next page

fehrest page

back page

راهنماى دوستانه  
اگر والدين مطالب تربيتى يا راهنمايى هاى خود را دوستانه و به زبان اندرز بگويند يا به صورت مشورت و تبادل فكر با آنان در ميان بگذارند، به خوبى مى توانند در اعماق روح نوجوانان نفوذ كنند و به تربيت صحيح آنان موفق گردند.
مكتب آسمانى اسلام ، در برنامه هاى تربيتى نسل جوان ، به اين نكته دقيق روانى توجه كامل دارد و در ضمن بعضى از آيات و روايات ، به پيروان خود آميخته است كه راهنمايى جوانان و اجراى روش هاى آموزشى و پرورشى آنان بايد بر اساس تكريم و احترام به شخصيت آن ها استوار باشد.
(و اذ قال لابنه و هو يعظه يا بنى ...)
زمانى كه لقمان حكيم به فرزند خود با زبان موعظه اندرز فرمود فرزند عزيز...
لقمان از مردان الهى و از پيشوايان ايمان و حكمت بوده و در قرآن شريف سوره اى به نام او آمده است . لقمان براى راهنمايى و تربيت فرزند جوان خود، مطالبى عميق و حكيمانه بيان فرموده كه قسمتى از آن ها در كتاب الهى نقل شده است .
اندرز و نصيحت  
نكته جالب آن كه خداوند، در ضمن عنايت به مقالات اساسى لقمان ، كيفيت سخن گفتن او را نيز مورد توجه مخصوص قرار داده و با جمله و هو يعظه به آن اشاره فرموده است .
لحن سخن لقمان  
اگر اين جمله در وسط كلام نيامده بود و آيه به اين صورت نازل مى شد و واذقال لقمان لا بنه يا بنى ، عبارت تمام بود و فهميده مى شد كه لقمان حكيم و دانا، فرزند جوان خود را مخاطب ساخته و چنين سخنانى با وى گفته است ، ولى كيفيت سخن گفتن لقمان معلوم نبود. خداوند با ذكر جمله و هو يعظه اين مطلب را روشن كرد و صريحا خاطرنشان فرمود كه لحن سخن لقمان ، آمرانه و تحكم آميز، يا تلخ و كدورت انگيز، موهن و تحقيركننده ، يا ذلت بار و اميخته به تملق نبود، بلكه لقمان با زبان گرم اندرز و نصيحت سخن گفته و مقالات تربيتى خويش را با حفظ شخصيت و عزت نفس فرزند جوانش را ادا كرده است .
گويى خداوند به پدران توصيه مى كند كه روش راهنمايى و تربيت فرزندان جوان خود را از لقمان حكيم بياموزيد و با زبان نصيحت و اندرز سخن بگوييد تا گفتار شما در روان آنان اثر مفيد بگذارد و موجبات خوشبختى و سعادتشان را فراهم آورد.
اولياى گرامى اسلام نيز در انجام وظيفه پدرى و تربيت فرزندان جوان خود همواره از روش دوستانه اندرز و نصيحت استفاده كرده اند. على عليه السلام در ضمن نامه اى كه به فرزند خود، حضرت مجتبى عليه السلام نوشته اين نكته را صريحا خاطرنشان فرموده است :
(فانى لم الك نصيحة و انك لن تبلغ فى النظر لنفسك و ان اجتهدت مبلغ نظرى لك .(534) )
انجام وظيفه پدرى  
فرزند عزيز، من هيچ وقت در انجام وظيفه نصيحت نسبت به تو كوتاهى نكردم و در اندرز گفتنت مسامحه ننمودم . فرزند عزيز، تو همواره در فكر تاءمين خير و سعادت خود هستى و من نيز، روى مهر پدرى ، در انديشه نيكبختى و رستگارى تو هستم ، ولى مطمئن باش كه تو هر قدر در راه خير و صلاح خود مجاهده كنى ، افكارت به پايه انديشه هاى پدر آزموده ات نخواهد رسيد.
پدران و مادران مى توانند از اين عبارت كوتاه و آموزنده ، دو نكته دقيق روانى را استفاده كنند و در راهنمايى فرزندان جوان خود عملا به كار بندند.
زبان خيرخواهى  
اول . تذكرات تربيتى خويش را با زبان نصيحت و خيرخواهى ادا كنند، نه آن كه آمرانه و تحكم آميز سخن بگويند و در نتيجه موجبات اهانت و تحقير نوجوانان را فراهم آورند.
دوم . پدر و مادر، خود را شريك خوشبختى فرزند خويش بدانند و به وى بفهمانند كه تو بر اثر حب ذات ، طالب سعادت خود هستى و ما نيز به علت مهر پدرى و مادرى ، خوشبختى تو را خواهانيم . ما و شما يك هدف داريم و آن رستگارى و پيروزى شماست ، براى نيل به اين هدف ، با يكديگر همكارى مى كنيم ، با اين تفاوت كه ما عمر بيشترى كرده ايم ، تجربه هاى زيادترى اندوخته ايم و از خطرات ايام جوانى به خوبى آگاهيم .
همكارى پدر و پسر  
براى آن كه اين دوران طوفانى را به سلامت طى كنى و با اطمينان خاطر به سر منزل سعادت برسى ، در مواقع ضرورى تذكرات لازم را به تو مى دهيم و از خطراتى كه بر سر راه دارى ، آگاهت مى سازيم . انتظار داريم كه تو نيز با پذيرفتن و به كار بستن نصايح ما صميمانه با ما همكارى نمايى و موجبات پيروزى و موفقيت خود را، كه هدف مشترك ماست ، فراهم آورى .
به نظر مى رسد كه نوجوان از چنين منطقى كه سرشار از خيرخواهى و محبت است ، استقبال نمايد و از راهنمايى هاى مصلحت آميز پدر و مادر، كه با احترام به شخصيتش ادا شده ، پيروى كند و نصايح آنان را صميمانه به كار بندد.
روش استدلالى  
يكى از طرق احترام به شخصيت نوجوانان ، در بيان وظايف اخلاقى آنان ، روش هاى استدلالى است . يعنى پدران و مادران مطالب تربيتى خود را با دليل به جوانان بگويند و علل دستورالعمل هاى خويش را به آنا بفهمانند. اين خود يكى از تفاوت هايى است كه روش تربيت نوجوانان را از كودكان جدا مى كند.
