ناصح راستگو
(قال على عليه السلام : ليست الروية مع الابصار فقد تكذب العيون اهلها و لا تغش
العقل من استنصحه .) (291)
على عليه السلام فرموده : بينش و درك واقعى ، هميشه با ديده ها ميسر نيست . زيرا گاهى
چشم خطا مى كند و به صاحبش دروغ مى گويد، ولى
عقل ، در اندرز و نصيحت به صاحبش خيانت نمى نمايد و هرگز خلاف واقع نمى گويد.
(عن ابى عبدالله عليه السلام : العقل
دليل المؤ من .) (292)
امام صادق عليه السلام فرموده : خرد، راهنما و
دليل مردان با ايمان است .
نيروى عواطف
در مقابل قوه عقل ، نيروهاى ديگرى در نهاد آدمى وجود دارد كه به نام هاى هوى ، غرايز،
عواطف ، احساسات ، خواهش هاى نفسانى ، تمايلات غيرعقلانى و اسماء ديگرى نظاير اين
ها خوانده مى شوند.
تمايلات عاطفى بزرگ ترين قدرت محرك بشر و نيرومندترين
عامل تهييج و جنبش انسان است . احساس و عاطفه گاهى آدمى را در راه خير و خوبى تحريك
مى كند و منشاء بروز عالى ترين سجاياى اخلاقى و صفات انسانى مى شود و گاهى به
گناه و ناپاكى تهييجش مى نمايد و باعث ارتكاب خطرناك ترين جرايم و جنايات مى
گردد.
منشاء نيكى و بدى
مهر محبت ها، علاقه و عشق ها، اغماض و گذشت ها، عفو و بخشش ها، جانبازى و فداكارى ها،
دستگيرى و يتيم نوازى ها و خلاصه ده ها صفات عاليه انسانى ، از عواطف و احساسات
سرچشمه مى گيرند.
جنايت و آدم كشى ها، خيانت و دزدى ها، خشم و انتقام جويى ها، ايذاء و سمتگرى ها، هتك و اهانت
ها، چپاول و غارت ها، تخريب سيئات اخلاقى و صفات غير انسانى نيز از عواطف و
احساسات پديد مى آيند.
ريشه هاى اصلى و بذرهاى اساسى تمايلات غريزى و خواهش هاى عاطفى ، در نهاد
فرزندان بشر، روز ولادت به صورت استعدادهاى فطرى وجود دارد. به موازات نمو
اندام و رشد نيروى درك كودك و به تناسب احتياجات زندگى و بسط استعدادها يكى پس
از ديگرى به فعليت مى رسند.
(هنگام تولد كودك و مدتى پس از آن نمى توان هيجان هاى مختلف را در او مشاهده كرد. آن
چه در اين دوران ديده مى شود، فقط به حالت برانگيختگى است . هيجان ها كم كم نمو مى
كنند و تنوع مى يابند. تنوع هيجان ها از طرفى با بلوغ مكانيزم و از طرف ديگر با
يادگيرى ارتباط دارد.
واكنش هيجانى
تحريك هيجانى كودك در دروان ابتدايى عمر با نيازمندى هاى فيزيولوژيك او بستگى
دارد. نيازمندى به غذا و اجتناب از درد و احتياج به فعاليت ، وقتى به مانعى برخورند،
در او ايجاد واكنش هيجانى مى كنند و مثلا او را به گريه وادار مى نمايند. همين كه
نيازمندى ها رفع شوند، كودك خاموش مى شود، كم كم هيجان ها نمو مى كنند و تنوع مى
يابند.)(293)
رشد تدريجى احساسات
كودك در ابتدا گرسنگى و درد را احساس مى كند. پس از چندى لبخند مى زند. با
اشخاص انس مى گيرد. از ديدن بعضى شاد مى شود و نسبت به بعضى ابراز بى ميلى و
آزردگى مى كند. اگر نازش بكشند خشنود مى شود و لذت مى برد. اگر به وى تندى
كنند ناراحت مى شود، قهر مى كند و با گريه خود را به دامن مادر مى افكند.
چندى نمى گذرد كه حالت خشم و ترس نيز در وى پيدا مى شود. همچنين نسبت به بعضى
از كودكان ، حسد مى برد و درباره بعضس ابراز مهر و محبت مى كند. كم كم انگيزه تملك و
حس جمال در وى ظاهر مى شود و از اشياء رنگين و لباس زيبا خشنود مى گردد. سپس در
محيط خانواده يا در بازى هاى دسته جمعى ، حس تشخيص طلبى و
تمايل به ستيزه جويى از خود نشان مى دهد. خلاصه ، هر چه رشدش زيادتر مى شود و
نيروى دركش قوى تر مى گردد، عواطف و احساساتش افزايش مى يابد.
