درگذشت
محدث قمى پس از عمرى تلاش و خدمت به اسلام و مسلمين و
تحمل سختيها و مرارات زمان بويژه در اواخر عمر كه مصادف با توطئه هاى دشمنان اسلام
و دين زدايى رضاخانى بود، در شب سه شنبه بيست و دوم ذيحجه
سال 1359 ق . بدرود حيات گفت و پس از تشييع در صحن مطهر على عليه السلام (نجف )
در جوار استادش مرحوم حاجى نورى به خاك سپرده شد.
آية الله غروى اصفهانى
متوفاى 1312 ش .
غدير انديشه
محمد صحتى سردرودى
از نخجوان تا نجف
ديار نخجوان و آذربايجان از ديرباز سرزمينى مسلمان نشين و عالم خيز بوده است و ما
تاريخ قفقاز و نخجوان را بيشتر با شخصيتهاى سرشناس و درخشان آن مى شناسسيم .
خاندان محقق غروى از آن خانواده هاى متدينى بودند كه
نسل در نسل در آن ناحيه سكونت داشتند و هميشه ميان مردم جايگاه ممتازى را دارا بودند. از
اجداد و نياكان محقق ، تنها نام نيكى در تاريخ مانده است كه به ترتيب و
اجمال نام برده مى شوند:
پدرش ((حاج محمد حسن )) كه تاجرى درست كار و ديندار بود فرزند ((على اكبر)) و
نواده ((حاج محمد حاتم نخجوانى )) است .(168)
پس از آنكه در سال 1243 ق . قرارداد تركمانچاى با دستهاى خيانت پيشه قاجاريان
امضا شد و در نتيجه شوم آن ، بخشى از سرزمين پاك ايران (قفقاز و نخجوان و قسمتى از
آذربايجان ) از پيكر پاك ايران عزيز جدا گشت ، مسلمانان آن سوى رود ارس دچار بلاهاى
بزرگ و درد و رنجهاى سنگينى گشتند و در زير فوج فاجعه ها و در حصار حادثه ها
خرد شدند. گروهى مردند، گروهى ساختند و سوختند و گروهى ديگر هجرت را
برگزيده ، از خانه و كاشانه چشم پوشيده ، تنها جان به سلامت بردند. حاج محمد
اسماعيل نخجوانى (پدر بزرگ محقق غروى ) از اين گروه اخير بود كه به همراه خانواده
اش به شهر قهرمان خيز تبريز كوچيد.
اما در تبريز هم اوضاع را مساعد نديد و پس از چند صباحى به شهر اصفهان روى آورد.
ساليانى را در آن شهر سپرى ساخت تا آنجا كه خود و فرزندانش به (( اصفهانى ))
شهرت يافتند. ولى ديرى نپاييد كه خاندان نخجوانى از اصفهان هم كوچ كردند تا
بالاخره به شهر زيارتى و مذهبى كاظمين پناه بردند و همانجا را براى خود وطن اختيار
كردند و در آنجا حاج محمد حسن اصفهانى (پدر غروى اصفهانى ) براى خود اسم و رسمى
يافت .
حاج محمد حسن ديگر آن مرد غريب نبود كه روزى پس از روزگارى آوارگى روى به شهر
كاظمين آورد. اكنون همه او را مردى محترم ، پر خير و با كفايت مى شناختند. بگذريم از
اينكه او در ميان مردم و تاجران سرشناس عراق به نيك مردى و كارسازى پرآوازه بود و
در حوزه بزرگ آن روز نجف هم تاجرى صاحب نام و آبرومند بود و همگان وى را با شهرت
((معين التجار)) گرامى مى شمردند.(169)
مولود كاظمين
اقبال خوش معين التجار، بيش از همه آنگاه به اوج رسيد كه از لطف خدا، او صاحب پسرى
سالم و كامل گشت .
روز دوم محرم سال 1296 ق . آسمان كاظمين هم مانند ديگر شهرهاى مسلمان نشين ، بوى
كربلا و عطر عشق و عاشورا مى داد. همزمانى اين تولد مبارك با ماه حماسه هاى هميشه
جاويد حسينى ، سبب شد كه كودك كاظمين و مولود محرم ((محمد حسين )) ناميده شود.
حديث اشتياق
حاج محمد حسن معين التجار تنها همان يك پسر را داشت و دلخوش بود كه وى مى تواند
پس از مرگش راه او را در جهان تجارت دنبال كند. اما پسرش محمد حسين در سر سودايى
ديگر و فكرى فراتر از فكر پدر داشت . جوان پر جنب و جوش كاظمين تنها آرزويش اين
بود كه پدرش اجازه دهد تا راه كمال طلبى و دانشجويى پيش گيرد.
محمد حسين هر گاه فرصت را مناسب مى ديد، آرزوى خود را با پدر در ميان مى نهاد و با
اصرار از او مى خواست كه رضايت دهد تا وارد حوزه معارف اسلامى شود. اما پدر كه
پسرى جز او نداش ، راضى به اين كار نمى شد.
اما هر چه زمان پيشتر مى رفت اشتياق محمد حسين به
تحصيل علوم اسلامى بيشتر مى شد و پدر خود را بيشتر از پيش پيرتر احساس مى كرد و
با جديت از پسر مى خواست كه فن تجارت را ياد گيرد و فكر طلبه شدن را از سر
بيرون كند. چيزى كه اين مشكل را از سر راه جوان
كمال جوى كاظمين برداشت تنها يك توسل به حضرت باب الحوائج امام موسى كاظم
عليه السلام بود. او خود مى گويد:
((آن روز هم مثل هر روز با پدرم در نماز جماعتى كه عصرها در صحن مطهر كاظمين برپا
مى شد شركت جسته بودم . نماز تمام شده بود اما صفوف نمازگزاران هنوز به هم
نخورده بود. من در حالى كه زانوى غم در بغل گرفته بودم ، با فاصله اندكى پدرم را
مى پاييدم كه ديدم با يكى از تجار بغداد گرم صحبت است . همچنانكه نشسته بودم
داشتم در آتش اشتياق مى سوختم . چشمم در گنبد زيباى امام كاظم عليه السلام بود كه ...
