next page prev page

251- حجرات / 16: مؤ منان واقعى تنها كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده اند، سپس ‍ هرگز شك و ترديدى به خود راه نداده ، و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كرده اند. آنها راستگو باشند.
252- فتح / 29: در برابر كفار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند.
253- حديث را ديلمى در (( الفردوس )) از حديث معاذ روايت كرده چنان كه در (( كنوزالحقايق )) مناوى (( باب الياء )) چنين آمده است : (( ((يا معاذ حسن خلقك للناس ، )) اى معاذ اخلاقت را براى مردم نيك كن .))
254- فتح / 29: در برابر كفار بسيار سرسخت و در ميان خودشان رحم دلند.
255- حديث را مسلم در (سنن )، ج 8، ص 27، از حديث انس روايت كرده است .
256- در جلد چهارم همين كتاب بابهاى اخلاق پيامبر صلّى اللّه عليه و آله حديثى گذشت كه بر آن دلالت دارد.
257- آل عمران / 134: و خشم خود را فرو مى برند.
258- فرقان / 67: آنها كسانى هستند كه هرگاه انفاق كنند به اسراف مى كنند و نه سخت گيرى ، بلكه در ميان اين دو اعتدالى دارند.
259- اسراء / 29: هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن (و ترك انفاق و بخشش منما) و بيش از حد آن را مگنا.
260- اعراف / 30: بخوريد و بياماشيد و اسراف نكنيد.
261- فتح / 29: به شماره 47 رجوع شود.
262- بيهقى در (( الشعب )) از روايت مطرف بن عبداللّه به صورت معضل روايت كرده چنان كه در (( المغنى )) است .
263- شعراء / 89: مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه خدا آيد.
264- نسايى و ابوداوود از حديث انس روايت كرده اند و پيش از اين گذشت و در كافى ، ج 5، ص 321 آمده است .
265- بقره / 45: و اين كار (نماز) جز براى خاشعان گران است .
266- طبرانى روايت كرده چنان كه در (( المغنى )) است .
267- قصاعى در مسند (( الشهاب )) و ابومنصور ديلمى در (( مسند الفردوس )) از حديث ابن عمر به اسنادى ضعيف روايت كرده است چنان كه در (( المغنى )) آمده است .
268- يس / 9: و در پيش روى آنها سدى قرار داديم و در پشت سرشان سدى .
269- شريف رضى (ره ) اول حديث را در (( نهج البلاغه )) باب مختار سخنان غريب على عليه السّلام به شماره 5، ذكر كرده است .
270- زلزال / 7-8: پس هر كس به اندازه سنگينى ذره اى كار خير انجام داده آن را مى بيند. و هر كس به اندازه ذره اى كار بد كرده آن را مى بيند.
271- نحل / 33: خداوند به آنها ستم نكرده ولى آنان به خويشتن ستم كردند.
272- ذاريات / 56: من جن و انس را نيافريدم جز براى اين كه عبادتم كنند (و از اين راه تكامل يافته به من نزديك شوند)
273- توبه / 24: بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و... در نظرتان از خداوند و پيامبرش و جهاد در راهش محبوب تر است ...
274- مريم / 71-72: و همه شما (بدون استثنا) وارد جهنم مى شويد، اين امرى است حتمى و فرمانى است قطعى از پروردگارتان !
275- به تفسير كشاف ، ج 2، ص 237 ذيل آيه رجوع كنيد.
276- هود / 113: بنابراين همان گونه كه فرمان يافته اى استقامت كن .
277- به (( تحف العقول ، )) ص 366 رجوع كنيد.
278- مجادله / 11: خداوند آنها را كه ايمان آورده اند و كسانى را كه از علم بهره دارند درجات عظيمى مى بخشد.
279- نازعات / 40 41: و نفس را از هوى بازداشته ، بهشت جايگاه او نيست .
280- حجرات / 3: آنها كسانى هستند كه خداوند قلوبشان را براى تقوا خالص نموده است .
281- ابوبكر بن لال در (( مكارم الاخلاق )) از حديث انس به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در (( المغنى )) است .
282- مفيد (ره ) در (( الاختصاص ، )) ص 335 روايت كرده است .
283- (( تنبيه الخواطر، )) ج 1، ص 96...
284- پيش از اين در (( شرح عجايب القلب )) گذشت .
285- ترمذى و ابن حبان در صحيح خود از فضالة بن عبيد به سندى صحيح روايت كرده چنان كه در (( المغنى )) است .
286- عراقى گويد: ماءخذى براى اين حديث نيافتم .
287- يوسف / 90: هر كس تقوا پيشه كند و شكيبايى و استقامت نمايد (سرانجام پيروز شود چرا كه خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند) صدوق در امالى ، ص 4، از طريق عامه از وهب بن منيه روايت كرده گويد: ((در بعضى از كتابهاى خداى عزوجل يافتم كه يوسف با موكب خود بر زن عزيز مصر (زليخا) گذشت در حالى كه در مزبله اى نشسته بود، پس گفت : سپاس خدايى را كه شاهان را بر اثر گناهشان برده قرار داده و بردگان را در برابر بندگى شان به سلطنت رسانده است . الخ )).
288- (( نهج البلاغه )) باب حكم و مواعظ، شماره 30.
289- رعد / 26: و آنها به زندگى دنيا شاد (و خوشحال ) شدند در حالى كه زندگى دنيا در برابر آخرت متاع ناچيزى است .
290- حديد / 20: بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى است .
291- (( عند الصباح يحمد القوم السرى ، )) مفهوم ديگر اين ضرب المثل در مورد كسى است كه با زحمت و رنج به خواسته اش مى رسد. (( المنجد، فرايد الادب ، )) حرف صلّى اللّه عليه و آله ص 995 چاپ 26. م .
292- مؤ منون / 1-10: مؤ منان رستگار شدند... (آرى ) آنها وارثانند.
293- توبه / 112: مؤ منان توبه كنندگانند و پرستندگان و بشارت بده به چنين مؤ منان .
294- انفال / 2-3: مؤ منان تنها كسانى هستند كه هرگاه نام خدا برده شود دلهاشان ترسان مى گردد، مؤ منان حقيقى آنها هستند.
295- فرقان / 63: بندگان خاص خداوند رحمان آنها هستند كه با آرامش و بى تكبر بر زمين راه مى روند.
296- بخارى در ج 1، (صحيح ) ص 11 به اسنادش از انس از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده گويد:
(( ((لا يؤ من احدكم حتى لاخيه ما يحب لنفسه ، )) هيچكدامتان مؤ من نيست تا براى برادرش ‍ دوست بدارد آنچه براى خودش دوست مى دارد)).
