نقش وجدان در صفات انسانى
بر عكس اگر مردم به نداى وجدان اخلاقى توجه نكنند و پير و بى قيد و شرط
تمايلات غريزى خود باشند، اگر عملا وجدان را سركوب كنند و تنها از خواهش هاى
نفسانى خويش اطاعت نمايند، رفته رفته سجاياى اخلاقى فراموش مى شود و اساس
فضايل انسانى از ميان مى رود. مردم به خوبى درندگى متخلق مى گردند و به حدود و
حقوق هم متجاوز مى كنند و به نابودى يكديگر همت مى گمارند و سرانجام با دست خود
موجبات فساد و بدبختى و فنا و نابودى خود را فراهم مى آورند.
سعادت در پرتو وجدان
پرفسور هانرى باروك مى گويد:
(وجدان اخلاقى بايد در يك جهت معين و به نحو عادلانه در خدمت نيكى و زيبايى فعاليت
كند. در عمل وجدان يك نوع قضاوت ارزش ها وجود دارد كه چون ارضا شود، صلح و سلم
روح و سعادت درونى به وجود مى آورد.
بهترين راه اين است كه اعمال خود را به منظور ارضاى وجدان اخلاقى تحت اقتدار خويش
در آوريم . اين نحو عمل است كه در آن واحد هم به صلاح شخص و هم صلاح جامعه است و
فرد و جامعه را براى حصول به صلح و سعادت مشترك به هم مى پيوندد.
فقد وجدان و درنده خويى
حذف و اغماض از وجدان اخلاقى ، رويايى بيش نيست و
قابل تحقيق نمى باشد، زيرا حذف وجدان اخلاقى ، در واقع نابود ساختن قضاوت داخلى
است كه جز لاينفك انسان بوده و چنين امرى ممكن نيست . چه اگر فرض كنيم كه حذف وجدان
اخلاقى انسان ممكن باشد و انسان فاقد اين جنبه انسانى گردد، از انسان جز غولى وحشت
زا و حيوانى درنده باقى نمى ماند و هر گونه زندگى اجتماعى غير ممكن و در نتيجه منجر
به اين مى شود كه خود كامگى و استبداد موحشى در كار آيد و جامعه انسانى را
تبديل به اجتماعى از حيوانات و برده ها نمايد. در اين
حال فرد خوشبخت نخواهد بود، بلكه بر عكس در حضيض مذلت و خوارى سقوط خواهد كرد.
اشتباهى كه متاءسفانه بر اغلب كسان حكومت مى كند اين است كه
خيال مى كنند كه ارضاى نامحدود غرايز مى تواند سرچشمه خوشبختى و سعادت باشد،
رد صورتى كه چنين امرى ، خود غرايز را نابود مى سازد و سرانجام به انهدام و
خودكشى فرد و جامعه منجر مى گردد.) (867)
بلوغ و شكفتگى وجدان
گرچه وجدان اخلاقى از دوران كودكى در نهاد بشر بروز مى كند و
اطفال كم و بيش امهات فضايل و رذايل اخلاقى را تشخيص مى دهند، ولى در
خلال سال هاى بلوغ كه تحول همه جانبه اى در نهاد كودكان پديد مى آيد، وجدان اخلاقى
و همچنين غرايز نهفته ، يكى پس از ديگرى به شكفتگى
كامل مى رسند و با سرعت ، جسم و جان نوبالغ را تسخير مى كنند.
نكته جالب آن كه وجدان اخلاقى زودتر از ساير غرايز به
كمال نهايى خود مى رسد. مثلا موقعى كه هنوز غريزه جنسى و
ميل به آميزش در وجود نوجوان به خوبى آشكار نشده ، وجدان اخلاقى اش
منازل تكاملى را پيموده و در اعماق جان وى نفوذ كرده است . گويى قضاى حكيمانه الهى
بر اين قرار گرفته است كه قبل از بروز طوفان غرايز، نوجوان را به نيروى وجدان
اخلاقى مجهز نمايد و او را براى مقابله با تمايلات سركش آماده كند تا بتواند در اولين
لحظات خطر، خواهش هاى غريزى خود را تعديل نمايد و خويشتن را از انحراف هاى ضد
اخلاقى برهاند.
جوان و انديشه پاكى
نوجوان ، به نداى فطرى و الهام وجدان اخلاقى ، عاشق حق و حقيقت و علاقه مند به تنزه و
تقدس است . نوجوان براى نيكى و درستكارى حساسيت مخصوص دارد و زا آن لذت مى برد
و خشنود مى شود. نوجوان همواره در انديشه پاكى و فضيلت است و مى كوشد كه گفتار و
رفتارش بر راستى و درستى استوار باشد نوجوان نه تنها بر نادرستى دگران
افسوس مى خورد و از اعمال ناپاك مردم رنج مى برد، بلكه در
دل آرزو دارد كه قدرتى به دست آورد تا ناپاكى ها را از بيخ و بن براندازد و دنياى
تازه اى را بر اساس اخلاق و فضيلت و عدل و انصاف پايه گذارى كند.
آرزوى عدالت مطلق
موريس دبس مى گويد:
(در حدود پانزده تا هفده سالگى ، اينان به نداى تقدس يا شجاعت به لرزه در مى
آيند. آرزومند مى شوند كه جهان را از نو تشكيل دهند. بدى را محو و نابود سازند و عدالت
مطلق را حكم فرما نمايند.) (868)
نوجوانان ، نه تنها در افكار و اعمال خود تحت تاءثير وجدان اخلاقى هستند و به پاكى
و فضيلت فكر مى كنند، بلكه دگران را نيز از پشت عينك وجدان مى بينند و همه را خوب و
شايسته مى پندارند. و بطور طبيعى گفتار و رفتارشان را درست و منزه تلقى مى كنند و
با همين انديشه پاك و بى آلايش با مردم برخورد مى نمايند. بر همين اساس ، با
امثال و اقران خود طرح دوستى و رفاقت مى ريزند.
(دوستى هاى جوانان به مراتب از دوستى هاى اشخاص
كامل غرض تر است و به ندرت ممكن است طبق حساب قبلى بنيان گذارى شده باشد.
بنياد اين دوستى ها، در نتيجه ميل غير قابل مقاومتى است كه براى جلب محبت در انسان به
وجود مى آيد و پيدايش آن ها به وسيله تاءثيرات خاطر و نيكو كارى ها اعلام مى شود.
