فصل دوم : در خبر دادن جناب مقدس ايزدى ملائكه را از خلق آدم و امر كردن
ايشان را به سجده او، و امتناع نمودن ابليس لعين
در تفسير حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام مسطور است :و قوله تعالى ( و اذ
قال ربك للملائكة ) يعنى : ابتدا كردن خلق از براى شما در وقتى بود كه گفت
پرودگار تو به ملائكه كه بودند در زمين با شيطان و جن و فرزندان جان را از زمين
بيرون كرده بودند، و عبادت الهى در زمين آسان شده بود: (انى
جاعل فى الارض خليفة ) يعنى : بدرستى كه من گردانيده ام در زمين خليفه و جانشينى
از براى خود بدل از شما و شما را از زمين بالا مى برم ، پس بر ايشان شديد و
دشوار نمود اين امر، زيرا كه عبادت ايشان نزد برگشتن به آسمان بر ايشان دشوارتر
بود.
قالوا تجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء يعنى : گفتند ملائكه :اى
پروردگار ما!آيا قرار مى دهى در زمين كسى را كه افساد مى كند در زمين و بريزد خونها
چنانچه كردند جن و فرزندان جان كه ما ايشان را از زمين بيرون كرديم ؟
( و نحن نسبح بحمدك ) يعنى : و حال آنكه تنزيه مى كنيم تو را و پاك مى دانيم از
آنچه لايق تو نيست از صفات .
( و نقدس لك ) يعنى : زمين تو را پاك مى كنيم از آنها كه نافرمانى تو مى كنند
.
قال انى اعلم ما لا تعلمون (247)يعنى : خدا در جواب ايشان فرمود كه : من
مى دانم از مصلحتى كه خواهد بود در آنها بدل شما قرار مى دهم آنچه شما نمى دانيد
و ايضا مى دانم كه در ميان شما كسى هست كه در باطن كافر است و شما نمى دانيد
(يعنى شيطان ). و علم آدم الاسماء كلها يعنى : تعليم كرد خدا به آدم نامها همه
را يعنى نامهاى پيغمبران خدا و نامهاى محمد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم
السلام و ساير ائمه طيبين صلوات الله عليهم اجمعين را، و نام مردانى از بزرگان و
برگزيدگان شيعيان ايشان ، و از عاصيان دشمنان ايشان را.
ثم عرضهم على الملائكة يعنى : پس عرض كرد محمد و على و ائمه را بر
ملائكه يعنى عرض كرد اشباح ايشان را كه نورى چند بودند در عالم ارواح .
فقال انبئونى باسماء هولاء ان كنتم صادقين (248) يعنى : خبر دهيد مرا به
نامهاى اين جماعت اگر هستيد راستگويان در اينكه همه شما تسبيح و تقديس كننده ايد،
و شما را در زمين گذاشتن اصلح است از آنها كه بعد از شما خواهند آمد، يعنى چنانچه نمى
دانيد عيب و باطن آن كسى را كه در ميان شما است پس سزاوار است كه ندانيد عيب آنها را كه
هنوز مخلوق نشده اند، همچنان كه نمى دانيد نامهاى شخصى چند را كه مى بينيد ايشان را.
قالوا سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا انك انت العليم الحكيم (249)يعنى :
گفتند: تو را تنزيه مى كنيم و پاك مى دانيم از آنكه كارى كنى كه مصلحت در آن ندانى ،
نيست علمى ما را مگر آنكه تو تعليم كرده اى به ما، بدرستى كه توئى دانا به هر چيز،
و حكيمى كه آنچه مى كنى موافق حكمت و مصلحت است .
فقال يا آدم انبئهم باسمائهم يعنى : پس خدا گفت :اى آدم !خبر ده ملائكه را به
نامهاى پيغمبران و ائمه عليهم السلام .
(فلما انباهم باسمائهم ) يعنى : چون خبر داد ملائكه را به نامهاى ايشان شناختند
آنها را، پس عهد و پيمان گرفت بر ايشان كه ايمان بياورند به آنها، و
تفضيل دهند آنها را بر خود.
قال الم اقل لكم انى اعلم غيب السموات و الارض يعنى : حق تعالى گفت نزد اين
حال كه : آيا نگفتم به شما كه من مى دانم غيب و امر پنهان آسمانها و زمين را؟
و اعلم ما تبدون و ما كنتم تكتمون (250) يعنى : و مى دانم آنچه را اظهار
نمائيد، و آنچه را كتمان مى كنيد ، فرمود كه : يعنى آنچه در خاطر داشت ابليس و
عزم كرده بود كه اگر امر كند حق تعالى او را به اطاعت و سجده آدم ، ابا نمايد، و اگر
بر آدم مسلط شود، او را هلاك نمايد، و آنچه ملائكه اعتقاد كرده بودند كه هر كه بعد از
ايشان بهم رسد البته ايشان از او افضل خواهند بود، بلكه محمد و
آل طيبين او صلوات الله عليهم اجمعين كه آدم نامشان را به شما خبر داد افضلند از
شما.(251)
مؤ لف گويد: تفسير آيه به اين نحو كه مذكور شد، از تفسير امام عليه السلام ماءخوذ
است ، و حاصلش آن است كه : چون استفسار ملائكه اين بود كه ما همه مسبحانيم ، و ايشان
همهه مفسدانند، يا در ايشان فساد غالب است ، حق تعالى اسماى اشارف فرزندان آدم و
بزرگى ايشان را به آدم اعلام فرمود، پس انوار مقدسه انبيا و اوصيا را عرض كرد بر
ملائكه ، و از نام ايشان و صفات ايشان پرسيد؛ چون ايشان اقرار به
جهل كردند، آدم را معلم ايشان گردانيد تا اسماء و صفات ايشان را تعليم ملائكه نمايد،
چون تعليم كرد دانستند كه در ميان اولاد آدم جمعى هستند كه ايشان احقند به خلافت از
ملائكه ، پس حق تعالى اتمام حجت بر ايشان از دو جهت فرمود:
يكى از جهت آنكه بنى آدم را همه مفسدان قرار داده بودند، پس اثبات
جهل ايشان به اسماء و صفات آنها، مجملا اثبات حجت را بر ايشان فرمود، يا
جهل به جميع اشخاص و احوال ايشان . استفسارى كه موجب اعتراض است ، روا نيست ، و بعد
از تعليم آدم تفصيلا بر ايشان معلوم شد كه در ميان ايشان جمعى هستند به آن صفات كه
ايشان وصف كردند، موصوف نيستند و به خلافت احقند.
و جهت دوم آنكه چون همه خود را وصف به تقديس و تسبيح نمودند، و حق تعالى مى دانست
كه شيطان در ميان ايشان است و او در باطن چنين نيست ، پس از اين جهت نيز اسكات ايشان
نمود كه هرگاه در افراد اولاد آدم جمعى بودند كه شما
حال ايشان را نمى دانستيد و به تعليم من دانستيد ممكن است كه در ميان شما نيز كسى
باشد كه به آن اوصاف كه خود را به آنها ستوديد، موصوف نباشد، پس حكم به احقيت
كه بنايش بر اين بود باطل شد.
و بدان كه ميان علماى مخالفين خلاف است در اينكه آيا ملائكه همگى از گناهان كبيره و
صغيره معصومند يا نه ؟ و احاديث مستفيضه از طريق شيعه بر طبق ظاهر آيات كريمه وارد
است بر عصمت ايشان ، و اجماع علماى شيعه نيز بر اين منعقد شده است ، و اين آيه كريمه
موول است به اينكه غرض ايشان اعتراض بر جناب مقدس ايزدى نبود، و نه اين بود كه
ايشان ندانند يا اقرار نداشته باشند به اينكه حق تعالى آنچه مى كند موافق حكمت است ،
و او به حكم و مصالح از ايشان اعلم است ، بلكه اين را بر
سبيل استفهام و استفسار و استعلام پرسيدند كه بر ايشان ظاهر گردد حكمتى كه از ايشان
مخفى بود، و اين سؤ ال به اين نحو چون متضمن ترك اولى بود، در مقام اعتذار بر آمدند.
