next page

1- حشر / 20: همچون كسانى كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به (خود فراموشى ) گرفتار كرد نباشيد، و آنان فاسق و گنهكارند.
2- غزالى ، علمى كه آدمى را بر آخرت متوجه مى سازد به دو قسم تقسيم كرده است :
1-علم مكاشفه كه تنها هدفش امورى است كه انسان به وسيله آن خدا را مى شناسد.
2-علم معامله ، كه به علم ظاهر و باطن تقسيم مى شود: علم ظاهر، علم اعضاى بدن است و علم باطن ، علم مربوط به قلب مى باشد، (( محجة البيضاء، ج 1، مقدمه صص 6-7. (ما پس از اين توضيح ، در كتاب فقط اصطلاح مكاشفه و معامله را در ترجمه مى آوريم م .)
3- اين حديث را كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله درباره روح سخن نگفته است ، ابن ابى شيبه ، ابن جرير، ابن منذر، و ابن ابى حاتم از مجاهد روايت كرده اند و احمد، بخارى ، مسلم ، ترمذى ، نسائى ، ابن حبان ، ابن مردويه ، ابونعيم ، و بيهقى ، با هم در كتاب (( الدلائل )) از ابن مسعود (رض ) نقل كرده اند به (( الدرّالمنثور )) سيوطى ، ج 4، ص 199 رجوع كنيد.
4- اسراء / 85: از تو درباره روح سؤ ال مى كنند، بگو روح از فرمان پروردگار من است .
5- اين حديث را بيهقى در باب زهد چنان كه در (( كنوزالحقايق )) مناوى آمده ، روايت كرده است . قاضى نعمان در (( دعائم الاسلام )) از طريق اهل بيت عليهم السّلام به عبارت ديگرى روايت كرده چنان كه در (( مستدرك الوسائل ، )) ج 2، ص 270 آمده است .
6- فجر / 27-28: تو اى روح آرام يافته ! به سوى پروردگارت باز گرد در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است .
7- قيامت / 3: سوگند به نفس لوامه ، وجدان بيدار و ملامتگر، (كه رستاخيز حق است ).
8- يوسف / 53: من هرگز نفس خويش را تبرئه نمى كنم كه نفس (سركش ) بسيار به بديها اثر مى كند.
9- اين روايت را طبرانى در (( الاوسط )) از حديث عايشه به دو سند ضعيف روايت كرده چنان كه در (( المغنى )) آمده است ، من (مصحح ) از طريق شيعه اين حديث را نيافتم . 10- اين حديث را برقى در محاسن ، ص 192، كلينى در كافى ، ج 1، ص 26 روايت كرده است .
11- مدثّر / 31: لشكريان پروردگارت را جز او كسى نمى داند.
12- تحريم / 6: و هرگز مخالفت فرمان خدا نمى كند و دستورات او را دقيقا اجرا مى نمايند.
13- ذاريات / 56: جن و انس را نيافريدم جز براى اين كه مرا بپرستند.
14- جاثيه / 22: آيا ديدى كسى را كه هواى نفسش را خداى خود قرار داده ؟ و خدا او را با آگاهى (بر اين كه شايسته هدايت نيست ) گمراه ساخته .
15- كهف / 28: همانها كه پيروى هواى نفس كردند و كارهايشان افراطى است .
16- اعراف / 175: و از هواى نفس خويش پيروى كرد او همچون سگ (هار) است .
17- نازعات / 40:... و بهشت جايگاه اوست .
18- نساء / 94: خدا مجاهدان فداكار به جان و مال را بر قاعدان برترى بخشيده است .
19- عراقى گويد: براى اين حديث اصلى نيافتم .
20- اين حديث را بيهقى در (( الشعب )) از حديث جابر به سندى كه راوى ضعف در سندش ‍ هست روايت كرده است و كلينى در كافى ، ج 5، ص 12 به شماره 3، از طريق شيعه روايت كرده است .
21- فاطر / 2: خداوند هر رحمتى را به روى مردم بگشايد كسى نمى تواند جلو آن را بگيرد.
22- بخارى و مسلم اين حديث را روايت كرده اند و پيش از اين گذشت . طبرانى از محمّد بن مسلم با سندى ضعيف روايت را نقل كرده است چنان كه در (( الجامع الصغير )) هست .
23- اين حديث را مسلم در صحيح خود، ج 2، ص 175 روايت كرده و در جلد دوم همين كتاب از آن سخن گفته شد.
24- عراقى گويد: براى اين حديث اصلى نيافتم جز اين كه صاحب فردوس آن را از حديث ابودردا نقل كرده و پسرش در مسند فردوس اسنادى براى آن ذكر نكرده است .
25- مسلم در صحيح جلد 8، ص 66 اين حديث را آورده است .
26- قبلا در همين كتاب ، ج 2، ص 125 نقل شد.
27- يوسف / 31: اين يوسف فرشته اى بزرگوار است .
28- عراقى گويد: ابونعيم اين حديث را در (( طب النبى صلّى اللّه عليه و آله )) نقل كرده و طبرانى در (( مسند الشاميين ، )) و بيهقى در (( الشعب )) از حديث ابوهريره نظير آن را نقل كرده اند، ابوهريره و احمد از حديث ابوذر بدين صورت نقل كرده اند: (( ((و امّا الا ذن فقمع ، و امّا العين فمقره لما يوعى القلب )) )) و هيچ يك از اين عبارات صحيح نيست .
29- راوندى در كتاب (( النوادر )) اين حديث را از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نقل كرده چنان كه در (( سفينة البحار، )) ج 2، ص 441 و در بحار، ج 15، جزء دوم ، ص 29 از راوندى و ص 30 از (( فقه الرضا )) روايت شده است .
30- فتح / 29: در برابر كفار سرسخت و شديد و در ميان خود مهربانند.
31- نور / 35: مثل نور خدا همانند چراغدانى است كه در آن چراغى (پرفروغ ) باشد.
32- نور / 40: يا همچون ظلماتى است در يك درياى پهناور.
33- بروج / 22: در لوح محفوظ جاى دارد.
34- بنى اسرائيل / 85: بگو روح از امر پروردگار من است .
35- ابومنصور ديلمى اين حديث را در (( مسند الفردوس )) از حديث امّ سلمه روايت كرده و سندش ضعيف است چنانكه در (( الجامع الصغير )) آمده است .
