نسخير طبيعت در پرتو صنعت
انقلاب صنعتى در تمام ظاهر ماديات و معنويات بشر اثر عميق گذارد. اساس زندگى
انسان ها را دگرگون ساخت و برنامه فعاليتشان را به كلى تغيير داد. انقلاب صنعتى و
پيشرفت علوم طبيعى ، زواياى تاريك خلقت را روشن كرد و استعدادهاى درونى بشر را
يكى پس از ديگرى به فعليت آورد و قلم به قدم انسان را به پيش راند. انقلاب صنعتى
بشر را به مقياس وسيعى بر علل و معاليل نظام آفرينش آگاه نمود. طبيعت را مسخر و
مقهور وى ساخت و شعاع حكومتش را بر كره زمين گسترش داد. تحولاتى كه اقتصاد صنعتى
به بار آورد، در روابط خانوادگى و اخلاق عمومى و نيك و بدهاى اجتماعى و بالاخره در
عقايد ايمانى و مذهبى بشر نتايج نيك و بد بسيارى به جاى گذارد و جوامع بشرى را
عموما و نسل جوان را خصوصا با زيبايى و زشتى هاى گوناگونى مواجه ساخت .
(در اواخر قرن هجدهم ميلادى ، انسان يا به مرحله جديدى گذاشته كه متضمن تغييرى
اساسى ، نظير حاصل از پرداختن به زراعت بوده است . منظور من از اين مرحله در صنعت
است . مى توان گفت علوم طبيعى سيصدو پنجاه
سال است كه توليد ماشينى به وجود آمده است توليد ماشينى در مدتى كه اختراع شده ،
خود را قدرتى انقلابى ، با شدتى توليد ماشينى در مدتى كه اختراع شده ، تا امروز،
اين قدرت انقلابى ، با شدتى هر چه حيرت انگيزتر نشان داده است . تا امروز، اين
قدرت فقط در روابط انسان با طبيعت مؤ ثر بوده ، ولى به واسطه انقلابى كه در
روابط انسان با طبيعت به وجود آورده ، موازنه كهنسالى را كه در روابط انسان با انسان
و در رابطه انسان با خودش وجود داشته بر هم زده است .) (1068)
بسط مدرسه و دانشگاه
مهم ترين تحولى كه بر اثر انقلاب صنعتى در كشورهاى بزرگ روى داد، استقرار
تعليمات عمومى و توسعه دانشگاه ها و مدارس و موسسات آموزشى است . پديده صنعت
ماشين ، كه خود معلول پيشرفت علوم طبيعى و زاييده مغزهاى خلاق مردان عالم و مبتكر بود،
مايه تشويق جوانان به تحصيل علم شد كه با علاقه و رغبت به مدارس روى آوردند و هر
سال بر تعداد داوطلبان افزوده مى شد. دولت ها نيز به موازات ازدياد روز افزون
محصلين ، تعداد دانشگاه ها و مدارس را افزايش دادند و با توسعه سازمانهاى آموزشى ،
وسايل تحصيل آنان را فراهم آوردند و اين وضع همچنان ادامه دارد.
(امروز تمايل به تعليم و تربيت همگانى جنبه بين المللى يافته است . تعليمات
عمومى ديگر محدود به آموزشگاه ها و دبيرستان و دانشكده نيست ، بلكه
شاكل تاسيساتى مانند آموزشگاه هاى پرستارى و آموزشگاه هاى مخصوص عاجزان جسمى
و ذهنى و آموزشگاه هاى حرفه اى و كلاس هاى اكابر است و اين گسترش حيرت انگيز
تعليم و تربيت نشان مى دهد كه اينك آموزش و پرورش ، جز نيازمندى هاى حياتى بشر
قرار گرفته و از گهواره آغاز مى گردد و تا گور ادامه مى يابد بهترين گواه بر اين
كه تعليم و تربيت بيش از پيش مورد توجه دولت هاى متمدن قرار مى گيرد، مخارج روز
افزونى است كه صرف آموزش و پرورش مى شود و تعداد خارج از حد دانش آموزان و
دانشجويانى است كه به كليه آموزشگاه ها و دانشكده هاى مختلف هجوم مى برند. مخارج
آموزش و پرورش در آمريكا، از سال 1900 تا 1930، هزار در صد افزايش يافته است و
در سال 1950، ملت آمريكا در حدود شصت ميليارد دلار صرف آموزشگاه ها كرده است .
در حدود 80 درصد جوانانى كه به سن رفتن به دبيرستان رسيده اند، از تحصيلات
متوسط بهرمند مى گردند. ديگر تحصيلات متوسطه ، منحصر به عده معدودى نيست .
همچنين تحصيل در دانشگاه ها نيز مانند تحصيل در دبيرستان ها فزونى حيرت انگيز يافت
و عده دانشجويان دانشگاه ها، كه در سال 1890، از 000/285 تن تجاوز نمى كرد، در
حقيقت پانصد درصد افزايش با محاسبه صددرصد افزايش جمعيت در همان زمان .)
(1069)
انقلاب صنعتى ، كم و بيش ، در تمام كشورها نفوذ كرده و با سرعت پيشروى مى كند و
آثار خوب و بد خود را همه جا به ارمغان مى برد. يكى از آثار خوب و پسنديده دوران
صنعتى ، ارزش تحصيلات علمى و بسط موسسات فرهنگى و جنبش عمومى در راه
فراگرفتن دانش است .
ضرورت آموزش در جهات صنعت
گرچه علم در دوران گذشته نيز مايه بزرگى و افتخار بشر بوده و آيين مقدس اسلام
در چهارده قرن قبل ارزش ومقام عالم را به مراتب بالاتر از غير عالم دانشته است ، ولى در
انقلاب صنعتى ، علم نه تنها مايه بزرگى و برترى است ، بلكه فرا گرفن دانش در
زندگى كنونى به صورت يك ضرورت قطعى و اجتناب ناپذير در آمده است .
جوانان موظف اند از فرصت جوانى حداكثر استفاده را بناميند و در راه
تحصيل علم و فراگرفتن اطلاعات لازم در يكى از رشته هاى علمى يا عملى ، كه
شايستگى دارند، مجاهده و كوشش نمايند تا در بزرگسالى به كار شرافتمندانه اى
اشتغال ورزند و در جامعه عزيز و محترم زندگى كنند.
(قال على عليه السلام : تعلموا العلم صغارا تسودوا به كبارا. (1070) )
على عليه السلام فرموده است : در خردسالى علم بياموزيد تا در بزرگسالى به
برترى و سيادت نايل آييد.
