فصل دهم : در بيان مواعظ و حكمتهايى است كه حق تعالى به حضرت
موسى عليه السلام وحى نموده يا از آن حضرت
منقول گرديده و بعضى از نوادراحوال آن حضرت است
به سند معتبر از حضرت امام على النقى عليه السلام
منقول است كه : چون حق تعالى با حضرت موسى سخن گفت ، موسى عليه السلام مناجات
كرد كه : خداوندا!چيست جزاى كسى كه شهادت دهد كه من
رسول و پيغمبر توام و تو با من سخن گفته اى ؟
فرمود:اى موسى !ملائكه من در وقت مردن به نزد او مى آيند و او را به بهشت بشارت مى
دهند.
گفت : خداوندا!چيست جزاى كسى كه نزد تو بايستد و نماز كند؟
فرمود: با او مباهات مى كنم با ملائكه خود در وقتى كه در ركوع يا سجود ا ست يا ايستاده
است يا نشسته است ، و هر كه را من با او مباهات كنم با ملائكه خود او را عذاب نمى كنم .
موسى عليه السلام گفت : چيست جزاى كسى كه طعام دهد مسكينى را به محض رضاى تو؟
فرمود:اى موسى !امر مى كنم منادى را كه در روز قيامت ندا كند كه همه خلايق بشنوند كه
فلان پسر فلان از آزادكرده هاى خداست از آتش جهنم .
موسى عليه السلام گفت : خداوندا!چيست جزاى كسى كه نيكى با خويشان خود بكند؟
فرمود:اى موسى !عمرش را دراز مى كنم و سكرات مرگ را بر او آسان مى كنم و در قيامت
خزينه داران بهشت او را ندا كنند كه : بيا بسوى ما و از هر در از درهاى بهشت كه خواهى
داخل شو.
موسى عليه السلام گفت : خداوندا!چيست جزاى كسى كه آزارش به مردم نرسد و نيكى او
به مردم رسد؟
فرمود:اى موسى !در روز قيامت جهنم او را ندا كند كه : مرا بر تو راهى نيست .
موسى عليه السلام گفت : الهى !چيست جزاى كسى كه تو را به
دل و زبان ياد كند؟
فرمود: او را در سايه عرش خود جا دهم در روز قيامت و او را در پناه خود درآورم .
موسى عليه السلام گفت : خداوندا!چيست مزد كسى كه كتاب تو را پنهان و آشكار تلاوت
كند؟
فرمود:اى موسى !بر صراط بگذرد مانند برق جهنده .
موسى عليه السلام گفت : خداوندا!چيست جزاى كسى كه صبر كند بر آزار مردم و دشنام
ايشان از براى رضاى تو ؟
فرمود: او را يارى مى كنم بر احوال روز قيامت .
موسى عليه السلام گفت : خداوندا!چيست جزاى كسى كه ديده او گريان شود از ترس
تو؟
فرمود:اى موسى !روى او را از گرمى آتش جهنم نگاه مى دارم و او را ايمن مى گردانم از
ترس بزرگ روز قيامت .
موسى عليه السلام گفت : خداوندا!چيست جزاى كسى كه خيانت را ترك نمايد به سبب حياى
از تو؟
فرمود:اى موسى !او را امان مى بخشم در روز قيامت .
موسى عليه السلام گفت : خداوندا!چيست جزاى كسى كه
اهل طاعت تو را دوست دارد؟
فرمود:اى موسى !او را بر آتش جهنم حرام مى گردانم .
موسى عليه السلام گفت : خداوندا!چيست جزاى كسى كه مؤ منى را دانسته بكشد؟
فرمود: در روز قيامت نظر رحمت بسوى او نمى كنم ، و هيچ گناه او را نمى آمرزم .
موسى عليه السلام پرسيد: الهى !چيست جزاى كسى كه كافرى را به اسلام دعوت كند؟
فرمود:اى موسى !او را در قيامت رخصت دهم كه شفاعت كند هر كه را خواهد.
موسى عليه السلام پرسيد: الهى !چيست ثواب كسى كه نمازها را در وقت خود بجا آورد؟
فرمود: هر چه سؤ ال كند به او عطا مى كنم و بهشت خود را براى او مباح مى گردانم .
موسى عليه السلام پرسيد: الهى !چه ثواب است كسى را كه وضو را تمام واقع سازد
از ترس عذاب تو؟
فرمود: چون او را در قيامت مبعوث گردانم ، نورى در ميان دو ديده او باشد كه در محشر
روشنى دهد.
موسى عليه السلام گفت : چيست ثواب كسى كه ماه مبارك رمضان را براى رضاى تو روزه
بدارد؟
فرمود: او را در قيامت در جائى بازدارم كه او را خوفى نباشد.
موسى عليه السلام گفت : الهى !چيست جزاى كسى كه ماه رمضان را از براى مردم روزه
بدارد؟ فرمود: ثواب او مثل كسى است كه روزه نداشته باشد. (1453)
در حديث حسن از امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه در تورات نوشته است كه :اى
موسى !من تو را خلق كردم و براى پيغمبرى خود برگزيدم و تو را قوت طاعت خود
بخشيدم و امر كردم تو را به طاعت خود و نهى كردم تو را از معصيت خود، اگر اطاعت من
كنى تو را بر طاعت خود يارى مى كنم ، و اگر معصيت من نمائى تو را بر معصيت خود
يارى نمى كنم . اى موسى !مرا است منت بر تو در طاعت تو مرا، و مرا است حجت بر تو در
معصيت تو مرا.
اى موسى !از من بترس در پنهان امر خود تا عيبهاى تو را از مردم بپوشانم ، در خلوتهاى
خود مرا ياد كن ، و نزد خواهشها و لذتهاى خود مرا به خاطر آور تا تو را ياد كنم نزد
غفلتهاى تو و تو را از لغزشها نگاه دارم ، و غضب خود را نگاه دار از آنها كه من تو را
بر ايشان مسلط گردانيده ام تا غضب خود را از تو بازدارم ، و پنهان دار رازهاى پوشيده
مرا در دل خود و ظاهر گردان در علانيه مدارى با دشمن من و دشمن خود را از خلق من ، و سر
مرا نزد ايشان افشا مكن كه ايشان به من ناسزا گويند و تو شريك باشى با ايشان در
گناه ناسزا گفتن به من .
پس موسى گفت : پروردگارا!كى در حظيره قدس ساكن مى شود؟
فرمود كه : آنها كه ديده ايشان زنا نديده و اموال ايشان به سود و ربا مخلوط نگرديده ،
و در حكم خدا رشوه نگرفته اند. (1454)
به سند معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام
منقول است كه : حق تعالى مناجات نمود با موسى عليه السلام كه :اى پسر عمران !دروغ
مى گويد كسى كه دعوى مى كند كه مرا دوست مى دارد، و چون شب مى شود به خواب مى
رود، آيا نيست چنين كه هر دوستى خلوت دوست خود را مى خواهد؟!اى پسر عمران !اينك من
معطلم بر دوستان خود، چون شب ايشان را فرو مى گيرد چشم و
دل ايشان را از غير خود بسوى خود مى گردانم ، و عقوبت خود را در برابر ديده هاى
ايشان ممثل مى كنم ، به عنوان مشاهده با من مخاطبه مى كنند و به نحو حاضران با من سخن
مى گويند.اى پسر عمران !ببخش از دل خود به من خشوع و از بدن خود خضوع و از ديده
هاى خود آب ديده ها در تاريكيهاى شب ، و مرا دعا كن كه مرا اجابت كننده و نزديك خواهى
يافت . (1455)
به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : چون موسى به طور بالا
رفت و با پروردگار خود مناجات كرد گفت : پروردگارا!خزينه هاى خود را به من بنما.
حق تعالى فرمود:اى موسى !خزينه هاى من آن است كه هرگاه چيزى را اراده كنم مى گويم
كه باش پس آن بهم مى رسد، (1456)، يعنى مرا احتياج به خزانه نيست ، و آنچه
خواهم به قدرت كامله خود از عدم به وجود مى آورم .
به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام
منقول است كه موسى عليه السلام مناجات كرد كه : پروردگارا!مرا وصيت فرما.
فرمود: وصيت مى كنم تو را به من ، يعنى رعايت حق من بكنى و نافرمانى من نكنى . تا
آنكه سه مرتبه سؤ ال كرد، و حق تعالى چنين جواب فرمود، چون در مرتبه چهارم عرض
كرد: مرا وصيت فرما؟ فرمود: وصيت مى كنم به رعايت حق مادر تو. و بار ديگر پرسيد
باز اين جواب شنيد، و در مرتبه ششم (1457) پرسيد، فرمود: وصيت مى كنم تو را
به رعايت حق پدر خود.