و ايضا خلاف است ميان مفسران خاصه و عامه كه اين اسماء كه تعليم آدم نمود چيست ؟
بعضى گفته اند: مراد اين است كه نام جميع چيزها كه مايحتاج فرزندان اوست به جميع
لغات تعليم او نمود، پس فرزندان او لغتها را از او آموختند، پس چون متفرق گرديدند
هر يك به لغتى كه الفت گرفته بودند تكلم نمودند، و به
تطاول از منه لغات ديگر را فراموش كردند، و مؤ يد اين معنى روايات خواهد آمد.
و بعضى گفته اند: مراد حقايق و خواص و كيفيات اشياست ، و كيفيت صنعتها و استخراج مياه
و تعمير زمين و عمل آوردن طعامها و دواها و استخراج معدنها، و آنچه متعلق به عمارت دين و
دنيا بوده باشد.
و بعضى گفته اند: اعم از هر دو است ، و اين معنى اخير جامع ميان اخبار مى تواند بود، كه
در مثل اين حديث سابق ذكر اشراف افراد آنها شده باشد، و تعليم همه به حضرت آدم
عليه السلام از براى بيان وفور قابليت و علم او بوده باشد. (252)
و اگر گويند كه : چون بر ملائكه ظاهر مى شد فضيلت آدم عليه السلام بنابر اين
احتمالات كه مذكور شد به اينكه حق تعالى تعليم آدم نمود و تعليم آنها ننمود؟
جواب گوئيم : ممكن است تعليم آدم در حضور ملائكه شده باشد به نحو اجمالى ، كه
ملائكه قابل فهميدن به آن نوع از تعليم نبوده باشند، و مراد ملائكه اين باشد كه ما
نمى دانيم مگر چيزى را كه به تفصيل تعليم ما نمائى ، يا آنكه مراد از تعليم آدم اين
باشد كه او را قابليت استنباط امور داده بود، و ملائكه
قابل آن نوع از استنباط نبودند.
و در اين باب وجوه بسيار است كه اين كتاب محل ذكر آنها نيست ، و تفسيرى كه امام عليه
السلام فرموده اند محتاج به اين تكلفات نيست و مؤ يد اين :
به دو سند معتبر منقول است از حضرت صادق عليه السلام كه : حق تعالى فرمود به
حضرت آدم نامهاى حجتهاى خود را همه ، پس عرض كرد ايشان را و ايشان ارواح بودند بر
ملائكه ، و فرمود: خبر دهيد مرا به نامهاى اين جماعت اگر راست مى گوئيد كه شما احقيد
به خلافت در زمين به سبب تسبيح و تقديس شما از آدم ؟
گفتند سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا انك انت العليم الحيكم . (253)
پس حق تعالى فرمود:اى آدم !خبر ده ايشان را به نامهاى اين جماعت .
پس خبر داد ايشان را به اسماء آن جماعت ، و مطلع شدند بر بزرگى منزلت ايشان نزد
خدا، پس دانستند كه ايشان سزاوارترند به اينكه خليفه هاى خدا باشند در زمين او و
حجتهاى خدا باشند بر مخلوقات او، پس پنهان گردانيد ارواح مقدسه را از ديده هاى ايشان
و امر كرد ايشان را به ولايت و محبت ايشان ، و گفت به ايشان كه : نگفتم به شما كه
من مى دانم غيب آسمانها و زمين را، و مى دانم آنچه ظاهر مى كنيد و آنچه را پنهان مى كنيد؟
. (254) (255)
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام
منقول است كه چون حق تعالى به ملائكه گفت : من در زمين خليفه اى قرار مى دهم ، ملائكه
به فرياد آمدند و گفتند: پروردگارا!اگر البته در زمين خليفه اى قرار مى دهى ، پس
او را از ما قرار ده ، كسى كه عمل كند در ميان خلق تو به طاعت تو.
پس رو كرد خدا بر ايشان كه : من مى دانم آنچه شما نمى دانيد. پس ملائكه گمان بردند
كه اين غضبى بود از خدا بر ايشان ، پس پناه به عرش بردند و بر دور عرش طواف
كردند، پس امر فرمود حق تعالى به خانه اى از مرمر كه سقفش از ياقوت سرخ بود و
ستونهايش از زبرجد كه دور آن طواف كنند، و هر روز هفتاد هزار ملك
داخل آن خانه مى شدند كه بعد از آن تا روز وقت معلوم ديگر آنها
داخل آن خانه نمى شوند.
و فرمود كه : روز قوت معلوم روزى است كه در صور مى دمند، پس شيطان مى ميرد ميان
دميدن اول و دميدن دوم . (256)
و در روايت معتبر ديگر منقول است كه از آن حضرت پرسيدند از ابتداى طواف خانه كعبه ،
فرمود: حق تعالى چون خواست آدم را خلق كند گفت به ملائكه : من در زمين خليفه قرار مى
دهم .
پس دو ملك از ملائكه گفتند: آيا كسى را خليفه مى گردانى كه افساد كند در زمين و خونها
بريزد؟ پس حجابها ميان ايشان و نور عظمت الهى كه پيشتر مشاهده مى كردند بهم رسيد،
دانستند كه حق تعالى به خشم آمده است از گفتار ايشان ، پس گفتند به ساير ملائكه :
چه چاره كنيم و چگونه توبه كنيم ؟
گفتند: ما توبه از براى شما نمى دانيم مگر آنكه پناه بريد به عرش .
پس پناه به عرش آوردند تا حق تعالى توبه ايشان را فرستاد و حجابها از ميان ايشان
و نور الهى برداشته شد، پس خدا خواست كه به اين روش عبادت كنند او را، پس خانه
كعبه را در زمين خلق كرد و بر بندگان لازم كرد كه دور آن طواف كنند، و بيت المعمور را
در آسمان خلق كرد كه هر روز هفتاد هزار ملك داخل آن مى شوند كه ديگر بر نمى گردند
تا روز قيامت . (257)
و در حديث معتبر ديگر از حضرت امام رضا عليه السلام
منقول است كه : چون ملائكه بر حق تعالى رد كردند خلافت حضرت آدم را، دانستند كه بد
كرده اند، پس پشيمان شدند و پناه به عرش بردند و استغفار كردند، پس حق تعالى
خواست كه به مثل اين عبادت او را بندگى كنند، پس حق تعالى خلق كرد در آسمان چهارم
خانه اى در برابر عرش كه آن را صراخ (258)ناميدند، و در آسمان
اول خانه اى در برابر صراخ كه آن را بيت المعمور ناميدند، پس خانه كعبه را در
برابر بيت المعمور ساخت ، پس امر كرد آدم را كه طواف كند دور خانه كعبه ، پس توبه
او را قبول كرد، و اين سنت جارى شد تا روز قيامت . (259)
و به سنند معتبر ديگر منقول است كه حضرت امام زين العابدين عليه السلام فرمود: از
پدرم پرسيدم : به چه سبب طواف خانه كعبه هفت شوط مقرر شده است ؟
فرمود: زيرا كه چون حق تعالى به ملائكه فرمود: من در زمين خليقه قرار مى دهم ، و
ايشان رد كردند بر خدا، گفتند: آيا خلق مى گردانى در زمين كسى را كه افساد كند و
خونها ريزد؟ حق تعالى فرمود: من مى دانم آنچه شما نمى دانيد. و ملائكه را حق تعالى از
نور عظمت خود محجوب نمى گردانيد، پس ايشان را محجوب گردانيد از نور خود هفت هزار
سال .
پس هفت هزار سال پناه به عرش بردند، پس رحم كرد بر ايشان و توبه ايشان را
قبول نمود، و از براى ايشان خلق كرد بيت المعمور را كه در آسمان چهارم است ، پس آن را
مرجع و ماءمن اهل آسمان گردانيد، و خانه كعبه را در زير بيت المعمور آفريد و مرجع و
محل ثواب و محل ايمنى اهل زمين گردانيد، پس به اين سبب هفت شوط طواف بر بندگان واجب
شد، و به جاى هر هزار سال طواف ملائكه يك شوط بر بنى آدم واجب شد. (260)
مؤ لف گويد كه : مراد، از نور خدا يا انوار معرفت اوست ، يعنى ممنوع شدند از آن
معارفى كه پيشتر بر ايشان فايض مى شد، يا مراد انوار عظمت و
جلال اوست كه در عرش و حجب ظاهر ساخته است .