تقدم اجتماعى بر اثر دانش
(و عنه عليه السلام : من لم يتعلم فى الصغر لم يتقدم فى الكبر. (1071) )
و نيز فرموده است : كسى كه در كوچكى تحصيل علم نكند، در بزرگى تقدم اجتماعى
نخواهد داشت .
نكته اى كه در دوران تحصيل همواره بايد مورد توجه جوانان باشد اين است كه در كسب
دانش ، ابتدا رشته خود را تعيين كنند و بدانند چه مى خواهند، سپس تمام نيروى جسمى و
معنوى خود را در آن راه به كار اندازد و تنها از پى آن هدف بروند تا نتيجه مثبت
عايدشان گردد.
جوانانى كه فكر نا آرام و بى قرار دارند و بر اثر ترديد و دودلى هر چند وقت يكبار
تغيير عقيده مى دهند و مسير تحصيلى خود را عوض مى كنند، يا آن كه در
خلال تحصيل ، قسمت مهمى از وقت خود را به مطالعه كتب متفرق و احيانا بيهوده يا از بر
كردن مطالب غير مريوط به تحصيل صرف مى كنند، بعيد است كه در رشته
تحصيل خود توفيقى به دست آورند و پيروزى درخشانى نصيبشان گردد.
مطالب علمى و دانستنى هاى جالب در رشته هاى مختلف علوم در روزگار گذشته بسيار
بوده و در دنياى كنونى خيلى بيشتر شده است . هر فردى
ميل دارد همه چيز را بداند و به تمام مسائل علمى پى ببرد، ولى اين كار با عمر كوتاه و
نيروى محدود بشر هرگز ميسر نيست . جوان وظيفه شناس و دانا كسى است كه از علوم
وسيع جهان بشر، يك قسمت كوچكى را كه با استعدادش سازگار باشد و در زندگى
مايه خوشبختى و سعدتش گردد، انتخاب كند و با سعى و كوشش آن را به خوبى فرا
گيرد و يك عمر از فوايدش برخوردار باشد.
(قال على عليه السلام : العلم اكثر من ان يحاط به فخذوا من
كل علم احسنه . (1072) )
على عليه السلام فرموده : علم و دانش بيش از مقدارى است كه
قابل احاطه باشد و يك فرد نمى تواند بر همه آن ها واقف گردد، پس از هر علمى بهتر
شايسته ترش را فرا گيريد.
(و عنه عليه السلام : اولى الاشيا ان يتعلمها الاحداث الاشيا التى اذا صاروا رجالا
احتاجوا اليها. (1073) )
جوان و تحصيل علم
و نيز فرموده : بهترين مطالبى كه شايسته است جوانان ياد بگيرند، چيزهايى است كه
در بزرگسالى مورد نيازشان باشد و بتوانند در زندگى اجتماعى ، از آموخته هاى دوران
جوانى خود استفاده نمايند.
در انقلاب صنعتى ، سطح دانش بشر، به سرعت بالا رفت و شرايطى به وجود آمد كه در
مدتى كوتاه ، دانشمندانى بزرگ و گران قدر در رشته هاى مختلف علوم پرورش يافتند،
قلمرو حكومت بشر را توسعه دادند. در زمين و فضا به كارهاى بزرگى دست زدند و
پيروزى هايى نصيبشان گرديد كه براى نسل هاى گذشته غير
قابل تصور بود و همچنان در راه پيروزى هاى بزرگ ترى پيش مى روند.
غلبه علم بر عوامل طبيعت
(عوامل طبيعى بسيارى كه زمانى تصور مى رفت رام شدنى نيست ، اكنون ميدان جولان
فكر انسانى شده . انسان با صحارى بى آب و علف در مى افتد. رودخانه ها استراليا را
به جاى آن كه از مغرب به مشرق بروند، مى تواند از مشرق به مغرب جريان دهد. عن
قريب قسمت هاى نامناسب سلسله هاى جبال را از جاى خواهند كند و من جرات كرده مى گويم
كه به وسيله راديو اكتيويته ، يخ هاى قطبى را آب خواهند نمود و چيزى نخواهد گذشت
كه مسافرت به ماه ممكن شود.) (1074)
روزگارى كه بشر بر اثر بى سوادى و نادانى از
علل و معاليل جهان خلقت بى خبر بود و منشا حوادث طبيعى و رويدادهاى جوى را نمى شناخت
، از ترس يا طمع ، اجرام سماوى و موجودات ارضى را با خضوع و خشوع پرستش مى
نمود و از آن ها استعانت و استمداد مى كرد.
پيامبران الهى ، در هر عصر، با اين عقايد رافى مبارزه كردند. مردم را به خداوند خالق
متوجه ساختند و به آنان فهماندند كه همه موجودات زمين و آسمان آفريده خداوند خالق اند
و هيچ يك از آن ها لايق بندگى و عبوديت نيست .
غرور علمى بشر
در جهان امروز، با پيشرفت علوم ، مسئله پرستش هاى جاهلانه
حل شده و از نظر علمى جايى براى عبادت ستاره و بت باقى نمانده است . ولى بدبختانه
اكتشاف علمى و پى بردن به سنن آفرينش ، بعضى از مردم جهان را چنان مست و مغرور
ساخته كه گويى خود مدعى خدايى هستند. به چيزى جز
علل و اسباب طبيعى و قدرت ماشين فكر نمى كنند. اينان به طورى سرگرم مصنوع شده
اند كه صانع عالم را از ياد برده اند و خالق طبيعت و آفريننده
علل و اسباب را ناديده گرفته و پروردگار حكيم را كه به آن ها هوش و خرد بخشيده و
زمين و متحويات آن را مسخرشان ساخته است ، فراموش كرده اند و اين خود يكى از زشتى
هاى عصر ماشين است .
عجب بشر مقابل طبيعت
راسل مى گويد:
(خضوع و خشوع چوپان ها كه خود را تحت استيلا و نفوذ ستاره پروين مى دانستند، ديگر
در دنياى علم و معرفت مورد ندارد. ولى اينك بيم آن مى رود كه عجب و تكبر و گستاخى در
مقابل طبيعت ، جاى خضوع و خشوع سابق را بگيرد و بليات عظيمى از آن
حاصل شود.