پس حضرت فرمود: به اين سبب گفته اند كه : دو ثلث نيكوئى براى مادر است و يك
ثلث براى پدر. (1458)
به سند معتبر منقول است كه : از جمله مناجات حق تعالى با موسى آن بود كه :اى موسى
!دراز مكن در دنيا آرزوى خود را كه دلت سنگين مى شود و سنگين
دل از من دور است .
اى موسى !چنان باش كه من مى خواهم كه بندگان من اطاعت من بكنند و معصيت من نكنند،
بميران دل خود را از شهوتهاى دنيا به ترس من ، با جامه هاى كهنه و
دل تازه باش كه بر اهل زمين حال تو مخفى باشد و در ميان
اهل آسمان به نيكى معروف باشى ، ملازم خانه خود باش ، روشن كننده شبهاى تار باش
به نور عبادت ، قنوت بخوان و خضوع نما نزد من مانند قنوت صابران ، ناله و فرياد
كن به درگاه من از گناهان مانند ناله كسى كه از دشمن خود گريخته باشد و پناه به
خداوند قادرى برده باشد، و از من يارى بجو بر بندگى كه من نيكو معين و نيكو يارى
دهنده ام .
اى موسى !منم خداوندى كه مسلطم بر بندگان خود و بندگان در تحت قدرت منند و همه
ذليل منند، پس متهم دار نفس خود را بر خود و فريب نفس خود را مخور، و ايمن مگردان
فرزندان خود را بر دين خود مگر آنكه فرزند تو مانند تو دوستدار صالحان باشد.اى
موسى !جامه هاى خود را بشوى و غسل كن و نزديكى بجو به بندگان شايسته من .اى
موسى !پيشواى ايشان باش در نماز ايشان و در آنچه منازعه مى نمايند در ميان خود، و حكم
كن ميان ايشان به آنچه بر تو فرستاده ام ، بدرستى كه بسوى تو فرستاده ام حكمى
ظاهر و برهانى روشن و نورى كه سخنگو است به آنچه گذشته است و به آنچه خواهد
آمد در آخرالزمان .
وصيت مى كنم تو را اى موسى وصيت دوست مهربان به فرزند
بتول عيسى پسر مريم كه بر درازگوش سوار خواهد شد و برنس كه كلاه عباد
است بر سر خواهد گذاشت صاحب زيت و زيتون و محراب خواهد بود، بعد از او تو را
وصيت مى كنم به صاحب شتر سرخ آن پاك طينت پاكيزه اخلاق مطهر از گناهان و بديها،
صفت او در كتاب تو آن است كه او ايمان آورنده و گواهى دهنده است بر همه كتابهاى خدا،
و اوست ركوع كننده و سجود كننده و رغبت كننده به ثواب و ترساننده از عقاب ، و برادران
او مساكين و بيچارگان باشنند، انصار و ياران او غير قبيله او باشند، در زمان او تنگيها و
شدتها و فتنه ها و كشتنها و كمى مال بوده باشند، نام او احمد و محمد امين است ، و اوست
باقيمانده از گروه پيغمبران گذشته ، و ايمان مى آورد به جميع كتابهاى خدا و تصديق
مى نمايد جميع پيغمبران را و شهادت مى دهد به اخلاص از براى همه ايشان ، امت او امتى
اند رحم كرده شده و بابركت تا بر دين حق او باقى بمانند و ضايع نگردانند دين او را،
ايشان را ساعتى چند معلوم است كه ادا مى كنند نمازها را در آن ساعتها مانند غلامى كه
زيادتى اوقات خود را صرف خدمت آقاى خود كند، پس تصديق آن پيغمبر بكن و راههاى او
را متابعت نما كه او برادر توست .اى موسى !او امى است كه خط و سواد از كسى كسب
نخواهد كرد، و نيكو بنده اى است ، و بر هر چيز دست گذارد من بركت در آن بدهم ، در علم
او بركت و زيادتى بدهم ، و او را با بركت آفريده ام ، در زمان او قيامت قائم خواهد شد،
به امت او ختم مى كنم كليدهاى دنيا را، پس امر كن ستمكاران بنى
اسرائيل را كه نام او را از كتابهاى من محو نكنند و ترك يارى او نكنند و مى دانم كه خواهند
كرد، و محبت او نزد من حسنه بزرگى است و من با اويم و از ياوران اويم ، او از لشكر من
است و لشكر من غالبند بر همه لشكرها، پس تمام شده است كلمه من و تقدير من كه البته
غالب گردانم دين او را بر همه دين ها تا در همه مكانى مرا به يگانگى بپرستند، و بر
او نازل گردانم قرآنى را كه مجموعه علوم و جدا كننده حق از
باطل باشد، شفاى سينه ها باشد از وسوسه هاى شيطان ، پس تو صلوات فرست بر او
اى پسر عمران كه من و ملائكه من بر او صلوات مى فرستيم .
اى موسى !تو بنده منى و من خداوند توام ، خوار مشمار هيچ حقير و پريشانى را، و آرزو
مكن حال توانگران را به چيزى چند كه از مال دنيا به ايشان داده ام ، و نزد ياد كردن من با
خشوع باش و نزد تلاوت تورات اميدوار رحمت من باش و تورات را به من بشنوان به
صداى خاشع حزين ، و خاطر خود را به ياد من مطمئن گردان ، هر كه دلش بسوى من
مايل باشد مرا به ياد او بياور و مرا عبادت كن و هيچ چيز را با من شريك مگردان ، سعى
كن در تحصيل خشنودى من بدرستى كه منم آقاى بزرگوار تو، و تو را خلق كرده ام از
اندكى آب گنديده بى مقدارى ، و اصل شما را آفريده ام از طينتى كه آن را از زمين
ذليل مخلوطى به چندين نوع برداشتم پس روح در آن دميدم و او را بشرى گردانيدم ، پس
منم آفريننده خلايق و با بركت است ذات من و مقدس است صنع من و هيچ چيز به من شبيه
نيست ، منم زنده دائم كه زوال بر من محال است .
اى موسى !در هنگامى كه مرا دعا كنى خائف و هراسان باش ، و روى خود را نزد من بر خاك
گذار، و سجده كن از براى من به بهترين اعضاى بدن خود،خاضع باش براى من در
وقتى كه ايستاده اى ، و راز بگو با من در وقت مناجات با ترس از دلى ترسناك ، به
تورات خود را زنده معنوى بدار، در تمام عمر خود تعليم نما به نادانان ستايش مرا،
به ياد ايشان بياور نعمتهاى مرا،بگو به ايشان كه اينقدر نمانند در گمراهى و
نافرمانى من كه وقتى مى گيرم سخت مى گيرم و عذاب من دردناك است .
اى موسى !وسيله تو از من اگر گسيخته شود وسيله ديگرى تو را فايده نمى بخشد،
پس مرا عبادت كن و بايست نزد من ايستادن بنده حقير، مذمت كن نفس خود را كه آن سزاوارتر
است به مذمت كردن ، و گردنكشى و تكبر مكن به كتابى كه به تو داده ام بر بنى
اسرائيل كه همان كتاب بس است از براى پند گرفتن و روشن گردانيدن
دل تو از سخن پروردگار عالميان .
اى موسى !هرگاه مرا بخوانى و اميدوار رحمت من باشى تو را مى آمرزم هر چند گناهكار
باشى ، و آسمان تسبيح مى گويد مرا از ترس من و ملائكه از خوف من لرزانند، زمين مرا
تسبيح مى كند براى طمع رحمت من ، همه آفريدگان تنزيه مى كنند مرا و ذليلند نزد من ،
بر تو باد به نماز كه آن منزلت عظيم نزد من دارد و آن را عهد محكمى نزد من هست كه هر
كه آن را چنانچه بايد به درگاه من بياورد او را بيامرزم ، و ملحق گردان به نماز آن
كارى را كه از جمله شرايط قبول نماز است كه آن زكات قربان است ، از پاكترين و
نيكوترين مال و طعام خود بده كه من قبول نمى كنم مگر چيزى را كه
حلال و نيكو باشد و به محض رضاى من بدهند، مقرون گردان با زكان احسان و نيكى با
خويشان خود را بدرستى كه منم خداوند رحمان و رحيم ، و رحم و خويشى را من آفريده ام و
مقرر گردانيده ام به رحمت خود تا به سبب آن به يكديگر مهربانى كنند بندگان من ، و
رحم را در قيامت سلطنتى خواهم داد، هر كه قطع رحم كرده باشد رحمت خود را از او قطع
خواهم كرد، هر كه پيوند با رحم كرده باشد و نيكى به خويشان خود كرده باشد رحمت
خود را به او پيوند خواهم كرد، چنين مى كنم با هر كه امر مرا ضايع گرداند.