عنان از كف هر صاحب دلى مى ربود. در اين حال از دلم گذشت كه اى باب الحوائج ، اى
موسى بن جعفر، تو عبد صالح و از بندگان برگزيده خدايى و در پيش حضرت حق
آبرودارى ، تو را چه مى شد اگر از خدا مى خواستى
دل پدرم را به من نزديكتر مى كرد تا با تصميم من - كه چيزى جز
تحصيل علم و كمال در مكتب شما نيست - راضى مى شد... در همين انديشه ها بودم كه ديدم
پدرم صدايم مى كند:
محمد حسين ! محمد حسين ، پسرم ! اگر هنوز هم آرزومندى كه به حوزه بروى تا دروس
اسلامى بخوانى برو! از طرف من خاطرت جمع باشد، ناراحت نمى شوم ... اگر دلت مى
خواهد به نجف اشرف بروى برو!(170)
از آن روز زندگانى محقق غروى آغازى ديگر داشت كه خشنودى پدر را نيز همراه داشت با
خيالى آسوده راه نجف اشرف در پيش گرفت تا روح تشنه اش را از چشمه هاى جوشان علم
و حكمت و عرفان علوى سيراب سازد.
استادان و سرچشمه هاى نور
كودك كاظمين هنوز در فصل بهاران زندگى بود. تازه در باغ خرم حيات ، نونهالى
سرسبز بود كه توانست هنر ظريف خط و خوشنويسى را - آن هم در انواع گوناگون آن -
ياد گيرد. از آنجا كه آن روزها هم چون روزگاران گذشته ، صنعت خط از هنرهاى بديع و
چشمگير بود، مهارت محمد حسين ، آن هم در دوران كودكى وى را در ميان آشنايان زبانزد
ساخت . پدر هم كه به استعداد درخشان فرزندش پى برده بود، با تمام توان
وسايل تحصيل و ترقى او را در حوزه علميه نجف فراهم ساخت تا اين استعداد
زلال و جوشان هر چه بهتر و بيشتر شكوفا گردد.
محمد حسين در دهه دوم زندگى (در سال 1314 يا1315 ق ) بود كه پا به حوزه بزرگ
نجف نهاد و چيزى نگذشت كه مراحل كمال را در دروس مقدماتى يكى پس از ديگرى پشت
سر گذاشت و بزودى در حلقه درس بزرگترين اساتيد حوزه آن روز شركت جست .
استادان او در مرحله سطح و خارج ، به ترتيبى كه در تاريخ و كتابهاى تراجم نوشته
اند، عبارت بودند از:
1. شيخ حسن تويسركانى (متوفاى 1320 ق .)
محمد حسين غروى ، پيش از همه ، پله هاى نخست ترقى و تعالى را به پيروى از او
پيمود، درس تلاش و تقوا را از او ياد گرفت و بيست و چهار بهار از عمرش مى گذشت
كه استادش تويسركانى رحلت كرد.
2. آية الله سيد محمد طباطبايى فشاركى (1253 - 1316 ق .)
محقق غروى نتوانست بيش از دو سال از محضر پرفيض اين استاد خليق و بزرگوار بهره
مند گردد. آية الله فشاركى تا سال 1312 ق . در سامرا سكونت داشت .
3. حاج آقا رضا همدانى (1250 - 1322 ق .)
حضور در درس و بحث آية الله همدانى كه بيشتر با اثر بزرگش كتاب ((مصباح
الفقيه )) شناخته مى شود، چندان طولى نكشيد و محقق غروى بيست و ششمين
سال از زندگانى را سپرى مى ساخت كه اين استاد بزرگوارش هم به ديار باقى
شتافت .
4. آية الله آخوند خراسانى (1255 - 1329 ق .)
آقا محمد حسين جوانى بيست ساله بود كه به حوزه درس آخوند خراسانى راه يافت و تا
آخر عمر آخوند، كه سيزده سال پس از آن به درازا كشيد به طور مرتب در حلقه درس
اصول آخوند شركت جست و در همين سالها بود كه بيشترين بخش از شرحش بر كفاية
الاصول را نگاشت . او از شاگردان طراز اول آخوند بود و تا ايشان زنده بود به احترام
او از تدريس مستقل و متشكل اجتناب مى كرد و روزى كه آخوند در گذشت آقا محمد حسين مردى
بزرگ سرشناس شده بود و در حالى كه تنها سى و سه
سال از عمرش مى گذشت پس از وفات آخوند در جاى وى نشست و از مدرسان بنام و
پرآوازه نجف گشت .
محقق غروى در نزد اين چهار استاد بزرگوارش بيشتر علم فقه و
اصول خواند. اما استادان وى در حكمت و فلسفه عبارتنداز:
5. حكيم محمد باقر اصطهباناتى شيرازى (متوفاى 1326 ق .)
حكيم اصطهباناتى تنها تا سال 1319 ق . در نجف بود و آقا محمد حسين در حدود چهار يا
پنج سال از محضر اين استاد فرزانه ، استفاده كرده است .(171)
6. شيخ احمد شيرازى (متوفاى 1322 ق .)
با عنايت به تاريخ وفات وى مى توان گفت كه محقق غروى بيشترين بهره را از اين
استاد حكيم مى توانست ببرد ولى عجيب اين است كه حتى بيشتر كسانى كه زندگانى
علامه غروى را نوشته اند از اين استاد نام نبرده اند!(172)
روايت ياران
داستان دوستان حكايتى بس دلكش و آموزنده است و كارساز بودنش در شناخت شخصيتها
چنان پر اهميت است كه سعدى مى گويد:
من آنگه بگويم كه تو كيستى
|
اما از ياران علامه غروى چيزى ننگاشته اند تنها از چند شخصيت يادى شده است كه نام مى
بريم :
1. بزرگ عارف معاصر آية الله ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى .
2. ميرزا على اصغر ملكى تبريزى .
3. ميرزا حبيب ملكى تبريزى .
ميرزا على اصغر و ميرزا حبيب دو برادر و پسر عموهاى ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى
بودند.
آية الله غروى با هر سه بزرگوار رفت و آمد داشت اما بيش از همه با ميرزا على اصغر
ماءنوس بود(173) ... رفاقت و مصاحبت با عارف
واصل ميرزا جواد آقا ملكى هم از دير باز برقرار بود. علامه غروى و ميرزا جواد آقا هر دو
از شاگردان حاج آقا رضا همدانى بودند و تا
سال 1320 ق كه ميرزا جواد آقا از نجف به ايران بازگشت با هم ماءنوس بودند. پس از
آن نيز توسط نامه از حال همديگر با خبر مى شدند.(174)
4. فقيه اصولى ميرزا محمد حسين نايينى (1277 - 1355 ق .)