دوستى هاى جوانان به واسطه صميميت فوق العاده ، عطش شديد، فداكارى ،
ميل به سوى حقيقت و بالاخره به واسطه ظرافت خارق العاده خود، از هر نوع پليدى و
تباهى مصون است ) (869)
خودسازى جوان
نوجوانان از يك طرف براى آن كه شخصيت خود را بسازند و افكار و
اعمال خويش را در قالبى كه متناسب با زندگى اجتماعى است ، بريزند، احتياج به
رهبرى دارند كه در كارهاى خود از وى سرمشق بگيرند و از رويه و روشش پيروى كنند و
او را الگوى سازندگى خويش قرار دهند.
از طرف ديگر، بر اثر پاك دلى و صفاى باطن ، شيفته سجاياى اخلاقى و صفات
عاليه انسانى هستند. مايل اند از وجدان اخلاقى و الهام فطرى خود پيروى كنند و شخصيت
خويش را بر پايه نيكى و درستكارى استوار نمايند.
گرايش جوان به پاكى
بديهى است اگر نوجوانان با مربى شايسته و با حقيقتى برخورد كنند كه آن ها را به
راه پاكى و فضيلت سوق دهد و با روش هاى صحيح تربيتى ، خواهش هاى وجدان اخلاقى
آنان را ارضا نمايند، صميمانه به او مى گروند و دعوتش را اجابت مى نمايند و در
كمال خلوص از وى پيروى مى كنند.
تحولات اصلاحى و انقلاب هاى مفيدى كه در اعصار گذشته به رهبرى پيامبران خدا و با
كمك و همكارى خالصانه و خستگى ناپذير
نسل جوان ، در ملل و اقوام پيشين اتفاق افتاده ، گواه صادق اين مدعى است .
موقعى كه مربيان الهى بين مشركين فاسد الاخلاق و آلوده قيام مى كردند و هدف مقدس خود
را، كه دعوت به خداپرستى و فضايل اخلاق بود، به مردم عرضه مى داشتند و با
مقالات مستدل و متين خويش آنان را به آيين حق مى خواندند، بيشتر كسانى كه گردشان
جمع مى شدند و دعوتشان را صميمانه اجابت مى كردند، نوبالغان و جوانان بودند،
زيرا جوانان سخنان پيامبران را موافق الهام فطرى و نداى وجدانى خود مى يافتند و آن
بهترين جوابگوى تمناى فضيلت دوستى خويش مى ديدند. جوانان با پيروى از مردان
الهى ، عالى ترين خواهش فطرى انسانى خود را از ارضا مى كردند و از اين راه موجبات
خوشبختى و سعادت مادى و معنوى خويش را فراهم مى آورند.
(فما آمن لموسى الاذريه من قومه )
پيروى جوانان از مردان الهى
زمانى كه حضرت موسى بن عمران به امر الهى قيام كرد مردم را به آيين حق دعوت نمود،
جز جمعى از ذرارى و فرزندان آن قوم يعنى كودكان و نوبالغان ، كسى به وى ايمان
نياورد.
(قال رسول الله صلى الله عليه و آله : او صيكم بالشبان خيرا فانهم ارق افئده
ان الله بعثنى بشيرا و نذيرا فحالفنى الشبان و خالفنى الشيوخ ثم قرا
فطال عليهم الامد فقست قلوبهم . (870) )
فضيلت پذيرى جوان
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: به شماها درباره نوبالغان و جوانان به
نيكى سفارش مى كنم كه آن ها دلى رقيق تر و قلبى فضيلت پذيرتر دارند. خداوند مرا
به پيامبرى برانگيخت تا مردم را به رحمت الهى بشارت دهم و از عذابش بترسانم .
جوانان سخنانم را پذيرفتند و با من پيمان محبت بستند، ولى پيران از
قبول دعوتم سرباز زدند و به مخالفتم برخاستند. سپس به آيه اى از قرآن اشاره
كرد و درباره مردم كهنسال ، كه مدت زندگى آن ها به درازا كشيده و دچار قساوت و سخت
دلى شده اند، سخن گفت .
پيشواى عالى قدر اسلام ، در ابتداى بعثت ، براى آن كه از شر مشركين و بت پرستان
مصون باشد، سه سال مردم را در خفا و به طور پنهانى به اسلام دعوت مى كرد. در اين
مدت فقط چهل نفر از زن و مرد به آيين مقدسش گرويدند كه اكثريت قريب به اتفاق آن
ها كودكان و نوبالغان و جوانان بودند و سنشان بين ده تا بيست و پنج
سال بود.
گرايش صادقانه
اين عده معدود كه وجدانى بيدار و فطرتى پاك و دست نخورده داشتند، شايسته ترين
افراد براى پذيرش آيين اسلام بودند، زيرا سخنان
رسول اكرم موافق طبع حقيقت جو و فضيلت دوست
نسل جوان بود. اينان بر اساس نداى فطرت توحيدى و الهام وجدان اخلاقى به آن
حضرت گرويدند و مجذوب تعاليم عاليه اسلام شدند و گفتار پيغمبر تا اعماق جانشان
نفوذ كرد و در كمال خلوص و پاك دلى ، رهبرى آن حضرت را پذيرفتند، گردش جمع
شدند و هسته مركزى اسلام را تشكيل دادند. مى توان گفت در آن موقع دعوت
رسول اكرم بين كودكان و جوانان نفوذ كامل داشت و آن ها بودند كه مانند پروانه در
اطرافش مى گشتند و صميمانه دستورش را به كار مى بستند. به همين جهت ، پيغمبر اكرم
از جوانان حمايت كرده و درباره آنان به پيروان خود به نيكى سفارش فرموده است .
نفوذ اسلام در نسلجوان
پس از آن كه دوره دعوت هاى پنهانى به سر آمد و
رسول اكرم از طرف خداوند ماءمور شد كه آشكارا مردم را به آيين اسلام دعوت كند و
تعاليم آسمانى خود را بى پرده با آنان در ميان بگذارد، باز هم بيشتر كسانى كه به
آن حضرت مى گرويدند و دين اسلام را مى پذيرفتند، جوانان بودند.
استقبال پرشور و روز افزون نسل جوان از تعاليم
رسول اكرم باعث خشم شديد و ناراحتى عميق بزرگسالان متعصب و لجوج شده بود، تا
جايى كه در تمام محافل ، مسلمان شدن جوانان را فساد و گمراهى مى خواندند و در ضمن
شكايت هاى خويش از رسول اكرم ، اين موضوع را به زبان مى آورند و مراتب نگرانى
خود را صريحا اظهار مى نمودند.