اى موسى !گرامى دار سؤ ال كننده را هرگاه به نزد تو آيد يا به جوابى نيكو يا به
دادنى اندك ، زيرا كه مى آيد به نزد تو كسى كه نه از آدميان است و نه از جنيان بلكه
ملكى چندند از ملائكه خداوند رحمان كه تو را امتحان كنند كه چگونه صرف مى كنى آنچه
را به تو عطا كرده ام و چگونه شكر آن را ادا مى كنى و چگونه مواسات مى كنى با
برادران مؤ من در آنچه به تو بخشيده ام ، و خاشع شو براى من به گريه و تضرع و
صدا بلند كن به ناله خواندن تورات ، بدان كه من تو را به درگاه خود مى خوانم مانند
خواندن آقائى كه غلام خود را بخواند براى اينكه او را به شريف ترين
منازل برساند و او را نزد خود بلند مرتبه گرداند، و اين از
فضل و احسان من است بر تو و بر پدران گذشته تو. اى موسى !مرا فراموش مكن در هيچ
حال و شاد مشو به بسيارى مال زيرا كه فراموشى من
دل را سنگين مى كند، و با بسيارى مال بسيارى گناهان مى باشد، زمين و آسمانها و درياها
همه مطيع و فرمان بردار منند، نافرمانى من موجب شقاوت انس و جن گرديده است ، منم
خداوند رحيم رحمان و رحم كننده اهل هر زمان ، شدت را مى آورم بعد از رخا و نعمت را مى آورم
بعد از شدت ، پادشاهان را بعد از پادشاهان مى آورم ، پادشاهى من برپاست و دايم است
و هرگز زوال ندارد، بر من هيچ چيز در زمين و آسمان مخفى نيست و چگونه پنهان باشد بر
من چيزى كه خود او را آفريده ام ، چگونه خاطرت پيوسته متوجه
تحصيل ثواب و رضاى من باشد و حال آنكه البته بازگشت تو بسوى من است .
اى موسى !مرا حرز و پناه خود گردان ، و گنج
اعمال صالحه خود را نزد من گذار و از من بترس و از ديگرى مترس كه بازگشت تو
بسوى من است .
اى موسى !رحم كن بر كسى كه از تو پست تر است در ميان خلق من ، حسد مبر بر كسى كه
از تو بلندتر است زيرا كه حسد حسنات را مى خورد چنانچه آتش هيزم را مى خورد.
اى موسى !دو پسر آدم تواضع كردند نزد من و قربانى به درگاه من آوردند تا
فضل و رحمت من شامل حال ايشان گردد، من قبول نمى كنم مگر از پرهيزكاران و به اين
سبب از يكى قبول نكردم و از ديگرى قبول كردم ، پس آخر كار ايشان به آنجا كشيد كه
مى دانى ، پس چگونه اعتماد بر مصاحب و وزير خود مى كنى بعد از آنكه برادر با برادر
چنين كند.
اى موسى !تكبر و فخر را بگذار و به ياد آور كه ساكن قبر خواهى شد، پس اين مانع
گردد تو را از شهوتهاى دنيا
اى موسى !تعجيل كن در توبه و گناه را به تاءخير انداز و تاءنى كن در مكث كردن نزد
من در نماز و اميد از غير من مدار، مرا سپر خود گردان براى دفع شدتها و قلعه خود دان
براى دفع بلاها.
اى موسى !چگونه خاشع است براى من بنده اى كه
فضل و نعمت مرا بر خود نداند؟ چگونه فضل مرا بر خود مى داند و
حال آنكه نظر در آن نمى كند؟ و چگونه نظر در آن مى كند و
حال آنكه ايمان به آن ندارد؟ و چگونه ايمان به آن دارد و
حال آنكه اميد ثواب من ندارد؟ و چگونه اميد ثواب من دارد و
حال آنكه قانع شده است به دنيا و آن را ماءواى خود قرار داده است و
ميل كرده است به دنيا مانند ميل كردن ستمكاران ؟!
اى موسى !پيشى گير در نيكى كردن و خير با
اهل خير، كه خير مانند نامش خوشايند است ، بدى را واگذار به هر كه مفتون دنيا گرديده
است .
اى موسى !زبان خود را از عقب دل خود قرار ده تا از شر زبان سالم بمانى ،يعنى
اول تفكر كن در آنچه مى گوئى و چون بدانى كه در دنيا و عقبى مفسده اى ندارد بگوئى
، و بسيار ياد كن مرا در شب و روز تا غنيمت يابى ، و پيروى گناهان مكن تا پشيمان
نشوى بدرستى كه وعده گاه گناهكاران آتش جهنم است .
اى موسى !سخن خود را نيكو كن براى آنها كه ترك گناهان كرده اند، همنشين ايشان باش ،
ايشان را برادران خود گردان ، و با ايشان سعى در بندگى من كن تا ايشان نيز با تو
سعى كنند.
اى موسى !البته مرگ به تو مى رسد، پس توشه بفرست به آخرت توشه فرستادن
كسى كه داند به توشه خود مى رسد.
اى موسى !آنچه براى رضاى من كرده شود، اندك آن بسيار است ؛ آنچه از براى غير من
كرده شود، بسيار آن اندك است . بدرستى كه شايسته ترين روزهاى تو آن روزى است
كه در پيش دارى يعنى روز قيامت ، پس نظر كن كه براى تو چگونه روزى خواهد بود،
مهيا شو براى جواب آن روز كه البته تو را در آن روز باز خواهند داشت و از كرده هاى
تو سؤ ال خواهند نمود، و پند خود را از روزگار و از
اهل روزگار بگير كه درازش براى اهل غفلت كوتاه است ، و كوتاهش براى
اهل طاعت دراز است ؛ همه چيز فانى است پس چنان كار كن كه گويا ثواب
عمل خود را مى بينى تا موجب زيادتى طمع تو گردد در آخرت ، بدرستى كه آنچه از دنيا
مانده است مثل آن چيزى است كه گذشته ، چنانچه از گذشته ها بغير طاعت چيزى با تو
نمانده است آينده نيز چنين خواهد گذشت ؛ و هر
عمل كننده براى غرضى كار مى كند تو از براى خود هر مقصود كه بهتر است اختيار كن
شايد به ثواب الهى فايز گردى در روزى كه
اهل باطل زيانكار مى شوند.
اى موسى !دست خود را بينداز به مذلت در پيش من مانند بنده اى كه به فرياد رسى
آقاى خود آمده باشد، كه چون چنين كنى رحمت من
شامل تو مى گردد، من كريم ترين قادرانم .
اى موسى !بطلب از من فضل و رحمت مرا كه هر دو به دست من است ، كه كسى بغير از من
قادر بر فضل و رحمت من نيست ، نظر كن در وقتى كه از من سؤ
ال مى كنى كه چگونه است رغبت تو در آنچه نزد من است ، هر
عمل كننده را نزد من جزائى هست و كفران كنندگان را نيز بر
عمل خير جزا مى دهم .
اى موسى !ترك دنيا به طيب خاطر بكن ، پهلو از دنيا تهى كن كه تو از براى دنيا
نيستى و دنيا از براى تو نيست ، تو را چه كار است با خانه ستمكاران مگر كسى كه در
دنيا مشغول كار آخرت باشد كه دنيا براى او نيكو خانه اى است .
اى موسى !آنچه را به آن امر مى كنم بشنو، هر چه براى تو مصلحت مى دانم آن را بكن ، و
حقايق تورات را در سينه خود جا ده و بيدار شو به آنها از خواب غفلت در ساعتهاى شب و
روز، سخن ابناء دنيا را يا محبت ايشان را در سينه راه مده كه آن را آشيانه خود مى گردانند
مانند آشيانه مرغ .
اى موسى !فرزندان دنيا و اهل دنيا هر يك موجب فتنه و فريب يكديگرند، براى هر زينت
يافته است آنچه در آن هستند، براى مؤ من آخرت زينت يافته است پس پيوسته منظور او
آخرت است و بغير آن نظر نمى كند و خواهش آخرت
حايل شده است ميان او و لذتهاى زندگانى دنيا، پس سحرها او را به عبادت مى دارد و
درجات قرب الهى را طى مى نمايد مانند سواره كه اسب در ميدان تازد كه بر ديگران
سبقت گيرد و گوى سعادت را بربايد و به زودى به مقصود خود برسد، روزها براى
غم آخرت اندوهناك مى باشد، شبها با اندوه مى گذراند، خوشا به
حال او اگر پرده از پيش پرده او برداشته شود چه بسيار خواهد ديد آنچه باعث شادى او
خواهد گردد.
