151)) نمونه اى از لجاجت مشركان
پيامبر (ص ) در آغاز بعثت ، (پس از توحيد) درباره معاد، بسيار سخن مى گفت (چنانكه
سوره هاى مكى بخصوص سوره هاى كوچك آخر قرآن گواه اين مطلب است ).
جابر بن يزيد جعفى از ياران با كمال و بزرگ امام باقر (ع ) است ، در شاءن او همين
بس كه خود گويد: ((امام باقر (ع ) نود هزار حديث به من آموخت كه به احدى آنهمه حديث
نياموخت )).
محمد بزنطى گويد: در محضر حضرت امام رضا (ع ) بودم فرمود: اميرمؤمنان على (ع )
فرمود: لا ياءبى الكرامة الاحمار: ((از كرامت و بزرگوارى ، جز الاغ جلوگيرى نمى
كند)).
ابوحمزه ثمالى گويد: شنيدم امام باقر (ع )
نقل كرد: روزى امير مؤمنان على (ع ) با مردم سخن مى گفت ، به آنها فرمود: آيا مى خواهيد
به شما خبر بدهم كه ((فقيه كامل )) كيست ؟ عرض كردند: آرى ، فرمود: فقيه
كامل داراى اين صفات است : 1- مردم را از رحمت خدا، نااميد نمى كند 2- و آنها را از عذاب
خدا، ايمن نمى سازد، 3- رخصت و جواز گناه كردن به آنها نمى دهد 4- و از روى بى ميلى
(نه عذر) ترك قرآن نمى نمايد كه چيز ديگرى جانشين قرآن قرار دهد، آگاه باشيد علمى
كه در آن فهم و شناخت نيست ، خيرى در آن نيست ، آگاه باشيد، خواندنى كه در آن تدبر و
انديشيدن نباشد در آن خيرى نيست ، آگاه باشيد، عبادتى كه در آن ، فهميدن نباشد، خيرى
در آن نيست .
يكى از علماى برجسته و مجتهد عارف و عاليمقام و وارسته گذشته مرحوم آيت الله
العظمى سيد مهدى بحرالعلوم طباطبائى بروجردى (قدس سرّه ) است ، اين بزرگمرد
تاريخ شيعه ، عموى جدّ دوم مرحوم آيت الله العظمى بروجردى (ره ) است ، او جامع
معقول و منقول بود، و چند سال در حرمين شريفين (مدينه و مكه ) مدرس تعاليم و معارف
اسلام بود، مردم مسلمان از گروههاى مختلف به دور او حلقه مى زدند و از محضرش بهره
مند مى شدند.
روزى عقيل برادر بزرگ امير مؤمنان على (ع ) به حضور على (ع ) آمد و تقاضاى مبلغى
وام كرد (با توجه به اينكه زمان خلافت على عليه السلام بود، و بيت
المال در اختيار آنحضرت بود).
سمرة بن جندب ، از پول پرستان پست زمان معاويه بود، معاويه صدهزار درهم به او داد،
تا در ميان مردم ، حديثى ، پيش خود ببافد، و به دروغ آيه اى كه در شاءن على (ع ) است
، بگويد: ((در شاءن ابن ملجم ، قاتل على (ع ) است )).
زمان خلافت على (ع ) بود، دو زن يكى عرب و ديگرى كنيز آزاد شده (از عجم ) بود، امام
على (ع ) چند درهم و مقدارى طعام و غذا بطور مساوى ، به هر كدام از آنها داد.
در عصر خلافت على (ع ) غلام سياهى به حضور اميرمؤمنان على (ع ) آمد و عرض كرد: ((من
دزدى كرده ام مرا پاك كن )) (يعنى با اجراى حدّ دزدى كه بريدن چهار انگشت دست راست در
مرحله اول هست حكم
زمان خلافت اميرمؤمنان على (ع ) بود كنيزى از طرف خانم خود به قصابى آمد تا گوشت
بگيرد، قصاب عوض گوشت خوب ، (به تعبير نگارنده ) گوشت
آشغال به كنيز داد، و به اعتراض كنيز توجه نكرد. كنيز در حالى كه بر اثر ناراحتى
گريه مى كرد، از مغازه قصابى بيرون آمد و به خانه خانم خود رهسپار گرديد، در راه
چشمش به اميرمؤمنان على (ع ) افتاد، به حضور آنحضرت رفته و از قصاب شكايت كرد.
عبدالله بن مسعود از اصحاب خاص رسول خدا (ص ) و از وارستگان و شيفتگان حق بود.
عبدالله بن عباس از مفسرين و فقهاء و محدثين عاليمقام است كه نوعا علماى سنى و شيعه
از قديم و نديم از او به بزرگى و علم و ايمان ياد مى كنند، او پسر عموى پيامبر (ص )
و على (ع ) است و معروف به ((ابن عباس )) مى باشد.