297- اين حديث را مسلم در صحيح خود، ج 1، ص 49 از ابوهريره از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: (( ((من كان يؤ من باللّه و اليوم الا خر قليقل خيرا او ليصمت ، و من كان يؤ من باللّه و اليوم الاخر فليكرم جاده و من كان يؤ من باللّه و اليوم الاخر فليكرم ضيفه ، )) كسى كه به خدا و روز جزا ايمان دارد بايد سخن خير بگويد يا سكوت كند و كسى كه به خدا و روز جزا ايمان دارد و همسايه اش را گرامى بدارد و كسى كه به خدا و روز جزا ايمان دارد بايد مهمانش را گرامى بدارد)).
298- اين حديث را مسلم در صحيح خود، ج 1، ص 49 از ابوهريره از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: (( ((من كان يؤ من باللّه و اليوم الا خر قليقل خيرا او ليصمت ، و من كان يؤ من باللّه و اليوم الاخر فليكرم جاده و من كان يؤ من باللّه و اليوم الاخر فليكرم ضيفه ، )) كسى كه به خدا و روز جزا ايمان دارد بايد سخن خير بگويد يا سكوت كند و كسى كه به خدا و روز جزا ايمان دارد و همسايه اش را گرامى بدارد و كسى كه به خدا و روز جزا ايمان دارد بايد مهمانش را گرامى بدارد)).
299- اين حديث را مسلم در صحيح خود، ج 1، ص 49 از ابوهريره از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: (( ((من كان يؤ من باللّه و اليوم الا خر قليقل خيرا او ليصمت ، و من كان يؤ من باللّه و اليوم الاخر فليكرم جاده و من كان يؤ من باللّه و اليوم الاخر فليكرم ضيفه ، )) كسى كه به خدا و روز جزا ايمان دارد بايد سخن خير بگويد يا سكوت كند و كسى كه به خدا و روز جزا ايمان دارد و همسايه اش را گرامى بدارد و كسى كه به خدا و روز جزا ايمان دارد بايد مهمانش را گرامى بدارد)).
300- ابوداود در (سنن )، ج 2، ص 523 روايت كرده است .
301- ابن ماجه در سنن از ابوخلاد روايت كرده گويد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: (( اذا رايتم الرجل قد اعطى زهدا فى الدنيا و قلة منطق فاقتربوا منه يلقن الحكمة ، )) هرگاه ديديد به شخصى در دنيا زهد و كم حرفى عطا شده به او نزديك شويد چه او به انسان حكمت تلقين مى كند)).
302- حديث را طبرانى در (( الكبير )) از ابوموسى اشعرى به سندى حسن روايت كرده است چنان كه در (( الجامع الصغير )) آمده است .
303- ابن مبارك اين حديث را در باب زهد و رقائق و نيكى و صله (رحم ) به صورت مرسل روايت كرده است (( (المغنى ) )) .
304- حديث را ابوداود در (سنن )، ج 3، ص 597. و طبرانى در (( الكبير )) روايت كرده و راويانش موثقند، و بزاز آن را از حديث ابن عمر روايت كرده است .
305- حديث را ابوالشيخ از ابن مسعود روايت كرده چنان كه در (( الجامع الصغير )) آمده است .
306- عراقى گويد براى اين ماءخذى نيافتم .
307- حديث را بخارى (در صحيح )، ج 7، ص 189 از حديث انس روايت كرده است .
308- قلم / 4: تو اخلاق عظيم و برجسته اى دارى ؛ اين حديث را ابن حبان و بيهقى در (( الدلائل )) از حديث سهل بن سعد روايت كرده است . (( (المغنى ). ))
309- ابن شهر آشوب اين حديث را در مناقب در فصل بردبارى و مهربانى على عليه السّلام نقل كرده است .
310- تحريم / 6: خود و خانواده خويش را از آتش نگاه داريد.
311- مسلم (در صحيح )، ج 8، ص 52، از حديث ابوهريره روايت كرده است .
312- يس / 10: و در پيش روى آنها سدى قرار داديم و در پشت سرشان به سدى .
313- حديث را صدوق (ره ) در (( معانى الاخبار، )) ص 169 در حديثى از ابوحمزه روايت كرده گويد: امّا صادق عليه السّلام فرمود: ((از رياست بپرهيز و نيز از سر فرود آوردن پشت سر مردان بر حذر باش ، عرض كردم : فدايت شوم رياست را دانستم ، و امّا راه رفتن در پى مردم دو سوم ثروتم را از راه رفتن پشت سر مردم به دست آورده ام ؟ فرمود: آنچه تو دريافتى منظور نيست ، بپرهيز كه شخصى را در برابر امام نصب كنى و هر چه بگويد تصديق نمايى )).
314- ابدال چنان كه گويند گروهى از صالحانند كه دنيا خالى از آنها نيست و چون يكى از آنان بميرد خدا عوض او ديگرى را قرار دهد. (( المنجد، )) چاپ 5، ص 27. م .
315- حديث را بخارى در (صحيح )، ج 6، ص 200 از حديث جابر بن عبداللّه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: ((در غار حرا معتكف شدم و چون نماز گزاردم حواريانى فرود آمده و صدا زدند پس به سمت راستم نگاه كردم چيزى نديدم به سمت چپم نگريستم چيزى نديدم به روبرويم نگاه كردم چيزى نديدم به پشت سرم نگريستم چيزى نديدم ، سرم را بلند كردم چيزى ديدم ، به نزد خديجه آمدم و گفتم مرا در چيزى بپيچيد و آب سرد بر رويم بريزيد فرمود: مرا پيچيدند و آب سر بر رويم ريختند، فرمود: پس (( يا ايها المدثر )) تا آخر آيات نازل شد)). و در بعضى روايات است ((گفتم : مرا به جامه اى بپيچيد، مرا به جامه اى بپيچيد، پس مرا پيچيدند تا آخر حديث )).
مى گويم : هر كه در اين گونه روايات و آنچه مورخان و مفسران در آغاز وحى و شاءن نزول اين آيه ها گفته اند بينديشد يقين بداند كه بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پس از مشاهده اين نشانه ها و حالت ترس ‍ عجيبى دست داد كه با پيچيدن خود به گليم يا جامه خود را از آن رهانيد و آن را براى خود نوعى رياضت قرار نداد تا ممكن باشد به آنچه ابوحامد استدلال كرده است ، استدلال نمود.
316- اعراف / 200: و هرگاه وسوسه اى از شيطان به تو برسد به خدا پناه ببر كه او شنونده و داناست .
317- اعراف / 201: پرهيزكاران هنگامى كه گرفتار وسوسه هاى شيطان شوند به ياد (خدا و پاداش و كيفر او) مى افتند و (در پرتو ياد او راه حق را مى بينند) بينا مى گردند.
