده نوروز اگر پلو نپزند، و به صحرا
نروند، و يا اگر مرغ آنها صدا كند و يا خروس آنها نخواند و..
اموال آنها تلف مى شود، يا يكى از آنها مى ميرد، و يا اگر زمانى گرفتار بلائى شدند
آن را از ترك آن برنامه ها مى بينند. مسلم اين گونه خيالات و وسوسه ها در دوست ما
(قلب ) تحقق مى يابد.
دل حرم خداست
پا: بايد دوست عزيز ما (قلب ) براى خود راه ديگرى را انتخاب كند، به اين معنى كه
افكار فاسد و خيالات پوچ را در داخل خود راه ندهد و به بجاى آن خود را معدن افكار
صحيح و خيالات پسنديده قرار داده ، پيوسته خويشتن را خانه حضرت حق قرار داده ، غير
او را در آن راه ندهد، چنان كه از امام صادق (ع ) روايت شده : قلب حرم خداست ، پس در آن
غير الله را اسكان مده !(227)
چشم : مرحبا! راستى دل ، حرم پروردگار است ، نبايد غير او را در آن راه داد.
دست : ممكن است مختصرى اين عبارت را شكافته بيان فرمائيد كه چگونه قلب غير خدا را
در خود راه مى دهد؟
چشم : چرا ممكن نيست ، شما ببينيد كسى كه به سوى اجنبى
متمايل مى شود و به حرام مى افتد، چنين كسى در
دل كه حرم خداست غير خدا را راه داده و محبت غير او را در
دل پذيرفته است .
دست : چگونه به حرام دست مى يابد؟
چشم : چگونه ندارد! براى اين كه وقتى مثلا دل به نا محرمى توجه كرد به او نزديك
شده ، نگاه باريبه مى كند، سپس دست دراز كرده بدنش را لمس مى نمايد، و بعد
عمل منافى با عفت را انجام مى دهد. و لذا از امام باقر و امام صادق (عليهما السلام )
نقل گرديده : هيچ فردى نيست جز آن كه به بهره اى از زنا مى رسد، چون زناى دو چشم
نگاه كردن ، و زناى دهان بوسيدن ، و زناى دو دست لمس نمودن است . (228)
و همچنين از رسول خدا (ص ) نقل گرديده : كسى كه از روى شهوت ، پسر بچه اى را
ببوسد، خداوند او را در روز قيامت به لجامى از آتش لجام زند. (229)
دست : اين كه بر ضرر همه ما شد.
چشم : اشكالى ندارد، ما بايد طرفدار حق باشيم ، گر چه به ضرر خود ما باشد. همه ما
بايد بكوشيم دل را الهى كرده و با حب خدا آن را مصفا نمائيم .
دست : بنده مايلم در اين خصوص تفصيل بيشترى دهيد.
چشم : اشكالى ندارد؛ غير خدا، يعنى خيالات فاسده و افكار ناپسند را در
دل جاى دادن ، چنان كه داب اله معصيت و خوى گنهكاران است ، شب در
منزل نشسته در دل نقشه دزدى اموال مردم را مى كشد، يا
خيال رفتن به خانه مردم و خيانت بناموس را در
دل مى پروراند، طرح كشتن فردى يا قتل عام مردم بيگناه يا امام و پيامبر و نايب او را مى
ريزد، كودتاها به راه انداخته ، پروژه هاى غير الهى را تصور مى كند: و يا
خيال بدعت در دين ، و ظلم بر مسلمين و شرب خمر، و قمار، و غنا و موسيقى ، و خوردن
مال مردم و غصب حقوق ديگران و قراردادها با اجانب ، و رفاقت و همبستگى با
اراذل و اوباش و دشمنان دين ، و ترك صله رحم ، و دروغ سازى ، و تهمت و افتراء، و
اشاعه فحشاء و شايعه سازى عليه اسلام و مسلمين و حب دنيا و مقام و منصب ، و نوشتن
مقالات فاسد و مضر، و تشكيل كنفراسها و سمينارها عليه حق ، و صدها
خيال بد ديگر را در دل راه مى دهد و يا در دل اعتقاد بغير خدا، به بت و طاغوت پيدا مى
كند، و يا عمل خود را از روى ريا و براى خاطر مردم انجام مى دهد، و يا از درگاه خدا نااميد
شده ، و بغير او اميدوار مى شود كه كشت بذر همه اينها در
دل آثار بسيار بدى بدنبال دارد و عاقبت و خيمى را دارا مى باشد.