ميرزاى نايينى و غروى اصفهانى ارتباط تنگاتنگى با هم داشتند و در مواقع دشوار ياور
و ياور يكديگر بودند.
5. آية الله سيد احمد كربلايى تهرانى (م 1322 ق .)
مشايخ
بزرگان بسيارى براى علامه غروى اجازه نامه روايتى نوشته اند كه براى نمونه
دانشمندان و انديشوران زير را مى توان نام برد:
1. بزرگ محدث معاصر حاج ميرزا حسين نورى طبرسى ، گردآورنده مجموعه روايتى
شيعه ، مستدرك الوسائل (175)
2. آية الله سيد حسن صدرالدين موسوى معروف به صدر كاظمى نويسنده كتاب تاءسيس
الشيعه و...(176)
3. ميرزا محمد باقر اصطهباناتى شيرازى
4. شيخ احمد شيرازى مشهور به ((شانه ساز))
5. شيخ الشريعه اصفهانى .(177)
در آسمان آثار و ابتكار
مهم ترين امتيازى كه در آثار نابغه نجف ديده مى شود استدلالى و ابتكارى بودن آنهاست
كه حكايت از ژرف نگرى و دقت نظر او مى كند و همين است كه او را يكى از استوانه هاى علم
اصول و حكيم ژرف انديش و عارف پارسا و زاهد شب زنده دار، مشهور و پرآوازه كرده است
و اين همه را آثار او و به زبان رسا حكايتگرند.
حال بخشى از آثار ماندگار او را در اينجا مى آوريم :
الف - علم اصول
1. الاجتهاد والتقليد والعداله (178)
2. الاصول على النهج الحديث #
3. الطلب والارادة عندالامامية والمعتزلة والاشاعرة#
اين سه كتاب در يك مجلد بزرگ با نام (( بحوث فى
الاصول )) چاپ شده است .
4. چندين رساله در مباحث مختلف اصولى
5. حاشيه بر رساله قطع شيخ انصارى
6. نهاية الدرآية فى شرح الفاية ، در چهار جلد#
در مورد اين كتاب كه بزرگترين اثر علامه غروى در علم
اصول است تجليل و تعظيم بسيار شده است . به راستى كه اين شرح ، نهايت درايت را
داراست و اگر برتر از كتاب كفايه نباشد كمتر از آن نيست .(179)
ب - علم فقه
7. كتاب الاجارة#
8. صلاة الجماعة#
9.صلاة المسافر#
اين سه كتاب هم بتازگى در يك مجلد با نام ((بحوث فى الفقه )) انتشار يافته است .
10. حاشية كتاب المكاسب #
حاشيه بر مكاسب شيخ انصارى ، معروف ترين اثر فقهى علامه غروى است كه پس از
گذشت دو سال از وفاتش در دو جلد بزرگ به قطع رحلى انتشار يافت .
11. حاشيه بر كتاب الطهاره شيخ اعظم انصارى .
12. چندين رساله فقهى
13. سه منظومه درباره اعتكاف ، روزه و نماز جماعت #
14. الوسيلة توضيح الماسئل به زبان عربى#
15. ذخيرة العباد. توضيح المسائل فارسى#
ج - فلسفه و حكمت
16. تحفة الحكيم . منظومه اى است به سبك منظومه حكيم سبزوارى در حكمت متعاليه .
تحفه حكيم از همان روزهاى نخستين انتشارش مورد توجه
اهل فن بوده و بعضى از حكما و نويسندگان به شرح آن دست زده اند.
17. رسالة فى اثبات المعادالجسمانى#
18. حاشيه بر اسفار ملاصدرا.
19. مكاتبات فلسفى و عرفانى#
مجموعه اى است از 14 نامه در شرح و تحليل دو بيت شعر از عطار نيشابورى آنجا كه مى
گويد:
در كمال عز خود مستغرق است
|
او بسر نايد زخود آنجا كه اوست
|
كى رسد عقل وجود آنجا كه اوست
|
نيمى از نامه ها از حكيم غروى اصفهانى و نيمى ديگر از عارف معروف سيد احمد كربلايى
است كه ديدگاه يكديگر را به نقد و بررسى نشسته اند.
حاصل آن مناظرات علمى اين اثر جاويد گشته است .
20. تفسير قرآن اين تفسير كه گويا نيمه تمام مانده تاكنون چاپ نشده است .
21. الانوارالقدسيه# مجموعه دل انگيزى از اشعار عربى آية الله غروى است
22. ديوان مفتقر# اين كتاب كه شعرهاى فارسى حكيم غروى را در خود گردآورده است با
نام نامناسبى كه هيچ برازنده ايشان نيست دهها بار چاپ شده و انتشار يافته است و اين
اشتباه از آنجا ناشى شده است كه پدر شاعر حكيم و عارف حوزه نجف حاج محمد حسن
اصفهانى معروف به معين التجارك كمپانى يعنى شركت راه آهن بغداد - كاظمين را به عهده
داشت و او بود كه براى نخستين بار بانى اين كار خير گشت . از اينجا و تنها به همين
علت است كه ديوان اشعار فرزندش با نام ((ديوان كمپانى )) و نام آن حكيم الهى به
نام ((آية الله كمپانى ))! معروف گشت . ولى چنانكه شمارى
نقل كرده اند او از اين اسم ناراضى بود و از شنيدن اين كلمه بيگانه به سختى ناراحت
مى شد.
