حجاب واقع بينى
تصور خطا
بدبختانه ، غريزه حب ذات ، كه در نهاد تمام افراد بشر وجود دارد، حجاب تاريكى است
كه اغلب ، آدمى را از واقع بينى و درك حقيقت باز مى دارد. به همين جهت ، هوى پرستان ،
تمايلات نارواى خويش را روا مى پندارند و براى ارضاى خواهش هاى نفسانى خود، به
اعمال ناپسندى دست مى زنند و سپس با چشم خودپسندى به كارهاى نادرست خويش مى
نگرند و همه را خوب و زيبا مى بينند و به قبح و ناپاكى آنها متوجه نمى شوند. خداوند
درباره اين گروه فرموده است .
(افمن زين له سوء عمله فراه حسنا.(514) )
آيا كسى كه رفتار زشتش در نظر وى زيبا جلوه مى كند و
اعمال نادرست خود را خوب و پسنديده مى بيند (مانند كسى است كه با پاك نظرى حقيقت را
مشاهده مى نمايد؟!)
گاهى روش هاى غلط اجتماعى و عادات ناپسند عمومى ، مانند بى عفتى ، ميگسارى ،
قماربازى و نظاير آنها، كه بيش و كم در ملت ها وجود داشته و دارد، باعث گمراهى مى
شوند و در نظر مردم ، تمايلات ناروا را روا جلوه مى دهند و كارهاى ناپسند را پسنديده
وانمود مى نمايند و در نتيجه بشر را از سعادت واقعى و
كمال حقيقى باز مى دارند.
تشخيص صلاح و فساد
براى آن كه نوجوانان در راه غلبه بر هواى نفس و ساختن شخصيت خود دچار خطا و
گمراهى نشوند، براى آن كه در تشخيص صلاح و فساد زندگى تحت تاءثير
خودپسندى يا عادات غلط اجتماعى و خانوادگى قرار نگيرند، و خلاصه براى آن كه
تمايلات مفيد و مضر خود را از روى حقيقت بشناسند و نيك و بد تمايلات نفسانى خويش را
با واقع بينى تشخيص دهند و بر طبق آن عمل نمايند، بايد از تعاليم الهى و راهنمايى
هاى واقعى قرآن شريف پيروى كنند.
(افمن كان على بينة من ربه كمن زين له سوء عمله واتبعوا اهوائهم . )
برهان الهى
آيا كسى كه از پروردگار خود حجت و برهانى در دست دارد و بر طبق آن
عمل مى كند، مانند كسى است كه رفتار زشت و ناپسند خود را زيبا مى بيند يا آنان كه از
هواى نفس خويشتن پيروى مى كنند.
خداپرستان واقعى و هوى پرستان ، دو گروه متمايزند كه همواره در برابر يكديگر
قرار دارند و عملا با هم مخالف اند. خداپرستان ، در تمام امور مادى و معنوى ، پيرو اوامر
الهى هستند و خواهش هاى غريزى خود را در حدود رضاى خداوند ارضا مى كنند و به
تمايلاتى كه مخالف تعاليم الهى است ، توجهى ندارند. اينان از نظر اسلام گروه
رستگارانند.
رستگارى حقيقى
(قال على عليه السلام : فطوبى لمن اخلص لله عمله و علمه و حبه و بغضه و اخذه
و تركه و كلامه و صمته و فعله و قوله .(515) )
على عليه السلام در ضمن وصاياى خود به حضرت حسين عليه السلام فرموده خوشبخت و
رستگار كسى است كه علم و عملش ، دوستى و دشمنى اش ، گرفتن و رها كردنش ، سخن
گفتن و سكوتش ، رفتار و گفتارش تنها براساس رضاى الهى استوار باشد و
برخلاف امر پروردگار قدمى برندارد.
هوى پرستان پيرو تمنيات غريزى و مطيع بى قيد و شرط خواهش هاى نفسانى خود هستند.
هدف آنان تنها ارضاى شهوات و جلب لذايذ است و كمترين توجهى به اوامر الهى و
سجاياى اخلاقى ندارند. اينان ممكن است در راه رسيدن به مقاصد خود، مرتكب گناهان
بزرگ و اعمال ضد انسانى شوند و مفاسد عظيمى به بار بياورند. چنان كه در ادوار
گذشته ، به شهادت تاريخ ، هوى پرستان خودسر، به جرايم و جنايات غير
قابل جبرانى دست زدند و با گناهان سنگين خود دامن بشرين را لكه دار كردند.
اثر تربيت صحيح
ناگفته نماند كه غلبه بر غرايز و شهوات نيرومند كارى بس دشوار و
مشكل است ، ولى كسانى كه در طفوليت و ايام بحرانى بلوغ ، با تربيت صحيح پرورش
يافته اند و بر اثر مراقبت هاى پى گير مربيان لايق ، تعاليم الهى در اعماق جانشان
نفوذ كرده و از اول با ايمان و خداپرست بار آمده اند، در دوران جوانى و بزرگسالى
واجد آن چنان شخصيت نيرومندى هستند كه مى توانند بر تمايلات نفسانى خود حاكم
باشند و قادرند به آسانى غرايز سركش را رام كنند و خواهش هاى نارواى خويش را
سركوب نمايند. براى نمونه ، به يك مورد از تاريخ اسلام اشاره مى شود.
يزيدبن معاويه پسرى داشت كه در نظرش بسيار عزيز و محبوب بود. نام او را معاويه
گذارده بود و علاقه داشت كه به خوبى تربيت شود و به شايستگى ، مدارج
كمال را بپيمايد.
معلم لايق
موقعى كه به سن تحصيلى رسيد، معلم لايق و با فضيلتى را به نام عمرالمقصوص
براى تعليم و تربيت او برگزيد و فرزند خود را به وى سپرد. عمرالمقصوص از
مردان با ايمان و از دوستداران واقعى على عليه السلام بود و در باطن از رفتار ظالمانه
معاوية بن ابى سفيان و فرزندش ، يزيد سخت تنفر داشت . اين معلم شايسته ، در
طول سنواتى كه عهده دار تعليم و تربيت معاوية بن يزيد بود، همه مبانى اسلامى و
ايمانى را به وى آموخت و تمام وجودش را از اشعه فروزان تعاليم قرآن شريف روشن
كرد و او را يك فرد معتقد به اسلام و حقوق اهل بيت عليه السلام بار آورد.
