129)) نتيجه نكبت بار حبّ دنيا و پيروى از طاغوت
حضرت عيسى (ع ) با عده اى از يارانش در بيابان سير مى كردند، رسيدند و قريه اى
كه ويران شده بود، و جنازه هاى بسيارى از اهل آن قريه را در راهها و كوچه ها مشاهده نمود
كه متلاشى شده بود، به همراهان فرمود: ((اهل اين قريه بر اثر عذاب عمومى الهى به
هلاكت رسيده اند، چرا كه اگر عذابى عمومى نبود، و به تدريج مرده بودند، زنده ها
مردگان را دفن مى كردند)).
در محضر امام امت سخن از جنگ با دشمن و ايثار و فداكارى به ميان آمد و اينكه محور هدف ما
((انقلاب اسلامى ) است و همه بايد فداى انقلاب گردند،
اصل در زندگى ما ((انقلاب )) است و بقيه امور فرع است .
ابوالاسود دئلى از ياران مخلص و دوستان صميمى اميرمؤمنان على عليه السلام بود و در
علم و عدالت و فضائل اخلاقى ، به سطح عالى
كمال رسيده بود به گونه اى كه حضرت على (ع ) در دوران خلافتش ، او را قاضى
منطقه اى قرار داد، ولى پس از مدتى ، على (ع ) او را از مقام قضاوت ،
عزل كرد.
در بعضى از نقلها آمده : پس از آنكه ((حر بن يزيد رياحى )) در روز عاشورا به حضور
امام حسين (ع ) آمد و توبه كرد و توبه اش مورد
قبول امام واقع شد، به امام عرض كرد: اجازه بده به حضور بانوان حرم بروم و
روسياهى خود را نزد آنها اظهار كنم و از آنها پوزش بخواهم .
نيز نقل مى كنند مرحوم ملا محمدتقى مجلسى ، شبى براى نماز شب از خواب برخاست ، پس
از نماز به دعا مشغول شد، در دعا، احساس كرد،
حال عرفانى مخصوصى پيدا كرده كه گوئى اگر دعا كند دعايش به استجابت مى رسد،
در اين فكر بود كه چه دعاى مفيد و پر بهره اى كند، ناگهان پسرش محمدباقر كه آن
وقت كودك شيرخوارى بود در گهواره به گريه افتاد، ملا محمدتقى متوجه محمدباقر
شد و براى او اين گونه (به اين مضمون ) دعا كرد: ((خداوندا به اين پسر، آن گونه
توفيق عنايت فرما كه وقتى بزرگ شد، آثار و تعاليم پيامبر (ص ) و امامان را تا
آخرين حد امكان ، نشر بدهد و به جهانيان برساند)).
بانوئى به محضر امام صادق (ع ) آمد و عرض كرد: پسرم به مسافرت رفته ، ولى
سفر او خيلى طول كشيده و برنگشته و در اين مورد سخت نگران هستم .
يكى از مراجع و علماى بزرگ قرن چهارم ، علامه بزرگ ، شيخ صدوق (محمد بن على بن
حسين بن موسى بن بابويه ) معروف به ((ابن بابويه )) است ، وى در حدود
سال 307 هجرى قمرى در بلده رى از دنيا رفت و قبر شريفش در شهر رى ، در قبرستان
معروف به ابن بابويه ، مزار شيفتگان حق است .
حدود چهل سال قبل در كرمان يكى از علماى وارسته و متعهد بنام آيت الله ميرزا محمدرضا
كرمانى (متوفى 1328 شمسى ) زندگى مى كرد، در آن زمان ، در كرمان ، بازار فرقه
ضاله ((شيخيه )) رواج داشت .
حضرت ((امّ البنين )) مادر حضرت عباس (ع ) است ، در جريان عاشورا در كربلا، چهار
فرزند رشيد او بنامهاى عباس ، عون و عثمان و جعفر به شهادت رسيدند، هنگامى كه
بشير به مدينه آمد و اخبار كربلا را به مردم مدينه رساند، وقتى به حضور ((امّ البنين
)) رسيد، براى اينكه به تدريج او را از شهادت فرزندانش آگاه كند، فرزندان او را
يكى يكى اسم برد، ام البنين در هر بار مى گفت : اى بشير، از حسين (ع ) چه خبر؟
فرزندانم و آنچه زير آسمان كبود است همه بفداى اباعبدالله الحسين (ع ) باد، هنگامى
كه بشير خبر شهادت امام حسين (ع ) را داد، ام البنين با آهى سوزان گفت : ((بندهاى دلم را
گسستى )) آرى معرفت و امام شناسى آن بانوى بزرگوار در حدى بود كه در مورد چهار
فرزندش ، چنين نگفت ولى در مورد رهبرش امام حسين (ع ) چنين فرمود.
امام صادق (ع ) فرمود: رسول اكرم (ص ) (در حجة الوداع كه آخرين حج آنحضرت در
سال دهم هجرت بود و مسلمانان بسيار در مراسم حج شركت نموده بودند) در سرزمين ((منى
)) در ميان مسلمين ايستاد و رو به آنها كرد و پرسيد: ((محترمترين و ارجمندترين روزها چه
روزى است ؟)) مسلمانان عرض كردند ((امروز (عيد قربان ) است )).