23. ديوان غزليات يا مجموعه عارفانه ها#(180)
شاگردان
مكتب علامه غروى را چه در علم اصول و فقه و چه در حكمت و فلسفه بايد از مكتبهاى بسيار
پربركت شيعه به حساب آورد. بر طبق تحقيقى حدود يكصد و پنجاه بزرگوار افتخار
شاگردى در مكتب علامه غروى را داشته اند. عجيب اينكه در ميان شاگردان ، از مرجع تقليد
و فقيه و فيلسوف گرفته تا مفسر و محدث و متفكمر و نويسنده و عارف و واعظ و... را مى
توان ديد كه همگى به نوعى به شاگردى غروى اصفهانى مباهات مى كرده اند. اكنون ما
تنها از بعضى از آنان نام مى بريم ،(181) حضرات آيات :
سيد محمد حجت كوه كمرى (1310 - 1372 ق )،
سيد حسين طباطبايى بروجردى (1292 - 1380 ق )،
سيد محمد هادى ميلانى (1313 - 1395 ق )،
سيد ابوالقاسم خويى (1317 - 1413 ق )،
سيد عبدالاعلى سبزوارى 1328 - 1414 ق )،
سيد محمد كاظم موسوى حسينى (1322 - 1405 ق )،
شيخ سلمان خاقانى (1331 - 1408 ق )،
شيخ محمد تقى بهجت فومنى رشتى (متولد 1332 ق )،
سيد محمد باقر طباطبايى سلطانى بروجردى (متولد 1332 ق )،
شيخ ابوالفضل خوانسارى (متولد 1334 ق )،
سيد على بهشتى بابلى (متولد 1324 ق )،
ميرزا غلامحسين جعفرى همدانى (1324 - 1416 ق )،
شيخ على خوزانى اصفهانى معروف به ((آية الله مشكات ))،
حاج شيخ على محمد بروجردى (1315 - 1395 ق )،
شيخ عبداللطيف سمامى حائرى (1330 - 1400 ق )،
شيخ ابوالحسن شيرازى ،
آقا ميرزا كاظم دينورى تبريزى (1320 - 1416 ق )،
سيد مهدى اشكورى نجفى (متولد 1336 ق )،
شيخ احمد اهرى (1305 - 1388 ق )،
علامه سيد محمد حسين طباطبايى (1321 - 1402 ق )(182)
سيد محمد حسن الهى طباطبايى (183)
علامه شيخ عبدالحسين امينى تبريزى (1320 - 1390 ق )،
محمد على اردوبادى (1312 - 1380 ق )،
شيخ محمد رضا مظفر (1322 - 1384 ق )،
شيخ محمد حسين مظفر (1312 - 1381 ق )،
ميرزا شيخ نجم الدين جعفر عسكرى (1313 - 1381 ق )،
سيد عبدالحسين طيب (1312 - 1412 ق )،
سيد محمد حسينى همدانى (1322 - 1417 ق )،
شيخ محمد حسين اعلمى (1320 - 1393 ق )،
سيد ميرزا محمود موسوى زنجانى (1309 - 1374 ق )،
سيد امير محمد كاظمى قزوينى (1335 - 1414 ق )،
شيخ محمد جواد يثرى (1330 - 1415 ق )،
سيد محمد تقى آل بحرالعلوم (1318 - 1393 ق )،
شيخ عبدالرحيم سامت قزوينى (متولد 1281 ش )،
شيخ محمود شريعت مهدوى (متولد 1335 ق )،
شيخ محمد رضا غراوى (1303 - 1385 ق )،
سيد نورالدين ميلانى حائرى (متولد 1336 ق )،
سيد صدرالدين شوشترى جزايرى (1313 - 1385 ق )،
سيد محمد شبر (متولد 1330 ق )،
محمد طاهر آل شيخ راضى (1322 - 1400 ق )،
شيخ كاتب طريحى (1303 - 1390 ق )،
محمد طه كرمى هويزى (1317 - 1388 ق )،
شيخ محمد امين زين العابدين بصرى (متولد 1333 ق )،
شيخ عبدالمهدى مطر (1318 - پس از 1390 ق )،
حاج شيخ حسين انوارى همدانى ، توسلى شيرازى ،
سيد سجاد علوى گرگانى (1322 - 1407 ق )،
حاج سيد على مولانا تبريزى (1320 - 1392 ق )،
حاج شيخ نصرالله شبسترى (متولد 1330 - ق ) و...
شاگردان برگزيده عرفان
حكيم غروى اصفهانى ، مدت زمان طولانى حوزه درس عرفانى خصوصى داشتند كه در
خانه خود برگزار مى كرد. بزرگمردانى كه در اين حلقه
حال و اشراق ، گرد هم مى آمدند، عبارت بودند از:
1. علامه سيد محمد حسين طباطبايى تبريزى
2. آية الله سيد محمد هادى ميلانى
3. آية الله سيد ابوالقاسم خويى
4. آية الله ميرزا يوسف ايروانى
5. آية الله امام زنجانى
6. آية الله اعتماد رشتى (184)
از ديدگاه ديده وران
در تجليل و تمجيد از مقام علمى و معنوى آية الله غروى اصفهانى داستانهاى گويا و
سخنان رسايى از بزرگان و صاحبنظران نقل شده است كه همه حاكى از اخلاص و نبوغ
فكرى اوست . اينك براى نمونه به چند سخن توجه مى كنيم : 1. آية الله سيد محمد هادى
ميلانى :
((شيعه در دويست سال اخير، فردى به جامعيت مرحوم (غروى ) اصفهانى به خود نديده
است .))(185)
پس از وفات ميرزاى نايينى اعلاميه اى به امضاى مرحوم ملكى (ميرزا جواد آقا ملكى
تبريزى ) و حضرات آيات آقاى ميلانى و آقاى خويى به اين مضمون انتشار يافت كه :
((بعد از مرحوم شيخ انصارى در اين اواخر نظير آية الله غروى اصفهانى در روحانيت
تشيع پيدا نشده و در حوزه نجف اشرف نظير ايشان نيست ...))(186)
2. علامه سيد محمد حسين طباطبايى :
((استاد بزرگ ، حكيم خداشناس و فقيه پارسا و دايرمدار آسمان پژوهش و تحقيق ، و
سالك و مرزبان سرزمين دانش و تدقيق ، شيخ محمد حسين اصفهانى غروى است كه خدا مقام
بلندش را بلندتر سازد.))(187)
3. علامه اديب محمد على اردوبادى :
((... استاد بزرگ ما، يكه سوار هر ميدان بود از هر نظر بى نظير مى نمود. و نسبت به
هر فضيلت به او مانند نسبت دندانه هاى شانه به شانه است ... .
او در هر يك از دانشهاى حكمت ، كلام ، فقه ، اصول ، تفسير، حديث ، شعر و ادب ، تاريخ ،
معارف ، اخلاق و عرفان به طور مساوى وارد بود و در هر كدام از ملكات برترى بخش و
روحيات كريمانه و كارهاى نيكو و گسترده و فضيلتهاى توصيف شده ، از جديت شديد در
عبادت و خطر كردن در زهد، و شب زنده دارى گرفته تا سجده هاى
طول و دراز و رياضت و تهذيب و محاسبه نفس ، همه و همه براى او يكى و مساوى بود... و
به هيچ وجه براى خدا، مشكل نيست كه جهان را در يك فرد جمع كند و حكمت نورى است كه
خدا در دل هر كس كه سزاوار باشد مى اندازد...))(188)
4. استاد و محقق بزرگوار علامه سيد عبدالعزيز طباطبايى يزدى .