شكايت مشركين از پيغمبر
عتبه كه يكى از رجال مشرك مكه بود، به اسعد بن زراره گفت :
(خرج فينا رجل يدعى انه رسول الله سفه احلامنا و سب الهتنا و افسد شباننا و
فرق جماعتنا (871) )
مردى در بين ما قيام كرده و ادعا دارد كه فرستاده خداوند است . او افكار ما را نادرست و
جاهلانه مى داند و از خدايان ما به بدى ياد مى كند و جوانان ما را فاسد و جماعتمان را
پراكنده ساخته است .
روزى كه رجال قريش و بزرگسالان بت پرست ، به منظور تنظيم نقشه مبارزه با
رسول اكرم و جلوگيرى از پيشرفت سريع اسلام و سركوب كردن پيروان آن حضرت در
دارالندوه اجتماع نمودند و هر يك سخنان مهيج و آتشينى القا كردند. ابو
جهل ضمن سخنرانى خود به جمله (افسد شباننا) تكيه كرد و از تاءثير شديد و نفوذ
عميق پيغمبر اسلام در نسل جوان مكه به شدت اظهار نگرانى و ناراحتى نمود. (872)
خشم پدران و مادران
خلاصه ، در صدر اسلام ، همه جا سخن از ايمان
نسل جوان بود. پدران و مادران و عموم بزرگسالان مكه ، از اين جهت كه نوبالغان و
جوانانشان دعوت رسول اكرم را اجابت نموده و صميمانه با وى همكارى مى كنند، سخت
ناراضى و خشمگين بودند. براى آن كه مسير جوانان را تغيير دهند و آنان را از پيروى آن
حضرت باز دارند، به تمام وسايل زجر و شكنجه
متوسل شدند و با شدتى هر چه تمام تر در مضيقه و فشارشان گذاردند تا مگر از دين
اسلام دست بردارند و به بت پرستى بردارند و به بت پرستى ، كه آيين پدرانشان
بود، بازگردند. ولى رفتار ظالمانه و اعمال غير انسانى مشركين مكه كمترين اثر معنوى
نداشت و نتوانست جوانان را در ايمانشان متزلزل سازد و آنان را از پيروى
رسول اكرم باز دارد، زيرا تعاليم آسمانى اسلام خواسته
عقل و فطرت و گم گشته وجدان پاك و بى آلايش جوانان بود. پيغمبر با زبان
دل آنان سخن گفته و اسلام را در عمق جانشان جاى داده بود. زجر و شكنجه بدنى و اهانت
هاى شفاهى ، هرگز نمى توانست عقيده باطنى آنان را تغيير دهد و روح پاكشان را از مسير
فطرت بگرداند.
زندگى تلخ مسلمانان
گرچه پيروان رسول اكرم ، در مقابل صدمات جانكاه فشارهاى شكننده مشركين ، همچنان در
ايمان خود ثابت قدم بودن ، ولى زندگى بر آنان تلخ و غير
قابل تحمل شده بود و بايد هر چه زودتر به اين وضع خطرناك خاتمه داده شود. لذا
با موافقت رسول اكرم قرار شد گروهى از زن و مرد مسلمان ، مكه را ترك گويند و به
كشور حبشه مهاجرت نمايند و گروه ديگر در معيت آن حضرت به خارج مكه بروند و در
نقطه اى به نام شعب ابى طالب زندگى كنند، تا هر دو گروه مدتى از مشركين دور و از
تجاوزشان مصون باشند. سرانجام اين تصميم عملى شد و به طورى كه در تاريخ آمده ،
هشتاد و سه نفر مرد و هيجده نفر زن ، شهر مكه را ترك گفتند و راه حبشه را در پيش
گرفتند. (873)
مهاجرت مسلمين به حبشه
مهاجرين مسلمان ، كه اكثر شان نوجوان و جوان بودند، به سلامت وارد حبشه شدند و در
كمال آزادى و ايمنى ، زندگى عادى و برنامه هاى دينى خود را آغاز نمودند. موقعى كه
قريش از ورود آنان به حبشه آگاه شدند، به توطئه تازه اى دست زدند و براى آن كه
مهاجرين را با ذلت و خوارى از حبشه اخراج كنند و به مكه ، يعنى به حوزه قدرت خود،
برگردانند، عمرو بن عاص و عمارة بن وليد را با هدايايى نزد پادشاه حبشه
فرستادند.
شرح مسافرت نمايندگان قريش و ورودشان به مجلس ملك و همچنين ملاقات مسلمين با
پادشاه حبشه و سخنان جعفر طيار، مبسوطا در كتب تاريخ
نقل شده است . ولى دو نكته جالب ، كه شاهد بحث ماست ، از مجموع گفتارهاى رد و
بدل شده به خوبى استفاده مى شود. اول تقابل
نسل كهن با نسل جوان و دوم هم آهنگى تعاليم اصولى اسلام با نداى فطرت و وجدان كه
مختصرا به هر دو اشاره مى شود.
اول . نمايندگان قريش در ملاقات خود با پادشاه حبشه از انحراف دينى نوبالغان و
جوانان مسلمان شده شكايت كردند و خويشتنم را نماينده پدران و عموها و خلاصه
بزرگسالان قوم آنان معرفى نمودند و گفتند:
(ايها الملك انه قد صبا الى بلدك منا غلمان سفها فارقوا دين قومهم و لم يدخلوا فى
دينك و جاوا بدين مبتدع و قد بعثنا اليك فيهم اشراف قومهم من آبائهم و اعمالهم و عشائر
هم ليردوهم اليهم .(874) )
اى پادشاه جمعى از نوبالغان و جوانان نادان ما به كشور تو هجوم آورده اند. اينان دين
قوم خود را ترك گفته و به دين تو هم در نيامده اند، بلكه خود دين تازه اى ساخته اند.
اشراف مكه و پدران و عموها و بستگان اين جوانان ، ما را به نمايندگى نزد شما
فرستاده اند تا آن را به سوى خود برگردانند.
از اين عبارت به خوبى استفاده مى شود كه بر اثر دعوت
رسول اكرم ، نسل جوان و نسل كهن در مقابل يكديگر قرار گرفته اند. نوبالغان و
جوانان به آن حضرت گرويده و اسلام آورده اند و براى نجات از ايذاى پدران و
بزرگان قوم خود، به حبشه پناهنده شده اند و بزرگسالان به مخالفت برخاسته . از
يك طرف در مكه با تمام قدرت جوانان را كوبيده اند و از طرف ديگر، به همين منظور
نمايندگى به كشور، حبشه فرستاده اند.