بلوغ و رشد غرايز
تمايلات عاطفى و خواهش هاى نفسانى در مزاج كودكان همچنان به رشد و شكفتگى خود
ادامه مى دهند و پيوسته پيشروى مى كنند تا دروان بلوغ و جوانى برسد. در آن موقع
غرايز طبيعى به خوبى شكفته مى شوند و همه استعدادهاى عاطفى به فعليت مى رسند.
احساسات غير عقلانى در مزاج جوانان به سرعت شدت بسط و توسعه پيدا مى كنند و
سراپاى وجود آنان را فرا مى گيرند.
تجديد تشكيلات
(به طور كلى ، در نتيجه بيدارى نيروى عشق در سنين بلوغ ، حساسيت جوانان زياد مى
شود و در واقع مسئله خيلى پيچيده تر از اين هاست . نبايد تصور كرد كه قلب جوانان
همان قلب كودكان است كه بر آن عشق نيز افزوده اند. توليد عشق در جوانان نتيجه يك
تجديد تشكيلات عميق در مسائل روحى و عواطف آن هاست كه به تدريج
تكامل يافته است و همچون جهش بدنى ، صورت يك نوع جهش واقعى دارد.)(294)
خداوند حكيم به منظور صيانت ذات و تاءمين شئون مختلف زندگى بشر و حفظ حيات فردى
و نوعى انسان ، غرايز و تمايلاتى را در نهاد آدميان به وديعه گذارده است . وجود هر يك
از آن غرايز و خواهش هاى عاطفى در جاى خود ضرورى و لازم است .
طغيان غرايز
اگر غرايز به خوبى تعديل گردند و از سركشى و طغيانشان جلوگيرى شود، اگر
عواطف و احساسات هر يك با اندازه گيرى صحيح و در جاى مناسب خود
اعمال شوند، موجب خوشبختى و كمال بشر و مايه سعادت فرد و اجتماع خواهد بود. بر
عكس ، اگر غرايز و احساسات مهار نشوند، اگر آزادانه و بدون قيد و شرط
اعمال گردند، اگر در مسير سركشى و هيجان هاى نابه جا قرار گيرند، آدمى را به
جرايم و جنايات عظيمى وامى دارند و انسان را از هر درنده اى خونخوارتر و از هر گزنده
اى خطرناك تر خواهند ساخت .
اولياى گرامى اسلام ، در چهارده قرن قبل ، اين حقيقت مهم روانى را خاطرنشان فرموده اند
و روان شناسان امروز نيز صريحا به آن اعتراف دارند:
(قال اميرالمؤ منين عليه السلام : الشر كائن فى طبيعة
كل احد فان غلبه صاحبه بطن و ان لم يغلب ظهر.) (295)
على عليه السلام فرموده است : شر و بدى به طور طبيعى در سرشت هر انسانى وجود
دارد. اگر آدمى بر آن غلبه كند و طبع سركش خود را مهار نمايد، تمايلات بد و مخرب
در پس پرده پنهان خواهد ماند، و اگر بر طبع خود غلبه نكند و به مهار كردن تمايلات
نارواى خويش نايل نگردد، شرور و خطرات آشكار خواهند شد.
(و عنه عليه السلام : اكره نفسك على الفضائل ، فان
الرذائل انت مطبوع عليها.) (296)
و نيز فرموده است : با سعى و مجاهده ، فضايل اخلاقى را به نفس سركش خود
تحميل كن و برخلاف ميل و رغبتش ، او را به پاكى و نيكى وادار نما. زيرا خواهش طبيعى و
رغبت نفسانى بشر، به شهوات ناروا و رذايل اخلاق است و
قبول فضايل و ملكات پاك برخلاف تمايلات فطرى نفس است .
