84)) لقب ((قضم )) براى على (ع )
جنگ احد بود ((طلحة بن ابى طلحه )) قهرمان و پرچمدار رشيد و
غول پيكر دشمن به ميدان تاخت ، امام على (ع ) به ميدان او رفت و درگيرى شديدى پديد
آمد و سرانجام طلحه به دست على (ع ) كشته شد.
زغن پرنده موشگير صحرايى است كه كوچكتر از كلاغ مى باشد، چند روز يك پرنده زغن
در بيابان گرسنه ماند و هر چه سعى كرد غذايى براى خود نيافت ، تا اينكه براى
يافتن غذا، كنار جويبارى كه در آن صحرا بود آمد و مانند شكارچيها در كمين قرار گرفت ،
تا شكارى بدست آورد، در اين ميان يك ماهى كوچك در ميان آب جوى از كنار او گذشت ، زغن
برجست و او را به منقار گرفت .
هر امتى براى خود مبداء تاريخ دارد، مانند ميلادى كه مبداء تاريخ آن ، روز تولد حضرت
عيسى (ع ) است و...
غار حراء كه در قلّه كوه بسيار بلندى در مكّه قرار گرفته و اكنون به آن كوه
((جبل النور)) مى گويند، از عجائب معنوى تاريخ اسلام است ، پيامبر (ص )
قبل از بعثت ، سالى يك ماه تمام به غار حراء مى رفت و شب و روز در آنجا بود و به
عبادت مى پرداخت و هر وقت ماه به پايان مى رسيد، از كوه سرازير مى شد و يكسره كنار
كعبه مى آمد و آن را هفت بار طواف مى كرد و سپس به خانه خود باز مى گشت ، پيامبر (ص
) در همان لحظه اى كه به مقام رسالت رسيد، و وحى بر او
نازل شد، در همان ماهى بود كه طبق معمول هر
سال ، در غار حراء به سر مى برد.
مردى درد چشم سختى گرفت ، بجاى اينكه نزد چشم پزشك برود نزد دامپزشك رفت ،
دامپزشك همان دوائى كه به چشم چهار پايان مى ريخت به چشم او ريخت ، او بر اثر اين
دارو، كور شد، جريان به نزاع كشيد، آن شخص و دامپزشك نزد قاضى براى داورى
رفتند و جريان نزاع خود را به عرض او رسانيدند.
ضحّاك يكى از ستمگران زشتخوى ايران باستان بود، همواره چون مار و عقرب ، مردم را
مى گزند و آسايش آنها را بهم مى زد، و عزيزان را مى كشت و به صغير و كبير رحم نمى
كرد.
رسول اكرم (ص ) فرمود: روزى برادرم عيسى (ع ) در سير و سياحت خود عبور مى كرد تا
به شهرى رسيد، در آنجا ديد زن و شوهرى با هم جيغ و داد مى كنند، نزد آنها رفت و
فرمود: دعوا و داد و بيداد شما براى چيست ؟
وقتى كه شمس و اشرف (دو دختر رضاخان ) به سنّ ازدواج رسيدند، رضاخان (طبق طرح
از پيش تعيين شده ) آن دو را به اتاق كار خود احضار كرد و در آنجا آن دو جوان را را به
آنها معرفى كرد و گفت : اينها شوهرهاى شما هستند، اميد كه به پاى هم پير بشويد (اين
جريان در سال 1317 شمسى رخ داد) با توجه به اينكه هر دو آنها سر سپرده انگليس
بودند.
يكى از شاهان صفويّه شاه عباس كبير است كه در
سال 1048 ه ق در سن 59 سالگى در بهشر مازندران در گذشت ، و قبرش در قم مى
باشد نقل شده : در عصر سلطنت شاه عباس ، شخصى جرمى كرد و از ترس او گريخت و
به نجف اشرف پناهنده شد، در نجف به محضر محقق اردبيلى (ملااحمد معروف به مقدّس
اردبيلى ) رفت و از او تقاضا كرد تا نامه اى براى شاه عباس بنويسد كه از تقصير او
بگذرد.
امام دهم حضرت هادى (ع ) در 15 ذيحجّه سال 212 ه ق در مدينه متولد شد 33
سال (از سال 220 تا 254) امامت كرد، و در سوّم رجب
سال 254 در سنّ 42 سالگى در شهر سامره بر اثر زهرى كه به دسيسه ((مُعْتَزّ))
(سيزدهمين خليفه عباسى ) توسّط معتمد عباسى به آن حضرت خورانده شد، به شهادت
رسيد، مرقد شريف او در شهر، سامرا واقع در كشور عراق است .
روايت كننده گويد: مردى كه دو پا و دو دست او قطع شده بود و هر دو چشمش كور بود،
فرياد مى زد: ربّ نجّنى من النّار: ((خدايا مرا از آتش ، نجات بده )).