آن پسر تربيت شده ، در بحبوحه جوانى و در حدود بيست سالگى بود كه پدرش
يزيدبن معاويه از دنيا رفت و مردم او را به جانشينى پدر برگزيدند و با وى به
خلافت بيعت كردند.
دوران بروز تمايلات
حدود 20 سالگى ، يعنى سالهاى بين 18 تا 23، دوران بروز تمايلات سوزان جوانى
و پرشورترين ايام زندگى است . در اين سنين ، شهوت جنسى به اوج اعلاى خود مى
رسد، تفوق طلبى و شهرت دوستى ، علاقه به
مال و مقام در نهاد آدمى به شدت بيدار مى شود. در اين سنين ، جوانان شيفته دست يافتن
به لذايذ و شهوات خود هستند و در راه نيل به تمنيات درونى خويش ممكن است به كارهاى
ناروا و خلاف مصلحت دست بزنند.
شخصيت آزاد و مستقل
جانشينى يزيد و فرمانروايى بر يك كشور پهناور، براى معاويه جوان ، بهترين وسيله
ارضاى تمنيات غريزى اش بود. جانشينى يزيد مى توانست جوابگوى شهوت جنسى ،
تفوق طلبى ، مال دوستى ، و خلاصه كليه خواهش هاى سوزان وى باشد. معاوية بن
يزيد، اگر بنده هواى نفس خود مى بود و از تربيت صحيح اسلامى بهره اى نمى داشت ،
قادر بود از كرسى خلافت حداكثر استفاده را بنمايد و همه شهوات جوانى خويش را، به
هر صورتى كه مايل باشد، اعمال كند، ولى معلم دانا و لايقش ، در پرتو ايمان به خدا و
تعاليم قرآن شريف ، او را چنان با اراده و نيرومند، آزاده و
مستقل بار آورده بود كه مقام عظيم خلافت ، با تمام شكوه و جلالش نتوانست شخصيت وى را
درهم بشكند و او را اسير شهوات و تمايلات نفسانى اش نمايد.
معاوية بن يزيد چهل روز بر مسند خلافت نشست و در ظرف آن مدت كوتاه كارهاى ننگين و
شرم آور دوران حكومت پدر و جد خود را به خوبى بررسى كرد. او متوجه شد كه يزيد و
معاويه براى چند سال حكومت ، چه جرايم عظيمى مرتكب شدند و چگونه با سياه كارى هاى
خود به مخالفت خداوند بزرگ قيام كردند و صدمات غير
قابل جبرانى بر پيكر اسلام و مسلمين وارد آوردند.
بر سر دو راهى
معاوية بن يزيد بر سر يك دو راهى بسيار مهم و حساس قرار گرفته بود. بايد
تصميم بگيرد و يكى از آن دو را اختيار كند. يا به زمامدارى خود ادامه دهد و مانند پدر و
جدش به جنايتكارى و ناپاكى آلوده گردد و در ضمن ، تمام شهوات و تمايلات نفسانى
خويش را ارضا كند، يا مطيع اوامر الهى و پيرو حق و فضيلت باشد، صريحا از رياستى
كه مايه ننگ و گناهكارى است كناره گيرى نمايد و تمايلات ناروا و ضد انسانى خود را
سركوب كند.
تصميم به كناره گيرى
سرانجام تصميم گرفت و با نيروى ايمان و تربيت هاى عميق مذهبى ، كه در ايام كودكى
و نوجوانى از استاد فراگرفته بود، بر هواى نفس خويش پيروز شد، از خلافت كناره
گيرى كرد و در كمال صراحت و شجاعت ، به مقام و رياستى كه آلوده به انواع گناهان
بود پشت پا زد.
روزى كه خواست كناره گيرى خود را از مقام خلافت به اطلاع عموم برساند، با حضور
رجال كشور و عموم طبقات مردم بر منبر رفت . پس از حمد خداوند و درود بر
رسول اكرم صلى الله عليه و آله آغاز سخن كرد و گفت : جد من معاوية بن ابى سفيان ، در
امر خلافت با كسى معارضه كرد كه از تمام مردم براى آن مقام شايسته تر بود. سابقه
اش در اسلام بيشتر و در شجاعت و علم از همه برتر بود. او پيش از دگران ايمان آورد و
از همه مردم به پيغمبر نزديك تر بود. او ابن عم
رسول اكرم و همسر حضرت زهرا و پدر سبطين است . جد من معاويه ، براى جنگ با او به
پاخاست و شماها نيز به جد من كمك كرديد تا كار خلافت بر وفق مرادش منظم شد. روزى
كه اجلش رسيد، تنها در قبر خود آرميد و اينك در گرو
اعمال و ستمكارى هاى خويشتن است .
تجاوز به حريم الهى
پس از او خلافت به پدرم يزيد منتقل شد. او به علت سوء رفتار و گناهكارى براى
خلافت شايسته نبود، ولى خودسرانه بر مركب هواى نفس سوار شد. كارهاى ناپسند
خويش را نيكو مى پندانشت . به حريم الهى تجاوز كرد و به فرزندان
رسول اكرم بزرگ ترين ستم ها را روا داشت ، ولى مدت حكومتش كوتاه بود. خيلى زود
زندگى اش سپرى شد و اينك خود او در گرو گناهان خويشتن است و نتايج
اعمال زشتش گريبانگير مردم .
استعفا از مقام خلافت
وقتى سخنان معاوية بن يزيد، در ميان بهت و تحير مردم ، به اين جا رسيد، بغض
گلوگيرش شد. مدتى بلند بلند گريه كرد. پس گفت : مردم ، من گناهان شما را به
دوش نمى گيرم و حلقه و زر شماها را به گردن نمى افكنم . اينك خود دانيد و حكومتى
كه انتخاب خواهيد كرد. من بيعت خود را از شما برداشتم و از خلافت كناره گرفتم .
سخنان معاويه مجلس را طوفانى كرد و همه با تعجب آميخته به تاءثر به يكديگر نگاه
مى كردند. مروان بن حكم كه پاى منبر نشسته بود به سخنان معاوية بن يزيد اعتراض
كرد. او با شدت و تندى به مروان گفت : (از من دور شو، آيا به دين من از در خدعه و
نيرنگ وارد مى شوى ؟ من شيرينى خلافت شما را نچشيدم تا تلخى هاى مسؤ وليت و گناهش
را ننوشم . اگر خلافت مايه بهره مندى و منفعت است ، بدبختانه پدر من از آن جز گناه و
ضرر طرفى نبست ، و اگر مايه تيره روزى و بدبختى است ، هر آن چه دامنگير پدرم شد
كافى است . من خود را آلوده نخواهم كرد.)