كودك به علت نارسايى عقل ، از تجزيه و تحليل مسائل عاجز است . پدران و مادران موظف اند تكاليف اطفال را خاطرنشان كنند و راه را به آن ها نشان بدهند و نيازى به استدلال ندارند. اطفال نيز بدون مطالبه دليل از پدر و مادر اطاعت مى كنند و دستور آن ها را به كار مى بندند.
(دستورهاى مثبت به بچه راهى را كه بايد طى كند نشان مى دهد. همه چيز بسته به طرز اداى جمله است . براى يك سن مخصوص ، اين كار بكن بايد وجه امرى داشته باشد و هيچ جاى بحث براى او نگذارد.
طفل محتاج به مقررات است و بايد خط مشى مفيدى به او نشان داد. وقتى كه از همان سال هاى اول ، طفل فهميد چه بايد بكند، ديگر به بحث و جدل بى مورد عادت نخواهد كرد.)(535)
قدرت تجزيه و تحليل  
نوجوان كه دروان طفوليت را پشت سر گذارده و به مقدار قابل ملاحظه اى عقلش شكفته شده است ، مى تواند علل دستورها را بفهمد و مسائل را تجزيه و تحليل نمايد. پدر و مادر بايد از نيروى درك نوجوان استفاده كنند و مطالب تربيتى خود را با منطق استدلال به وى تذكر دهند.
(پس از دوران كودكى ، صورت امر از قطعيت خود خارج مى شود و بيشتر با دليل و عقل سليم سروكار دارد. از اين به بعد، پدر بايد بگويد: اگر من به جاى تو بودم ، فلان كار را مى كردم . و دليل بياورد.)(536)
اعتراف ضمنى  
تذكرات استدلالى پدران و مادران ، اعتراف ضمنى والدين به شايستگى عقل و درك فرزندان جوان و احترام به شخصيت آن ها خواهد بود. تذكرات استدلالى باعث شكفته شدن فهم نوجوانان و به كار افتادن نيروى خرد آنان است . به علاوه ، تذكراتى كه با دليل همراه باشد، اثر تربيتى اش در ضمير نوجوانان عميق تر است و به خوى از آن ها پيروى مى كنند.
اولياى گرامى اسلام در پرورش هاى اخلاقى نسل جوان از روش استدلال استفاده كرده اند و مطالب تربيتى را با ذكر دليل ، به فرزندان جوان خود خاطرنشان نموده اند.
(قال على بن الحسين عليه السلام لبعض بنيه : يا بنى انظر خمسة فلا تصاحبهم ولا تحادثهم و لا ترافقهم فى طريق . فقال يا ابت من هم ؟ قال عليه السلام اياك و مصاحبة الكذاب فانه بمنزلة السراب يقرب لك البعيد و يبعد لك القريب ، و اياك و مصاحبة الفاسق فانه بايعك باكلة او اقل من ذلك ، و اياك و مصاحبة البخيل فانه يخذلك فى ماله احوج ماتكون اليه ، و اياك و مصاحبة الاحمق فانه يريد ان ينفعك فيضرك ، اياك و مصاحبة القاطع لرحمه فانى ينفعك فيضرك ، و اياك و مصاحبة القاطع لرحمه فانى وجدته ملعونا فى كتاب الله .) (537)
نصايح مستدل  
حضرت على بن الحسين عليه السلام ، بعضى از فرزندان خود را مخاطب ساخت و فرمود: عزيز متوجه پنج گروه باش كه با آنان مجالست نكنى ، هم كلام نشوى ، و در مسافرت با آن ها رفاقت ننمايى .
عرض كرد: پدر جان آنان كيانند؟
رفاقت هاى مضر  
حضرت سجاد(ع ) فرمود: از مجالست دروغ ساز پرهيز كن . چه او مانند سرابى است كه مطالب را بر خلاف واقع نشان مى دهد. دور را در نظرت نزديك و نزديك را دور جلوه مى دهد. از رفاقت با گناهكار و لاابالى اجتناب كن . زيرا او تو را به بهاى يك لقمه يا كمتر از آن مى فروشد. از رفاقت بخيل پرهيز نما كه او در ضرورى ترين مواقع احتياج ، تو را يارى نخواهد كرد. از رفاقت با احمق اجتناب كن كه او نفعت را اراده مى كند و از نادانى به تو ضرر مى زند. از مصاحبت كسى كه قطع رحم كرده است بپرهيز، كه در كتاب آسمانى مورد لعن نفرين قرار گرفته است .
(عن ابى جعفر عليه السلام قال : كان فيما وعظ به لقمان ابنه ان قال يا بنى من يشارك الفاجر يتعلم من طرقه ، من يحب المراء يشتم ، و من يدخل مدخل السوء يتهم ، و من يقارن قرين السوء لايسلم ، و من لايملك لسانه يندم .(538) )
امام باقر عليه السلام فرموده است : از اندرزهاى لقمان حكيم به فرزندش اين بود كه فرزند عزيز، كسى كه با گناهكار شريك شود، راه ناپاكى را از وى ياد مى گيرد. كسى كه مجادله را دوست داشته باشد، مورد فحش و دشنام واقع مى شود. كسى كه در جايگاه هاى بدنام قدم بگذارد، متهم خواهد شد. كسى كه با رفيق بد همگام گردد، از فساد اخلاق سالم نمى ماند. كسى كه مالك زبان خود نباشد، سرانجام پشيمان خواهد گشت .
انتقاد ملايم  
پدران و مادران ، نه تنها در مورد تذكرات تربيتى خود مكلف اند مراتب تكريم و احترام نوجوانان را مراعات نمايند، بلكه در مورد لغزش و تخلف نيز بايد متوجه شخصيت آنان باشند و تذكرات انتقادى خود را طورى ادا كنند كه باعث هتك احترام و توهين نوجوان نشود و به راه عصيان و طغيانشان سوق ندهد.
تذكر به كنايه  
(قال على عليه السلام : تلويح زلة العاقل له امض من عتابه .) (539)
على عليه السلام فرموده است : لغزش انسان عاقل را با كنايه تذكر دادن براى او مؤ ثرتر و دردناك تر از سرزنش و توبيخ صريح است .