اى موسى !دنيا اندك است و ناچيز و فانى است ، نه گنجايش آن دارد كه ثواب مؤ منان در
آن باشد و نه عقاب فاجران ، پس حسرت ابدى براى كسى است كه ثواب آخرت خود را
بفروشد به چشيدنى از دنيا كه باقى نماند لذت آن و به ليسيدنى كه به زودى
برطرف شود، پس چنان باش كه من تو را امر مى كنم و هر چه امر مى كنم موجب رشد و
صلاح است .
اى موسى !هرگاه بينى كه توانگرى رو به تو آورده بگو گناهى كرده ام كه عقوبت آن
در دنيا به من رسيده است ، و هرگاه بينى كه پريشانى به تو رو كرده است بگو مرحبا
به شعار صالحان ، مباش جبار ستمكار، مباش قرين و همنشين ستمكاران .
اى موسى !عمر هر چند دراز باشد آخر فانى است ، و چيزى را كه در دنيا از تو
بازگيرند و آخرش نعمت باقى آخرت باشد به تو ضرر نمى رساند.
اى موسى !كتاب من به آواز بلند بر تو مى خواند كه بازگشت تو به كجا خواهد بود،
پس چگونه به اين حال ديده ها به خواب مى روند؟ چگونه جماعتى لذت زندگانى دنيا را
مى يابند؟ اگر نه اين باشد كه مدتها در غفلت مانده اند و متابعت شقاوت خود كرده اند و
شهوتهاى پياپى را ادراك كرده اند و از كمتر از آنچه در كتاب گفته ام به جزع مى آيند
صديقان .
اى موسى !امر كن بندگان مرا كه بخوانند مرا هر چند گناه كرده باشند بعد از آنكه
اقرار كنند براى من كه رحم كننده ترين رحم كنندگانم و مستجاب كننده دعاى مضطرانم و
بلاها را برطرف مى كنم و زمانها را بدل مى كنم ، نعمت را بعد از هر بلائى مى آورم و
اندك عملى را شكر مى كنم و جزاى بسيار مى دهم و غنى مى گردانم فقير را، منم خداوند
دايم عزيز قادر، پس هر كه پناه به تو آورد و بسوى تو ملتجى شود از گناهكاران
بگو خوش آمده اى به گشاده ترين ساحتها، در ساحت عزت و كرم پروردگار عالميان بار
افكنده اى ، شاد باش كه خدا توبه ات را قبول مى كند، از براى ايشان طلب آمرزش از من
بكن ، با ايشان مانند يكى از ايشان باش . بر ايشان تكبر و زيادى مكن به نعمتى كه من
به تو داده ام ، بگو به ايشان كه سؤ ال كنند از من
فضل و رحمت مرا كه كسى بجز من مالك فضل و رحمت نيست ، منم صاحب
فضل عظيم .
خوشا به حال تو اى موسى !كه پناه خطاكارانى و برادر گناهكارانى و همنشين
مضطرانى و استغفار كننده براى گناهكارانى ، نزد من منزلت پسنديده دارى پس دعا كن مرا
با دل پاك و زبان راستگو، چنان باش كه من تو را امر كرده ام ، اطاعت امر من بكن ، تكبر
و زيادتى مكن بر بندگان من به نعمتى چند كه من به تو عطا كرده ام كه از تو نبوده
است ابتداى آنها، و تقرب جو بسوى من كه من نزديكم به تو بدرستى از تو سؤ
ال نكرده ام چيزى را كه بر تو گران باشد برداشتن آن ، همين از تو مى خواهم كه دعا
كنى پس دعاى تو را مستجاب گردانم و سؤ ال كنى پس من عطا كنم ، و تقرب جوئى
بسوى من به رسانيدن رسالتها كه من بر تو فرستاده ام و تاءويلش را براى تو
بيان كرده ام .
اى موسى !نظر كن بسوى زمين كه عنقريب قبر تو خواهد بود، ديده هاى خود را بلند كن
بسوى آسمان كه ملك پروردگار عظيم توست ، گريه كن بر نفس خود تا خود در دنيا
هستى ، و بترس از مهالك كه تو را فريب ندهد زينت دنيا، و راضى به ستم مشو و
ستمكار مباش كه من در كمين ستمكارانم كه مظلومان را بر ايشان غالب گردانم .
اى موسى !حسنه را ده برابر جزا مى دهم ، گناه را يك برابر، باز آنقدر گناه مى كنند
كه اين يك برابر زيادتى مى كند و هلاك مى شوند، و كسى را در عبادت با من شريك مكن
، در همه امور ميانه رو باش ، دعا كن دعاى اميدوارى كه رغبت نمايد در ثوابهاى من و
پشيمان باشد از كرده هاى خود بدرستى كه تاريكى شب را روز برطرف مى كند، همچنين
حسنات ، گناهان تو را محو مى كند؛ و تاريكى شب ، روشنائى روز را
زايل مى كند، همچنين گناهان ، حسنات بزرگ را سياه مى كند. (1459)
و در حديث معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام
منقول است كه : شيطان روزى به نزد موسى عليه السلام آمد در وقتى كه او با
پروردگار خود مناجات مى كرد، پس ملكى از ملائكه به او گفت : چه اميد از او دارى ؟ او
در چنين حالى است و با پروردگار خود مناجات مى كند.
شيطان گفت : اميد دارم از او آنچه اميد داشتم از پدرش آدم در وقتى كه در بهشت بود.
فرمود: از جمله آنها كه حق تعالى با حضرت موسى عليه السلام مناجات كرد آن بود كه
گفت :اى موسى !قبول نمى كنم نماز را مگر از كسى كه تواضع و فروتنى كند براى
عظمت من ، و لازم دل خود گرداند ترس مرا، و روز خود را به ياد من قطع كند، و شب به
سر نياورد در حالى كه مصر بر گناه باشد، و حق اوليا و دوستان مرا بشناسد.
موسى گفت : پروردگارا!مراد تو به اولياء و احباء ابراهيم و اسحاق و يعقوبند؟
حق تعالى فرمود:اى موسى !ايشان چنين اند و دوستان منند، اما مراد من اينها نبودند، بلكه
مقصود من آن كسى بود كه از براى او خلق كردم آدم و حوا را و از براى او آفريدم بهشت و
دوزخ را.
حضرت موسى گفت : كيست او اى پروردگار من ؟
فرمود: محمد و احمد نام اوست ، نام او را از نام خود اشتقاق كردم ، زيرا كه يك نام من محمود
است .
موسى عليه السلام گفت : پروردگارا!مرا از امت او بگردان .
حق تعالى فرمود:اى موسى !تو از امت اويى هرگاه او را بشناسى و منزلت او و منزلت
اهل بيت او را نزد من بدانى بدرستى كه مثل او
مثل اهل بيت او در ميان ساير خلق من مثل فرودس است در ميان ساير باغها كه برگش هرگز
خشك نمى شود و مزه اش هرگز متغير نمى شود، پس كسى كه ايشان را و حق ايشان را
بشناسد براى او نزد نادانى دانائى قرار مى دهم ، و در نزد تاريكى نورى قرار مى دهم
، و اجابت او مى كنم پيش از آنكه مرا بخواند و عطا مى كنم به او پيش از آنكه از من سؤ
ال كند.
اى موسى !هرگاه ببينى پريشانى را كه به تو رو آورده است بگو: مرحبا خوش آمدى اى
شعار شايستگان ، چون ببينى توانگرى رو به تو آورده است بگو: سبب اين گناهى است
كه عقوبتش را به زودى به من رسانيده اند، بدرستى كه دنيا خانه عقوبت است ، آدم چون
خطيئه كرد او را به عقوبت كردار او به دنيا فرستادم ، و دنيا را لعنت كردم و آنچه را در
دنياست مگر چيزى كه از براى من باشد و رضاى من در آن
حاصل شود.