بايد به ياد داشته باشيم كه بشر خدا نيست . ممكن است از اين برآشفته و فرياد كنيد
كه من هرگز چنين فكرى ديباره انسان نكرده ام . خواننده عزيز شك نيست كه تو از
اشخاصى نيستى كه جنون هاى شديد زمان دامنگير آن هاست ، زيرا اگر از آن ها بودى ، از
خوانندگان كتاب من نمى شدى . ولى اگر پوليپ بور يا تكنوكرات هاى آمريكا را در
نظر بياورى ، مى بينى كسانى هستند كه از اين راه از بى اعتقادى به خدا مى گريزند
تا خود را ملحدانه بر او رنگ خدايى قرار دهند.) (1075)
خودسرى بر اثر بى ايمانى
به نسبت پيشرفت علوم و روشن شدن زواياى تاريك خلقت ، بشر از قيد اسارت طبيعت مى
رهد و در اعمال تمايلات خويش آزاد مى گردد. در اين موقع ، اگر آدمى به خداوند متوجه
باشد و خويشتن را به اطاعت او امرش موظف بداند، علم و آزادى را در مسير صحيح و به
نفع سعادت بشر به كار مى اندازد و موجبات خوشبختى خود و جامعه را فراهم مى سازد و
چنان چه خداوند را انكار كند يا عملا از او امرش سر باز زند و در باطن احساس مسئوليتى
در پيشگاه الهى ننمايد، آزادى مايه خودسرى اش مى گردد. علم خدمتگزار غرايزش مى
شود. غرور علمى او را به پرتگاه خودپرستى مى برد و سرانجام سعادتش را به
بدبختى مبدل مى سازد.
(قال على عليه السلام : شرالعلم ما افسدت به رشادك . (1076) )
على عليه السلام فرموده است : علمى كه با آن هدايت خود را فاسد و تباه سازى ،
بدترين علم است .
علم در خدمت غرايز
دو جنگ بزرگ جهانى ، كه در عمر كوتاه انقلاب صنعتى اتفاق افتاده ، بهترين گواه اين
مطلب است . در ان دو جنگ ، ايمان به خدا و احساس مسئوليت در پيشگاه الهى به دست
فراموشى سپرده شد. فضايل اخلاقى و سجاياى انسانى و
عدل و انصاف عملا لگدكوب گرديد. در نتيجه ، نيروى علم در اختيار غرايز و شهوات
نفسانى قرار گرفت . قدرت ماشين در راه نابودى انسان ها وكشتارهاى دسته جمعى به
كار افتاد. سبعيت و درندگى ، جنايت و تجاوزكارى ، خودپرستى و جاه طلبى و خلاصه و
خلاصه تمام پليدى هاى ضد انسانى رايج شد و به اوج خود رسيد و هزاران ويرانى و
بدبختى به بار آورد.
مى توان گفت وضع امروز بشر به مراتب سخت تر و خطرناك تر از دو جنگ گذشته است
. زيرا از يك طرف ، نيروى علم و قدرت ماشين به مقدار
قابل ملاحظه اى افزايش يافته و از طرف ديگر، بى ايمانى و بداخلاقى ، خودسرى و
لجام گسيختگى و شهوت پرستى و جاه طلبى ، اگر بيش از پيش نشدهه باشد، كمتر
نشده است .
ناموزونى علم و ايمان
قدرت روز افزون ماشين و صنعت و ضعف روز افزون اخلاق و فظيلت ، يا به عبارت
كوتاه تر، ناموزونى قدرت علمى و نيروى ايمانى ، آرامش و آسايش را از بشر سلب
كرده و حيرتى توام با اضطراب و نگرانى ،
ملل جهان را فرا گرفته است . اگر در جهان تصادمى اتفاق افتد و جنگى واقع شود،
بيم آن مى رود كه به قيمت نابودى قسمت اعظم بشر پايان پذيرد و اين وضع ناراحت
كننده ، خود يكى از زشتى هاى انقلاب صنعتى است .
آزادى غرايز جنگى
(امروز فقط قسمتى از آن چه را كه ملتى به مصرف ازدياد جمعيت نمى رساند، صرف
رفاه و آسايش خويش مى كند و قسمت بسيار عظيمى از نيروهاى خود را به كشتن مردم ديگر
يا تهيه وسايل كشتن آن ها يا پرداخت اجر به آن ها، كه سابقا مردم را كشته اند، اختصاص
مى دهد.
در ايالات متحده آمريكا، تقريبا يك پنجم مجموع توليد كشور صرف تجديد تسليحات
مى شود. بنابراين ، آزادى از قيد اسارت در دست طبيعت را كه به هيچ وجه نمى شود.
مطلقا نعمت دانست . نعمت است تا آن جا كه اختيار، يعنى آزادى علمى ، كه در نتيجه آن نصيب
ما مى شود، ازدياد فعاليت در امور مفيد به حال نوع بشر را برراى ما ممكن مى سازد، ولى
در آن جا كه صرفا به غرائز جنگى آزادى عمل مى دهد، نه فقط هيچ فايده اى نمى
رساند، بلكه بر خلاف كاملا مضر هم هست . اشخاصى قصههاى شيرين از
استعمال بمب اتمى در صنعت و صرفه جويى هايى كه از آن
حاصل مى شود نقل مى كنند. اگر دنيا به همين وضع سياسى امروز باقى بماند، اين
صرفه جويى ها جز زيان حاصلى نخواهد داشت . زيرا در نتيجه آن ، قسمت عظيمى از
نيروى انسانى ، صرفه جويى شده در هلاك متقابل به مصرف مى رسد. اين
مثال نشان مى دهد چگونه تسلط بر طبيعت ، مسئوليت و وظايف تازه اى را براى انسان به
وجود مى آورد. اگر آدمى خود را لايق متناسب شدن با اين وضع نشان ندهد، سراسر نهضت
علمى و جنبش علمى صنعتى ، جز بدبختى چيزى به بار نخواهد آورد و شايد نوع بشر
را به بن بست بكشاند.) (1077)
(قال على عليه السلام : رب عالم قتله علمه . (1078) )
على عليه السلام فرموده است : چه بسا مردم عالمى كه علمشان باعث
قتل و نابودى آنان شد.
افزايش جنايات
يكى از مسائل مهم كه در جهان كنونى مايه نگرانى و ناراحتى شديد شده ، اين مطلب است
كه در جوامع پيشرفته صنعتى ، به موجب آمارهاى دقيق ، جرايم و جنايات پيوسته
فزونى يافته و همچنان رو به افزايش مى رود و روح طغيانن و عصيان مانند امراض
سارى بين جوانان آن كشورها گسترش مى يابد.
درمان بيمارى اجتماعى
بعضى از مردان علم و تجربه ، پس از بررسى و تحقيق به اين نتيجه رسيده اند كه
براى درمان اين بيمارى اجتماعى و حفظ اساس تمدن رسيده اند كه براى درمان اين
بيمارى اجتماعى و حفظ اساس تمدن و تكامل بايد از نيروهاى معنوى و سرمايه هاى گران
قدر ايمانى و اخلاقى استفاده كرد و به موازات پيشرفت علم و صنعت ،
فضايل روحانى وسجاياى انسانى را نيز مورد حمايت و پرورش قرار تا مگر بدين
وسيله با جرايم روز افزون دنياى ماشين مبارزه شود و بشر از خطر تباهى و فساد رهايى
يابد.