318- عراقى گويد: ابن طاهر در كتاب (( التذكره )) گفته است : اين عبارت را ميان توده مردم رايج است ولى من ماءخذى بر آن در يك روايت صحيح يا ضعيف نيافتم الخ . پايان گفتار ابن طاهر.
مى گويم : گروهى از بزرگان اين سخن را به سفيان ثورى نسبت داده اند، از آن جمله اند شيخ بهائى و فاضل جواد در (( غاية الماءمول )) و ظاهر گفتار مازندرانى در شرح خود برزبد نيز چنين است ، آنجا كه مطلبى نقل مى كند كه دلالت دارد بر اين كه سخن از سفيان است ، نظير آنچه صاحب قوانيى در باب هفتم نقل كرده گويد: آنچه از سخن محقق بهايى در حاشيه زبده استفاده مى شود، اين است كه اين حكايت داستان چرخ پيرزن و دست كشيدن از حركت دادن آن است تا اعتقاد خود به وجود صانع محرك كرات و مدبر جهان را آشكار سازد؛ و آنچه قوشچى نقل كرده و فاضل جواد (ره ) نيز از آن پيروى كرده اين روايت است كه عمرو بن عبيد چون منزلتى ميان ايمان و كفر اثبات كرد، پيرزنى گفت : (( ((هو الذى خلقكم فمنكم كافر و منكم مؤ من ، )) خدا شما را آفريد بعضى از شما را كافر و بعضى را مؤ من قرار داد.)) بنابراين خدا بندگانش را فقط كافر و مؤ ن قرار داده است پس سفيان گفت : (( عليكم بدين العاجز )) پايان سخن صاحب قوانين .
پوشيده نماند كه صادر شدن اين سخن از سفيان منافاتى با صادر شدن آن از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ندارد ليكن سخاوى گفته است اين حديث ماءخذ و اصالتى ندارد.
319- پوشيده نماند كه چنين تعليماتى به تعطيل شدن نماز جمعه و جماعت و حج و ديد و بازديد و برادرى نسبت به يكديگر و گردهماييها و مهمانيها منجر مى شود، و بازگشت به انزوا و كناره گيرى از مردم و همنشينى نكردن و خو نگرفتن با آنها است و روشن است كه كناره گيرى و بريدن از مردم سرچشمه نفاق و كشتگاه وسوسه ها و محروميت از روش كامل محمدى صلّى اللّه عليه و آله و جايگاه پسنديده اجتماعى است و موجب آن است كه انسان بسيارى از فضايل و كارهاى خير و سنت هاى شرعى را رها كند.
320- انعام / 153: و اين كه اين راه مستقيم من است از آن پيروى كند و از راه هاى مختلف (و انحرافى ) پيروى نكند كه شما را از راه حق دور مى سازد، اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش مى كند تا پرهيزكار شويد.
321- حديث را كلينى در كافى ، ج 5، شماره 7 و شيخ (طوسى ) در تهذيب ، ج 2، ص 99 روايت كرده اند.
322- به (( وسائل الشيعه ، )) ج 2، ص 414، (( باب كراهة التعرض للذل ، )) رجوع كنيد.
323- كلينى در كافى ، ج 2، ص 126، با اختلاف عبارتى كمى روايت كرده و ابوداود در (سنن )، ج 2، ص 504، نقل كرده است .
324- برقى در محاسن حديث صفحه 263 نظير آن را روايت كرده است .
325- كلينى در كافى ، ج 6، ص 533، روايت كرده است .
326- ترمذى در (سنن )، ج 12، ص 266 از حديث انس روايت كرده و تعبير از دعا به (مخ ) كه خاصل هر چيزى است براى اين است كه حقيقت عبادت خضوع و اظهار دقت است كه نتيجه دعاست و در كافى ، ج 2 7 ص 467 است (( ((ان الدعا هو العبادة ، )) دعا همان عبادت است )) و نيز ابن ماجه (در سنن )، به شماره 3828 روايت كرده است .
327- به بحار، ج 15، جزء 2، ص 52 رجوع كنيد و احمد در مسند، ج 6، ص 226 چنين روايت كرده (( ((ان الرهبانية لم تكتب علينا)). ))
328- به اين صورت در ماءخذى دست نيافتم بلكه احمد (در سنن )، روايت كرده است (( ((خصى امتى الصيام و القيام ، )) اختگى امتم روزه و نماز است ))
329- بغوى در مصابيح ، ج 1، ص 49 از حديث عثمان بن مظعون روايت كرده است .
330- حديث را ابن ماجه در سنن به شماره 14 و احمد در (سنن )، ج 6، ص 270، روايت كرده اند.
331- از ماءخذ اين دو حديث اطلاعى پيدا نكردم .
332- از ماءخذ اين دو حديث اطلاعى پيدا نكردم .
333- صدوق در (( معانى الاخبار )) ، ص 169 روايت كرده است .
334- زمر / 19: كسانى كه از عيادت طاغوت اجتناب كردند.
335- اين حديث در جلد 4 همين كتاب گذشت .
336- قصص / 50: و آيا گمراه تر از آن كس كه پيروى هواى نفس خويش كرده ، و هيچ هدايت الهى را نپذيرفته است كسى پيدا مى شود؟ مسلما خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى كند.
337- كافى ، ج 1 7 ص 375.
338- كافى ، ج 2، ص 340.
339- بقره / 282: از خدا بپرهيزيد و خداوند به شما تعليم مى دهد.
340- انفال / 29: اگر از (مخالفت فرمان ) خدا بپرهيزيد براى شما وسيله اى براى جدايى حق از باطل قرار مى دهد.
341- اعراف / 96: اگر مردمى كه در شهرها و آبادى ها زندگى دارند ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند بركات آسمان و زمن را بر آنها مى گشاييم ولى (آنها حقايق را) تكذيب كردند ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم .
342- طلاق / 2-3: هر كس تقواى الهى پيشه كند خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى كند. و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مى دهد.
343- عنكبوت / 69: آنها كه در راه ما (با خلوص نيت ) جهاد كند قطعا هدايتشان خواهيم كرد.
344- (( نهج البلاغه ، باب الخطب ، )) شماره 85.
345- اعلى / 16: بلكه شما حيات دنيا را مقدم مى داريد.
346- اعلى / 18-19: اين دستورات در كتب آسمانى پيشين آمده است ، كتب ابراهيم و موسى .
347- عراقى گويد: ماءخذى براى اين هفت حديث نيافتم . مى گويم : مضمون بعضى از اين روايات در حديث معراجيه كه ديلمى در ارشاد خود به صورت مرسل نقل كرده وارد شده است ، حديث معراجيه حديثى طولانى است به صورت مسند به ضميمه (( تحف العقول ، )) چاپ سنگى ص 128 چاپ شده است .