سپس با ديده اشكبار از منبر به زير آمد.
بنى اميه كه بر اثر اين پيش آمد با خطر بزرگى مواجه شده بودند و ممكن بود خلافت
از خاندان آنها خارج شود، سخت غضب آلود و خشمگين گشتند. سر وقت عمرالمقصوص معلم
معاوية بن يزيد رفتند. به وى گفتند تو او را اين چنين تربيت كردى و از خلافت
منصرفش نمودى . تو دوستى على را در نظر او جلوه گر ساختى . تو او را وادار كردى
كه اين نطق آتشين را ايراد كند و ستمكارى هاى بنى اميه را به زبان بياورد. سپس او را
گرفتند. و گودالى كندند و زنده دفنش نمودند.(516)
شخصيت متكى به ايمان
معاوية بن يزيد، با استمداد از نيروى ايمان ، شخصيتى را احراز كرد كه توانست بر
هواى نفس خود حاكم شود و از بزرگ ترين مقامى كه مستلزم گناهكارى و
اعمال ضد انسانى بود، چشم بپوشد و دامن انسانيت خويش را لكه دار نكند. ولى پدر و
جدش كه مطيع هواى نفس و اسير تمايلات غريزى خويش بودند، ظالمانه بر كرسى
خلافت تكيه كردند و جناياتى را مرتكب شدند كه در
طول قرن هاى متمادى فراموش نشده و نخواهد شد.
(افمن كان على بينة من ربه كمن زين له سوء عمله و اتبعوا اهوائهم .)
آيا كسى كه از پروردگار خود حجت و برهانى در دست دارد و بر طبق آن
عمل مى كند مانند كسى است كه رفتار زشت و ناپسند خود را زيبا مى بيند يا آنان كه از
هواى نفس خويشتن پيروى مى كنند؟
احترام به شخصيت جوان
قال الله العظيم فى كتابه : و اذ قال لقمان لابنه و هو يعظه يا بنى (517)
توقع تكريم
يكى از خواهش هاى طبيعى نوجوانان اين است كه مانند بزرگسالان به شخصيت شان احترام
شود و به شايستگى مورد تجليل و تكريم دگران قرار گيرند. نوجوانان متوقع اند كه
پدران و مادران و همچنين عموم بستگان و ساير مردم ، آنان را به چشم يك فرد
كامل نگاه كنند و در معاشرت و محاوره ، در احوال پرسى و پذيرايى ، و خلاصه در تمام
شئون عادى و اجتماعى با آنان مانند بزرگسالان برخورد نمايند.
اگر با نوجوانى رفتار كودكانه شود، اگر مانند يك
طفل نابالغ مورد نوازش و محبت بچگانه قرار گيرد، سخت ناراحت و آزرده خاطر مى شود،
زيرا احساس مى كند كه ديگران هنوز او را به چشم كودكى مى نگرند و حاضر نيستند با
وى معامله يك انسان بالغ و كامل بنمايند.
رهايى از قيد كودكى
نوجوان شادمان است از اين كه دوران كودكى را پشت سر گذارده و از زندان طفوليت آزاده
شده است . مسرور است كه از صف بچه ها خارج شده و به گروه جوانان و بزرگسالان
پيوسته است . او هرگز نمى خواهد دوباره به دوره كودكى برگردد و دگران با او
برخورد كودكانه نمايند. او به هيچ قيمت حاضر نيست بزرگى خود را از دست بدهد و به
شخصيت و عزت نفسش آسيبى برسد.
آميزش با مردم
كودك به سبب ناتوانى جسم و نارسايى فكر، ناچار است تابع پدر و مادر باشد، در
محيط محدود خانواده به سر برد و اوامر آنان را بدون چون و چرا اطاعت نمايد. ولى
نوجوانان بالغ كه از ضعف دوران كودكى آزاد شده و خود را نيرومند و توانا مى بيند،
تنها به اين قانع نيست كه دگران او را يك انسان بزرگ بدانند بلكه مى خواهد در تمام
رفتار و گفتار، مانند بزرگسالان باشد. از محيط خانواده قدم فراتر بگذارد،
مثل افراد بزرگ وارد اجتماع شود، و آزادانه با مردم بياميزد. او ديگر حاضر نيست مانند
اطفال نابالغ ، مطيع بى قيد و شرط پدر و مادر باشد يا زير بار فرمانروايى اين و
آن برود.
(خانواده براى كودك محيط عادى و طبيعى است كه در آن جا مى تواند به طور
كامل شكفتگى حاصل نمايد. اما از زمان تكليف به بعد ديگر اين محيط براى فعاليت
جوانان مخصوصا پسران ، كافى نيست ديگر اشتغالات خانوادگى ايشان را
كسل مى نمايد، زيرا ميل دارند با دوستان يكدل و منتخب به گردش بپردازند. ديگر
جوانان مطيع و آرامى نيستند و حكومت برايشان
مشكل و گاهى غير ممكن است .)(518)
(هر قدر كه نيرو زياد مى شود، شخص در
مقابل يوغ اسارت بى تاب مى گردد. هر نوع حاكميت ديگران سنگين به نظر مى رسد و
هر قسم فشار و مضيقه به نظر غيرقابل تحمل مى آيد. اصلا جوان ، علت وجود و لزوم اين
مضيقه ها را درك نمى نمايد.)(519)
خواهش آزادى
تمناى تكريم و احترام و خواهش و آزادى و استقلال ، كه با فرا رسيدن بلوغ در نهاد
نوجوانان بيدار مى شود، يكى از پديده هاى طبيعى است كه به قضاى الهى با سرشت
فرزندان بشر آميخته شده و در همه جا براى هميشه وجود داشته و خواهد داشت .
اين تمايل ، به محيط زندگى جوانان توسعه مى بخشد و در چشم انداز آنان مناظر تازه
اى را به وجود مى آورد اين تمايل نوجوانان را عرصه پهناور اجتماع مى كشد و آنان را
براى عضويت جامعه آماده مى سازد. اگر اين تمايل طبيعى با اندازه گيرى صحيح ارضا
شود و بدون افراط و تفريط در مسير خود به حركت در آيد، نوجوانان مى توانند به
آسانى خود را با جامعه تطبيق دهند و به شرايط سازگارى با اجتماع مجهز گردند.