و در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام
منقول است كه : ملائكه ندانستند كه بنى آدم در زمين فساد خواهند كرد و خون خواهند ريخت
مگر به آنچه ديده بودند جمعى را كه پيشتر فساد كرده بودند و خونها ريختند.(261)
و به سند معتبر منقول است كه : از حضرت صادق عليه السلام سؤ
ال كردند از تفسير قول حق تعالى (و علم آدم الاسماء كلها) (262)چه چيز را تعليم آدم
نمود؟
فرمود: زمينها و كوهها و دره ها واديها، پس اشاره فرمود بسوى بساطى كه در زير آن
حضرت افتاده بود و فرمود: اين بساط نيز از آنها بود كه تعليم او نموده بود.
(263)
و در حديث معتبر ديگر فرمود كه : نامهاى واديها و گياهان و درختان و كوهها. (264)
و به سند حسن منقول است كه : از امام محمد باقر عليه السلام سؤ
ال نمودند از تفسير قول خدا ( و نفخت فيه من روحى )؟ (265)
فرمود: روحى بود كه خدا اختيار كرده بود و برگزيده بود و آفريده بود آن را، پس
اضافه نمود آن را بسوى خود، و تفضيل داد او را بر جميع ارواح ، پس امر كرد در آدم از
آن روح دميدند. (266)
و در حديث معتبر ديگر پرسيد كه : آن دميدن چگونه بود؟
فرمود روح متحرك است مانند باد؛ و براى اين آن را روح مى گويند كه نامش از ريح مشتق
است ، و روح مجانس ريح است ؛ و از براى اين آن را به خود نسبت داد زيرا كه آن را
برگزيد و بر ساير ارواح ، همچنانكه برگزيد خانه اى از خانه ها را و فرمود كه :
خانه من ، (267) و پيغمبرى از پيغمبران را و فرمود:
خليل من ، (268) و امثال اينها، و همه اينها آفريده شده و ساخته شده و حادثند،
و ترتيب كرده شده اند. (269)
و در حديث ديگر از حضرت صادق عليه السلام
منقول است كه : مراد از روح در اين آيه قدرت است . (270)
و به سند معتبر ديگر از آن حضرت منقول است كه از تفسير اين آيه پرسيدند: از آن
حضرت ، فرمود: حق تعالى خلقى آفريد و روحى آفريد، پس امر كرد ملكى را كه آن
روح را در او دميد، و اينها هيچ قدرت خدا را كم نمى كند زيرا كه همه از قدرت اوست .
(271)
و بدان كه حق تعالى در يك جاى قرآن مجيد فرموده است : به يادآور آن وقتى را كه
گفتيم به ملائكه كه : سجده كنيد از براى آدم ، پس سجده كردند مگر ابليس كه ابا كرد
و تكبر نمود و بود از جمله كافران . (272)
و در جاى ديگر فرموده است :. بتحقيق كه شما را يعنى پدر شما را خلق كرديم و
صورت او را درست كرديم پس گفتيم به ملائكه كه : سجده كنيد آدم را، پس كردند
سجده مگر شيطان كه نبود از سجده كنندگان .
حق تعالى فرمود: چه مانع شد تو را از سجده كردن چون تو را امر كردم ؟
گفت : من بهترم از او، خلق كرده اى مرا از آتش و خلق كرده اى او را از خا؟
خدا فرمود: پائين رو از آسمان يا از بهشت ، پس تو را نيست كه تكبر كنى در آسمان يا
در بهشت ، پس بيرون رو بدرستى كه تو از خواران و ذليلانى .
شيطان گفت : مرا مهلت ده تا روزى كه زنده مى شوند مردم .
فرمود: بدرستى كه تو از مهلت يافتگانى .
گفت : چون مرا از گمراهان شمردى يا نااميد از رحمت خود گردانيدى ، در كمين بنشينم از
براى فرزندان آدم بر سر راه راست تو، كه ايشان را گمراه كنم ، پس بيايم بسوى
ايشان براى گمراه كردن ايشان از پيش روى ايشان و از پس سر ايشان و از جانب راست
ايشان و از جانب چپ ايشان ، و نيابى اكثر ايشان را شكر كنندگان نعمتهاى تو.
خداى تعالى فرمود: بيرون رو از بهشت ، مذمت كرده شده اى و دور كرده شده اى ، البته
هر كه پيروى تو كند من پر مى كنم جهنم را از تو و ايشان همگى . (273)
و در جاى ديگر فرموده است كه :بتحقيق كه خلق كرديم انسان را از
گل خشكيده و از لجن متغير شده ، و خلق كرديم جان را پيشتر از آتش سوزنده ، و ياد آور آن
وقت را كه پروردگار تو گفته به ملائكه كه : من مى آفرينم بشرى را از
گل خشك از لجن متغير شده ، پس چون او را درست بسازم و بدمم در او روح خود را پس در
افتيد براى او سجده كنندگان ؛ پس جميع ملائكه سجده كردند همگى مگر ابليس كه ابا
نمود از آنكه بوده باشد با سجده كنندگان .
حق تعالى فرمود:اى ابليس !چيست تو را كه نبودى با سجده كنندگان ؟
گفت : نبودم كه سجده كنم براى بشرى كه خلق كرده اى او را از
گل و لجن گنديده .
فرمود: پس بيرون رو از بهشت ، پس بدرستى كه توئى رانده و سنگسار سنگ ملائكه ،
و لعنت آدميان و عالميان بر توست تا روز جزا.
گفت : پروردگارا!پس مرا مهلت ده تا روز قيامت .
فرمود: تو از مهلت يافتگانى تا روز وقت معلوم .
گفت : پروردگارا!به گمراه كردن تو مرا سوگند مى خورم كه زينت دهم گناهان را در
نظر ايشان در زمين ، و البته گمراه كنم ايشان را همگى بر بندگان تو از ايشان كه
خالص گردانيده شده اند.
فرمود: اين راهى است بسوى من يا بر من است كه آن را براى مردم ظاهر گردانم ،
بدرستى كه بندگان من نيست تو را بر ايشان تسلطى مگر آنها كه متابعت تو مى كنند از
گمراهان . (274)
و در جاى ديگر فرموده است : . به ياد آور آن وقت را كه گفتيم به ملائكه : سجده كنيد
آدم را، پس سجده كردند مگر ابليس ، گفت : آيا سجده كنم براى كسى كه او را آفريده اى
از خاك ؟!گفت : اين آدم را كه گرامى داشتى و زيادتى دادى بر من ، اگر تاءخير نمائى
اجل مرا تا روز قيامت البته گمراه كنم فرزندان او را مگر اندكى ، خدا فرمود: برو پس
هر كه پيروى تو كند از ايشان پس بدرستى كه جهنم جزاى شماست جزاى وافر و
كامل شده ، بر وجه تهديد فرمود كه : به حركت درآور هر كه را توانى از ايشان به
صداى خود، و جمع كن بر ايشان سواران و پيادگان لشكر خود را، و شريك شو با
ايشان در مالها و فرزندان ايشان ، و وعده بده ايشان را، و وعده نمى دهد ايشان را شيطان
مگر از روى فريب ، بدرستى كه بندگان من نيست تو را بر ايشان سلطنتى ، و بس است
پروردگار تو وكيل و نگاهدارنده از كفر و گناه . (275)
و در جاى ديگر فرموده است : گفتيم به ملائكه : سجده كنيد آدم را، پس سجده كردند
مگر ابليس كه بود او از جن ، پس فاسق شد و بيرون رفت از امر پروردگار خود
(276)
و در جاى ديگر فرموده است :.وقتى كه گفت پروردگار تو به ملائكه كه : من
آفريننده ام بشرى از خاك ، پس چون او را درست كنم و از روح خود در او بدمم ، پس همه
بيفتيد از براى او سجده كنندگان ، پس سجده كردند
كل ملائكه همگى مگر ابليس كه تكبر كرد و بود از كافران .