اى موسى !بدرستى كه بندگان شايسته من زهد دنيا و ترك آن را اختيار كردند به قدر
علم ايشان به من و شناختن ايشان مرا، و ساير خلق من رغبت در دنيا كردند به قدر نادانى
ايشان و نشناختن ايشان مرا، هيچيك از خلق من دنيا را تعظيم نكرد و بزرگ ندانست كه ديده
اش روشن گردد و نفعى از آن بيابد، هيچيك از بندگان من دنيا را حقير نشمرده اند مگر
آنكه منتفع شد از دنيا. (1460)
به سند معتبر از حضرت امام رضا عليه السلام
منقول است كه : چون حق تعالى حضرت موسى عليه السلام را مبعوث گردانيد و او را
برگزيد، دريا را براى او شكافت ، بنى اسرائيل را از فرعون نجات بخشيد، الواح
تورات را به او كرامت فرمود، گفت : پروردگارا!مرا گرامى داشتى به كرامتى كه
كسى را پيش از من چنان گرامى نداشته اى .
حق تعالى فرمود كه :اى موسى !مگر نمى دانى كه محمد بهتر است نزد من از جميع ملائكه
من و از جميع خلق من ؟
حضرت موسى گفت : پروردگارا!اگر محمد نزد تو گرامى تر است از جميع خلق تو،
آيا در آل پيغمبران كسى گرامى تر از آل من هست ؟
حق تعالى فرمود:اى موسى !مگر نمى دانى كه
فضل آل محمد بر جميع آل پيغمبران مانند فضل محمد است بر جميع پيغمبران ؟
موسى عليه السلام گفت : پروردگارا!هرگاه
آل محمد چنين اند، آيا در ميان امت پيغمبران امتى بهتر از امت من هستند كه ابر را بر ايشان
سايه افكن گردانيدى ، من و سلوى را بر ايشان فرستادى ، دريا را براى ايشان
شكافتى ؟
حق تعالى فرمود:اى موسى !مگر نمى دانى كه فضيلت امت محمد بر جميع امتها
مثل فضيلت آن حضرت است بر ساير خلق من ؟
موسى عليه السلام گفت : پروردگارا!چه بودى اگر ايشان را من مى ديدم .
حق تعالى وحى فرمود:اى موسى !تو هرگز ايشان را نخواهى ديد، اين وقت ظهور ايشان
نيست و ليكن ايشان را در بهشتهاى عدن و فردوس خواهى ديد در حضور محمد كه در
نعمتهاى بهشت خواهند گرديد و به لذتهاى آن متنعم خواهند بود، آيا مى خواهى سخن ايشان
را به تو بشنوانم ؟
گفت : بلى خداوندا!
حق تعالى فرمود: نزد من بايست و كمر خدمت بر ميان بند مانند ايستادن بنده ذليلى نزد
پادشاه جليلى .
چون حضرت موسى چنين كرد حق تعالى ندا فرمود:اى امت محمد!پس همه جواب گفتند به
قدرت الهى از پشت پدران و شكم مادران لبيك اللهم لبيك لا شريك لك لبيك ان الحمد
و النعمة لك و الملك لا شريك لك پس حق تعالى اين اجابت را شعار حج ايشان
گردانيد.
پس حق تعالى ندا فرمود:اى امت محمد!قضا و حكم من بر شما آن است كه رحمت من پيشى
گرفته است بر غضب من و عفو من پيش از عقاب من است ، پس مستجاب كردم براى شما پيش
از آنكه مرا دعا كنيد و عطا كردم به شما پيش از آنكه از من سؤ
ال كنيد، هر كه از شما به نزد من آيد كه شهادت دهد به وحدانيت من و شهادت دهد كه محمد
بنده و رسول من است و صادق است در گفتار خود و محق است در كردار خود و شهادت دهد كه
على بن ابى طالب برادر و وصى و خليفه آن حضرت است ، و التزام كند اطاعت على را
چنانچه التزام كرده است اطاعت محمد را، و شهادت دهد كه اولياء و دوستان برگزيده
معصوم او كه به عجايب معجزات خدا و دلايل حجتهاى او بعد از ايشان ممتازند خليفه هاى
خدايند، او را داخل بهشت گردانم هر چند گناه او مانند كف درياها بوده باشد. پس چون خدا
مبعوث گردانيد پيغمبر ما محمد صلى الله عليه و آله و سلم را، به آن حضرت وحى
فرستاد ( و ما كنت بجانب الطور اذ نادينا ) (1461) يعنى : اى محمد!نبودى در جانب
كوه طور در وقتى كه ما ندا كرديم امت تو را به اين كرامت . پس حق تعالى به محمد
صلى الله عليه و آله و سلم وحى كرد كه : بگو حمد و سپاس خداوندى را كه پروردگار
عالميان است بر اين نعمت كه مرا مخصوص گردانيد به اين فضيلت ، و به امت آن حضرت
فرمود: بگوئيد: الحمد لله رب العالمين على ما اختصنا به من هذه الفضايل يعنى :
سپاس مى كنيم خداوندى را كه پروردگار عالميان است بر آنچه ما را به آن مخصوص
گردانيد از اين فضيلتها . (1462)
و در حديث معتبر ديگر منقول است كه : حضرت امام رضا عليه السلام به راءس الجالوت
كه اعلم علماى يهود بود فرمود: تو را سوگند مى دهم به ده آيت كه خدا بر موسى عليه
السلام فرستاد كه آيا در تورات نيست خبر محمد به اين نحو: چون بيايند امت آخر كه
اتباع پيغمبر شتر سوارند خدا را تسبيح و تنزيه خواهند كرد بسيار به تسبيحى تازه
در معبدهاى تازه ، پس بنى اسرائيل پناه به ايشان ببرند و به پيغمبر ايشان تا دلهاى
ايشان مطمئن گردد، بدرستى كه در دست ايشان خواهد بود شمشيرها كه انتقام بكشند از
امتهائى كه كافر شوند به آن پيغمبر در اقطار زمين ، آيا چنين در تورات ننوشته است ؟
راءس الجالوت گفت : بلى .
پس فرمود:اى يهودى !موسى وصيت كرد بنى
اسرائيل را، به ايشان گفت كه : بزودى خواهد آمد بسوى شما پيغمبرى از برادران شما
پس به او تصديق كنيد و از او بشنويد، آيا از براى بنى
اسرائيل برادران بغير از فرزندان اسماعيل هستند؟
راءس الجالوت گفت : اين سخن موسى عليه السلام را ما انكار نمى كنيم ، اما مى خواهيم از
تورات بر من ظاهر كنى .
فرمود: آيا انكار مى كنى كه در تورات هست كه آمد نور از كوه طور سينا و روشنى داد
براى ما از كوه ساعير و ظاهر شد بر ما كوه فاران ، پس نورى كه از كوه طور بود وحى
بود كه خدا بر موسى عليه السلام فرستاد و در كوه ساعير وحيى بود كه بر حضرت
عيسى فرستاد، اما كوه فاران از كوههاى مكه است و ميان آن و مكه يك روز راه است و آن وحى
است كه بر محمد صلى الله عليه و آله و سلم فرستاد. (1463)
اين حديث بسيار طول دارد، به مناسبت اين جزو آن را در اين مقام ذكر كرديم .
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام
منقول است كه : بنى اسرائيل به خدمت موسى عليه السلام سؤ
ال كردند كه از حق تعالى سؤ ال كند كه هرگاه ايشان باران خواهند، باران بفرستد،
چون نخواهند، نفرستد.
چون موسى عليه السلام از جانب ايشان اين سؤ
ال كرد، به اجابت مقرون گرديد، پس ايشان شخم كردند آنچه مى خواستند تخم پاشيدند
باران طلبيدند، آنچه خواستند آمد، و چون نخواستند ايستاد، و همچنين هر وقت كه باران مى
طلبيدند مى آمد و چون منع مى كردند مى ايستاد، تا آنكه زراعتهاى ايشان بسيار قوى و
بلند شد مانند نيستانها؛ چون درو مى كردند هيچ دانه نداشت ، همه كاه شد!پس به فرياد
آمدند نزد موسى عليه السلام و اين حال را شكايت كردند.
حق تعالى وحى فرستاد به موسى عليه السلام كه : من براى بنى
اسرائيل تقدير مى كردم ، آنچه موافق مصلحت ايشان بود،
بعمل مى آوردم ، ايشان به تقدير من راضى نشدند پس ايشان را به تدبير ايشان
گذاشتم تا چنين شد كه ديدى . (1464)
و به سندهاى صحيح از امام محمد باقر و امام جعفر صادق و امام رضا عليهم السلام
منقول است كه : در توراتى كه تغيير نيافته است نوشته است كه : موسى از پروردگار
خود سؤ ال كرد كه : آيا نزديكى تو به من كه با تو آهسته راز بگويم ، يا دورى كه
تو را بلند بخوانم و ندا كنم ؟ پس خدا به او وحى كرد كه :اى موسى !من همنشين آن كسم
كه مرا ياد كند.