قساوت قلب
پا: قساوت ، قلب هم از خصلتهاى بسيار بد است كه فقط در دوست ما تصور مى گردد و
به همين جهت به ديگران زيانهاى فراوانى مى زند.
چشم : آرى ، سخت دلى كه دهمان قساوت قلب مى باشد، در انسان حالت بسيار بدى را
به وجود مى آورد؛ زيرا اگر همه مردم چنين باشند، در دنيا به نيازمندان و ستمديدگان و
محرومين ، رسيدگى نخواهد شد، و در مقابل بازار ظلم و ستم ، تعدى و تجاوز، كشت و
كشتار و غارت و چپاولگرى ، رواج پيدا خواهد كرد، زيرا نرمى
دل نيست تا آثار رحم دلى و رحمت و عطوفت ديده شود و لذا در اخبار فراوان ديده شده كه
آدمى را از سخت دلى بر حذر داشته و سفارش به رقت و رحم دلى فرموده اند، خداوند هم ،
از كافر به قسى القلب تعبير نموده و چنين مى فرمايد: سپس دلهايتان بعد از اين سخت
گرديده مانند سنگ يا سختر. (230)
قلب : من نخواستم با هر يك از شما طرف شوم و گرنه من هم مى توانم در اين گفتگوها
تلافى كنم .
چشم : چشم ما روشن دوست عزيز!مگر بنا بود ما در بحث خود جنگ و دعوا راه بيندازيم ، كه
شما مى فرمائيد: من هم مى توانم تلافى كنم ، غرض از اين گرد هم آئى و گفتگو
اصلاح هر يك از ماست ، و گرنه اگر خداى نخواسته قصد ما لجاجت و ستيز باشد همه
بيچاره خواهيم بود.
مراء و جدال
قلب : نظر من اين نبود كه لجاجتى و يا خداى نخواسته مراء و جدالى در ميان باشد و
گرنه خود مى دانم كه از رسول بزرگوار اسلام حضرت محمد (ص )
نقل شده كه حقيقت ايمان بنده كامل نمى شود مگر اين كه مراء و
جدال را ترك كند گر چه حق با او باشد.
و در جاى ديگر فرموده : دشمن ترين مردم در نزد خدا، لجوج خصومت كن است . (231)
گوش : همگى شما قلب را مورد حمله قرار داده ايد، خود شما ديگر زيانى نداريد؟
زبان آقاى گوش !خوب بود تا به حال كه شما گوش بويد، باز هم در
حال استماع به سر مى برديد، چون در اين معدن چيزهائى پيدا مى شود كه در ساير جاها
نيست .
گوش : مثلا.
زبان : آيا شما به تعقيبات نماز و دعاهائى كه از ائمه هدى (عليهم السلام ) در عقب
نمازها وارد شده آشنائى نداشته و عادت نكرده ايد؟ گوش : چطور؟
زبان براى اين كه در اكثر تعقيبات چنين دارد: خدايا قلبهاى ما را سالم از بديها قرار ده
!(232) و يا آن كه دارد: خدايا قلب ما را از نفاق پاكيزه فرما (233) و چنين
تعبيرهايى در ادعيه ديگر درباره دوست عزيز ما (قلب ) وارد گشته .