استفاده از اخلاق و معنويات
نهرو مى گويد:
(چه بخواهيم به امور مربوط به بمب اتمى بپردازيم و چه درباره ساختمان اجتماعى
خود يا مسائل ديگر بينديشيم ، در هر حال ، يك جهت امر اهميت روز افزونى كسب مى كند و آن
جهت اخلاقى است .
ملاحظه كنيد كه اگر بمب اتمى با نيروى اتمى يا موشك هاى فضانورد داشته باشيم ،
مهم ترين مسئله اين است كه آن ها را چگونه به كار بريم تمام اين اكتشافات اخير از
حدود اقتصاديات عادى بيرون است و نمى توان درباره اين چيزها با موازين اقتصادى ، به
بحث و استدلال پرداخت .
بايد روش هاى تازه ، روش هاى جديد و روش هاى اخلاقى و معنوى يافت كه نمى دانم
چگونه به درستى بيان كنم . اما در هر حال ، چيزى از اين انواع لازم است . در غير اين
صورت ، راه حلى براى اين مشكلات وجود ندارد.
اگر چنين راه حل هايى پيدا نشود، همه چيز به صورت رقابت ميان نيروها در خواهد آمد كه
توسعه و تكامل دوران علمى و فنى ما را در برخواهد گرفت و ناچيز خواهد ساخت و همين
موضوع است كه به نظر من مشكل ترين مسائل زمان ما را
تشكيل مى دهد و همه چيز را به صورت معمايى در مى آورد.) (1079)
جوانان اگر به سعادت و كاميابى خود علاقه دارند، موظف اند از دانش دنياى غرب استفاده
كنند، آن را به خوبى فرا گيرند و جامعه خود را از فوايد انقلاب صنعتى برخوردار
سازند، ولى از گناهان و ناپاكى هايش برحذر باشند، دامن خويش را به پليدى هاى
معاصى الوده ننمايند و خود را به عوارض شوم گناهان مبتلا نسازند.
(قال على عليه السلام : اذكروا عند المعاصى ذهاب اللذات و بقا التبعات
(1080) )
على عليه السلام فرموده است : در موقعى كه مى خواهيد گناهى مرتكب شويد، به خاطر
بياوريد كه لذت زودگذر معصيت پايان مى پذيرد، ولى عوارض و تيرگى هايش باقى
خواهد ماند.
كار بدون ابتكار
در انقلاب صنعتى ، نيروى خلاقه مغز اغلب كارگران سركوب مى شود و قدرت ابتكار
طبيعى آنان پايمال مى گردد. در كارخانه هاى بزرگ ماشين سازى جهان ، برنامه
كارگرى و طرز انجام كار طورى طرح ريزى شده كه كارگر در مورد كار خود جايى
براى اعمال فكر و انديشه پيدا نمى كند و راهى براى اظهار استعداد و لياقت خويش نمى
بيند. به همين جهت ، فروغ عقل و هوش كارگر رفته رفته به خمودى مى گرايد و شعله
هاى فروزان ذوق و قريحه اش تدريجا خاموش مى گردد. خلاصه ، در موسسات عظيم
صنعتى ، شخصيت انسانى كارگر در هم شكسته مى شود و وجود يك انسان با خرد و مبتكر،
به صورت يكى از ابزارهاى فنى كارخانه در مى آيد و اين نيز يكى ديگر از زشتى هاى
انقلاب صنعتى است .
جان ديويى مى گويد:
(امروز قسمت اعظم فعاليت هاى اقتصادى به وسيله ماشين ابزار مى گردد و به طور
كلى اين ماشين هاى تحت كنترل و بازرسى اشخاصى كه با آن ها كار مى كنند، قرار
ندارند و همچنين چيزى از ماشين ها نمى فهمند و به هدف آن ها توجهى ندارند. به
قول امر سون ، فعاليت مكانيكى به تدريج افراد را
تبديل به نخ و سزن مى كند. هر گاه افراد بدانند چه نقشى در انجام مجموعه كار بازى
مى كنند، هرگاه به چشم خود از چگونگى تمام كار، كه فعاليت هودشان جزيى از آن كار
است ، آگاه گردند، هرگاه به تمام كار ابزار علاقه و توجه نمايند، آن گاه اثر
مكانيكى كار خنثى مى گردد. بر عكس ، هر گاه مرد تنها يك ضميمه ماشين باشد، هيچ
گونه علاقه اى به كار نمى تواند داشته باشد و فعاليت وى را به هيچ روى نمى
توان فعاليت خلاقه دانست .) (1081)
كار با اعمال ذوق
پيش از انقلاب صنعتى و به كار افتادن ماشين ، تمام اشيا و لوازم زندگى با دست يا
ابزارهاى ساده دستى درست مى شد. بافندگى و نجارى ، ظروف يفالين و كاشى سازى
و ديگر كارهاى صنعتى همه دستى بود و هر كارگرى به تمام جهات كار خود، كه
آفريده ذوق و محصول فعاليتش بود، نظارت و توجه
كامل داشت و با علاقه مى كوشيد تا هر چه بهتر و بيشتر سليقه و ابتكار خود را در
بهبود مصنوع خويش به كار اندازد و با طرح نقشه هاى جديد و زيبا، روى پارچه و
كاشى ، مراتب لياقت و استادى خود را آشكار سازد و بدان مباهات نمايد. خلاصه ، در ان
روزگار مردم به كار دستى خود علاقه داشتند در ضمن امرار معاش ، هوش و خرد و استعداد
و ذوق خود را نيز در پرتو آن كار پرورش مى دادند.
(اما جريان كارگر و كارخانه چنين نيست . تشكيل ماشين از قطعه هاى متعدد و تقسيم كار
به واحدهاى فراوان ، همچنان كه تخصص را ايجاب مى كنند، باعث ملامت كارگران مى
شوند. يك اتومبيل معمولى تقريبا مركب از پنج هزار قطعه گوناگون است و ساختن هر
قطعه محتاج تخصص است و به دست يك يا چند كارگر معين فراهم مى آيد. بى گمان ،
كارگرى كه همواره به ساختن يكى لز قطعه هاى پنج هزار گانه
اتومبيل مشغول باشد، برخلاف پيشه ورى كه مثلا به دست خود يك ميز
كامل يا كوزه ساخته و پرداخته به وجود مى آورد، كار خود را با معنى نمى يابد و از آن
لذت نمى برد.
