next page

fehrest page

back page

11- لازم است طبقات محترم روحانى و دانشگاهى با هم احترام متقابل داشته باشند. جوانان روشنفكر دانشگاه ها به روحانيت و روحانيون احترام بگذارند خداوند تعالى آنها را محترم شمرده و اهل بيت وحى ، سفارش آنها را به ملت فرموده اند. روحانيت قدرت بزرگى است كه با از دست دادن آن خداى نخواسته پايه هاى اسلام فروريزد و قدرت جبار دشمن ، بى معارض مى شود.
مطالعات دقيق اجانب استثمارگر در طول تاريخ به آن رسيده كه بايد اين سد شكسته شود و تبليغات دامنه دار آنها و عمال آنها در چند صد سال موجب شده كه مقدارى از روشنفكران را از آنها جدا و به آنها بدبين كنند تا جبهه دشمن بى معارض شود. اگر احيانا در بين آنها كسانى بى صلاحيت خود را جا بزنند لكن نوع آنها در خدمت هستند به حسب اختلاف موقف و خدمت آنها ملت را پايبند اصول و فروع ديانت نموده ، برغم اجانب و عمال آنها بايد اين قدرت را تاءييد و حفظ نمود و با ديده احترام نگريست .
چنانچه روحانيون محترم بايد به طبقه جوان روشنفكر كه در خدمت اسلام و كشور اسلامى است و به همين جهت مورد حمله عمال اجانب است ، احترام گذاشته آنها را چون فرزندانى عزيز و برادرانى ارجمند بدانند و اين قدرت بزرگ كه مقدرات ، خواه ناخواه در دست آنها خواهد افتاد، از دست ندهند و از تبليغات سويى كه بر ضد آنها در اين چند صد سال شده و آنها را در نظر بعضى طور ديگر جلوه داده اند تا از تفرقه استفاده هر چه بيشتر برند، احتراز كنند و كسانى را كه جهلا يا از سوءنيت موجب دور نگه داشتن . اين طبقه مؤ ثر است از روحانيت . از خود برانند و به آنها اجازه ايجاد تفرقه ندهند و مطمئن باشند كه با ضم اين دو قدرت بزرگ پيروزى به دست مى آيد و با جدايى روى آن را نخواهند ديد.
12- بايد چه طبقه جوان روحانى و چه دانشگاهى ، با كمال جديت به تحصيل علم هر يك در محيط خود ادامه دهند. اين زمزمه بسيار ناراحت كننده كه اخيرا بين بعضى جوانان شايع شده كه درس خواندن چه فايده اى دارد، مطلبى است انحرافى و مطمئنا يا از روى جهالت و بيخبرى است و يا با سوءنيت و از القائات طاغوتى شيطانى است كه خواهند طلاب علوم دينى را از علوم اسلامى باز دارند كه احكام اسلام به طاق نسيان سپرده شود و محو آثار ديانت به دست خودمان تحقق پيدا كند و جوانان دانشگاهى ما را انگل و متكى به قشرهاى استعمارى بار بياورند كه همه كس چون همه چيز وارداتى باشد و احتياج به اجنبى در تمام ابعاد و رشته هاى علمى هر چه بيشتر روزافزون شود و اين خطر بزرگى است كه كشور را هر چه بيشتر به عقب مى راند اگر علوم اسلامى مردانى متخصص نداشت ، تاكنون آثار ديانت محو شده بود و اگر پس از اين نداشته باشد، اين سد عظيم مقابل اجانب منهدم مى شود و راه براى استثمارگران هر چه بيشتر باز مى شود واگر دانشگاه ها خالى از مردانى دانشمند و متخصص شوند، اجانب منفعت طلب چون سرطان در تمام كشور ريشه دوانده و زمام امور
اقتصادى و علمى ما را به دست مى گيرند و سرپرستى مى كنند بايد جوانان با اين فكر غلط استثمارى مبارزه كنند و بهترين و موثرترين راه مبارزه با اجنبى مجهز شدن به سلاح علم دين و دنياست و خالى كردن اين سنگر و دعوت به خلع اين سلاح ، خيانت به اسلام و مملكت اسلامى است .
اينجانب با كمال تواضع دست خود را به طرف تمام جناح ها كه در خدمت اسلام هستند دراز ميكنم و از همه استمداد مى كنم كه با هم پيوستگى همه جانبه در راه بسط عدالت اسلامى كه يگانه راه سعادت ملت است كوشا باشند و از ساير جناح ها كه در تحت تاءثير تبليغات سوءاجانب واقع شده اند و مطالعات صحيحى در قوانين اسلام به همه ابعادش ندارند. تقاضا مى كنم كه در كار خود تجديد نظر كنند و با احتراز از غرض و تعصب ، به مكتب بزرگ همه جانبه اسلام نظر و در آن مطالعه دقيق كنند و پس از بستن عقيده به آن مكتب هاى ديگر را رها و به گروه مسلمين پيوسته تا با وحدت كلمه از دخالت اجانب و عمال خائن نالايق آنها در امور كشور جلوگيرى و آنها را از كشور خود برانند.
از خداوند قادر متعال توفيق همگان را در خدمت به اسلام و مسلمين خواستارم .
والسلام عليكم و رحمة الله
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 29/11/56
بيانات امام خمينى به مناسبت چهلم شهداى قم و افشاى جنايات مدعيان طرفدارى ازحقوق بشر
قيام ملت ، اعتراض به شاه يعنى مجرم اصلى است
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
قيام ملت ، اعتراض به شاه يعنى مجرم اصلى است ععع ولاحول ولاقوه الا بالله العلى العظيم . انالله و انااليه راجعون عععع الان كه شما آقايان اينجا تشريف داريد، ايران تا آن اندازه كه به ما تا حال اطلاع رسيده است ، شهرهاى بزرگ از قبيل تهران ، تبريز، مشهد، قم ، اينها تعطيل اند و بعضى ها سرتاسر تعطيل اند مثل قم و بعضى ها بازارها و جاهاى بسيار ديگرش تعطيل است و تهران تعطيل بازارهاست الا چند نفرى كه شايد وابستگى داشته باشند و آن طورى كه به ما اطلاع رسيده است اين تعطيل ، اعتراض بر شخص شاه است . مردم پيدا كرده اند مجرم را، پيدا بود، جراءت نمى كردند كه ذكر كنند، بحمدالله اين سد خوف شكست و مردم نكته اصلى مجرم را به دست آوردند و فهميدند كه بدبختى همه ملت ها، يعنى ملت ما از كيست
الان امروز چهل روز است كه از مرگ جوان هاى ما، از مرگ طلاب علوم دينيه ، علما، از مرگ جوان هاى متدين قم مى گذرد و مردم در اين چهل روز به جوان هاى خود چقدر گريه كردند و چقدر سوگوارى كردند و با چه شجاعت اين اهل قم و طلاب علوم دينى ، با چه شجاعت كه شايد در تاريخ كم نظير باشد و دست خالى با اين دولت و با اين عمال شاه مبارزه كردند و كشته دادند و حتى در خيابان ها و در كوچه ها و در پس كوچه ها از قرارى كه ذكر شده است مامورين ريخته اند و مردم هم بعد از كشتار و قبل از كشتار، آنقدرى كه مى شده است مقاومت كرده اند و زنده بودن خودشان را اثبات كرده اند كه ما زنده هستيم ، نه مرده . مراجع بزرگ اسلام در قم چه در خطابه هايشان ، چه در اعلاميه هايشان و چه در اين اعلاميه اخيرى كه همين چند روز، همين دو سه روز براى سوگوارى و براى تعطيل اربعين داده اند مطالب را شجاعانه ذكر كرده اند و نقطه اصلى را ولو به صراحت نگفته اند، به كنايه ابلغ از تصريح فرموده اند. خداوند انشاء الله آنها را پايدار نگه دارد.