خدا فرمود:اى ابليس !چه چيز مانع شد تو را از اينكه سجده كنى براى آن كسى كه او را
خلق كرده ام به دست قدرت و رحمت خود؟ آيا تكبر كردى و بلند مرتبه تر بودى از آنكه
او را سجده كنى ؟
گفت : من بهترم از او، خلق كردى مرا از آتش و خلق كردى او را از خا؟
فرمود: پس بيرون رو از بهشت كه توئى رجيم و رانده و سنگسار شده ، و بدرستى كه
بر توست لعنت من تا روز جزا.
گفت : پروردگارا!پس مرا مهلت ده تا روزى كه مردم از قبرها مبعوث مى شوند.
فرمود: تو از مهلت دادگانى تا روز وقت معلوم .
گفت : پس بعزت تو سوگند مى خورم كه گمراه كنم ايشان را همه ، مگر بندگان تو از
ايشان كه خالص گردانيده شدگانند.
فرمود: منم پروردگار حق ، و حق مى گويم ، البته پر كنم جهنم را از تو و از هر كه
پيروى تو كند از ايشان همه . (277)
اين است ترجمه ظاهر لفظ آيات بنا بر اقرب احتمالات ، و اكنون ايراد مى نمائيم احاديث
را تا تفاسير اهل بيت عليهم السلام در هر آيه اى ظاهر گردد:
در تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام مذكور است كه منافقان به خدمت حضرت
رسول صلى الله عليه و آله و سلم عرض كردند: على
افضل است يا ملائكه مقربان ؟
فرمود: شرف نيافته اند ملائكه خدا مگر به دوستى محمد و على و
قبول كردن ايشان ولايت اين دو بزرگوار را، بدرستى كه هيچكس از محبان على عليه
السلام نيست كه دل خود را از قذرات غش و غل و كينه و نجاست گناهان پاك كرده باشد
مگر او پاك تر و نيكوتر است از ملائكه ، و امر نفرمود خدا ملائكه را به سجده كردن از
براى آدم مگر از براى آنچه در نفسهاى خود قرار داده بودند كه خلقى بعد از ايشان به
دنيا نخواهد آمد هرگاه ملائكه را از زمين بيرون كنند مگر آنكه ملائكه در دين و
فضل از ايشان بهتر خواهند بود، و به خدا و دين او داناتر خواهند بود، پس خدا خواست
كه به ايشان بشناساند كه خطا كرده اند در گمانها و اعتقادهاى خود پس خلق كرد آدم را و
تعليم نمود به او همه نامها و عرض كرد ايشان را بر ملائكه ، پس عاجز شدند از
شناختن آنها پس امر فرمود آدم را كه خبر دهد ايشان را به آن نامها، و شناسانيد به ايشان
فضيلت آدم را در علم بر ايشان ، پس بيرون آورد از پشت آدم ذريت او را كه از جمله آنها
بودند پيغمبران و رسولان و برگزيدگان از بندگان خدا، و بهترين همه محمد بود،
پس آل محمد، پس نيكان از اصحاب و امت آن حضرت ، و شناسانيد به ايشان كه ايشان
افضلند از ملائكه هرگاه متحمل شوند آنچه بر ايشان لازم گرديده است از تكاليف شاقه
، و بر خود گذارند مشقت متعرض شدن اعوان شياطين را، و مجاهده نمودن با نفس اماره ، و
متحمل شدن از گرسنگى عيال ، و سعى نمودن در طلب
حلال ، و عنا و شدت مخاطره ها و ترسها از دشمنان از دزدان راهزن و پادشاهان قهار، و
صعوبتها كه ايشان را عارض مى شود در راههاى مخوف و تنگناها و كوهها و تلها از براى
تحصيل قوت خود و عيال خود از پاكيزه حلال ، حق تعالى شناساند به ايشان كه نيكان مؤ
منين متحمل اين بلاها مى شوند، و خلاصى مى يابند از آنها، و محاربه مى كنند با شياطين و
مى گريزانند ايشان را، و مجاهده مى نمايند با نفسهاى خود به دفع كردن آنها از
خواهشهاى خود، و غالب مى شوند بر ايشان به آنچه خدا در ايشان تركيب كرده است از
شهوت مجامعت و محبت پوشيدن و خوردن و عزت و رياست و فخر و خيلا و تكبر، و
متحمل شدن شدت بلا از ابليس لعين و اعوان او، و وسوسه ها كه در خاطر ايشان مى كند، و
خيالات بد كه در دل ايشان مى افكند، و گمراه كردنهاى ايشان ، و صبر كردن بر شنيدن
طعن از دشمنان خدا، و شنيدن سازها، و سب دوستان خدا ، و آن شدتها كه به ايشان مى رسد
در سفرها براى طلب روزيهاى ايشان ، و گريختن از دشمنان دين ايشان ، و طلب منافع كه
ايشان را ضرور مى شود كه از مخالفان دين طلب نمايند.
پس حق تعالى فرمود:اى ملائكه !شما از همه اينها بركناريد، نه شهوت جماعى شما را از
جا بدر مى آورد، و نه خواهش خوردن شما را بر امرى مى دارد، و نه ترس دشمنان دين و
دنيا در دل شما تصرف مى كند، و نه شيطان در ملكوت آسمان و زمين
مشغول مى گردد به گمراه كردن ملائكه من كه ايشان را به عصمت خود از شياطين حفظ
كرده ام ؛اى ملائكه من !پس هر كه اطاعت من كند از ايشان ، و دين خود را سالم دارد از اين
آفتها و نكبتها و بلاها، پس در راه محبت من متحمل شده است چيزى چند را كه شما
متحمل آنها نشده ايد، و كسب كرده است از قربها بسوى من آنچه شما كسب نكرده ايد.
پس چون حق تعالى شناسانيد به ملائكه خود فضيلت نيكان امت محمد صلى الله عليه و
آله و سلم و شيعه اميرالمؤ منين عليه السلام و خليفه هاى او صلوات الله عليهم را، و
متحمل شدن ايشان در راه محبت خداى خود آنچه ملائكه
متحمل نمى شوند، امتياز داد نيكوكاران و پرهيزكاران ذريت آدم را به فضيلت بر ملائكه ،
پس به اين سبب امر كرد ملائكه را كه : سجده كنيد آدم را، چون
مشتمل است بر انوار اين خلايق كه بهترين مخلوقانند، و نبود سجده ايشان از براى آدم
بلكه آدم قبله ايشان بود، و از براى خدا سجده مى كردند، و امر نمود حق تعالى كه به
جانب او رو آورند در سجده براى تعظيم و تجليل او، و سزاوار نيست احدى را كه سجده كند
براى احدى بغير از خدا، كه آن خضوع كه نزد خدا مى كند نزد غير او بكند، و او را تعظيم
كند به سجده كردن مانند تعظيمى كه خدا را مى كند، و اگر كسى را امر مى كردم كه از
براى غير خدا سجده كند هر آينه امر مى كردم ضعيفان و جاهلان شيعيان ما و ساير مكلفان
از متابعان ما را كه سجده كنند براى علما كه در
تحصيل علوم وصى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سعى نمودند، و خالص
گردانيده اند مودت بهترين خلق خدا بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را كه
اميرالمؤ منين عليه السلام است ، و متحمل مكاره و بلاها مى شوند در تصريح كردن به
اظهار حقوق خدا، و انكار نكنند آنچه از حق ما بر ايشان ظاهر شود. (278)
و باز در تفسير مزبور مسطور است كه امام عليه السلام فرمود: چون امتحان كرده شد امام
حسين صلوات الله عليه و آنها كه با آن حضرت بودند به آن لشكر شقاوت اثر كه او
را شهيد كردند و سر مباركش را با خود برداشتند، در آن وقت فرمود به لشكر خود: شما
را حلال كردم از بيعت خود پس ملحق شويد به خويشان و قبيله ها و دوستان خود، و با
اهل بيت خود فرمود: حلال كردم بر شما مفارقت خود را، كه شما طاقت مقاومت اين جماعت را
نداريد، زيرا كه آنها اضعاف شمايند، و قوت و تهيه ايشان زياده از شماست ، و من
مقصود ايشانم و با ديگرى كار ندارند، مرا به ايشان واگذاريد كه حق تعالى مرا يارى
خواهد نمود و مرا از نظر نيك خود خالى نخواهد گذاشت ،
مثل عادت خدا در گذشتگان طيبين ما از پيغمبران و اوصيا. پس لشكر آن حضرت مفارقت
كردند و خويشان نزديك آن حضرت ابا كردند و گفتند: ما از تو جدا نمى شويم ، ما را
به اندوه مى آورد آنچه تو را به اندوه مى آورد، و به ما مى رسد آنچه به تو مى رسد،
و اقرب احوال ما به جناب مقدس الهى آن است كه در خدمت تو باشيم .
