101)) عدالت كودك
حليمه سعديه مادر رضاعى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) گويد: ما در باديه (اطراف
مكّه ) زندگى مى كرديم ، قحطى و خشكسالى ما را بر آن داشت كه به مكّه برويم و
نوزادى را از مردم مكّه بگيريم و شير بدهيم و در نتيجه معاش زندگى ما تامين گردد.
گروهى از شاگردان امام صادق (ع ) گرد شمع وجود آن حضرت ، حلقه زده بودند، امام
ديد يكى از دوستانش بنام ((عمربن مسلم )) در ميان آنها نيست ، جوياى
حال او شد، عرض كردند: ((او مدتى است ترك تجارت كرده رو به عبادت آورده (و تنها
در محل خلوتى مشغول عبادت شده است ).
انوشيروان (يكى از شاهان ساسانى ) كه نسبت به شاهان ديگر، اندكى رعايت عدالت (آن
هم در اواخر سلطنتش ) مى كرد، روزى همراه منشيان براى دادرسى به مظلوين ، در محلى
نشسته بود، ناگهان ديدند مار بزرگى به پيش آمد و زير تخت انوشيروان رفت و
توقف كرد.
سيدرضى (قدس سره ) برادر سيد مرتضى از علما و فقها و اديبان برجسته جهان اسلام
است .
نام حسن بصرى ، در تاريخ اسلام ، زياد برده مى شود، پدر او بنام يسار از اهالى
قريه ميسار (نزديك بصره ) بود.
حجاج بن يوسف ثقفى از ستمگران بينظير تاريخ است ، او از طرف عبدالملك (پنجمين
طاغوت اموى )، حاكم جبار عراق گرديد و از كشتن دوستان على (ص ) مانند
كميل و قنبر و سعيدبن جبير و... لذت مى برد.
حضرت حجة الاسلام جمى امام جمعه آبادان نقل مى كرد: ((يك بار به محضر حضرت امام
خمينى (مدظله العالى ) در جماران رسيدم يكى از مسئولين مملكتى براى انجام كارهاى جارى
به خدمت امام رسيد، پدر سالخورده اش نيز همراهش بود، وقتى كه مى خواست حضور امام
برسد، خودش جلوتر از پدر حركت مى كرد، پس از تشرف به خدمت امام ، پدرش را
معرفى كرد، امام نگاهى به آن مسئول نمود و فرمود: ((پس چرا جلو وى راه افتادى و وارد
شدى ؟)).
از قضاى روزگار دو نفر كه يكى ثروتمند و ديگرى فقير بود، همسفر شدند، فقير هر
دو شب يك بار افطار ميكرد، ولى ثروتمند روزى سه بار غذا مى خورد، اتفاقاً در شهرى
آنها را دستگير كرده و به عنوان جاسوس ، به زندان افكندند و در زندان را با
گل گرفتند.
ثعلبى به اسناد خود از عبداللّه بن مسعود نقل مى كند: جمعى از اشراف قريش به حضور
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) آمدند، ديدند افرادى مانند: صهيب ،
بلال ، عمار و... (كه از مسلمين فقير و مستضعف بودند) در محضر
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بودند،
سليمان بن خالد گويد: امام صادق (ع ) در مهمانى شب (در منزلى ) شركت نمود، سفره را
پهن كردند در ميان آن ، نان بود سپس ظرف آبگوشتى نزد امام گذاشتند، (نان در ميان
آبگوشت ريخت و ترديد كرد) وقتى دست خود را به ترديد آبگوشت گذاشت ، چون داغ
بود، فوراً دستش را بلند كرد، و فرمود: استجير باللّه من النار((... پناه مى برم به
خدا از آتش دوزخ ، ما طاقت اين داغى (آبگوشت ) را نداريم پس چگونه طاقت آتش را داشته
باشيم ؟ ما صبر بر اين داغى نداريم ، پس چگونه از آتش دوزخ صبر كنيم )).
((سدير)) يكى از شاگردان امام باقر (ع ) بود، او گويد: امام باقر (ع ) به من فرمود:
((اى سدير آيا هر روز يك برده آزاد مى كنى ؟)). گفتم : نه .
يكى از منكران خدا كه مى خواست به قول خود به قرآن
اشكال بگيرد و مثلاً بگويد در قرآن ، تضاد وجود دارد، بنابراين ساخته فكر بشر است
،
متوكل دهمين خليفه عباسى از خونخوارترين طاغوتهاى تاريخ است ، كوچكترين نسبت يا
رابطه با آل محمد (صلى اللّه عليه و آله ) براى او كافى بود كه حكم اعدام آنكس را كه
رابطه دارد صادر نمايد.
صفوان جمال گويد: ميان امام صادق (ع ) و عبداللّه بن حسن ، سخنى در گرفت تا به
جنجال كشيد به طورى كه مردم اجتماع كردند، امام با عبداللّه با اين وضع از هم جدا
شدند.