پس موسى عليه السلام گفت : پروردگارا!كى در سايه تو خواهد بود در روزى كه
سايه اى بجز سايه عرش تو نباشد؟
فرمود: آنها كه مرا ياد مى كنند پس من ايشان را ياد مى كنم ، و با يكديگر محبت مى كنند از
براى رضاى من پس ايشان را من دوست مى دارم ، ايشانندن هرگاه كه خواهم عذابى بر
اهل زمين بفرستم به بركت ايشان نمى فرستم .
پس گفت : پروردگارا!بر من حالى چند مى گذرد كه تو را از آن بزرگتر مى دانم كه
تو را در آن احوال ياد كنم .
حق تعالى فرمود:اى موسى !در همه حال مرا ياد كن كه ذكر من در همه
حال نيكو است . (1465)
مؤ لف گويد: شايد مراد حضرت موسى آن بوده باشد كه : آيا آداب دعا در درگاه آن است
به روش نزديكان تو را بخوانيم آهسته ، يا به روش دوران فرياد كنيم ؟ فرمود كه :
مرا همنشين خود دانيد، آهسته بخوانيد. و اگر نه موسى عليه السلام مى دانست كه خدا به
علم و عليت به همه چيز نزديك است ، از همه چيز به همه چيز نزديكتر است ، و
محتمل است كه اين سؤ ال را نيز مانند سؤ ال رؤ يت از جانب قوم خود كرده باشد.
و به سند معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام
منقول است كه : حق تعالى وحى فرستاد به موسى عليه السلام كه :اى موسى !چه مانع
شده است تو را از مناجات من ؟
گفت : پروردگارا!جلالت تو مرا مانع شده است از آنكه تو را مناجات كنم با گند دهان من
كه از روزه به هم رسيده است .
پس حق تعالى وحى كرد بسوى او كه :اى موسى !بوى دهان روزه دار نزد من از بوى مشك
خوشايندتر است . (1466)
و به سند معتبر از حضرت امام رضا عليه السلام
منقول است كه : هر جا كه در قرآن (يا ايها الذين آمنوا) واقع شده است ، در تورات به جاى
آن يا ايها المساكين (1467)، يعنى :اى گروه مسكينان و بيچارگان .
و در روايت ديگر منقول است كه در تورات مكتوب است كه : اگر دوستان خدائيد آرزوى
مرگ كنيد، لهذا حق تعالى در قرآن به يهود خطاب فرمود در سوره جمعه كه : اى
گروه يهود!اگر گمان مى كنيد كه شما دوستان خدائيد نه ساير مردم پس آرزوى مرگ
كنيد اگر راست مى گوئيد (1468)(1469)
از ابن عباس منقول است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: حق تعالى
با موسى بن عمران عليه السلام صد و بيست هزار كلمه مناجات كرد در سه شبانه روز
كه در آن مدت موسى عليه السلام چيزى نخورد و نياشاميد، پس چون بسوى بنى
اسرائيل برگشت كلام آدميان را شنيد، دشمن داشت كلام ايشان را به سبب آنچه در گوش آن
حضرت مانده بود از لذت كلام خداوند عالميان . (1470)
و به سند معتبر از حضرت اميرالمؤ منين صلوات الله عليه
منقول است كه خداوند عالميان به موسى بن عمران وحى كرد كه :اى موسى !حفظ كن وصيت
مرا از براى تو به چهار چيز: اول آنكه تا ندانى كه گناهانت آمرزيده شده است به
عيبهاى ديگران مشغول مشو؛ دوم آنكه تا ندانى كه گنجهاى من تمام نشده است به سبب
روزى خود غمگين مباش ؛ سوم آنكه تا ندانى كه پادشاهى من
زايل نمى شود اميد از غير من مدار؛ چهارم آنكه تا ندانى كه شيطان مرده است از مكر او ايمن
مباش . (1471)
به دو سند صحيح از حضرت صادق عليه السلام
منقول است كه : در تورات چهار كلمه نوشته شده است ، و در پهلوى آن چهار كلمه نوشته
شده است ، اما چهار كلمه اول : هر كه صبح كند اندوهناك براى امور دنياى خود، پس
گرديده است غضبناك بر پروردگار خود؛ و هر كه صبح كند و شكايت كند مصيبتى را كه
بر او نازل گرديده باشد، پس نكرده است مگر شكايت پروردگار خود را؛ و هر كه به
نزد مالدارى برود و فروتنى نزد او بكند براى آنكه از دنياى او بهره اى بيابد، دو
ثلث دين او مى رود؛ كسى كه كتاب خدا را خوانده باشد و كارى بكند كه به جهنم رود
پس استهزاء به آيات خدا كرده خواهد بود.
اما آن چهار كلمه ديگر: آنچه مى كنى جزا مى يابى ؛ هر كه پادشاه و صاحب اختيار شد،
مى خواهد همه اموال از او باشد؛ كسى كه در كارها مشورت با مردم نكند، پشيمان مى شود؛
و پريشانى و احتياج به مردم ، مرگ بزرگ است . (1472)
در حديث صحيح ديگر فرمود كه : حق تعالى
جل شاءنه به موسى عليه السلام وحى نمود كه :اى موسى !خلقى نيافريده ام كه دوست
تر دارم از بنده مؤ من خود، او را مبتلا نمى گردانم مگر براى مصلحت او، و او را عافيت نمى
دهم مگر براى مصلحت او، و من داناترم به آنچه صلاح بنده من در آن است ، پس بايد كه
صبر كند بر بلاى من و شكر كند بر نعمتهاى من و راضى باشد به قضاى من تا
بنويسم او را از صديقان نزد خود هرگاه عمل به رضاى من كند و اطاعت امر من نمايد.
(1473)
به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام
منقول است كه : از جمله كلماتى كه خدا مناجات كرد در كوه طور با موسى عليه السلام اين
بود كه :اى موسى !به قوم خود برسان كه تقرب نمى جويند تقرب جويندگان نزد من
به مثل گريستن از ترس من ، عبادت نمى كنند مرا عبادت كنندگان به
مثل پرهيزكارى از آنچه من حرام كرده ام ، و زينت نمى يابند زينت كنندگان به
مثل ترك كردن در دنيا چيزى چند را كه احتياج به آنها ندارند.
پس موسى عليه السلام گفت :اى كريمترين كريمان !پس چه ثواب مى دهى ايشان را بر
اين كارها؟
فرمود:اى موسى !اما آنها كه تقرب مى جويند بسوى من به گريستن از ترس من ، پس
ايشان در بلندترين منازل بهشت خواهند بود، و كسى با ايشان در اين مرتبه شريك
نخواهد بود؛ اما آنها كه مرا عبادت مى كنند به ترك محرمات من ، پس من تفتيش
اعمال مردم مى كنم در قيامت و شرم مى دارم از آنكه تفتيش
احوال ايشان بكنم ؛ اما آنان كه تقرب مى جويند به سوى من به ترك دنيا، پس مباح مى
گردانم از براى ايشان تمام بهشت را كه هر جا كه خواهند از آن ساكن شوند. (1474)
و در حديث معتبر منقول است كه : روزى حضرت موسى عليه السلام نشسته بود كه ناگاه
شيطان به نزد آن حضرت آمد و كلاهى در سر داشت به رنگهاى مختلف ، پس كلاه را از
سر برداشت به نزديك آن حضرت آمد، موسى گفت : تو كيستى ؟
گفت : ابليس .
موسى عليه السلام گفت : خانه تو را خدا نزديك خانه هيچكس نگرداند، اين كلاه را براى
چه به سر گذاشته اى ؟
گفت : دلهاى فرزندان آدم را به اين رنگ آميزها مى ربايم .
حضرت موسى گفت : مرا خبر ده به آن گناهى كه چون فرزند آدم آن را بكند تو بر او
مسلط مى شوى .
گفت : وقتى كه به خود عجب آورد و عمل خود را بسيار شمارد و گناه خود را كم شمارد. پس
گفت :اى موسى !هرگز خلوت مكن با زنى كه بر تو حرام باشد كه هر كه با چنين زنى
خلوت كند من خود متوجه گمراه كردن او مى شوم و او را به اصحاب خود وا نمى گذارم ،
زنهار كه با خدا عهد مكن كه هر كه با خدا عهد كند خود متوجه آن مى شوم و به اصحاب
خود او را نمى گذارم و سعى مى كنم كه نگذارم او به عهد خود وفا كند، هرگاه قصد
تصدقى بكنى زود بعمل آور كه هر كه قصد تصدقى بكند باز خود متوجه او مى شوم و
او را به اعوان خود نمى گذارم و جهد مى كنم تا طاقت دارم كه او را پشيمان كنم .