ترك لجاج و خودسرى
اگر پدران و مادران از وضع روانى نوجوانان خويش آگاه باشند و با اندازه گيرى ،
صحيح ، به آنان آزادى و استقلال بدهند، اگر در حدود مصلحت با ارضاى تمايلات
فكرى فرزندان خويش موافقت كنند و ناسنجيده آنان را در مضيقه نگذارند و بى جهت
خشمگين و ناراحتشان و نسازند، همچنين اگر نوجوانان حدود خود را بشناسند، لجاج و
خودسرى را ترك گويند، اگر در ارضاى تمايل آزادى و
استقلال طلبى خويش تندروى نكند و از حريم مصلحت تجاوز ننمايد، روابط نوجوانان با
پدران و مادران همواره بر اساس صحيح دوستى و احترام ، استوار خواهد ماند.
وظيفه والدين و جوانان
(پدران و مادران بايد با كمال
ميل وظايف پدرى و مادرى را ياد بگيرند و ضمنا فرزند نيز بايد با
كمال ميل راهنمايى ها و اندرزهاى مفيد پدر و مادر را كه در نتيجه تجربه به دست آمده است
بپذيرد.
اگر پدران و مادران و فرزندان آن ها با طرز فكر و احساسات و تمايلات يكديگر آشنا
شوند، بين آن ها اعتماد حقيقى پيدا مى شود. در اين صورت ، پدر يا مادر، بدون جهت از
فرزندان ايراد نخواهند گرفت و از موجودى كه هنوز رشدش
كامل نشده و تحت سرپرستى آن هاست ، توقع بيش از اندازه نخواهند داشت . فرزند نيز
آماده پذيرفتن بعضى محدويت هاى لازم بوده و اندرز و راهنمايى پدر و مادر خود را به
كار خواهد بست .)(520)
مخالفت هاى نابه جا
متاءسفانه ، بعضى از پدران و مادران نادان ، به
علل مختلفى با استقلال طلبى و آزادى خواهى نوجوانان كه حق طبيعى آن هاست مخالفت مى
كنند و تمايل فطرى آنان را حمل بر خودسرى و بى حيايى يا خودپسندى و تندروى آن ها
مى نمايند و با رفتار و گفتار ناپسند خود، نه تنها زندگى گرم و پرمحبت خانواده را
به محيط سرد و بى مهرى تبديل مى كنند، بلكه در بعضى از مواقع موجبات طغيان و
عصيان نوجوانان را فراهم مى آورند و عملا آنان را به كارهاى ناروا و خطرناك وا مى
دارند.
سخت گيرى بى مورد
(بعضى از پدران و مادران كه داراى حسن نيت هستند، ولى نمى توانند روحيه و احتياجات
فرزند خود را درك كنند، غالبا همان اشتباهاتى را مرتكب مى شوند كه پدران و مادران
خودشان در تربيت آنها مرتكب شده اند. آن ها مشكلات و گرفتارى هاى دوران نوجوانى
خود را فراموش كرده اند و نمى دانند كه طرز فكر غلط و نواقص روحى و اخلاقى خود
آن ها در نتيجه اين است كه پدران و مادرانشان ، در عين
حال كه حست نيت داشته اند، متاءسفانه به علت كوتاه بينى ، سخت گيرى هاى بى موردى
نسبت به آنها كرده اند. آن وقت از خود مى پرسند چرا فرزندان ما از ما فرار مى كنند و
نمى خواهند در هيچ كارى با ما مشورت كنند.)(521)
(در دوران بلوغ ، مركز عاطفه محبت تغيير مكان مى دهد و محبت هاى خانوادگى ، فقط
جزئى و عنصرى از احساسات جوان را تشكيل مى دهند. گاهى روابط پدر و فرزندان دچار
بحران هاى نفرت آورى مى شود و اين مخصوصا در مورد طبايع سركش ، كه با پدر و
مادر مستبد يا بالعكس با پدر و مادر ضعيفى مواجه باشند، رخ مى دهد.
گاهى يك نوع احساسات دشمنى ايجاد مى شود كه ممكن است اصولا روابط خانوادگى را
محو معدوم مى سازد. ابتدا عدم اطاعت شروع مى شود، آن گاه گريز از خانه پدرى و
سخنان تند و خشن اعمال مى گردد تا وقتى منجر به متاركه
كامل مى شود.)(522)
نوجوانان خودسر
در بعضى از مواقع ، اختلالات خانوادگى و دشمنى هاى پدران و مادران با فرزندان ،
ناشى از خودسرى و استبداد راءى نوجوانان متجاوز است . پدر و مادر
عاقل حاضرند در حدود مصلحت به فرزند خود آزادى و
استقلال بدهند، ولى فرزند نادان و تندرو به حد خويش قانع نيست و به حق و مصلحت
اعتنا ندارد. او به پدر و مادر خود اهانت ميكند و نصايح حكيمانه آنان را به باد مسخره مى
گيرد. چنين فرزندى همواره در معرض بدبختى و سقوط قرار دارد و ممكن است با روش
هاى ناپسند خويش مشكلات غير قابل حلى براى خود و خانواده اى كه در آن زندگى مى كند
فراهم آورد.
وظيفه شناسى
براى آن كه پدران و مادران از وضع روانى نوجوانان آگاه گردند و بر اساس
تعاليم دينى و روش هاى علمى ، وظايف خود را بهتر بشناسند، براى آن كه نسبت به
فرزندان جوان خود سختگيرى هاى بى مورد نكنند و با اندازه گيرى صحيح ،
تمايل تكريم و آزادى خواهى آنان را ارضا نمايند، همچنين براى آن كه نوجوانان نيز حد
خود را بشناسند و به مصلحت خويشتن بيشتر واقف شوند، براى آن كه از نيروى جوانى
خود استفاده ناروا نكنند و با تندروى و تجاوز موجبات سقوط اخلاقى خويش را فراهم
نياورند، قسمتى از تعاليم عاليه اسلام را كه در روايات مذهبى رسيده ، خاطرنشان مى
كنم و در ضمن به پاره اى از تحقيقات علمى دانشمندان نيز اشاره مى شود.
حقيقت انكارناپذير
اولين حقيقتى كه بايد پدران و مادران آنان را بپذيرند و يك واقعيت غير
قابل انكار بدانند اين است كه تحولات بلوغ ، وضع طبيعى جسم و جان
اطفال را دگرگون مى سازد. بلوغ عملا به دوران كودكى خاتمه مى دهد و به فرزندان
شخصتى تازه اى مى بخشد. پدر و مادر بايد متوجه باشند كه نوجوان امروز، كودك
ديروز نيست و نمى توانند فرزند بالغ خود را بچه فرض كنند و با وى رفتار مشابه
دوران كودكى اش داشته باشند.