از اين ها مهم تر، چون كار فرمايان به مصلحت و سعادت كارگران اعتنايى ندارند و
انسان كارگر را صرفا دستى از دست هاى فعال كارخانه مى شمارند، كارخانه براى
كارگر محيطى خوشايند نيست . كارگر كارخانه ، كه برخلاف صنعتگران
مستقل قديم براى خود كار نمى كند، نه تنها با شوق و ذوق به كار خور نمى پردازد،
بلكه چه بسا با خشم و دشمنى به كار فرما و ماشين و توليد كارخانه اى مى نگرد.)
(1082)
تكامل اثر آزادى
هر عضوى يا دستگاهى در بدن آدمى ، طبق نظام آفرينش ، وظيفه خاصى را به عهده دارد و
بايد آزادانه فعاليت كند و اعمال طبيعى خود را انجام دهد تا
مراحل ترقى بپيمايد و به كمال لايق خويش برسد. اگر عضوى را عملا از فعاليت
بازدارند و مانع اعمال طبيعى اش شوند، رفته رفته از كار مى افتد و سرانجام عضو
معطل و ناقصى خواهد شد.
هوش و خرد نيز مانند ساير عضاى بدن ، اگر در راه فعاليت طبيعى خود آزاد باشند و
بتوانند وظيفه رهبرى خويش را انجام دهند، بارور و شكفته مى شوند و پيوسته مدارج
كمال را مى پيمايند. برعكس ، اگر مورد بى اعتنايى قرار گيرند و عملا سركوب
شوند، تدريجا ضعيف شده و سرانجام به خمودى و تيرگى مى گرايند.
آيين مقدس اسلام ، عقل و علم و فهم و فكر را بسيار مهم شمرده و در روايات مذهبى عقايد و
اخلاق و اعمال مردم با مقياس عملشان سنجيده شده است ،
عاقل ترين مردم كسى است كه در كسب و كار، در
تحصيل و در درس ، در معاشرت و سخن گفتن و خلاصه در تمام شئون مادى و معنوى از
هوش و خرد استفاده كند و هر كارى را فكر و فهم انجام دهد.
كار تواءم با فهم
شغل كم درآمدى كه عقل و هوش را به فعاليت وا مى دارد و شخص را به
اعمال فكر و فهم و ملزم مى سازد و در انجام آن كار بر معلومات آدمى افزوده مى شود، به
مراتب بهتر و ارزنده تر از شغل پردرآمدى است كه
عقل و هوش در آن نقشى ندارند و در انجام آن از فكر و فهم استفاده نمى شوند.
(يا هشام ان العاقل رضى بالدون من الدنيا مع الحكمة و لم يرض بالدون من الحكمة
مع الدنيا ) (1083)
حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام به هشام بن حكم فرمود: انسان
عاقل از زندگى محدود و ناچيز دنيا، با وجود
عقل و فهم ، راضى و خشنود است و از زندگى عالى و مرفه دنيا، با قلت و علم و فهم ،
ناراضى و آزموده خاطر است .
در دنياى كنونى ، صنعت و ماشين كارهاى بسيارى وجود دارد كه
عقل و هوش و ذوق و ابتكار در انجام آنها فعاليت مى كنند. اگر جوان در حدود و صلاحيت خود
به يكى از آن كارها اشتغال ورزد، از يك طرف معاش خود را تاءمين نموده و از طرف ديگر
هوش و خرد خويش را به فعاليت واداشته است .
وظيفه كارگر در صنايع سنگين
جوانى كه در يكى از مؤ سسات بزرگ صنعتى
اشتغال دارد و كار روزانه اش مانند يك چرخ يا تسمه ، تنها تكرار يك
عمل سطحى است و در انجام آن احتياج به اعمال فكر و ذوق ندارد، براى آن كه هوش و
خردش ضعيف نشوند و ذوق و ابتكارش از كار نايستد، بايد حتما در ساعات فراغت قسمتى
از وقت خود را به مطالعات علمى و ذوقى اختصاص دهد و يا در مجالس مردان فهم و
فضل شركت كند و پيرامون مسائل مختلف با آن گفت گو نمايد و بدين وسيله نيروهاى
معنوى خويش را به كار اندازد و سرمايه گران قدر
عقل و هوش را در نهاد خود زنده نگاه دارد.
گفت و گو با افراد عالم
(كان امير المؤ منين عليه السلام يقول : روحوا انفسكم ببديع الحكة فانها
تكل كما تكل الابدان ) (1084)
على عليه السلام به پيروان خود توصيه مى فرمود: جان خود را با مطلب حكيمانه و
دلنشين خرم و شاداب سازيد، چه روح نويز مانند بدن وامانده و خسته مى شود و سخنان
جالب ، نيرو و نشاطش مى بخشد.
(شخصى كه كار يكنواخت و تكرارى انجام مى دهد كه احتياجى به نيروى فكر و هوش
ندارد، كم كم قوه فكر و هوش او از كار مى افتد. ولى اگر اين شخص ، در خارج از محيط
كار خود، از فكر و هوش خويش استفاده نمايد، مثلا مطالعه كند، هنرى بياموزد و سرگرمى
هاى آموزنده داشته باشد، قواى فكرى او پرورش مى يابد.
تفريحات مصنوعى
اگر شما عادت كنيد كه خود را با تفريحات و سرگرمى هاى مصنوعى ، كه احتياجى به
بكار اداختن قواى بدنى و فكرى ندارد، مشغول سازيد، نتيجه اش اين خواهد بود كه رفته
رفته ذوق و نيروى فكر شما ضعيف شده و از بين برود. كسى كه تنها تفريحش سينماست
و كارش اين است كه در سينما بر روى صندلى راحت بلمد و داستان هاى خيالى و عاشقانه
را، كه ساخته و پرداخته فكر دگران است تماشا كند، بدون اين كه خود درباره آنها
فكر كند، درست مثل بچه اى است كه غذا را با قاشق به دهانش مى گذارند. اين شخص به
تدريج نيروى مقابله با زندگى واقعى را، كه با حوادث و سرگذشت هاى خيالى سينما
به كلى متفاوت است ، از دست مى دهد و همچنين ديگر نخواهد توانست درباره امور زندگى
تفكر كند، زيرا هميشه در دنياى رؤ ياهاى و خيالبافى هاى خود، كه نتيجه تماشاى فيلم
سينماست ، غوطهور خواهد بود.(1085)
محصل نبايد تنها به نيروى خود تكيه كند و حفظ كردن سرسرى مطالب قانع باشد،
زيرا درس خواندن چنين محصلى مانند كار كردن در مؤ سسه
اتومبيل سازى است كه هوش و خرد در آن مدخليت ندارد و ذوق و ابتكار در انجام آن بى اثر
است . تحصيل آن محصل و كار آن كارگر، مانند
عمل يك ماشين صنعتى است كه پيوسته مى گردد، ولى از كار خود آگاهى ندارد و نمى
داند چه مى كند.