قم ، مركز علم و تحرك اسلامى
طلاب علوم دينيه ، آن طلابى كه الان در مركزى واقع شده اند كه مورد هجوم اشرار است و در
عين حال كه در يك همچو مركزى واقع شده اند، ديروز عصر اجتماع كرده اند و يك مجلس تعزيه بسيار بزرگ تاءسيس كرده اند و بعضى از افراد، جوان هاى زنده در منبر بى باكانه مطالب را گفته اند. الان كه ما اينجا نشسته ايم در مسجد اعظم ، طورى كه به ما اطلاع وسيع رسيده ، - در مسجد اعظم - اجتماع بزرگى است و نمى دانيم آيا دولت با اين اجتماع چه خواهد كرد و من الان نمى دانم كه آيا باز ماءمورين ريخته اند، قتل و غارتى باز كرده اند يا نه ؟ ما الان در نگرانى اين معنا هستيم ، نگران اين معنا هستيم كه آيا در اين شهرهاى بزرگ از قبيل مشهد كه دولت نسبت به او بسيار حساس است ، از قبيل آذربايجان و تبريز كه نظر دارد دولت به آن و آيا در قم كه مركز همه اين امور است و از قم همانطورى كه اهل بيت فرموده اند علم نشر مى شود به همه بلاد و الان مى بينيم كه علم مركزش قم است و از قم دارد نشر مى شود، نه علم ، علم و عمل ، علم تنها نه ، علم و عمل الان دارد از قم نشر مى شود، مركز فعاليت اسلامى است ، مركز تحرك اسلامى است ، تحرك از قم ، از خود قم ، از طلاب قم ، از علماى قم ، از مدرسين قم حفظهم الله از توده قم كه سربازهاى وفادار به اسلام هستند، از آنجا تحرك دارد سرايت مى كند به همه جا تا ببينيم آيا به ما هم سرايت بكند يا نكند و الله العالم .
امضاءكنندگان حقوق بشر، پايمال كنندگان اصلى حقوق بشر
ما همه بدبختى هايى كه داشتيم و داريم و بعد هم داريم از اين سران كشورهايى است كه اين اعلاميه حقوق بشر را امضاء كرده اند. اعلاميه حقوق بشر را اينهايى امضاء كرده اند كه سلب آزادى بشر را در همه دوره هايى كه كفيل بوده اند و دستشان به يك چيز مى رسيده است كرده اند. سرلوحه اعلاميه آزادى حقوق بشر، آزادى افراد است ، هر فردى از افراد بشر آزاد هست ، بايد آزاد باشد، همه بايد در مقابل قانون على السواى باشند، همه بايد آزاد باشند در محلشان ، در سكنى آزاد باشند، در شغلشان آزاد باشند، در مشى شان بايد آزاد باشند، اين اعلاميه حقوق بشر است كه سرلوحه اش اين مطلب است . از اول مسلمين بلكه همه بشر، از اول گرفتار اينهايى بوده اند كه امضا كردند و تصويب كرده اند اين اعلاميه حقوق بشر را. آمريكا يكى از آنهاست كه تصويب كردند اين را و امضا كردند اين مطلب را كه حقوق بشر بايد محفوظ بماند و يكى از حقوق بشر آزادى است . اين آمريكايى كه اعلاميه حقوق بشر را به اصطلاح امضا كرده است شما ببينيد چه جناياتى بر اين بشر واقع كرده است . در همين چند سالى كه ماها يادمان است و يكقدر زيادترش را من و يكقدر كمترش را بر حسب جوانى كه داريد شما مشاهده كرديد، چه گرفتارى هايى از براى بشر هست به دست آمريكا كه يكى از اشخاصى است كه يكى از دولت هايى است كه قضيه حقوق بشر را امضاء كرده اند. در هر مركزى از مراكز مسلمين و غير مسلمين يك ماءمورى نصب كرده اند كه سلب آزادى از همه آن اشخاصى كه در آن محيط هستند، كرده اند. اينها مى گويند كه (آزادند بشر) براى تخدير توده هاست كه حالا ديگر نمى شود تخديرش كرد. قضيه اين چيزهايى كه مى گذرانند كه يكى اش هم همين اعلاميه حقوق بشر است ، اين براى اغفال است نه اينكه يك واقعيتى دارد. يك چيز خيلى خوش نماى بازرق و برقى را مى نويسند،
سى ماده مى نويسند كه همه اش موادى است كه خوب ، به نفع بشر است و يكى اش را عمل نمى كنند، در مقام عمل ، يكى اش عمل شود. اين اغفال است ، افيون است اين براى توده ها، براى مردم . ما مى بينيم كه اين آمريكا كه امضا كرده است همين معنا را، اين انگلستان كه اينقدر از آن تعريف مى كنند و از تمدنش تعريف مى كنند و از دموكراسى بودنش تعريف مى كنند و اينهم جز تبليغات خود آنها و شيطنت خود آنها چيز ديگرى نيست و با شيطنت و با تبليغات ، اينها به مردم باور آورده اند كه در راس دمكراسى ، انگلستان است و مشروطيت به معناى حقيقى آن در انگلستان است ، اينها به واسطه تبليغاتى كه داشتند به خورد مردم داده اند اين معنا را و ما ديديم كه انگلستان با هندوستان پاكستان و دول استعمارى خودش چه كارها و چه جنايت در آنجا كرده است و اين همين آمريكاست كه مى بينيد كه در اسرائيلش كه نگاه مى كنيم ، آنجا را به وجود آوردند اينها و با مسلمين چه كردند و دارند چه مى كنند. چه جناياتى به مسلمين و خصوصا شيعه ، اينها چه جناياتى كرده اند و دارند مى كنند. از آن طرف يك ماءمورى هم گذاشتند در مصر به اسم سادات كه اينهم فعاليت هايش فعاليت هاى استعمارى است و چند وقت پيش از اين رفت به اسرائيل و حرف هاى آنها را مثلا چه بكند. از آن طرف در اين پنجاه سالى كه ما ياد داريم ، در اين پنجاه سال عزاى ايران ، در اين پنجاه سال مصيبت ايران كه از اين خاندان روسياه به اين ملت وارد شد، اين انگلستان امضا كننده اعلاميه حقوق بشر، به حسب اقرار خودش رضا شاه را به سلطنت رساندند و قريب بيست سال ماها در زحمت بوديم و ملت اسلام در زحمت بود و محو آثار شريعت را مى خواست بكند البته موفق نشد اما بنابراين بود، براى اينكه هر صدايى كه از آن بوى اسلام مى آمد، هر تبليغى كه از آن بوى اسلام مى آمد، درآن بسته شده بود و اين آمريكايى كه امضا كرده است اين اعلاميه حقوق بشر را، بر ما مسلط كرده است ، بر ايران مسلط كرده است يك آدمى را كه خلف صالحى است از براى آن پدر. اين شاه موجود ما كه در اين مدتى كه در راءس حكومت بوده است و ايران را به صورت يك مستعمره رسمى براى آمريكا در آورده است ، چه جناياتى در اين خدمت كرده است از اين پدر و پسر كه به واسطه نصب آنهايى كه حقوق بشر را، اعلاميه حقوق بشر را امضاء كرده اند، آنها اين جنايات را بر ماها وارد كرده اند. امضاءكنندگان اعلاميه حقوق بشر هستند كه اين بشر را اينطور در زحمت و اينطور اختناق از براى بشر پيش آوردند كه ما بعضيش را مشاهده كرده ايم و بعضيش را شنيده ايم و با شنيدن كه شود انسان درست بفهمد، شما حالا مى شنويد كه در زمان رضاخان به ملت چه گذشت اما چيزى كه خود ملت احساس كرده است و لمس كرده است شما نمى توانيد اين معنا را درست بدانيد كه اين كه احساس كرده است و لمس كرده است ، خوب ملت ايران از اين آدم ها چى ديده است ، شما حالا لمس مى كنيد، البته لمس به اين معنا كه اينجا هستيد.