حضرت سيدالشهدا فرمود: اگر جان خود را گذاشته ايد بر آنچه من جان خود را بر آن
گذاشته ام پس بدانيد حق تعالى نمى بخشد منازل شريفه را به بندگانش مگر به
تحمل مكروهات ، و هر چند حق تعالى مخصوص گردانيده است مرا با آنها كه گذاشته اند
از اهل من كه من آخر ايشانم به مرتبه اى چند كه
سهل شده است بر من با وجود آنها متحمل شدن مكروهات و ليكن شما را نيز بهره اى از
كرامتهاى خدا هست ، و بدانيد كه دنيا شيرين و تلخش مانند امرى چند است كه كسى در خواب
ببيند، و بيدارى در آخرت است ؛ به مطلب رسيده كسى است كه در آخرت به مطلب رسد، و
بدبخت كسى است كه در آخرت شقى و محروم گردد، مى خواهيد خبر دهم شما را به
اول امر ما و امر شمااى گروه شيعيان و دوستان ما و تعصب كنندگان از براى ما تا آسان
شود بر شما متحمل شدن آنچه بر خود قرار داده ايد؟
گفتند: بلى يابن رسول الله .
فرمود: بدرستى كه چون حق تعالى حضرت آدم را خلق كرد، و او را درست ساخت ، و نام
همه چيز را به او آموخت ، و عرض كرد ايشان را بر ملائكه ، و گردانيد محمد و على و
فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را پنج شبح در پشت آدم ، و انوار ايشان روشنى مى داد
در جمع آفاق آسمانها و حجب و بهشت و كرسى و عرش ، پس امر كرد خدا ملائكه را كه
سجده كنند آدم را براى تعظيم او كه او را فضيلت داده است به اينكه اگر گردانيده است
او را ظرف اين اشباح كه انوارشان جميع آفاق را فرا گرفته است ، پس همگى سجده
كردند مگر ابليس كه ابا نمود از اينكه تواضع كند از براى
جلال و عظمت خدا، و اينكه تواضع نمايد از براى انوار ما
اهل بيت و حال آنكه تواضع كردند براى انوار ما جميع ملائكه ، ابليس تكبر و ترفع
نمود و گرديد به سبب ابا و تكبرش از كافران . (279)
و حضرت على بن الحسين عليه السلام فرمودند: خبر داد مرا پدرم از پدرش كه
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:اى بندگان خدا!بدرستى كه حضرت آدم
چون ديد كه نورى عظيم از پشت او ساطع است در وقتى كه حق تعالى اشباح ما را از
بالاى عرش به پشت آن حضرت منتقل ساخت ، كه نور را مى ديد و اشباح را نمى ديد. گفت
: پروردگارا!اين نورها چيست ؟ خدا فرمود: اين نورها شبحى چند است كه
نقل كردم ايشان را از بهترين جاهاى عرشم به پشت تو، و به اين سبب امر كردم ملائكه را
كه تو را سجده كنند زيرا كه تو ظرف اين شبحها گرديدى .
آدم گفت : پروردگارا!كاش اين شبحها را براى من ظاهر مى كردى ، پس حق تعالى فرمود:
نظر كن به بالاى عرش . چون نظر كرد آدم ، نور شبحهاى ما از پشت آدم بر بالاى عرش
تابيد، و منطبع شد در عرش صورتهاى نورهاى شبحهاى ما چنانچه روى آدمى در آينه اى
صافى منطبع مى شود. پس چون آدم اشباح ما را در عرش ديد، پرسيد: چيست اين اشباح
پروردگارا؟
فرمود كه :اى آدم !اينها شبحهاى بهترين مخلوقات و آفريده هاى منند،اى آدم !اين محمد است
و منم حميد محمود در هر كار كه كنم ، اشتقاق كردم براى او نامى از نام خود؛ و اين على است
و منم على عظيم ، اشتقاق كردم براى او نامى از نام خود، و اين فاطمه است و منم فاطر و از
نو پديد آوردنده آسمان و زمين ، و فاطمه جدا كننده دشمنان من است از رحمت من در روز قيامت
، و فاطمه قطع كننده دوستان من است از هر چه موجب عيب و بدى ايشان است ، پس از براى
او نامى از نام خود اشتقاق كردم ؛ و اين حسن و اين حسين و منم محسن و
مجمل ، از براى ايشان نامها از نام خود اشتقاق كردم . اينها برگزيدگان خلايق منند. و
گرامى ترين بندگان منند، به ايشان قبول طاعت مى كنم ، و به ايشان مى بخشم ، و به
ايشان عقاب مى كنم ، و به ايشان ثواب مى دهم ، پس به ايشان
متوسل شو بسوى من اى آدم ، و اگر تو داهيه اى عارض شود ايشان را شفيع گردان در
درگاه من ، كه من قسم خورده ام بر خود قسم حقى كه هيچ اميدوارى را به ايشان نااميد
نگردانم ، و هيچ سائلى كه به شفاعت ايشان سؤ
ال كند رد نكنم .
پس به اين جهت چون خطا از او صادر شد، خدا را به
توسل به ايشان خواند تا توبه اش مقبول شد. (280)
و به سند معتبر از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام
منقول است : كه مردى از يهود به خدمت حضرت اميرالمؤ منين صلوات الله عليه آمد و سؤ
ال كرد از معجزات حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم در برابر معجزات
پيغمبران ديگر، پس گفت : اينكه حضرت آدم را كه حق تعالى امر كرد ملائكه را كه او را
سجده كنند، آيا نسبت به محمد چنين كرده است ؟
حضرت فرمود: بلى چنين بود و ليكن سجود ايشان سجود طاعت نبود كه پرستيده باشند
آدم را بغير از خدا، و ليكن اعترافى بود براى آدم به فضيلت او، و رحمتى بود از خدا از
براى او كه به محمد صلى الله عليه و آله و سلم داده است آنچه
افضل است از اين ، بدرستى كه حق تعالى صلوات فرستاد بر او در جبروت خود، و
ملائكه همگى بر او صلوات فرستادند، و امر كرد مؤ منان را كه بر او صلوات فرستند،
پس اين فضيلت زياده است از آنچه به آدم عطا كرده است . (281)
و به سند معتبر ديگر از حضرت امام رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش از
اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
بدرستى كه حق تعالى تفضيل داده است پيغمبران
مرسل خود را بر ملائكه مقربين ، و فضيلت داده است مرا بر جميع پيغمبران و مرسلان ، و
فضيلت داده است تو را بعد از من يا على و امامان از ذريت تو را، پس فرمود: بدرستى كه
حق تعالى خلق كرد آدم را پس ما را به امانت سپرد در پشت او، و امر كرد ملائكه را كه
سجده كنند از براى او از براى تعظيم و اكرام ما، و سجده كردن ايشان براى خدا عبوديت و
بندگى بود، و براى آدم گرامى داشتن و اطاعت بود براى اينكه ما در صلب او بوديم ،
پس چگونه ما بهتر از ملائكه نباشيم و حال آنكه همه ملائكه سجده كردند آدم را؟ (282)
مترجم گويد: اجماع جميع مسلمانان است كه سجده ملائكه حضرت آدم عليه السلام را سجده
عبادت و پرستيدن نبود، و چنين سجده از براى غير خدا كردن شرك و كفر است . و در حقيقت
اين سجده سه قول است :
اول آنكه : اين سجده از براى خدا بود، و آدم قبله بود، چنانچه مردم رو به كعبه مى كنند و
خدا را سجده مى كنند، و حديث اول دلالت بر اين كرد.