(به نظر ديدرو، دانشمند فرانسوى ، همه بچه ها اساسا جانى هستند و اين از
اقبال خوش ماست كه نيروى جسمانى آن ها به قدرى محدود مى باشد كه نمى گذارد
نيروى مخرب خود را در خارج و عليه ما به كار ببرند.)(297)
نفس سركش
دكتر اوستاس چسر مى گويد: در باطن هر يك از ما يك نفس بد و شرير وجود دارد كه ما
مى توانيم با كسب دانش و تربيت صحيح آن را تحت فرمان و اختيار در آوريم . اگر چه
گاهى در شرايط غير عادى ، مثلا هنگام جنگ يا قحطى ، اين نفس سركش دوباره آزاد مى
شود.)(298)
آنان كه بر هواى نفس تمايلات غريزى خود تسلط دارند، كسانى كه عواطف و احساسات
خويش را در اختيار گرفته اند و آن ها را به مقدار لازم و در جاى شايسته به كار مى
برند، انسان واقعى هستند و از سعادت و خوشبختى بشرى برخوردارند.
تسخير تمايلات
(قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اشجع الناس من غلب هواه .)
(299)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : نيرومندترين مردم كسانى هستند كه بر تمايلات
نفسانى خود پيروز شوند و آن ها را مطيع و مسخر منطق
عقل خويشتن سازند.
(و عنه صلى الله عليه و آله : ما منكم من احد الا و له شيطان ، قالوا و انت يا
رسول الله ؟ قال و انا الا ان الله عزوجل اعاننى عليه فاسلم ، فلاياءمرنى الا بخير.) (300)
رسول اكرم (ص ) به مردم فرمود: هيچ يك از شما نيست مگر آن كه در باطن خود شيطانى
دارد. عرض كردند: يا رسول الله ، آيا براى شما هم شيطانى است ؟ فرمود: بلى ،
براى من هم ، جز آن كه خداوند مرا يارى كرده و شيطانم تسليم من شده است و غير از نيكى
و خير از من خواهشى نمى كند.
خودسرى غرايز
بدون ترديد، آزادى نامحدود عواطف و احساسات ، سد راه سعادت و خوشبختى بشر است .
خودسرى و لجام گسيختگى غرايز و خواهش هاى نفسانى ، منافى با نظم اجتماعى و تمدن
انسانى است و آدمى را به راه سقوط و تباهى و سوق مى دهد.
(زندگانى و مخصوصا زندگى اجتماعى انسان ايجاب مى كند كه نيروى غرايز از ابتدا
هدايت شود و به طرف هدف هاى اجتماعى معطوف گردد. تمدن بايد با ابراز آزادانه
غرايز مخالفت نمايد و به زبان ديگر، همان طور كه جلو جريان آب را براى چرخاندن
يك توربين سد مى كنند، تمدن بايد غرايز را به منظور ترقى و
تكامل انسان تحت فرمان بگيرد و از تظاهر بى بندوبار آن ها جلوگيرى
نمايد.)(301)
اطاعت از هواى نفس
(قال الجواد عليه السلام : من اطاع هواه اعطى عدوه مناه .) (302)
امام جواد عليه السلام فرموده است : آن كس كه از هواى نفس خود اطاعت و فرمان بردارى
نمايد، با اين عمل آرزوهاى دشمن خويش را بر آورده است .
(قال على عليه السلام : من غلب هواه على عقله ظهرت عليه الفضايح .)
(303)
على عليه السلام فرموده است : آن كس كه تمايلات نفسانى بر عقلش غالب باشد،
رسوايى هايش آشكار خواهد شد.
منشاء جرايم
همه مى دانيم كه در كره زمين روزى نمى گذرد مگر آن كه صدها و جنايت و خيانت ، به
صور مختلف اتفاق مى افتد و دامن بشر به جرايم گوناگونى از
قبيل آدم كشى و دزدى ، رشوه خوارى و بى عفتى ، زورگويى و ستمگرى و اعمالى نظاير
اين ها آلوده مى گردد و مردم كشورها كم و بيش از عوارض سوء و نتايج شوم آن جنايت ها
رنج مى برند.
محرك جنايتكاران
محرك آدمى در ارتكاب جرم و جنايت ، احساسات
تعديل نشده و تمايلات خودسر و لجام گسيخته اى است كه همواره در ضمير مردم حكومت
مى كند و آنان را به راه ناپاكى و انحراف سوق مى دهد.