بى اعتنايى ملت به تهديدهاى رژيم شاه
خوب ديگر حالا روابط طورى است كه ايران را درست مى توانيد بفهميد چه جورى است
لمس مى كنيد كه اين آدم چه كرد همين چند روز با ملت ايران . الان هم هيچ بعيد نمى دانم كه الان هم يك جنگ و نزاعى در كار باشد، ما اطلاع نداريم ، ما آنقدرش را كه اطلاع داريم در پيشخوان مسجد شاه ريختند و آن چند تا دكانى كه آنجا بوده است آنها را بازور باز كرده اند و اما بازار تسليم نشده است در عين حاليكه بخشنامه اى از دولت منتشر شده است و به همه بازارهاى ايران منتشر شده است كه هر كس ‍ تعطيل بكند، اين مثلا چه خواهد شد و چه خواهد شد، معذالك بازارها حتى بازار تهران كه ملموس خودشان است اعتنائى به اين حرف نكردند. مردم ديگر اعتنايى به اين قاروقورها نمى كنند، به اين شارت و شورت ديگر حالا اعتنا نمى كنند، اين اعتناها سابق بود كه مردم راترساندند و مردم هم خيال مى كردند حالا مردم دارند كشته مى دهند و معذالك اعتنايى به اين حرف ها ندارند.
قيام ملت ، مشتى بر دهان ياوه گوى رژيم پهلوى
الان در اثر اين كشتارى كه در ايران شد يعنى در قم شد و بسيارى از اهل علم ،بسيارى از متدينين و جوان هاى قمى را كشتند و الان اربعين آنهاست ، مردم ايران كه خداوند انشاءالله آنها را زنده بدارد، چنانچه الان زنده هستند و زندگيشان تا ابد ثبت است و خداوند حوزه علميه قم را زنده بدارد و زندگيش تا ابد ثبت است ، اينها الان كه ما اين جا آرام نشسته ايم ، آنها در فعاليت و تلاطمند. الان مشهد چه بساطى است ،ديگر من الانش را نمى دانم اما تعطيل بوده آذربايجان چه بساطى است من نمى دانم لكن تعطيل بود، قم آنطورى كه اطلاع داده اند حتى يك بقالى در قم باز نيست ، سرتاسر قم تعطيل عمومى است ، تهران نود در صد تعطيل است ، تعطيل تهران يك چيز آسانى نيست كه ما تو هم بكنيم ، تعطيل تهران تعطيلى است كه مشت به دهان اين ياوه گوهازند، آنهايى كه مى گفتند كه شش ميليون جمعيت با ما موافق هستند و راءى داده اند به انقلاب سفيد، آنوقت هم كه مى گفتند گزاف بود، من فرستادم آدم به تهران ، آنوقت ما ايران بوديم ، من اشخاصى فرستادم به تهران كه آن روزى كه رفراندم به اصطلاح خودشان مى شود وضع چه جورى است ، اينهايى كه آمدند به ما گفتند بيش از دو هزار تا آنجا نيامد، اين دو هزار تا هم ماءمورين خودشانند. اينهايى كه مى گفتند كه (شش ميليون جمعيت ايران با ما هست ، باقيش هم كه مانده آنها كه ديگر راءى بده نيستند، پيرمردها زن ها و بچه ها اينها و ما به اتفاق آراء) مكرر شاه در هر جايى كه رسيده است گفته است كه (ملت با من هستند، يك چند نفر هستند كه اينها ماركسيست اسلامى هستند، اينها گاهى يك چيز ديگرى مى گويند والا ملت هست و من ). حالا هم شما خواهيد ديد كه دنبال همين سرتاسر تعطيلى باز هياهويشان راه مى افتد، يك بازى در قم در مى آورند، چنانچه در آوردند قبلا، دنبال آن تعطيلى جلو كه يك هفته قم و يك هفته اصفهان ، هشت روز اصفهان از قرارى كه گفتند و تهران هم يكى دو سه روز و يك روزش تمام تعطيل كردند و اعتراض كردند، دنبالش راه افتادند و اتوبوس ها را پر كردند از اين بيچاره هاى بى اطلاع يك دسته كه ماءمورينشان بودند،بخشنامه صادر كردند به همه ادرات ، به همه مدارس كه همه بايد تعطيل كنيد و همه بيائيد اين آزادى است ! به طور آزادانه بايد همه بياييد اما آزاديد!) در عين حالى كه بخشنامه
صادر كردند و به همه ادارات
و به همه چيز كردند، حتى ادارات هم به اينها اعتنا نكردند. اين بيچاره هايى را كه در اتوبوس ها نشاندند و آوردند و به آنها گفتند كه (از قرارى كه مى گفتند) شما را مى خواهيم زيارت ببريم ، بين راه كه ملتفت شدند كه قضيه اين حرف ها نيست ، هر كه توانست فرار كرد و آنها هم كه آمدند (از قرارى كه به من اطلاع رسيده ) مثل اين كه تشييع جنازه كنند، هر چه به آنها مى گويند كه بگو جاويد، جواب نمى دادند، مثل يك تشييع جنازه مى مانده تعبير اين بوده است به اين كه جمعيت همچو ساكت بودند كه مثل اينكه دارند تشييع جنازه مى كنند. اين تشييع جنازه شاه است .
در صورتى كه شاه گرايشى به اسلام و ملت داشت مردم با او مخالفت نمى كردند
اينها نمى فهمند، باز هم ما نمى توانيم اينها را آدمشان كنيم اگر اينها با ملت راه رفته بودند، اگر اينها به خواست ملت توجه كرده بودند، اگر اينها به وظايف خودشان عمل كرده بودند، اگر اينها يك گرايش به اسلام و قواعد اسلام داشتند مردم چه مخالفتى مى كردند با اينها؟ مردم هر جا دست گذاشتند مى بينند كه اعليحضرت مخالف است ، با تاريخ اسلام مخالف است يعنى با اسلام ، بدترين كارهايى كه در زمان حكومت اين آدم شده است اين تغيير تاريخ است ، موفق نمى شوند لكن اين خواست بشود، بدترين كار، از اين كشتارها بدتر است ، اين با حيثيت رسول الله بازى كردن است . هر جا مردم دست مى گذارند بينند كه اعليحضرت دست رويش گذاشته و بعد بد كرده ، يك تاريخشان اينطور و مدرسه هاى علميشان آنطور. تا حالا چند دفعه مدارس ما به غارت رفته و مدارس ما به چپاول اينها رفته است ؟ چند دفعه ريخته اند حالا در مدارس ما، آنوقت به مدرسه فيضيه چند دفعه ريخته اند و اينها جنايت كردند. حالا هم به مدرسه حجتيه و مدرسه خان ، حالا محل حمله شان اينهاست و مدرسه حقانى و هر مدرسه اى كه در آن باز است و يكقدرى اجتماعات هست ، مدرسه خان را (از قرارى كه گويند) تمام در و پنجره هايش را با تفنگ زده اند و شكسته اند، در مدرسه حجتيه سر يك كسى را بريده اند يعنى تير زدند به او زده اند كه خون جارى شده است ، يكى از علماى اينجا كه رفته بود آنجا و بعد برگشت گفت كه ما هم رفتيم ديديم كه از آن محلى كه اين تير خورده است خون ريخته ، ريخته تا آمده است لب حوض .