پيشواى عالى قدر اسلام ، وضع روانى فرزندان بشر را در سنين كودكى و دوران بلوغ
، در ضمن يك حديث ، با عبارتى كوتاه و جامع بيان فرموده است . و از طرز تعبير آن
حضرت ، ارزش شخصيت نوجوانان و همچنين وظيفه پدران و مادران نسبت به آنان به
خوبى واضح مى شود.
(قال النبى صلى الله عليه و آله : الولد سيد سبع سنين و عبد سبع سنين و وزير
سبع سنين .) (523)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : فرزندان آدمى در هفت
سال اول زندگى ، آقا و سيد پدر و مادر است . در هفت
سال دوم بنده فرمانبردار و مطيع پدر و مادر است . و در هفت
سال سوم وزير خانواده و مشاور پدر و مادر است .
دوران قبل از بلوغ
طفل در هفت سال اول زندگى ، به علت ناتوانى جسم و نارسايى فكر، مورد
كمال عطوفت و ترحم است . او بر پدر و مادر خود آقايى مى كند. پدر و مادر از روى
راءفت و رحمت به خواسته هاى او جامه عمل مى پوشند. از گفته هاى وى اطاعت مى نمايند و
مراقبت دارند كه حتى المقدور آزرده خاطر نشود. به اين جهت ،
رسول اكرم فرموده است طفل در هفت سال اول سيادت و آقايى دارد.
در هفت سال دوم زندگى ، كه طفل به مقدار قابل ملاحظه اى نيرومند شده است ، مانند
گذشته مورد ترحم و عطوفت نيست . نظر به اين كه تا اندازه اى خوب و بد را درك مى
كند، پدر و مادر او را در رفتار و گفتارش مؤ اخذ و
مسئول مى شناسند، اما چون عقلش به درستى شكفته نشده و خير و شر خود را به خوبى
نمى فهمد، پدر و مادر وظايف او را به صورت حكم قطعى و امر غير
قابل تخلف به وى مى گويند و اجازه نمى دهند در صلاح و فساد زندگى اظهار عقيده و
اعمال نظر نمايد. او ناگريز است و دستورالعمل ها را بدون چون و چرا به كار بندد و
فرمانبردار بى قيد و شرط والدين خود باشد. به همين جهت ،
رسول اكرم فرموده است كودك در هفت سال دوم زندگى بنده پدر و مادر است .
دوران بلوغ و جوانى
هفت سال سوم زندگى ، از پانزده سالگى آغاز مى شود، دوران بلوغ و جوانى است . در
اين دوران ، تحولات سريعى در جسم و جان نوجوان پديدار مى گردد و در مدت كوتاهى
اندام و افكارش به كلى تغيير مى كند. رسول اكرم ارزش معنوى و شخصتى جديد نوجوان
را در اين دوره با كلمه وزير بيان نموده است .
قبول مسؤ وليت
وزير در لغت به معانى متعددى آمده است . وزير آن كسى است كه بار سنگينى بر دوش
گرفته و مسئوليت مهمى را عهده دار شده است . به همين جهت ، كسى را كه در مملكت
مسئول يكى از مقامات مهم است ، وزير مى خوانند.
طفل ، قبل از بلوغ ، طفيلى پدر و مادر است و در محيط خانواده مسئوليتى ندارد، ولى وقتى
بالغ مى شود، زير بار مسئوليت مى رود و مورد مؤ اخذه قرار مى گيرد.
وزارت به معنى يارى و معاونت آمده است . وزارت به معنى كمك فكرى و همكارى در تدبير
و مصلحت انديشى آمده است . نوجوان بايد در محيط خانواده معاون پدر و مادر باشد. بايد
با مشاوره و تبادل فكر، والدين خود را يارى كند و در تدبير زندگى و مصلحت انديشى ،
همكار و معاضد آنان باشد.
وزير در كشور خانواده
گويى رسول اكرم ، با اين عبارت كوتاه ، به پيروان خود مى فهماند كه خانواده به
منزله يك كشور كوچك است و پدر و مادر، هيئت حاكمه آن كشور هستند. كودكان تا وقتى كه
صغيرند و به رشد عقلى نرسيده اند، نمى توانند در تصميم هاى اساسى خانواده
اظهارنظر كنند. تنها وظيفه آنان فرمانبردارى از اوامر پدر و مادر و به كار بستن
دستورهاى عاقلانه آنان است . ولى موقعى كه بالغ مى شوند، بايد يك قسمت از مسئوليت
اداره اين كشور را به عهده بگيرند. بايد مانند يك وزير در شوراى عالى خانواده شركت
نمايند و به نوبه خود اظهارنظر كنند و افكارشان مورد توجه هيئت حاكمه ، يعنى والدين
، قرار گيرد.
مشورت و همفكرى
در اين حديث ، رسول اكرم كلمه وزير را در مورد نوجوانان به كار برده و بزرگ ترين
احترام را به شخصيت آنان نموده است . اگر پدر و مادر به دستور
رسول اكرم عمل كنند و نوجوان را در شوراى خانواده به همكارى و فكرى و مشورت دعوت
نمايند، ارزش معنوى او را مورد توجه قرار داده اند و بدين وسيله خواهش تكريم و احترامش
را به نحو شايسته اى ارضا كرده اند.
(عن ابى عبدالله عليه السلام : دع ابنك يلعب سبع سنين و يودب سبع سنين و الزمه
نفسك سبع سنين .) (524)
امام صادق عليه السلام فرموده است : فرزند خود را هفت
سال آزاد بگذار بازى كند و هفت سال او را با آداب و روش هاى مفيد و لازم تربيت كن و در
هفت سال سوم مانند رفيق صميمى ، مصاحب و ملازمش باش .
رفاقت پدران با نوجوانان
در اين حديث ، امام صادق عليه السلام احترام و تكريم نوجوانان را با كلمه ملازمت با
اولياءشان بيان نموده است . پدران و مادران در سنين
قبل از بلوغ بر فرزندان خود حكومت مى كنند، ولى از آغاز پانزده سالگى موظف اند به
شخصيت آنان احترام كنند و به جاى فرمانرايى ، رفيق صميمى نوجوانان و مصاحب با
صفاى آنان باشند.