گوش : اتفاقا در همين دعاها اول از شما ياد شده ، چرا شما ذكر خود را فراموش كرده به
عيوب ديگران مى پردازى ؟ مگر در همان دعاها اين تعبيرها در حق تو نيست : خدايا زبانم را
از دروغ پاك ساز، و در دعاى ديگر دارد: خدايا زبانهاى ما را راستگو قرار ده (234) و
در جاى ديگر چنين مى خوانى : پروردگارا!تو را با زبانم نافرمانى نمودم و اگر مى
خواستى مرا لال مى ساختى (235) پس چرا كم لطفى مى فرمائيد؟
زبان : خوب دعائى را عنوان كرديد، در اين دعا حضرت موسى بن جعفر (ع ) همه اندامها را
عنوان فرموده و چقدر دعاى جالبى است كه انسان در سجده بخواند، من مى پذيرم كه در
اين دعا نخست از من ياد شده ، ولى بعد از آن چنين مى فرمايد:
و تو را با چشمم معصيت كردم ، و اگر مى خواستى سوگند به عزتت كه مرا نابينا مى
ساختى و تو را با گوشم نافرمانى نمودم و اگر مى خواستى قسم به عزتت كه مرا
كر مى نمودى و تو را با دستم عصيان كردم و اگر مى خواستى سوگند به عزتت مرا
بى دست مى ساختى و تو را با پايم نافرمانى نمودم و اگر مى خواستى سوگند به
عزتت مرا بى پا مى كردى ، و تو را با عورت خود معصيت كردم و اگر مى خواستى قسم
به عزتت مرا عقيم مى نمودى و تو را با تمام اندامهايم - كه بر من به آنها نعمت بخشيد،
كه اين نافرمانى از من پاداش تو نيست - نافرمانى كردم . (236)
عيب جوئى ديگران
گوش : فرمايش شما قابل
قبول است ولى اعتراض من اين بود كه چرا شما عيب خود را ناديده گرفته و پيوسته به
عيبجويى ديگران مى پردازيد، مگر شما به قرآن مراجعه نفرموده ايد، آن جا كه مى
فرمايد: براستى كسانى كه دوست دارند اعمال ناشايست از مومنين ظاهر گردد براى
ايشان است عذاب دردناك . (237)
و از رسول خدا (ص ) روايت شده : هر كه آشكار سازد
عمل ناشايست ديگرى را، مثل آنست كه خود آن را بجا آورده باشد، و كسى كه مومنى را به
چيزى سرزنش كند، نميرد تا خود به آن مبتلا گردد. (238)
زبان هدف ما از اين مناظره عيبجوئى و گفتن عيوب ديگران نيست ، بلكه لازمه آن ، گفتن
زيانهاى يكديگر است و اگر جاى ايراد و اعتراضى باشد من بايد
اول اعتراض كنم ، زيرا روز اول من يك احوالپرسى از همه شما كردم ، همگى بمن گفتيد:
اگر ما از شر تو در امان باشيم حالمان خوب است ، پس من نبايد از خود دفاع كنم
!يادتان هست مرا منافق خوانديد، مرا دو چهره خطاب نموديد، با اين كه نفاق از مختصات
دوست ما قلب است و شما نسبت آن را به من داديد.
قلب : خيلى از شما ممنونيم ! مگر آيات قبلى و روايت نهج البلاغه را كه عنوان كرديم
فراموش كرديد.
دل منافق
زبان : آيا در همان روايت نداشت : دلهاى اهل نفاق غير موافق و مريض است ، و آيا در قرآن
ندارد: براى آنها دلهائى است كه با آن چيزى نمى فهمند.(239)
و در تعقبات و دعاها مى خوانيد: بارالها دل مرا از نفاق پاك نما، (240)، اگر شما
حالات منافقين را از قرآن بررسى كنيد (چنان كه در سوره بقره آيه : 8- 20 و
آل عمران آيات 168 و 188 و نساء آيات : 61، 88، 138 و 146- و سوره توبه ، آيات
: 64، 101 و 127 و سوره عنكبوت آيه : 10- 11- و سوره احزاب آيات : 60- 61، 12 و
24 و سوره محمد (ص ) آيه 25- 30 و سوره فتح : آيه 11- و سوره حديد آيه : 15 و
13 و سوره مجادله آيه : 14- 19، بيان گرديده است ) خواهيد ديد كه نسبت اين مرض
خانمانسوز به قلب داده شده نه بمن زيرا در آنها چنين دارد: در قلبهاى آنها مرض است
(241)و يا فرموده : خداوند قلب هاى آنها را وارونه كرده كه از گروهى شده اند كه
نمى فهمند. (242)
قلب : دوست ما زبان در آيات ، خود را نديده كه غالبا نفاق از زبان سر چشمه مى گيرد
چنان كه فرموده : منافقين با زبانهاى خود چيزى را مى گويند كه در دلهاشان نيست .
(243)
زبان : شما خود را محكوم كرديد!زيرا از آيه چنين استفاده مى شود كه زبان مسلمان است و
دل كافر.
قلب : آرى چنين است ؛ ولى از آنها نفاق زبان استفاده مى گردد، زيرا اگر قلب كافر
باشد، به همان حال مى باشد، ولى توئى كه دو چهرگى نشان داده ، چيزى مى گوئى
كه واقعيت ندارد، پس چه بسيار لازم است كه هم من و هم شما از اين صفت خبيث و خوى
ناپسندى كه اين همه آيا و احاديث در نكوهش آن وارد شده دورى كرده ، دو روئى را از خود
دور كرده ، با ديگران يكرنگ و يك چهره باشيم و چه بسيار مناسب است از خود لجاجت و
زور گوئى و خود پسندى را دور ساخته ، مختصرى به محتواى روايات و آيات بنگريم .