شاه ، منصوب ابر قدرت هاى طرفدار حقوق بشر! مجرم اصلى است شما احتمال مى دهيد كه رئيس شهربانى قم يك همچو كارى بكند؟ اصلا نمى تواند يك همچو كارى بكند. هى نگوييد كه ماءمورين اين كار را كردند، آن كسى كه اين كار را مى كند شخص خود شاه است . يعنى شخص خود شاه امر مى دهد، شخص خود شاه مى گويد بكشيد، تا نگويد، نمى كشند. مگر يك امر ساده اى است كه يك ملت را به تفنگ و مسلسل ببندند، يك حوزه علميه را كه مردم به آن علاقه دارند، مردم آن را بزرگ مى شمرند، اين را به مسلسل ببندند؟ مگر يك امر ساده اى است كه شهربانى تهران و شهربانى قم و رئيس سازمان تهران ، رئيس سازمان قم و نمى دانم نخست وزير تهران و نخست وزير چه ، مگر اينها مى توانند يك همچو كارى بكنند؟ مه اش شخص خود آقاست ، مجرم
اصلى خود اين است . اين را كى نصب كرد؟ خود ايشان در كتابشان نوشتند متفقين وقتى كه آمدند (بعدش محو كردند،بعد ديدند غلط كردند محوش كردند) و ايران صلاح ديدند كه ما باشيم ، كه دودمان ما سلطنت را داشته باشند (لعنت بر اين صلاح ) اين متفقين ، اين اشخاصى كه امضاء كردند حقوق بشر را و اعلاميه حقوق بشر را، اينها به جان ما يك همچو اشخاصى را گماشتند و يك همچو اختناقى را. (آزاد است بشر!) اما ايرانش چطور؟ يك را گماردند و يكى را گذاشتند آنجا، قبلا او را گذاشته بودند، همه آزادى ها را سلب كرده بود، اينطور اجتماعى كه حالا مى شود، آنوقت انيطورها نمى توانستند، نمى كردند يا روشن نشده بودند باز مردم .
حوزه علميه قم ، زنده كننده اسلام و ايران
حوزه قم زنده كرد ايران را، حوزه قم خدمتى به اسلام كرده است كه تا صدها سال ديگر اين خدمت باقى است ، كم نشمريد آقايان اين را، دعا كنيد به حوزه قم و دعا كنيد ما هم اين جور بشويم . صدها سال ديكر هم اسم حوزه قم در تواريخ هست و ما مرده ها را دفن كرده است . حوزه علميه قم زنده كرد اسلام را. حوزه علميه قم و تبليغات مراجع قم علماى قم ، دانشگاه ها را كه ما را جزء افيون ملت مى دانستند، ما را دست نشانده انگليس ها و مستعمرين مى دانستند، بيدارشان كردند كه نه ، اينها تبليغاتند،، تبليغات خود آنهاست ، خود انگليس ها و آلمان ها و شوروى ، اينها تبليغ مى كنند كه خير حوزه هاى دين ، حوزه هاى علميه علماى دين ، اينها افيونند، خود آنها تبليغ مى كنند براى اينكه آنها مى دانند كه اينها چه فعاليت ها دارند و چه تحرك ها دارند و اسلام چه دين متحركى است ، اينها مى دانند اينها را مى خواستند كه از خاصيت بيندازند پيش ملت ، تبليغ كردند.
اجانب ، مبلغين تز جدايى دين از سياست
حالا چند صد سال است كه تبليغ كردند به طورى كه ما، خود آخوندها هم باور كرده اند،خود آخوندها هم باوركرده اند (مارا چه به سياست ). اين (مارا چه به سياست ) معنايش اين است كه اسلام را اصلا كنار بگذاريم ، اسلام كنار گذاشته بشود، اسلام دراين حجره هاى ما، در آنجا دفن بشود، در اين كتاب ها ما دفن بشود اسلام . اينها از خدا مى خواهند كه اسلام از سياست جدا باشد، دين از سياست جدا باشد، اين يك چيزى است كه از اول سياسيون انداختند توى دست و دهان مردم به طورى كه الان ما هم كه اينجا هستيم باورمان آمده است كه آقا ما چكار داريم به سياست ، سياست را بگذار براى اهلش ، ما مسائل دين گوئيم .
منطق اولياءالله ، منطق تلاش و مبارزه بر عليه استكبار
اگر اين طرف صورتمان را زدند،آن طرفش هم چيز مى كنم ، تا يكى هم آن طرف ، اين را به
حضرت عيسى هم به غلط نسبت دادند خود اين جانورها به حضرت عيسى ، پيغمبر است ، پيغمبر كه نمى تواند منطقش اين باشد. شما ديديد پيغمبرها را، منتهى حضرت عيسى كم عمر كرد در بين ملت بعد تشريف برد به معراج ، به بالا. شما همه مى دانيد كه تاريخ انبيا را، آن حضرت ابراهيمش كه تقريبا راءس انبياى سلف بود با تبرش برداشت اين بت ها را همه را شكست ، هيچ خوف اين هم نداشت كه بيندازندش توى آتش ، خوف اين حرفها را نداشت ، اگر داشت كه پيغمبر نبود. يك همچو موجودى كه با يك قدرت هاى بزرگ جنگ مى كند و يك تنه خودش تنهايى در مقابل يك همچو قدرت هايى مى ايستد كه بعدا بيايند بخواهند آتشش بزنند، اين منطقش اين نيست كه اگر آن طرف را سيلى زدند بر مى گردد اين طرف هم بزنند، اين منطق آدم هاى تنبل است ، اين منطق آنهايى است كه خدا را نمى شناسند، قرآن نخواندند اينها. آن هم حضرت موسى كه (با يك عصا) يك نفر بود، يك نفر چوپان ، مقابل كى ؟ مقابل فرعون كه داد خدايى مى زد، اينها هم داد خدايى مى خواهند بزنند، مى بينند حالا خيلى خريدار ندارد، اگر يك خرده سست بياييد آنها هم مى گويند (انا ربكم الاعلى ). اين مزخرفات هميشه بوده در دنيا و حالا هم هست و بعدها هم خواهد بود.اين هم حضرت موسى سلام الله عليه ، اين هم رسول اكرم كه تاريخش را خوب مى دانيد ديگر كه تنهايى مبعوث شد، سيزده سال نقشه كشيد و ده سال جنگ كرد نگفت كه ما را چه به سياست ، اداره كرد ممالكى را مملكتى را، نگفت ما چكار داريم به اين حرفها. آن هم حكومت حضرت امير است كه همه تان مى دانيد و آن وضع حكومتش و آن وضع سياستش و آن وضع جنگ هايش ، نگفت كه ما بنشينيم در خانه مان دعا بخوانيم و زيارت بكنيم و چكار داريم به اين حرفها، به ما چه .