اگر تخلف و لغزش نوجوانان ، با كنايه و در كمال ادب تذكر داده مى شود، دور نيست كه به خوبى مؤ ثر افتد و لااقل براى حفظ شخصيت خودشان آن را ترك گويند و خويشتن را اصلاح نمايند. برعكس ، در صورتى كه تذكرات پدر و مادر، آميخته به ملامت و تحقير نوجوانان باشد، نه تنها اثر مفيد در آنان نمى گذارد، بلكه ممكن است در پاره اى از موارد عكس العمل نشان بدهند و براى اثبات شخصيّت خودشان ، در مقابل گفته پدر و مادر مقاومت كنند و در ادامه روش ناپسند پافشارى نمايند.
اثر تكرار ملامت  
بدبختانه بعضى از پدران و مادران ، بر اثر بى اطلاعى از فن تربيت ، سخنان ملامت آميز خود را تكرار مى كنند و به قصد اصلاح نوجوانان ، پيوسته آنان را مورد توبيخ و اهانت خويش قرار مى دهند، غافل از آن كه تكرار ملامت اثر معكوس دارد و نوجوانان را در اعمال ناپسند خود جرى تر مى كند و آنان را به لجاجت وامى دارد.
(قال على عليه السلام : الافراط فى الملامة تشب نيران اللجاج . (540) )
على عليه السلام فرموده است : زياده روى در ملامت و سرزنش ، آتش عناد و لجاجت را مشتعل مى كند.
اجتناب از توبيخ  
(و عنه عليه السلام : اياك ان تكرر العتب فان ذلك يغرى بالذنب و يهون بالعتب . (541) )
و نيز فرموده است : از توبيخ مكرر پرهيز كن . چه آن كه تكرار سرزنش ، گناهكار را در اعمال ناپسندش جرى و جسور مى كند. به علاوه ، ملامت را پست و بى اثر مى سازد.
(اولياى اطفال بايد از هرگونه مؤ اخذه و سرزنش شديد نسبت به كودك مقصر بپرهيزند و اگر كارى را به خوبى از عهده برنيايد، به او نخندند، بلكه كمك كنند تا بار ديگر آن عمل را بهتر انجام بدهد.
بى ترديد، اگر اطرافيان شخص بالغ ، كه گواه خطاى او هستند، دوست و مساعد باشند و از شماتت خوددارى نمايند و خطا را به او ببخشند، از رنج شرمسارى او بسى خواهد كاست . در صورتى كه اگر در شماتت و ملامت اصرار بورزند، ممكن است شخص خطاكار در عمل خود مصر سرسخت بشود و به جاى پشيمانى ، به دفاع از خطاى خود بپردازد.(542) )
بهترين وسيله تربيت  
تكريم و احترام به شخصيت نوجوانان ، يكى از بهترين وسايل تربيت صحيح آنان است . پدران و مادرانى كه اين وظيفه اسلامى را به درستى انجام مى دهند و فرزندان جوان خود را به اندازه لازم احترام مى كنند و بدين وسيله آنها را نسبت به خودشان و دگران نيكوكار و وظيفه شناس بار مى آورند، مورد عنايت مخصوص پيشواى عالى قدر اسلام اند.
(قال رسول الله صلى الله عليه و آله : رحم الله والدين اعانا ولدهما على برهما.(543) )
رسول اكرم فرموده است : رحمت الهى بر پدر و مادرى باد كه فرزند خويش ‍ را در انجام نيكى و خير يارى نمايند.
بى احترامى به جوان  
بى احترامى به شخصيت نوجوانان ، يكى از عوامل بداخلاقى و انحراف آنان است . پدرانى و مادرانى كه از غرور و خودپسندى ، فرزندان جوان خويش را مورد اهانت و تحقير قرار مى دهند و موجبات خشم و طغيان آنان را فراهم مى آورند و به راه گناه و نادرستى سوقشان مى دهند، نزد خداوند شريك جرايم فرزندان خود هستند.
نوجوانان به اعتبار تفاوت حالات روانى و اختلاف تربيت هاى دوران كودكى ، در مقابل اهانت و تحقير پدران و مادران ، عكس العمل هاى مختلفى از خود نشان مى دهند. بعضى تنها متاءثر و رنجيده خاطر مى شوند. بعضى با كلمات ناپسند مراتب ناراحتى خود را ابراز مى كنند. بعضى از پدر و مادر قهر مى كنند و خانه و خانواده را ترك مى گويند. بعضى وضع داخلى منزل را مختل مى كنند و احيانا به خرابكارى و بى نظمى دست مى زنند.
فكر انتقام  
خطر بزرگ موقعى پيش مى آيد كه والدين از روى كمال نادانى و خودسرى و برخلاف موازين مذهبى و اخلاقى ، زبان به فحش و ناسزا بگشايند و در برابر دگران فرزند جوان خود را مورد بزرگ ترين اهانت و تحقير قرار دهند و شخصيت او را به كلى منهدم سازند. در اين موقع است كه نوجوان به سختى خشمگين و غضب آلود مى شود و براى جبران شكست خود، به فكر انتقام مى افتد و ممكن است به كار خطرناكى دست بزند كه قابل جبران نباشد.
والدين بدرفتار  
اين قبيل پدران و مادران ، كه با رفتار خشن و غير مشروع خود، جوانان را به عصيان و طغيان وامى دارند و عملا آنان را به راه گناه و جنايت سوق مى دهند شديدا مورد بدبينى و سوءنظر پيشواى عالى قدر اسلام اند.
(فى وصية النبى صلى الله عليه و آله لعلى عليه السلام يا على : لعن الله والدين حملا ولدهما على عقوقهما.(544) )
رسول اكرم به على عليه السلام فرمود: لعن الهى و دورى از فيض خداوند بر پدر و مادرى باد كه فرزند خويش را به عصيان و آزار خودشان وادارند و باعث قطع رابطه محبت شوند.
متوكل ، كه يكى از خلفاى سلسله عباسى بود، نسبت به فروزان ترين ستاره درخشان اسلام ، حضرت على بن ابى طالب عليه السلام ، به شدت اظهار دشمنى و عناد مى كرد، متوكل آن حضرت را تنها با كلمه ابوتراب مى خواند و در مجالس عمومى و خصوصى خود، همواره نام مباركش را به بدى ياد مى كرد و به مقام مقدسش اهانت مى نمود.
منتصر عباسى ، فرزند جوان متوكل و وليعهد كشور، از رفتار زشت پدرش ‍ نسبت به حضرت على عليه السلام سخت ناراضى و آزرده خاطر بود، ولى در مقابل رفتار و گفتار ناپسند وى چاره اى جز سكوت نداشت .