((من در تاريخ تشيع ، فيلسوفى متعبدتر از آية الله شيخ محمد حسين اصفهانى نمى
شناسم . او عاشق دعا و عبادت و شيفته نماز و زيارت بود. به
اهل بيت اطهار عليهم السلام ارادت ويژه اى داشت ...))(189)
5. متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى :
((حاج شيخ محمد حسين غروى اصفهانى ، در تقوا و علم منقولا و معقولا يگانه بود... و
انديشه اش هم اكنون جزو انديشه هاى زنده اى است كه در ميان علما و فضلاى حوزه هاى
درس فقه و اصول مطرح است ...))(190)
فصل فراق و هجران
پنجم ماه ذيحجه سال 1361 ق . روز دوشنبه بود كه از فراز بارگاه قدس مولا على
عليه السلامخبر وفات بزرگ استاد نجف به گوش همگان رسيد. اين خبر چنان نابهنگام
بود كه فضلا و دانشوران حوزوى را دچار تحير غمبار كرد. بزرگ اديب شيعى ، علامه
اردوبادى ، سوگ سروده اى را كه در گراميداشت استادش گفته بود ورد زبان همگان
ساخت مردم بويژه شاگردان و ياران و نزديكان استاد كه سخت از اين فاجعه اندوهبار،
آزرده و آشفته بودند بيتى از آن سوگواره دلسوز را به هم مى خواندند و ناله مى
كردند. اديب اردوبادى در آن بيت گفته بود:
حق ان تبكى من بعدالحسين آرى تشييع پيكر نابغه نجف و خادم صادق امام حسين عليه
السلام با نام و ياد حسين عليه السلام برگزار شد و در آستان قدس علوى ، زير ايوان
طلاى مولا جنب مناره شمالى مقبره كوچكى در كنار مقبره علامه حلى به خاك سپرده
شد.(191)
عاكفان حرمت قبله اهل كرمند
|
واقف از نكته سربسته لوح و قلمند
|
خاكساران تو ماه فلك ملك حدوث
|
جان نثاران تو شاه ملكوت قدمند
|
((مفتقر)) دست تو و دامن آنان كه همه
|
خضر جانند و مسيحا نفس و روح دمند
|
آية الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى
متوفاى 1325
شكوه مرجعيت
محمد اصغرى نژاد
سيد ابوالحسن در سال 1284 ق . در دهكده كوچك ((مديسه )) لنجان اصفهان پا به
عرصه وجود نهاد.(192) وى در اصل از سادات موسوى شهر بهبان بود. سالها پيش از
تولد وى پدر بزرگش سيد عبدالحميد از بهبهان به اصفهان
نقل مكان كرده بود. سيد عبدالحميد از عالمان وارسته نجف و از شاگردان آية الله شيخ
محمد حسن نجفى معروف به ((صاحب جواهر)) بود او پس از مراجعت از نجف در اصفهان و
لنجان ساكن شد و تا پايان عمر در آنجا به تدريس و انجام امور شرعى
اشتغال داشت .
سيد محمد پدر سيد ابوالحسن نيز در همان ايامى كه سيد عبدالحميد به مظنور فراگيرى
علوم دينى به عراق مهاجرت كرده بود، در كربلا متولد شد ايشان اگر چه از زمره عالمان
شمرده نمى شد مردى خداترس و روشن ضمير بود كه پس از وفات در شهرستان
خوانسار به خاك سپرده شد.
تحصيلات
سيد ابوالحسن دروس ابتدايى طلبگى را در زادگاه خود روستاى ((مديسه )) لنجان
نزديكى از روحانيان آن ديار آغاز نمود و پس از گذراندن دوره ابتدايى تصميم گرفت
به حوزه علميه اصفهان كه در آن عصر يكى از حوزه هاى مهم شيعى به شمار مى رفت
مهاجرت نمايد. براى اين منظور با پدرش سيد محمد به مشورت پرداخت اما پدر كه از
رنجهاى دروان طلبگى بر فرزند انديشناك بود با وى موافقت نكرد. اين ممانعت رفته
رفته اشتياق تحصيل را در آن فرزند نيك فرجام شدت بخشيد و وى را بر هدف خود
استوارتر مى ساخت تا اينكه سرانجام پدر را بر اين سفر آسمانى با خويش همراه ساخت
.
در اصفهان
سيدابوالحسن در اوايل بلوغ هنگامى كه فقط چهارده بهار را پشت سر نهاده بود، به
اصفهان رفت و در مدرسه ((صدر)) حجره اى گرفت و به درس و بحث
مشغول شد. شبى از شبهاى زمستان وقتى پدرش براى ديدن فرزند خود به حجره او رفت
با وضع نابهنجارى روبرو شد. حجره او را خالى از هر گونه
وسايل ابتدايى براى زيستن ديد. نه فرش و گليم و زيراندازى ، و نه چراغى براى
روشن كردن حجره . دلسوزيهاى پدر نسبت به نوجوان بى قرارش بار ديگر با كلماتى
ماءيوس كننده روح او را آزرده خاطر و دل شكسته نمود. در اين
حال رو به سوى قبله ايستاد و امام زمان (عج ) را مورد خطاب قرار داد و با چشمانى اشكبار
و لحنى ملتمسانه از مولاى خود عنايتى كارساز را تقاضا كرد شرح توجه و لطف حضرت
به وى مجالى ديگر مى طلبد. اما همين اندازه كافى است بدانيم كه در پى آن
توسل ، روح اميد و گشايش به جان و راه او دميدن آغازيد و توفيقات وى را انبوه ساخت .