مسلمان بايستى اهتمام به امور مسلمين داشته باشد
اگر خود حضرت صاحب سلام الله عليه مقتضى بدانند خوب خودشان تشريف بياورند يكى از علما اين جورى مى گفت (خدا رحمتش كند) كه : (من كه دلم بيشتر نسوخته به اسلام از حضرت صاحب سلام الله عليه خوب ايشان هم كه مى بينند اين را، خود ايشان بيايند چرا من بكنم ). اين منطق اشخاصى است كه مى خواهند از زير بار در بروند، اسلام اينها را نمى پذيرد، اسلام اينها را به هيچ چيز نمى شمرد، اينها مى خواهند از زير بار در بروند، يك چيزى درست كنند، دو تا روايت از اين طرف از آن طرف مى گردند پيدا مى كنند كه خير (با سلاطين مثلا بسازيد، دعا كنيد به سلاطين ) اين خلاف قرآن است اينها نخوانده اند قرآن را، اگر صد تا همچو روايت هايى بيايد ضرب به جدار مى شود، خلاف قرآن است ، خلاف سيره انبياست با اينكه روايتى نيست ، شما وقتى ملاحظه مى كنيد انهمه رواياتى كه اگر كسى ميل به اين بكند كه ، رواياتى است كه اگر مايل باشى كه زنده باشد اين سلطان ، تو هم با او هستى . مسلمان مگر مى شود مايل باشد به اينكه يكى زنده باشد و ظلم بكند،آدم بكشد؟ رابطه داشته باشد با يك كسى كه آدم مى كشد، عالم مى كشد؟ علما را مى كشد؟ ما الان چقدر علماى بزرگ و عرض مى كنم مدرسين عالى مقام تو حبس ها،توى تبعيدگاه داريم ، مى دانيد
شما؟ الان چند نفر از اين علماى ما توى زندانند و چند نفر از اين علماى ما در تبعيدگاه ها دارند بسر مى برند، معذالك همين ها بودند كه تبعيد شده بودند قبلا، حالا كه آمده اند همين ها بودند كه مشت شان را گره كردند و بر خلاف دولت صحبت كردند و بر خلاف شاه صحبت كردند، دوباره هم گرفتار شدند. همين آقاى محترمى كه ، جوان بزرگوارى كه در همين ديروز، در عصر فاتحه ديروز آن صحبت ها را كرده است ، او حبس بود و اين عرض مى كنم كه تبعيد بود و مظنون هم اين هست بلكه شايد بيشتر از آنكه اين هم حالا يا گرفتندش يا فردا بگيرند، او را اما از حبس در آمده و مشتش را گره كرده . بچه اسلام اين است ، مسلم اين است . مسلمان اگر بخواهد اهتمام به امور مسلمين نداشته باشد كه مسلمان نيست ليس به مسلم .ععع (من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم ) هى هم بگو لااله الا الله ، عععع مسلم نيستى تو. اسلام آن است كه به درد مسلمين بخورد، مسلم آن است كه به درد مسلمين بخورد، برسد به درد مسلم كه آقا كشتند جوان هاى ما را، ما بى تفاوت باشيم ؟ كشتند علماى ما را، ما بى تفاوت باشيم كشتند مومنين و مسلمين را، ما بى تفاوت باشيم ؟ ما راضى بشويم به اين امر؟ ما كارى بكنيم كه از آن انتظار رضايت بشود؟ بايد ما خودمان را عوض كنيم ، اين جوان هايى كه از ما حبس رفتند، تبعيد شدند، الان هم تبعيد هستند اينها بعد از اينكه يك دوره تبعيدشان را، حبس شان را تمام كردند و آمدند دوباره به قم ، باز همان مصائب را شروع كردند و همان تبعليغات را شروع كردند و باز رفتند به تبعيدگاه ، اگر ده دفعه ديگر هم آنها را برگردانند همانند، براى اينكه اينها تربيت شدند، تربيت اسلامى شدند. اگر حضرت امير را صد دفعه بكشند و زنده بشود باز همان است ، همان حضرت امير است و اگر من تنبل هم هر، دفعه بكشند يا به يك محلى بفرستند، تبعيد كنند، من همان آدم تنبل هستم .
ياوه هاى رژيم رسواى پهلوى
ما از اين سران دولت ها كه اعلاميه حقوق بشر راامضا كرده اند و آزادى بشر را اعلام كرده اند، اين همه مصيبت هاى مااز اينهاست ، از انگليس بود، تا آنوقتى كه يكقدرى دستش كوتاه شد، - از - حالا از شوروى است و از آن طرف و از آمريكا، همه گرفتارهاى ما زير سر اينهاست اينهاست كه ماءمورند، اگر اينها دستشان را، سايه شان را از روى سر اينها بردارند مردم اينها را پوستشان را مى كنند. مصونيت دادند به آمريكايى ها و آنها را مصون از همه چيز قرار دادند، در مقابلش هم يك چند تا دلار مى گرفتند آنوقت .الان هم كه ملاحظه مى كنيد چقدرها از آمريكائى و صاحب منصب هاى آمريكا در ايران هستند با چه حقوق ها، با چه حقوق هاى گزاف ، اينها گرفتارى هايى است كه ما داريم كه تمام خزائن ما بايد سرشار برود به جيب آمريكايى ها، اگر يك ته مانده كمى هم بماند به جيب شاه و دار و دسته شاه بايد برود، اينها هم در خارج ويلا بخرند، چه بخرند، چه بخرند، در بانك ها انباشته كنند اموال مردم را. (دولت ايران الان از دول مترقى عالم است ! الان در عرض آمريكا و ژاپن است ) اين الان از ژاپن خيلى جلو افتاده است !) اما اين حرفها فسادش و فضاحتش ديگر در آمده است ، حتى آن بقال سر محله ديگر مى گويد اين حرف مفت دارد مى زند لكن پر رو هستند، مى زنند چه مى شود كرد. الان هم
شما بعد از اين وقايع كه واقع شده است خواهيد ديد كه در روزنامه دوباره شروع مى كنند به اينكه : (همه ملت با ما موافقند، همه مردم با ما هستند. يك چند نفرى هم هستند كه انحراف دارند، هر كه مسلمان هست ، هر كه روحانى صحيح هست با ما موافق است ، روحانى روشنفكر صحيح با ما موافق است اين روحانى هائى كه مى گويند، اينها مرتجعينند! اين علماى قم ، مراجع بزرگ قم كه اعلام تعطيل عمومى كردند، اينها جزء مرتجعين هستند! علماى بزرگ چيز فهم با ما موافقند! علماى حقيقى اسمش را علماى حقيقى مى گذارند - علماى حقيقى با ما موافقند!) هيچ پيدا نمى كنى يك همچو علماى حقيقى را فقط توى روزنامه ، علماى حقيقى دارد، كدام علما؟ مگر مسلمان شود با تو موافق باشد؟ مگر مسلمان مى شود راضى به قتل اينها باشد؟ منتهى گاهى مى ترسد يك مسلمانى حرف نمى زند،يا يك عالمى حرفش را نمى زند، گاهى هم نمى ترسد و حرف مى زند. گاهى يك طلبه مى ترسد و از خانه اش بيرون نمى آيد، گاهى هم نه ، نمى ترسد و حرفش را مى زند اما (موافقند) حرف غلطى است ، حرف نامربوطى است ، كدام عالم با تو مى تواند موافق باشد؟ مگر مى شود يك كسى عالم باشد، اسمش را روحانى بگذارد، اسمش را عالم بگذارد و با قتل عام موافق باشد؟ مگر مى شود يك نفر مسلمان باشد، يك نفر به اسلام اعتقاد داشته باشد و با تبديل تاريخ اسلام به تاريخ كفار موافق باشد؟ مگر مى شود يك نفر مسلمان باشد و با اين سطور و كشف حجاب مبتذل موافق باشد؟ زن هاى ايران هم قيام كردند و بر ضدش و تو دهنى به او زدند كه ما نمى خواهيم اينطور چيزى را، ما بايد آزاد باشيم و اين مردك مى گويد آزاديد لكن بايد حتما، آزاديد اما بايد حتما بدون چادر و بدون روسرى توى مدارس برويد. اين آزادى است ! يك بساطى است در ايران من نمى فهمم چه جور است ، يك چيزى است ، يك معجونى است . اين دولت ايران و شاه ايران يك معجونى است كه معلوم نيست چه جور شير، گاو، پلنگ ، يك چيزى است شير، گاوپلنگ يك بساطى است در ايران ، من نمى دانم چه قضيه اى است . اين گرفتارى هاى ما، البته زياد گرفتارى داريم ، خوب خيلى گرفتارى هاست نمى توانيم بگوييم ، اين گرفتارى هاى ماست از دست اين تصويب كنندگان و امضا كنندگان اعلاميه حقوق بشر، ماها و امثال ماها و شماها و امثال شماها مرتجع و عرض مى كنم كه عقب افتاده و امثال ذالك ايم و آنها مترقى و مملكت يك مملكت مترقى است !!