36- عراقى گويد: اصلى براى اين حديث نيافتم . مصحح گويد: در (( نهج البلاغه )) خطبه 88 نظير آن آمده است و شيخ در امالى خود به اسنادش از على بن الحسين عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: (( ابن آدم لا تزال بخير ما كان لك واعظ، )) فرزند آدم تا برايت پند دهنده اى باشد به طرف خير مى روى .
37- رعد / 28: آگاه باشيد تنها با ياد خدا دلها آرامش مى يابد.
38- مطففين / 14: بلكه اعمالشان چون زنگارى بر دلهايشان نشسته .
39- اعراف / 99: اگر بخواهيم آنان را به گناهانشان هلاك مى كنيم و بر دلهايشان مهر مى نهيم (تا صداى حق را) نشنوند.
40- مائده / 108: از (مخالفت ) خدا بپرهيزيد و گوش فرا دهيد.
41- مائده / 108: از خدا بترسيد و مرا اطاعت كنيد.
42- بقره / 282: از خدا بپرهيزيد و خداوند به شما تعليم مى دهد.
43- كلينى در كافى ، ج 2، ص 273 به شماره 20 اين حديث را روايت كرده است . گفتار امام عليه السّلام (( ((تمادى فى الذنوب )) )) يعنى اصرار بر گناه و ادامه آن داشته باشد و منظور از رين مهر خوردن بر قلب است ، و حقيقت مطلب اين است كه هر كس كار نيكى انجام دهد و در نفسش اثر مى گذارد و هر چه آن كار نيك زياد مى شود بر صفا و روشنى نفس افزوده مى گردد تا مانند آينه اى صاف و جلا داده مى شود. و هر كس گناهى كند گناه نيز در نفس اثر مى گذارد و تيرگى در آن ايجاد مى كند سپس اگر زشتى عمل بر او ثابت شد و از آن توبه كرد، اثر برطرف و نفس جلا داده و صاف مى شود و اگر بر گناه اصرار ورزيد آن اثر زشت زياد مى شود و در نفس پخش مى شود اين قلب تاريك ديگر اقرار به گناه و بازگشت به خدا و توبه و طلب آمرزش نمى كند. پناه بر خدا و (( و لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم . ))
44- اصول كافى ، ج 2، ص 423.
45- احمد بن حنبل اين روايت را در مسند ج 3، ص 17 از ابوسعيد خدرى روايت كرده است .
46- اعراف / 201: پرهيزگاران هنگامى كه گرفتار وسوسه هاى شيطان شوند به ياد (خدا و پاداش و كيفر او) مى افتند و (در نتيجه ياد خدا) بينا مى شوند.
47- عراقى مى گويد: مدركى براى اين حديث نديدم .
48- عنكبوت / 69: آنان كه در راه ما با جان و مال كوشش كردند محققا آنها را به راه (شناخت خود) هدايت مى كنيم .
49- اين حديث را ابونعيم در (( الحليه )) از حديث انس روايت كرده چنان كه در (( المغنى )) است و پيش از اين هم بيان شد.
50- احزاب / 72: ما امانت (تعهد، مسؤ وليت و ولايت الهيه ) را بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه داشتيم آنها از حمل آن ابا كردند و از آن هراس داشتند امّا انسان آن را بر دوش كشيد.
حافظ شيرازى در اشاره به اين مطلب گويد:
آسمان بار امانت نتوانست كشيد
قرعه فال به نام من ديوانه زدند م .
51- اين حديث را ابوداود در سنن ، ج 2، ص 531 روايت كرده است .
52- در صفحات پيش نقل شد.
53- مصحح گويد: اين دو حديث را به اين صورت نيافته ام فقط طبراين در (( الكبير )) از ابوعتبه خولانى به سندى ضعيف روايت كرده چنانكه در (( الجامع الصغير )) نيز آمده است : (( ان للّه تعالى آنية من اهل الارض و آنية ربكم قلوب عباده الصالحين و احبها اليها الينها و ارقها. )) خدا در ميان اهل زمين ظرفى دارد و ظرف پروردگارتان دلهاى بندگان صالح اوست و محبوبترين دلها در نزد خدا دلى است كه نرم تر باشد.
54- مصحح گويد: اين دو حديث را به اين صورت نيافته ام فقط طبراين در (( الكبير )) از ابوعتبه خولانى به سندى ضعيف روايت كرده چنانكه در (( الجامع الصغير )) نيز آمده است : (( ان للّه تعالى آنية من اهل الارض و آنية ربكم قلوب عباده الصالحين و احبها اليها الينها و ارقها. )) خدا در ميان اهل زمين ظرفى دارد و ظرف پروردگارتان دلهاى بندگان صالح اوست و محبوبترين دلها در نزد خدا دلى است كه نرم تر باشد.
55- اين حديث را ابن ماجه در سنن به سند صحيح به شماره 4216 روايت كرده است .
56- در (( احياء العلوم قال عمر، )) دارد.
57- انعام / 125: آن كس را كه خدا بخواهد هدايت كند سينه اش را براى (پذيرش ) اسلام گشاده مى كند.
58- زمر / 22: آيا كسى كه خدا سينه اش را براى اسلام گشاده كرده و برفراز مركبى از نور الهى قرار گرفته است .
59- من به دو نوع قل معتقدم عقل طبيعى و عقل شنيدنى (اكتسابى ). عقل شنيدنى سودمند نيست اگر عقل طبيعى نباشد. چنان كه نور خورشيد سودى (براى ديدن ) ندارد در صورتى كه چشم بى فروغ و نابينا باشد.
60- قال صلّى اللّه عليه و آله : اين حديث پيش از اين نقل شد و ترمذى آن را در (( نوادر الاصول )) به اسنادى ضعيف روايت كرده است .
61- به (( رساله معراجيه ابن سينا، )) ص 15 رجوع كنيد و پيش از اين هم در جلد اول همين كتاب نقل شد.
62- علق / 4-5: خدا به وسيله قلم آموخت و به انسان آنچه را نمى دانست تعليم داد.
63- نجم / 11: قلب او در آنچه ديد هرگز دروغ نمى گفت .
64- انعام / 75: اين چنين ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم .
65- حج / 46: چشمهاى ظاهر نابينا نمى شود بلكه دلهايى كه در سينه ها جاى دارد بينايى را از دست مى دهد.
66- اسراء / 72: امّا آنها كه در اين جهان (از ديدن چهره حق ) نابينا بودند در آنجا نيز نابينا هستند و گمراه تر.
67- در (( نهج البلاغه )) بابهاى حكم به شماره 103، آمده است : (( ((ان الدنيا و الا خرة عدوان متفاوتان و سبيلان مختلفان : فمن احب الدنيا و تولاها ابغض الاخرة و عاداها، و هما بمنزلة المشرق و المغرب و ماش بينهما، كلما قرب من واحد بعد من الاخرو هما ضرتان ، )) دنيا و آخرت دو دشمن متفاوت و دو راه مختلف اند، هر كه دل به جهان بست و آن را خواست با آخرت كينه ورزيد و با آن دشمنى كرد، اين دو همانند مشرق و مغرب اند و آن كس كه ميان اين دو راه مى رود هر چه به يكى نزديك شود از ديگرى دور مى گردد و آن دو همانند دو هوو هستند (دو زن در كابين يك شوهر).
68- اين حديث را بزار از انس بن سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در (( الجامع الصغير )) آمده است .
69- يونس / 7: آنها كه اميد لقاى ما (و رستاخيز) را ندارند، و به زندگى دنيا خشنود شدند و بر آن تكيه كردند.
70- روم / 7: آنها تنها ظاهرى از زندگى دنيا را مى دانند و از آخرت بى خبرند.
71- نجم / 29-30: حال كه چنين است از اينها كه از ذكر ما روى گردانند و جز زندگى مادى دنيا را نمى طلبند اعراض كن اين آخرين حد آگاهى آنهاست .
72- شورا / 51: شايسته هيچ انسانى نيست كه خدا با او سخن بگويد، مگر از طريق وحى ، يا از وراى حجاب ، يا رسولى مى فرستد و به فرمان او آنچه را بخواهد وحى مى كند.
73- اين حديث را احمد در مسند، ج 6، ص 4 از حديث مقداد بن اسود روايت كرده است .
74- اين حديث را حاكم در مستدرك ج 1، ص 525 و ج 4، ص 321 روايت كرده و در آن چنين شروع مى شود: (( ((ما من قلب الا )) تا آخر حديث )).
75- اين حديث را ترمذى و حاكم با كمى اختلاف از ابوهريره و طبرانى در (( الكبير )) از ابودردا به سندى صحيح روايت كرده اند چنانكه در (( الجامع الصغير )) آمده است و بيهقى در (( الشعب )) به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در (( المغنى )) است .
76- اين داستان را مولوى در مثنوى خود به نظم كشيده و به جاى رومى ، چينى و به جاى چينى رومى گذاشته و گفته است :
اهل چين و روم در بحث آمدند
روميان در علم واقف تر بدند
چينيان گفتند يك خانه به ما
خاص بسپاريد و يك آن شما
بود دو خانه مقابل در بدر
آن يكى چينى ستد رومى دگر
چينيان صد رنگ از شه خواستند
پس خزينه باز كرد آن ارجمند
هر صباحى از خزينه رنگها
چينيان را راتبه بود و عطا
روميان گفتند نى نقش و نه رنگ
در خور آيد كار را جز دفع زنگ
در فرو بستند و صيقل مى زدند
همچو گردون ساده و صافى شدند
چينيان چون از عمل فارغ شدند
از پى شادى دهلها مى زدند
شه درآمد ديد آن جا نقشها
مى ربود آن عقل را و فهم از
بعد از آن آمد به سوى روميان
پرده با بالا كشيدند از ميان
عكس آن تصوير و آن كردارها
زد بر اين صافى شده ديوارها
هر چه آنجا بود اينجا به نمود
ديده را از ديده خانه مى ربود
77- حديد / 12: نور آنها (مردان و زنان مؤ من ) پيش رو و در سمت راستشان بسرعت حركت مى كند.
78- اول اين حديث را حاكم در مستدرك ، ج 2، ص 478 با كمى اختلاف و به سندى صحيح بر طبق شروط بخارى و مسلم ، روايت كرده و نيز ابن ابى شيبه و ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابن مردويه نقل كرده اند چنان كه در (( الدرّالمنثور، )) ج 6، ص 172، آمده است .
79- مسلم اين حديث را با كمى اختلاف لفظى در صحيح ، ج 2، ص 117 روايت كرده است .
80- اين روايت را طبرانى در (( الكبير )) از سلمان به سندى صحيح روايت كرده چنان كه در (( الجامع الصغير )) آمده است .
81- آل عمران / 139: شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد.
82- مجادله / 11: خداند آنها را كه ايمان آورده اند و كسانى را كه از علم بهره دارند درجات عظيمى مى بخشيد.
83- ترمذى اين حديث را در سنن ، ج 10، ص 158 روايت كرده و در ج 1، (همين كتاب ) ص 16 گذشت .
84- اين روايت بدون اين زيادتى در صفحات پيش گذشت .
85- اسراء / 21: درجات آخرت و برتريهايش از اين هم بيشتر است .
86- عنكبوت / 69: و آنها كه در راه ما (با خلوص نيت ) جهاد كنند قطعا هدايتشان خواهيم كرد.
87- عنكبوت / 69: و آنها كه در راه ما (با خلوص نيت ) جهاد كنند قطعا هدايتشان خواهيم كرد.
88- اين روايت به صورت زير قبلا گذشت (( من عمل بما علم ورثه اللّه علم ما لم يعلم ، )) ولى بر بقيه اين روايت (كه مؤ لف ذكر كرده است ) دست نيافتم .
89- طلاق / 2: و هر كس تقواى الهى پيشه كند خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى كند.
90- انفال / 29: اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر از (مخالفت فرمان ) خدا بپرهيزيد براى شما يك وسيله اى براى جدايى حق از باطل قرار مى دهد.
91- احمد بن حنبل اين روايت را در مسند خود، ج 1، ص 373 در يك حديث طولانى نقل كرده است .
92- زمر / 22: آيا كسى كه خدا سينه اش را براى اسلام گشاده كرده و بر فراز مركبى از نور الهى قرار گرفته است . (( درّالمنثور )) ، ج 5، ص 325 در قبل همين آيه با اندك تغييرى كه از ابن مردويه از عبداللّه بن مسعود روايت شده رجوع كنيد.
