135)) كيفر كرد مغرور
يكى از رؤ ساى كرد كه قلدر بى رحم بود، مهمان شاهزاده اى شد و كنار سفره او نشست ،
از قضا دو كبك بريان در ميان سفره نهاده بودند، همين كه چشم قلدر كرد به آن كبكها
افتاد، خنديد، شاهزاده از علت خنده او پرسيد، او گفت : در آغاز جوانى روزى سر راه
تاجرى را گرفتم و وقتى كه خواستم او را بكشم ، رو به دو كبكى كرد كه بر سر كوه
نشسته بودند و گفت : ((اى كبكها! گواه باشيد كه اين مرد
قاتل من است ))، اكنون كه اين دو كبك را بريان شده در ميان سفره ديدم ، حماقت آن تاجر
به خاطرم آمد (كه اكنون كبكها نيز كشته شده اند و خوراك من هستند و ديگر نيستند كه شاهد
قتل او باشند).
شخصى به حضور امام على (ع ) آمد و پرسيد: عددى را به دست من بده كه
قابل قسمت بر2و3و4و5و6و7و8و9و10 باشد بى آنكه باقى بياورد.
امام سجّاد (ع ) فرمود: هنگامى كه در روز عاشورا جريان بر امام حسين (ع ) بسيار سخت
شد،عدّه اى از اصحاب آنحضرت ، ديدند كه حالات امام (ع ) با حالات آنها فرق دارد،
حال آنها چنين بود كه هر چه بيشتر در محاصره دشمن قرار مى گرفتند، ناراحت مى شدند
و دلها به طپش مى افتاد، ولى حال امام حسين (ع ) و بعضى از خواص اصحاب آنحضرت
چنين بود، كه رنگ چهره آنها بر افروخته تر مى شد و اعضايشان آرام تر مى گرديد، در
اين حال بعضى به يكديگر مى گفتند: ببينيد، گوئى اين مرد (امام حسين ) اصلا باكى از
مرگ ندارد.
علامه طباطبائى (سيد محمّد حسين طباطبائى صاحب تفسير الميزان )
نقل كرد كه : استاد ما عارف برجسته ((حاج ميرزا على آقا قاضى )) مى گفت :
امام حسن مجتبى دوستى شوخ طبع داشت ، او پس از مدتى غيبت ، روزى به محضر امام حسن (ع
) آمد، حضرت به او فرمود: حالت چطور است ؟
شب جمعه و شب نوزدهم ماه رمضان سال 40 هجرت ، آخرين شب عمر امام على (ع ) بود، امام
حسن (ع ) مى گويد: همراه پدرم على (ع ) به سوى مسجد رهسپار شديم ، پدرم به من
فرمود: (( پسرم ! امشب لحظه اى چرت مرا فرا گرفت ، در هماندم
رسول خدا (ص ) بر من آشكار شد، عرض كردم : ((اى
رسول خدا، چيست اين مصائبى كه از ناحيه امت تو به من رسيده است ؟ آنها به راه عداوت و
انحراف افتاده اند)).
عصر خلافت امام على (ع ) بود. يكى از مسلمين بنام هرثمة بن سليم ، شخص بى سعادت
بى تفاوتى بود و چنان اعتقاد به عظمت مقام على (ع ) نداشت ، ولى همسران او بانوئى
پاك و با معرفت و از ارادتمندان امام على (ع ) بود.
محدّث خبير مرحوم حاج شيخ عبّاس قمّى صاحب مفاتيح الجنان (متوفى 1359 ه ق ) از علماى
مخلص و ربّانى بود، و توفيقات سرشارى در ارشاد مردم با بيان و قلم نصيبش شد، و
در صداقت و تقواى او همگان اتفاق دارند، افراد موثق از ايشان
نقل كردند كه گفت :
ارتشبد سابق حسين فردوست در فرازى از خاطرات خود مى نويسد:
ارتشبد سابق حسين فردوست پس از ذكر روابط پهلوى با دخترها و زنهاى بسيار و ريخت
و پاش پولهاى زياد در اين راه مى نويسد:
سپهبد تيمور بختيار، كه اصلا از خانواده خوانين بختيارى بود، در ارتش رژيم
شاهنشاهى ، به عنوان يك افسر بى باك و جسور معروف بود، او در زمانى كه سى
سال داشت ، سرهنگ 2 سوار گرديد، و از نظر مادى ، فقير بود و حتى خانه نداشت ، و در
يكى از خيابانهاى فرعى خيابان كاخ در طبقه دوّم يك خانه كهنه ساز زندگى مى كرد و
آن را اجاره نموده بود.
ارتشبد حسين فردوست ، از دوران كودكى تا پيروزى انقلاب اسلامى ، دوست صميمى شاه
بود و هر دو همديگر را دوست داشتند، شاه همواره او را به عنوان دوست خود به مقامات
معرفى مى كرد و در همه چيز يكسان ، جلوه مى كردند جز اينكه به
قول فردوست : ((اختلاف او (شاه ) و من اين بود كه همه چيز او در خارج بود و همه چيز من
در ايران ! ))
يكى از مراجع بزرگ تقليد كه حق بزرگى بر حوزه عليمه قم و جهان تشيّع دارد مرحوم
آيت اللّه العظمى سيّد شهاب الدين حسينى مرعشى نجفى (قدّس سرّه ) است ، او صبح روز
پنجشنبه بيستم ماه صفر (روز اربعين ) سال 1318 قمرى در نجف اشرف ديده به جهان
گشود، و در هشتم شهريور 1369 ش (مطابق با8 صفر 1411 ه ق ) در سن 93 سالگى
در قم رحلت كرد، قبر شريفش در كنار راهرو كتابخانه عمومى كه بنام آنحضرت است و
در خيابان ارم قم قرار دارد واقع شده است .