تكريم نوجوانان و احترام به شخصيت آنان ، از نظر مذهبى يكى از وظايف قطعى پدران و
مادران و عموم افراد اجتماع است . تجليل نوجوانان در تمام شئون اخلاقى و اجتماعى ،
اقتصادى و روانى و تربيتى آنان اثر مى گذارد و نتايج درخشانى به بار مى آورد.
اثر تكريم به نوجوانان
نوجوانى كه مورد تكريم پدر و مادر است ، نوجوانى كه در شوراى خانواده شركت مى
كند به نظراتش تربيت اثر داده مى شود، نوجوانى كه پدرش با وى مانند يك رفيق
صميمى رفتار مى كند و همواره گرامى و محترمش مى دارد و خلاصه نوجوانى كه در
خانواده و اجتماع احساس مى كند شخصيتش مانند شخصيت بزرگسالان مورد
كمال تجليل و احترام است ، كوشش مى كند كه خود را به پستى و ناپاكى آلوده ننمايد و
رفتارش شايسته اين تكريم باشد. مراقبت مى كند از اعمالى كه مقام او را
تنزل مى دهد و ارزشش را لكه دار مى كند، اجتناب نمايد.
(قال على عليه السلام : من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهواته .) (525)
على عليه السلام فرموده است : آن كس كه واجد بزرگوارى و كرامت نفس باشد،
تمايلات شهوانى اش در نظر او خوار مى آيد.
(و عنه عليه السلام : من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصية .) (526)
و نيز فرموده است : كسى كه به شرف معنوى و كرامت نفس خود عقيده دارد، با پليدى گناه
خوارش نخواهد ساخت .
بى احترامى به نوجوان
بر عكس ، نوجوانى كه مورد تكريم پدر و مادر نباشد و جامعه به شخصيت وى احترام
نكند، در ضمير خود احساس پستى و حقارت مى نمايد و همواره از اين احساس درونى رنج
مى برد. او مى كوشد تا به هر وسيله كه ممكن است ، اظهار وجود كند و شخصيت خويش را
در محيط خانواده و اجتماع اثبات نمايد. جايى كه از راه مشروع ، به اين كار موفق نشود،
به كارهاى ناروا و غير مشروع دست مى زند و با خود مى گويد:
در دل دوست به هر حيله رهى بايد كرد
|
طاعت از دست نيايد گنهى بايد كرد
|
خطر انحراف و سقوط
وجود چنين جوانى براى خانواده و اجتماع مايه نگرانى و ناامنى است . او همواره در معرض
انحراف و سقوط قرار دارد و ممكن است و مرتكب جرايم بزرگ و جنايات غير
قابل جبرانى بشود.
(عن ابى الحسن الثالث عليه السلام : من هانت عليه نفسه فلا تاءمن شره .)
(527)
امام هادى عليه السلام فرموده است : كسى كه خود را خفيف و خوار مى داند و در باطن احساس
پستى و حقارت مى كند، از شر او ايمنى نداشته باش .
در روان شناسى جديد نيز موضوع تكريم نوجوانان و احترام به شخصيت آنان مورد
كمال توجه قرار گرفته است . پدران و مادرانى كه به اين حق طبيعى اعتنا نمى كنند و
فرزندان جوان خود را به چشم كودكى مى نگرند، از نظر علمى استحقاق نكوهش و توبيخ
دارند. به عقيده دانشمندان غرب ، پاره اى از بى نظمى ها و خودسرى ها و احيانا طغيان
نوجوانان ناشى از بى اعتنايى به مقام اجتماعى آنان است .
بى اعتنايى
(در نظر عده اى از پدران و مادران ، اطفال آن ها هيچ وقت بزرگ نمى شوند وبه آنان مى
گويند تو هميشه همان كوچولوى عزيز منى . مى دانيم كه اين طرز برخورد، خيلى بر
جوانان گران مى آيد. پس نبايد از عصيان آن ها تعجب كرد و با آن برچسب بيمارى زد.
نوسان جوانان
جوان امروز مى انديشد كه مقامى را كه سزاوار اوست از او باز گرفته اند و احساس مى
كند در جامعه ما جايى ندارد. لووين ، روان شناس معروف آمريكايى ، موقعيت جوانان
امروزى را با اقليت هاى هاى نژادى مقايسه مى كند و مى گويد: همان طور كه اقليت ها بين
دو قطب اكثريت و گروه محدود هم سلكان خود نوسان مى كنند، جوانان نيز بين عالم كودكى
و عالم بالغ ها در نوسان اند و در واقع به هيچ يك از اين دو عالم نمى پيوندند، لووين
مى گويد: شرايط زندگى نوبالغان در برابر بزرگسالان ، از هر حيث به تازه به
دوران رسيده ها و نوكيسه ها مانند است ، كه هنوز يقين ندارند در صف جديدى كه بدان
پيوسته اند، پذيرفته شده اند يا نه ؟ ما اغلب از جوانان مى خواهيم
معقول باشند و كار كنند و خلاصه رفتارى چون ما داشته باشند، ولى در
همال حال حق خود مختارى كامل را از آنان سلب مى كنيم و يك نقش فرعى و بى اهميت و در
واقع حاشيه مانند به آن ها عطا مى نماييم .
اينان بين دو طبقه مختلف ، پا در هوا مانده اند كه گاهى به سوى اين و زمانى به سوى
آن نوسان مى كنند. هيچ روزنامه اى مقالات خود را دربست به كار آنان اختصاص نمى دهد،
جز آن كه اخبارى در ذم آنان منتشر ساخته باشد. بنابراين ، جوان ها گاهى مجله كودكان
برادران كوچك خود را مى خوانند و زمانى روزنامه فرانس سوار پدرانشان را مطالعه مى
كنند.)(528)
سازگارى با اجتماع
يكى از مشكلاتى كه بر سر راه نسل جوان وجود دارد و حتما بايد
حل شود، مسئله احراز صلاحيت براى سازگارى با اجتماع است . نوجوانان موظف اند هر چه
زودتر شخصيت خود را بسازند و موجبات رشد عقلى خويشتن را فراهم آورند و خود را
براى تطبيق با جامعه و قبول مسئوليت اجتماعى مجهز نمايند.