348- عراقى گويد: ماءخذى براى اين هفت حديث نيافتم . مى گويم : مضمون بعضى از اين روايات در حديث معراجيه كه ديلمى در ارشاد خود به صورت مرسل نقل كرده وارد شده است ، حديث معراجيه حديثى طولانى است به صورت مسند به ضميمه (( تحف العقول ، )) چاپ سنگى ص 128 چاپ شده است .
349- عراقى گويد: ماءخذى براى اين هفت حديث نيافتم . مى گويم : مضمون بعضى از اين روايات در حديث معراجيه كه ديلمى در ارشاد خود به صورت مرسل نقل كرده وارد شده است ، حديث معراجيه حديثى طولانى است به صورت مسند به ضميمه (( تحف العقول ، )) چاپ سنگى ص 128 چاپ شده است .
350- عراقى گويد: ماءخذى براى اين هفت حديث نيافتم . مى گويم : مضمون بعضى از اين روايات در حديث معراجيه كه ديلمى در ارشاد خود به صورت مرسل نقل كرده وارد شده است ، حديث معراجيه حديثى طولانى است به صورت مسند به ضميمه (( تحف العقول ، )) چاپ سنگى ص 128 چاپ شده است .
351- عراقى گويد: ماءخذى براى اين هفت حديث نيافتم . مى گويم : مضمون بعضى از اين روايات در حديث معراجيه كه ديلمى در ارشاد خود به صورت مرسل نقل كرده وارد شده است ، حديث معراجيه حديثى طولانى است به صورت مسند به ضميمه (( تحف العقول ، )) چاپ سنگى ص 128 چاپ شده است .
352- عراقى گويد: ماءخذى براى اين هفت حديث نيافتم . مى گويم : مضمون بعضى از اين روايات در حديث معراجيه كه ديلمى در ارشاد خود به صورت مرسل نقل كرده وارد شده است ، حديث معراجيه حديثى طولانى است به صورت مسند به ضميمه (( تحف العقول ، )) چاپ سنگى ص 128 چاپ شده است .
353- عراقى گويد: ماءخذى براى اين هفت حديث نيافتم . مى گويم : مضمون بعضى از اين روايات در حديث معراجيه كه ديلمى در ارشاد خود به صورت مرسل نقل كرده وارد شده است ، حديث معراجيه حديثى طولانى است به صورت مسند به ضميمه (( تحف العقول ، )) چاپ سنگى ص 128 چاپ شده است .
354- در هيچ ماءخذى بر لفظ اين خبر دست نيافتم فقط بيهقى در (( الشعب )) از عايشه روايت كرده گويد: (( ((لو شئنا ان نشبع لشبعنا و لكن محمّدا (ص ) كان يؤ ثر على نفسه ، )) ما اگر مى خواستيم گرسنه بمانيم مختار بوديم ولى محمّد (ص ) گرسنگى را بر مى گزيد)). عراقى پس از نقل اين حديث گفته است : اسناد اين حديث معضل است .
355- عراقى گويد: حديث را ابن عدى در (( الكامل )) روايت كرده است .
356- بر ماءخذ معتبر اين حديث دست نيافتم . فقط طبرسى در مكارم باب آداب خوردن ، ص 171 به صورت مرسل از كتاب (( روضة الواعظين فتال )) نقل كرده است .
357- ترمذى در (سنن )، ج 9، ص 224 روايت كرده و در آن آمده است : (( ((اكلات يقمن )) )) ابن ماجه و ابن حبان در صحيح خود روايت كرده جز اين كه ابن ماجه گفته است : (( فان غلبت الادمى نفسه فثلث للطعام )) تا آخر حديث ، به (( الترغيب و الترهيب ، )) ج 3، ص 136 رجوع كنيد.
358- عراقى گويد: اين حديث را با همه طولانى بودنش ، خطيب درباره زهد از حديث سعيد بن زيد روايت كرده گويد، (( سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و اقل على اسامة بن زيد، )) و آن را با تقديم و تاءخير نقل كرده است و ابن جوزى در (( الموضوعات )) از طريق سعيد روايت كرده است و در طريق آن حباب بن عبداللّه بن جبله يكى از دروغگويان وجود دارد و در طريق حديث راويى است كه شناخته نيست و نيز منقطع است ، و آن را ارث بن ابى اسامه به همين صورت روايت كرده است .
359- به مآخذ آن دست نيافتم .
360- بارها پيش از اين نقل شده است .
361- شيخ (طوسى ) در امالى خود با اسنادش از موسى بن جعفر از پدران بزرگوارش (ع ) از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده است چنان كه در وسائل كتاب اطعمه ، باب آداب غذا، باب دوم به شماره 8 آمده است .
362- بخارى در (صحيح )، ج 7، ص 92 روايت كرده و در آن به جاى (( ((المنافق )) ((الكافر)) )) آمده است . مسلم نيز در (صحيح )، ج 6، ص 132 چنين روايت كرده است ، و صدوق (ره ) در خصال ، ج 2، ص 7 با اسنادش از حضرت صادق عليه السّلام از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به همان صورت كه در صحيحى آمده روايت كرده است .
363- عراقى گويد: براى اين حديث ماءخذى نيافتم .
364- اين حديث را طبرانى در (( الاوسط و الكبير )) به سندهايى روايت كرده است به (( مجمع الزوايد، )) ج 5، ص 31 رجوع كنيد.
365- حديث را ابوموسى مدينى متوفاى 581 در كتاب (( استحلاء الموت )) روايت كرده است .
366- حديث را حارث بن اسامه در مسند خود به سندى ضعيف همانطور كه در (( المغنى )) آمده روايت كرده است .
367- كافى ، ج 6، ص 269.
368- هر دو روايت در كافى ، ج 6، ص 269 آمده است .
369- هر دو روايت در كافى ، ج 6، ص 269 آمده است .
370- كافى ، ج 6، صص 269-270.
371- كافى ، ج 6، صص 269-270.
372- كافى ، ج 6، صص 269-270.
373- كافى ، ج 6، صص 269-270.
374- كافى ، ج 6، صص 269-270.
375- كافى ، ج 6، صص 269-270.
376- (( مصباح الشريعه )) ، باب 41، (( باب الاكل . ))
377- مجادله / 11: خداوند آنها را كه ايمان آورده اند و كسانى را كه از علم بهره دارند نجات عظيمى مى بخشد.
378- عراقى گويد: ماءخذى براى آن نيافتم . و همچنين است حديث بعد.
379- آخر اين حديث را ابن ماجه از حديث ابوهريره به شماره 1745 چنين روايت كرده است (( ((لكل شى ء زكاة و زكاة الجسد الصوم ، )) هر چيزى زكاتى دارد و زكات بدن روزه است )).