دشنام گويى  
روزى متوكل ، طبق معمول ، در مجلس خود با حضور جمعى از رجال كشور، نام على (ع ) را به زشتى ياد كرد و صريحا جسارت نمود. منتصر كه در مجلس حاضر بود، مانند هميشه از گفتار پدر ناراحت شد و رنگش تغيير كرد، ولى اين بار متوكل در مقابل تاءثر پسرش ساكت نماند. در حضور مردم توبيخ و تحقيرش كرد. به وى دشنام داد و اين شعر را درباره اش گفت :
(غضب الفتى لابن عمه
راءس الفتى فى حرامه )
يعنى اين جوان را ببين كه به پشتيبانى پسر عم خود خشمگين و غضب آلوده شده است . سرش به عورت مادرش باد.
انتقام خشن  
براى منتصر كه داراى مقام ولايتعهدى بود و در آن موقع بيست و پنجمين سال عمر خود را مى گذرانيد، دشنام پدرش غير قابل تحمل بود. منتصر از هتك حرمت و توهينى كه متوكل در حضور مردم از وى نمود، سخت به هيجان آمد. آتش نفرت و كينه در ضميرش مشتعل شد. تصميم گرفت عمل پدر را تلافى كند، انتقام بگيرد، انتقامى خشن و سخت ، انتقامى كه با دشنام و توهين پدرش برابرى كند و شكست درونى اش را جبران نمايد.
در همان لحظه ، كشتن پدر از خاطرش گذشت ، بر آن كار تصميم گرفت و در اولين فرصت فكر خود را با چند نفر از غلامان مخصوص متوكل ، كه محرم رازش بودند، در ميان گذارد و با مشورت آنان ، نقشه قتل پدر را طرح كرد و مجريان نقشه را با وعده مال و مقام آماده و مجهز نمود.
قتل متوكل  
شبى متوكل در قصر اختصاصى خود بزم شراب گسترد. با نديمان ميگسارى مى كرد و به شدت مست شد. نزديك نيمه شب ، بغاى صغير، كه رئيس ‍ تشريفات كاخ خلافت بود، به تالار وارد شد و اعلام كرد وقت استراحت خليفه است ، نديمان مرخص اند. همه از قصر خارج شدند، تنها فتح بن خاقان ، كه مقام رفيعى نزد متوكل داشت ، در حضور خليفه ماند. در اين موقع ، غلامان قوى و نيرومندى كه براى قتل متوكل تعيين شده بودند، از مخفى گاه هاى آوردند. فتح بن خاقان ، كه از مشاهده اين وضع به وحشت افتاده بود، فرياد كشيد مگر مى خواهيد خليفه را بكشيد؟ و براى محافظت جان متوكل ، خود را بر روى وى افكند، ولى غلامان مهلت ندادند و با ضربات پى در پى متوكل و فتح بن خاقان را يك جا كشتند و در همان نيمه شب به قصر مخصوص منتصر رفتند. به خلافت سلامش گفتند و اجراى نقشه قتل پدر را به وى اعلام نمودند.(545)
پدران مطرود  
متوكل پدر خودسر و مغرورى بود كه با دشنام و ناسزا، پسر جوان خود را در حضور مردم تحقير كرد و به شخصيت وى اهانت نمود. متوكل پدر نادان و متجاوزى بود كه با رفتار ناپسند خويش ، موجبات طغيان و عصيان فرزند جوان خود را فراهم آورد و او را به كشتن پدر وادار نمود. اين قبيل پدران و مادران وظيفه ناشناس اند كه در مكتب آسمانى اسلام مطرود شناخته شده اند و رسول اكرم درباره آنان فرموده است .
(يا على لعن الله والدين حملا ولدهما على عقوقهما.)
نفرين بر آن پدر و مادرى باد كه با اعمال نارواى خود فرزندان خويش را به عصيان و تجاوز وادار مى كنند.
نتيجه بحث آن كه نوجوانان ، دوران كودكى را پشت سر گذارده و به گروه بزرگسالان پيوسته اند. پدران و مادران بايد اين حقيقت را بپذيرند. به شخصيت نوجوانان احترام كنند و ارزش اجتماعى آنان را همواره مورد توجه قرار دهند. بايد در تعليم وظايف اخلاقى و اجراى برنامه هاى تربيت ، عواطف و احساسات جوانان را در نظر بگيرند و مطالب خود را به صورت نصيحت يا در لباس مشورت تذكر دهند و از گفتار آمرانه و تحكيم آميز، كه باعث درهم شكستن شخصيت آنهاست ، اجتناب نمايند.
وظيفه جوانان  
در پايان بحث لازم است توجه نوجوانان به دو نكته اساسى معطوف گردد و به موازات بيان وظيفه پدران و مادران ، در احترام به شخصيت فرزندان جوان ، وظيفه فرزندان نيز در مقابل پدران و مادران خاطرنشان شود.
اول . جوانانى كه به آيين اسلام معتقدند و از نبى اكرم پيروى مى كنند، بايد همواره به اين نكته متوجه باشند كه پدران و مادران ، حق بزرگى به فرزندان خود دارند. قرآن شريف و روايات اسلامى حق والدين را از تمام حقوق اخلاقى و اجتماعى مسلمين مهم تر شناخته است .
خوددارى از انتقام  
در مواردى كه پدران و مادران ، به علت بى سوادى يا براثر خودسرى يا سهل انگارى ، شخصيت فرزندان جوان خود را محترم نشمرند يا احيانا نسبت به آنان ستم كنند، فرزندان مكلف اند در مقابل رفتار والدين خود صابر و بردبار باشند. بايد از تلافى و انتقام خوددارى كنند و عكس العمل نامطلوبى از خويشتن نشان ندهند.
جوانان ، به هر صورت و در هر شرايطى ، وظيفه دارند نسبت به پدر و مادر مؤ دب و حق شناس باشند. بايد روزگار ضعف و ناتوانى خويش را به خاطر بياورند و از زحمات طاقت فرساى آنان حق شناسى نمايند.
چه خوش گفت زالى به فرزند خويش
چو ديدش پلنگ افكن و پيل تن
گر از عهد خرديت ياد آمدى
كه بيچاره بودى در آغوش من
نكردى در اين روز بر من جفا
كه تو شيرمردى و من پيرزن
نگاه بغض آميز  
(عن ابى عبدالله عليه السلام قال : من نظر الى ابويه نظر ماقت و هما ظالمان له لم يقبل الله له صلوة .(546) )
امام صادق عليه السلام فرموده است : هر كس با چشم بغض و كينه به پدر و مادر خود، كه به وى ستم كرده اند، نگاه كند، نمازش در پيشگاه الهى نامقبول است .