(1475)
در حديث معتبر از حضرت امام صادق عليه السلام
منقول است كه در زمان حضرت موسى عليه السلام پادشاه جبارى بود، و مرد صالحى در
زمان او بود به نزد آن پادشاه رفت براى شفاعت در قضاى حاجت مؤ منى ، پادشاه شفاعت
او را قبول نمود و حاجت آن مؤ من را برآورد. پس پادشاه و آن مرد صالح هر دو در يك روز
مردند، مردم از براى مردن پادشاه در بازارها را بستند، تا سه روز
مشغول دفن و تعزيه پادشاه شدند؛ آن بنده صالح در خانه خود مرده افتاده بود، تا سه
روز كسى به او نپرداخت تا آنكه جانوران زمين روى او را خوردند، پس حضرت موسى بعد
از سه روز او را ديد مناجات كرد با پروردگار خود كه : پروردگارا!آن دشمن توست ،
او را به آن اعزاز و اكرام دفن نمودند، و اين دوست توست و به اين
حال در اينجا افتاده است !
پس حق تعالى وحى نمود بسوى او كه : اين دوست من از آن پادشاه جبار حاجتى طلبيد
براى مؤ منى و حاجت او را برآورد، آن پادشاه را به جزاى آنكه حاجت دوست مرا روا كرد
چنان كردم ، و جانوران زمين را بر روى اين مؤ من مسلط نمودم براى آنكه از آن پادشاه جبار
سؤ ال كرد. (1476)
و به سند معتبر از حضرت امام زين العابدين عليه السلام
منقول است كه : موسى عليه السلام مناجات كرد با حق تعالى كه : پروردگارا!كيستند
مخصوصان تو كه ايشان را در روز قيامت در سايه عرش خود جا مى دهى در روزى كه
سايه اى بجز سايه عرش نباشد؟
پس حق تعالى وحى كرد بسوى او كه : آنها كه دلهاى ايشان پاك است از صفات ذميمه و
از خواهش گناهان و شك و شبهه ، و دست ايشان خالى است از
مال دنيا، مرا ياد مى كنند عظمت و جلال من در نظر ايشان جلوه مى كند، آنان كه اكتفا به
طاعت من مى كنند چنانچه طفل شيرخواره به شير اكتفا مى كند، آنان كه پناه به مساجد من مى
آورند چنانچه كركسها به آشيانه هاى خود پناه مى برند، آنان كه چون مى بينند كه
معصيت مرا مردم مرتكب مى شوند به غضب مى آيند مانند پلنگى كه به خشم آيد.
(1477)
به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : حق تعالى وحى نمود بسوى
موسى عليه السلام كه :اى موسى !مرا شكر كن چنانچه حق شكر من است .
موسى گفت : پروردگارا!چگونه شكر كنم تو را چنانچه حق شكر كردن توست و
حال آنكه هر شكر كه كنم آن شكر نيز نعمت توست كه مرا توفيق آن كرامت كردى ؟
حق تعالى فرمود:اى موسى !چون دانستى كه از شكر من عاجزى و شكر هم نعمت من است ، مرا
شكر كردى چنانچه شكر حق من است . (1478)
و در حديث معتبر از امام محمد باقر عليه السلام
منقول است كه حق تعالى وحى نمود به موسى عليه السلام كه : مرا دوست دار و مرا دوست
گردان نزد خلق من .
موسى عليه السلام گفت : پروردگارا!مى دانى كه هيچكس نزد من از تو محبوبتر نيست ،
اما با دلهاى بندگان چه كنم ؟
حق تعالى وحى فرستاد به او كه : نعمتهاى مرا به ياد ايشان بياور تا مرا دوست دارند.
(1479)
در حديث صحيح از آن حضرت منقول است كه : موسى عليه السلام از حق تعالى سؤ
ال كرد اول زوال شمس را كه اول وقت ظهر است به او بشناساند. پس حق تعالى ملكى را
موكل گردانيد كه هرگاه زوال بشود حضرت را اعلام نمايد.
پس روزى آن ملك گفت :اى موسى !زوال شد.
گفت : چه وقت ؟
گفت : آن وقت كه گفتم ، و تا اين احوال را پرسيدى آفتاب پانصد ساله راه حركت كرد.
(1480)
به سند معتبر ديگر از حضرت صادق عليه السلام
منقول است كه : وحى الهى به موسى عليه السلام رسيد كه :اى موسى !يكى از اصحاب
تو نمامى بر تو و سخن تو را به دشمنان تو مى گويد، از او حذر كن .
گفت : پروردگارا !من او را نمى شناسم ، او را به من بشناسان تا از او حذر كنم .
حق تعالى فرمود كه : من بر او عيب كردم سخن چينى را، تكليف مى كنى مرا كه نمامى كنم .
موسى عليه السلام گفت : پروردگارا! پس من چون كنم ؟
فرمود: اصحاب خود را ده تن ده تن جدا كن و قرعه بينداز ميان ايشان ، قرعه به نام آن ده
تن بيرون خواهد آمد كه او در ميان ايشان است ، پس ميان آن ده نفر قرعه بينداز تا او پيدا
شود.
چون آن مرد ديد كه موسى عليه السلام قرعه مى اندازد و او رسوا خواهد شد برخاست و
گفت : يا رسول الله !من بودم كه اين كار مى كردم ، ديگر نخواهم كرد. (1481)
در حديث معتبر ديگر منقول است كه حضرت موسى عليه السلام شخصى را در زير عرش
الهى ديد گفت : پروردگارا!كيست اين كه او را مقرب خود گردانيده اى تا در زير عرش
خود او را جا داده اى ؟
حق تعالى فرمود:اى موسى !اين عاق پدر و مادر نبود و حسد نبرد بر مردم به آنچه به
ايشان داده ام از فضل خود. (1482)
به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : حق تعالى مناجات كرد با
موسى عليه السلام كه : ميل مكن به دنيا مانند
ميل كردن ظالمان و ميل كردن كسى كه دنيا را پدر و مادر خود قرار داده است .
اى موسى !اگر تو را به تو واگذارم هر آينه غالب شود بر تو محبت دنيا و زينتهاى آن
.اى موسى !ترك كن از دنيا آنچه تو را به آن احتياج نيست ، نظر ميفكن در دنيا بسوى آنان
كه مفتون گرديده اند به دنيا و ايشان را به خود گذاشته ام ، بدان كه هر فتنه كه هست
تخم آن محبت دنيا است ، آرزو مكن حال كسى را كه مردم از او راضيند تا بدانى كه من از او
راضيم . آرزو مكن حال كسى را كه مردم اطاعت او مى كنند و متابعت او مى نمايند بر غير حق
كه آن موجب هلاك او و هلاك اتباع اوست . (1483)
در حديث معتبر ديگر از امام محمد باقر عليه السلام
منقول است كه موسى عليه السلام مناجات كرد كه : پروردگارا!كدام يك از بندگان را
بيشتر دشمن مى دارى ؟
فرمود: آنكه در شب مانند مردار در رختخواب افتاده است و روز خود را به بطالت مى
گذراند.
پرسيد: پروردگارا!چه ثواب دارد كسى كه بيمارى را عيادت كند؟
فرمود: موكل مى گردانم به او ملكى را كه او را در قبر عيادت كند تا محشور شود.
پرسيد: پروردگارا!چه ثواب دارد كسى كه
غسل دهد ميتى را؟
فرمود: او را از گناهان بيرون مى آورم مانند روزى كه از مادر متولد شده باشد.
پرسيد: پروردگارا!چه ثواب دارد كسى كه تشييع جنازه مؤ منى بكند؟
فرمود: ملكى چند را موكل گردانم كه با ايشان علمها باشد كه در محشر او را مشايعت
نمايند.
پرسيد كه : چه ثواب دارد كسى كه تعزيت گويد فرزند مرده اى را؟
فرمود: او را در سايه عرش جا مى دهم در روزى كه سايه اى بجز سايه عرش نباشد.
(1484)
به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : حضرت موسى عليه السلام
بر شخصى گذشت كه دست بسوى آسمان بلند كرده بود و دعا مى كرد، پس موسى
عليه السلام پى كار خود رفت ، بعد از هفت روز به آن مكان برگشت ديد كه باز دست او
به دعا بلند است و تضرع مى كند و حاجت خود را مى طلبد.