(ممكن است بين چهار نفر جانى ، عمل جنايت ناشى از محرك هاى مختلف باشد. يكى به
علت انتقام از رقيب دست به قتل مى زند. دومى يكى از خويشاوندانش را كه حاجب ارث بردن
اوست از ميان برمى دارد. سومى كه مثلا يك زن است ،
طفل خود را خفه مى كند تا از رنج تربيت او آسوده شود. چهارمى به
منزل پيرمردى وارد مى شود و براى آن كه بدون
قيل و قال اثاثش را بدزدد، او را مى كشد. پس هر جانى محركى خاص خود دارد. اين محرك
اگر از احساسات سرچشمه نمى گيرد، پس از كجا توليد مى شود؟
ميل به انتقام ، از توهينى كه به عزت نفس و شرافت كسى وارد شده ، يا به دست آوردن
ثروت و مال باعث قتل نفس مى شود، عمل منافى با عفت به عنف و سوء قصد نسبت به
شرافت يك زن هم در حقيقت از احساسات جاه طلبانه سرچشمه مى گيرد. اين اطفاى نايره
شهوت از آن جا ناشى مى شود كه مردى براى آن كه قدرت خود را به زن ضعيف نشان
دهد، او را به قربانى كردن عفت و آزرمش مجبور مى سازد. حريق عمدى غالبا از حس انتقام
سرچشمه مى گيرد. دزدى اكثرا از احساسات آزمندانه ناشى مى شود.
پس چنان كه ديديم ، جاه طلبى ، غرور، ميل به قدرت نمايى ، حرص ، تملك ، احساسات
مختلفى هستند كه محرك آدمى در ارتكاب جرايم و جنايات مى شوند.)(304)
نيرويى كه قادر است احساسات را مهار كند و آنها را به راه صحيح و سعادت بخش هدايت
نمايد، عقل است . قدرتى كه مى تواند خواهش هاى نفسانى و تمايلات عاطفى را
تعديل كند و به نحو شايسته اى از آنها بهره بردارى نمايد
عقل است .
عقل راهنماى منزهى است كه بشر را از اعمال احساسات ناروا باز مى دارد.
عقل نگهبان خيرخواهى است كه جلو انگيزه هاى خطرناك را مى گيرد و آدمى را از سقوط و
تباهى محافظت مى نمايد. خلاصه ، عقل است كه مانع طغيان و سركشى احساسات است و
نمى گذارد آدمى به جرايم و جنايات آلوده شود.
خاطرات ناپسند
(قال على عليه السلام : للنفوس خواطر للهوى :
والعقول تزجر و تنهى .) (305)
على عليه السلام فرموده است : نفس اماره بشر بر اساس هوى و تمايلات ناروا،
خاطراتى در خود مى پرورد، و عقل مصلحت انديش مانع اجراى آن خاطرات مى شود و آدمى را
از اعمال تمنيات خود باز مى دارد.
(و عنه عليه السلام : للقلوب خواطر سوء
والعقول تزجر منها.) (306)
و نيز فرموده است : در دلهاى بشر، خاطرات بد و خواهش هاى زشت پديد مى آيد.
عقل است كه از اعمال آن خاطرات جلوگيرى مى كند و بشر را از بدكارى و گناه محافظت مى
نمايد.
احساسات مخرب
(محرك هاى اعمال ، از نوع عاطفى اند. حتى افلاطون نيز منحصرا آنها را عقلانى نمى
دانست . ما در عين احتياج به احساس ، به منطق نيز احتياج داريم . احساس اگر بوسيله
عقل هدايت نشود، خطرناك است . مثلا خطر حسد از يك اپيدمى طاعون كمتر نيست ، زيرا هر كس
براى آزار ديگران بيشتر از كمك به خود تلاش مى كند. كينه نيز همچون حسد، متباين با
قوانين زندگى است ، زيرا اصولا مخرب است .)(307)
در اجتماعى كه عقل بر احساسات حاكم باشد، جايى كه تمايلات عاطفى مردم با مصلحت
انديشى عقل به كار افتد، آن جا كانون خوشبختى و سعادت است . آن جا مهد عدالت و امنيت
است و خلاصه آن جا مدينه فاضله است . در آن جا، مردم همواره از نيروى پربركت
احساسات و عواطف حداكثر استفاده را به نفع ماديات و معنويات خويش مى نمايند و در
پرتو راهنمايى هاى عقل ، از خطراتى كه ممكن است دامنگيرشان شود، مصون و محفوظاند.
فساد و تباهى
جايى كه عقل محكوم هوى باشد، جايى كه تمايلات نفسانى و خواهش هاى غريزى بر مردم
حكومت كند و جامعه پيرو بى قيد و شرط شهوات و تمايلات نارواى خود باشد و صداى
عقل به جايى نرسد، آن جا كانون فساد و تباهى است . آن جا مركز تيره روزى و بدبختى
است . در آن جا از عدل و انصاف ، از حق و فضيلت سخنى نيست . در آن جا زندگى انسانى
و سجاياى اخلاقى به معنى واقعى خود، مفهومى نخواهد داشت .