در اين حديث تصريح شده است كه اگر فرضا پدر يا مادرى به فرزند خود ستم كنند، فرزند موظف است ستم آنان را ناديده انگارد. نبايد با چشم كينه به آنان نظر كند و به قدر يك نگاه تند، ستم آنها را تلافى نمايد.
صفات خوب و صفات بد  
(همواره به خاطر داشته باشيد كه پدران و مادران شما انسان هستند. بنابراين هم داراى صفات برجسته هستند و هم داراى نقاط ضعف . حال اگر نقاط ضعف آنها در مورد طرز رفتارشان با شما باشد، بهتر اين است كه با واقع بينى ، اين عيب را از آنها يك امر طبيعى بدانيد و ضمنا صفات برجسته و محاسن آنها و محبت پاك و بى آلايش آنها را نسبت به خود و توجه و مواظبتى را كه از شما مى نمايند در نظر بگيريد و از آنان قدردانى نماييد.(547) )
دوم . گرچه پدران و مادران طبق تعاليم دينى و علمى موظف اند به شخصيت نوجوانان احترام كنند و آنان را مانند يك دوست صميمى طرف شور و تبادل فكر قرار دهند، ولى اين احترام و تكريم نبايد جوانان را مغرور نمايد و تصور كنند اكنون كه بالغ شده اند، به تنهايى خير و شر خود را مى فهمند و نيازى به راهنمايى والدين خود ندارند.
خامى فكر جوان  
حقيقت اين است كه بشر در تمام سنين زندگى ، نيازمند به راهنمايى و نصيحت است . پدران و مادران سالخورده كه عقلشان به رشد نهايى خود رسيده و در دوران زندگى تجربياتى اندوخته اند، همواره در معرض گمراهى و انحراف اند و به اندرز دگران احتياج دارند، چه رسد به نوجوانانى كه گرفتار خامى و نارسايى فكرند و عقلشان به رشد نهايى خود نرسيده است .
محمد بن مسلم زهرى ، از مردان فهميده و تحصيل كرده اى بود كه تمايل مال و مقام ، از مسير پاكى و فضيلت منحرفش ساخت و در كبر سن ، دچار تيره روزى و بدبختى شد. حضرت على بن الحسين عليه السلام به منظور راهنمايى و نصيحت ، نامه اى به وى نوشته و در ضمن يك جمله كوتاه ، نارسايى جوانان و خطرات بيشترى را كه بر سر راه آنان وجود دارد، خاطرنشان فرموده است .
خطر دنياپرستى  
(فاذا كانت الدنيا تبلغ من مثلك هذاالمبلغ مع كبر سنك و رسوخ علمك و حضور اجلك فكيف يسلم الحدث فى سنه الجاهل فى علمه الماءفون فى رايه المدخول فى عقله ؟(548) )
وقتى كه دنياپرستى مى تواند مانند تو كسى را تا اين درجه به انحطاط و پستى برساند، با آن كه عمر بسيار كرده اى و از تحصيلات عميق علمى بهره مند شده اى و با مرگ فاصله زيادى ندارى ، پس يك نفر جوان ، در برابر تمايلات نفسانى خود چگونه سالم مى ماند؟ جوانى كه نوخاسته و از دانش ‍ بى بهره است ، جوانى كه راءيش ضعيف و عقلش نارسا و منحرف است .
نوجوانان ، اگر به سعادت و رستگارى خود علاقه دارند، بايد در تصميم هاى خود فكر كنند و با افراد متوجه و دانا مشورت نمايند. بايد به سخنان پدران و مادران گوش فرادارند و از نصايح سودمند آنان پيروى كنند.
(قال على عليه السلام : من قبل النصيحة سلم من الفضيحة .(549) )
على عليه السلام فرموده است : كسى كه اندرز و نصيحت را بپذيرد، از رسوايى مضون خواهد ماند.
اطاعت از خيرخواهان  
جوانانى كه بر اثر لجاجت و خودسرى از مسير پاكى و فضيلت منحرف شده اند بايد هر چه زودتر از فرصت استفاده كنند و با اطاعت از نصايح خيرخواهان و تذكرات پرمهر پدران و مادران ، خويشتن را اصلاح نمايند، و مطمئن باشند كه اگر به روش هاى ناپسند خويش ادامه دهند و در كارهاى نارواى خود همچنان پافشارى نمايند، با كيفرهاى شديد اجتماعى رو به رو خواهند شد و سرانجام ، جبر زندگى آنان را اصلاح خواهد كرد، اگر دير نشده باشد.
(قال على عليه السلام : من لم يصلحه حسن المداراة يصلحه حسن المكافاة .)(550)
على عليه السلام فرموده است : كسى كه ملايمت و حسن سلوك او را اصلاح نكند، مجازات به جا و خوب اصلاحش خواهد كرد.
(و عنه عليه السلام : من لم تصلحه الكرامه اصلحته الاهانه .(551) )
و نيز فرموده است : آن كس كه روش هاى كريمانه و اندرزهاى خير خواهانه اصلاحش ننمايد، هتك حرمت و توهين هاى اجتماعى اصلاحش خواهد كرد.
جوان و احراز شخصيت 
قال الله العظيم فى كتابه : ... ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا.(552)
زندگى اجتماعى فرزندان بشر با سپرى شدن دوران بلوغ و فرارسيدن ايام شباب آغاز مى شود، و جوانان به محيطهاى وسيع جامعه قدم مى گذارند. ضرورت زندگى ايجاب مى كند كه جوان با طبقات مختلف مردم بياميزد و مانند چرخ گردنده اى با گردش چرخ ‌هاى گوناگون اجتماعى بگردد، مسئوليتى را به عهده بگيرد و براى جامعه كار كند، جامعه نيز او را به نام يك فرد مفيد و فعال بشناسد و عضو زنده اى در پيكر اجتماعش بداند. نيل به اين هدف بزرگ و اساسى ، مستلزم احراز شخصيت و به دست آوردن صفات پسنديده و متناسب براى سازگارى با اجتماع است .