فقر از نشانه هاى مملكت مترقى شاهنشاهى
خدا مى داند كه مراجعاتى كه مى شود كه يك جزيى اش به من مراجعه مى شود راجع به اينكه مى خواهيم فلان جا آب انبار بسازيم ، مردمش آب ندارند، اين زن ها از يك فرسخى بايد بروند آنجا آب بياورند، آب ندارند، وقتى آب ندارند، برقى دارند؟ اسفالت دارند؟ هيچ چيز ندارند. ملاحظه نكنيد كه يك تهرانى را، سرو صورتش را، اين طرف را درست مى كنند، شما برويد آن طرف تهران را ببينيد، شما برويد آن گودال كه هست گودال هاى نمى دانم كذا و كذا كه هست برويد آنجاها را ببينيد چه خبر است ، گودال است كه گفت صد تا پله است ، نمى دانم چقدر پله بايد
بخورد تا برسند به سطح زمين ، آنجا خانه درست كرده اند، چه خانه اى ، يا با حصير يا با گل ، يك چيزى درست كرده اند كه اين بچه هاى بيچاره شان در آنجا زندگى بكنند، نه آب دارند - تهران را دارم مى گويم ، نه تو روستاها، تهران اين جور است شما وقتى وارد تهران بشويد مى بينيد كه پر اتومبيل است و اينها كذا، نرفته ايد آن طرف تهران را ببينيد چه خبر است آب براى خوردن ندارند، اينها بايد كوزه هايشان را بياورند از اين پله ها بروند بالا، صد تا پله چقدر از آنها بروند بالا و برسند به يكى از اينهايى كه حالا آب برايش گذاشتند، كوزه شان را از آنجا آب كنند دوباره ازاين پله اين زن بيچاره در زمستان سرد بايد اينطورى بيايد تا آب پيدا كند براى بچه هايش فقرشان چيست ؟ بعضى از آنهايى كه از آنجا بيرونشان كرده بودند يك خانه اى بوده مال يكى از آنها بوده ، يك اطاقش هم مال چند نفر بوده آمده بودند توى پامنار، آنجا توى وسط خيابان ، آنجا خودش و زن و بچه اش آنجا در وسط خيابان ، اين كسى است كه آدم وثيق به من آمد گفت كه اين بيچاره ها آن از گودال ، آن گودال راهم از او گرفته بودندحالا آمده است توى پامنار،توى اينجا هم نشسته است ، توى خيابان همين طورى با بچه هايش بيچاره نشسته است كه مردم آنجا جمع شدند يك چيزى مثلا برايش درست كردند. اين مملكت مترقى است كه مركز شهر، مركز مملكت كه تهران باشد، مركز مملكت اينطورى است ! در خود روزنامه ها بود كه در فلان جا، حالا من يادم نيست كجا را نوشته بود، يك جايى را نوشته بود، نوشته بود كه اينها از بى آبى طرف شوشتر و آنجاهاست اين مساءله ظاهرا صبح كه پا مى شوند كه اين بچه ها به واسطه تراخم چشمشان به هم است ، باز نمى شود، با بول صورت اينها را، چشم اينها را چيز مى كنند. اين وضع مملكت ماست ، اين مملكت مترقى است ! با بول ، اينها آب ندارند اينقدر كه دستشان بزنند بچشم بچه شان را، اگر اينقدرآب داشتند مى خواهند بخورند. در روزنامه نوشته بود كه با بول اينها چشم بچه هاى خودشان را چيز مى كنند كه باز بشود، اين مملكت مترقى است !
شاه ، مامور آمريكا و اسرائيل بشر دوست ! در منطقه
پول هايش كجا مى رود؟ مملكت ما فقيراست ؟ مملكت ما يك نفتى دارد، يك درياى نفت دارد، مملكت ما آهن دارد، مملكت ما همه چيز دارد، جواهر دارد، مملكت ما يك مملكت غنى اى است اما اين بشر دوست ها يك مامور گذاشته اند آن جا بالاى سر اين مملكت كه نگذارند اين منافع به اين مردم فقير برسد، همه اش بايد برود توى جيب آنها و عياشى هاى آنها، اگر يك مقدارش هم ، آن يك مقدار هم قسمت اينهاست ، با اين كه قسمت اينها يك قسمت ناچيزى است معذالك در همه جاهايى كه تشريف مى برند، ويلا دارند و عرض مى كنم قصر دارند و زمين دارند و در بانك هايشان پول دارند و همه چيز دارند، خيلى غنى .اين كارتر يك مدتى مردم را گول زده بودند كه اگر اين بيايد سركار،آن چه خواهد كرد و چه خواهد كرد، اين با صراحت لهجه دروغكو كم حافظه اين است با صراحت لهجه گفت كه :(اينجاهايى كه پايگاه نظامى ما داريم اينجا ديگر بساط حقوق بشر چيزى نيست ،ديگر صحبت از حقوق بشر نبايد بكنيد). اين حقوق بشرى كه در همين ماده آزادى مردم
و اينها هست ، كه اين قابل انتزاع نيست ، اين آزادى قابل انتزاع نيست اين آمريكايى كه امضاء كرده است اين معنا را، با صراحت لهجه گويد كه :(در ايران ، چون ما پايگاه داريم ديگر بحث از حقوق بشر نبايد كرد. احترام به حقوق بشر مال آنجاهايى است كه ما در آن پايگاه نداريم ). اين آمريكايى كه اينقدر حقوق بشر مى گويد، در خود آمريكا، در آمريكاى لاتين چه بساطى سر اين مردم دارد در مى آورد، يك مامور گذاشته هم آنجا، لبنان را آنطورش كرده است كه الان مى بينيد،آن مرديكه مى رود آنجاتصديق مى كند حرف او را، شاه ما هم همين معنا را تصديق مى كند كه خير مطلب همين است بايد با اسرائيل چه ، اين مرديكه اسرائيل را از بيست سال پيش از اين شناخت ، همان اوايل هم ما قم بوديم كه اين اسرائيل را شناخت به رسميت در مقابل همه مسلمين ، در مقابل قرآن ، يك دولت كفر و آن هم كفر يهود، اين را به رسميت شناخت ، اولش درست اسم نمى بردند و چه ، بعدش هم خوب ، اسم بردند. از آن اول اين آدم نوكر بود بعدها خودش اظهار كرداين از اول مساءله اينطور بود. اسرائيل را از آن اول به رسميت شناخت در مقابل قرآن ، در مقابل اسلام ، در مقابل حكومت هاى اسلام ، در مقابل مسلمين .