380- اين حديث را ابومنصور ديلمى در (( مسندالفردوس )) از حديث ابوهريره نقل كرده و حكم كرده كه مسند است و اين نشانه حديثى است كه (مغنى ) به اسناد خود روايت كرده است .
((مى گويم : حديث را طبرسى در (( مكارم الاخلاق )) ، ص 171، از كتاب (( روضة الواعظين )) نقل كرده است .
381- ترمذى اين حديث را روايت كرده و قبلا گذشت .
382- چنان كه اميرالمؤ منين عليه السّلام فرموده است : (( ((الدنيا و الا خرة عدوان متعاديان و سبيلان مختلفان من احب الدنيا و والاها ابغض الاخره و عاداها مثلهما المشرق و المغرب و الماشى بينهما لايزداد من احدهما قربا الا ازداد بعدا، )) دنيا و آخرت دو دشمن مخالف و دو راه مختلفند، هر كه دنيا را دوست بدارد با آخرت دشمن باشد مثل دنيا و آخرت مثل مشرق و مغرب است و كسى كه ميان مشرق و مغرب را مى پيمايد به هر كدامين نزديك تر شود از ديگرى دور شود)). اين حديث را ابن شعبه در (( التحف ، )) ص 212 روايت كرده است .
383- حديث را كلينى در كافى ، ج 2، ص 115، به شماره 14، روايت كرده است .
384- خدا به فرياد برسد از اين عقيده نابخردانه و فكر و انديشه پست ناقص و بافته رياكارانه و عبادت بى مغز و كهنه و زهد و اين نيست جز خودراءيى ، و دورى از پيامبر و خاندانش صلّى اللّه عليه و آله و از علوم و حكمت هاى آنان ، و گناه تمرد از پيروى كردن آنان و گرفتن از آنها چگونه چنين نباشد در حالى كه هزاران روايت بر خلاف اين درك غلط و عرفان نكوهيده و مخالف عقل سالم رسيده است و خدا هيچ عضوى را بيهوده و باطل نيافريده است خداى ما را از اين بى حيايى ها در امان بدارد.
385- روم / 7: آنها تنها ظاهرى از زندگى دنيا را مى دانند، و از آخرت (و پايان كار) بى خبرند.
386- عراقى گويد: ماءخذى براى آن نيافتم . مى گويم : صاحب (( مكارم الاخلاق )) در باب آداب مريض ، ص 419، از حديث موسى بن جعفر عليه السّلام نقل كرده است .
387- ابن سنى و ابونعيم در (( الطيب )) از ابوهريره به سندى حسن به همان صورت كه در (( الجامع الصغير )) آمده روايت كرده است .
388- اين حديث پيش از اين نقل شد.
389- حاكم در مستدرك ، ج 1، ص 416، اين روايت را از حديث عقبة بن عامر نقل كرده است .
390- طيالسى در مسند خود، ص 171، به شماره 1235 از حديث جعده جشمى روايت كرده است .
391- مؤ منون / 52: تمام آيه اين است ، (( يا ايها الرسل كلوا من الطيبات واعلموا صالحا انى بما تعملون عليم ... )) اى پيامبران از غذاهاى پاكيزه بخوريد و عمل صالح انجام دهيد كه من به آنچه انجام مى دهيد آگاهم .
392- مؤ منون / 52: تمام آيه اين است ، (( يا ايها الرسل كلوا من الطيبات واعلموا صالحا انى بما تعملون عليم ... )) اى پيامبران از غذاهاى پاكيزه بخوريد و عمل صالح انجام دهيد كه من به آنچه انجام مى دهيد آگاهم .
393- اعراف / 31: بگو چه كسى زينت هاى الهى را براى بندگان خود آفريده و روزى هاى پاكيزه را حرام كرده است ؟ بگو اينها در زندگى دنيا براى كسانى كه ايمان آورده اند (اگر چه ديگران نيز با آنها مشاركت دارند ولى ) در قيامت خالص (براى مؤ منان ) خواهد بود.
394- پيش از اين گفتار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گذشت (( ((حسب بن آدم لقيمات يقمن صلبه و ان كان لابد فاعلا فثلث لطعامه و ثلث لشرابه و ثلث لنفسه . ))
395- اعراف / 30: و اسراف نكنيد.
396- اين حديث را احمد در كتاب زهد روايت كرده و از طريق او ابونعيم در (( الحليه )) بودن (( ((و احبكم الى )) )) روايت كرده است روايت فوق منقطع است چنان كه در (( المغنى )) آمده است .
397- حديث را حاكم در مستدرك ، ج 3، ص 15، از حديث طلحه بصرى روايت كرده است ؛ اصحاب صفّه به فقرايى مى گفتند كه در مسجد النبى سكنا گزيده و به عبادت خدا اشتغال داشتند و اينان فقراى امت اند و يا افرادى بودند كه در جنگ هاى اسلامى عضوى از اعضاى خود را از دست داده بودند و مهاجرانى كه از كار افتاده بودند. فرهنگ معارف اسلامى ، ج 1، ص 211. م .
398- اگر اين مطلب درست باشد و اين درجه از بلندترين درجات به حساب آيد پس پيامبر بزرگ ما صلّى اللّه عليه و آله به اين درجه نرسيده است زيرا در سيره و سنت خوردن و آشاميدن او چنين عملى نقل نشده ، و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله امت خود را از صوم وصال چنان كه بزودى خواهد آمد، نهى فرموده است ، آرى روزه وصال او اين بود كه روزه دو روز را به هم متصل مى ساخت و اين از ويژگى هاى آن حضرت بود و جز اين گونه روزه از او نقل نشده است . حق اين است كه چنين خراقه هايى از دروغ ها و بافته هاى رياكارانه صوفيان است وگرنه قرآن با صداى بلند فرياد مى زند:
(( يا ايها الرسل كلوا من الطيبات و اعملوا صالحا. ))
399- حديث را ابونعيم از (( الحليه )) به سندى صحيح روايت كرده همان طور كه در (( الجامع الصغير باب الشمايل )) آمده است .
400- حديث را بيهقى در (( الشعب )) روايت كرده چنان كه در (( الدرّالمنثور، )) ج 3، ص ‍ 80 روايت كرده است .
401- در اين آيه : (( ((والذين اذا انفقوا لم يسرفوا، و لم تقيروا و كان بين ذلك قواما)).