زبان : يعنى شما مى گوئيد كه يكى يكى آيات را بين كرده تجزيه و
تحليل كنيم و يا روايات وارده را بررسى نموده مذاكره نمائيم ؟
قلب : بنده عرض نمى كنم يك يك آنها را ذكر كرده و بررسى نمائيم ، زيرا بحث ما
بطول مى انجامد ولى غرض اينست كه خود ما سر فرصت و در وقت بيشترى آنها را از
تفسير پيدا كرده و يا از كتب اخلاقى ديده ، در آنها عميقا بنگريم ، اميد است مفيد قرار
گرفته هر دوى ما (زبان و دل ) به چنين خوى ناپسندى گرفتار نگرديم .
عجب و خود پسندى
دست : با اجازه زبان ، برادرمان (قلب ) از عجب و خود پسندى اسمى برد، تقاضاى ما
اينست كه آن را تعريف كرده و سپس زيانهاى آن را هم بيان كنند.
قلب : لابد خواهيد گفت كه عجب هم از زيانهاى من است ؟
دست : (خنده ) البته ، ولى فعلا در اين خصوص حرفى ندارم فقط بفرمائيد عجب چيست ؟
قلب : يعنى شما آن را نشناخته و بضرر آن پى نبرده ايد؟
دست : كاملا نه .
قلب : عجب عبارت از اين است كه شخصى خود را منزه از عيب دانسته و خويشتن را
بزرگ داند و به عمل خود مباهات كند و رفتار و عبادات خود را چيزى به حساب آورد و منعم
را فراموش كند و بطور خلاصه از خود شاد و خود پسند باشد و همچنان كه علماى اخلاق
فرموده اند: عجب گياهى است كه بذر آن كفر، و زمين آن نفاق ، و آب آن فساد و شاخه هاى
آن جهل و نادانى ، و برگ آن ضلالت و گمراهى ، و ميوه آن لعنت و در آتش وارد شدن است
. (244)
در آيات و اخبار هم از عجب نكوهش فراوانى شده كه از باب نمونه به بعضى از آنها
اشاره مى شود.
خداوند فرمود: بگو آيا خبر دهم شما را به زيانكارترين افراد از حيث
اعمال ؟ كسانى كه كوشش آنها در زندگانى دنيا گمراه و ضايع گشت و
حال آن كه آنها مى پندارند عمل نيكو انجام مى دهند، آنان افرادى هستند كه به آيات
پروردگارشان و لقاء او كافر شدند، پس عملهاى آنها تباه گرديد، پس براى آنها در
روز قيامت ميزانى را بر پا نمى داريم . (245)
و از پيامبر گرامى اسلام (ص ) روايت شده كه سه چيز از جمله مهلكات است : بخلى كه
اطاعت شود، و هواى نفسى كه پيروى گردد، و عجب انسان به نفس خود. (246)
و از امام باقر (ع ) نيز روايتى به همين مضمون وارد شده است .
ملاقات شيطان با حضرت موسى
و از امام صادق (ع ) نقل شده كه رسول خدا (ص ) فرمود: روزى موسى نشسته بود كه
شيطان وارد شد و بر سرش كلاهى رنگارنگ بود، چون نزديك آمد كلاه را برداشت ، جلو
موسى ايستاد و سلام كرد، موسى از او پرسيد: تو كه هستى ؟ گفت : من ابليسم ، موسى
گفت : خداوند تو را به كسى نزديك نسازد، گفت : من نزدت آمدم كه بر تو سلام كنم ،
چون نزد خدا منزلت دارى ، موسى پرسيد: اين كلاه رنگارنگ چيست ؟ گفت : اين براى جذب
قلوب انسانهاست ، موسى پرسيد: به من خبر ده چه گناهى است كه وقتى انسان مرتكب آن
شد تو بر او چيره مى شوى ؟ گفت هر وقت بخود عجب نمايد و
عمل خود را زياد به نظر آورد و در چشمانش گناه خود را كوچك به حساب آورد. (247)
دست : به نظرم داستان مرد كوتاه قامت با حضرت عيسى (ع ) نيز از همين
قبيل است .