شخصى به حضور رسول خدا (ص ) آمد و عرض كرد: ((در محله ((جهنيه )) كشته اى پيدا
شده است )).
در حديث آمده : دو نفر مرد براى شكايت به حضور حضرت داود و پيامبر آمدند تا آنحضرت
درباره شكايت آنها قضاوت كند.
دو نفر كه يكى پدر و ديگرى پسرش بود به حضور على (ع ) رسيدند، امام على (ع )
احترام شايانى از اين دو نفر مهمان كرد، آنها را در صدر مجلس نشاند و خود در پائين
مجلس در برابرشان نشست و سپس دستور داد براى مهمانان غذا بياورند، قنبر غذاى آنها
را حاضر كرد و جلو آنها گذاشت . پس از غذا، قنبر ظرف و آفتابه و حوله اى آورد، تا
دست مهمانان را بشويد.
مجتهد وارسته و علامه و عارف بزرگ ، شهيد، آيت الله حاج آقا مصطفى خمينى فرزند
ارشد امام خمينى (مدظله العالى ) در 12 رجب 1349 قمرى در قم ديده به جهان گشود و در
هفتم ذيقعده 1397 قمرى (1356 شمسى ) در سن 48 سالگى در نجف اشرف به شهادت
رسيد، قبر شريفش در ايوان مطهر مرقد مبارك حضرت على (ع ) كنار قبر علامه حلى قرار
گرفته است .
سعد و ابوالحتوف دو فرزند حارث بن سلمه انصارى ، دو نفر از افراد گمراه و از
گروه ضاله خوارج بودند.
عبدالله بن فضل يكى از شيعيان گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم ، من بدهكارى
بسيارى دارم در عين حال عيالوار مى باشم و قدرت به رفتن به مكه و شركت براى انجام
مراسم حج ، ندارم ، به من دعائى بياموز، تا با آن ، دعا كنم (بلكه حاجتهايم روا گردد).
زمان خلافت معاويه بود، او با دسيسه هاى گوناگون بر مناطق اسلامى مسلط شده بود،
آن گونه كه خود را بى رقيب مى دانست (چرا كه حضرت على (ع ) به شهادت رسيده بود
و امام حسن (ع ) را نيز به انزواى تحميلى در مدينه كشانده بودند).
هنگامى كه رسول خدا (ص ) با ياران اندك به مدينه مهاجرت نمودند، در آغاز چون
مسلمانان ، كم ، بودند، پيامبر (ص ) هنگام سخنرانى ، بر ستون مسجد (كه ستونى از
نخل خرما بود) تكيه مى داد، و به ارشاد مردم مى پرداخت ، ولى وقتى كه جمعيت مسلمين ،
بسيار شدند، به دستور پيامبر (ص ) يك منبر سه پله اى ساختند تا هنگام سخنرانى ،
بالاى منبر رود، روز جمعه فرا رسيد، مسلمانان در مسجد مدينه جمع شدند، پيامبر (ص )
براى اولين بار از پله هاى آن منبر بالا رفت .
در جريان عاشوراى حسينى و سپس اسارت اهل بيت (ع ) از كربلا به كوفه و از كوفه به
شام مقرّ سلطنت يزيد، از نكات جالب اينكه سخنرانيهاى حضرت زينب (ع ) و امام سجاد (ع
) و عكس العملهاى حماسى و معقول اهل بيت (ع ) موجب شد كه زمينه سوءظن شديد مردم شام
بر ضد حكومت ظالمانه يزيد، و شورش براى براندازى اين حكومت ننگين به وجود آيد.
در محضر امام صادق (ع )، سخن از قيام حضرت مهدى (ع ) به ميان آمد، امام صادق (ع )
فرمود: ((آنحضرت (امام مهدى ) آنقدر با دشمنان بجنگد و خونهاى آنها را بريزد كه
بعضى (از مسلمين ) گويند: ((اگر اين شخص - اشاره به حضرت مهدى - از
آل محمد (ص ) بود رحم مى كرد، اينهمه بى رحمى
دليل بر اين است كه او از دودمان رسول خدا (ص ) نيسست !)).
در آغاز بعثت پيامبر (ص ) يكى از پيشنهاد مشركان اين بود:
ابوجهل و جمعى از مشركان قريش به حضور پيامبر (ص ) آمده و عرض كردند: ما به تو
ايمان نمى آوريم مگر اينكه خداى جهان ، نامه اى براى تك تك ما بفرستد، آن هم چنين
بنويسد:
امام سجاد (ع ) فرمود: در آغاز بعثت ، ابوطالب (پدر على عليه السلام ) با شمشير خود
از حريم رسول اكرم (ص ) دفاع مى كرد... روزى به آنحضرت عرض كرد: ((اى پسر
برادرم آيا تو به عنوان رسول بر همه انسانها فرستاده شدهاى ، يا تنها براى هدايت
قوم خود (قريش ) فرستاده شده اى ؟!))
|