پس حق تعالى وحى نمود بسوى او كه :اى موسى !اگر دعا كند آنقدر كه زبانش بيفتد
دعاى او را مستجاب نكنم تا بسوى من از راهى بيايد كه من امر كرده ام از آن راه بيايد،
(1485)يعنى ولايت تو داشته باشد و متابعت تو نمايد. و آن مرد مى خواست كه از غير
راه متابعت موسى عليه السلام به خدا برسد.
در حديث حسن از آن حضرت منقول است كه : روزى حضرت موسى عليه السلام به جانب كوه
طور رفت ، شخصى از نيكان اصحاب خود را با خود برد، چون به كوه طور رسيد آن
شخص را در دامنه كوه نشانيد و خود بالا رفت و با پروردگار خود مناجات كرد، چون
برگشت ديد آن شخص را سبع دريده و رويش را خورده است ، پس حق تعالى به او وحى
كرد: آن مرد را نزد من گناهى بود، خواستم كه چون به نزد من آيد هيچ گناه با او نباشد
لهذا او را به اين نحو از دنيا بردم . (1486)
به سند معتبر از امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : حق تعالى به موسى عليه
السلام وحى نمود كه : گاه باشد كه يكى از بندگان من تقرب جويد بسوى من به يك
حسنه و او را حكم دهم در بهشت هر جا كه خواهد، به او دهند.
موسى عليه السلام پرسيد: آن حسنه كدام است ؟
فرمود: آن است كه راه رود در حاجت برادر مؤ من خود. (1487)
به سند معتبر از امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : حضرت موسى با
پروردگار خود مناجات نمود و گفت : پروردگارا!كدام يك از خلق را دشمن تر مى دارى ؟
فرمود: آن كسى كه مرا متهم دارد.
موسى عليه السلام گفت : پروردگارا!كسى از خلق تو هست كه تو را متهم دارد؟
فرمود: بلى ، آن كه طلب خير از من مى كند، من آنچه خير او در آن است براى او مقدر مى
گردانم پس به آن راضى نمى شود و مرا متهم مى دارد. (1488)
در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام
منقول است كه در تورات نوشته است :اى فرزند آدم !از كارهاى دنيا خود را فارغ
نگردانى براى بندگى من دل تو را پر نمايم از مشغولى به دنيا، پس هرگز احتياج
تو برطرف نشود و تو را به طلب دنيا بگذارم . (1489)
به سند معتبر از امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : حبس شد وحى از موسى بن
عمران عليه السلام سى صباح ، پس بالا رفت بر كوهى در شام كه آن را اريحا
مى گفتند، گفت : پروردگارا!چرا از من وحى و كلام خود را حبس نمودى ؟ آيا از براى
گناهى است كه كرده ام ؟ پس اينك من پيش تو ايستاده ام ، آنقدر مرا عقاب نما كه خشنود
گردى ؛ و اگر براى گناهان بنى اسرائيل حبس نموده هاى پس عفو قديم تو را براى
ايشان طلب مى كنم .
پس حق تعالى به او وحى نمود:اى موسى !مى دانى كه چرا تو را مخصوص به وحى و
سخن گفتن با تو گردانيدم ميان همه خلق خود؟
گفت : نمى دانم اى پروردگار من .
فرمود:اى موسى !علم من به همه خلق احاطه نموده است ، و در ميان ايشان كسى را نديدم كه
شكستگى و فروتنى او نزد من از تو بيشتر باشد، لهذا تو را مخصوص به وحى و كلام
خود گردانيدم .
پس حضرت موسى هرگاه نماز مى كرد، از جاى نماز خود برنمى خاست تا گونه راست و
گونه چپ روى خود را بر زمين مى گذاشت . (1490)
از حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم
منقول است كه در الواح نوشته بود: شكر كن مرا و پدر و مادر خود را تا تو را از بلاها و
فتنه هائى كه باعث هلاك مى شوند نگاه دارم ، و عمرت را دراز گردانم و تو را زنده دارم
به زندگانى نيكو بعد از انقضاى زندگانى دنيا، و تو را زندگى كرامت كنم از اين
زندگانى بهتر. (1491)
به سندهاى معتبر منقول است كه : اسم اعظم هفتاد و سه حرف است ، و چهار حرف آن را خدا
به موسى عليه السلام عطا فرمود. (1492)
و در حديث موثق از حضرت صادق عليه السلام
منقول است كه در تورات نوشته است كه :اى فرزند آدم !مرا ياد كن در وقتى كه بر كسى
غضب كنى تا تو را ياد كنم در هنگام غضب خود پس تو را هلاك نكنم در ميان آنها كه هلاك
مى كنم ، و هرگاه كسى بر تو ستمى كند راضى شو به انتقام كشيدن من از براى تو
زيرا كه انتقام من از براى تو بهتر است از انتقام تو از براى خود. (1493)
در حديث صحيح ديگر فرمود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: حق
تعالى به موسى بن عمران وحى نمود كه :اى پسر عمران !حسد مبر بر مردم به آنچه
به ايشان عطا كرده ام از فضل خود، و چشم مينداز از روى خواهش بسوى آنها، بدرستى كه
حسود راضى نيست به نعمتهاى من كه به او داده ام و منع كننده است قسمتى را كه در ميان
بندگانم كرده ام ، كسى كه چنين باشد من از او نيستم و او از من نيست . (1494)
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : بنى
اسرائيل بسوى موسى عليه السلام شكايت كردند كه : پيسى در ميان ما بسيار شده است .
پس حق تعالى وحى فرستاد بسوى موسى كه : امر كن ايشان را به خوردن گوشت گاو
با چغندر. (1495)
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام
منقول است كه در تورات نوشته است : شكر كن هر كس را كه نعمتى به تو رساند، و
انعام كن بر كسى كه تو را شكر كند، بدرستى كه نعمتها را
زوال نمى باشد هرگاه آنها را شكر كنند، و بقائى نمى باشد نعمتها را هرگاه كفران
كنند، و شكر سبب مزيد نعمت است و موجب ايمنى از بلاها است . (1496)
و در حديث موثق از آن حضرت منقول است كه در تورات نوشته است كه : هر كه زمينى را
يا آبى را بفروشد به عوض آن ، زمين يا آب نخرد قيمت آن
باطل مى شود و از آن منتفع نمى شود. (1497)
و در روايت ديگر وارد است كه : حضرت موسى بر شهرى از شهرهاى بنى
اسرائيل عبور كرد ديد توانگران ايشان پلاسها پوشيده اند، و خاك بر سر ريخته اند و
برپا ايستاده اند و آب ديده ايشان بر روى ايشان جارى است ، پس موسى عليه السلام
رحم كرد بر ايشان و گريست و گفت : خداوندا!اينها فرزندان يعقوبند و به درگاه تو
پناه آورده اند مانند كبوترى كه به آشيانه خود پناه برد، و فرياد مى كنند مانند
گرگان و ناله مى كنند مانند سگان .
پس حق تعالى وحى فرستاد به حضرت موسى كه : چرا چنين مى كنند؟ مگر خزانه رحمت من
تمام شده است ؟ يا توانگرى من كم شده است ؟ يا نيستم من رحم كننده ترين رحم كنندگان
؟ و ليكن اعلام كن ايشان را كه من دانايم به آنچه در سينه هاست ، مرا مى خوانند و
دل ايشان با من نيست و مايل به دنيا است . (1498)
و در حديث معتبر ديگر فرمود كه : روزى حضرت موسى عليه السلام اصحاب خود را
موعظه مى كرد، ناگاه مردى برخاست و پيراهن خود را دريد. پس حق تعالى وحى فرمود
كه :اى موسى !بگو دلش را براى من بشكافد، و آنچه نمى خواهم از دلش بيرون كند،
جامه چاك نمودن چه فايده دارد؟
پس فرمود كه : روزى موسى عليه السلام به شخصى از اصحاب گذشت ، و او در سجده
بود، چون از حاجت خود برگشت ديد كه او هنوز در سجده است ، پس حضرت موسى گفت
كه : اگر حاجت تو در دست من مى بود هر آينه از براى تو بر مى آوردم . پس حق تعالى
وحى فرستاد كه :اى موسى !اگر آنقدر سجده كند كه گردنش جدا شود از او
قبول نكنم تا برگردد از آنچه من نمى خواهم بسوى آنچه من مى خواهم . (1499)
مؤ لف گويد: ممكن است كه مراد اعتقادات بد باشد كه حق تعالى از او مى دانست ، والله
يعلم .
|