طولى نكشيد كه ايشان پس از مدتى فراگيرى علوم دينى با قلبى شادمان به ((مديسه
)) بازگشت .(193)
او در اصفهان از محضر استادانى همچون :
آية الله كلباسى ، آية الله چهار سوقى ، آية الله درچه اى ، آية الله جهانگيرخان
قشقايى و... بهره نهاى فراوان برد و در همين ايام خود نيز به تدريس ادبيات عرب و
فقه و اصول مى پرداخت .(194)
در عراق
او نزديك به ده سال چون پيكارگر ميدانهاى جهاد در حوزه علميه اصفهان ، پرتلاش به
تحصيل و تدريس اشتغال داشت و هنوز به سن 24 قدم ننهاده بود كه به منظور بالا
بردن معلومات خويش در سطح عالى و بهره گيرى از دانش شخصيتهاى علمى حوزه بزرگ
نجف و سامرا در سال 1307 ق . رهسپار عراق گرديد. وى در آنجا از محضر بزرگانى
چون آيات عظام : ميرزا محمد حسن شيرازى (ميرزاى بزرگ ) ميرزا حبيب الله رشتى ،
فاضل شربيانى ، شيخ محمد حسن مامقانى ، سيد محمد كاظم يزدى ، آخوند خراسانى ،
ميرزا محمد تقى شيرازى و آية الله شريعت اصفهانى بسيار استفاده برد.(195)
وى مدت سه سال در كربلا و سامرا به سر برد. در سامرا در درس آية الله ميرزا محمد
حسن شيرازى شركت مى كرد. پس از آن در سال 1310 ق . به شهر نجف اشرف رفت و تا
پايان عمر در آن ديار ماندگار شد. در اين سالها از محضر اساتيد بزرگ نجف استفاده
برد تا خود از جمله مراجع شيعه گرديد.
موقعيت علمى و مرجع
آية الله اصفهانى داراى ذوقى سليم و فهمى نيكو و نظرى صائب در استنباط و درك احكام
و مسائل شرعى بود و همين خصوصيت او را در مجالس علمى زبانزد
اهل دانش نموده بود ژرف نگرى سيد و تاءمل و تعمق بسيارش در
مسائل علمى ستودنى بود.
جولان فكرى و پژوهش بسيار او در جوانب هر مساءله باعث مى شد كه در يك موضوع ،
نظريات گوناگونى در طول زمان ، ارائه نمايد و در
مسائل پيچيده فقهى به گره گشايى بپردازد. با اين همه تا مدتهاى طولانى حلقه درس
او را شاگردانى اندك تشكيل مى دادند. پس از اينكه ميرزا محمد تقى شيرازى ، مرجع
تقليد شيعيان مردم را در مسائل احتياطى خويش به وى ارجاع داد، آوازه اش بالا گرفت و
روز به روز بر عدد شاگردانش افزوده مى شد، تا جايى كه پس از درگذشت آية الله
سيد محمد كاظم يزدى (1337 ق ) حوزه درسش ، پررونق ترين مجمع علمى در ميان مجامع
علمى آن روزگار گرديد.(196)
پس از درگذشت آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى (1328 ق ) و آية الله شريعت
اصفهانى (1339 ق ) سه نفر از علماى بزرگ نجف به عنوان مرجع تقليد مطرح شدند:
آية الله نايينى ، آية الله كاشف الغطاء و آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى ولى با
درگذشت آية الله كاشف الغطاء در سال 1344 ق . و درگذشت آية الله نايينى در
سال 1355 ق . مقام مرجعيت و زعامت دينى شيعيان ، در وجود آية الله اصفهانى متمركز و
منحصر گرديد و تا ده سال بعد كه زندگى را وداع كرد در اين مقام باقى بود.
آثار قلمى
مشهورترين اثر آية الله اصفهانى ، كتاب جامعى در فقه به نام ((وسيلة النجاة )) است
كه شامل اكثر مسائل فقهى مورد نياز مسلمانان آن عصر بود. بسيارى از فقها و مراجع
بزرگ بر اين كتاب حاشيه زده و شرح نوشته اند. برخى از كتب فقهى كه بنا بر
ترتيب كتاب ((وسيلة النجاة )) نگارش يافته عبارتند از ((تحريرالوسيله )) اثر امام
خمينى و حواشى آيات عظام بجنوردى ، حمامى ، شاهرودى ، ميلانى ، خويى ، گلپايگانى
و...
ديگر تاءليفات آية الله اصفهانى عبارت از:
1. انيس المقلدين
2. حاشيه بر تبصره علامه
3. حاشيه بر ((العروة الوثقى ))
4. حاشيه بر نجاة العباد
5. ذخيرة العباد
6. شرح كفاية الاصول
7. منتخب الرسائل
8. مناسك حج
9. وسيله النجاة الصغرى
10. ذخيرة الصالحين (197)
شاگردان
در مكتب علمى آية الله اصفهانى بسيارى از دانشوران فقه و
اصول و مجتهدان عاليقدر و گرانمايه حاضر مى شدند كه برخى از آنان عبارت اند از
حضرات آيات :
سيد محمود شاهرودى ، سردار كابلى ، سيد على يثربى كاشانى ، ميرزا آقا
اصطهباناتى ، محمد تقى آملى ، شيخ هاشم آملى ، محمد رضا طبسى ، سيد ابوالحسن شمس
آبادى ، سيد عبدالله شيرازى ، شيخ على عليارى تبريزى ، علامه طباطبايى ، ميرزا مهدى
آشتيانى
ويژگيهاى اخلاقى
آية الله اصفهانى افزون بر اينكه در علوم شرعى و معارف اسلامى تبحر خاصى داشت و
در اين ميدان ، گوى سبقت را از ديگران ربوده بود آراسته به صفات و ملكات اخلاقى
بود. فروتنى ، بزرگوارى ، خويشتن دارى ، ايثار، ساده زيستى و
توكل بر خداوند و توسل به ائمه اطهار از جمله
فضايل اخلاقى اين آيت بزرگ الهى بود و دوست و دشمن بدان اذعان داشتند.
در سال 1349 ق . شخصى كه به سببى با آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى خصومت و
كينه اى شديد در دل داشت دست به جنايت هولناكى زد و فرزند عالم و
فاضل وى را در صف نماز جماعت با خنجر مورد حمله قرارداد و به طرز فجيعى او را كشت .
پس از دستگيرى قاتل ، آية الله اصفهانى شخصى را به نمايندگى از طرف خود به
دادگسترى فرستاد تا اسباب آزادى او را فراهم كند. آية الله اصفهانى اين گونه از
قاتل فرزند خود گذشت و باعث شگفتى همگان گرديد.