احضار مهاجرين به مجلس ملك
پادشاه حبشه كه مرد متين و عاقلى بود به اظهارات دو نماينده قريش ترتيب اثر قطعى
نداد و به اطرافيان خود گفت بايد شخصا مهاجرين مسلمان را به حضور بخوانم و از
عقايدشان پرسش كنم . اگر مطلب آن طورى است كه فرستادگان قريش گفته اند، آنان
را تسليم آن دو خواهم كرد و اگر آن طور نبود، از آن ها دفاع مى كنم و تا زمانى كه
مايل باشند، آنان را در كشور خويش نگاهدارى مى نمايم . سپس دستور داد روز معينى
مهاجرين را به حضورش بياورند.
امر پادشاه به اطلاع مسلمين رسيد. قبل از روز مقرر، آنان با يكديگر شور كردند و با
توجه به اهميت مجلس ، متفقا جعفر طيار را كه آن روز سنش در حدود بيست و پنج
سال بود، به عنوان سخنگوى خود برگزيدند تا به سوالات ملك پاسخ دهد.
خوددارى مسلمين از سجده ملك
در آن روزگار، معمول كشور حبشه چنين بود كه هر كس به حضور ملك مى رسيد، بايد او
را سجده كند، ولى مسلمين از سجده پادشاه خوددارى كردند.
كسانى كه در محضر ملك حاضر بودن ، به مسلمين گفتند: چرا سجده نكرديد؟ جعفر در
جواب گفت : ما هيچ كس جز خداى يگانه را سجده نمى كنيم .
پادشاه حبشه پرسيد: اين چه دينى است كه شما به آن گرويده ايد؟ جعفر در جواب گفت :
قوم ما از نادانى بت مى پرستيدند. ميته مى خوردند. قطع رحم مى كردند. به همسايه آزار
مى دادند. زورمندان به جان و مال ناتوانان تجاوز مى نمودند و آنان را طعمه خود مى
ساختند. وضع ما بدين منوال بود تا خداوند بر ما پيامبرى را فرستاد، همان طور كه بر
اقوام گذشته پيغمبرانى را فرستاده بود. اين پيغمبر از خود ماست . از شرف خانوادگى
اش آگاهيم و او را به راستگويى و عفت و امانت مى شناسيم .
(فدعانا الى الله تعالى لنوحده و نخلع ماكان يعبد آباونا من دونه من الحجاره و
الوثان و امرنا ان نعبد الله تعالى وحده و امرنا بالصلاه و امرنا بصدق الحديث و ادا
الامانه وصله الارحام و حسن الجور و الكف عن المحارم و الدما و نهانا عن الفواحش و
قول الزور و اكل مال اليتيم و قذف المحصنه فصدقناه و آمنا به و اتبعناه على ماجا به
فعدا علينا قومنا ليردونا الى الاصنام و استحلال الخبائث فلما قهرونا و ظلمونا و ظلمونا
و ضيقوا علينا خرجنا الى بلدك و اخترناك على من سواك (875) )
سخنان جعفر
او ما را به خداى يگانه دعوت كرد و گفت كه خدايان سنگى بت ها را كه پدرانمان مى
پرستيدند، ترك گوييم و تنها خداوند جهان را پرستش نماييم . او امر كرده است كه
نماز بخوانيم . راست بگوييم . در امانت ها خيانت نكنيم . صله رحم نماييم و نسبت به
همسايگان نيكوكار باشيم . او به ما دستور داده است از گناه و خونريزى بپرهيزيم و از
بى عفتى و سخنان ناروا و تجاوز به مال يتامى و تهمت به زنان پاكدامن اجتناب ننماييم
. ما سخنانش را قبول كرديم و به وى امان آورديم و عملا از دستوراتش پيروى نموديم .
بزرگان قوم ، ما را مورد تجاوزهاى ظالمانه خود قرار دادند تا مگر دوباره به بت
پرستى و رواداشتن ناپاكى گذشته برگرديم . وقتى سختگيرى و ستمكاران آنان نسبت
به ما شديد و غير قابل تحمل شد، ناچار مكه را ترك گفتيم و به كشور حبشه آمديم و
شما را بر دگران ترجيح داديم .
جعفر طيار در مجلس ملك ، ابتدا از بت پرستى ضد
عقل و رفتار ضد وجدان مردم مكه سخن گفت و سپس به يكتاپرستى فطرى و اخلاق
انسانى اسلام اشاره نمود. جعفر طيار در كلمات خود از
عقل و وجدان اخلاقى سخنى به ميان نياورده ، ولى در مقاله كوتاه و عميق خود، آيين كهن مردم
مكه را با تعاليم جديد رسول اكرم طورى در برابر يكديگر قرار داده و با هم مقايسه
نموده كه هر شنونده عاقل و منصفى با معيار عقل و وجدان به بطلان آيين مشركين و حقانيت
دين اسلام اعتراف مى كند. چنان كه پادشاه حبشه با همين منطق ، تحت تاءثير قرار گرفت
و صريحا از مسلمين مهاجر حمايت نمود.
جالب آن كه جعفر طيار، براى توجيه مسلمان شدن خود و ساير مهاجرين ، تنها به همان
مقايسه و سنجش ، كه در واقع قضاوت عقل و وجدان بود، قناعت نمود و
دليل ديگرى بر حقانيت آيين مقدس اسلام اقامه نكرد.
معمرين و بزرگسالان قريش ، كه ساليان دراز به بت پرستى و ستمكارى عادت كرده و
به روش هاى ضد عل و وجدان خو گرفته بودن ، نمى توانستند به آسانى قبح عقايد
خود را درك كنند و به اخلاق ظالمانه و غير انسانى خويش پى ببرند. ولى نوبالغان و
جوانان كه ضميرى پاك و وجدانى بيدار داشتند، از آيين غلط آباى خود ناراضى بودند و
از اخلاق ضد وجدانى آنان رنج مى برند. وقتى سخنان آسمانى
رسول اكرم را شنيدند، به شدت تكان خوردند، زيرا گفته هاى آن حضرت را مطابق
خواسته هاى فطرى و موافق نداى وجدانى خود يافتند. در واقع نوبالغان و جوانان ، با
ظهور اسلام ، گم گشته خود را يافتند و صميمانه از آن
استقبال كردند. به همين جهت پيشواى اسلام از جوانان قدردانى فرموده و درباره آنان به
نيكى سفارش كرده است .