جوانانى كه از نظر طبيعى سالم و موزون آفريده شده اند، و از نظر تربيتى نيز در پرتو مراقبت هاى والدين و مربيان لايق خود، با صفات حميده و سجاياى اخلاقى پرورش يافته اند، به آسانى خود را با جامعه تطبيق مى دهند و خيلى زود به اثبات شخصيت و حسن سازگارى با محيط موفق مى شوند.
اثبات شخصيت  
برعكس جوانانى كه از نظر طبيعى در افكار يا اندامشان نقايص و عيوبى وجود دارد يا در محيط خانواده و اجتماع ، بد تربيت شده و از والدين و مربيان خويش صفات ناپسندى را فراگرفته اند، در اثبات شخصيت و سازش هاى اجتماعى با مشكلات گوناگونى رو به رو هستند. بعضى از آنها با دشوارى و زحمت ، تا اندازه اى خود را به جامعه منطبق مى كنند و بعضى تا پايان عمر از هماهنگى اجتماعى محروم اند و هرگز به توافق با محيط زندگى موفق نمى شوند.
گروه ناموفق  
گروه ناموفق ، عكس العملهاى مختلفى از خود نشان مى دهند. بعضى به انزواطلبى و طفيلى گرى عمر خود را مى گذرانند، بعضى به طغيان و عصيان دست مى زنند و مرتكب جرايم و جناياتى مى شوند، و بعضى بر اثر فشارهاى شديد ناكامى و شكست هاى روحى ، خود را مى بازند و اقدام به خودكشى مى كنند.
(متاءسفانه اثبات شخصيت هميشه به طور طبيعى انجام نمى پذيرد و اختلافات اخلاق در دوران بلوغ به قدر اختلافات عاطفه محبت ، متعددند. پسيكاناليست معروف ، رانك ، معتقد است كه علت اصلى حمله هاى عصبى ، همين بيم از اثبات شخصيت و اظهار وجود است .
گروه عاصى ابدى هرگز با محيط متوافق نمى شوند و در سماجت و پافشارى خود منجمدند و بالاخره جزء اشخاص ناپايدار و فاسد اجتماع مى شوند. بعضى از بيم مسئوليت نمى توانند شغلى را قبول كنند و يا علاقه دارند كه تحت حمايت خانواده باقى بمانند. گروهى بدون قدرت اخذ تصميم درباره مشاغل مختلف شاگردى مى كنند. گاهى اختلالات آن قدر شدت مى يابند كه جوان نورسيده را وادار به انتحار مى كنند. غالب اوقات ، اين موضوع با دغدغه خاطرها و وسواس ها و اشتغال دائمى فكر و رعشه و انقباض عضلات ، كه مشخص گروه بيماران روحى است ، همراه مى باشد.)(553)
ابراز لياقت  
جوانان ، شيفته اظهار وجود و دلباخته ابراز لياقت و شايستگى هستند. براى جوانان ، اثبات شخصيت اجتماعى ، يكى از مطبوعترين لذايذ روحانى است و براى نيل به آن ، از هيچ مجاهده و كوششى شانه خالى نمى كنند.
جوانى كه براى اولين بار در يكى از مؤ سسات ملى يا ادارات دولتى شغلى به دست مى آورد و مسئوليتى را به عهده مى گيرد، بسيار خوشحال و مسرور است ، زيرا احساس مى كند كه جامعه او را به عضويت خود پذيرفته و شخصيتش مورد توجه قرار گرفته است . اولين پولى كه از راه فعاليت شخصى خود به دست مى آورد، هرقدر هم ناچيز و كم باشد، در نظرش ‍ بسيار عزيز و گران بهاست و آن را چندين برابر پولى كه به رايگان از پدر خود مى گيرد، قابل مقايسه نمى داند، زيرا آن پول ، سند شخصيت و دليل لياقت و شايستگى اوست .
حسن سازگارى  
پسر جوانى كه بعد از مرگ پدر خود مسئوليت خانواده را به عهده مى گيرد و زندگى مادر و اطفال خردسال او را اداره مى كند، در خود احساس سربلندى و افتخار مى كند. او براى تاءمين مخارج آن ها با تمام قدرت مى كوشد و به همه مشكلات تن مى دهد و در باطن دلخوش و مسرور است ، زيرا از اين راه مى تواند مراتب لياقت و شايستگى خويش را آشكار كند و شخصيت خود را در جامعه اثبات نمايد. برعكس ، جوانى كه نمى تواند با مردم به درستى بياميزد و عضو مفيد و مقبول جامعه باشد، جوانى كه قادر نيست عرض ‍ وجود و اثبات شخصيت كند، همواره متاءثر و افسرده خاطر است و از محروميت خود رنج مى برد. خلاصه ، احراز شخصيت و حسن سازگارى با اجتماع ، يكى از تمايلات درونى نسل جوان و از اركان اساسى زندگى اجتماعى است .
صفات طبيعى و تربيتى  
در كتاب هاى روانى ، مسئله شخصيت از جهات مختلف مورد بررسى و تحقيق دانشمندان قرار گرفته و درباره معنى شخصيت ، منشاء شخصيت ، سنجش شخصيت ، پريشانى شخصيت ، رشد شخصيت و مطالب ديگرى مربوط به شخصيت ، بحث و گفت و گو كرده اند. براى آن كه جوانان تا اندازه اى از اين موضوع اساسى آگاه شوند و به جهات مختلف آن توجه نمايند، براى آن كه راه احراز شخصيت را بشناسند و تا جايى كه ممكن است خويشتن را به شايستگى بسازند، به اختصار پيرامون آن بحث مى كنيم .
شخصيت چيست ؟  
شخصيت چيست ؟ مى دانيم با آن كه همه مردم انسانند و در ساختمان جسم و جان و صفات نوعى ، شبيه يكديگرند، با اين حال ، از جهت خصوصيات طبيعى و تربيتى با يكديگر متفاوت اند و هر انسان من حيث المجموع وضعى مخصوص به خود دارد.
هوش ، حافظه ، سرعت انتقال ، قدرت درك ، حساسيت بدن ، عكس العمل عضلانى و ديگر صفات طبيعى مردم نسبت به يكديگر يكسان نيست و هر فردى داراى كيفيت اختصاصى است .
همچنين ، مردم از جهت بردبارى ، تندخويى ، عفو اغماض ، انتقام جويى ، مهربانى ، كينه توزى ، فروتنى ، خودپسندى ، خوشرويى و ديگر صفات اخلاقى با يكديگر متفاوت اند و هر فردى داراى خلقيات مخصوص به خويشتن است .