(قال على عليه السلام : من غلب عقله هواه افلح ، و من غلب هواه عقله افتضح
.(308) )
على عليه السلام فرموده است : كسى كه عقلش بر هواى نفس غالب باشد به رستگارى و
سعادت نايل مى شود، و آن كس كه عقلش مغلوب تمايلات نفسانى اش باشد، سرانجام
رسوا و مفتضح مى گردد.
هوى پرستى و سقوط
(و عنه عليه السلام : انكم ان امرتم عليكم الهوى اصمكم و اعماكم و ارداكم
.(309) )
و نيز فرموده است : به راستى اگر هواى نفس را فرمانرواى خود سازيد و بى قيد و
شرط اطاعتش نماييد، شما را كور و كر مى كند و سرانجام مايه سقوط و هلاك شما خواهد
شد.
عقل ضعيف و احساسات قوى
ناگفته نماند كه عقل ضعيف و ناتوان هرگز قادر نيست بر تمايلات نفسانى غلبه كند و
احساسات سركش آدمى را مهار نمايد. تنها عقل
كامل است كه مى تواند در مقابل سيل خروشان شهوات و تمايلات نفسانى سد محكمى
باشد و عواطف و احساسات نيرومند را مطيع و فرمان بردار خود سازد.
(قال على عليه السلام : العقل
الكامل قاهر للطبع السوء.(310) )
على عليه السلام فرموده : عقلى كه به مرتبه
كمال و نيرومندى رسيده است مى تواند طبيعت بد و غرايز تندرو را مقهور و سركوب
نمايد.
متاءسفانه عقل كامل و نيرومند، در بين افراد بشر، حتى كسانى كه به سن
كمال رسيده اند، كمتر يافت مى شود. عقل بيشتر مردم در
مقابل طوفان سهمگين احساسات ، ضعيف و ناتوان است و تاب مقاومت ندارد. موقعى كه كشش
هاى شهوات و تمايلات نفسانى تهييج مى شوند، موقعى كه انگيزه هاى خشم و
انتقامجويى طغيان مى كنند و سراپاى وجود آدمى را ميدان تاخت و تاز خود قرار مى دهند،
گويى عقل تاءثير خود را به كلى از دست مى دهد و از صحنه نبرد خود را بيرون مى
كشد. در آن موقع است كه حوادث تلخ و مصائب
غيرقابل جبرانى به بار مى آيد.
عقل خواب آلود
(قال على عليه السلام : نعوذ بالله من سبات
العقل و قبح الزلل .(311) )
على عليه السلام فرموده است : پناه مى برم به خداوند از اين كه شرايطى پيش آيد كه
عقل به خواب فرو رود و از راهنمايى و هدايت بازماند و در نتيجه آدمى به زشت ترين
لغزش ها دچار گردد.
خشم و تيرگى طفل
(و عنه عليه السلام : الغضب يفسد الاءلباب و يبعد من الصواب .) (312)
و نيز فرموده است : غضب ، عقل هاى مردم را فاسد مى كند و آدمى را از درستكارى و صلاح
دور مى سازد.
(عن ابى عبدالله عليه السلام : الغضب مفتاح
كل شر.(313) )
امام صادق عليه السلام فرموده است : خشم ، كليد تمام بدى ها و شرور است .
(خشم موجب نفرت ، و نفرت محرك انتقام مى شود. هرگز فكر جنايت در آرامش آغاز نمى
شود، بلكه در حالت بحرانى و شديد و در يك لحظه ايجاد مى گردد. زير ضربات
تمايلى كه ايجاد شده و هر آن بر سراسر وجود آدمى مستولى مى گردد، احساسات غير
قابل مقاومتى به وجود مى آيد كه غالبا با تظاهرات عضوى و اختلالات جسمانى كه منجر
به انقلاب روحى مى شود، تواءم است . در اين حالت آشفتگى ،
عقل چه نقشى مى تواند بازى كند؟ عقل جاى خود را به احساسات مى دهد و خود از ميانه
ناپديد مى گردد.
ريبو، در بحث منطق عواطف ، اين موضوع را مورد بررسى قرار داده و
عمل آن را با منطق عقلانى مغاير دانسته است . عقل ، بى طرفانه از مقدمات ، نتايج كلى مى
گيرد و احساسات ، مقدمات را براى هدف مطلوب مورد استفاده قرار مى دهد.