آية الله اصفهانى زندگى بسيار ساده اى داشت و به دور از هر گونه مظاهر فريبنده
مادى مى زيست . در اوايل طلبگى مجبور بود خود را با شرايط سخت و نامناسب مالى كه
بر حوزه هاى علميه حاكم بود و هم اكنون هم نيز هست تطبيق دهد. فشار مالى و شرايط
سخت معاش به حدى بود كه او مجبور شد به مدت پانزده شبانه روز با خانواده خويش
در يك خرابه زندگى كند. يكى از علما در اين باره مى گويد در خدمت آقا سيد ابوالحسن
اصفهانى بودم ، وقتى از كوچه اى كه در آن خرابه اى وجود داشت ، گذر كرديم ،
فرمود: من با خانواده ام پانزده روز در اين خرابه ساكن بوديم . چون صاحبخانه ما به
من گفته بود كه ديگر راضى نيست در خانه اش باشيم . به ناچار آنجا را تخليه كرديم
و به اين خرابه منتقل شديم . تا اينكه بالاخره موفق شدم خانه اى ديگر اجاره كنم
.(198)
وى پس از اينكه به مقام مرجعيت تقليد رسيد و هر روز از اطراف و اكناف عالم ،
پول و وجوهات شرعى بسيارى به دستشان مى رسيد، باز همچنان به زندگى ساده
پيشين خود، زاهدانه ادامه مى داد، و به زخارف دنيوى به ديده حقارت مى نگريست . با
اينكه خود سخت محتاج بود، نه خانه ملكى و نه خدمتكارى داشت كه در تهيه و خريد
مايحتاج زندگى به وى يارى رساند. با اين
حال كمتر روزى اتفاق مى افتاد كه نيازمندى به آية الله اصفهانى مراجعه كند و با دست
خالى باز گردد. بسيار اتفاق مى افتاد كه با اينكه خود سخت محتاج بود از بخشش به
ديگران دريغ نمى كرد و آنان را بر خود ترجيح مى داد.
نوشته اند: هنگامى كه رهبر انقلاب عراق آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى ازتنگدستى
سيد ابوالحسن اصفهانى با اطلاع شد، 500 ليره طلا براى او فرستاد تا با آن مبلغ ،
براى خود منزلى بخرد، ولى آية الله اصفهانى آن 500 ليره را در
كمال تنگدستى خود به تعدادى از نانوايان شهر داد، تا با آن مبلغ نان مصرفى طلاب
علوم دينى و تهيدستان تهيه شود.(199)
دورنگر و ژرف انديش
آية الله امين جبل عاملى درباره آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى مى گويد:
در سال 1352 ق . كه به عراق سفر كردم او را مورد ارزيابى قرار دادم . ديدم مردى است
داراى فكرى بزرگ كه ميدان انديشه اش وسيع است . در علم و فقه بسيار وسعت نظر
دارد. دورنگر است و ژرف انديش ، داراى راءيى صائب است و تدبيرى نيكو و بسيار
موقعيت شناس است .
بر همه مردم ، شفيق و مهربان و داراى نفس سخاوتمند و سياستى بزرگ است . و همين
ويژگيها باعث شده كه رياست و زعامت عامه شيعيان را به دست گيرد، چون شايستگى چنين
منصب و مقامى را دارد.(200)
شهامت در فتوا
آية الله اصفهانى در باين احكام الهى و آنچه به نظرش صحيح مى رسيد، بسيار با
شهامت بود و از كسى باكى نداشت - گر چه در ظاهر به زيان وى تمام مى شد. او مصداق
بارز آية شريفه ععع ((... يجاهدون فى سبيل الله و لا يخافون لومة لائم ...))عععع
بود. در راه خدا مجاهده مى كرد و از سرزنش ملامتگران هراسى به خود راه نمى داد.
از جمله فتواهاى آية الله اصفهانى كه جنجال زيادى بر پا نمود، نظريه وى در مورد
پاره اى از مراسم ماه محرم و عاشورا بود. وى بر اين باور بود كه قمه زنى و زنجير
زنى و كوبيدن طبلها و برخى ديگر كه در ايام محرم و روز عاشورا مرسوم بود، از نظر
شرع اسلام حرام است . چون اين فتوا به سنت مردم در ماه محرم پشت پا مى زد و از طرفى
با عقايد بسيارى از روحانيون و علماى آن زمان نجف هماهنگى نداشت ، باعث اختلافات و سر
و صداى شديد شد و برخى از وعاظ در سخنرانيهاى خود آية الله اصفهانى را به سختى
مورد انتقاد و حتى اهانت قرار دادند. ولى وى هرگز حاضر نشد از فتوا و عقيده خود دست
بردارد و خوشايند جاهلان و بى خردان سخن بگويد و فتوا صادر كند.
ايشان همچنين در مقابل استعمارگران وحشى و مزدوران داخلى شان ايستادگى مى كرد و با
فتاواى خود مردم را به ايستادگى در مقابل آنان ترغيب مى ساخت و در اين راه مقدس نيز
مرارتها و سختيها بسيارى را به جان خريد.
درگذشت
آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى تا واپسين
سال حيات خويش در نجف اشرف ماندگار بود. او در اواخر عمر خويش دچار ضعف مزاج
گرديد و به بيماريهاى گوناگونى مبتلا شد. ايشان در آن سالها در
فصل تابستان براى درامان ماندن از گرماى زياد شهر نجف به كاظمين و سامرا مى رفت ،
در آنجا گر چه در ظاهر در استراحت به سر مى برد، ولى در
عمل اينچنين نبود. او به تنهايى در آنجا به نامه هاى زيادى كه از سوى مسلمانان و
دوستدارانش به منظور كسب نظرات فقهى و رهنمودهاى علمى وى برايش
ارسال مى شد، پاسخ مى داد و با تنى خسته و كوفته سر بر بالين مى گذارد. چند
صباحى پيش از اينكه دار فانى را وداع گويد وضعيت مزاجى وى رو به وخامت گذاشت .
به او پيشنهاد كردند كه محلى ديگر را كه داراى هوايى مناسب است ، برگزيند. او ايران
را انتخاب كرد اما خيلى زود از سفر به ايران منصرف شد و سفر به بعلبك لبنان را
برگزيد پس از مدت زمان كوتاهى كه ايشان در بعلبك بود بسيارى از بزرگان و
دانشمندان جبل عامل ، بعلبك ، بيروت ، دمشق و ديگر نقاط لبنان و سوريه با وى ديدار
كردند. پس از اينكه وضعيت مزاجى وى تا اندازه اى بهبود يافت ، روزى در اثر سانحه
اى به زمين خورد و پس از بازگشت به كاظمين در شب نهم ذيحجه 1365 ق . در 81
سالگى دارفانى را وداع گفت .
