101)) شهادت على ، فرزند ((حرّ))
حربن يزيد رياحى اولين فرمانده قواى دشمن ، در روز عاشورا، توبه كرد و به سپاه
امام حسين (ع ) پيوست .
هلال گويد، از ميان لشكر عمر سعد بيرون آمدم ، و به بالين حسين (ع ) آمده و ايستادم ،
((سوگند به خدا هرگز كشته آغشته به خونى را زيبا و نورانى تر از او نديدم ، زيرا
من آنچنان ، مات و محو نور و جمال آن صورت درخشان بودم كه از انديشه
قتل او غافل گشتم ))، حسين (ع ) در آن حال ، آب خواست ، شنيدم مردى از دشمن مى گفت :
((سوگند به خدا آب نخواهى نوشيد تا به جايگاه سوزان دوزخ وارد شوى و از آب گرم
آن بنوشى )).
پادشاهان قاجار، هفت نفر بودند كه حدود 135
سال در ايران سلطنت كردند به اين ترتيب :
يكى از شيعيان آزاده و دوستان استوار اميرمؤمنان على (ع )، محمدبن ابى حذيفه است ، پس
از شهادت على (ع )، معاويه جنايتكار كه قاتل دوستان على (ع ) بود، دستور داد او را
دستگير كرده و به زندان افكندند.
در جنگ تحميلى عراق بر ايران ، در عمليات والفجر 8 كه منجر به آزادسازى بندر
استراژيكى ((فاو)) شد، يكى از پزشكان متعهد مى گفت : بيمارستانى صحرائى در خط
مقدم جبهه به راه انداخته بوديم ، هر روز بمباران مى شد، در كنار بيمارستان ، سايت
(محل موشك انداز زمين به هوا) براى صيد هواپيماهاى دشمن قرار داشت .
قديمى ها دهن به دهن مى گفتند در حمامها (ى قديمى و داراى خزانه ...) جن وجود دارد، تنها
در اوقات شب و نيمه شب به حمام نرويد ممكن است مورد گزند جنها واقع شويد.
يكى از غلامان امام سجاد حضرت على بن الحسين (ع )
نقل مى كند، روزى امام سجاد (ع ) به بيابان رفت و من نيز به
دنبال او بيرون رفتم ، ديدم پيشانى اش را بر روى سنگ سختى نهاده است ، من در كنار
ايستادم ، صداى گريه و ناله امام را در سجده شنيدم ، شمردم هزار بار گفت :
بعد از ظهر عاشورا پس از شهادت امام حسين (ع ) و يارانش ، دژخيمان دشمن به سوى خيام
امام حسين و يارانش ، براى غارت و آتش زدن رو آوردند، و در اين ميان هر چه بدستشان مى
آمد، غارت كرده و به يغما مى بردند.
دو نفر از مسلمين از راه دور براى انجام مناسك حج ، به سوى مكه رهسپار شدند، در اين
سفر وقتيكه براى زيارت قبر رسول خدا (ص ) به مدينه آمدند، يكى از آنها در مدينه
بيمار شد، و در منزلى بسترى گرديد، همسفرش از او پرستارى مى كرد.
سيد بن طاووس نقل مى كند: در روز عاشورا پس از شهادت امام حسين (ع )، عمر سعد در ميان
سپاه خود فرياد زد: من ينتدب للحسين ((كيست در مورد حسين (ع ) داوطلب شود و بر پشت و
سينه او، اسب بتازد؟)).