402- عراقى گويد: من جايى نيافتم كه پيامبر چنان عمل كرده باشد فقط فرموده است : (( ((فايكم ارادان يواصل فليواصل حتى السحر، )) هر كدامتان بخواهيد روزه تان را پيوسته ادامه دهيد پس تا سحر ادامه دهد)). حديث را بخارى (در صحيح ) ج 3، ص 47، از حديث ابوسعيد روايت كرده امّا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روزه اش را متصل مى كرد و از ويژگى هاى آن حضرت بود، مسلم نيز اين حديث را (در صحيح )، ج 3، ص 133 روايت كرده است .
403- به (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 197، باب نوادر از كتاب صوم و كتاب وسايل ، ج 2، (( باب صوم وصال )) و صحيح بخارى ج 3، ص 46، رجوع كنيد.
404- كافى ، ج 6، ص 288؛ مريم / 62:... و هر صبح و شام روزى آنها در بهشت مقرر است .
405- كافى ، ج 6، ص 288.
406- حديث را جزرى در (( النهايه )) و زمخشرى در (( الفائق )) نقل كرده است .
407- كافى ، ج 6، ص 288.
408- همان ماءخذ، ج 6، ص 289.
409- همان ماءخذ، ج 5، ص 496 و مسلم در صحيح خود، ج 4، ص 129 روايت كرده است .
410- كافى ، ج 6، ص 309.
411- ماءخذى براى اين حديث نيافتم .
412- اين حديث را ابن ابى الدنيا در نكوهش غيبت اين چنين ذكر كرده است (( ((شرار امتى الذى غذوا با النعيم الذين ياكلون من الطعام الوانا و يلبسون الوان الثياب و يتشدقون فى الكلام )) )) و بيهقى در (( الشعب )) به سندى ضعيف از فاطمه سلام اللّه عليها روايت كرده است . و حاكم در مستدرك از عبداللّه بن جعفر به سندى صحيح نظير آن را روايت كرده است ، به (( الجامع الصغير )) باب شين رجوع كنيد.
413- اين حديث را ابن حسان در كتاب (( الثواب )) روايت كرده است . و مقدسى در (( تذكرة الموضوعات )) ص 50، گفته است ، در سند اين حديث عمرو بن خالد واسطى كذاب ، وجود دارد.
414- اين حديث را ديلمى در مسند الفردوس )) از حديث ابوهريره به اسنادى ضعيف روايت كرده است . (( (المغنى ) ))
415- اول اين حديث در كافى ، ج 6، ص 309، و در محاسن ، ص 466، از حضرت صادق و امام رضا عليه السّلام روايت شده است ولى در كتب احاديث بر ذيل حديث دست نيافتم .
416- در (( النهايه : )) در حديث آمده است : (( ((ان للحم ضراوة لضراوة الخمر اى ان له عادة ينزع اليها كعادة الخمر، )) براى گوشت عادتى همانند عادت شراب است كه آدمى را طرف آن مى كشاند)).
417- حديث را ابن سنّى در (( اليوم و الليله ، )) ص 131 روايت كرده است .
418- احقاف / 20: از طيبات و لذائذ زندگى دنياى خود استفاده كرديد و از آن بهره گرفتيد.
419- حاقّه / 24: (به آنها گفته مى شود) بخوريد و بياشاميد گوارا در برابر اعمالى كه در ايام گذشته انجام داديد.
420- حديث را بيهقى در (( الشعب )) به صورت مرسل روايت كرده و پيش از اين گذشت .
421- حديث را بيهقى در (( الشعب )) به صورت مرسل روايت كرده و پيش از اين گذشت .
422- حديث فوق را مسلم (در صحيح )، ج 3، ص 163 و بخارى (در صحيح )، ج 3، ص 48 روايت كرده اند.
423- اين حديث را ابوداوود در (سنن )، ج 1، ص 571 و ترمذى در ج 3، ص 270 روايت كرده اند.
424- مسلم در (صحيح )، ج 3، ص 159 از حديث عايشه روايت كرده است .
425- نساء / 144: (زيرا) منافقان در پايين ترين مرحله دوزخ قرار دارند.
426- بقره / 280: پروردگارا مجازات هايى كه طاقت تحمل آن را نداريم بر ما مقرر مدار.
427- فلق / 3: و از شرّ هر موجود مزاحمى هنگامى كه وارد مى شود.
428- عراقى گويد: اين حديث اصالتى ندارد.
429- نسايى در (سنن )، ج 8، ص 255، روايت كرده است و مقصود از منى همان آبى است كه با بيرون شدن آن غسل واجب مى شود.
430- اين حديث را اصفهانى در (( الترغيب و الترهيب )) از حديث خالد بن زيد جهنى به اسنادى كه در آن نوعى جهالت هست روايت كرده چنان كه در (( المغنى )) آمده است .
431- در كافى ، ج 6، ص 320 از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: ((پيامبرى از پيامبران به خداى عزوجل از ضعف و كمى جماع شكايت كرد پس او را به خوردن هريسه امر فرمود)) و در همان كتاب نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه ((پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به پروردگارش از درد كمر شكايت كرد پس او را امر كرد كه گوشت و حبوبات يعنى هريسه بخورد)). عراقى گويد: اين حديث را عقيلى در (( الضعفا )) و طبرانى در (( الاوسط )) از حديث حذيفه روايت كرده است و اين حديث جعلى است .
مترجم گويد: ابوحامد محمّد غزالى در كتاب (( سرّ العالمين و كشف ما فى الدارين )) از ابوطالب مكى روايت كرده كه : (( ان النبى صلّى اللّه عليه و آله قال شكوت الى اخى جبرئيل ضعف الوقاع فامرنى باكل الهرايس فوجدت بها جبرانا، )) پيامبر فرمود: به برادرم جبرئيل از ضعف آميزش ‍ شكايت كردم پس مرا راهنمايى كرد كه هريسه بخورم و با خوردن آن ضعف كمرم جبران شد، (( سرّ العالمين ، )) نسخه خطى به خط جدم مرحوم حاج شيخ عبدالعلى بسطامى در نجف 1309 هجرى ، ص 20. (( واللّه اعلم . )) م .
432- به كافى ، ج 6، ص 320 رجوع كنيد.
433- حديث را مسلم و بخارى ، (در صحيح )، ج 7، ص 3، و ابن ماجه و ابوداوود از حديث ابن عباس ‍ روايت كرده اند.
434- عراقى گويد: ماخذى براى اين حديث نيافتم . مى گويم : آنچه معروف است ((كلمينى يا حميرا)) است مولى على قارى گفته است : مزى گويد: هر حديثى كه كلمه حميرا در آن باشد جعلى است . (( الموضوعات الكبير، )) ص 143.
435- اين حديث در ج 1، (همين كتاب )، ص 377، گذشت .
436- حديث را طبرانى در (( المستدرك ، )) از حديث خذيفه روايت كرده و گفته است : اسناد حديث صحيح است چنان كه در (( الترغيب و الترهيب ، )) ج 3، ص 34، آمده است .
