17)) فراموشكارى اهرم قوى شيطان
هنگامى كه اين آيه (135 سوره آل عمران ) نازل شد:
يكى از صالحان روزگار رفيقى داشت از دنيا رفت ، پس از مدتى او را در خواب ديد،
پرسيد: خداوند با تو چه كرد؟
كاروان امام حسين (ع ) از مكه به سوى عراق حركت كردند، هنگامى كه به سرزمين ((حاجز))
رسيدند، نامه حضرت مسلم (ع ) به امام حسين (ع ) رسيد كه در آن نوشته شده بود، مردم
استقبال خوب از ما كردند و همه منتظر قدوّم شما هستند...
عصر خلافت عمر بود ابوذر غفارى بيمار شد به طورى كه در بستر شديد بيمارى قرار
گرفت و نشانه هاى مرگ را احساس كرد، در مورد زندگى خود وصيّت كرد، و وصى خود
را اميرمؤمنان على (ع ) قرار داد، شخصى به او گفت : اگر اميرمؤمنان عمر را وصىّ خود
قرار مى داد بهتر از على (ع ) بود.
مرد صالحى در كربلا سكونت داشت ، پسرش كه او نيز فرد پاكى بود بيمار سخت شد،
پدر او را شب به كنار حرم حضرت ابوالفضل (ع ) آورد و
متوسّل به آنحضرت گرديد و مخلصانه از او خواست شفاى فرزندش را از درگاه خدا
بخواهد.
دعبل خزاعى از شاعران آزاده بود كه با اشعار خود از حريم امامان (ع ) دفاع مى كرد و ياد
آنها را در خاطره ها زنده مى نمود.
رضاخان در 24 اسفند سال 1256 شمسى در آلاشت سواد كوه مازندران به دنيا آمد و در
تاريخ 4 مرداد 1323 در سن 67 سالگى بر اثر سكته در ژوهانسبورگ (واقع در
آفريقاى جنوبى ) از دنيا رفت ، جنازه اش را به مصر بردند و پس از حدود شش
سال ، آن را به ايران آوردند.
از حضرت زينب (ع ) نقل شده فرمود: نيمه شب عاشورا به خيمه برادرم حضرت عباس (ع )
رفتم ، ديدم جوانان قمر بنى هاشم كنار او حلقه زده اند و آنحضرت
مثل شير ضرغام نشسته و با آنها مذاكره مى كند و به آنها مى فرمايد: ((اى برادرانم و اى
پسر عموهايم ! فردا هنگامى كه جنگ با دشمن شروع شد، شما بايد پيشقدم شويد و به
عنوان نخستين افراد به ميدان برويد، تا مبادا مردم بگويند بنى هاشم ما را به يارى
دعوت كردند ولى زندگى خود را بر مرگ ما ترجيح دادند)).
بريربن خضير از پارسايان روزگار و قاريان و معلّمين قرآن و از شيعيان خالص امام
على (ع ) از قبيله همدان در كوفه بود، او در ماجراى كربلا، به سپاه امام حسين (ع )
پيوست و از ياران مخلص آنحضرت بود تا اينكه در روز عاشورا پس از فداكارى بى
نظير شربت شهادت نوشيد.
امام باقر (ع ) فرمود: يكى از شاهان بنى اسرائيل اعلام كرد: ((شهرى مى سازم كه
هيچگونه عيبى نداشته باشد و هيچكس نتواند در آن عيبى بيابد)) (فرمان داد معمارها و
بنّاها و كارگرها مشغول شدند و آن شهر با آخرين سيستم و با تمام امكانات ساخته شد)
پس از آنكه ساختن شهر به پايان رسيد، مردم از آن شهر ديدن كردند و همه آنها به
اتفاق نظر گفتند شهرى بى نظير و بى عيب است .
امام صادق (ع ) فرمود:
مهندس ميرحسين موسوى نخست وزير سابق جمهورى اسلامى ايران
نقل مى كرد: ما هيئت دولت هر وقت خدمت امام خمينى (قدّس سرّه ) مى رسيديم ، تاءكيد مى
فرمود كه كارى نكنيد كه نتوانيد براى مردم توضيح دهيد.
امام باقر (ع ) فرمود: در ميان بنى اسرائيل ثروتمندى
عاقل زندگى مى كرد، او دو همسر داشت ، يكى از آنها پاكدامن بود، و از او داراى يك پسر
شد و اين پسر شباهت به پدر داشت .
يكى از سركرده هاى دشمن كه در كربلا براى كشتن امام حسين (ع ) و يارانش حاضر بود،
((اخنس بن زيد)) نام داشت ، او شخصى مغرور و درنده خو و بى رحم بود، از درنده خوئى
او اين بس كه رئيس آن ده نفرى بود كه سوار بر اسبها شده و بر جنازه مقدّس امام حسين
(ع ) تاختند، و استخوان سينه و پشت آنحضرت را درهم شكستند.
سليمان بن جعفر مى گويد همراه امام هشتم حضرت رضا (ع ) براى انجام كارى عبور
كرديم ، تا اينكه من خواستم به خانه ام باز گردم ، حضرت به من فرمود: ((با من بيا و
امشب در خانه ما باش )).
روزى حضرت سليمان (ع ) با اسكورت و شكوه پادشاهى عبور مى كرد در حالى كه
پرندگان بر سرش سايه افكنده بودند و جن و انس در اطرافش با
كمال ادب و احترام عبور مى نمودند، در مسير راه ديد عابدى در گوشه اى
مشغول عبادت خدا است .
زهير بن قين يكى از ياران دلاور امام حسين (ع ) در كربلا بود، روز عاشورا حضرت عباس
(ع ) عازم ميدان بود، زهير نزد آنحضرت آمد و عرض كرد: ((اى پسر اميرمؤمنان ! مى خواهم
حديثى را به ياد تو بياورم )).
يكى از علماء نقل مى كرد: شاعرى به نام ((حاجب )) در مساءله شفاعت گرفتار اشتباهات
عوام شده و اين شعر را در مورد شفاعت سرود:
در بنى اسرائيل يك نفر قاضى بود كه بين مردم به حق قضاوت مى كرد، او وقتى كه در
بستر مرگ قرار گرفت به همسرش گفت : هنگامى كه مردم ، مرا
غسل بده و كفن كن و چهره ام را بپوشان و مرا بر روى تخت (يا تخته و تابوت ) بگذار،
كه بخواست خدا چيز بد و ناگوارى نخواهى ديد.
شبى مهتابى بود، امام على (ع ) از مسجد كوبه بيرون آمد و به عزم صحرا حركت كرد،
گروهى از مسلمين به دنبال آنحضرت حركت كردند، امام ايستاد و به آنها رو كرد و فرمود:
حضرت آيت اللّه العظمى بروجردى (قدس سره ) گاهى هنگام تدريس و بحث با
شاگردان ، عصبانى مى شد (البته نه آن عصبانيتى كه او را خلاف رضاى خدا وارد كند)
ولى پس از درس ، سخت از آن عصبانيت پشيمان مى شدند، و به
دنبال طرف مى فرستادند و از او عذرخواهى مى كردند، و گاهى براى جلب محبّت او،
كمكهاى مالى نيز مى نمودند، از اين ر و در ميان دوستان ، اين مزاح معروف شده بود كه
((عصبانيت آية اللّه بروجردى ، مايه بركت است )).
|