وظيفه محصل
محصلى كه مى خواهد درست درس بخواند و عالم واقعى شود، موظف است
عقل و هوش خود را در راه تحصل به كار اندازد. آن چه را كه فرامى گيرد، به خوبى
بفهمد وبه عمق دروسى كه مى خواند پى ببرد. چنين محصلى مى تواند به شايستگى
مدارج عالى را طى كند و با فهم هر مطلبى ، نيروى درك خود را براى يادگيرى و
فهميدن مطلب عالى تر آماده سازد.
(قال على عليه السلام : من اكثر الفكر فيما تعلم اتقن علمه و فهم ما لم يكن يفهم
)(1086)
على عليه السلام فرموده است : كسى كه در آموخته هاى خود بسيار بينديشد، دانش خود را
استوار ساخته و به فهم مطالبى كه نايل نمى فهمد،
نايل مى گردد.
جوان و ساعات فراغت
قال الله العظيم فى كتابه : اَ فمن كان على بينه من ربه كمن زين له سو عمله و
اتبعوا اهوائهم (1087)
ضرورت تفريح در زندگى
تفريح و سرگرمى در زندگى بشر يك ضرورت حياتى است كه در طفوليت به
صورت بازى هاى كودكانه انجام مى شود و در بزرگسالى ، به اعتبار تفاوت تربيت
هاى خانوادگى و شرايط محيط اجتماعى ، به
شكل هاى مختلفى تحقق مى پذيرد.
ميل به تفريح ، يكى از خواهش هاى طبيعى است كه با سرشت انسان آميخته شده و از آغاز
زندگى تا پايان عمر همواره ثابت و پايدار است . ارضاى اين
تمايل ، براى تمام طبقات مردم ، در سنين مختلف ، لذت بخش و مايه شادى و مسرت است .
(قال
على عليه السلام : السرور يبسط النفس و يشير النشاط. (1088) )
على عليه السلام فرموده است : فرح و شادمانى باعث بهجت و انبساط روح و مايه تهييج
وجد و نشاط است .
تفريح و آرامش خاطر
كارهاى تفريحى ارزش افتصادى ندارند، ولى روى فعاليت هاى اقتصادى و وظايف
اجتماعى اثر بسيار مفيد مى گذارند. به وسيله تفريح ، نياز جسم و جان برآورده مى شود
و لذتش مايه خشنودى و آرامش خاطر مى گردد. تفريح ، آدمى را با شادى و مسرت براى
كار و كوشش مهيا مى كند و در راه فعاليت هاى اقتصادى و اجتماعى ، با نيروى بيشتر آماده
مى سازد.
( الرضا عليه السلام : اجعلوا لانفسكم حظا من الدنيا باعطائها ماتشتهى من
الحلال و مالاتثلم المروه و لا سرف فيه و استعينوا بذلك على امور الدنيا. (1089) )
حضرت رضا عليه السلام فرموده است : از لذايذ دنيوى نصيبى براى كاميابى خويش
قرار دهيد و تمنيات دل را از راه هاى مشروع بر آوريد. مراقبت كنيد. در اين كار به
مردانگى و شرافتتان آسيب نرسد و دچار اسراف و تندروى نشويد. تفريح و سرگرمى
هاى لذت بخش ، شما را در اداره زندگى يارى مى كند و با كمك آن بهتر به امور دنياى
خويش موفق خواهيد شد.
تفريح و رفع خستگى
سرگرمى و تفريح ، آدمى را از ملالت كارهاى يكنواخت و خسته زندگى خلاص مى كند و
براى مدت كوتاهى ، بار سنگين مسئوليت را از دوش وى بر ميدارد و زنجيرهاى وظايف
روزمره را موقتا از دست و پايش مى گشايد. تفريح ، براى استراحت بدنن و جبران
خستگى هاى ناشى از كار، يك نياز اساسى و اجتناب ناپذير است .
( على عليه السلام : لكل عضو من البدن استراحه . (1090) )
على عليه السلام فرموده است : هر يك از اعضاى بدن استراحت احتياج دارد.
فرصت سودبخش
ساعت تفريح ، يكى از بهترين فرصت هاى سودبخش در حيات بشر است . در موقع
تفريح و سرگرمى ، محيط زندگى رنگ ذوق و ابتكار به خود مى گيرد و لطف و صفاى
مخصوصى پيدا مى كند. روح سبك بال و پر نشاط مى شود. عواطف و احساسات شكوفان
مى گردند و آدمى در خور احساس آزادى و حريت مى نمايد.
(قال اميرالمومنين عليه السلام : اوقات السرور خلسه . (1091) )
على عليه السلام فرموده : مواقع تفريح و شادمانى فرصت است (افراد
عاقل فرصت ها را مغتنم مى شمارند و از آن ها به نفع خوشبختى و سعادت خويش استفاده
مى كنند)
(سرگرمى هاى گوناگون ، به منزله وسايلى براى رهايى و آزاد كردن عواطف فشرده
و محبوس و فرار از حقايق تلخ زندگى است و به طورى كه
كيمبال يانگ ، در كتاب جامعه شناسى خويش خاطر نشان مى كند، اين سرگرمى ها به
افراد اجازه مى دهد كه براى چهد ساعتى از تعهدات خود، به عنوان پدر يا فرمان بردار
جامعه برهند و با دخول در يك دنياى رويايى ساختگى ، از دلهره و نگرانى نجات يابند.
به همين جهت است كه به تماشاى مناظر خنده آور
اشتغال مى ورزند و در نقاط سرگرم كننده ازدحام مى كنند.) (1092)
اسلام و تمايل به تفريح
در آيين مقدس اسلام ، تمايل به تفريح مانند ساير خواهش هاى طبيعى بشر مورد توجه
واقع شده و به شايستگى ارضا مى شود. در بعضى از روايات دست يافتن به مشتهيات
و لذايذ مشروع ، در رديف امور مربوط به معاش و معاد قرار گرفته و خاطر نشان شده
است كه مسلمان شايسته قسمتى از وقت خود را به جلب لذت هاى مباح اختصاص مى دهد و
موجبات بهجت و انبساط خود را فراهم مى سازد و براى انجام وظايف دينى و دنيوى آماده
ميشود.
( الرضا عليه السلام قال : واجتهدوا ان يكون زمانكم اربع ساعاو ساعه لله
لمناجاته و ساعه لامر المعاش و ساعه لمعاشره الاخوان الثقات و الذين يعرفونكم
عيوبكم و يخلصون لكم فى الباطن و ساعه تخلون فيها للذاتكم و بهذه الساعه
تقدرون على الثلاث الساعات (1093) )
تقسيم ساعات روز
حضرت رضا عليه السلام فرموه است : كوشش كنيد اوقات روز شما چهار ساعت باشد.