پس از آنكه عبيدالله بن زياد به فرمان يزيد بن معاويه مرتكب آن جنايت فراموش
نشدنى عاشوراى خونين شد و امام حسين (ع ) و يارانش را به شهادت رساند و
بازماندگانش را اسير نمود، يزيد براى ابن زياد پيام فرستاد و وى را به حضور خود
دعوت كرد، وقتى ابن زياد نزديك يزيد آمد، يزيد از او احترام شايانى كرد و جايزه هاى
بسيار به او داد، و در مجلسى كه رجال و اشراف بودند، ابن زياد را نزد خود نشاند، و
نزد آنها، احترام خاصى به او كرد، و آنچنان با ابن زياد گرم گرفت كه او را به درون
قصر به حرمسراى خود نزد نديمه هايش برد، و يكشب بر اثر خوردن شراب ، مست شد و
به آوازه خوان دستور داد آواز بخواند، او به ساز و آواز
مشغول شد و يزيد اشعارى مى خواند كه معنايش اين است :
زعيم عاليقدر مرحوم آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى (طاب ثراه ) از مراجع
تقليد بزرگ عصر خود بود، و تقريبا مرجعيت عامه تشيع را داشت و در روز عرفه ماه
ذيحجه سال 1365 هجرى قمرى از دنيا رفت . و مرقد شريفش در صحن مطهر نجف اشرف
در اطاق معروف زير ساعت قرار دارد.
حدود چهل و اندى سال قبل پس از بروز جنگ جهانى دوم و سرانجام شكست آلمان (كه جزء
متحدين بود) و پيروزى انگلستان (كه جزء متفقين بود) جمعى از معتمدين
نقل كردند: مرحوم حاج مهدى بهبهانى كه از تجار و محترمين عراق و سوريه بود و آثار
خيرى در حرم مقدس نجف اشرف و زينبيه دمشق داشت ، و مورد احترام علما و مراجع بود، از
طرف ((نورى السعيد)) نخست وزير آن روز عراق به محضر مبارك آيت الله العظمى سيد
ابوالحسن اصفهانى (كه در داستان قبل سخنى از او به ميان آمد) شرفياب گرديد، و گفت
: سفير كبير انگلستان قصد شرفيابى به خدمت شما دارد.
سال 1363 هجرى قمرى بود، همان سالى كه در جنگ جهانى دوم ، نيروهاى متفقين (انگليس
و فرانسه و آمريكا و شوروى ) كشور ايران را
محل تاخت و تاز خود قرار داده بودند، بر اثر نيامدن باران ، قحطى و خوشكسالى ، قم و
اطراف را فرا گرفته بود، مردم سخت در فشار اقتصادى بودند، از مرحوم حضرت آيت
الله العظمى سيد محمدتقى خوانسارى (طالب ثراه ) (متوفى 1371 قمرى ، مدفون در
مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه عليهاالسلام ) تقاضا كردند نماز استسقاء (طلب
باران ) بخواند، آن مرحوم قبول كرده دو روز پشت سر هم با جمعيت به صحرا رفته و
نماز استسقاء خواند، روز دوم آنچنان باران زياد آمد كه نهرها پر شد و سيلها به جريان
افتاد و همه جا را سيراب نمود، اين ماجراى عجيب را جرائد و مجلات آن روز نوشتند و حتى
(از ناحيه متفقين ) به كشورهاى خارج مخابره شد.
شخصى از انصار (مسلمين مدينه ) به حضور امام حسين (ع ) براى درخواست كمك مالى آمد و
تقاضاى كمك كرد.
شخصى به حضور على (ع ) آمد و پرسيد ((ناس )) و ((اشباه ناس ))
(امثال ناس ) و ((نسناس )) كيانند؟
يحيى برمكى نخست وزير هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسى ) بود، و آنچنان اختيارات
اموال مملكت اسلامى را بدست گرفته بود كه گوئى همه چيز براى او است ، او براى
خود يك ساختمان بسيار وسيع و عالى از بيت المال در بغداد ساخت و
پول هنگفت و بى حسابى صرف آن كرد، تا به پايان رسيد.
كاروان حسينى از مكه به سوى كوفه رهسپار بودند،
منزل به منزل از مسافران و... از وضع كوفه كسب اطلاع مى نمودند، وقتى كه امام (در
منزلگاه زباله ) از بى وفائى مردم كوفه و شهادت حضرت مسلم (ع ) آگاه شد، دوازده
پرچم درست كرد و برافراشت ، و به جمعى از ياران خود فرمان داد، تا هر كدام يك
پرچم را بدست گيرند، يازده نفر هر كدام يك پرچم را برداشت و به دوش گرفت ، و
تنها يك پرچم باقى ماند، بعضى از ياران گفتند: ((افتخار
حمل اين پرچم را به ما بده )).