93- اين حديث را احمد در مسند خود، ج 1، ص 314، روايت كرده است .
94- در جلد دوم (همين كتاب )، ص 239 گذشت .
95- بقره / 269: دانش را به هر كس بخواهيد مى دهد.
96- انبيا / 79: ما حكم (واقعى ) آن را به سليمان تفهيم كرديم .
97- در شرح ابن مثيم بر صد كلمه اميرالمؤ منين على عليه السّلام ، چاپ جامعه مدرسين قم ، ص 85، (( ظن العاقل كهانة ، )) آمده است . م .
98- بخارى در تاريخ و ترمذى در سنن ابوسعيد و ابن عدى از ابوامامه روايت كرده چنان كه در (( الجامع الصغير )) است .
99- حجر / 75: در اين (سرگذشت عبرت انگيز) نشانه هايى است براى هوشياران .
100- بقره / 118: ولى ما (به اندازه كافى ) آيات و نشانه ها را براى اهل يقين روشن ساخته ايم .
101- ترمذى حكيم در (( النوادر )) و ابن عبدالبر در (( العلم )) روايت كرده چنان كه در مختصر خود ص 90 از حديث حسن به صورت مرسل به اسناد صحيح نقل كرده و خطيب در تاريخ (بغداد) از روايت حسن از جابر به اسناد خوبى نقل كرده و ابن جوزى چنان كه در (( المغنى )) است آن را معلول دانسته ، و ابن ابى شيبه آن را از حسن روايت كرده چنان كه در (( الجامع الصغير )) است و نظير آن در ج اول ، ص 125 گذشت .
102- به صحيح بخارى ، ج 5، ص 15 رجوع كنيد.
103- حج / 52: ما هيچ رسول و پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم .
104- يونس / 6: و آنچه خداوند در آسمانها و زمين آفريده آيات (و نشانه هايى ) است بر آنها كه پرهيزگارند.
105- آل عمران / 138: اين بيانى است براى عموم ، و هدايت و اندرزى است براى پرهيزكاران .
106- كهف / 65: او را مشمول رحمت خود ساخته و از سوى خود علم فراوانى به او تعليم داده بوديم .
107- از حديث عنوان بصرى از حضرت صادق عليه السّلام معروف است ، به (( بحارالانوار، )) ج 1، ص 68 رجوع كنيد.
108- در هيچ ماءخذى به آن دست نيافتم .
109- اين دو حديث را در هيچ ماءخذى نيافتم .
110- اين دو حديث را در هيچ ماءخذى نيافتم .
111- اين حديث را ابونعيم در (( الحليه )) از ابوايوب به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در (( الجامع الصغير )) است .
112- مدركى براى آن نيافتم .
113- بر اين حديث دست نيافتم مگر آنچه را ابوالشيخ از ابوذر به سندى ضعيف چنين روايت كرده است : (( ((اذا اراد اللّه بعيد خيرا فتح له قفل قلبه و جعل فيه اليقين و الصدق ، و جعل قلبه وعيا لما سلك فيه ، و جعل قلبه سليما و لسانه صادقا و خليقته مستقيمة و جعل اذنه سميعة و عينه بصيرة ، )) هرگاه خدا خير بنده اى را بخواهد قفل دلش را مى گشايد و در آن يقين و راستى قرار مى دهد، دلش را پذيراى مطالبى مى كند كه در آن وارد شود، و دلش را سالم ، زبانش را راستگو و طبيعتش را مستقيم و گوشش را شنوا و چشمش را بينا قرار مى دهد)) به (( الجامع الصغير )) باب همزه رجوع كنيد.
114- ذاريات / 49: و از هر چيز دو زوج آفريديم شايد متذكر شويد.
115- بقره / 268: شيطان شما را (به هنگام انفاق ) وعده فقر مى دهد.
116- اين حديث را حاكم روايت كرده چنان كه اندكى پيش گذشت .
117- مسلم در صحيح ج 8، ص 139 از حديث ابن مسعود روايت كرده است .
118- اسراء / 65: (امّا بدان ) تو هرگز سلطه اى بر بندگان من پيدا نخواهى كرد.
119- جاثيه / 23: آيا ديدى كسى را كه معبود خود را هواى نفس خويش قرار داده ؟
120- مسلم در صحيح ج 7، ص 21 روايت كرده و نووى گويد گفتار آن حضرت (( ((حال بينى و بين صلاتى )) )) يعنى مانع شد كه از آن لذت ببرم و با فراغت بال در آن خاشع باشم .
121- اين حديث را ابن ماجه به شماره 421 روايت كرده و در حاشيه آن آمده است گفتار آن حضرت (( ((ولهان )) )) مصدر (( ((وله )) )) است يعنى هرگاه سرگردانى شيطان براى به حيرت افكندن مردم متحير و سرگشته شود از اين رو به اين اسم ناميده شده است .
122- اعراف / 201: پرهيزكاران هنگامى كه گرفتار وسوسه هاى شيطان شوند به ياد (خدا و پاداش و كيفر او) مى افتد.
123- ناس / 4: از شرّ وسواس خناس .
124- مجادله / 19: شيطان بر آنها چيره شده و ياد خدا را از خاطر آنها برده است .
125- اين حديث را ابن ابى الدنيا در مكرهاى شيطان و ابويعلى و بيهقى در (( الشعب )) از حديث انس به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در (( الجامع الصغير )) است .
126- عراقى گويد: براى حديث ماءخذى نيافتم .
127- اين حديث را دارمى در ج 2، (سنن )، ص 320 و احمد در مسند ج 3، ص 156 و 285 و 309 روايت كرده اند و جمله (( ((فضيقوا مجاريه با الجوع )) )) را ندارد.
128- اعراف / 16-17: من بر سر راه مستقيم تو براى آنها كمين مى كنم . سپس از پيش رو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغ آنها مى روم .
129- اين حديث را نسايى در ج 6 (سنن )، ص 22، و احمد و طبرانى و ابن حبان و بيهقى در (( الشعب )) از سبرة بن ابى فاكه روايت كرده اند چنان كه در (( الدرّالمنثور )) ، ج 3، ص 73 آمده است .