ساعتى براى عيادت و خلوت با خدا، ساعتى براى تاءمين معاش ، ساعتى براى آميزش و
مصاحبت برادران مورد اعتماد و كسانى كه شما را به عيوبتان واقف مى سازند و در باطن
نسبت به شما خلوص و صفا دارند و ساعتى را به تفريحات و لذايذ خود اختصاص دهيد و
از مسرت ونشاط ساعات تفريح ، نيروى انجام وظايف ساعات ديگر را تاءمين نماييد.
عطش تفريح و ميل به سرگرمى لذت بخش زمانى بروز مى كند كه آدمى از فكر معيشت
فارغ گشته و ضروريات زندگى هود را تهيه كرده باشد. كسى كه ناچار است همه
روزه كار كند و براى حفظ حيات و تاءمين معاش خويش تلاش نمايد، موقعى كه سرگرم
فعاليت هاى روزانه است ، در فكر گردش و تفريح نيست ، او تنها در اين فكر است كه
با سعى و كوشش كار خود را انجام دهد و در آمدى
تحصيل كند تا قوت و غذا و لوازم زندگى خويش را مهيا سازد. اما وقتى
مشكل زندگى را حل كرد و با تاءمين معيشت ، خاطر خود را مطمئن و آرام ساخت ،
تمايل تفريح در نهادش بيدار مى شود و او را به ارضاى تمنيات و مشتهياتش تحريك
مى كند. در اين موقع است كه وى راه تفريح و تعيش را در پيش مى گيرد و از پى
كامرانى و جلب لذت مى رود.
تفريح پس از تاءمين معاش
(تفريح وقتى اهميت خاص مى يابد و مورد توجه
كامل قرار مى گيرد كه جامعه به درجه تكامل لازم رسيده و مبارزه براى حيات جنبه مداوم
نداشته باشد و افراد در مواقع معين بتوانند به تفريح و سرگرمى مى پردازند. در هر
جا كه نيازمندى هاى اساسى بشر كاملا تاءمين گردد، تفريح و سرگرمى مقام مهمى در
زندگى احراز مى كند. گزارش هاى مربوط به فرهنگ هاى اوليه حاكى است كه اهميت و
ميزان زمانى كه وقف تفريح مى گردد و همچنين درجه پيشرفت و
تكامل سرگرمى ها، بستگى كامل به رفاهيت مادى جامعه دارد.) (1094)
نكته شايان دقت آن كه بر اثر انقلاب صنعتى و توسعه كارهاى ماشينى فراغت مردم به
مقدار قابل ملاحظه اى افزايش يافته و مسئله تفريح و تفرج جنبه عمومى و همگانى به
خود گرفته است .
دوره كارهاى دستى
در دوره كشاورزى و روزگار پيش از انقلاب صنعتى ، كه كار روزانه با دست يا
ابزارهاى ساده ابتدايى انجام مى شد، قسمت اعظم وقت و قواى مردم در راه تاءمين معاش و
تهيه ضروريات زندگى مصروف مى گرديد و موقعى كه از كار دست مى كشيدند،
نيروى اضافى در وجودشان باقى نمانده بود كه آن را بوسيله تفريح و سرگرمى
هاى فرح آور آزاد سازند، ناچار به بستر خواب پناهنده مى شدند تا خستگى روزانه را
جبران كنند و نيروى تازه اى براى فرداى خود ذخيره نمايند. تنها افراد متمكن و مرفه ،
كه در امر معاش نيازى به فعاليت هاى بدنى نداشتند، از تفريحات گوناگون استفاده
مى كردند و نيروى زايد خود بدان وسيله آزاد مى ساختند.
ماشين به جاى نيروى انسانى
اكنون در دنياى صنعت ، نيروى ماشين در بيشتر موارد جايگزين نيروى انسانى شده و
كارهايى كه ديروز به وسيله دست و قوت بازو و صرف نيروى كارگر انجام مى شد،
امروز به وسيله ماشين انجام مى پذيرد و با صرف وقت كم و نيروى ناچيز، چندين
برابر محصول ديروز به دست مى آيد.
ديروز يك كارگز دستباف روزى دوازده ساعت كار مى كرد و در موقع بافندگى ناچار
بود از دست و پا و چشم و فكر و تمام قواى بدن خويش استفاده كند و همه آن ها را به
كار اندازد، تا چند متر پارچه متوسط و ناصاف ببافد و از در آمد آن معاش خويش را
تاءمين نمايد و موقعى كه خسته و كوفته از پشت دستگاه بافندگى خارج مى شد، نيروى
ذخيره اى نداشت تا از پى تفريح و گردش برود و آن را آزاد نمايد.
در جهان كنونى ، كه پارچه بافى دستى جاى خود را به ماشين هاى عظيم خود كار داده ،
وضع كارگران بافنده به كلى دگرگون شده است .
از طرفى ، نيروى برق و قدرت ماشين جايگزين نيروى انسانى شده و كارگر وظيفه اش
تنها مراقبت و نظارت بر كار ماشين و احيانا انجام دادن يك
عمل بسيار ساده است . از طرف ديگر، سرعت كار ماشين و زيادى
محصول ايجاب كرده است كه ساعات كار تقليل يابد. در نتيجه يك كارگر بافنده وقتى
از كار فارغ مى شود، چند ساعت وقت آزاد و مقدار زيادى نيروى ذخيره در بدن دارد به همين
جهت ، با بى صبرى از پى تفريح و تفرج مى رود تا از ساعات فراغت خود استفاده كند
و نيروى باقيمانده را در لذت و كامراننى آزاد سازد
آزادى در ساعات فراغت
جورج لوندبرگ ، دركتاب خود به نام بيكارى چنين مى نگارد: ايام بيكارى عبارت از
ايامى است كه طى آن ، ما از روشن ترين و رسمى ترين وظايف خود، كه براى انجام آن
مزد مى گيريم و با اين كه ملزم به انجام آن هستيم ، آزاد باشيم . مسئله بيكارى ، بر اثر
پيشرفت اختراعات ، كه بيش از پيش كار انسان را كمتر كرده اند، به وجود آمده است .
در سال
1840، در آمريكا، هفته كار هر كارگر در حدود 84 ساعت بود و
تقليل ساعات كار
حال آن كه در سال 1930 به پنجاه ساعت و كمتر
تقليل يافت اينك ساعات كار در هفته ، در بسيارى از كشورها به 40 ساعت
تنزل يافته است و احتمال مى رود از اين ميزان نيز كمتر شود. (1095)
در روزگار گذشته ، نقطه اصلى و هدف اساسى زندگى اجتماعى در نظر مردم كار
وفعاليت بود و تفريح و تفرج را يك امر فرعى و غير ضرورى مى شناختند. زيرا در آن
موقع كارها به وسيله دست و با نيروى محدود انسانى انجام مى شد و در نتيجه بازده كار
بسيار كم و مقدار توليد ناچيز بود. ضرورت زندگى ايجاب مى كرد مردم هر چه بيشتر
كار كنند تا محصول زيادترى به دست آورند.
