next page

fehrest page

back page

مرجعيت
الف - زعامت حوزه علميه خراسان
آية الله حاج آقا حسين قمى در نخستين روزهاى ورود به مشهد، با برپايى نماز جماعت ، ارتباط خود را با مردم برقرار كرد و به نشر احكام دين و پاسخگويى به سؤ الات مردم و رسيدگى به وضعيت محرومان و مستضعفان پرداخت و زعامت و سرپرستى حوزه علميه را به عهده گرفت و علاوه بر رسيدگى به امور محصلان علوم دينى ، دانش فقه و اصول را براى طالبان علم ، در منزل خود تدريس مى كرد.
برخى از شاگردان مكتب او در خراسان از اين قرارند: ميرزا حسن بجنوردى ، حاج آخوند ملا عباس تربتى ، شيخ محمد على كاظمى خراسانى ، شيخ فاضل قفقازى ، سيد صدرالدين جزايرى ، حاج آقا بزرگ اشرفى شاهرودى ، ميرزا مهدى حكيم ، سيد محمد موسوى لنكرانى ، سيد حسين موسوى نسل ، شيخ حسينعلى راشد تربتى ، شيخ مجتبى قزوينى ، شيخ هاشم قزوينى ، ميرزا احمد مدرس يزدى ، سيد حسن طباطبايى قمى ، سيد مهدى طباطبايى قمى ، شيخ كاظم دامغانى ، شيخ غلامحسن محامى بادكوبه اى ، شيخ يوسف بيارجمندى شاهرودى ، شيخ على توحيدى بسطامى و شيخ عباس على اسلامى (208)
حاج آقا حسين قمى اگر چه در طول مدت اقامت خود، به سؤ الات شرعى و استفتاات رسيده پاسخ مى داد ليكن از مطرح شدن نام خود و قبول مسئووليت مرجعيت و انشار رساله عمليه اجتناب مى ورزيد، تا آنكه با اصرار و مراجعه فراوان جمع زيادى از متدينين ، رساله احكام فارسى ايشان در سال 1351 به نام ((مجمع المسائل )) به چاپ رسيد و مرجعيت ايشان از آن تاريخ آغاز گرديد.(209)
واكنش شجاعانه ((آية الله قمى )) نسبت به اقدامات ضد مذهبى رضاخان و حركت اعتراض آميز ايشان به تهران ، و پس از آن قيام خونين مسجد گوهرشاد، باعث شد كه رژيم ستم شاهى پهلوى ، مدتى ايشان را در تهران توقيف و در نهايت ، در سال 1354 ق . به عراق تبعيد كند. از آن پس مركز مرجعيت ايشان به كربلا منتقل گرديد.(210)
ب : احياى حوزه علميه كربلا
حوزه علميه كربلا با رحلت مرحوم آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى رو به ضعف نهاده بود و ايشان پس از استقرار در كربلا جمعى از فضلا و مدرسان خبره حوزه علميه نجف چون حضرات آيات ميلانى ، خويى ، سيد على بهبهانى ، ميرزا مهدى شيرازى و سيد صدرالدين جزايرى را براى تدريس و كمك به پيشرفت علمى حوزه علميه كربلا دعوت به همكارى كرد و خون تلاش را در آن مركز علمى جارى ساخت . با اقدامات و فعاليتهاى آية الله حاج آقا حسين قمى ، وضع عمومى حوزه تغيير يافت و جلسات درس و بحث رونق ديگرى گرفت . ايشان در كنار اداره حوزه و زعامت دينى مردم و انجام رسالت عظيم مرجعيت ، از تدريس و تربيت شيفتگان علم دريغ ننمود و دروس خارج فقه و اصول را براى جويندگان آن بيان مى كرد.(211)
برخى از شاگردان مكتب او در كربلا از اين قرارند: شيخ محمد على سرايى ، سيد زين العابدين كاشانى حائرى ، شيح هادى حائرى شيرازى (پور امينى )، شيخ محمد حسين صدقى مازندرانى و شيخ محد رضا جرقويه اى اصفهانى .(212)
آية الله قمى پس از درگذشت آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى ، به اقامت يازده ساله و سراسر بركت خود در كربلا خاتمه داد و راهى نجف اشرف شد.
ج : مرجعيت عامه
علما و مجتهدان نجف اشرف با از دست دادن آية الله اصفهانى در پى مرزبانى ديگر، براى سپردن مرجعيت عامه و سرپرستى حوزه كهن نجف اشرف به او بودند و تنها شخصيت ارزنده و والامقام حضرت آية الله قمى را لايق اين مسؤ وليت مى دانستند. پس از اصرار فراوان و بيان اينكه قبول اين مسؤ وليت برايشان واجب است آن پير وارسته را به پذيرفتن اين امر وامى دارند و از نيز چاره اى جز قبول نمى بيند و راهى شهر مقدس نجف مى شود.(213)
توجه عمومى علما و مردم نه تنها ايشان را خرسند نساخت بلكه به ناراحتيهاى وى افزود، تا آن حد كه احساس مى كرد اين مسؤ وليت ممكن است براى دين و تقواى ايشان خطر ايجاد كند. از اين رو از خداوند متعال درخواست مى كند كه اگر مردن براى دين و آخرتش بهتر باشد، او را پيش ‍ خود بخواند و مرگ وى را برساند.(214) روزى جمعى از مؤ منين به ايشان عرض مى كنند كه بعضى از اهل علم نجف اشرف بنا دارند از حضرت آية الله بروجردى دعوت كنند تا به نجف بيايد و زعامت را عهده دار شود. ايشان با خوشحالى فرمودند: ((اى كاش مى آمد و اين مسووليت را به عهده مى گرفت ، تا من راحت شده ، به كربلا برمى گشتم و به كارهاى خود مشغول مى شدم .))(215)
تاءليفات
آية الله حاج آقا حسين قمى آثار ارزنده اى در ابواب مختلف فقه از خود به يادگار گذاشته است كه به اسامى آنها اشاره مى كنيم :
حاشيه بر عروة الوثقى (از اول مسائل تقليد تا بخشى از احكام نماز)، حاشيه بر رساله ارث و نفقات ، حاشيه بر رساله ربائيه رضاعيه ، حاشيه بر صحة المعاملات ، حاشيه بر مجمع المسائل ، الذخيرة الباقية فى العبادات والمعاملات ، مختصر الاحكام ، طريق النجاة ، منتخب الاحكام ، مناسك حج ، ذخيرة العباد، هداية الانام فى المسائل الحلال والحرام و ((رساله احكام )).(216)
ريشه ها و زمينه هاى قيام
دوران ديكتاتورى رضاخان و عملكرد ضد مذهبى او، از مقاطع حساسى است كه آية الله قمى در آن مقطع به مبارزه برخاست و توده هاى دين باور را بر ضد نظام ستم شاهى شوراند. به منظور روشن شدن عظمت اين خيزش ‍ دينى (قيام گوهرشاد) ذكر بخشهاى مهم تاريخى و رويدادهاى تلخ و ناگوار آن دوران ، لازم و مناسب است ؟!