130- لحظه اى پيش گذشت .
131- فاطر / 6: مسلما شيطان دشمن شماست او را دشمن خود بدانيد، او فقط حزبش را دعوت مى كند كه اهل آتش سوزان (جهنم ) باشند!
132- يس / 60: آيا با شما عهد نكردم اى فرزندان آدم ! كه شيطان را پرستش نكنيد كه او براى شما دشمن آشكارى است ؟
133- اين حديث را ابن حسان در صحيح خود و نسايى از سنن ، و احمد و طبرانى در (( الكبير )) از ابوبكره روايت كرده اند چنان كه در (( الجامع الصغير )) آمده است .
134- اين حديث را احمد در مسند خود، ج 2، ص 309 روايت كرده و پيش از اين گذشت و بخارى آن را از ابوهريره روايت كرده است .
135- زمر / 47: در آن روز اعمال بدى را كه انجام داده اند براى آنها ظاهر مى شود و آنچه را استهزا مى كردند بر آنها واقع مى گردد.
136- اين حديث را احمد در مسند و ابن ابى الدنيا در (( مكائد الشيطان )) از ابوهريره روايت كرده چنان كه در (( الجامع الصغير )) آمده است ، و شريف رضى آن را در (( المجازات النبويه ، )) ص 264، نقل كرده و گفته است : اين استعاره و كنايه است و مقصود اين است كه مطيع ساختن مؤ من بر شيطان دشوار است و مؤ من به وسوسه هاى شيطان گوش نمى دهد و در معرض هوا حبس آن قرار نمى گيرد، چون به دين خود چنگ مى زند، و با بهشت يقين خود بر او غالب آيد، بنابراين شيطان مؤ من همواره بر اثر ستيز مداوم با مؤ من براى مطيع ساختن او و كشيدن مهار وى خسته است پس ‍ حضرت چنين تشبيه كرده كه شيطان مؤ من را در پناه بردن به گمراهى هاى او معيوب نمى سازد و با فرسوده كردن شتر خود در سفر در صورتى كه طولانى شود و توانش كم گردد و خلقتش نيكو باشد از پيروى شيطان خوددارى مى كند.
137- انعام / 153: اين راه مستقيم من است از آن پيروى كنيد و از راه هاى مختلف (و انحرافى ) پيروى نكنيد. كه شما را از راه حق دور مى سازد اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش مى كند تا پرهيزگار شويد. حديث را احمد و عبد بن حميد، نسايى ، بزار، ابن منذر، ابن ابى خاتم ، ابوالشيخ ، ابن مردويه و حاكم روايت كرده اند و از ابن مسعود آن را صحيح دانسته چنان كه در (( الدرّالمنثور، )) ج 3، ص 55-56 آمده است .
138- حشر / 16: كار آنها همچون شيطان است كه به انسان گفت كافر شو (تا مشكلات تو را حل كنيم ) اين حديث را ابن ابى حاتم از طريق عوفى از ابن عباس روايت كرده چنان كه در (( الدرّالمنثور، )) ج 6، ص 199 آمده است .
139- اين حديث را بخارى به لفظ (( ((من يرتع حول الحمى يوشك ان يوقعه ، )) هر كس ‍ اطراف قرقگاه بچرخد احتمال افتادن در آن مى رود)) از نعمان بن بشير روايت كرده و شريف رضى در (( المجازات النبويه ، )) ص 81، با اين عبارت نقل كرده است : (( ((فمن ارتع حول الحمى كان قمنا ان يرتع فيه ، هر كه پيرامون قرقگاه بچراند سزاوار است كه در آن بيفتد)).
140- اين حديث را ابوداود در سنن ، ج 2، ص 627 روايت كرده است .
141- اين حديث را ابن ابى الدنيا در (( مكائد الشيطان )) و ابن عساكر از ابن عمر روايت كرده چنان كه در (( الدرّالمنثور، )) ج 3، ص 323 آمده است .
142- اين حديث را ابن ابى الدنيا در (( مكائد الشيطان )) از ابن عمر روايت كرده چنان كه در (( الدرّالمنثور، )) ج 1، ص 51، و ج 14، (( بحارالانوار، )) ص 634 آمده است .
143- اين حديث را ابن الشيخ در (( مجالس )) خود مفصل تر روايت كرده است به (( بحارالانوار )) ، ج 14، ص 620 رجوع كنيد.
144- اين حديث را ترمذى روايت كرده چنان كه در (( كنوزالحقايق مناوى باب العين )) چنين آمده است (( ((العجلة من الشيطان و الاناءة من اللّه ، )) شتاب از شيطان و آرامشى و تاءنى از خداست )). 145- انبياء / 37: انسان از عجله آفريده شده .
146- اسراء / 11: انسان همواره عجول است .
147- طه / 114: و نسبت به قرآن عجله مكن پيش از آن كه وحى آن بر تو تمام شود.
148- اين روايت را ابن ابى الدنيا در (( مكائد الشيطان )) به صورت مرسل روايت كرده چنان كه در (( المغنى )) است .
149- عراقى گويد: اين حديث را طبرانى در (( الكبير )) روايت كرده و اسنادش براستى ضعيف است ، و نظير آن را از حديث ابن عباس به سندى ضعيف روايت كرده است .
150- كافى ، ج 2، ص 74، فرمايش آن حضرت (( ((و ما معنا براعة من النار)) )) يعنى ما حكمى نداريم كه خودمان و شيعيانمان از آتش در امان باشيم اگر مانند فاجران عمل كنند. (( ((و لا على اللّه لاحد من حجة )) )) يعنى هيچ كس بر خدا حجتى ندارد اگر او را نيامرزد بتواند بگويد: من شيعه على بودم چرا مرا نيامرزيدى زيرا خداى متعال كسى را كه مدعى شيعه بودن شود و عمل نداشته باشد نمى آمرزد، به عبارت ديگر (( ليس لنا على اللّه حجة فى انقاذ من ادعى التشيع من العذاب ، )) ما براى نجات كسى كه مدعى تشيع شود حجتى نداريم . اين معين را جمله اى كه در مجالس است تاءييد مى كند (( ((و ما لنا على اللّه حجة ))، ((من كان للّه مطيع )) )) گويى اين جمله جواب كسى است كه توهم مى كند كه ائمّه عليهم السّلام حكم كرده اند كه شيعيان و دوستانشان وارد جهنم نمى شوند پس حضرت جواب داده هر كه نافرمانى خدا كند دوست ما نيست و جز با عمل به عبادات و پرهيز از گناهان كسى به ولايت و دوستى ما نمى رسد.