نتيجه آن كه وجدان اخلاقى نيروى سعادت بخشى است كه با سرشت بشر آميخته شده و
مميز صفات پسنديده و ناپسند است . گرچه اين نيرو هميشه در باطن آدمى وجود دارد، ولى
در دوران بلوغ و جوانى به حد كمال مى رسد و
نسل جوان را تحت تاءثير كشش هاى معنوى و جاذبه روحانى خود قرار مى دهد.
وجدان اخلاقى ، انگيزه پاك و مقدسى است كه در نهاد جوانان ، با شدت و نيرومندى بروز
مى كند و آنان را به راه پاكى و فضيلت سوق مى دهد و از صفات ناپسند و خلقيات غير
انسانى بر حذر شان مى دارد.
لكنت دو نوئى مى گويد:
(خوبى آن است كه به سير صعودى تكامل كمك كند و ما را از حيوانيت به سوى آزادى
هدايت نمايد. بدى آن است كه با تكامل مخالف باشد و به طور انحطاط به طرف حيوانيت
برود و از تكامل رو برگرداند) (876)
يكى از عواملى كه به قضاى حكيمانه الهى ما را به خوبى و انسانيت مى خواند و راه
تعالى و تكامل را به ما نشان مى دهد، وجدان اخلاقى است . كسى كه مى خواهد هميشه خوب
و پاك زندگى كند و پيوسته به زيور صفات عاليه انسانى آراسته باشد، بايد
وجدان اخلاقى را در نهاد خود زنده و فعال نگاه دارد و نداى وجدان را
اصل ثابت روش هاى اخلاقى خويش در تمام مظاهر زندگى قرار دهد.
(قال على (عليه السلام ): تحللوا بالاخذ
بالفضل و الكف عن البغى و العمل بالحق و الانصاف من النفس . (877) )
على (عليه السلام ) فرموده است : خويشتن را با
فضايل اخلاقى و ملكات انسانى بياراييد. از ستم خوددارى كنيد. به حق و درستى رفتار
نماييد و با قضاوت وجدانى خود نسبت به مردم منصف باشيد.
هم آهنگ ساختن وجدان با غرايز
كسى كه مى خواهد از انحراف و لغزش مصون باشد و دچار فساد و تباهى نشود، بايد
تمايلات غريزى خود را با وجدان اخلاقى خويش هم آهنگ سازد و خواهش هاى نفسانى را در
حدود موافقت و رضاى وجدان اعمال نمايد. چه نتيجه پيروى بى قيد و شرط از غرايز و
هواى نفس ، سقوط و هلاكت خواهد بود. ( محمد بن على (عليه السلام ): راكب
الشهوات لاتقال عثرته ) (878)
امام جواد (عليه السلام ) فرموده : كسى كه بر مركب شهوات خويش سوار است و خود
سرانه مى تازد، هرگز از لغزش و سقوط رهايى نخواهد داشت .
(قال على (عليه السلام ): غلبه الشهوه
تبطل العصمه و تورد الهك ) (879)
على (عليه السلام ) فرموده است : غلبه و فرمانروايى شهوت ، مصونيت اخلاقى را از
ميان مى برد و آدمى را به وادى هلاكت و تباهى مى كشاند.
ديرزمانى است كه در دنياى كنونى ، بسيارى از مردم جهان خصوصا پيروان مكتب فرويد،
غرايز و شهوات نفسانى را معيار شناسايى خوب و بد و
اصل اساسى خوشبختى و سعادت شناخته و عملا وجدان اخلاقى و مكارم انسانى را به دست
فراموشى سپرده اند. اين تشخيص غلط، كه بطلانش رفته رفته آشكار مى شود، تا
كنون مفاسد عظيمى به بار آورده و بسيارى از جوانان را در سراسر جهان به راه سقوط
اخلاقى و فساد و تباهى سوق داده است .
انتقاد باروك از مكتب فرويد
(روان كارى كه بر جنبه غرايز استوار، براى بيان هر گونه تظاهرات روح انسانى ،
غرايز را پايه و ملاك قرار مى دهد و چون اين تظاهرات متعدد و متضاد مى باشند، فرويد
ناچار شده است كه هر يك از اين غرايز، به غريزه ها معتقد شود. در نتيجه ، به غريزه
زندگى ، غريزه مرگ و غريزه تهاجم قائل شده است .
فرضيه فرويد مستلزم يك درك اصلى بدبينانه اى است و از همين جاست كه غريزه تهاجم
در فريضه روان كاوى ، جاى مهم و بسيار بزرگى را گرفته است . به زعم فرويد،
انسان در حكم يك حيوان شرورى است كه تمايل طبيعى اش نفرت از نوع مى باشد و هيچ
گونه عامل محبت و مهرى در او وجود ندارد. در صورتى كه در
عمل و واقع ، عوامل عاطفى مسلما در كار است . به علاوه : نقش وجدان اخلاقى كه روان كاوى
بدان معرفت ندارد، در عمل به بحرانهايى منجر گرديده است .) (880)
نقش غرايز در روانشناسى مدرن
(روانشناسى مدرن تحت سلطه و نفوذ روان كاوى ، غرايز را
اصل و اساس قرار داده و آن را به مقام الو هيت رسانيده است و در نتيجه سير قهقرايى به
سوى شرك باستانى پيدا شده است . البته غرايز در زمان توحيد موسى و عيسى و محمد
صلى الله عليه و آله نيز داراى اهميت بوده است ، ولى تابع سلسله مراتب بوده و زيرا
اقتدار وجدان اخلاقى فعاليت داشته است ، وجدان اخلاقى و غرايز را هم آهنگ ساخته و آن ها
را در جهت مفهوم اجتماعى بشريت سوق مى داده است .
روان شناسى مدرن ، غرايز را به جاى هم آهنگ ساختن يك به يك ، تفكيك كرده و آزادشان
گذارده و از مهار عقل رهاشان ساخته است ، و چون در اين روش پيش رويم كم كم به
دستگاهى كردن عيش و خوشى مى رسيم و با حذف مسئله زشت و زيبا و منسوب كردن هر چه
ما را خوش آيد به خوبى و هر چه ما را خوش نيايد و به زشتى ، به جايى مى رسيم كه
ميزان و ملاك خوب و بد نفس اماره ما خواهد بود و حكومت نفس بر
عقل آشكار مى شود، كه نتايج جامعه ويران كن آن را خوب مى شود پيش بينى كرد.)