437- اين حديث را بخارى و مسلم و ترمذى و احمد نسايى و ابن ماجه به شماره 3998 از حديث اسامة بن زيد نقل كرده اند.
438- حديث را مسلم (در صحيح ) از حديث ابوسعيد خدرى روايت كرده چنان كه در (( المغنى )) است .
439- نور / 31:... به زنان با ايمان بگو چشم هاى خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيريد و دامان خويش را حفظ كنند.
440- حديث را بخارى و مسلم به اختصار روايت كرده اند و نيز نسايى و ابوداوود در كتاب سنن ، ج 1، ص 496 روايت كرده است به (( الترغيب و الترهيب ، )) ج 3، ص 36، رجوع كنيد.
441- حديث را ابوداوود (در سنن )، ج 2، ص 384 با كمى تغيير لفظى روايت كرده است .
442- حديث را خطيب (بغدادى ) در تاريخ از حديث ابن عباس به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در (( جامع الصغير )) است .
443- اين حديث را ابن زنجويه از حسن به صورت مرسل روايت كرده ، و ابن عساكر از ابوهريره و بيهقى در (( الاسماء )) از ابوهريره نيز به سندى حسن نقل كرده و بخارى و مسلم نيز روايت كرده اند و در كتاب نكاح گذشت .
444- حديث را بخارى (در صحيح )، ج 8، ص 3، با همه طولانى بودنش روايت كرده است .
445- حديث را دارمى (در سنن )، ج 2، ص 298 و احمد در مسند على عليه السّلام از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: (( يا على ان لك كنزا فى الجنة و انك ذوقرنيها فلا تتبع النظرة النظره فانما انك الاولى و ليست لك الاخره )) اى على تو را در بهشت گنجى است و تو صاحب آن هستى پس در پى نگاه اول نگاه نكن زيرا نگاه اول از آن توست ولى نگاه دوم از تو نيست ترمذى و ابوداوود از حديث بريده نظير اين حديث را روايت كرده اند و پيش از اين گذشت .
446- مؤ من / 18-19: آنها را از روز نزديك نترسان ، روزى كه از شدت وحشت دل ها به گلوگاه مى رسد و تمامى وجود آنها مملو از اندوه مى گردد، براى ستمكاران دوستى وجود ندارد و نه شفاعت كننده اى كه شفاعتش پذيرفته شود.
447- انعام / 60: او كسى است كه (روح ) شما را در شب (به هنگام خواب ) مى گيرد و از آنچه در روز كسب كرده ايد (و انجام داده ايد) با خبر است .
448- اين حديث را احمد در (سنن )، ج 2، ص 177 از حديث ابن عمر به سندى ضعيف نقل كرده و دارمى در (سنن )، ج 2، ص 299 آورده است .
449- اين حديث را احمد در (سنن )، ج 2، ص 177 از حديث ابن عمر به سندى ضعيف نقل كرده و دارمى در (سنن )، ج 2، ص 299 آورده است .
450- اين حديث را قضاعى از انس و ديلمى در (( مسند الفردوس )) از ابن عمر به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در (( الجامع الصغير )) نقل شده است .
451- اين حديث را ابن ماجه به شماره 3972 از سفيان بن عبداللّه ثقفى روايت كرده است .
452- ترمذى حديث را در (سنن )، ج 9، ص 247 روايت كرده و گفته است : اين حديث حسن است .
453- بخارى (در صحيح ) و ترمذى در (سنن )، ج 9، ص 248 روايت كرده اند و ترمذى گويد: اين حديث حسن صحيح و غريب است .
454- بيهقى اين حديث را در (( الشعب )) از انس به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در (( الجامع الصغير )) نقل شده است .
455- ابن ماجه اين حديث را به شماره 4246 از حديث ابوهريره روايت كرده است .
456- ابن ماجه اين حديث را به شماره 3973 در حديث طولانى از حديث معاذ روايت كرده است .
457- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 9 ص 249 روايت كرده و پيش از اين گذشت ، و دارمى در (سنن )، ج 2، ص 299 نقل كرده است .
458- اين روايت را احمد (در مسند) و ابن ابى الدنيا در (( الصمت )) روايت كرده اند و هر دو راوى از روايت على بن مسعده باهلى از قتاده از انس روايت كرده اند چنان كه در (( الترغيب و الترهيب ، )) ج 3، ص 528 آمده است .
459- ابن ابى الدنيا اين حديث را در (( الصمت و ابوالشيخ در فضائل الايمان )) و غير از آن دو روايت كرده اند چنان كه در (( الترغيب ، )) ج 3 ص 536 آمده است .
460- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 9، ص 247 روايت كرده است و بجاى (( تستكفى اللسان (تكفر اللسان ) )) از باب تفعيل آمده است به اين معنى كه به او يادآور مى شود از خدا بترسد و حرف ياوه نگويد.
461- اين حديث را ابن ابى الدنيا در (( الصمت و بيهقى در السعب )) به سندى حسن روايت كرده چنان كه در (( المغنى )) است و طبراين به سندى صحيح روايت كرده چنان كه در (( الترغيب ، )) ج 3، ص 534 آمده است .
462- اين حديث را ابن ابنى الدنيا در (( الصمت )) به سندى حسن روايت كرده چنان كه در (( المغنى )) آمده است .
463- اين حديث را ابن ابى الدنيا در (( الصمت )) به سندى جيّد روايت كرده چنانكه در (( الترغيب ، )) ج 3، ص 532، نقل شده است .
464- اين حديث را ابن ابى الدنيا در (( الصمت )) به صورت مرسل روايت كرده چنان كه در (( الترغيب ، )) ج 3، ص 533 نقل شده و ابوالشيخ در (( طبقات المحدثين )) از حديث ابوذر و ابوالدرداء به صورت مرفوع روايت كرده است .
465- حديث را مسلم در (صحيح )، ج 1، ص 49 در ضمن حديثى روايت كرده است .
466- اين حديث را ابوالشيخ از ابوامامه به سندى ضعيف روايت كرده و نظير آن را بيهقى در (( الشعب )) از انس و از حسن به صورت مرسل و به سندى حسن روايت كرده چنان كه در (( الجامع الصغير )) نقل شده است .))
467- اين حديث را طيالسى در (( منسد البراء )) به شماره 739 در حديثى نقل كرده است .
468- طبرانى در (( الصغير )) اين حديث را نقل كرده چنان كه در (( الترغيب )) ، ج 3، ص ‍ 532 آمده است .
469- اين حديث را ابن شيبه و احمد در (( الزهد )) و حكيم ترمذى از عمر بن ذر از پدرش از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده چنان كه در (( الدرّالمنثور، )) ج 6، ص 105 روايت شده است .