151- اصول كافى ، ج 2، ص 77، در اين كه امام رجا (اميدوارى ) را بعد از عمل و ورع ذكر كرده هشدارى است بر اين كه عمل و ورع سبب اميدوارى به ثواب مى شود نه سبب خود ثواب و نيز هشدارى است بر اين كه بر هيچ كس سزاوار نيست به عملش تكيه كند، آخرين درجه براى چنين شخصى اين است كه عمل را وسيله اى براى اميدوارى قرار دهد زيرا اميد بدون عمل و ورع نوعى خودخواهى و نادانى است . و اين سخن دلالت دارد بر اين كه وى از گفته ابوالصباح بدش آمده است چون در آن خشونت و خلاف ادب هست (مؤ لف اين مطلب را در وافى خود گفته است ).
152- اصول كافى ، ج 2، ص 79.
153- اين حديث را ابن ابى الدنيا در (( مكائد الشيطان )) به سندى حسن روايت كرده چنان كه در (( الجامع الصغير )) آمده است .
154- حجرات / 12: از بسيارى از گمانها بپرهيزيد چرا كه بعضى از گمانها گناه است .
155- اين حديث را مولى على قارى در (( الموضوعات الكبير، )) ص 24 نقل كرده و گفته است : اين از نظر معنى مانند گفته عمر است (( ((من سلك مسالك التهم اتهم ، )) هر كه به راه هاى تهمت برود متهم شود)) اين روايت را خرائطى در (( مكارم الاخلاق )) به صورت موقوف از عمر روايت كرده به اين لفظ (( ((من اقام نفسه التهم فلا يلومن من اساء به الظن ، )) هر كس ‍ خود را در محل تهمت قرار دهد پس كسى را كه به او بدگمان شود نكوهش نكند)).
156- اين حديث را بخارى و مسلم روايت كرده اند، ج 7، ص 8، و پيش از اين گذشت .
157- چشمى كه از روى رضايت مى نگرد از ديدن هر عيبى ناتوان است ، ولى ديده اى كه با نارضايتى و خشم مى نگرد بديهاى (شخص مورد نظر) را آشكار مى سازد.
158- اعراف / 199: به خدا پناه بر.
159- ق / 37: در اين تذكرى است كه براى آن كس كه عقل دارد.
160- حج / 4: بر او نوشته شده كه هر كس ولايتش را بر گردن نهد بطور مسلم گمراهش مى سازد و به آتش سوزان راهنمايى اش مى كند.
161- مؤ من / 60: مرا بخوانيد تا (دعاى ) شما را اجابت كنم .
162- فاطر / 6: مسلما شيطان دشمن شماست ، او را دشمن خود بدانيد.
163- اين حديث را ابن ابى الدنيا در (( مكائد الشيطان )) روايت كرده است ، و نيز طبرانى در (( المعجم الكبير )) به اسنادى ضعيف چنان كه در (( المغنى )) است .
164- اسراء / 64: لشكر سواره و پياده ات را بر آنها گسيل دار و در ثروت و فرزندانشان شركت جوى و آنها را با وعده ها سرگرم كن ولى شيطان جز فريب و دروغ وعده اى نمى دهد. حديث را بيهقى در (( الشعب )) روايت كرده چنان كه در (( الدرّالمنثور )) ، ج 4، ص 191 نقل شده است .
165- اعراف / 179: آنها دلها (عقلهايى ) دارند كه با آن (انديشه نمى كنند و) نمى فهمند و چشمانى دارند كه با آن نمى بينند.
166- حديث را ابن ابنى الدنيا در (( مكائد الشيطان )) و ابوالشيخ در (( العظمه )) و ابن مردويه در (( التفسير )) به سندى ضعيف روايت كرده اند، چنان كه در (( الجامع الصغير )) آمده است .
167- اين حديث را بخارى (در صحيح خود)، ج 6، ص 176 روايت كرده است .
168- اين حديث را شيخان (بخارى و مسلم ) از حديث اسامة بن زيد روايت كرده اند ((همانا جبرئيل به محضر پيامبر (ص ) رسيد در حالى كه امّ سلمه در خدمتش بود پس با او به سخن گفتن پرداخت آنگاه برخاست و پيامبر به امّ سلمه فرمود: اين كيست ؟ امّ سلمه گفت : دحيه است )).
169- به صحيح مسلم ، ج 1، ص 81، رجوع كنيد، طيالسى نيز آن را در مسند خود ص 322 به شماره 2459 از ابوهريره چنين روايت كرده است (( ((ان اللّه تجاوز لاتى عما حدثت به نفسها ما لم تتكلم به او تعمل به ، )) همانا خدا براى امتم از آنچه در نفسشان پديد آيد (افكار بد) در مى گذرد تا زمانى كه به مرحله سخن يا عمل در آيد)).
170- بخارى (در صحيح خود)، ج 8، ص 128 و مسلم (در صحيح )، ج 1، ص 83 از حديث ابن عباس ‍ روايت كرده است .
171- بقره / 284: اگر آنچه در دل داريد آشكار سازيد يا پنهان ، خداوند شما را طبق آن محاسبه مى كند سپس هر كس را بخواهد (و شايستگى داشته باشد) مى بخشد و هر كس را بخواهد (و مستحق باشد) مجازات مى كند.
172- اسراء / 36: از آنچه نمى دانى پيروى مكن ، چرا كه گوش و چشم و دل مسؤ ولند!.
173- بقره / 283: و شهادت را كتمان نكنيد و هر كس آن را كتمان كند قلبش گناهكار است .
174- بقره / 225: خداوند شما را به خاطر سوگندهايى كه بدون توجه ياد مى كنيد، مؤ اخذه نخواهد كرد، امّا به آن چه دلهاى شما كرده (و سوگندهايى كه از روى اراده و اختيار ياد مى كنيد) مؤ اخذ مى كند.
175- پيش از اين از طيالسى و مسلم در صحيح خود نقل شد.