رشد عقلى نوجوان
موضوع تكريم نوجوانان و احترام به شخصيت آنان در محيط خانواده ، براى رسيدن به
اين هدف كمك قابل ملاحظه اى مى كند. نوجوانى كه پدرش با او مانند يك رفيق صميمى
رفتار مى كند، نوجوانى كه به فرموده رسول اكرم ، در كشور خانواده نقش وزير مشاور
دارد و زير بار مسئوليت مى رود، پدر و مادر با وى مشورت مى كنند و او در اداره امور
زندگى ، با پدر و مادر مصحلت انديشى و همكارى مى نمايد، خيلى زود عقلش رشد مى كند
و سريع تر براى سازگارى با اجتماع آماده مى شود.
(شوراى خانوادگى . لازم است كه اعضاى خانواده گاهى دور هم به مشورت بنشينند و در
مسائل خانوادگى و مشكلاتى كه پيش مى آيد، شور و گفت وگو كنند،
دخل و خرج خود را بسنجند و براى سال آينده براى خود تكاليفى در نظر بگيرند.
غلبه بر مشكلات
در ضمن اين گفت و شنيد، فرزندان به مسؤ وليت و فداكارى پدر و مادر و به وظايف خود
و به رموز زندگى آشنا مى شوند و به مشورت كردن در كارها و به روش زندگى
دموكراسى خو مى گيرند و مى فهمند كه در
مقابل خواسته هاى ديگران ، بايد به رضا و رغبت ، از مقدارى از خواسته هاى خود چشم
پوشيد و از قوانين اجتماع اطاعت كرد. ياد مى گيرند كه چگونه به نيروى تدبير و در
نتيجه همكارى مى توان بر مشكلات فائق شد.
جوان هايى كه در خانه مورد شور و شريك زندگى بوده اند، مرحله درازى را از رشد
فكرى پيموده و از هم سن هاى خود به موفقيت و شادكامى نزديك ترند.)(529)
نوجوانان ، نه مانند خردسالان مطيع و فرمانبردارند و نه مانند بزرگسالان ، پخته و
كار آزموده اند. اگر پدران و مادران آنان را به كلى آزاد بگذارند و كوچكترين نظارتى
در اعمالشان ننمايند، به علت خامى و بى اطلاعى ممكن است از راه صحيح زندگى منحرف
شوند و در گرداب تباهى و فساد سقوط نمايند. اگر بخواهند در كارشان مداخله كنند، در
رفتار و گفتارشان ، در آميزش هاى خصوصى و رفت و آمدشان اظهارنظر نمايند، به
شخصيت و استقلالشان بر مى خورد. رنجيده خاطر مى شوند و روح حساس و زود رنجشان
ناراحت مى گردد. در چنين مواقعى است كه روابط نوجوانان با پدران و مادران تيره مى
شود. اوضاع داخلى و خانواده مختل مى گردد و ممكن است فرزندان خشنگين و برافروخته ،
براى اثبات قدرت و شخصيت خود به كارهاى ناروا و احيانا غير
قابل جبرانى دست بزنند.
اين تضاد روانى مشكل بزرگى است كه همواره پدران و مادران ، در راه تربيت فرزندان
جوان خود با آن مواجه هستند. تنها برنامه هاى صحيح علمى و روش هاى عاقلانه پدراتن و
مادران مى تواند اين مشكل را حل كند.
(احساسات جوانان نورس نسبت به اشخاص خارجى ، يك سرچشمه مشكلات براى خانواده
است . اين جا قلمرو اسرار ايشان است . واى بر كسى كه با بى احتياطى در اين سرزمين
پاى نهد.
پدر و مادر، در اين مقام ، از معاشرت هاى خطرناك نوجوانان خود بيم دارند و حق هم با آن
هاست ، اما بايد مواظبت و دقت درباره ايشان با يك نوع استادى و كاردانى خاصى تواءم
باشد كه تنها علاقه و حسن نيت نمى تواند جانشين آن شود.)(530)
سخن تحكم آميز
مراقبت در تكريم نوجوانان و احترام به مقام اجتماعى آنان ، بزرگ ترين
عامل موثر در حل اين مشكل بزرگ روانى است . نوجوان ، عاشق آزادى و اظهار وجود و شيفته
استقلال و اثبات شخصيت است . نوجوان از قبول اندرزهاى پدر و مادر و پذيرش راهنمايى
هاى بزرگسالان ، كه باعث پى بردن به صلاح و فساد زندگى است ، ابا ندارد. آن چه
براى او سنگين و غير قابل تحمل است ، تحكم و فرمانروايى است .
پدر و مادرى كه با نوجوان خود آمرانه صحبت مى كنند و بدون توجه به عزت نفس و
شخصيتش مى خواهند مانند دوران كودكى بر وى حكومت نمانيد، هرگز به تربيت فرزندان
جوان خود موفق نخواهند شد. بلكه با گفتار تند و رفتار موهن خود، او را به مخالفت و
تجاوز وا مى دارند.
بر عكس ، پدر و مادرى به شخصيت فرزند جوان خود احترام مى كنند و به دستور
رسول اكرم ، در كارهاى داخلى و امور خانوادگى با وى مشورت مى نمايند و نظريات و
افكارش به به عنوان وزير خانواده محترم مى شمارند، والدينى كه به گفته امام صادق
عليه السلام با نوجوان خود مانند يك دوست صميمى معاشرت مى كنند و همواره به ارزش
اجتماعى اش توجه دارند، به آسانى مى توانند تعاليم تربيتى خود را به وى
بقبولانند و روح سركشش را آرام نمايند. زيرا هرگز تذكرات خود را آمرانه و تحكم آميز
ادا نمى كنند، بلكه هميشه و در هر مقامى ، با وى در نهايت ادب و ملاطفت سخن مى گويند و
راهنمايى هاى خود را با حفظ شخصيت نوجوان يادآورى مى نمايند. به نظر مى رسد كه
نوجوانان ، اين روش تربيتى را با آغوش باز مى پذيرند و در
كمال علاقه مندى به كار مى بندند.
(آن چه فرزند بايد انجام دهد، راه او را به وى نشان بدهيد. او را نرنجانيد. ولى
مقصود اين نيست كه نوجوان را به حال خود بگذاريد. بايد در اين مورد
اميال و هدف هاى ديگرى ايجاد و تعيين كنيد و افعالى را پيشنهاد نماييد كه در عين اين كه
مفيد است ، موجب اثبات و ظهور شخصيت وى شود، زيرا اگر نوجوانى به آسانى مرتكب
عمل نامطلوبى مى شود بدانيد كه دليلش منع كرن وى از آن كار بوده است و او خواسته
است با ارتكاب آن ، قدرتى اقلا مساوى دسته مخالف ، يعنى والدين ، خود به دست آورد.