در ماجراى اسارت امام سجاد (ع ) و همراهان در شام ، پس از آنكه يزيد اظهار ناراحتى و
پشيمانى صورى مى كرد، به امام سجاد (ع ) گفت : تصميم دارم سه حاجت شما را برآورم
.
در نقلهاى تاريخى آمده ، پرچم حضرت عباس (ع ) پرچمدار كربلا، جزء
اموال غارت شده بود كه به شام برده بودند، يزيد وقتى كه نظرش به آن پرچم
افتاد، عميقا آنرا نگاه كرد و در فكر فرو رفت و سه بار از روى تعجب برخاست و نشست
.
عالم معروف ، محدّث جزائرى نقل مى كند: دوستى داشتم در يكى از شهرهاى
اهل تسنن ، مشغول وضو گرفتن بود هنگامى كه پاهاى خود را، مسح مى كرد، ناگهان يكى
از ماءمورين خشن از اهل تسنن را كنارش ديد، فورا پاهاى خود را شست (زيرا
اهل تسنن در وضو پاهاى خود را بجاى مسح ، مى شويند).
يكى از دانشمندان نقل مى كند: بياد دارم در اواخر
سال 1328 شمسى در مجلسى ، حضرت امام خمينى (مدظله العالى ) و آقازاده ارشد ايشان
شهيد آيت الله آقا مصطفى (قدس سره ) حضور داشتند. يكى از علماء به حاج آقا مصطفى
رو كرد و گفت : ((آقا مصطفى ! شنيده ام خواب عجيبى ديده اى ؟! و براى بعضى
نقل كرده اى ، براى ما هم نقل كن )).
زيد فرزند امام سجاد (ع ) از مردان نمونه تاريخ است كه در همه ابعاد اسلامى مانند:
عرفان ، زهد، جهاد، شجاعت ، علم ، فقاهت ، بيدارى ، و هجرت و... پس از امامان ، بى نظير
بود، قابل ذكر است كه در نگين انگشتر او كه خط فكرى او را نشان مى داد نوشته شده
بود اصبر توجر اصدق تنجح : ((استقامت كن تا به پاداش آن برسى ، و راستگو باش
تا نجات يابى ،)).
سال دهم هجرت ، پس از آنكه پيامبر (ص ) در صحراى غدير، حضرت على (ع ) را در ميان
دهها هزار نفر جمعيت مسلمان ، به عنوان خلافت منصوب نمود، عده اى از منافقين از اين كار،
سخت ناراحت شدند.
گاهى بر اثر ندانم كارى و عواملى ، دو گروه حزب اللهى به مخالفت با هم مى
پردازند و در نتيجه آب به آسياب دشمن مى ريزند در صورتى كه بايد امور جزئى را
با گذشت و تدبير حلّ كنند و مساءله اصلى كه مبارزه با استكبار است را از دست ندهند، در
اين مورد به داستان ذيل توجه كنيد:
در جنگ تحميلى ايران و عراق ، يكى از رزمندگان جان بركف و رشيد اسلام ، در ميدان نبرد
با صداميان كافر، آنچنان مجروح گرديد كه دو پاى خود را از دست داد، او مدت طولانى
در بيمارستان بسترى بود، كم كم پدر و مادرش مطلع شدند، به بيمارستان براى
عيادت او آمدند، آن رزمنده ، همسر نيز داشت ، ولى هنوز جريان را به او اطلاع نداده بودند،
او و پدر و مادرش ، فكر مى كردند كه شايد همسر از موضوع قطع پاهاى شوهرش آگاه
شود، و ناراحت گردد و بناى ناسازگارى بگذارد.
وليد بن صبيح گويد: در راه مكه به مدينه همراه امام صادق (ع ) بودم ، شخصى به
حضور آنحضرت آمد و تقاضاى كمك كرد، حضرت به همراهان فرمود: چيزى به او بدهند.
حكيم وارسته و ظريف گوئى مى گويد: ((اگر دو تيغ و دو شمشير، با هم برخورد آرام و
متين داشته باشند، يكديگر را ((تند)) مى كنند، آنچنان كه ديده ايم ، تيغ داران براى تند
و تيز شدن تيغشان آنها را به يكديگر مى مالند، ولى هرگاه دو تيغ و دو شمشير بر هم
فرود آيند و برخورد ضد هم داشتند يكديگر را ((كند)) و بى خاصيت مى كنند.
روزى رسول خدا (ص ) به جمعى از مسلمانان رو كرد و فرمود: ((آيا مى دانيد مسلمان كيست
؟!)).
در قرآن در آخرين آيه سوره ملك مى خوانيم :
يكى از علماء كه در نجف اشرف ، همواره در بيت حضرت امام خمينى (مدظله العالى ) بود،
نقل مى كند:
|