دوم آنكه : مراد از سجود، انقياد و خضوع و اطاعت است ، نه سجده متعارف ، اگر چه اين معنى
به حسب لغت محتمل است اما ظواهر اخبار بسيار بلكه صريح بعضى ، شهادت بر خلاف
اين مى دهد.
سوم آنكه : سجده حقيقى بود براى تعظيم و تكريم آدم عليه السلام ، وفى الحقيقه
عبادت خدا بود، چون به امر او واقع شد، و ظاهر اكثر اخبار اين است .
پس ظاهر شد كه سجده از براى غير خدا به قصد عبادت ، كفر است ؛ و به قصد تعظيم
بدون امر خدا، فسق است ، بلكه محتمل است كه سجده تحيت در امم سابقه تجويز بوده
باشد و در اين امت حرام شده باشد. و احاديث بسيار بر نهى از سجده از براى غير خدا
وارد شده است .
و در حديث معتبر منقول است كه شخصى (283) از حضرت صادق عليه السلام سؤ
ال كرد كه : آيا صلاحيت دارد سجده كردن از براى غير خدا؟
فرمود: نه .
پرسيد كه : پس چگونه امر كرد خدا ملائكه را به سجده آدم عليه السلام ؟
فرمود: هر كه به امر خدا سجده كند، سجده از براى خدا كرده است ، پس سجده ايشان از
براى خدا بود، چون به امر او بود.
پس سؤ ال نمود از ابليس ، حضرت فرمود: ابليس بنده اى بود، خدا او را خلق كرد كه او
را عبادت كند و اقرار به يگانگى او بكند، وقتى كه او را مى آفريد مى دانست كه او كيست
و چيست و عاقبتش چه خواهد بود، پس پيوسته عبادت مى كرد خدا را با ملائكه تا آنكه او را
امتحان كرد به سجده آدم ، پس امتناع نمود از سجده از روى حسد و شقاوتى كه بر او
غالب شده بود، پس او را لعنت كرد و از صفوف ملائكه بيرون كرد، و فرستاد او را
بسوى زمين رانده شده ، و گرديد دشمن آدم و فرزندانش به اين سبب ، و او را سلطنتى
نيست بر فرزندان آدم مگر وسوسه كردن و خواندن ايشان بغير راه خدا، و به آن
نافرمانى ، اقرار به پروردگارى خدا داشت . (284)
و به سند معتبر ديگر منقول است كه ابوبصير از آن حضرت پرسيد: سجده كردند ملائكه
براى آدم و پيشانى خود را بر زمين گذاشتند؟
فرمود: بلى ، تكريمى بود از جانب خدا آدم را. (285)
و در حديث معتبر ديگر منقول است كه حضرت امام على نقى عليه السلام فرمود: سجده
ملائكه آدم را، براى آدم نبود، بلكه فرمانبردارى خدا بود و حجتى (286)بود از ايشان
نسبت به آدم . (287)
و به سند صحيح از حضرت صادق عليه السلام
منقول است كه : چون حق تعالى امر كرد شيطان را به سجده حضرت آدم ، گفت :
پروردگارا!بعزت تو سوگند، اگر مرا معاف دارى از سجده آدم تو را عبادتى بكنم كه
هيچكس مثل آن تو را عبادت نكرده باشد، حق تعالى فرمود: من مى خواهم كه اطاعت كرده شوم
از آن جهت كه خود مى خواهم . (288)
و در حديث معتبر ديگر فرمود كه : چون حق تعالى امر كرد ملائكه را كه سجده كنند
حضرت آدم را، و ابليس ظاهر كرد آن حسد را كه در
دل او پنهان بود و ابا كرد از سجده كردن ، حق تعالى عتاب كرد او را كه : چه چيز مانع
شد تو را از سجده كردن ؟
گفت : من از او بهترم ، مرا از آتش خلق كرده اى و او را از خاك .
حضرت فرمود: اول كسى كه قياس كرد شيطان بود، و تكبر كرد، و تكبر
اول معصيتى بود كه خدا را به آن معصيت كردند.
پس ابليس گفت : پروردگارا!مرا معاف دار از سجود آدم ، و من تو را عبادتى بكنم كه هيچ
ملك مقرب و پيغمبر مرسل تو را چنان عبادت نكرده باشد.
خدا فرمود: مرا احتياجى نيست به عبادت تو، مى خواهم عبادت كنند مرا از جهتى كه من مى
خواهم نه از جهتى كه تو مى خواهى . پس ابا نمود از سجده كردن ، و حق تعالى فرمود:
بيرون رو از بهشت كه تو رجيمى ، و بر توست لعنت من تا روز جزا.
ابليس گفت : پروردگارا!چگونه مرا محروم مى گردانى و تو پروردگار عادلى كه جور
نمى كنى پس ثواب عمل من باطل شد؟
فرمود كه : نه و ليكن سؤ ال كن از من از امر دنيا آنچه خواهى براى ثواب
عمل خود تا عطا كنم به تو. پس اول چيزى كه سؤ
ال كرد اين بود كه زنده بماند تا روز جزا. حق تعالى فرمود: عطا كردم .
گفت : مرا مسلط گردان بر فرزندان آدم .
فرمود: مسلط كردم .
گفت : چنان كن كه جارى شوم در رگ و ريشه فرزندان آدم مانند خون .
فرمود: كردم .
گفت : يك فرزند از براى ايشان بهم نرسد مگر دو فرزند از براى من بهم رسد، و من
ايشان را ببينم و ايشان مرا نبيند، و به هر صورتى كه خواهم براى ايشان مصور توانم
شد.
فرمود: دادم همه را به تو.
گفت : پروردگارا!زياده عطا كن به من .
فرمود: سينه هاى ايشان را وطن و منزل تو و ذريت تو گردانيدم .
گفت : پروردگارا!بس است مرا.
در اين وقت شيطان گفت : بعزت تو سوگند، همه را گمراه گردانم مگر بندگان خالص
تو را، و از پيش رو و از پشت سر و از جانب راست و از جانب چپ ايشان در آيم ، و نيابى
اكثر ايشان را شكر كنندگان . (289)
و به روايت ديگر فرمود: (290) از پيش رو آن است كه به شك مى اندازد در امر آخرت
و مى گويد به ايشان كه : بهشتى و دوزخى و نشورى نيست ؛ و از پشت سر آن است كه
قبل دنيا مى آيد و امر مى كند ايشان را به جمع كردن
اموال ، و نهى مى كند از اينكه صله رحم كنند، يا حق خدا را بدهند، يا نفقه به فرزندان
خود بدهند، و مى ترساند ايشان را از پريشانى ؛ و از دست راست آن است كه از راه دين
مى آيد، اگر بر دين باطل باشند از براى ايشان زينت مى دهد، و اگر بر هدايت باشند
ايشان را از آن بيرون مى كند؛ و از دست چپ آن است كه از جهت لذتها و شهوتها در مى آيد.
(291)
و به سند حسن از آن حضرت منقول است كه : چون حق تعالى به شيطان آن قوت را عطا
كرد، حضرت آدم عليه السلام گفت : پروردگارا!شيطان را بر فرزندان من مسلط كردى ،
و او را جارى كردى در ايشان مانند خون در رگها، و دادى به او آنچه دادى پس چه عطا مى
كنى به من و فرزندان من ؟
فرمود: دادم به تو و فرزندانت كه گناه را يكى بنويسند و حسنه را ده برابر
بنويسند.
گفت : پروردگارا!زياده كن .
فرمود: توبه ايشان را قبول مى كنم تا جان به حلق ايشان مى رسد.