منطق شاه ، منطق زور و مسلسل و قلدرى
آن مرديكه هم كه با صراحت لهجه گفت كه قضيه حقوق بشر، قضيه حقوق بشر يعنى چه ؟ خوب راست هم مى گفت ، اين را راست گويد، قضيه حقوق بشر يعنى چه يعنى منطق قلدرها، مساءله حقوق بشر نيست ، منطق قلدرها، قلدرى است ، تفنگ است و مسلسل ، مسلسل بستن به علماى دين ، اين منطق اينهاست ، مدرسه قيضيه خراب كردن گرفتن و ندادن ، الان تعطيل است مدرسه فيضيه معذالك در عين حالى كه مدرسه فيضيه را گرفتند، غارت كردند، طلبه ها را غارت كردند،عمامه هايشان را آتش زدند، كتاب هايشان را آتش زدند، قرآن را اهانت كردند، در عين حال همين جمعيت مركزشان را در مدرسه حجتيه قرار دادند و در مدرسه خان ، حالا آنجا دارند كتك مى خورند، صد دفعه ديگر هم كتك بخورند، يك مدرسه ديگر، اينها زنده شدند، بيدارند اينها.به در هر صورت ، ما اين گرفتارى هاست كه داريم و الان كه ما اينجا نشسته ايم نمى دانيم كه چه مى گذرد به برادرهاى ما،نمى دانيم .من نگرانم ، حالا تا عصرى تا فردايى اتفاقى آنجا بشود يا از اينجا بشود، ببينيم چه مى شود اما اينقدر را مى دانم كه ديروز يك مجلس با شكوهى بوده است براى اين اسلاف و امروز هم مسجد اعظم از قرارى كه اطلاع داده بودند پر بوده از جمعيت و بازارها هم تعطيل ،بازار قم تمامش ، هم خيابان هم بازار همه اش تعطيل بود و بازارهاى شهرستان همين طورتاآنقدر كه به ما رسيده ، از شيراز اطلاع نرسيده از اصفهان اطلاع نرسيده ، مى رسد، اطلاع نمى شود نباشد. ما چه بكنيم بااين ؟ با اين واقعا انسان متحير است چه بكند.
ضديت منطق قرآن با منطق سكوت و سازش در برابر ظلم
منطق اينها منطق مسلسل است ، منطق ما منطق سكوت ! با سكوت چاره نيست ! منطق آنها سيلى زدن است ، منطق ما سيلى خوردن !به حضرت عيسى هم نسبت داده اند كه يك وقت فرمود كه اگر اين طرف من
سيلى بزنند آن طرف هم درست مى كنيم تا سيل بزنند! همچو حضرت عيسى را ما نمى خواهيم ، البته نمى گويد همچو چيزى ، اين منطق تنبل هاست ، حضرت عيسى پيغمبر اعظم است ، آن كسى است كه در مهدش شروع مى كند به گفتن كه من چه مى كنم ، چه مى كنم ، اقامه صلاه مى كنم ، چه مى كنم ، چه مى كنم ، در مهدش پيغمبر مبعوث بوده به حسب مثال قرآن ، يك همچو موجودى حرف هاى تنبل ها رازند؟ حرف هاى بى عرضه ها را مى زند كه اگر اين طرف بزنند؟ اين را همين ، همين اشخاص ، همين هايى كه به عيسى منتسبند (اينها عسيوى كه نيستند، منتسبند)، همين اشخاص اينها را درست كرده اند كه اين عيسوى ها و اين كاتوليك ها را بازيشان بدهند، آنها هم احمق ها بازى خوردند و لهذا در مقابل حكومتشان هيچ كار اساسى نمى كنند.از آن طرف در بين ما هم اشخاصى هستند كه مى گويند اولى الامر هر چه ، هر زهرمارى مى خواهد باشد بايد ما از او اطاعت كنيم ! اولى الامر است اول الامر يعنى زورگو، بازورگو نبايد حرف زد خوب پس چرا امام حسن مخالفت كرد، چرا امام حسين مخالفت كرد با اولى الامر، آن وقت كه اولى الامر عبارت از يزيد بود، توطئه مى كرد (يكى ازآخوندها به من نوشته بود منتهى كم گفته بود كه شمامخالفت چرا مى كنيد با او...اين مملكت را خدا داده من جوابش را كه ندادم اما اين تكليف قرآن است ، مگر فرعون را كسى ديگر ملك به او داده بود، آن هم خدا به او داده بود، پس چرا موسى رفت و با او مخالفت كرد؟ مگر نمرود را كسى ديگر به او اعطاى ملك كرده بود، آن هم از طرف خدا بود، پس ‍ چرا ابراهيم مى رود با او مخالفت مى كند؟ چرا پيغمبر مخالف است چرا حضرت امير با معاويه ، خوب معاويه هم در اينجا يك اولى الامرى است براى خودش ، خوب بعد از آن چرا امام حسن با او مخالفت كرد، امام حسن پدر معاويه را در آورد. امام حسين چرا پا شد با چند نفر عيالاتش رفت ، با پنجاه ، شصت نفر راه افتاد رفت آن جا مخالفت با اولى الامر كرد.اين حرف ها حرفهاى نامربوط است ، آن اولى الامرى كه پهلوى خدا و رسول قرار مى گيرد بايد پهلوى خدا و رسول باشد و بايد مثل خدا و رسول بلا تشبيه يعنى ظل خدا و رسول بايد باشد. حكومت سلطان اسلام ظلل الله هست ، معنى ظل اين است كه حركتى ندارد خودش ، حركت به حركت اوست ، سايه آدم خودش حركتى ندارد، هر حركتى آدم مى كند سايه هم همانطورى ظل الله اين است ، آن اسم او. كسى را كه اسلام به ظل اللهى شناخته است ، اين است كه از خودش يك چيزى مايه نگذارد، به تبع احكام اسلام حركت بكند، حركت ، حركت صحيح باشد. رسول الله اين طور بود، ظل الله بود.اين مرديكه هم ظل الله است ؟! اولى الامر يك طايفه از ما هم بيچاره غفلت كردند و غافل شدند و اولى الامر را، (يزيد هم اولى الامر بود! بر ضد يزيد هم اگر قيام كرد قتلش واجب است ، قتلش را بيچاره ها واجب مى دانند! قاضى چون حكم كرده واجب القتل است ! قيام بر خلاف مصالح مسلمين ، اين واجب القتل است ) خوب كتاب و سنت را نمى دانيم چه بايد كرد، ما قرآن را نخوانديم نمى دانيم ، منطق قرآن را نمى دانيم . بايد قرآن بخوانيم ، قبل از همه چيزها بخوانيد قرآن چه گويد تكليف ما و وظيفه ما قرآن تعيين مى كند، وظيفه ما را با سلطان قرآن تعيين مى كند، قصه مى خواسته خدا بگويد؟! قصه سرايى من خواسته بكند؟!
قصه حضرت موسى را آن همه تو قرآن تكرار مى كند، اگر مى خواست قصه بگويد خوب قصه گو يكى مى گويد بس است ، ديگر چند دفعه گويى ؟ آن همه قرآن پافشارى مى كند و در هر چند صفحه اش ‍ موسى را پيش مى آورد و مخالفت با فرعون براى اين كه بگويد آقا بفهم آن همه قران از عرض مى كنم مقاتله ، از قتال با كفار و از قتال با كذا و اينها ذكر مى كند مى خواهد قصه بگويد؟ خوب قصه يك دفعه گفت بس است ديگر، مگر قرآن كتاب قصه است ؟ قرآن كتاب انسانسازيست ، كتاب انسان متحرك است ، كتاب آدم است و كتابى است كه آدمى كه بايد از اينجا تا آخر دنيا و تا آخر مراتب حركت بكند، يك همچو كتابى است كه هم معنويات انسان را درست مى كند و هم حكومت را درست مى كند، همه چيز تو قرآن هست و در سنت نبى و اخبار ما.