176- در يك حديث مستقل بر آن دست نيافتم و تنها مضمون آن در احاديث متعددى آمده است .
177- اين حديث را مسلم (در صحيح خود)، ج 1، ص 82 روايت كرده و در آن بجاى ، (( انما تركها من اجلى ، )) آمده است : (( ((انما تركها من جرائى )) )) و هر دو به يك معنى است .
178- اين حديث را ابن ماجه به شماره 4239 از حديث جابر روايت كرده است .
179- حديث مورد اتفاق است . و ابن ماجه به شماره 3964 روايت كرده است .
180- بقره / 284: اگر آنچه در دل داريد آشكار سازيد يا پنهان خداوند شما را بر طبق آن محاسبه مى كند.
181- بقره / 286: خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانايى اش تكليف نمى كند. حديث فوق را مسلم (در صحيح )، ج 1، ص 80 روايت كرده است .
182- احتجاج ، ص 117.
183- اين حديث را مسلم از حديث ابوهريره در حديثى استخراج و نقل كرده است چنان كه در (( المغنى )) است .
184- حج / 37: هرگز گوشتها و نه خونهاى آنها به خدا نمى رسد آنچه به او مى رسد تقوا و پرهيزكارى شماست .
185- در جلد اول همين كتاب صفحه 57؛ شرح آن گذشت .
186- اين حديث را طبرانى از حديث ابى ثعلبه روايت كرده ، و نظير آن را احمد در حديثى از وابصه نقل كرده چنان كه در (( المغنى )) آمده است .
187- اين حديث جزئى از روايتى است كه در ص 51 گذشت (( ((ان الشيطان واضع خطمه على قلب ابن آدم )). ))
188- دانشمندان روان شناس اثبات كرده اند كه اگر انسان تمام حواسش به شخصى يا نقطه اى متمركز شود حواس ظاهرى او از كار مى افتد و در روايات اسلامى نيز تاءييد شده است چنان كه براى حضرت على عليه السّلام افتاق افتاد كه به فرمان پيامبر پيكان تير را در حال نماز از بدنش بيرون آوردند و احساس ‍ نكرد و براى امام سجاد عليه السّلام نيز اتفاق افتاده است . م .
189- عراقى گويد: اين حديث را ابومنصور ديلمى در (( مسندالفردوس )) از حديث معاذ به لفظ (( ((الاخرة )) )) به جاى (( ((دينه )) )) روايت كرده است در سند اين روايت حسين بن احمد بن محمّد هروى سماخى حافظ است كه حاكم او را تكذيب كرده است و ضعف حديث از اوست .
190- اين حديث را احمد روايت كرده و در ج 1، ص 349 گذشت .
191- انعام / 110: ما دلها و چشمهاى آنها را واژگونه مى سازيم .
192- بخارى در (صحيح )، ج 8، ص 160 از حديث ابن عمر روايت كرده و ابن ماجه (در سنن ) به شماره 2092 از سالم از پدرش روايت كرده است و در روايت سالم است (( ((لا و مصرف القلوب ، نه سوگند، به تغيير دهنده دلها)).
193- اين حديث را ابن ماجه (در سنن ) به شماره 199، و حاكم در ج 1، ص 529 و ج 4، ص 321 روايت كرده است و گذشت .
194- حديث را حاكم در مستدرك ، ج 4، ص 307 روايت كرده و گفته است : حديث به شرط مسلم صحيح است .
195- احمد در (سنن )، ج 6، ص 4 از حديث مقداد روايت كرده و در آن (( ((اجمعت غليا)) )) است .
196- حديث را ابن ماجه به شماره 88، و طبرانى در (( الكبير )) و بيهقى در (( الشعب )) از حديث ابوموسى اشعرى روايت كرده اند.
197- ليل / 5، 6، 7: امّا آن كسى كه (در راه خدا) انفاق كند و پرهيزگارى پيش گيرد. و جزاى نيك (الهى ) را تصديق كند. ما او را در مسير آسانى قرار مى دهيم .
198- رعد / 28: آگاه باشيد با ياد خدا دلها آرامش مى يابد.
199- فجر / 27: تو اى روح آرام يافته ...
200- فرقان / 43: آيا ديدى كسى را كه هواى نفس خويش را معبود خود برگزيده بود.
201- يس / 7: فرمان (الهى ) درباره اكثر آنها تحقق يافته از اين رو ايمان نمى آورند.
202- يس / 10: براى آنها يكسان است ، چه انذارشان كنى يا نكنى ايمان نمى آورند.
203- نساء / 120: شيطان به آنها (وعده هاى دروغين ) مى دهد و به آرزوها سرگرم مى سازد و جز فريب و نيرنگ به آنها وعده نمى دهد.
204- انعام / 125: آن كس را كه خدا بخواهد هدايت كند سينه اش را براى (پذيرش ) اسلام گشاده مى سازد و آن كس را كه (به خاطر اعمال خلافش ) بخواهد گمراه سازد سينه اش را آنچنان تنگ مى كند كه گويى مى خواهد به آسمان بالا برود.
205- آل عمران / 16: اگر خداوند شما را يارى كند هيچ كس بر شما پيروز نخواهد شد و اگر دست از يارى شما بردارد كيست كه بعد از او شما را يارى كند و مؤ منان تنها بر خداوند بايد توكل كند.
206- انقطار / 13-14: مسلما نيكان در نعمت فراوانى هستند، و بدكاران در دوزخند.
207- انبياء / 23: هيچ كس بر كار او نتواند خرده بگيرد ولى در كارهاى آنها جاى سؤ ال و ايراد هست .
208- شمس / 10: هر كس نفس خود را تزكيه كرده ، رستگار شده .
209- شمس / 11: آن كس كه نفس خويش را با گناه آلوده ساخته ، نوميد و محروم گشته است .
210- قلم / 4: تو اخلاق عظيم و برجسته اى دارى .
211- حديث را ابن سعد در طبقات ،ج 1، قسم ثانى ، ص 89 روايت كرده است .
212- اعراف / 199: با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير و به نيكيها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان . روايت فوق را ابن مردويه در (( التفسير )) از حديث جابر و قيس بن سعد بن عباده و انس بن سندهاى خوبى روايت كرده اند چنان كه در مغنى است .