معتمد عباسى (پانزدهيمن طاغوت بنى عباس ) امام حسن عسكرى عليه السلام (يازدهمين امام
بر حق ) را از مدينه به سامراء آورد و آن حضرت را در كنار پادگان خود تحت نظر شديد
نگه داشت و سرانجام او را توسط دژخيمانش به شهادت رساند.
امام صادق (ع ) فرمود: پدرم از پدرش امام سجاد (ع )
نقل كرد كه فرمود: ((اى فرزندم متوجه باش كه با پنج شخص ، همنشينى نكنى و با آنها
گفتگو و رفاقت در راهى ننمائى ، پرسيدم پدر جان آنها كيانند؟
در يكى از جنگها، يكى از شجاعان دشمن ، يكى از افراد بنى هاشم را به جنگ با خود
دعوت كرد، ولى او پاسخ مثبت نداد.
ابن وهب گويد: امام صادق (ع ) فرمود: كسى كه سه كار انجام دهد، از سه موهبت محروم
نخواهد شد:
امام صادق (ع ) فرمود: دو نفر مرد در نزد امير مؤمنان على (ص ) به همديگر افتخار و
فخرفروشى (در مورد نياكان خود) مى كردند.
در ماه شوال سال پنجم هجرت ، جنگ خندق به پيش آمد به پيامبر (ص ) خبر رسيد كه
بالغ بر ده هزار نفر از طوائف مختلف كفّار با ساز و برگ نظامى كافى آيند، پيامبر
(صلى اللّه عليه و آله ) بى درنگ با اصحاب مشورت كرد، در اين ميان سلمان پيشنهاد
حفر خندق را نمود (يعنى در اطراف مدينه يا در خط مقدم جبهه سنگرى عظيم كنده شود، و
دشمن نتواند از آن عبور كرده و وارد مدينه شود)،
رسول اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) اين پيشنهاد را پذيرفت و مسلمانان را گروه گروه
كرد، و كندن هر قسمت از سنگر را بطور عادلانه بين گروهها تقسيم نمود، و شخص پيامبر
(صلى اللّه عليه و آله ) نيز در ميان يك گروه ، به كندن سنگر
مشغول گرديد.
كليددارى كعبه از مناصب و مقامهاى بزرگ در ميان قريش و مكيان بود،
قبل از فتح مكّه شخصى از مشركان بنام ((عثمان بن ابى طلحه ))، كليددار كعبه بود.
مرحوم استاد شهيد مفتح (كه توسط گروه فرقان به شهادت رسيد)
نقل مى كرد:
((شرطة الخميس )) افرادى بودند كه با على عليه السّلام شرط و پيوند ناگسستنى
برقرار نمودند و با نظام خاصى تا سر حد شهادت در آمادگى
كامل براى دفاع از حريم مقدس على عليه السّلام به سر مى بردند، و از اين رو آنها را
((خميس )) مى گفتند كه به پنج گروه تقسيم شده بودند:1- گروه پيش جنگ 2- گروه
مراقب قلب لشگر 3- گروه مراقب طرف راست لشگر 4- گروه مراقب طرف چپ لشگر 5-
گروه ذخيره . اين سازمان قبل از خلافت على (ع ) تحت نظر آن حضرت ، پى ريزى شد، و
اعضاء مركزى آن ، افرادى مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و جابربن عبداللّه انصارى
و... بودند و در زمان خلافت على (ص ) به پنج هزار تا شش هزاز نفر رسيدند اينك در
اين رابطه به داستان زير توجه كنيد:
عمار ياسر يكى از سران و اعضاء مركزى سازمان ((شرطة الخميس )) بود، او از ياران
مخصوص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و على (ع ) بود و هرگز در كورانهاى عصر
پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و بعد از آن ، نلغزيد و به سوى چپ و راست نرفت و چون
كوهى استوار در خط پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و على (ع ) ماند.
ابوطالب پدر بزرگوار على (ص ) چون قهرمانى بى
بديل تا آخرين توان خود از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) حمايت مى كرد، و آن حضرت
را از گزند دشمن حفظ مى نمود.
اصبغ بن نباته (يكى از ياران مخلص على عليه السّلام ) گويد: در خانه على عليه
السّلام مشغول دعا بودم ، پس از مدتى ، على عليه السّلام از
منزل بيرون آمد، مرا كه ديد فرمود: چه مى كنى ؟ عرض كردم : ((دعا مى كنم )) فرمود:
هرگاه مى خواهى دعا كنى بگو: الحمدللّه على ما كان و الحمدللّه على
كل حال (سپاس خداوند را بر آنچه كه گذشت و سپاس او را بر هر
حال ) سپس دست راستش را بر شانه چپ من گذاشت و فرمود: اى اصبغ ! لئن ثبتت قدمك ،
و تمت ولايتك ، و انبسطت يدك فاللّه ارحم من نفسك .
|