در آن ايام اسلام زدايى و محو تدريجى مذهب و منزوى كردن علما از مهم ترين و اساسى ترين استراتژى سياستمداران وقت انگلستان در برخورد با كشور ايران قرار گرفت و آنان در اين زمينه از دو عنصر سياسى و نظامى چون سيد ضياءالدين و رضاخان استفاده نموده ، در سال 1299 ش . كودتاى سياه را بر پا كردند. رضاخان در سوم آبان 1302 ش . به نخست وزيرى منصوب شد و احمد شاه نيز با سفر به اروپا، در عمل كشور را به رئيس الوزرا سپرد. پس از تشكيل مجلس پنجم كه عمده نمايندگانش ‍ طرفداران ديكتاتور بودند رضاخان در روز نهم آبان 1304 ش . به پادشاهى منصوب گرديد. او در تمام دوران تصدى وزارت جنگ ، نخست وزيرى و پادشاهى ، سياست واحدى را نسبت به مذهب دنبال نكرد. هنگامى كه پله هاى ترقى (؟) را مى پيمود خود را مسلمان متعصب معرفى مى كرد. چون مى دانست كه در ايران ريشه عميق مذهبى وجود دارد و پيمودن مسير خلاف آن ، موفقيت ندارد. او با اتخاذ اين شيوه منافقانه و فريبكارانه ، حمايت بسيارى از اقشار اجتماع را جلب كرد اما به هنگام دستيابى به قدرت و رسيدن به سلطنت ، بتدريج سياست مذهبى گذشته خود را كنار گذاشت و به منظور ريشه كن كردن آيين مقدس اسلام از جامعه ايران ، به سركوبى و تضعيف علما و روحانيت پرداخت و به صراحت مذهب را منافى تمدن و تجدد معرفى كرد.(217)
اين در حالى رخ مى داد كه كوشش مرموزانه و مستمر فراماسونرى و ماسونها در ايران براى ناتوان ساختن روحانيان نيز به يارى اش ‍ شتافت .(218)
رضاخان در مدت دوران سلطنت خود اقدامات به اصطلاح تجدد طلبانه اى را در جهت حذف تدريجى مذهب اسلام و روحانيان انجام داد كه در ذيل به گوشه اى از آن عملكردها اشاره مى كنيم :
1. نظام وظيفه اجبارى براى روحانيون (219)
2. حذف تاريخ قمرى و جايگزينى تاريخ شمسى - كه نشانه تهاجم وسيع و همه جانبه بر فرهنگ اسلامى بود - به بهانه ((عربى زدايى )) در ايران (220)
3. اختلاط دختر و پسر در مدارس (221)
4. جايگزينى محضرهاى رسمى به جاى محضرهاى شرعى براى منزوى ساختن و طرد روحانيون (222)
5. بستن مساجد و جلوگيرى از برپايى مرسام عزادارى
رضاخان با عملى ساختن اين توطئه (223) تا آن حد پيش رفت كه در ايران عاشورايى گذشت ليكن يك مجلس عزادارى بر پا نشد تنها افراد اندكى ، نيمه هاى شب در زيرزمينهاى خانه خود به صورت مخفى مجلس ‍ سوگوارى و عزادارى بپا مى كردند يا به بيابان و باغى رفته ، به روضه خوانى مى پرداختند. در اين ميان بسيارى از مجالس مخفى نيز كشف مى شد و با بانيان و شركت كنندگان آن محفل با خشونت برخورد مى شد. يكى از مورخان تاريخ معاصر ايران چنين مى نويسد:
((به جاى عزادارى ، كاروان شادى (كارناوال ) در ايام عاشورا به راه انداختند و صنوف را مجبور كردند كه در برپايى كارناوال پيشقدم شده ، هر صنفى رسته خود را شركت دهد. خوب به خاطر دارم در اواخر سلطنت پهلوى حركت كارناوال (كاروان شادى ) مصادف بود با شب عاشورا، و در كاميونها دسته جات رقاصه با ساز و آواز و پايكوبى و رقص ، در شهر به گردش درآمده بودند. در عوض اگر احيانا افرادى از ذاكرى با عبا و عمامه ديده شدند، تحت تعقيب قرار مى گرفتند.))(224)
6. لباس متحدالشكل (225)
يكى از اهداف رضاخان براى مبارزه با روحانيت اصيل از طريق محو تدريج لباس خاص اهل علم بود. با اجراى اين طرح ، نسبت به كسانى كه عمامه داشتند سخنگيريهاى بسيار مى شد. روحانيان نمى توانستند در معابر عمومى ظاهر شوند و ناچار بودند در خانه يا در مدرسه علميه باقى بمانند، در غير اين صورت گرفتار پليس مى شدند.
7. از كلاه پهلوى تا كلاه لگنى
از تاريخ 1307 ش كلاه يك لبه 0پهلوى ) با اعمال فشار دولت متداول گرديد، اما در خرداد 1314 ش كلاه يك لبه ناگهان به كلاه تمام لبه (شاپو) تبديل گرديد! مى گويند اين تبديل كلاه از سوغاتهايى بود كه رضاشاه از مسافرت به تركيه آورده بود، زيرا تركها هم پس از تغيير رژيم ((كلاه فنه )) را تبديل به شاپو كرده بودند.(226)
اين اقدامات در پى توطئه ((اسلام زدايى )) از طريق اشاعه فرهنگ غرب و مقابله با هويت فرهنگى كه با اصول اسلامى درآميخته بود، صورت مى پذيرفت .