روزى سفيان ثورى كه از افراد معروف عصر امام صادق (ع ) بود، به حضور آن حضرت
رسيد، و سخنى از آن بزرگوار شنيد، آن سخن به قدرى جالب و عميق بود كه سفيان
تعجب كرد و گفت : ((اى پسر رسول خدا، سوگند به خدا اين سخن ، طلا است )).
در عصر امام صادق (ع ) شخصى به نام ((جعدبن درهم )) به مخالفت با اسلام و
بدعتگذارى مى پرداخت و داراى طرفدارانى شده بود، به همين خاطر در روز عيد قربان
اعدام گرديد.
ابوحنيفه رهبر يكى از مذاهب چهارگانه اهل تسنّن ، با اينكه همه معلومات خود را از امام
صادق (ع ) آموخته بود، با آن حضرت مخالفت مى كرد و در برابر فتواى آن حضرت ،
فتوا مى داد.
سعد وقاص از سرداران معروف و از شخصيتهاى صدر اسلام به شمار مى آمد،او در جريان
خلافت امام على (ع )،كنار كشيد و به عنوان بى طرف زندگى مى كرد،هنگامى كه معاويه
روى كار آمد اصرار داشت كه همه مردم ،حضرت على (ع ) را سب و لعن كنند،ولى ((سعد
وقاص )) هرگز حاضر نبود كه آنحضرت را سب كند.
از ويژگيهاى امام خمينى (رضوان اللّه عليه )اين بود كه
دل به خدا بسته بود و به ديگران نيز اين سفارش را مى كرد،و خطاب به پسرش احمد
آقا فرمود:((پسرم مجاهده كن تا دل به خدا بسپارى و بدانى كه جز او مؤ ثرى نيست )).
يك نفر اعرابى (يعنى عرب باديه نشين و عشاير)در صحرا آهوئى را صيد كرده و طنابى
به گردنش بسته بود و آن را به سوى شهر مدينه مى آورد.
مردى از مسلمين مدينه به شخصى مقروض شد، و نتوانست قرض خود را ادا كند، از طرفى
طلبكار اصرار داشت كه او قرضش را بپردازد.
از امام حسين (ع ) نقل شده فرمود:من و دو برادرم حسن (ع ) و محمّد حنفيه ، و سه پسر عمويم
عبداللّه و قثم و فضل (پسران عباس عموى پيامبر)كنار سفره نشسته بوديم و غذا مى
خورديم ، ناگهان ملخى آمد و در ميان سفره افتاد، عبداللّه آن را گرفت و از حسن (ع )
پرسيد:((اى آقاى من !بر بال ملخ چه نوشته شده است ؟!))
ابن عباس مى گويد: در سرزمين ذى قار (نزديك بصره ) به حضور على (ع ) رسيدم ،
ديدم كفش خود را وصله مى كند، به من فرمود: اين كفش چقدر مى ارزد؟
شخصى به حضور رسول خدا (ص ) آمد، و زياد حرف زد و پرچانگى كرد،پيامبر (ص )
به او فرمود:
شخصى براى امام حسين (ع ) نامه اى فرستاد و در ضمن آن نامه نوشت : ((اى آقاى من خير
دنيا و آخرت چيست ، آن را به من بياموز)).
حجة السلام نواب صفوى كه در 27 دى سال 1334 شمسى به شهادت رسيد، براى اعدام
انقلابى مزدوران استعمارگر و مهدورالدم ، سازمانى
تشكيل داد بنام ((سازمان فدائيان اسلام ))، اعضاء مركزى اين سازمان ، عبارت بودند
از:1- سيّد حسين امامى 2- خليل طهماسبى 3- روحانى
شيردل سيّد عبدالحسين واحدى 4- محمّد مهدى عبد خدائى 5- مظفرذوالقدر...
گروهى گنهكار در محلى اجتماع كرده بودند و براى گناهانشان گريه مى كردند،
حضرت عيسى (ع ) از كنار آنها عبور كرد، و پرسيد: چرا اينها گريه مى كنند؟
يكى از پديده هاى شوم سلطنت رضا شاه پهلوى ، موضوع ((كشف حجاب )) بود كه
ماءمورينش با خشونت كامل چادرها و روسرى ها را از سر بانوان مى كشيدند و مى دريدند و
الزام كرده بود كه زنها بدون حجاب بيرون بيايند، علماء و مردم در گوشه و كنار كشور
به انحاء مختلف به اين دستور، اعتراض كردند، از جمله : جمعيت بسيارى به عنوان
اعتراض به هيئت حاكمه ، در حرم حضرت رضا(ع ) و در مسجد گوهرشاد كه در جنب آن است
، متحصن شدند و روحانى مبارزه ((بهلول )) با سخنرانى هاى خود به شدت به اقدامات
شوم رضاخان اعتراض مى كرد.
|