470- اين حديث را ابن ماجه به شماره 1401 چنين نقل كرده است (( ((اذا رايتم الرجل قد اعطى زهدا فى الدنيا و قله منطق فاقتربوا منه فانه يلقى الحكمة ، )) هرگاه مردى را ديديد كه در دنيا زهد و كم حرفى داده شده به او نزديك شويد كه او حكمت منتقل مى كند.))
471- عراقى گويد: اين حديث را طبرانى و ابويعلى از حديث ابوسعيد خدرى روايت كرده اند و در آن حديث (( (المجالس ثلاثه ) )) دارد و ابن عدى اين حديث را ضعيف دانسته است و من آن را در حديث ابن مسعود نيافتم .
472- عراقى گويد: من اين حديث را به صورت مرفوع نيافته ام و فقط خرائطى در (( مكارم الاخلاق )) از روايت حسن بصرى نقل كرده گويد: (( كانوا يقولون ))
473- اين حديث را طبرانى در (( الاوسط )) از ابن عمر روايت كرده چنان كه در (( الجامع الصغير )) نقل شده است .
474- (( مصباح الشريعه ، )) باب بيست و هفتم در سكوت .
475- (( مصباح الشريعه ، )) باب چهل و ششم در سخن گفتن .
476- به (( الترغيب و الترهيب )) منذرى ، ج 3، ص 531، رجوع كنيد.
477- ق / 18: انسان هيچ سخنى را تلفظ نمى كند مگر اين كه نزد او فرشته اى مراقب و آماده براى انجام ماءموريت است .
478- اين حديث پيش از اين از دارمى و احمد روايت شده است .
479- عراقى گويد: براى اين حديث اصلى نيافتم . ليكن كلينى در كافى ، ج 2، ص 237 در حديثى از حضرت صادق از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده كه (( ((ان اولياء اللّه سكتوا فكان سكتوهم ذكرا و نظروا فكان نظرهم عبرة و نطقوا فكان نطقهم حكمة و مشوا فكان مشيهم بين الناس بركة ... )) تا آخر حديث . اولياء سكوت مى كنند و سكوتشان ياد خداست و مى نگرند و نگريستن آنها عبرت است و سخن مى گويند و سخن گفتن آنها حكمت است و راه مى روند و راه رفتن آنها در ميان مردم بركت است .
480- اين حديث را ابن ماجه به شماره 3976 روايت كرده است .
481- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 9، ص 196 روايت كرده است : اين حديث عجيب است و در آن آمده است (( ((فلمة تكلم فيها لا يعنيه او بخل بها لا ينقصه )) )) و ابن ابى الدنيا اين حديث را در (( الصمت )) به همان لفظ مصنف روايت كرده است .
482- اين حديث را ابن ابى الدنيا در (( الصمت )) از حديث كعب بن عجره به سندى جيّد روايت كرده است جز اين كه ظاهرا ميان صحابى و آن راوى كه از صحابى روايت كرده فاصله زمانى وجود دارد چنان كه در (( المغنى )) آمده است .
483- اين حديث را ابن ابى الدنيا در (( الصمت )) روايت كرده چنان كه در (( المغنى )) آمده است .
484- اين حديث را بزاز و طبرانى و ابويعلى بدون (( ((و ترك ما لا يعينك )) )) روايت كرده اند و بيهقى در (( الشعب )) با همان جمله روايت كرده است چنان كه در (( الترغيب ، )) ج 3، ص 533 آمده است .
485- اين حديث را ابن ابى الدنيا در (( الصمت )) روايت كرده چنان كه در (( الترغيب و الترهيب ، )) ج 3،
ص 535 آمده است .
486- الا نفطار 10-11: بدون شك نگهبانى بر شما گمارده شده والامقام و نويسنده (اعمال نيك و بد شما).
487- ق / 17-18: دو فرشته راس و چپ كه ملازم انسان هستند.
488- نساء / 113: در بسيارى از سخنان در گوشى (و جلسات محرمانه ) آنها سودى نيست مگر كسى كه (به اين وسيله ) امر به كمك به ديگران يا كار نيك يا اصلاح در ميان مردم كند.
489- اين حديث را ابن شعبه در (( التحف ، )) ص 30، به صورت مرسل و بيهقى از ركب المصرى روايت كرده است چنانكه در (( الدرّالمنثور، ج 3، ص 221 به همان صورت مرسل آمده است .
490- اين حديث را ابن ابى الدنيا در (( الصمت )) روايت كرده چنان كه در (( المغنى )) آمده است .
491- اين حديث را كلينى در كافى ، ج 2، ص 342، به شماره 18 از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: گوينده هر دروغى روزى مورد سؤ ال واقع مى شود مگر در سه مورد: مردى كه در جنگ خود به دروغ فكر كند كه اين دروغ گناهش از او برداشته شده يا مردى كه ميان دو نفر آشتى برقرار كند و با هر كدام به نوعى برخورد مى كند تا آنها را آشتى دهد، يا مردى به خانواده اش وعده اى دهد و قصد وفا كردن ندارد.))
492- اين حديث را ابن ابى الدنيا در (( الصمت )) به صورت مرسل روايت كرده چنان كه در (( المغنى )) آمده است .
493- اين حديث را ابن ماجه در حديثى به شماره 3969 از حديث علقمة بن وقاص روايت كرده گويد: شنيدم بلال بن حارث مزنى صحابى يار رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى گفت ... تا آخر حديث ، و احمد در (سنن )، ج 3، ص 469، نيز روايت كرده است .
494- اين حديث را بغوى در (( مصابيح ، )) ج 2، ص 153، به همان صورت مؤ لف و ابن ابى الدنيا از حديث ابوهريره به سندى صحيح روايت كرده اند چنان كه در (( المغنى )) آمده است .
495- مدثر / 45: و پيوسته با اهل باطل همنشين و هم صدا بوديم . و احمد اين حديث را از حديث ابن مسعود روايت كرده است .
496- نساء / 139: با آنها ننشينيد تا به سخن ديگرى بپردازيد. چنان كه در (( الدرّالمنثور )) ، ج 2، ص 222، آمده است .
497- اين حديث را ابن ابى شيبه و احمد در زهد از سلمان (رض ) روايت كرده چنان كه در (( الدرّالمنثور، )) ج 2، ص 221، آمده است .
498- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 8، ص 160 روايت كرده و گفته است اين حديث حسن و عجيب است .
499- اين حديث را ابن ابى الدنيا در (( الصمت )) روايت كرده و در ابن مسعود سند را موقوف ساخته چنان كه در (( المغنى )) روايت شده است .
500- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 8، ص 159 روايت كرده و پيش از اين نقل شد.