8. كشف حجاب
رضاخان در اجراى اهداف استعمارگران ، اشاعه فرهنگ غرب را يكى از راههاى مبارزه با اسلام و تضعيف آن در ميان مردم مى دانست . او پس از مسافرت به تركيه به كشف حجاب شدت بيشترى داد و كليه اقشار جامعه را به شركت در مجالس جشن و سخنرانى مجبور كرد و آنها را مؤ ظف ساخت كه به اتفاق همسرانشان شركت كنند.(227)
امام خمينى (ره ) در اين زمينه مى فرمايد: ((بهانه دومى كه باز به تقليد از آتاتورك بى صلاحيت ، آتاتورك مسلح ! غيرصالح ، باز انجام داد، قضيه كشف حجاب با آن فضاحت بوده . خدا مى داند كه به اين ملت چه گذشت در اين كشف حجاب . حجاب انسانيت را پاره كردند اينها. خدا مى داند كه چه مخدراتى را اينها هتك كردند و چه اشخاصى را هتك كردند... در بعضى از جشنها (به اصطلاح خودشان ) آنقدر گريه كردند مردم ، كه اينها از آن جشن شايد اگر حيايى داشتند، پشيمان مى شدند، يك رشته ... .)) (228)
رژيم رضاخانى رد اجراى اين توطئه ، به چند شهر بزرگ و مذهبى از جمله شهر مقدس مشهد و قم حساسيت بيشترى از خود نشان مى داد زيرا در صورت موفق بودن اجراى اين امر و وادار كردن زنان اين دو شهر در پذيرش ‍ كشف حجاب ، عملى شدن آن در ساير شهرها حتمى بود. بر اين اساس ‍ بيشترين فشار را بر شهرهاى مذهبى وارد كردند. در نوروز سال 1306 ه‍ش ‍ همزمان با ماه مبارك رمضان ، اعضاى خانواده رضاشاه به طرز بسيار نامناسب و زشت وارد غرفه بالاى ايوان آيينه حرم حضرت معصومه عليهاالسلام در قم شدند كه با برخورد آية الله شيخ محمد تقى بافقى مواجه گرديد.(229) كشف حجاب در شهر مقدس مشهد نيز به سختى عملى مى شد. آنان در اين هتك حرمت كار را به جايى رساندند كه زمينه تحولات بعد و قيام گوهرشاد گرديد. استاندار خراسان در بخشى از گزارش عملكرد خود به دولت وقت چنين مى نويسد: ((... در نظر است پس از خاتمه جشنها، ورود صحن و حرم مطهر و بيوتات شريفه براى زنهاى با چادر قدغن شود. البته زوار خارجه كه تذكره ارائه بدهند، مستثنى خواهند بود. فعلا دستور داده شد زنهاى با چادر را در ادارات دولتى و محاضر رسمى نپذيرند. اميدوارم بزودى موضوع تجرد نسوان در مشهد بكلى عملى شود.))(230)
قيام گوهرشاد
علما و مجتهدان مشهد همچون حاج آقا حسسين قمى ، سيد يونس اردبيلى و ميرزا محمد آقازاده جلسات متعددى برگزار كردند و توطئه حجاب زدايى و موضوع اجبارى شدن كلاه بين المللى و برپايى جشنها و مجالسى همچون جشن مدرسه شاپور شيراز را - كه گروهى از دختران جوان با گيسوان نمايان به رقص و پايكوبى پرداخته بودند(231) - مورد بحث و نقد قرار دادند. در يكى از نشنستها كه در منزل حاج آقا حسين قمى برگزار گرديد ايشان از اوضاع جارى مملكت و فشارى كه بر اسلام وارد شده بشدت متاءثر و گريان مى شوند و سپس مى فرمايند: ((امروز اسلام فدايى مى خواهد. بر مردم است كه قيام كنند.))
در نهايت علما تصميم مى گيرند كه حاج آقا حسين قمى در اعتراض به اقدامات رضاخان به تهران رفته ، با او صحبت كند. ايشان به قرآن تفاءل كرده ، پس از خوب دانستن اين اقدام ، براى سفر مصمم مى شود و اعلام مى كند كه اگر رضاخان از اعمال غير شرعى خود دست بر ندارد تا پاى جان در انجام اين مبارزه خواهد ايستاد. آية الله قمى ، در آخرين جلسه درس خود مى فرمايد: ((به عقيده من اگر پيشرفت اين جلوگيرى از خلاف مذهب ، منوط به كشته شدن ده هزار نفر، كه راءس آنها حاج آقا حسين قمى است باشد، ارزش دارد.))(232) ايشان پيش از حركت ، تلگرامى به رضاخان مى فرستد وسبب حركت خود را اعلام مى دارد. قبل از حركت ، گروهى از مؤ منين مشهد از وى مى پرسند كه در ملاقات با شاه چه خواهيد كرد؟ معظم له مى فرمايد: ((اول از او درخواست مى كنم كه از برنامه هاى غيراسلامى دست بردارد و اگر موافقت نكرد خفه اش مى كنم .))(233)
حاج آقا حسين پس از ورود به تهران (29 ربيع الاول 1354) با قيد استخاره اى راهى شهر رى شده ، در باغ ((سراج الملك )) منزل كردند. مردم مؤ من و دين باور با حركت خود به حضرت عبدالعظيم عليه السلام و ديدار با مرجع خود، آمادگى خويشتن را براى هر گونه جانفشانى و فداكارى اعلام نمودند. حضور گسترده ديداركنندگان موجب وحشت و هراس ‍ دولت رضاخانى گرديد و در نتيجه ظهر روز دوم ربيع الثانى ملاقات با آية الله قمى ممنوع اعلام شد و محل اقامت ايشان به محاصره كامل درآمد. پس از گذشت چند روز از محاصره محل ، فرستادگان رضاخان به ديدار حاج آقا حسين قمى آمدند و با لحن بى ادبانه اظهار كردند كه : عرايض شما به سمع ملوكانه رسيده است . ايشان با بى اعتنايى به آنها فرمودندگ ((من بايد با شخص شاه ملاقات كنم .)) اين در حالى بود كه رضاخان به شدت از انجام اين ملاقات واهمه داشت و از تحقق آن دورى مى جست . خبر بازداشت حاج آقا حسين قمى به مشهد رسيد و حال و هواى شهر را دگرگون ساخت . بسيارى از مردم مشهد در مسجد گوهرشاد اجتماع كردند و به سخنان وعاظ و خطبا چون شيخ محمد تقى بهلول ، شيخ محمد واعظ خراسانى ، شيخ عباسعلى محقق ،، شيخ على اكبر مدقق ، شيخ محمد قوچانى كه در مذمت اقدامات رضاخان از جمله اجبارى نمودن كلاه بين المللى و تبليغ كشف حجاب ، به ايراد سخن پرداخته بودند، گوش فرادادند.(234)