آغاز سال چهارم هجرت بود،
امام صادق (ع ) فرمود: عبدالله بن سبا ادعاى پيامبرى كرد و اظهار مى نمود كه على (ع )
خداست .
سال دوم هجرت بود ((عاتكه )) يكى از دختران عبدالمطلب كه عمه پيامبر (ص ) بود
خوابى عجيب ديد و آنرا چنين بيان كرد:
در ماجراى جنگ بدر كه در سال دوم هجرت اتفاق افتاد،
اصل جريان از اين قرار بود، خبر به مدينه رسيد كه : ابوسفيان بزرگ مكه در راءس
كاروان مهم تجارتى كه از چهل نفر با پنجاه هزار دينار
تشكيل مى شود از شام به سوى مدينه مى آيد تا از آنجا به مكه روانه گردد.
ليث بن سعد مى گويد: روزى پيامبر (ص ) نماز جماعت مى خواند و جمعى به او اقتدا كرده
بودند، حسين (ع ) كه كودك بود، در همان نزديكى ها بود، وقتى كه
رسول خدا (ص ) به سجده مى رفت ، حسين (ع ) مى آمد و به پشت پيامبر (ص ) سوار مى
شد و پاهايش را حركت مى داد، مى گفت حل حل (كه شتر را با تكرار اين واژه مى رانند)
هنگامى كه رسول خدا (ص ) مى خواست ، سر از سجده بردارد، حسين (ع ) را مى گرفت و
آرام به زمين مى گذاشت و بلند مى شد، و وقتى كه به سجده مى رفت ، باز حسين مى آمد
و بر پشت رسول خدا (ص ) سوار مى شد و پاهايش را حركت مى داد و مى گفت :
حل حل )).
صعصعه از مردان بزرگ صدر اسلام است ، برادرزاده اش احنف (بر وزن احمد) مى گويد:
((دلم درد گرفت ، نزد عمويم صعصعه رفتم و از
دل درد خود شكايت كردم )).
در ماجراى اسارت وارثان عاشورا، و آوردن آنها به شام پايتخت يزيد، پس از آنكه با
سخنرانيهاى قاطع و افشاگرانه امام سجاد (ع ) و زينب كبرى (ع ) و... ورق برگشت و
يزيد براى حفظ خود، سياست مدارا را نسبت به اسيران اتخاذ كرد، در تاريخ آمده :
در قرآن در سوره ((مدثر)) از آيه 26 تا30 سخن از ((سقر)) دوزخ به ميان آمده و در آيه
30 مى فرمايد: عليها تسعة عشر: ((بر آن سقر سوزان دوزخ ، نوزده فرشته عذاب مسلط
هستند)).
به نقل امام صادق (ع )، رسول خدا (ص ) فرمود: خداوند
متعال مى فرمايد: سوگند به عزت و جلالم ، هرگاه بخواهم بنده اى را رحمت كنم ، او را
از دنيا بيرون نبرم ، تا اينكه هر گناهى كرده ، (كيفرش را) در همين دنيا يا بوسيله
بيمارى در تنش ، يا به كمبود در روزيش ، يا با اضطراب و نگرانى در دنيايش به او
برسانم ، و اگر باز هم چيزى (از گناهش بى كيفر) بماند، مرگ را بر او سخت كنم ، و
به عزت و جلالم سوگند، بنده اى را كه بخواهم عذاب كنم ، او را از دنيا بيرون نبرم تا
هر كار نيكى انجام داده (پاداشش را) يا به سلامتى تنش و يا به وسعت در روزيش و يا
به رفاه و آسودگى خاطر در دنيا به او بدهم ، و اگر باز هم چيزى (از پاداش كارهاى
نيكش ) باقى ماند، مرگ را بر او آسان كنم .
ابوجهل از دشمنان سرسخت پيامبر اسلام (ص ) بود و همواره موجب كارشكنى و آزار پيامبر
(ص ) و مسلمين مى شد، و پيامبر (ص ) او را فرعون امت خود خواند و سرانجام در جنگ بدر
به هلاكت رسيد.
|