ماشين و ازدياد توليد
در دنياى كنونى درست قضيه بر عكس شده است . تفريح و تفرج و جلب لذت اصلى و
هدف اساسى زندگى شناخته شده و چند ساعت كار وسيله اى است كه در مواقع فراغت ،
به تفريح بهترى دست يابند و از تعيش و كامرانى بيشترى برخوردار گردند. زيرا
كارها با نيروى ماشين انجاك مى شود و بر اثر آن به قدرى سطح توليد بالا رفته
كه در بعضى از كالاها به مقدار محصول چندين برابر ميزان مصرف است .
(در گذشته ، انسان براى تاءمين نيازمندى هاى اساسى خويش ناگزير بود به
كارهاى دشوار تن دهد و مداوم كار كند و در نتيجه ، كار به نظر احترام و بيكارى به ديده
نفرت نگريسته مى شد و حال آن كه اكنون اوضاع به كلى دگرگون شده است . امروز
انسان بر اثر توانايى توليد، بيش از ميزان مصرف خود، آن هم با
بذل جزئى از مساعى و وقتى كه در گذشته به كار مى برد، نمى تواند با همان ديده
احترام ديرين به كار بنگرد. رب النوع كار بايد از كرسى
پرجلال و جبروت ديرين خويش فرود آيد و جاى خود را به الهه تفريح بدهد.
ما بايد اين نكته را درك كنيم كه ايام بى كارى ، يعنى ايامى كه بايد به خوشى و
تفريح بگذرد، تنها زمانى است كه زندگى را شايسته زندگى كردن مى سازد و ايام
ديگر را ما تنها از آن لحاظ تحمل مى كنيم كه در غنى ساختن و با ارزش كردنن ايام
بيكارى و فراغت ما اثر دارد.) (1096)
دير زمانى است كه مهندسين هوشمند در صنايع ماشينى تحولاتى را به وجود آورده اند و
بر اثر آن زندگى مردم در كشورهاى صنعتى دگرگون شده است . از طرفى قسمت اعظم
ماشين ها به وسيله لوازم و ابزارهاى فنى ، خودكار شده و ديگر جايى براى صرف
نيروى انسانى يا دخالت دست كارگر باقى نمانده است . در نتيجه اين
تحول ، كارگر در ساعات كار نيروى خود را
اعمال نمى كند و همچنان در وجودش باقى مى ماند. موقعى كه ساعات كار پايان مى
پذيرد، با عجله و بى صبرى از محيط كارگاه خارج مى شود تا خود را به تفريحى كه
از آن لذت مى برد، سرگرم سازد و نيروى ننهفته خويش را بدان وسيله آزاد نمايد. از
طرف ديگر، با تغييرات فنى و دقيقى كه در صنايع صورت گرفته ، كار ماشين ها
سريع تر شده و سطح توليدشان بالا رفته است و بر اثر آن ساعات كار كارگران
كاهش يافته و بر اوقات فراغتشان افزوده شده است .
افزايش ساعات فراغت
خودكار شدن ماشين ها و ازدياد ساعات بى كارى ، بر مقدار جرايم و جنايات افزوده و
ممالك پيشرفته صنعتى را با مشكلات بسيار عظيمى مواجه ساخته است . جامعه شناسان
محقق در اين انديشه اند كه مردم در ساعات فراغت چه مى كنند؟ اوقات بى كارى خود را
چگونه بگذرانند و نيروى ذخيره خويش را در چه راهى صرف نمايند؟ چه بايد كرد كه
جامعه در اوقات بيكارى راه فساد و تباهى در پيش نگيرد و موجبات سقوط و بدبختى خود
را فراهم نسازد؟
بسط جرايم در كشورهاى مرفه
(نهرو، نخست وزير هندوستان مى گويد: يكى از مهم ترين مسايلى كه در برابر ماست
و در سال هاى آينده ، مخصوصا در ايالات متحده آمريكا و ساير كشورهايى كه از لحاظ
اقتصادى پيش رفته اند و اكنون صنايع و امور اقتصادى ايشان به ميزان وسيع به
شكل خودكار در مى آيد، مطرح خواهد شد، ساعات فراغت و بيكارى است .
در كشورهاى تكامل نايافته ، چون هند، اين مسئله به آن اندازهخ كه در ايالات متحده و در
اروپا، به خصوص در كشورهاى اسكانديناوى پيش مى آيد، مطرح نيست . اين مسئله در
آمريكا از همه جا شديدتر است و ظاهرا در آينده وسعت و دامنه بيشتر هم پيدا خواهد كرد.
در روزنامه هاى سراسر جهان مطالبى درباره فساد و جنايات جوانان و انحطاط عمومى
اصول اخلاقى و انضباط روحى جامعه بشرى مى خوانيد كه بيشتر در جامعه هاى
ثروتمندتر و مرفه تر پيش مى آيد. آيا با اين مسئله تازه استفاده از ساعات فراغت چه
بايد كرد؟
يافتن پاسخى براى اين سوال اهميت فراوان دارد، زيرا اگر به درستى به آن نپردازيم
، يك نوع فرسودگى روحى و اخلاقى نسبت به خود تمدن پيش خواهد آمد.) (1097)
وقتى شما مسئله بيكارى را حل كرديد، مسئله بعدى و بزرگ تر، به كار بستن زمان
فراغت و بيكارى مطرح مى شود. تا وقتى كه انسان
مشغول كار است و به خاطر زنده ماندن خود تلاش مى كند، چه اين تلاش به صورت سخت
و دشوارى باشد كه در كشور ما وجود دارد و چه به صورت ملايم تر كه در بعضى
كشورهاى مترقى هست ، در هر حال سرگرم مى باشد. اما وقتى كه
مسايل اجتماعى و اقتصادى اش حل شد و خودكار شدن كارها نيز بار سنگين كار را از دو شش
برداشت ، با مسايل تازه اى مواجه مى شويم كه هرگز پيش از آن سابقه نداشته است .
مانند مسايل جنايات جوانان ، تجاوزات جنسى ، افزايش
قتل و كشتار، و رواج مشروبات الكلى ، طغيان نيروهاى ويران كننده ، هرج و مرج و صدها
ميكروب ديگر كه موجب بيمارى روحى و انحطاط اخلاقى مى گردد.) (1098)
|