روز چهاردهم ربيع الثانى 1354 گروههاى مختلف مردم مشهد و روستاهاى اطراف ، به سوى مسجد گوهرشاد حركت كردند تا به جمع مردم و روحانيون متحصن در مسجد بپيوندند، ليكن قزاقان رضاخان ، با نواختن شيپور جنگ بى محابا به روى مردم آتش گشودند و حدود يكصد نفر را شهيد و مجروح كردند. اما مردم مقاوم و صبور، با داس و چهارشاخ و بيل به مقابله برخاسته ، به حركت خود ادامه دادند و پس از عقب راندن قزاقها، به طرف مسجد سرازير شدند. حضور زنان مسلمان در اين قيام بسيار چشمگير است . با درخواست آنان چادرى در مسجد پيرزن كه در وسط صحن مسجد گوهرشاد واقع بود، زده شد و آنان در آنجا مجتمع گشتند. نيمه هاى شب يكشنبه نيروهاى قزاق پس از دستور رضاخان به فرماندهى سرهنگ ايرج مطبوعى در نقاط حساس مسجد گوهرشاد و اطراف آن مستقر شدند. مسلسلهاى سنگين را بر بامهاى مشرف به حياط مسجد قرار داده ، سپس حمله را آغاز كردند و هنگامى كه سپيده صبح زد بيش از دو هزار (تا پنج هزار) شهيد در مسجد گوهرشاد و در صحن و دالانهاى مسجد در خون غلتان بودند. كاميونهاى نظامى براى حمل جنازه ها آماده مى شدند. به گفته يك شاهد عينى ، پنجاه و شش كاميون جنازه از مسجد بيرون بردند و حتى زخميان را نيز همراه كشته شدگان در گودال دفن كردند. پس از اين حادثه خونبار، رضاخان زمينه اخراج حاج آقا حسين قمى را فراهم كرد و ايشان را به عتبات مقدس تبعيد كرد.(235)
مقابله با اشغالگران
با شروع جنگ جهانى دوم در سال 1360 ه‍ق نيروهاى مهاجم انگليسى به كشور عراق حمله كردند، ليكن با مقابله مردم مواجه شدند و نبردهاى شديدى بين آنان صورت گرفت . به گواهى تاريخ ، علماى آن عصر نقش ‍ سرنوشت سازى را در تهييج مردم مقابله با آنان نيروهاى انگليسى داشتند. آية الله قمى با صدور فتوايى مردم را به مقابله با نيروهاى مهاجم فرا خوانده و دفاع از كيان اسلام را جزو بهترين عبادتها شمرد. ايشان همچنين ضمن دعوت مردم و نيروهاى دفاعى به هماهنگى و وحدت نسبت به تلاش براى اختلاف اندازى و تفرقه ميان نيروهاى مسلمان هشدار داده بود.(236)
تهديد به اعلام جنگ
پس از تبعيد خفت بار رضاخان در شهريور 1320 ش . ايران شاهد گسستن رشته هاى پوسيده اختناق گرديد. آية الله حاج آقا حسين قمى از اين فرصت پيش آمده استفاده كرد و به قصد زيارت مرقد مطهر امام رضا عليه السلام و به منظور پيگيرى اقدامات گذشته خود آماده سفر به ايران شد و به ايران بازگشت . ايشان در شهر مشهد تلگرامى به دولت مخابره كرد و پيشنهادهاى ذيل را مطرح نمود: لغو كشف حجاب ، انحلال مدارس مختلط، برپايى نماز جماعت و تعليم قرآن و درس دينى در مدارس ، آزادى حوزه هاى علميه ، كاهش فشار اقتصادى از دوش طبقه ضعيف ، تلاش براى تعمير قبور ائمه بقيع عليهم السلام .(237)
بعد از گذشت چند روزى از ارسال تلگرام ، حاج آقا حسين قمى به تهران آمده ، متوجه مى شود كه دولت تصميم ندارد به خواسته هاى ايشان ترتيب اثر دهد. بر اين اساس ، به طور علنى با دولت اعلام جنگ مى كند. طبقات مختلف مردم و علما به حمايت از درخواستهاى مرجع بزرگوار خود برمى خيزند. دولت با ملاحظه اين خيزش عمومى و از سويى ايستادگى آن مرد الهى ، سرانجام مجبور به عقب نشينى مى شود و در تاريخ دوازدهم شهريور 1322 ش . پيشنهادهاى ايشان را مى پذيرد.(238)
پس از آن آية الله حاج آقا حسين قمى كه ثمره تلاشهاى ده ساله خويش را نظاره مى كند راهى كربلا مى شود.
سزاى مرتد
پس از انتشار و پخش كتابهاى كسروى - كه در برگيرنده افكار منحط و ضد دينى بود - عكس العملهاى متفاوتى از سوى مرزبانان مكتب تشيع و مردم معتقد به مقدسات دينى صورت پذيرفت و با آمدن كتابهاى كسروى در حوزه علميه نجف اشرف و كربلا، سيد مجتبى نواب صفوى نزد مراجع و اساتيد عاليمقامى همچون آية الله العظمى حاج آقا حسين قمى و علامه امينى رفته ، كتابهاى منحط مزبور را با اظهار ناراحتى و تاءسف ، به آنان نشان مى دهد و منتظر تصميم و اقدام آن حافظان حريم دين مى گردد. حاج آقا حسين قمى پس از مطالعه كتابها احمد كسروى را مرتد دانسته ، حكم ارتداد وى را صادر مى كند.(239)
نواب صفوى به حكم وظيفه دينى خويش ، با تصميمى قاطع درس و مدرسه را رها ساخته ، به سرعت به وطن باز مى گردد تا آن نابخرد را به سزايش برساند. او در روز 24 ارديبهشت 1324 ش به قصد كشتن كسروى به همراه اسلحه كمرى عازم آن خانه نابخرد مى شود. پس از برخورد با وى او نشانه مى گيرد ولى اسلحه گير مى كند. وى صحنه را رها نساخته ، به جانب او حمله ور مى شود و سر آن مزدور را گرفته ، با اسلحه به سر و صورتش ‍ مى كوبد. اين حركت شجاعانه ، ناكام مى ماند و كسروى جان سالم بدر مى برد. پس از وقوع اين حادثه نواب دستگير مى شود.(240) اما با فشار طبقات مردم - بخصوص روحانيون - آن مجاهد خستگى ناپذير آزاد مى شود و پس از آزادى ، زمينه قتل كسروى را طرح ريزى مى كند. در نهايت ، روز 20 اسفند 1324 سيد حسين امامى به همراه برادر خود سيد على محمد، بنا به توصيه نواب ، پيشتاز شده ، كسروى را به درك واصل مى كند.(241)
در آيينه اخلاق
در پايان نمونه هايى از جلوه هاى رفتارى و اخلاقى آية الله قمى را كه هر كدام ستاره اى فروزان براى رهروان فضيلت و چراغ هدايتى براى شيفتگان رسيدن به كمال خواهد بود، بيان مى كنيم .
پرهيز از خلف وعده
او بارها براى تربيت ديگران مى فرمود: ((در نظر ندارم در تمام عمر و ايام حياتم حتى يك مرتبه خلف وعده اى نموده باشم .))(242)
برپايى درس و بحث در شبهاى احيا
درس و بحثهاى علمى آن بزرگوار حتى در شبهاى احياى ماه مبارك رمضان داير بود. در حالى كه مردم در كنار مرقد پاك سيدالشهداء عليه السلام سخت مشغول خواندن قرآن ، زيارت و انجام اعمال شب قدر بودند، ايشان به درس و بحث مشغول مى گشت و مى فرمود: ((فراگيرى علم ، از حرم رفتن و قرآن خواندن برتر و افضل است .))(243)
شيوه انتخاب همسفر
او هرگاه قصد مسافرت به جايى را داشت با كسانى كه در بحث خصوصى او حاضر مى شدند همسفر مى شد تا درس سفر مشغول مباحثه شوند.(244)
به خاطر رفاقت وارد جهنم نمى شوم
حاج آقا حسين قمى در دوستى ، بر رفاقت صحيح ، فوق العاده پاى بند بود و رفيق را تا جايى دوست داشت كه حدود اسلامى اجازه مى داد و هرگز حاضر نبود به خاطر دوستى ، ضوابط شرعى را به هيچ مقدار و تحت هيچ عنوانى زير پا بگذارد. بارها مى فرمود: ((من تا در جهنم با رفيق هستم ولى به خاطر رفاقت داخل جهنم نمى شوم .(245)))!