ابن عباس مى گويد: پيامبر (ص ) از يك نفر اعرابى (عرب باديه نشين ) شترى به
چهارصد درهم خريد، هنگامى كه پول را داد، اعرابى فرياد زد: هم شتر و هم
پول مال من است .
در عصر خلاقت ابوبكر، قيصر روم ، سفير خود را براى پاسخ به چند سؤ
ال نزد ابوبكر فرستاد، سفير نزد ابوبكر آمد و چنين سؤ
ال كرد: مردى است كه :
در آن هنگام كه بازماندگان شهداى كربلا را همراه سرهاى بريده شهيدان به كوفه
آوردند و به مجلس عبيداللّه بن زياد وارد نمودند، مختار در جريان حضرت مسلم (ع )
بدستور ابن زياد دستگير شده و در زندان به سر مى برد.
در قيام مختار كه در سال 66 و 67 هجرى قمرى انجام گرفت ، ابراهيم پسر مالك اشتر
فرمانده سپاه مختار شد و با سپاهى كه ابن زياد و حصين بن نميرو... از سران آن سپاه آن
بودند در كنار موصل در گير شد و در اين درگيرى بسيارى از دشمن كشته شدند، از جمله
((ابن زياد)) به دست ابراهيم پسر مالك اشتر كشته شد. |
فشار ايشان ، عدد 5 را نشان مى داد كه از نظر طبى خيلى خطرناك بود، كارهاى اوليه را انجام دادم و پس از دو ساعت كه قدرى وضع بهتر شده بود، ولى قاعدتا امام نمى توانستند و نمى بايستى حركت كنند، آماده حركت شدند. عرض كردم : آقا جان ! چرا برخاستيد؟ فرمودند: نماز! عرض كردم : آقا شما در فقه مجتهديد و من در طبّ، حركت شما به فتواى طبّى من حرام است ، خوابيده نماز بخوانيد. ايشان با دقّت به نظر من عمل كردند و خوابيده نماز خود را خواندند. |
فرزند مرحوم آيت اللّه اشرفى اصفهانى (چهارمين شهيد محراب )
نقل مى كرد: |
حكيم نكته سنجى ، روزى به شاگردان خود چنين پند داد: اى شاگردان من ! مردم چهار
دسته اند:
|
عبدالحميد بن ابى العلاء معروف به ((ابو محمّد)) كه از شيعيان مخلص بودمى گويد:
در مكّه كنار كعبه بوديم يكى از غلامان امام صادق (ع ) شوم ، ناگاه چشمم به خود امام كه
در مسجدالحرام در مسجدالحرام در حال سجده بود. |
يك بز كوهى (شبيه گوزن نر) براى پيدا كردن علف و غذا، روى قلّه هاى كوهها از اين
سو به آن سو مى رفت ، بقدرى چابك و تيزهوش بود، كه براى نجات از
چنگال صيّاد، از بالاى كوهها حركت مى كرد، و همچون پرنده سبك
بال ، با تيزى و هوش خاصى از قله اى به قله ديگر مى پريد، و هر كس او را مى ديد،
با خود مى گفت : چنين حيوان تيز هوش و تيز پروازى هرگز طعمه صيّاد نمى شود.
|
در آغاز بعثت ، مشركان همواره در صدد آزار پيامبر (ص ) بودند، حتى تصميم گرفتند كه
آنحضرت را به قتل برسانند ولى وجود بنى هاشم (قبيله پيامبر) مانع مى شد كه آنها
آنحضرت را بكشند. |
عصر رسول خدا (ص ) بود، بانوى مسلمانى زندگى مى كرد، همواره روزه مى گرفت و
به نماز اهميّت بسيار مى داد، حتى شب را با عبادت و مناجات به سر مى برد، ولى
بداخلاق بود و با زبان خود همسايگانش را مى آزرد. |
امام صادق (ع ) فرمود: شخص نيكوكارى از دنيا رفت ، او را به خاك سپردند، در عالم قبر
(ماءمورين الهى ) او را نشاندند، يكى از ماءمورين به او گفت : ما مى خواهيم صد تازيانه
از عذاب الهى را بر تو بزنيم . |
اواخر شب بود، على (ع ) همراه فرزندش حسن (ع ) كنار كعبه براى مناجات و عبادت آمدند،
ناگاه على (ع ) صداى جانگذارى شنيد، دريافت كه شخص دردمندى با سوز و گداز در
كنار كعبه دعا مى كند و با گريه و زارى ، خواسته اش را از خدا مى طلبد. |
الاغ و شترى را كه لاغر شده بودند و ديگر توان باركشى نداشتند، رها كرده بودند، اين
دو خود را به علف زارى رسانده و ماءنوس شدند. |
مردى به حضور رسول خدا (ص ) آمد و گفت : اى
رسول خدا به من دانش بياموز. |