گفت : پروردگارا!زياده كن .
فرمود: مى آمرزم گناهان ايشان را و پروا نمى كنم .
گفت : بس است مرا.
راوى گفت : فداى تو شوم ، ابليس به چه چيز مستوجب اين شد كه حق تعالى اينها را به
او عطا كند؟
فرمود: به دو ركعت نماز كه در آسمان كرد در چهار هزار
سال ، جزاى آن نماز بود كه به او داد. (292)
و در حديث حسن ديگر فرمود كه حضرت آدم مناجات كرد: پروردگارا!مسلط كردى بر من
شيطان را، و جارى گردانيدى او را در من مانند جارى شدن خون ، پس از براى من چيزى
قرار ده .
فرمود:اى آدم !از براى تو اين را قرار دادم كه هر كه از فرزندان تو قصد گناهى بكند
بر او ننويسند، و اگر بكند يك گناه بنويسد، و هر كه قصد حسنه بكند، اگر نكند يك
ثواب از براى او بنويسند، و اگر بكند ده ثواب از براى او بنويسند.
گفت : پروردگارا!زياده به من عطا كن .
گفت : از براى تو قرار كردم هر كه از ايشان گناهى بكند پس استغفار كند او را بيامرزم
.
گفت : پروردگارا!زياده بده .
فرمود: در توبه را از براى ايشان گشوده ام تا جان به حلق ايشان برسد.
گفت : بس است مرا. (293)
و بدان كه خلاف است ميان علماى عامه و خاصه كه آيا ابليس از ملائكه بود يا نه ، و
مشهور ميان متكلمان و مفسران خاصه و عامه آن است كه او از ملائكه نبود بلكه از جن بود، و
نادرى از علماى اماميه و بعضى از علماى عامه قائلند كه او از ملائكه بوده است ، و حق آن
است كه از ملائكه نبود بلكه چون مخلوط بود با ملائكه و ظاهرا با ايشان بود خطابى
كه متوجه ملائكه مى گرديد متوجه او نيز مى شد (294)، چناچه در حديث صحيح
منقولست كه جميل از حضرت صادق عليه السلام پرسيد كه : ابليس از ملائكه بود يا از
جن ؟ فرمود: ملائكه گمان مى كردند از ايشان است و خدا مى دانست از ايشان نيست ، پس
چون امر كرد او را به سجده آدم از او صادر شد آن چه صادر شد (295)
و به سند معتبر منقولست كه از آن حضرت پرسيد كه : ابليس از ملائكه بود يا متولى
چيزى از امر آسمان بود؟
فرمود: از ملائكه نبود، و ملائكه گمان مى كردند كه از ايشان است و خدا مى دانست كه از
ايشان نيست ، و هيچ امرى از امور آسمان با او نبود، و او را كرامتى نبود.
جميل گفت كه : رفتم به نزد طيار و آن چه شنيده بود به او
نقل كردم ، پس انكار كرد و گفت : چگونه از ملائكه نباشد و
حال آن كه خدا به ملائكه گفت : سجده كنيد آدم را (296)؟
اگر او از ملائكه نباشد، معصيت خدا نكرده خواهد بود.
پس طيار به خدمت آن حضرت آمد و پرسيد كه : حق تعالى هر جا كه مى فرمايد اى گروه
مؤ منان ، آيا منافقان داخلند؟
فرمود: بلى داخلند منافقان و گمراهان و هر كه به ظاهر اقرار به ايمان مى كرد.
(297)
و در حديث معتبر منقول است كه : ابوسعيد خدرى از حضرت
رسول صلى الله عليه و آله پرسيد از تفسير
قول خدا كه به ابليس فرمود (استكبرت ام كنت من العالين ) (298) يعنى : آيا
تكبر كردى از سجده كردن آدم يا از عالين بودى ، گفت : كيستند آن ها كه بلندترند
از ملائكه ؟ رسول خدا فرمود: منم و على و فاطمه و حسن و حسين ، ما در سراپرده عرش
بوديم خدا را تسبيح مى كرديم ، ملائكه به تسبيح ما خدا را تسبيح مى كردند پيش از
آنكه حق تعالى آدم را خلق كند به دو هزار سال ، پس چون آدم را خلق كرد امر كرد ملائكه
را كه او را سجده كنند، و ما را امر نكرد به سجده ، و ملائكه همگى سجده كردند مگر
شيطان ، پس حق تعالى فرمود: تكبر كردى يا از بلند مرتبه گان بودى ؟ يعنى اين
پنج كس كه نام ايشان بر سرادق عرش نوشته شده است . (299)
در حديث ديگر از آن حضرت منقولست كه : چون ابليس از سجده ابا كرد و رانده شد از
آسمان ، حق تعالى فرمود: اى آدم ! برو به نزد گروه ملائكه و بگو: السلام عليكم و
رحمة الله و بركاته ، پس آدم عليه السلام رفت و بر ايشان سلام كرد، ايشان گفتند:
و عليك السلام و رحمة الله و بركاته ، پس چون برگشت به نزد پروردگار خود
فرمود كه : اين تحيت توست و تحيت ذريت تو بعد از تو تا روز قيامت . (300)
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام
منقول است كه : اول كسى كه قياس كرد شيطان بود، قياس كرد نفس خود را به آدم ، گفت
: مرا از آتش خلق كردى و آدم را از خاك خلق كردى ، اگر قياس مى كرد آن جوهرى را كه
روح آدم عليه السلام از آن مخلوق شده بود به آتش هر آينه آن نور روشنى اش بيش از
آتش بود. (301)
و به سندهاى معتبر ديگر از آن حضرت منقول است كه :
اول كسى كه قياس كرد شيطان بود در وقتى كه گفت خلقتنى من نار و خلقته من طين
(302) پس قياس كرد ميان آتش و گل ، و اگر قياس مى كرد نوريت آدم را به نوريت
آتش مى دانست فضيلت ميان دو نور و صفاء نور آدم را نسبت به نور آتش . (303)
مترجم گويد كه : ابليس پر تلبيس در اين قياس ، انواع خطاها كرد:
اول آنكه : منشاء تفضيل را شرافت اصل قرار داد، و اين معلوم نيست .
دوم آنكه : اصل جسد را معيار شرافت قرار داد، و
حال آنكه مدار فضايل و كمالات به روح است ، و روح مقدس آدم عليه السلام به انوار
معرفت و علم و محبت و ساير كمالات آراسته بود، زيرا كه نور چيزى را مى گويند كه
منشاء ظهور اشيا باشد، لهذا جناب مقدس سبحانى را كه مبداء وجود و ظهور جميع اشياست او
را نور الانوار مى گويند، و علم چون باعث ظهور اشيا بر نفس مى گردد آن را نور مى
گويند، و همچنين ساير كمالات چون سبب امتياز و ظهور آن شخص مى گردند كه به آنها
متصف است و مبداء اثرهاى خير مى گردند آنها را انوار مى گويند؛ و نور آتش نورى است
از همه بى ثبات تر؛ و ناقص تر، و انتفاع به آن موقوف است بر مرئى بودن محسوس
و بينا بودن احساس كننده و آن اجرامى كه به آنها متشبه مى بايد بشود تا نور ببخشد، و
به زودى منطفى و خاموش مى شود و از آن بغير از خاكسترى نمى ماند، پس در احاديث
شريفه به اين جهت اشاره اى جهت امتياز نور آدم بر نور نار شده است .