وقف بالاسر حضرت عليه السلام
روزى آية الله قمى در حالى كه در حرم مطهر حضرت ابى عبدالله الحسين عليه السلام مشغول نماز جماعت بود، نماز خود را قطع كرد و اقتدا كنندگان نيز با تعجب نماز را ناتمام رها كرده ، نزد آقا آمدند تا از علت اين كار اطلاع پيدا كنند.
حاج آقا حسين فرمود:
در هنگام خواندن نماز، متوجه شدم كه كنار فرشى كه روى آن ايستاده ام نوشته است ((وقف بالاسر حضرت عليه السلام !)) سريعا فرش را برداريد و سر جاى خود پهن كنيد تا دوباره نماز را شروع كنم .(246)
فراسوى فروتنى
روزى گروهى از برادران عرب زبان كه به حرم امام حسين عليه السلام آمده بودند در نماز جماعت حاج آقا حسين قمى شركت كردند. بعد از اتمام نماز به حضور آقا رسيدند و گفتند: ما به شما اقتدا كرديم در حالى كه اطمينان به صحت قرائت شما نداشتيم ، چون اصل زبان شما ايرانى است ! حاج آقا حسين در پاسخ به آنان با تواضع و فروتنى فرمود: ((من هم اينك نزد شما مى نشينم و حمد و سوره را قرائت مى كنم تا مطمئن شويد.(247)))
رحلت
پس از رحلت آية الله العظمى سيدابوالحسن اصفهانى ، كه مرجعيت عامه شيعه به آية الله العظمى حاج آقا حسين قمى سپرده شد، ايشان از پذيرش و قبول اين مسؤ وليت سنگين بسيار ناراحت و غمگين گرديد. لذا با خواندن نمازهاى حاجت و نماز جعفر طيار از خداوند متعال درخواست مى كرد كه مرگش زود فرا رسد.(248) آية الله سيد محمد هادى ميلانى (ره ) كه ارتباط نزديكى با آن فقيه زاهد داشت در اين باره مى گويد:
((به حرم سيدالشهداء عليه السلام مشرف شدم ، آقا بالاى سر مطهر نشسته بودند؛ به من اشاره نموده ، نزد ايشان رفتم و آقا اظهار داشتند: رياست به من روى آورده و من مى ترسم به دينم لطمه بخورد! من دعا مى كنم شما آمين بگوييد (يا بالعكس ) (سپس فرمودند:) خدايا! اگر اين رياست به دين من مضر است ، جان مرا بگير! و آن قدر گريه كردند كه زمين از آب ديده ايشان تر شد.(249)))
پس از آن ، بيمارى سختى بر آقا عارض شد و ايشان احساس كرد كه خداوند دعايش را اجابت كرده و لحظه ترك اين دنياى فانى فرا رسيده است . سرانجام ايشان دقايقى پس از طلوع آفتاب روز پنجشنبه 14 ربيع الاول 1366 ق . در 84 سالگى به ديار باقى شتافت و جهان اسلام را كه چند ماهى به غم از دست دادن آية الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى عزادار شده بود به فوت فرزانه اى ديگر داغدار ساخت .
جنازه مطهر مرحوم آية الله العظمى قمى ابتدا در شهر بغداد با حضور مسلمانان و مؤ منان آن شهر تشييع و سپس آن را به شهر كربلا روانه ساختند. مردم كربلا با حضور وسيع و كم نظير خود در تشييع جنازه وى ارادت و اخلاص گذشته خويش را بار ديگر به اثبات رساندند و پس از طواف آن پيكر پاك در حرم مطهر حضرت ابى عبدالله الحسين عليه السلام و اقامه نماز ميت ، با جنازه مطهر وى وداع كردند. با انتقال جنازه ايشان به نجف ، مردم با شور و حماسه وصف ناشدنى ، آن را بر دوش خود حمل كرده ، راهى حرم مطهر حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام شدند پس از طواف ، در مقبره شيخ ‌الشريعه اصفهانى (واقع در صحن مطهر) به خاك سپردند.
از مرحوم حاج آقا حسن قمى فرزندان دانشمند و نوادگان فرهيخته اى به يادگار مانده است . آية الله آقا موسى صدر نوه دخترى ايشان مى باشد.(250)
آية الله شاه آبادى
متوفاى 1328 ش .
آسمان عرفان
محمد على محمدى
طلوع ستاره
در سال 1292 ق . در محله حسين آباد اصفهان در خانه آية الله ميرزا محمد جواد بيدآبادى طفلى پا به عرصه وجود نهاد كه او را ((محمد على )) ناميدند.
آية الله بيدآبادى كه خود فقيهى وارسته بود به تربيت فرزندانش همت و توجه فوق العاده اى داشت و به بركت همين تلاش ، فرزندانش هر يك چون ستاره اى تابناك بر تارك حوزه هاى علميه درخشيدند.
كلاس نور
محمد على ، مقدمات علوم را نزد پدر آموخت و آنگاه در كلاس درس برادر بزرگترش (شيخ احمد مجتهد) كه يكى از اساتيد معروف آن روز اصفهان بود حاضر شد و چون به دهمين بهار عمر قدم نهاد در درس آية الله ميرزاهاشم خوانسارى (نويسنده كتاب مبانى الاصول ) شركت نمود و معلم درس رياضيات وى نيز آقا ميرزاعبدالرزاق سرتيپ بود.
در سال 1304 ق . ناصرالدين شاه قاجار، آية الله بيدآبادى را به همراه دو فرزندش محمد على و على محمد به تهران تبعيد كرد و محمد على در تهران در درس فقه و اصول آية الله ميرزا حسن آشتيانى - كه خود از شاگردان بزرگ آية الله شيخ مرتضى انصارى بود - شركت نمود و فطرت توحيدى و عشق به شناخت معارف الهى او را به درس فلسفه حكيم بزرگ ميرزا ابوالحسن جلوه مشتاق ساخت .
ميرزا محمد على نخستين سالهاى بلوغ را پشت سر مى گذاشت كه در كلاس ‍ درس عرفان نشست و آنگاه كه وارد هيجدهمين سال عمر خود شد در سال 1310 ق . به درجه اجتهاد نايل آمد.
او در سال 1312 ق . اولين و بهترين استاد خود يعنى پدر مهربانش را از دست داد ولى اين حادثه تلخ نتوانست در روح او خللى ايجاد كند و به رغم مشكلات فراوان به تحصيل ادامه داد. وى حدود شانزده سال در تهران اقامت كرد و در اين مدت علاوه بر تحصيل به تدريس اشتغال داشت .(251)
در سال 1320 ق . ميرزا محمد على به قصد عزيمت به نجف اشرف و حضور در درس آية اله العظمى محمد كاظم خراسانى (مشهور به آخوند خراسانى ) ابتدا راهى اصفهان شد و پس از دو سال اقامت در آنجا راهى نجف گرديد. در اين سفر مادر و پدر همسرش نيز او را همراهى مى كردند.
