همانا شيطان عرض كرد:
بارالها بندگان تو، دوست مى دارند تو را و نافرمانيت كنند و دشمن مى دارند مرا و
فرمانبرى من كنند؟
پس جواب آمد من عفو كنم فرمانبرى آنان را از تو به خاطر دشمنى كه با تو دارند، و
ايمان آنان را مى پذيرم اگر چه مرا فرمانبرى نكردند به دوستى كه با من
دارند.(95)
عاشق دلداده را در دل بجز دلدار نيست
|
نقش بر لوح ضميرش غير نام يار نيست
|
تا به كى در كوچه و بازار جوئى يار را
|
يار ما را مسكن اندر كوچه و بازار نيست
|
عكس جانان را كجا بينى تو در مرآت دل
|
گر تو را آئينه دل پاك از زنكار نيست
|
بگذر از سوداى وصل و لاف از عشقش مزن
|
تا تو را بر سر به جز فكر سر و دستار نيست
|
كى تواند ديد حسن طلعت دلدار را
|
آنكه باشد ديده اش بيدار و دل بيدار نيست
|
از گلستان وصالش كى گلى آرد بكف
|
هر كه در گلزار وصلش خوار همچون خار نيست
|
با هزاران جلوه خورشيد رخسارش هنوز
|
چشم چون خفاش غافل قابل ديدار نيست
|
هيچ داند از چه پنهان است در عين ظهور
|
علت پنهانيش جز كثرت اظهار نيست
|
يار را تا چند جوئى قدسيا در هر ديار
|
در ديار عشق غير از يار ما ديار نيست
|