پيكر شريف آية الله اصفهانى پس از حمل از كاظمين به نجف و تشييعى كم سابقه در
صحن مطهر اميرالمؤ منين عليه السلام كنار قبر فرزند شهيدش سيد محمد حسن و آرامگاه آية
الله خراسانى به خاك سپرده شد.
از آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى فرزندان نيك نامى به يادگار ماند كه نام آنان به
قرار ذيل است .
1. علامه شهيد محمد حسن اصفهانى (1349 ق .)
2. حجة الاسلام سيد محمد اصفهانى (متوفاى 1326 ق .)
3. سيد على اصفهانى
4. حجة الاسلام سيد حسين اصفهانى
5. فاطمه (همسر حجة الاسلام سيد مير بادكوبه اى )
6. رباب (همسر آية الله سيد حسين اصفهانى بروجنى )
7. مريم (همسر حجة الاسلام سيد جواد اشكورى )
8. زهرا (همسر سيد حسين علوى )
9. بتول (همسر سيد عبدالخالق موسوى زاده )
آيدالله العظمى حاج آقا حسين قمى
متوفاى 1325 ش .
قامت قيام
محمد باقر پور امينى
شخصيت والا مقام حضرت آية الله العظمى حاج آقا حسين طباطبايى قمى - قدس سره - از
مراجع وارسته اى است كه در مقاطع مختلف - بخصوص در دوران خفقان رضاخانى -
بپاخاست و شجاعانه به ستيز با دشمن پرداخت و دخالت عملى در سياست را با حضور در
صحنه هاى مختلف سياسى بخوبى نشان داد بحق او را مى توان ((قامت قيام )) ناميد. اين
نوشتار به اختصار به بررسى دوره هاى مختلف زندگى و ابعاد اخلاقى ، سياسى ،
مبارزاتى و علمى آن مرجع و فقيه بزرگوار مى پردازد. باشد كه مطالعه اين اثر
مشعلى فرا راه آيندگان و پويندگان قرار دهد.
ستاره اى از قم
او در 28 رجب 1282 هق ديده به جهان گشود و پدر او را ((حسين )) ناميد. خاندان ((سيد
حسين )) از بزرگان دين و از شخصيتهاى برجسته ايمانى بودند كه
نسل پاك آنان با 28 واسطه به امام حسن مجتبى عليه السلام مى رسد.(201)
تحصيل
آقا حسين تحصيلات ابتدايى خود را در يكى از مكتب خانه هاى قم شروع كرد و پس از آن
درسهاى مقدماتى اين رشته ، از قبيل صرف و نحو و منطق را در محضر استادان اين فن
فراگرفت و تا اوان بلوغ در قم به تحصيل مبادرت ورزيد و سپس در پى
تكميل تحصيلات راهى تهران شد. درسهاى دوره سطح را - كه در بردارنده كتابهايى
چون معالم ، قوانين ، شرح لمعه ، و رسائل و مكاسب است - نزد اساتيد آن حوزه خواند و
سپس در 22 سالگى عزم سفر كرده ، به منظور انجام مراسم حج ، راهى مكه و مدينه شد.
حاج آقا حسين در بازگشت از سرزمين وحى ، وارد نجف اشرف گرديد و پس از زيارت راهى
سامرا شد و در جلسه درس آية الله ميرزا محمد حسن شيرازى شركت كرد و پس از دو
سال اقامت در سال 1306 ق . بار ديگر به تهران بازگشت .(202)
او در حوزه علميه تهران از محضر فرزانگانى چون : آقا على مدرس (متوفى 1310 ق .)،
ميرزا ابوالحسن جلوه (متوفى 1314 ق .)، ميرزا على اكبر حكمى يزدى (متوفى 1322 ق
.)، ميرزا هاشم رشتى (متوفى 1332 ق .)، شيخ على نورى (متوفى 1335 ق .)، ميرزا
ابوالحسن كرمانشاهى (متوفى 1336 ق .) ميرزا محمود قمى ، شيخ عبدالمحسن مدرس
رياضى ، شيخ فضل الله نورى (متوفى 1327 ق .) و ميرزا محمد حسن آشتيانى (متوفى
1319 ق .) كسب فيض كرد(203) و پس از پنج
سال تحصيل جدى و حضور مستمر در جلسات اساتيد فوق ، تهران را به قصد آستان
مقدس امامان عليهم السلام (در عراق ) ترك نمود.
او در شهر مقدس نجف اشرف در محفل درس اساتيد
ذيل حضور يافت .
حضرات آيات عظام ميرزا حبيب الله رشتى (متوفى 1312 ق .)، حاج آقا رضا همدانى
(متوفى 1322 ق .)، آخوند ملا على نهاوندى (متوفى 1322 ق .)، آخوند محمد كاظم
خراسانى (متوفى 1329 ق .)، سيد محمد كاظم يزدى (متوفى 1337 ق .) و سيد احمد
كربلايى .(204)
حاج آقا حسين در سال 1321 ق . وارد سامرا گرديد و به طور جدى و مستمر در درسهاى
آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى شركت جست و مراتب عالى علمى را يكى پس از ديگرى
پشت سر نهاد. استاد بزرگوارش نيز عنايت خاصى به وى داشت و مقلدان خود را در
مسائل احتياطى به ايشان ارجاع مى داد و اين امر، آينده درخشانى را براى وى ترسيم مى
نمود. زيرا ارجاع مسائل احتياطى در واقع به اين معنى است كه وى پس از ميرزا، اعلم
مجتهدان آن زمان مى باشد.(205)
با توجه به درخواست اهالى مشهد از محضر آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى ، در
فرستادن عالمى با تقوا و مجتهدى دانا و توانا به آن سامان ، ايشان ((حاج آقا حسين
قمى )) را در پذيرش اين امر خطير مناسب دانسته و سفر به مشهد و اقامت در آنجا را به
وى پيشنهاد كرد.او نيز اين دعوت را پذيرفت و پس از ده
سال سكونت در سامراك به سوى آستان قدس امام هشتم عليه السلام عزم سفر
كرد.(206) وى با عزيمت به مشهد مقدس ، به دوران
چهل ساله تحصيل خود خاتمه داد و با پشتوانه علمى گرانقدر براى رهبرى و زعامت مردم ،
راهى آن ديار مقدس شد شايان ذكر است كه حاج آقا حسين از تمام اساتيد خود در نجف و
سامرا اجازه اجتهاد داشت و از مرحوم سيد مرتضى كشميرى نيز اجازه
نقل روايت اخذ كرده بود.(207)
|