در اين زمان ميرزا محمد على با آنكه خود مجتهد بود با شور و شوقى وصف ناپذير درس آخوند خراسانى حاضر مى شد. اقامت ايشان در نجف هفت سال طول كشيد و طى آن توانست در دو دوره كامل درس خارج اصول آخوند شركت كند كه نتيجه آن يك دوره شرح بر كتاب كفاية الاصول است كه به قلم ايشان نگارش يافته است .
همچنين ايشان در نجف در درس آية الله شيخ فتح الله شريعت (شيخ ‌الشريعه ) و آية الله ميرزا محمد حسن خليلى شركت مى جست .
پس از رحلت آخوند خراسانى - كه آقا ميرزا محمد على براى ايشان احترام فوق العاده قائل بود و او را عقل مجسم مى شمرد - جناب ميرزا راهى سامرا شد تا از خرمن علوم آية الله العظمى ميرزا محمد تقى شيرازى خوشه چينى كند. ايشان پس از درس استاد در جايگاه تدريس مى نشست و بسيارى از شاگردان استاد در كلاس او شركت مى كردند در اين ميان ميرزاى شيرازى خود نيز به آية الله شاه آبادى توجه ويژه اى داشت و به همين دليل است كه آية الله شاه آبادى يكى از شش نفرى است كه از ميرزاى شيرازى گواهى اجتهاد دريافت كرده است . چنانكه آيات عظام شيخ ‌الشريعه اصفهانى ، سيد اسماعيل صدر، شريانى ، ميرزا خليل تهرانى هم به عارف كامل شاه آبادى گواهى اجتهاد داده بودند.(252)
بازگشت
آيت حق ، شاه آبادى بعد از هشت سال اقامت در عراق به رغم ميل باطنى خود و به خاطر درخواست مادرش - كه دورى از ديگر فرزندان كاسه صبرش را لبريز كرده بود - به طرف ايران حركت كرد و آنگاه كه علماى سامرا دريافتند كه ايشان در حال آماده سازى وسايل سفر براى حركت به طرف ايران است با اصرار زياد از ايشان خواستند كه در سامرا بماند ولى ايشان رضايت مادر را كه رضايت خداوند در آن بود به تدريس و اقامت در سامرا ترجيح داده و به طرف اصفهان به راه افتاد.
چون مردم تهران از ورود آية الله شاه آبادى به ايران مطلع شدند از ايشان خواستند كه به تهران برود و وى پذيرفت و چون منزل ايشان در خيابان شاه آباد (جمهورى اسلامى كنونى ) بود به آية الله شاه آبادى معروف شد.
ايشان نخست در منزل اقامه جماعت و سخنرانى مى نمود و بعد به سبب كمبود جا سنگر را به مسجد سراج الملك منتقل كرد.
آن بزرگوار از سال 1330 ق . تا 1347 ق . در تهران اقامت داشت . در آن زمان چون تازه رضاخان به قدرت رسيده بود يكى از مهم ترين اقدامات آية الله شاه آبادى مبارزه با ظلم ستم شاهى وى بود، چنانكه امام ((قدس سره )) مى فرمايند:
((مرحوم آية الله شاه آبادى علاوه بر آنكه يك فقيه و عارف كامل بودند يك مبارزه به تمام معنا هم بودند.))(253)
در اوج خفقان رضاخانى ، آية الله شاه آبادى ، از علماى تهران و ديگر شهرها خواست كه در اعتراض به ستمهاى شاه در پناه حضرت عبدالعظيم در شهر رى گرد آمده ، متحصن شوند. ولى علما نتوانستند ايشان را همراهى كنند ودر حالى كه تنها دو نفر ايشان را همراهى مى كردند دست از مبارزه خود برنداشت و چون ماه محرم بود همه روزه با سخنرانيهاى كوبنده فجايع رژيم را براى مردم بازگو مى نمود.
آن بزرگوار حدود پانزده ماه به تحصن ادامه داد و آنگاه در سال 1347ق . راهى شهر مقدس قم شد. و به تعليم و تربيت طلاب علوم دينى همت گمارد.(254)
سر عشق
يكى از افرادى كه از محضر اين عالم بزرگ كسب فيض نمود امام امت (ره ) است كه نزد آية الله شاه آبادى كتابهاى عرفانى فصوص الحكم ، مفتاح الغيب و منازل السائرين را فراگرفت . امام (ره ) چگونگى آشنايى خود با آية الله شاه آبادى را چنين توضيح مى دهد:
((من پس از آنكه توسط يكى از منسوبين مرحوم شاه آبادى با ايشان آشنا شدم ، در مدرسه فيضيه ايشان را ملاقات كردم و يك مساءله عرفانى از ايشان پرسيدم . شروع كردند به گفتن ، فهميدم اهل كار است . به دنبال ايشان آمدم و اصرار مى كردم كه با ايشان يك درس داشته باشم و ايشان در ابتدا قبول نمى كردند تا به گذر ((عابدين )) - يكى از محلات قم - رسيديم و بالاخره ايشان كه فكر مى كرد من فلسفه مى خواهم قبول كردند.
ولى من به ايشان گفتم كه فلسفه خوانده ام و عرفان مى خواهم و ايشان دوباره بنا را گذاشتند بر قبول نكردن و من باز هم اصرار كردم ، تا بالاخره ايشان قبول كردند و من حدود هفت سال نزد ايشان فصوص و مفتاح الغيب خواندم .))
آية الله شاه آبادى به امام علاقه زيادى داشت به گونه اى كه هر گاه مى خواست او را صدا كند بدون آوردن پسوند يا پيشوندى همان گونه كه پدران فرزندان خود را صدا مى كنند مى فرمود روح الله ! آرى ، او امام را روح خدا مى دانست . البته علاقه امام هم به استادش بسيار زياد بود تا آنجا كه هر گاه از ايشان نامى به ميان مى آورد مى فرمود: روحى له الفداء، جانم فداى او باد! اين مطلب در كتابهاى امام (ره ) بخصوص در كتابهاى عرفانى ايشان كاملا مشهود است .(255)
يكى ديگر از افرادى كه در قم از خرمن علم آيت حق ، شاه آبادى خوشه ها چيد آية الله العظمى سيد شهاب الدين مرعشى نجفى است .
آهنگ رجعت
آية الله شاه آبادى هفت سال در قم اقامت گزيد. زمانى نيز مردم تهران به قم آمده ، از ايشان خواستند به تهران مراجعت كند و وى به رغم ميل باطنى خود، در پى احساس وظيفه در سال 1354 ق . راهى تهران شد. ابتدا حدود دو سال در مسجد امين الدوله - واقع در بازار چهل تن - به امامت جماعت و ارشاد و هدايت پرداخت و آنگاه كه يكى از شبستانهاى مسجد جامع - كه قبل از آن تبديل به انبار شده بود - آماده شد، نماز و سخنرانى را بدانجا منتقل نمود و از آن پس مسجد جامع سنگر مبارزه با رضاخان گرديد.(256)
شير بيشه حق
در موقعيتى كه رضاخان تمام مساجد و منابر را تعطيل نموده بود آية الله شاه آبادى هيچ گاه نماز و سخنرانى اش قطع نشد. زمانى هم كه رضاقلدر پوشيدن لباس روحانيت را ممنوع كرده بود او فرزندانش را به روحانى شدن و پوشيدن لباس مقدس روحانيت تشويق كرد و به بركت هميت تلاش ‍ مخلصانه هفت تن از فرزندان ايشان روحانى شدند.