شخصيت در نظر روان شناسان عبارت از وحدت مخصوصى است كه از مجموعه صفات طبيعى و اكتسابى بالنسبه ثابت هر فردى به وجود مى آيد و او را در سازش هاى عمومى و برخوردهاى اجتماعى ، از ساير افراد متمايز مى سازد.
(شخصيت ، تاءليف و توحيد ساختمان و نوع رفتار و علاقه ها و وضع روانى نفسانى و استعدادها و توانش هاى فرد است كه به خصوص ، از لحاظ سازگارى با اوضاع اجتماعى در نظر گرفته شود.)(554)
آلپورت مى گويد:
(شخصيت سازمان متحركى (ديناميك ) از منظومه هاى روانى و بدنى در درون فرد است كه سبب سازگارى بى همتا و بى نظير او با محيط مى شود.)(555)
(وى ، شخصيت را عبارت از مظهر عادات و رفتار و خوى آدمى مى داند كه چگونگى تطبيق او را با محيطش معين مى كند.) (556)
مورى مى گويد:
(شخصيت عبارت از مجموعه نيازمندى هاى خصوصى و اجتماعى فرد و چگونگى تاءمين آن هاست .) (557)
(مسئله بى همتايى شخصيت را بايد به نحو روشن ترى تبيين كرد. مسلم است كه فرد در همه چيز بى همتا نيست . كلاك هون و مورى و شنايدر خاطرنشان مى سازند كه از برخى جهات ، هر فرد؛
1. به همه مردم شبيه است ؛
2. به بعضى از مردم شبيه است ؛
3. به هيچ كس شبيه نيست .
فرد از لحاظ واكنشهاى خود، كه معلول وراثت حياتى و مشترك ميان نوع انسان است ، و نيز از جنبه هاى عمومى حيات اجتماعى ، شبيه به همه افراد ديگر است . در موردى كه به گروه فرهنگى واحد تعلق دارد و در جامعه نقش واحدى را ايفا مى كند و شايد از جهت اين كه ساختمان بدنى مشابهى را به ارث برده است به برخى از افراد شبيه است ، و چون تجارب گذشته او درست همان تجارب ديگران نيست ، بنابراين در نوع خود بى همتاست .) (558)
(شخصيت ، مجموعه منظم متكامل و بالنسبه ثابت خصايص و رفتارهاى بدنى ، عقلى و اجتماعى فرد است كه او را از ساير افراد مشخص ‍ مى سازد.)(559)
صفات پايدار  
(منظور از شخصيت ، وحدتى است كه از صفات ظاهرى و انگيزه هاى نهانى به وجود آمده است و ما از همه صفات مختلف فرد، آن صفات را جزء شخصيت او مى شماريم كه نوعى پايدارى داشته باشد. اگر شخصى عادتا آرام است و گاهى برانگيخته مى شود، آرامى ، صفت شخصيت اوست نه انگيزش پذيرى .) (560)
كسانى كه شخصيت اخلاقى آنان ، آرامى و ملايمت است ، اگر احيانا در مورد مخصوصى خشمگين و برافروخته شوند، خيلى زود از كرده خود نادم و پشيمان مى گردند، زيرا آن حالت زودگذر با شخصيت اخلاقى و وضع روحى آنان ناسازگار است .
جنون اخلاقى  
بر عكس ، كسانى كه شخصيت اخلاقى و خوى اكتسابى آنان خشم و برانگيختگى است ، پس از تندى و خشونت پشيمان نمى شوند و همواره به روش ناپسند خويش ادامه مى دهند. اين تفاوت شخصيت ، در كلام على عليه السلام به جنون موقت و جنون ثابت تعبير شده است .
(قال على عليه السلام : الحدة ضرب من الجنون لان صاحبها يندم فان لم يندم فجنونه مستحكم .(561) )
على عليه السلام فرموده است : خشونت و تندخويى ، خود نوعى از ديوانگى است ، زيرا تندخو پس از تسكين خاطر و به خود آمدن پشيمان مى شود. اگر كسى پس از تندى و برانگيختگى پشيمان نشد، جنونش ثابت و پابرجاست .
(از شخصيت ، تعريف هاى فراوانى شده است و اين كلمه به طرق گوناگون به كار برده اند.
ژ.و. آلپورت ، در عرف عام ، پنجاه معنى براى شخص و شخصيت پيدا كرده است .) (562)
دو نكته اساسى  
گرچه روان شناسان ، شخصيت آدمى را با عبارات مختلف تعريف و تفسير كرده اند، ولى در تمام تعريف ها، دو نكته اساسى وجود دارد كه همه دانشمندان در توصيف شخصيت به آن عنايت و توجه دارند. يكى تاءليف مجموعه صفات طبيعى و اكتسابى مخصوص هر فرد، كه وى را يك واحد ممتاز و بى نظير در جامعه به حساب مى آورد و آن ديگر، مسئله سازگارى اجتماعى است . به عبارت روشن تر، معرف شخصيت ، مجموعه صفات طبيعى و اكتسابى مخصوصى است كه مسير آدمى را در روابط عمومى و سازش هاى اجتماعى تعيين مى كند و ارزش افراد را در جامعه آشكار مى سازد.
اسلام و صفات شخصيت  
در آيين مقدس اسلام ، مسئله شخصيت اجتماعى افراد، از نظر صفات طبيعى و اكتسابى ، و همچنين موضوع سازگارى با محيط و حسن معاشرت با مردم ، مورد توجه مخصوص قرار گرفته است و اولياى گرامى اسلام ، ضمن احاديث بسيارى ، صفات پسنديده شخصيت و ارزش سازگارى با محيط را به عبارات مختلفى توضيح داده و به پيروان خود خاطر نشان نموده اند. در اين جا به بعضى از آن ها اشاره مى شود.
(عن على بن الحسين عليهماالسلام قال : كان رسول الله صلى الله عليه و آله يقول فى آخر خطبته : طوبى لمن طاب خلقه و طهرت سجيته و صلحت سريرته و حسنت علانيته و انفق الفضل من ماله و امسك الفضل من قوله و انصف الناس من نفسه . (563) )
از حضرت سجاد عليه السلام حديث شده كه رسول اكرم در آخر خطبه خود فرمود: خير و سعادت براى كسى است كه اخلاقش پسنديده و خويش پاك باشد، باطنش نيكو و ظاهرش خوب باشد، مازاد اموال خود را انفاق كند و از اداى سخنان زائد امساك نمايد و با همه مردم به عدل و انصاف رفتار كند.