تو هم مانند موسى (ع ) با فرعون عصرت به ستيز برخيز
مطالعه بايد بكنيم ببينيم كه ما تكليفمان چيست ، قرآن با ما چه گفته بايد چه بكنيم ، هى ما قرآن را خوانديم كه فرعون كذاوكذا، موسى كذاوكذا، تدبر نكرديم كه خوب آن چيزى گفته براى چه گفته ،براى اينكه تو هم مثل موسى باشى نسبت به فرعون عصرت ، تو هم عصايت را بردار مخالفت كن با اين مردك ، لااقل تائيد نكنيد از اين دستگاه خداوند انشاءالله كه همه شما را توفيق بدهد، موفق باشيد. خداوند انشاءالله اين شر را از سر مسلمين بردارد. خداوند تبارك و تعالى آن مردمى كه الان گرفتار ممكن است باشند، خدا حفظشان بكند.خداوند تبارك و تعالى اين قضيه را به صلاح مسلمين و به مذهب ختم بفرمايد.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
بسم الله الرحمن الرحيم
قيام ملت ، رسوا كننده رژيم ياوه گوى شاه
سلام بر اهالى شجاع و متدين آذربايجان عزيز، درود بر مردان برومند و جوانان غيرتمند تبريز. درود بر مردانى كه در مقابل دودمان بسيار خطرناك پهلوى قيام كردند و با فرياد (مرگ بر شاه ) خط بطلان بر گزافه گويى هاى او كشيدند. زنده باشند مردم مجاهد عزيز تبريز كه با نهضت عظيم خود، مشت محكم بر دهان ياوه گويانى زدند كه با بوق هاى تبليغاتى ، انقلاب خونين استعمار را كه ملت شريف ايران با آن صد در صد مخالف است ، انقلاب سفيد شاه و ملت مى نامند و اين نوكر اجانب و خودباخته مستعمرين را نجات دهنده ملت مى شمارند. مردى نجات دهنده كشور است كه مخازن بزرگ ثروت اين ملت مظلوم را دو دستى تقديم اجانب نموده و آن پول ناچيز را كه مى گيرد تقديم مى كند و در مقابل آهنپاره هايى مى گيرد كه هيچ دردى از ملت دوا نمى كند!! آن شخصى نجات دهنده است كه با مصونيت دادن اتباع اجانب ، كشور را از حيثيت ساقط و به شكل مستعمره عقب افتاده در آورده است !! مردكى حافظ آزادى ملت است كه در سرتاسر كشوراحدى را حق يك كلمه حقگويى و انتقاد نمى دهد و پليس ننگيش بر سر اين ملت مظلوم سايه افكنده !! شاهى عدالت گستر است كه در هر چند گاهى با قتل عام ، ملتى را به عزا مى نشاند!!
استبداد محمد رضا پهلوى و پدرش روى سلاطين مستبد را سفيد كرد
من نمى دانم با چه زبانى به اهالى محترم تبريز و به مادران داغديده و پدران مصيبت كشيده تسليت بگويم ، با چه بيان اين قتل عام هاى پى در پى را محكوم كنم . من از مقدار جنايات و عدد مقتولين و مجروحين اطلاع صحيح ندارم ولى از بوق هاى تبليغاتى معلوم مى شود كه جنايت ها بيش از تصور ماست . با اين وصف ، شاه افراد پليس را كه به قتل عام به دلخواه او دست نزده اند به محاكمه مى خواهد بكشد. خاطره بسيار اسف انگيز قم هنوز ما را در رنج داشت كه فاجعه بسيار ناگوار تبريز پيش آمد كه هر مسلمى را رنج داد و ما را به سوگ نشاند. من به شما اهالى محترم آذربايجان نويد مى دهم ، نويد پيروزى نهايى . شما آذربايجانيان غيور بوديد كه در صدر مشروطيت براى كوبيدن استبداد و خاتمه
دادن به خود كامگى و خودسرى سلاطين جور به پا خاستيد و فداكارى كرديد. استبداد
محمدرضا خان پهلوى و پدر روسياهش روى سلاطين مستبد را سفيد كرد. تاريخ ايران به ياد ندارد اين چنين سفاكى و قتل عام پى در پى را كه به دست اين ياغى سفاك انجام مى گيرد. تاريخ مشروطيت به ياد ندارد اين چنين مجلس سنا و شورا را كه اهالى محترم متدين آذربايجان را مشتى اوباش و بى دين معرفى كند، از مجلسى كه دست نشانده شاه است بيش از اين توقع نيست . اكنون بعد از آنهمه كشتار و جنايات تبريز و آنهمه خونخوارى هاى شاه ، مشتى سازمانى را با كارگران مجبور با سرنيزه در گوشه و كنار كشور به راه انداخته و با عربده كشيدن و به نفع دستگاه جنايت و خيانت ،تظاهرات به راه انداختن ، مى خواهند لكه هاى ننگ را از سرو صورت اين مستبد خونخوار شستشو كنند، غافل از آنكه با آب زمزم و كوثر هم محو نخواهد شد. تاريخ ، رنج هاى ملت و ستمكارى و جنايات اين پدر و پسر را ضبط كرده و در فرصتى منتشر خواهد كرد.
تا گرفتن انتقام از دودمان پهلوى ملت از پاى نخواهد نشست
من اكنون كه مشغول نوشتن اين (غمنامه ) هستم ، نمى دانم كه به برادران عزيز تبريزى ما چه مى گذرد. آيا شاه به جنايات خود ولو موقتا خاتمه داده است يا نه ؟ و يا مى خواهد پس از آن قتل عام ، بازماندگان را چنان سركوبى كند كه نفس ها قطع شود؟ لكن بايد بداند كه دير شده ملت ايران راه خود را يافته و از پاى نمى نشيند تا جنايتكاران را به جاى خود بنشاند و انتقام خود و پدران خود را از اين دودمان سفاك بگيرد. با خواست خداوند قهار، اكنون در تمام كشور صداهاى ضد شاهى و ضد رژيمى بلند است و بلندتر خواهد شد و پرچم اسلام بر دوش روحانيون ارجمند براى انتقام از اين ضحاك زمان به اهتزاز خواهد در آمد و ملت اسلام يكدل و يك جهت به پاس از مكتب حياتبخش قرآن ، اثار اين رژيم ضد اسلامى و مروج زردشتى را محو خواهد كرد. (اليس الصبح بقريب ).
همصدائى ملت در بيزارى از دودمان پليد پهلوى
اهالى معظم و عزيز آذربايجان ايدهم الله تعالى بدانند كه در اين راه حق و استقلال و آزادى طلبى و در حمايت از قرآن كريم تنها نيستند، شهرهاى بزرگ چون شيراز، اصفهان ، اهواز و ديگر شهرها و مقدم از همه قم مركز روحانيت و پايگاه حضرت صادق سلام الله عليه و تهران بزرگ با آنها همصدا و هم مقصد و همه و همه در بيزارى از دودمان پليد پهلوى شريك شمايند. امروز شعارها در كوچه و برزن هر شهر و هر ده (مرگ برشاه ) است و هر چه عمال كثيف كوشش مى كنند كه جنايات را از مركز اصلى كه شاه است منحرف و به دولت يا ماموران متوجه كنند، كسى نيست كه باور كند. عجب آنكه از قرار مسموع هياتى از دستگاه به آذربايجان آمده است كه بيخبرى شاه را از اين جنايات اعلام كند و آن كس كه احتمال آن را بدهد، كيست جز سازمان ها و اعضاء مجلسين كه
آنها هم احتمال نمى دهند و تظاهر به خلاف مى كنند. از خداوند تعالى اصلاح امور مسلمين و رفع شر اشرار و محو آثار اين دودمان را خواهانم .
والسلام عليكم و رحمة الله
روح الله الموسوى الخمينى
پيام امام خمينى به ملت ايران به مناسبت چهلم شهداى تبريز
4/1/57

next page

fehrest page

back page