ماءموران رضاخان ، براى آنكه بتوانند صداى حق طلب آية الله شاه آبادى را خاموش كنند، منبر او را از مسجد جامع دزديدند ولى از آن پس ايشان ايستاده سخنرانى مى كرد و مى گفت
((منبر سخن نمى گويد اگر مى خواهيد سخنرانى تعطيل شود، بايد مرا ببريد و من هر روز قبل از اذان صبح تنهايى از منزل به طرف مسجد مى آيم ، اگر عرضه داريد آن وقت بياييد و مرا دستگير كنيد))!
بر پايه اين گفتار شجاعانه روزى عده اى روباه صفت براى دستگيرى شيخ عارف به مسجد جامع حمله ور شدند و با بى شرمى تمام همچون لشكر يزيد چكمه پوشان وارد مسجد شدند كه ناگاه آيت حق نهيبى بر آنها زد و همگى آنها پا به فرار گذاشتند و براى دستگيرى ايشان در بيرون مسجد كمين كردند و آنگاه كه آية الله شاه آبادى از مسجد خارج شد فرمانده آنها رو به شيخ عارف كرد و گفت : ((آقاى شاه آبادى ! آقاى شاه آبادى ! تو بايد همراه ما بيايى كلانترى !))
آية الله شاه آبادى ايستاد و در حالى كه ابروانش به هم گره خورده بود گفت : ((برو به بزرگترت بگو بياد!)) و به راه خود ادامه داد.(257)
فقيه بيدار
از ديگر اقدامات فرهنگى و ابتكارات آية الله شاه آبادى برپايى جلسات سخنرانى خانگى - دور از چشم ماءموران رژيم - بود كه نقش مهمى در مبارزات و آگاهى سياسى مردم ايفا مى كرد.
شيخ عارف كامل از تعليم و تربيت كودكان و نوجوانان نيز غافل نبود و در پى اين مقصود منزل شخصى خود را به تدريس و تعليم نونهالان اختصاص ‍ داده بود. او چند مرد صالح و مؤ من انتخاب كرد كه به دانش آموزان درس ‍ بدهند و خود نيز بر كار مدرسه نظارت داشت و هفته اى يك بار با سخنرانى براى دانش آموزان و اولياى آنها، آنها را در حفظ شعاير اسلام راهنمايى مى كرد.
آيت حق براى امر به معروف و نهى از منكر اهميت زيادى قائل بود و در انجام اين واجب الهى از مردم و اهالى مسجد هم استمداد مى جست . چنانكه آورده اند پزشكى كه در همسايگى ايشان بود با آوردن معلم موسيقى و وسايل آن ، موجبات ناراحتى ايشان و همسايگان را فراهم كرده بود و چون حضرت آية الله شاه آبادى از او خواست كه از اين عمل شيطانى دست بردارد قبول نكرد!
آيت حق در سخنرانى شب جمعه فرمود:
((خوب است از اين پس هر كسى از جلو مطب اين دكتر مى گذرد با خوشرويى از او بخواهد كه از اين عمل دست بردارد.))
چند روز گذشت . پزشك هر روز با دهها مراجعه كننده مواجه مى شد كه همگى بدو تذكر مى دادند كه دست از اين عمل بردارد. او چاره اى جز تعطيل كردن كلاس نديد و آنگاه كه با آية الله شاه آبادى مواجه شد گفت :
((آقاى شاه آبادى ! با قدرت ملت كار را تمام كردى ... من جواب مراجع قضايى و قانونى را مى توانستم بدهم ولى هرگز درباره اين روش مردمى نينديشيده بودم .))
آرى ، بر اثر تلاش خستگى ناپذير ايشان و ديگر مؤ منان كليه مراكز فساد در مدت كوتاهى از آن منطقه برچيده شد.(258)
قافله سالار نور
مهم ترين اقدام فرهنگى ايشان تدريس و بعد از آن تاءليف است .
وى در حوزه علميه قم روزى نه تا ده درس تدريس مى كرد و نكته جالب توجه اينكه هر يك از علما كه در درسى از درسهاى ايشان شركت مى كرد، استاد را در همان رشته خاص بسيار مى ستود؛ چنانكه امام (ره ) كه در درسهاى عرفان ايشان حاضر مى شد استادش را در عرفان فوق العاده مى ستود و آية الله ميرزا هاشم آملى (ره ) معتقد بود مهارت ايشان در فقه و اصول بيش از فلسفه و عرفان است .
آنچه ايشان تدريس مى نمود عبارت بود از: 1. فقه و اصول (دوره سطح و خارج )
2. تفسير
3. عرفان
4. فلسفه و منطق و... كه دانش پژوهان بسيارى از آنها استفاده مى كردند.(259) در ذيل نام چند تن از آنان را يادآور مى شويم :
1. حضرت امام خمينى (ره )
2. آية الله حاج شهاب الدين مرعشى نجفى
3. آية الله حاج ميرزا هاشم آملى
4. آية الله شيخ محمد رضا طبسى نجفى
5. آية الله حاج محمد ثقفى تهرانى (پدر همسر حضرت امام ) و...
پربهاتر از خون شهيدان
از شيخ عارف كامل كتابهاى فراوانى بر جا مانده كه برخى از آنها چاپ شده و بعضى ديگر هنوز به چاپ نرسيده است . در اين مياه ، بعضى از رساله ها و كتابهاى چاپ نشده ايشان ، پس از رحلت استاد در اختيار حضرت امام (ره ) قرار داشت كه در سال 1343 ش . در حمله ساواك به كتابخانه و منزل امام در قم همراه آثارى از امام راحل ربوده شد.
اينك مرورى بر آثار آية الله شاه آبادى :
1. شذرات المعارف نام ديگر اين كتاب حرام الاسلام است و در ايران چند بار به چاپ رسيده است . اين كتاب در دو جلد جيبى و درباره مطالب اخلاقى و مبارزه با تهاجم فرهنگى است .
2. رشحات البحار. عربى و شامل 3 بخش است : الف : القرآن والعترة ب : الايمان والرجعه ج : الانسان والفطرة .
3. مفتاح السعاده فى احكام العبادة (توضيح المسائل )
4. حاشيه نجاة العباد: چنانكه از نام آن برمى آيد شامل حاشيه هايى است كه ايشان بر كتاب نجاة العباد استاد بزرگ شيخ محد حسن صاحب جواهر نوشته است .
5. منازل السالكين : موضوع اين كتاب اخلاق است كه در هزار منزل تنظيم شده است .