(881)
حكومت نفس بر عقل
(پس از غريزه جنسى فرويد و عقده كم و كاستى ادلر و ضمير باطن يا وجدان اجتماعى
يونگ ، اينك دانش لوتسدك جلوه گر مى شود و دانش اخير به زعم باروك ، تواند نه
تنها حيات انسانى را كاملا بشناساند، بلكه
فصل مشترك مسائل فردى و اجتماعى نيز قرار گيرد و با روانشناسى باروك
مسائل اخلاقى وجدانى ، كه مدت ها به صورت وظايف مذهبى و تبعيدى بوده و در قرن اخير
زايد و بيهوده تلقى مى گرديد، مجددا رونق يافته و پايه علمى و روان شناسى اجتماعى
و زيست شناسى پيدا كرد.) (882)
از مجموع بحث دو نكته روش شد.
اول آن كه وجدان اخلاقى كه نيروى الهام الهى و نور هدايت خداوند است ، با سرشت آميخته
و در نهاد آدمى ريشه عميق فطرى دارد.
دوم آن كه جاذبه معنوى و كشش روحانى وجدان اخلاقى ، در دوران بلوغ و جوانى ، قوى و
نيرومند است و نسل جوان كه ضميرى پاك و باطنى منزه دارد، و به طور طبيعى شيفته
سجاياى انسانى و فضايل اخلاقى است .
علل انحراف نسل جوان
با توجه به اين دو نكته ، اينك جاى اين پرسش است كه چرا بعضى از نوبالغان و
جوانان ، به نداى وجدان اعتنا نمى كنند و چه باعث مى شود كه از مسير
فضايل اخلاقى و صفات انسانى منحرف مى گردند و به پاره اى از
اعمال ضد وجدان دست مى زنند؟ در پاسخ مى توان گفت انحراف اخلاقى
نسل جوان علل متعددى دارد. در اين جا براى مزيد اطلاع جوانان به بعضى از آنها اشاره مى
شود.
اول . يكى از علل سركوب شدن تمايلات وجدانى فرزندان بشر، سوء تربيت آنان در
دوران كودكى است . اطفالى كه در خانواده هاى فاسد و در دامن والدين و مربيان آلوده و
گناهكار پرورش مى يابند و همواره ناظر رفتار و گفتار ضد انسانى آن ها هستند، رفته
رفته از مسير فطرت منحرف مى شوند و نيروى وجدان اخلاقى و
فضايل انسانى در نهادشان خاموش مى گردد و چنان به روش هاى پليد عادت مى كنند كه
در دوران بلوغ و جوانى از ارتكاب بزرگ ترين گناه اخلاقى ، كمترين ناراحتى و ندامت
احساس نم نمايند.
(قال على (عليه السلام ): المر حيث وضع نفسه برياضته و طاعته فان نزهها
تنزهت و ان دنسها تدنست . (883) )
على (عليه السلام ) فرموده است : خوب و بد هر انسانى تابع روشى است كه تربيت
روح خود را بر آن قرار داده و در اره نيل به آن روش ، مجاهده و از آن پيروى مى نمايد.
اگر با روش هاى صحيح جان خود را از پليدى پاك كرده باشد، پاك است و اگر آلوده
نموده ، آلوده خواهد بود.
عادات بد بر اثر سوء تربيت
كسانى كه به خلقيات بد و صفات ضد انسانى خو گرفته و بدان عادت كرده اند، به
آسانى قادر نيستند خود را از شر آن خلاص كنند و در جامعه ، خويشتن را با فضيلت نشان
بدهند، زيرا عادات بد در باطن آدمى مانند آتش پر نيرويى است كه هر قدر صاحبش آن را
زير خاكستر تصنع و خود سازى پنهان نمايد، عاقبت از
خلال گفتار و رفتارش آشكار مى شود و با جرقه هاى خود، شخص بد اخلاق را رسوا مى
كند.
(قال الحسن (عليه السلام ): العادات قاهرات فمن اعتاد شيئا فى سره و خلواته
فضحه فى علانيته و عند الملا(884) )
حضرت حسن (عليه السلام ) فرموده است : عادات ، در وجود آدميان ، با قهر و غلبه حكومت
مى كنند. كسى كه در پنهانى به چيزى عادت كند، آشكارا و در محضر مردم مفتضحش خواهد
ساخت .
دوم . عامل ديگر كه نوبالغان و جوانان را از روش هاى پاك وجدانى و صفات انسانى
منحرف مى سازد و به راه خيانت و ناپاكى مى كشاند، رفقاى بد، تبليغات بد، محيط
آلوده اجتماع فاسد و افراد خائن است .
جوان و محيط فاسد
موقعى كه جوانان با افراد منحرف و بد اخلاق رفيق مى شوند يا تحت تاءثير عناصر
الوده و فاسد قرار مى گيرند، وقتى كه جوانان بر خلاف انتظار فطرى خود، به
نادرستى و خيانت جامعه پى مى برند و از زورگويى و فريبكارى افراد آگاه كى
گردند، و زمانى كه پرده هاى ريا و خودسازى از چهره نادرستان عقب مى رود و قيافه
واقعى آنان در برابر چشم هاى كنجكاو جوانان آشكار مى گردد، زمينه انحرفشان آماده مى
شود. در اين موقع است كه فروغ راستى و حقيقت در ضمير نوبالغان و جوانان به خمودى
مى گرايد و نيروى وجدان اخلاقى و ميل به فضيلت و پاكى در نهادشان سركوب مى
شود. نوجوانان از مشاهده اعمال نارواى جامعه و محيط فاسد، درس خيانت و نادرستى مى
گيرند و عملا از روش هاى ناپسند دگران پيروى مى نمايند.