قلب : كدام داستان ؟
دست : نقل مى كنند: در يكى از سياحت هاى حضرت عيسى (ع )، مرد كوتاه قامتى او را همراهى
كرد تا به كنار دريا رسيدند، حضرت نام خدا را بر زبان برد و بر روى آب روان
گرديد، آن مرد نيز از آن حضرت تبعيت كرد: بسم الله گفت : و بر روى آب روانه
شد، با خود فكر كرد: تنها حضرت عيسى روى آب راه نمى رود من هم بر اين كار قادرم
، پس او چه امتيازى بر من دارد؟ در اين فكر بود كه ناگهان در آب فرو رفت ، به
حضرت پناه برد، حضرت عيسى دست او را گرفت نجاتش داد و فرمود: چه گفتى ؟ عرض
كرد: چنين چيزى بخاطرم گذشت ، حضرت فرمود: پا از حد خود بيرون گذاشتى ، خدا بر
تو غضب نمود، توبه كن ! آن مرد توبه نمود و به
حال اول برگشت . (248)
قلب : پس معلوم مى شود حضرت عيسى هم به كنار دريا مى رفت ؟
دست : البته رفتن بكنار دريا براى هوس بازى و كارهاى ناشايست گناه مى باشد و
گرنه يكى از برنامه هاى اسلام ، سير در زمين و بازديد از مخلوقات خداست ، كه
بوسيله آن بشر به مدارج عالى كمال خواهد رسيد و اين
عمل يكى از اخلاق و صفات برجسته پيمبران الهى و سفراء آگاه پروردگار و ائمه هدى
(عليهم السلام ) بوده و بدين سبب به ياد محبوب و معشوق خويش بود در آن
حال با معبود حقيقى خود عشق مى ورزيدند چنان كه در حالات پيامبر عظيم الشان اسلام و
حضرت اميرالمومنين مولى الموحدين على (ع ) ديده مى شود:
پس از آن كه از خواب جهت مناجات با حضرت قاضى الحاجات بر مى خاستند، به سوى
آسمان نظر انداخته ، اين را تلاوت مى نمودند:
ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولى الالباب الدين
يذكرون الله قياماو قعوداو على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما
خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار (249)
ترجمه : براستى كه در آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف شب و روز، نشانه هائى است
براى صاحبان خرد، كسانى كه در حال قيام و قعود و خوابيدن به ياد خدايند و در خلقت
آسمان ها و زمين انديشه كرده (گويند) پروردگار ما اين را
باطل نيافريدى ، تو منزهى !پس ما را از عذاب آتش نگهدارى فرما!
قلب : معلوم مى شود كه ياد خدا در هر حال از صفات خردمندان بوده و بالاترين
عمل بشمار آمده و خيلى ارزشمند است ؟
دست : شوخى مى كنى ؟
قلب : چرا؟
دست : براى اين كه اين عمل از مختصات توست با
اينحال تو خود را به جهالت زده و از من عظمت و ارزش ياد خدا را استفسار مى نمائى .
قلب : من جدا خوشحال مى شوم از اين كه حقايق روشن شده و ديگران از نصايح و معارف
اسلامى بهره مند گردند، چه كاردارى كه آيا من عظمت ذكرالله را مى دانم يا خير،
شما ارزش واقعى را بيان كنيد.
دست : اشكال ندارد آن چه بنظر بنده مى رسد بازگو مى كنم .
قلب : بفرمائيد.
دست : البته بحث كردن در اين گونه موضوعات وقت زيادى لازم داشته و فرصت كافى
مى خواهد ولى براى اين كه مختصرى به عظمت آن پى ببريم به اجمالى از آن مى
پردازيم .
قلب : بفرمائيد.
دست : يكى از وظايف بندگان خدا موضوع ياد آورى است و اگر كسى بخواهد
بطور خلاصه سود آن نصيبش گشته و از آن فائده
قابل توجهى ببرد، بايد آن چه را كه خداوند در قرآن فرمان ياد آورى آن را داده ، متذكر
گردد كه بتوان آنها را به چند چيز خلاصه كرد:
1- ياد خدا
2- ياد خلقت آسمانها و زمين و شب و روز و دريا و صحرا و حيوانات و نباتات و انسان و...
3- ياد نعمت هاى پروردگار نعمتهاى ظاهرى و باطنى ، معلوم و
مجهول ، آشكار و پنهان ، اندك و بسيار، متصل و
منفصل و انواع و اقسام نعمتهاى ديگر.