6. حاشيه كفاية الاصول آخوند خراسانى
7. حاشيه فصول الاصول
8. رسالة العقل والجهل
9. تفسيرى مشتمل بر توحيد، اخلاق و سير و سلوك
10. چهار رساله درباره نبوت عامه خاصه و تعدادى كتب و رساله ديگر.(260)
آخرين منزل هستى
و سرانجام در ساعت 2 بعدازظهر روز پنجشنبه سوم آذر 1328 ش . (سوم صفر 1369 ق .) پس از هفتاد و هفت سال عمر پر بركت روح او به ملكوت اعلى پرواز كرد.
جنازه پاك او با تشييع هزاران نفر از مردم مؤ من به حضرت عبدالعظيم منتقل و در مقبره شيخ ابوالفتوح رازى (مفسر بزرگ ) مدفون گشت .
فرزندان
آية الله شاه آبادى ده فرزند پسر داشت كه هفت تن آنان روحانى مى باشند. در ذيل بخشى از زندگى يكى از فرزندان رشيد ايشان شهيد حجة الاسلام والمسلمين حاج شيخ مهدى شاه آبادى را از نظر مى گذرانيم .
ايشان در سال 1309 ش . متولد و در چهار سالگى به منظور فراگيرى قرآن مجيد راهى مكتب خانه شد و پس از دو سال راه دبستان را پيش گرفت . آنگاه كه چهاردهمين بهار عمر خود را مى گذراند وارد مدرسه علميه هروى شد و پس از سپرى كردن دوره هاى مقدماتى راهى شهر مقدس قم شد.
او كتاب رسائل را از آية الله مشكينى ، مكاسب را از آية الله ستوده و كفاية الاصول را از آية الله مجتهدى آموخت و در 25 سالگى در كلاس درس ‍ خارج فقه و اصول نشست . اساتيد او در درس خارج ، حضرت امام (ره ) و آيات عظام بروجردى ، گلپايگانى و اراكى بودند.
شروع مبارزات شيخ مهدى از زمان مبارزات مجاهد بزرگ آية الله كاشانى و رويدادهاى ملى شدن صنعت نفت بود. وى در سال 1332 پس از كودتاى ننگين 28 مرداد براى اولين بار دستگير و زندانى شد. اوج گيرى مبارزات ايشان هنگامى بود كه امام (ره ) براى سرنگونى فرعون زمان به مبارزه برخاسته بود و شيخ مهدى هم سعى مى كرد به دنبال امام باشد و به همين سبب چندين بار زندانى و شكنجه شد. آخرين زندان ايشان در سال 1357 ش . بود كه در سوم بهمن سال - چند روز قبل از ورود امام (ره ) به ايران - از زندان آزاد شد.
حجة الاسلام شاه آبادى پس از پيروزى انقلاب مسؤ وليتهاى زيادى به عهده داشت كه به بعضى از آنها اشاره مى شود: عضويت در شوراى مركزى كميته انقلاب اسلامى ، عضو هسته مركزى جامعه روحانيت مبارز، نمايندگى امام در هياءت بررسى عملكرد بنياد مستضعفان ، نمايندگى دوره اول و دوم مجلس شوراى اسلامى .
و سرانجام اين مجاهد نستوه كه در عشق به جبهه ها و رزمندگان مى سوخت براى چندمين بار در تاريخ پنج ارديبهشت 1363 ش . راهى جبهه هاى نور عليه ظلمت شد و در عصر پنجشنبه ششم ارديبهشت در جزاير مجنون ، خمپاره اى در كنارش فرود آمد و او به سوى پروردگار خود بال گشود و به خيل شهدا پيوست .
پيكر مطهر اين شهيد عزيز به تهران منتقل شد و در بهشت زهرا در كنار ديگر شاهدان گلگون كفن آرميد.(261)
سيد محسن امين
متوفاى 1331 ش .
آل امين در گذشته هاى دور قبيله ((قشاقش )) يا ((قشاقيش )) شهرت داشت و در حله روزگار مى گذراند. دست سرنوشت اين مردم سخت كوش ‍ را به ((حبل عامل )) كوچاند مدتى پس از مهاجرت ، ستاره اى به نام سيد محمد امين در آسمان رياست قبيله درخشيد و بدين ترتيب ((امين )) زيور جاودان اين خاندان شد. خاندانى كه از وابستگان اهل بيت پيامبر عليهاالسلام به شمار مى آمد و نسب به امام على بن الحسين مى رساند.
عبدالكريم فرزند رئيس سيد على و نوه سيد محمد امين بود. از پيوند اين نيك مرد عابد با دختر شيخ محمد حسين فلحه - دانشور پاك نهاد جبل عامل - گوهرى پديد آمد كه سيد محسن نام گرفت ، روستاى ((شقرا)) را شهرتى جاودان بخشيد و سال 1284 ق . را به عنوان سال ميلاد خويش ، تاريخى به ياد ماندنى ساخت .
سيد محسن قرآن ، نوشتن ، شنا و اسب دوانى را به يارى پدر، مادر و خويشاوندان آموخت . چون به 6 سالگى گام نهاد، به نحو و خوشنويسى روى آورد و از محضر دانشوران قبيله كامياب شد. در 1297 ق . به روستاى ((عيثاالزط)) شتافت و از سيد جواد مرتضى دانشمند آن سامان بهره گرفت .
توقف در ((عيثاالزط)) تا حدود 1300 ق . به دراز كشيد و با هجرت سيد جواد به عراق پايان پذيرفت . سيد محسن در اين روستا با پرهيزگارى به نام شيخ محمد دبوق آشنا شد. مردمى هوشمند، پارسا، شيفته دانش و اديب كه سيد محسن آشنايى با او را نعمتى الهى مى دانست . شرح قطر، صرف ، شرح ابن ناظم بر الفيه ، شرح جاربردى بر كافيه و مغنى از اندوخته هاى فرزند عبدالكريم در ((عيثاالزط)) بود.
با مهاجرت سيد جواد نوجوان ((شقرا)) در پى استادى ديگر برآمد، سرانجام در 1301 ق . به بنت جبيل رفت و همواره شيخ محد دبوق از محضر سيد نجيب فضل الله حسنى عينائى و شيخ موسى شراره بهره برد. در اين سالها دوست صميمى اش شيخ محد دبوق به خدمت نظام فرا خوانده شد و سيد محسن ديگر بار تنها ماند. حضور در بنت جبيل تا 1304 ادامه يافت . در اين سال شيخ موسى شراره ديده از جهان فرو بست و فرزند عبدالكريم كه تا بحث استصحاب معالم پيش رفته بود. ناگزير در جستجوى استادى ديگر برآمد استادى كه هرگز نيافت و چون توان مالى نداشت ، هواى جنوب از سر برون كرده به گوشه نشينى ، تدريس و مطالعه روى آورد. ولى دريغ كه سرنوشت آسودگى بروى نمى پسنديد. ستاره ((شقرا)) به خدمت نظام فرا خوانده شد و براى گريز از اين امر سفرى دراز آغاز كرد. او پس از مدتى به وطن بازگشت تا رنج سفر ناخواسته از پيكر برون سازد، ولى با بيمارى مرگ مادر روبرو شد.

next page

fehrest page

back page