ژان ژاك روسو مى گويد:
(دلم مى خواست معاشرين يك جوان را طورى انتخاب كنند كه تمام كسانى را كه اطرافش
هستند، خوب بشمارد و مجالس و محافل را طورى به او بشناساند كه هر چه در آن جا
صورت مى گيرد، بد بداند. لازم است بداند كه انسان طبيعتا خوب است بايد اين حقيقت را
حس بكند و ابناى نوع خود را مانند خويش فطرتا نيك پندارد. ولى بايد ببيند چگونه
جامعه ، افراد را خراب مى كند و چگونه عقايد غلط، سرچشمه مفاسد ايشان است . بايد هر
فرد را عزيز و محترم دارد، ليكن مجموعه افراد را پست بشمارد. بايد ملتفت بشود كه
تمام صورت ها تقريبا يك نوع ماسك دارد، ولى بعضى صورت ها از ماسكى كه آن را مى
پوشاند، زيباتر است .) (885)
چه بسيار افرادى كه از مادر سالم و طبيعى متولد شده اند و از دوران كودكى در خانواده
خوب و در دامن پدر و مادران شايسته ، با ملكات حميده و صفات پسنديده ، پرورش يافته
اند، ولى در دوران بلوغ و جوانى ، بر اثر پاره اى از
عوامل بد و شرايط فاسد، به راه خيانت و تبهكارى كشيده شده اند، وجدان اخلاقى و
سجاياى انسانى را فراموش كرده و به پست ترين
اعمال ضد انسانى و خطرناك ترين جرايم و جنايات دست زده اند.
تغيير مفاهيم خوب و بد
(كشش تدريجى به جنايت ، نفوذ تبليغ شديد، ترس و هراس حقير شدن شخصيت ها و
آموزش مستمر يك ايدئولوژى كژ خو و شيطانى ، موجب تغيير مفاهيم خوب و بد مى شود و
هر گونه احساس انسانيت و نوع دوستى را نابود مى سازد. اين
عوامل بر بسيارى از افراد متوسط اثر كى گذارد. افرادى كه بيش و كم طبيعى و انسان
عادى بوده ، با اين عوامل عوض مى شوند و
قابل تلقين هستند و از چنين افرادى ، جانى و تبهكار ساخته مى شود.
با چنين واقعيات موحش ، نفوذ بى شمار و بزرگ ايدئولوژى ها و آموزش و پرورش و
عوامل اجتماعى ، در ظهور وحشتناك ترين كژخويى ها و انحرافاتى كه انسان ممكن است
بدان دچار شود، مشهود مى گردد.) (886)
اولياى گرامى اسلام ، براى آن كه پيروان خود را عموما و
نسل جوان را خصوصا در راه فضايل اخلاقى و روش هاى انسانى ثابت قدم نگاه دارند و از
خطر سقوط و تباهى محافظتشان نمايند، درباره تبليغات گمراه كنند و مضر و رفتار بد
و فاسد و همچنين ساير عوامل ضد اخلاقى ، در
خلال روايات اسلامى سخن گفته و نكات لازم را خاطر نشان ساخته اند.
( محمد بن على عليهماالسلام : من اصغى الى ناطق فقد عبده فان كان الناطق عن
الله فقد عبدالله و ان كان الناطق ينطق عن لسان ابليس فقد عبد ابليس ) (887)
امام جواد (عليه السلام ) فرموده است : كسى كه به سخن گوينده اى فرا دارد، با اين
عمل وى را بندگى كرده است . اگر گوينده سخن از خدا مى گويد، او خدا را بندگى كرده
و اگر ناطق از زبان شيطان و افكار شيطانى سخن مى گويد، شيطان را بندگى نموده
است .
(قال على (عليه السلام ): غشك من ارضاك
بالباطل و اغراك بالملاهى و الهزل . (888) )
على (عليه السلام ) فرموده : كسى كه تو را به مطالب
باطل خشنود سازد، و به بازى و سخنان غير واقعى
گول بزند، او حقايق را از تو پنهان داشته و درباره ات خيانت كرده است .
(قال
رسول الله صلى الله عليه و آله : المره على دين خليله فلينظر احد كم من
يخالل . (889) )
رسول اكرم فرموده : آدمى تحت تاءثير رفيق است و عملا از سيره و روش او پيروى مى
كند. البته هر يك از شما بايد در انتخاب دوست دقت كند و ببيند با چه كسى طرح رفاقت
و دوستى مى ريزد.
( على (عليه السلام ): قارن اهل الخير تكن منهم و باين
اهل الشرتبن عنهم . (890) )
كشش غرايز و شهوات
على (عليه السلام )، در ضمن نامه خود به حضرت مجتبى (عليه السلام )، نوشته است :
با نيكوكاران قرين شو تا از آنان باشى و از بدكاران دورى كن تا از آن ها جدا شوى .
سوم . عامل
ديگرى كه از دو عامل مذكور عمومى تر و شعاع تاءثيرش وسيعتر است و مى تواند
جوانان را به شدت تحت تاءثير قرار دهد و آنان رحمة الله از روش هاى پاك انسانى و
صفات عاليه وجدانى باز دارد و به راه گناه و ناپاكى هاى اخلاقى بكشاند، غرايز
طبيعى و شهوات نفسانى است .
با فرارسيدن دوران بلوغ و شكفته شدن وجدان اخلاقى ، غرايز طبيعى نيز يكى پس از
ديگرى شكفته مى شوند و خواهش هاى نفسانى با قدرت و نيرومندى بروز مى كنند.
تمايل شهوت جنسى ، عشق به تجمل و خود آرايى ، تمناى قدرت و تفوق طلبى ، علاقه
به ثروت و نيرومندى و خلاصه عواطف گوناگون و احساسات تند و آتشين دوران شباب
، مزاج جوانان را طوفانى مى كند و مسير افكار و اعمالشان را به كلى تغيير مى دهد.
تحولاخلاقى بر اثر بلوغ
(در ابن ميان بلوغ فرا مى رسد. ناگهان پسران آمادگى و وحدتى را كه براى كارهاى
ناسنجيده داشتند، از دست مى دهند و قيافه پريده تفكر بر آنان سايه مى اندازد. دختران
، خود را بادقت بيشترى آرايش مى دهند و موى خود را با هنر بيشترى آشفته مى سازند.
روزى ده ساعت درباره لباس فكر مى كنند و روزى صد بار با خيرگى
دل انگيزى به دامن خود مى نگرند پسر، سرو گردن خود را مى شويد و كفش خود را واكس
مى زند و به دختران متوجه مى گردد.