213- حديث را بيهقى در (( الشعب )) روايت كرده چنان كه در (( الدرّالمنثور )) ، ج 3، ص ‍ 154 روايت كرده است .
214- حديث را ترمذى در (سنن )، ج 8، ص 168 از حديث ابودردا چنين نقل كرده است (( ((ما من شى يوضع فى الميزان اثقل من حسن الخلق )) هيچ چيز در ميزان نهاده نشود كه سنگين تر از خوشخويى باشد)). و در حديث ديگرى از ابوهريره است ((از رسول خدا راجع به بيشترين چيزى كه مردم را وارد بهشت مى كند سؤ ال شد فرمود:
تقوا و خوشخويى است )).
215- حديث را محمّد بن نصر مروزى در كتاب (( الصلوة )) به صورت مرسل از ابواعلاء بن شخير به لفظ (( ((اى العمل افضل )) كدام عمل برتر است )) روايت كرده چنان كه در (( الترغيب و الترهيب ، )) ج 3، ص 405 آمده است .
216- حديث را طبرانى در (( الاوسط )) از جابر به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در (( مجمع الزوائد، )) ج 8، ص 25 است .
217- دارمى در (سنن )، ج 2، ص 323 از حديث ابوذر، و احمد در مسند، ج 5، ص 228 روايت كرده است .
218- در ص 89، به شماره 7 گذشت .
219- طبرانى در (( الاوسط )) و بيهقى در (( الشعب )) از ابوهريره روايت كرده چنان كه در (( الترغيب و الترهيب ، )) ج 3، ص 307 آمده است .
220- حديث را بزاز و احمد از حديث ابوهريره به سندى صحيح روايت كرده اند چنان كه در (( مجمع الزوائد، ج 8، ص 169 آمده است .
221- اول حديث را ترمذى (در سنن )، ج 8، ص 168 و ابوداود (در سنن ) ج 2، ص 552 روايت كرده اند و من ماءخذى براى آن نيافتم .
222- حديث را طبرانى در (( الكبير )) از عمران بن حصين روايت كرده و او متروك است چنان كه در (( مجمع الزوائد، ج 8، ص 20 آمده است .
223- حديث را طبرانى در (( الكبير )) به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در (( الجامع الصغير )) است .
224- اين حديث را دارمى در (سنن )، ج 2، ص 323 روايت كرده است .
225- حديث را طبرانى و بزاز و ابويعلى از حديث ابوهريره روايت كرده اند چنان كه در معنى آمده رجال بعضى از طرق بزاز موثقند.
226- حديث را حاكم از (( الكنى )) از ابن عمر به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در (( الجامع الصغير )) آمده است .
227- حديث را خرائطى در (( مكارم الاخلاق )) و ابوالعباس دغولى در كتاب (( الاداب )) روايت كرده اند و چنان كه در (( المغنى )) آمده حديث ضعف دارد.
228- حديث مورد انفاق است و به سند صحيح از براء روايت شده چنان كه در (( الجامع الصغير در باب (( الشمايل )) آمده است .
229- حديث را طيالسى در مسند خود، ص 49، روايت كرده است .
230- حديث را خرائطى در مكارم به اسنادى ضعيف روايت كرده چنان كه در (( المغنى )) است .
231- حديث را احمد و حاكم و بيهقى در (( الكبرى )) به سندى صحيح روايت كرده اند چنان كه در (( المغنى )) آمده است .
232- حديث را طيالسى در مسند خود، ص 171، به شماره 1233 روايت كرده است .
233- حديث را احمد در مسند عبداللّه بن عمر به اسنادى خوب روايت كرده چنان كه در (( مجمع الزوائد، )) ج 8، ص 21 آمده است .))
234- حديث را طبرانى در (( الكبير )) از ابن عباس و خرائطى در (( المكارم )) از امّ سلمه به اسنادى ضعيف روايت كرده چنان كه در (( المغنى )) است .
235- حديث را بيهقى در (( السنن الكبرى ، )) ج 2، ص 33 از حديث على عليه السّلام روايت كرده است .
236- حديث را طبرانى در (( الكبير و الاوسط )) به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در (( مجمع الزوائد، )) ج 8، ص 24 آمده است .
237- حديث را بيهقى در (( الشعب )) از جابر به سندى ضعيف نقل كرده چنان كه در (( الجامع الصغير )) آمده است .
238- حديث را خرائطى در (( مكارم الاخلاق )) از حديث على عليه السّلام روايت كرده چنان كه در (( المغنى )) است .
239- حديث را ابن ماجه در سنن به شماره 4218 روايت كرده است .
240- حديث را طبرانى در (( الكبير و الاوسط )) روايت كرده چنان كه در (( الترغيب ، )) ج 3، ص 411 آمده است .
241- حديث را احمد در مسند خود از عبداللّه بن عمر روايت كرده است .
242- حديث را نيز احمد در مسند ابوهريره و طبرانى روايت كرده اند چنان كه در (( الترغيب 7 )) ج 3 ص 404 آمده است .
243- حديث را طبرانى روايت كرده چنان كه در (( الترغيب ، )) ج 3، ص 404 آمده است .
244- با اين عبارت در هيچ ماءخذى بر آن دست نيافتم .
245- اين حديث ، بقيه حديث انس و همان حديث پيشين است .
246- حجرات / 13: گرامى ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست .
247- ص / 71-72: من بشرى را از گل مى آفرينم . هنگامى كه آن را نظام بخشيدم و از روح خودم در آن دميدم .
248- بقره / 269: و به هر كس دانش داده شده خير فراوانى به او داده شده است .
249- تنها صفتى كه در ميان فضايل اخلاقى طرف افراط و تفريط ندارد عدالت است چرا كه دو طرف عدالت ((ستم )) است و شخص ستمگر هم طالب فزونى است و هم كسى يعنى در مورد منافع شخص خود افزون طلب است و در مورد ديگران طالب نقصان و كاستى هر كمبودى را از خويشتن دور مى كند و آن را براى ديگران مى خواهد از اين رو طرف افراط و تفريط عدالت (ضد عدالت ) يكى است و آن ظلم است . (( طهارة الاعراق ، )) ابن مسكويه ، چاپ بيروت ، چاپ اول ص 104-م .
250- به (( مجمع الزوائد، )) ج 9، ص 15، مصابيح بغوى ، ج 2، ص 134 رجوع كنيد.