(عن ابى عبدالله عليه السلام قال قال اميرالمومنين (ع ): المؤ من مالوف و لا خير لمن لا يالف و لا يولف .(564) )
امام صادق از على (ع ) حديث كرده است كه فرمود: مرد با ايمان شايسته دوستى و الفت است . كسى كه خود با مردم دوستى نمى كند و مردم نيز او را لايق دوستى نمى دانند، در وجودش خير و خوبى يافت نمى شود.
(عن عنبسه بن العابد قال قال لى ابو عبدالله عليه السلام : ما يقدم المومن على الله عزوجل بعمل بعد الفرائض احب الى الله تعالى من ان يسع الناس بخلقه . (565) )
امام صادق عليه السلام به عنبسه بن عابد فرمود: بعد از فرايض دينى ، هيچ يك از اعمال مرد با ايمان در پيشگاه الهى محبوب تر از آن نيست كه با تمام مردم به گشاده رويى و حسن خلق برخورد نمايد.
(قال على عليه السلام : اعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان و اعجز منه من ضيع من ظفر به منهم . (566) )
على عليه السلام فرمود: ناتوان ترين مردم كسى است كه از دوست يابى عاجز باشد و از او ناتوان تر كسى است كه دوست به كف آورده خود را از دست بدهد.
انعطاف پذيرى  
يكى از مسائل مهم و اساسى در احراز شخصيت و سازش با محيط اجتماعى ، انعطاف پذيرى و نرمش در حوادث اجتماعى است . كسانى كه عاقلانه با پيشآمدها برخورد مى كنند و از سرسختى و مقاومت هاى نابه جا پرهيز دارند، به خوبى بر مشكلات غلبه مى كنند و شخصيت خود را اثبات مى نمايند. برعكس ، كسانى كه لجوج و متصلب اند و در مقابل حوادث به مقاومت هاى بى مورد دست مى زنند، شخصيت خود را در هم مى شكنند و احيانا با مصائب غيرقابل جبرانى مواجه مى گردند.
(عن النبى صلى الله عليه و آله : مثل المؤ من مثل السنبلة يحركها الريح فتقوم مرة و تقع اخرى و مثل الكافر مثل الارزة لا تزال قائمة حتى تنقعر.(567) )
قدرت تطبيق  
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : مرد با ايمان در برابر طوفان حوادث ، مانند خوشه رسيده است كه وقتى باد مى وزد روى زمين خم مى شود و چون باد ايستاد دوباره به پا مى ايستد و با اين روش ، خويشتن را با وقايع تطبيق مى دهد و از شر حوادث مصون مى ماند، ولى كافر تيره عقل ، مانند درخت صنوبر، ندانسته و نابه جا در مقابل طوفان مقاومت مى كند و سرانجام براثر فشار ريشه كن مى شود.
تحمل شكست  
(آدم سالم ، كه قدرت نرمش و برگشت به حال عادى دارد، هر شكستى را تحمل مى كند. به پا مى خيزد و كوشش را از سر مى گيرد و چون چندين تير در تركش دارد، اگر راهى بسته شد، به راه ديگرى مى رود و هدف ديگرى انتخاب مى كند. در صورتى كه روح ناسالم ، جز يك هدف و يك راه در دنيا نمى بيند و اگر اشكالى در آن راه پيدا شد، در مى ماند و از اميد دست برمى دارد.
هرچه انسانى بيشتر از قدرت نرمش برخوردار باشد، كمتر از شكست مى ترسد و ميدان موفقيت را بهتر قبضه مى كند و آن جولانگاه آرزو و استعداد و همت خود قرار مى دهد و هرچه از اين قدرت محروم باشد، زودتر از عرصه مبارزه به در مى رود و خود را به درد ناكامى مى سپارد.)(568)
هدف اساسى اين روايات و احاديث بسيارى نظاير اين ها، كه در تعاليم اسلامى رسيده است ، ساختن شخصيت و ايجاد محبوبيت اجتماعى است . اولياى گرامى اسلام ، با تعليم صفات حميده و خلقيات پسنديده ، شخصيت پيروان خود را به خوبى پرورش دادند و آنان را در راه آميزش هاى اجتماعى و حسن سازگارى با محيط، به شايسته ترين وجهى رهبرى نموده اند.
منشاء شخصيت  
منشاء شخصيت . يكى از مسائلى كه در بحث شخصيت مورد تحقيق و گفت و گوى روان شناسان قرار گرفته و دانستن آن براى نسل جوان مفيد و سودمند است ، شناختن منشاء شخصيت است .
براى آن كه جوانان بتوانند شخصيت خود را تا جايى كه ممكن ا ست ، به درستى بسازند و در سازگارى هاى اجتماعى به شايستگى موفق شوند، لازم است به منشاء شخصيت خود پى ببرند.
وراثت و محيط  
صفات اختصاصى شخصيت هر يك از افراد بشر، كه پايه سازش هاى اجتماعى اوست ، از دو منشاء اساسى سرچشمه مى گيرد: يكى وراثت طبيعى و ديگرى محيط طبيعى و ديگرى محيط تربيتى . به عبارت ديگر، صفات و مميزات شخصيت آدمى بر دو نوع است : يكى صفات طبيعى و آن ديگر صفات اكتسابى است .
(نمى توان گفت توارث يا محيط، كداميك در ايجاد شخصيت ما مؤ ثر است ، بلكه در شناختن اشخاص ، اين هر دو عامل را بايد مورد مطالعه قرار داد و اهميت تاثير هر يك را معلوم كرد.
مسلم اين است كه توارث در قواى جسمانى و بلندى و كوتاهى قد، و در قواى دماغى ، از حيث تندى و كندى هوش و عمل ، تاثير به سزايى دارد، لكن علت تندخويى و خوش خويى ، كم رويى و بى حيايى ، شوق به معاشرت و گريز از آميزش ، اعتماد به نفس يا عجز و زبونى ، همه را بايد در آثار محيط جست و جو كرد.)(569)
براى آن كه صفات ناشى از وراثت و تربيت به خوبى شناخته شده و از يكديگر متمايز گردند، براى آن كه نقش اين دو در ساختن شخصيت افراد و سازگارى با محيط واضح شود، لازم است پيرامون هر يك جداگانه بحث و گفت و گو نماييم .

next page

fehrest page

back page