4- ياد پيمبران و امامان و اولياء و بندگان مخلص خدا.
5- ياد ستمگران و طاغوتيان و زورمندان و ثروتمندان و...
6- ياد مرگ و قبر و قيامت و حالات آن و...
7- ياد مامورين الهى : مامورين مراقبت دنيا و متصديان جهان ، مامورين آب و باد و خاك و
باران و نظم و صدها عمل ديگر و مامورين مرگ و قبر و حساب و كتاب و جهنم و بهشت و
صدها امور ديگر.
قلب : آيا ياد خدا همه اينها را در بر ندارد؟
دست : چرا! وليكن ياد آورى هر يك از آنها مقدمه ياد خداست ، غير از آن كه ياد هر يك
بخصوصه فوائد ديگرى را هم در بر دارد كه نتيجه رسيدن به
كمال مى باشد كه آنهم خود مقدمه رسيدن به خداوند بزرگ مى باشد.
قلب : نگفتيد ياد خدا چه سودى دارد.
دست : آيات بسيارى در فضل آن وارد گرديده كه از آن جمله است آيه مباركه : الا بذكر
الله تطمئن القلوب : بدانيد كه دلها با ياد خدا آرامش و اطمينان خواهد يافت ،
(250) كه اطمينان دل بالاترين آرزو و خواسته آدمى است بعلاوه روايات زيادى از
پيامبر و آل (عليهم السلام ) نقل گرديده كه هر كس دوست دارد كه به باغهاى بهشت وارد
شده و استفاده برد، پس بايد هميشه به ياد خدا باشد. (251)
و نيز از حضرت امام صادق (ع ) روايت شده كه
رسول خدا (ص ) فرمودن هر كه زياد به ياد خدا باشد، خداوند او را دوست دارد. (252)
و از آن بزرگوار نقل گشته : پيوسته مومن در نماز است مادامى كه در
حال قيام و قعود و دراز كشيدن ، در ياد خدا باشد. (253)
و ناگفته نماند كه ياد خدا ملازم با تفكر و انديشه است و لذا در قرآن هم در همين آيه كه
ذكر شد و ساير آيات ، فكر نيز همراه ذكر بيان گرديده و در اين باره از امام صادق (ع
) روايت شده : برترين عبادات ، انديشه دائمى درباره خدا و درباره قدرت اوست .
(254)
و يا آن كه از پيامبر گرامى اسلام (ص ) روايت گرديده : فكر كردن يك ساعت بهتر است
از قيام يك شب و در روايتى آن را بهتر از عبادت
يكسال و در روايتى ، ديگر تا آن را بهتر از عبادت شصت
سال دانسته اند. (255)
قلب : آيا اين ياد آورى براى هر كسى مفيد بوده و هر فردى از آن بهره مند مى گردد؟
دست : در قرآن زياد ديده شده كه ذكر همراه با صلاة (نماز) ياد شده چنان كه با فكر
ذكر شده بود و شما مى توانيد آن را از باب نمونه در سوره جمعه و عنكبوت مشاهده كنيد.
در سوره عنكبوت آيه 45 چنين دارد: واقم الصلاة ان الصلوة تنهى عن الفحشاء والمنكر
ولذكر الله اكبر و نماز بپادار كه نماز از فحشاء و منكر جلوگيرى مى نمايد و همانا
يد خدا بالاتر است .
در ذيل اين آيه از امام باقر (ع ) روايت گرديده كه فرمود: خداوند بيشتر از آنى كه
نمازگزاران به ياد اويند، به ياد آنهاست مگر نديده ايد كه خداوند فرموده : مرا ياد
كنيد تا شما را ياد كنم !(256)
و در سوره جمعه آيه 10-9 فرموده : اذا نودى للصلوة من يوم الجمعة فاسعوا الى
ذكر الله .. واذكروالله كثيرا لعلكم تفلحون زمانى كه براى نماز جمعه ندا داده شد،
بسوى ياد خدا بشتابيد...و خدا را بسيار ياد كنيد اميد است كه رستگار گرديد.
قلب : معلوم مى شود نماز هم خيلى مهم است ؟
دست : آرى بسيار مه است ، ولى متاسفانه دوست عزيزمان (زبان ) آن را ترك كرده از
خواندن آن گاهى كوتاهى مى نمايد.
زبان : به من چه ربطى دارد؟
گوش : اجازه بدهيد بنده جواب او را بدهم .
دست : بفرمائيد.
|