سوم آنكه : آتش را اشرف از خاك دانست ، و آن نيز خطا بود زيرا جميع كمالات و خيرات از
جانب مبداء فياض افاضه مى شود؛ و هر چند شكستگى و عجز در موارد ممكنه بيشتر،
قابليت افاضه خيرات بيشتر است ، و چون آتش با اندك نورى كه به ابو عطا شد
سركشى و بلند پروازى و سوختن و گداختن آغاز كرد، او را به زودى بر خاكستر مذلت
نشانيدند، و ديو سركشى را كه به آن فخر كرد مطرود و ابد گردانيدند؛ و خاك چون در
مقام شكستگى و خاكسارى بر آمد، پايمال هر نيك و بد گرديد حق تعالى او را
محل رحمتهاى صورى و معنوى گردانيده ، هر گل و لاله و گياهى را از آن رويانيد، و هر
دانه و طعام و گياهى كه در آن لذت و منفعتى بود از آن به وجود آورد، پس آن را ماده خلقت
انسان كه اشرف مكونات است گردانيد و او را به
عقل نورانى و روح آسمانى و قلب رحمانى مزين گردانيد، و قابليت ترقيات نامتناهى در
او مكنون ساخت ، تا آنكه او را از افلاك رفيعه و اجرام نيره اشرف گردانيد، و خاك زمين را
به عرش برين بالا برد و محرم اسرار الهى و جليس
محفل لى مع الله گردانيد، و سلطانى ممالك وجود را به او مفوض ساخت ، و كليد
خزاين علوم سماوات و ارضين را در كف او نهاد؛ پس آتش را به سركشى ، خاك بر سر
شد، و خاك به فروتنى ملائكه را مسجود و رهبر شد. در اين مقام ، سخن بسيار است و
مجال تنگ ، به همين اكتفا نموده و رجوع به نقل احاديث مى نمائيم :
به سند معتبر از حضرت اميرالمؤ منين صلوات الله عليه
منقول است كه : اول بقعه اى كه خدا را بر روى آن عبادت كردند پشت كوفه بود كه نجف
اشرف باشد، چون خدا امر كرد ملائكه را كه آدم سجده كنند، در آنجا سجده كردند.
(304)
و در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام
منقول است كه : اول كفرى كه به خدا كردند وقتى بود كه خدا آدم را خلق كرد، شيطان
كافر شد كه امر خدا را بر او رد كرد؛ و اول حسدى كه در زمين بردند حسد
قابيل بود بر هابيل ؛ و اول حرصى كه بكار بردند حرص آدم بود كه با وفور
نعمتهاى بهشت از شجره منهيه تناول كرد؛ پس حرص او، او را از بهشت بيرون
كرد.(305)
و به سند معتبر ديگر از آن حضرت منقول است كه : شيطان از خدا سؤ
ال كرد كه او را مهلت دهد تا روز قيامت ، حق تعالى او را مهلت داد تا يوم وقت معلوم ، و آن
روزى است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم او را ذبح خواهد كرد در رجعت ،
بر روى سنگى كه در بيت المقدس است . (306)
و به سند معتبر ديگر منقول است كه آن حضرت فرمود به اسحاق بن جرير(307) كه :
چه مى گويند اصحاب تو در قول ابليس كه : مرا از آتش خلق كرده اى و آدم را از خاك ؟
گفت : فداى تو شوم چنين گفت ابليس و خدا در قرآن ذكر فرموده است .
فرمود: دروغ گفت ابليس اى اسحاق ، خلق نكرد خدا او را مگر از خاك ، خدا مى فرمايد:
آن خداوندى كه آفريده است از براى شما از درخت سبز آتشى ، پس ناگاه از آن آتش
افروزيد (308)، خدا او را از آن آتش خلق كرده است ، و آن درخت اصلش از خاك است
. (309)
و در روايت معتبر ديگر فرمود كه : هيچ خلقى نيست مگر آنكه از خاك مخلوق شده است و
ليكن جزو آتش در شيطان غالب بود.
و سيد ابن طاووس رحمة الله ذكر كرده است كه : ديدم در صحف ادريس عليه السلام كه
چون شيطان گفت : پروردگارا!مرا مهلت ده تا روز قيامت ، حق تعالى فرمود: نه و ليكن
تو را مهلت مى دهم تا روز وقت معلوم ، بدرستى كه آن روزى است كه قضاى حتمى كرده
ام كه زمين را در آن روز پاك كنم از كفر و شرك و معاصى ، و انتخاب مى كنم براى آن
روز بنده اى چند از خود كه امتحان كرده ام دل ايشان را براى ايمان ، و پر كرده ام از ورع
و اخلاص و يقين و پرهيزكارى و خشوع و راستگوئى و بردبارى و وقار و زهد در دنيا و
رغبت در آخرت كه اعتقاد كنند به حق و عدالت كنند به حق ، ايشان اوليا و دوستان منند.
براستى از براى ايشان پيغمبرى اختيار كرده ام برگزيده و امين و پسنديده ، و ايشان را
از براى او دوستان و ياران گردانيده ام ، ايشان امتى اند كه اختيار كرده ام ايشان را براى
پيغمبرى برگزيده و امين پسنديده ، و آن وقت را پنهان كرده ام در علم غيب خود و البته
واقع مى شود، در آن وقت هلاك خواهم كرد تو را و لشكرهاى سواره و پياده و جميع جنود
تو را، پس برو كه تو را مهلت دادم تا روز وقت معلوم . پس حق تعالى به آدم گفت كه :
برخيز و نظر كن بسوى اين ملائكه كه در برابر تو اند، كه اينها از آنهايند كه تو را
سجده كردند، پس بگو به ايشان : السلام عليكم و رحمة الله و بركاته .
پس به امر الهى به نزد ايشان آمد و سلام كرد، پس ملائكه گفتند: و عليك السلام يا
آدم و رحمة الله و بركاته . پس حق تعالى فرمود: اين تحيت توست اى آدم و تحيت
فرزندان توست در ميان ايشان تا روز قيامت .
پس ذريت آدم را از صلب او بيرون آورد و پيمان گرفت از ايشان به پروردگارى و
يگانگى از براى خود. پس نظر كرد به جمعى از ذريت خود كه نور ايشان مى درخشيد. آدم
پرسيد كه : اينها كيستند؟
حق تعالى فرمود: ايشان پيغمبران از فرزاند تو اند.
پرسيد: چند نفرند؟
فرمود: صد و بيست و چهار هزار پيغمبرند، و سيصد و پانزده نفر از ايشان مرسلند.
پرسيد: چرا نور آخر ايشان بر نور همه زيادتى مى كند؟
فرمود: زيرا كه از همه بهتر است .
پرسيد كه : اين پيغمبر كيست ؟ و نام او چيست ؟
فرمود: اين محمد است پيغمبر و رسول من و امين من و حبيب من و همراز من و اختيار كرده و
برگزيده من و خالص من و دوست و يار من و گراميترين خلق من بر من و محبوبترين ايشان
نزد من و مختارتر و نزديكتر ايشان نزد من و شناسانده تر ايشان مرا و از همه راجح تر و
فزونتر در علم و حلم و ايمان و يقين و راستى و نيكى و عفت و عبادت و خشوع و پرهيزكارى
و انقياد و اسلام ، از براى او گرفته ام پيمان حاملان عرش خود را و هر كه پائين تر از
آنهاست در آسمانها و زمينها كه ايمان به او بياورند و اقرار به پيغمبرى او بكنند، پس
ايمان بياور به او اى آدم تا قرب و منزلت و فضيلت و نور و وقار تو نزد من بيشتر
شود.
آدم گفت : ايمان آوردم به خدا و رسول او محمد.
حق تعالى فرمود: واجب گردانيدم براى تو اى آدم و زياده كردم فضيلت و كرامت را.اى آدم
!تو اول پيغمبران و مرسلانى و پسر تو محمد خاتم و آخر انبيا و
رسل است و اول كسى است كه زمين گشوده مى شود از او و مبعوث مى گردد در روز قيامت ، و
اول كسى كه او را جامه مى پوشانند و سوار مى كنند و مى آورند بسوى موقف قيامت ، و
اول شفاعت كننده اى است ، و اول كسى كه شفاعتش را
قبول مى كنند، و اول كسى كه در بهشت را مى كوبد، و
اول كسى كه در بهشت را براى او مى گشايند، و
اول كسى كه داخل بهشت مى شود، و تو را به او كنيت كردم پس تو ابو محمدى
آدم گفت : حمد و سپاس خداوندى را كه گردانيد از ذريت من كسى را كه فضيلت داده است او
را به اين فضايل و سبقت خواهد گرفت بر من بسوى بهشت و من حسد نمى برم او را.
(310)
|