ميل با ثبات شخصيت
ما در هر سنى كه هستيم مى خواهيم خود را ثابت و پيروز سازيم فقط شخصيت شخص
ديگرى است كه براى تمايلات ما حدودى ايجاد مى كند براى نوجوانان ، محدود كردن اراده
و اميال ، كار بسيار مشكلى است .
ممانعت ، يعنى از بين بردن قواى زنده جوانى ، در صورتى كه ما بايد اين قوا را دوست
داشته باشيم و آن را كامل تر كنيم . پس كافى است كه ما جهت آن ها را تغيير دهيم تا اين
فعاليت ها خلاق و مفيد گردند.
شما به خوبى مى دانيد كه تا چه اندازه عشق و تنفر، به هم نزديك اند. فعاليت هاى
جوانى هم همين وضع را دارد و از چند كلمه و علامت شعله ور مى شوند.
بايد دانست كه براى دوره جوانى ، مهم تر از هر چيز، همين حالت هيجان و سوزش است ما
نبايد اين شعله را خاموش كنيم ، زيرا ممكن است به قيمت ضعف و ناتوانى جوانان تمام
شود. بلكه بايد عاقلانه آن را به راه صحيح و ثمربخش هدايت نماييم .)(531)
توجه به عزت نفس
(بايد با جوانان مهربان بود و مدارا كرد. بايد به درد دلشان رسيد و بايد از
كارهاى خوبى كه انجام مى دهند، قدر شناخت ، و بر روى هم ، بايستى مواظب بود كه عزت
آن ها جريحه دار نشود و به شخصيتشان لطمه اى وارد نيايد.
تشويق يا انتقاد بى جا
اگر رفتار ما در قبال اين جوانان ، از نظر روان شناسى درست و بى ايراد باشد، در اين
سنين هم آن ها مانند دروان كودكى ، براى يارى خواستن ، براى اندرز گرفتن و براى
تشويق شدن ، به سوى ما خواهند شتافت . به عكس اگر ما با تشويق ها يا انتقادهاى
فراوان خويش ، آن ها را به ستوه آوريم ، از ما دورى مى جويند و فاصله مى گيرند.
اين جوانان ، هجده سال از عمرشان را در كنار ما به سر آورده اند و اين زمان دراز كافى
بوده است براى اين كه ما آن ها را به وظايفشان آشنا سازيم و از اين پس ديگر نقش ما
بايد اين باشد كه خودمان را در قبال آن ها يك رفيق جوانمرد و مهربان نشان دهيم
.)(532)
كودك پيش از ايام بلوغ ، در محيط محدود خانواده زندگى مى كند و با افراد انگشت
شمارى آميزش دارد، ولى با فرارسيدن بلوغ ، شرايط زندگى اش به كلى تغيير مى
كند. به محيط وسيع اجتماع قدم مى گذارد. با مردم ناشناخته آشنا مى شود. دوستان
جديدى مى گيرد. هر روز مناظر گوناگونى مى بيند و با
مسائل تازه اى برخورد مى كند.
گاهى نوجوان در مسير زندگى جديد خود با مطلب مشكلى مواجه مى گردد كه خير و شر
آن را نمى فهمد و نمى تواند شخصا تصميم بگيرد و بايد آن را با دگران در ميان
بگذارد و با شور و مصلحت انديشى ، به صلاح و فساد آن پى ببرد و اگر به درستى
، جهات آن را نسنجد و به قدر كافى دقت و مشورت ننمايد، ممكن است به بدبختى و تيره
روزى دچار شود.
مرجع مشاوره جوان
بدون ترديد، پدر و مادر عاقل و دلسوز، شايسته ترين مرجع مشاوره و
تبادل فكرند. ولى آيا در چنين مواردى نوجوانان به والدين خود مراجعه مى كنند؟ آيا
حاضرند راز خود را با آنان در ميان بگذارند و در مشكلات زندگى با آن ها مشورت
نمايند؟ متاسفانه در بيشتر موارد، پاسخ اين پرسش منفى است .
والدين وظيفه شناس
جايى كه پدر و مادر به شخصيت نوجوان احترام مى گذارند و او را مانند يك دوست
صميمى ، عزيز و گرامى مى دارند، جايى كه پدر و مادر در امور خانوادگى با نوجوان
مشورت مى كنند و در كمال صداقت و يكرنگى از وى كمك فكرى مى خواهند، به نظر مى
رسد كه نوجوان نيز حاضر باشد در مشكلات خود با پدر و مادر مشورت كند و از
راهنمايى آنان استفاده نمايد، ولى كم اتفاق مى افتد كه پدران و مادران نسبت به
فرزندان جوان خود اين چنين وظيفه شناس و واقع بين باشند.
جايى كه پدر و مادر، فرزند جوان خود را بچه فرض مى كنند و به ارزش اجتماعى اش
احترام نمى گذارند، جايى كه پدر و مادر، نوجوان خود را در تصميم هاى داخلى بيگانه
مى پندارند و او را شايسته مصلحت انديشى و مشاوره نمى دانند، و خلاصه در خانواده اى
كه پدر و مادر به شخصيت نوجوان خود توجه ندارند و مانند دوران كودكى با وى آمرانه
صحبت مى كنند، نوجوان نيز پدر و مادر را در اسرار زندگى شخصى خود بيگانه و
نامحرم مى شناسند، راز خود را با آنان در ميان نمى گذارد و در مشكلات خويش از آنان
چاره جويى نمى كند.
اعتراف تلخ
(بدبختانه ، با همه تلخى و تاءسفى كه اين حقيقت در بردارد، بايد اقرار كنيم كه در
موقع نيازمندى به اندرز و راهنمايى ، پدر و مادر آخرين نفراتى هستند كه مورد مراجعه
فرزندان قرار مى گيرند. اگر آن ها توانسته بودند كردار خويش را انديشيده تر و
شخصيتشان را جالب تر كنند، هرگز چنين وضعى پيش نمى آمد.)(533)
عزت نفس و اثبات شخصيت در نظر نوجوان ، از هر چيز محبوب تر است . پدران و مادران و
مربيانى كه به سعادت نوجوانان علاقه دارند و مى خواهند آنان را به شايستگى تربيت
كنند و از انحراف و سقوطشان مصون دارند، بايد همواره متوجه حالت روانى آن ها باشند.
بايد با نوجوانان طورى رفتار كنند كه به شخصيتشان آسيبى نرسد و موجبات هتك حرمت
و تحقيرشان فراهم نيايد.
|