جوان خود و جهان را مى آزمايد. شاخك هاى بى پايانى از هر سوى با سوالات و نظريات
، براى فهم معنى اشيا دراز مى كند. ذهن مانند چشمه جوشانى در جوشش و زايش است . هر
سخنى و هر فكرى صد سخن و فكر ديگر را بر مى انگيزد. جوان به سن شوخى هاى
پسرانه و خنده هاى دخترانه پا مى نهد. طغيان
اميال و رغبات ، حس زيبايى شناسى را تقويت مى كند و نمو مى بخشد. حس اكتساب بالا مى
گيرد و هر دو دست خود را براى گرفتن پول و قدرت دراز مى كند.)(891)
تمايلات غريزى ، كه به قضاى حكيمانه الهى در نهاد بشر آفريده شده ، مايه حفظ
حيات فردى و نوعى و محرك آدمى در اداره شئون مختلف زندگى است و بايد همه آن ها در
جاى خود، با اندازه گيرى صحيح ارضا شوند. سركوب كردن هر يك از غرايز و خواهش
هاى طبيعى ، مخالف با قانون آفرينش و منافى با سعادت و خوشبختى بشر است .
يكى از معيارهاى صحيح اندازه گيرى غرايز و تمايلات نفسانى ، وجدان اخلاقى است .
كسى كه مى خواهد انسان واقعى باشد و همواره حدود
فضايل اخلاقى را مراعات نمايد، بايد غرايز خود را الهام وجدان اخلاقى
تعديل كند و تمايلات خويش را با پيروى از هدايت وجدان
اعمال نمايد، تا از مفاسد اخلاقى و رفتار ضد انسانى و همچنين از عوارض نامطلوب
سركوب شدن تمايلات غريزى مصون باشد
لزوم هم آهنگى وجدان و غرايز
(غريزه جنسى بايد با وجدان اخلاقى هم آهنگ شود. دو حالت متضاد مى تواند مانع اين
امر گردد، يا جلو غريزه گرفته مى شود و يك روش رياضتى و زهد و تقواى افراطى
تعقيب مى گردد و بر اثر آن تمايلات سر كوفته و يا گاهى بعضى انحرافات به
وجود مى آيد و يا اينكه زندگى اخلاقى قربانى غريزه بدون
كنترل به وجود مى آيد و يا اينكه زندگى اخلاقى قربانى غريزه بدون
كنترل بى بند و بار مى شود كه نتيجه آن ، فقر و ضعف اخلاقى بوده و جسم و روح به
نوعى از هم جدا مى گردند و عواقب وخيمى روى شخصيت باقى مى گذارند.
رشد و نمو هم آهنگ و متعادل غريزه جنسى و تعالى آن بر اثر ادغام بازندگى اخلاقى ،
نقطه تحول بسيار حساس و مهمى است كه اگر به خوبى طى نشود، اثرات آن به
صورت هاى نامطلوبى تظاهر(892) مى كند.)
پرتگاه زندگى
موقعى كه جوانان ، در موارد مخصوصى ، با ناسازگارى غرايز و وجدان مواجه مى
گردند و بر سر دو راهى تضاد اخلاقى و تمايل نفسانى واقع مى شوند، بايد به
هوش باشند كه بر لب پرتگاه زندگى قرار گرفته و به محيط خطر نزديك شده
اند. اگر فورا تصميم نگيريد و به شهوات ضد اخلاقى خود پشت پا نزنند، سقوط
خواهند كرد و ممكن است براى هميشه تيره روز و بدبخت گردند. براى نمونه به بعضى
از موارد اشاره مى شود.
غريزه جنسى با قدرت و نيرومندى بروز مى كند و تمام وجود جوان را مسخر خود مى سازد
اتفاقا با دختر زيبايى برخورد مى كند. به او علاقه مند مى شود. مجذوبش مى گردد.
رفته رفته محبت به صورت عشق سوزانى در مى آيد و قرار و آرام را از وى سلب مى
كند. مى كوشد تا به هر وسيله كه ممكن است ، به
وصل او برسد و تمايل جنسى خود را به وسيله آن محبوب خواستنى و دلپذير ارضا
نمايد.
اگر بتواند با او ازدواج كند و تمايل آتشين خود را در چهار چوبه شرع و قانون و با
حفظ اصول اخلاق و انسانيت اعمال نمايد، توانسته است با اين
عمل ، كه موافق تعاليم دينى و علمى است ، غريزه جنسى كه وجدان اخلاقى خويش را با هم
، هم آهنگ سازد و هر دو خواهش را يك جا ارضا نمايد.
اگر نتواند يا نخواهد با او ازدواج كند يا دختر به عللى حاضر نيست به همسرى وى در
آيد، در اين صورت جوان دلباخته ، كه به شدت در فشار عشق و
تمايل جنسى قرار دارد، به دو صورت مى تواند
عمل كند.
جوان بر سر دو راهى
اول آن كه از دختر چشم بپوشاند و با نفس خويش مجاهده نمايد تا فكر او را از صفحه
خاطر بزدايد و تدريجا فراموشش كند دوم آن كه همچنان از پى او برود و مقصد خود را
كه دست يافتن به دختر و ارضاى شهوت جنسى است ،
دنبال كند و براى نيل به هدف غريزى خويش ، به هر كارى كه پيش آيد دست بزند.
فرض دوم است كه مى تواند منشاء حوادث نامطلوبى گردد و انگيزه غريزه جنسى ، جوان
عاشق را كور و كر كند و او را ارتكاب جرايم بزرگ و
اعمال ضد وجدانى وادار سازد.
چه بسيار اتفاق افتاده كه بعضى از جوانان ، شيفته دخترانى پاكدامن و عفيف شده اند و
براى آن كه شهوت خود را موقتا ارضا كنند و به وسيله آن كامياب شوند، با خودسازى و
وعده هاى دروغ ، آن ساده دلان را فريب داده و ناجوانمردانه با حيله و نيرنگ ضد وجدانى ،
آن ها را به دام خويش افكنده اند و به قيمت يك يا چند روز كامرانى و شهوت پرستى ،
حيثيت و شرفشان را بر باد داده و براى هميشه آنان را بدبخت و تيره روز ساخته اند.
گاهى آن دختران اغفال شده بر اثر فشار روحى بيمارى دچار بيمارى روانى شده يا از
ترس رسوايى ، در سنين جوانى ، به خودكشى دست زده اند.
چه بسيار اتفاق افتاده كه بعضى از جوانان ، براى آن كه به دختر دلخواه خود برسند
يا دختران به مرد مورد علاقه خويش دست يابند، به منظور بر طرف كردن موانع ،
مرتكب جنايات و اعمال ضد انسانى شده اند و زنان و مردان مزاحم را كشته يا مسموم كرده
اند.
|