از دست دادن تعادل
كسى كه شانه اش زير تازيانه خشم خم شده ، ديگر نمى تواند فكر كند و قضاوت
نمايد و تحت تاءثير و نفوذ جابرانه احساسات و رشگ ، تعادلش را از دست مى دهد و
تصميمى جز جنايت نمى تواند بگيرد و از هر جانب كه مى انديشد، راست به اين مقصد مى
رسد. در اين مرحله و لحظه ميان تصميم و عمل ، اگر
عقل پاى خود را در ميان نگذارد، فاجعه جامه عمل به خود مى پوشد.)(314)
تمايلات غيرعقلانى
نه تنها جرايم و جنايات و گمراهى هاى اخلاقى ناشى از احساسات لجام گسيخته و
تمايلات غيرعقلانى است ، بلكه گمراهى هاى معنوى و انحراف هاى اعتقادى نيز از خواهش
هاى حساب نشده و هواى نفس سرچشمه مى گيرد. تعصب ، لجاج ، تكبر،، خودپسندى و
صفاتى نظاير اينها سد راه سعادت بشرند و نمى گذارند مردم عاقلانه فكر كنند و از
روى علم و معرفت ، هدايت را از گمراهى تشخيص دهند و به حق و حقيقت بگرايند.
(و ان كثيرا ليضلون باهوائهم بغير علم .)
بسيارى از مردم كه دچار گمراهى و ضلالت مى شوند، به سبب اين است كه ندانسته از
هواى نفس خود اطاعت مى كند و بدون علم و فكر، تمايلات خويش را پيروى مى نمايند.
نسلجوان و احساسات
گر چه تمام طبقات مردم در سنين مختلف ، كم و بيش اسير احساسات نيرومند و تمايلات
خودسر خويش هستند و پيوسته در معرض گناهكارى و انحراف اند، ولى خطر طغيان
احساسات براى نسل جوان ، از ساير طبقات بيشتر است و همواره خوشبختى و سعادتشان را
تهديد مى كند. زيرا از يك طرف ، با فرارسيدن دوران بلوغ ،
تمايل جنسى و ساير خواهش هاى عاطفى در ضميرشان به شدت بيدار مى شوند و آنان را
از هر جهت تحت تاءثير خود قرار مى دهند و از طرف ديگر،
عقل نوجوانان كه هنوز به رشد نهايى و كمال طبيعى و اكتسابى خود نرسيده است ، مانند
دوران كودكى ، همچنان ضعيف و ناتوان است و در
مقابل امواج نيرومند احساسات قدرت ايستادگى و مقاومت ندارد. بديهى است در چنين
شرايطى ، جوانان پيوسته در پرتگاه خطر قرار دارند و با كمترين غفلت ممكن است
سقوط كنند و به بزرگ ترين حادثه نامطلوب دچار شوند.
اگر يكى از انگيزه هاى عاطفى جوانان تهييج شود، اگر يكى از تمايلات نفسانى آنان
طغيان نمايد، مزاجشان را با سرعت و به سختى طوفانى مى كند و چون به سبب خامى و
نارسايى عقل ، از مصلحت انديشى و مال بينى هم عاجزند، در آن موقع حساس ممكن است به
كارهاى خلاف مصلحت و احيانا به جرايم خطرناكى دست بزنند كه هرگز
قابل جبران نباشد و براى هميشه خود را سيه روز و بدبخت كنند.
روان زودرنج جوان
روان زودرنج و حساس جوانن مانند انبار باروتى است كه مستعد
اشتعال است . كافى است با يك جرقه منفجر شود و شعله هاى سوزانش خرمن سعادت خود و
اطرافيانشان را نابود كند.
مزاج نوجوانان همواره آماده هيجان و طوفان است . آماده تخريب و انقلاب است . آنان به علت
شدت تمايلات عاطفى ، همه چيز و همه كس را از پشت عينك احساسات مى نگرند. يك
تحريك كوچك ، يك ضربه روحى ، ممكن است آنها را منقلب كند و از راه
اعتدال و درستكارى منحرف نمايد.
بى احترامى به جوانان
بى احترامى به شخصيت جوانان ، تحقير و اهانت به آنان يكى از
عوامل مهم طغيان نسل جوان است . براى آن كه نوجوانان دچار انگيزه هاى عاطفى و هيجان هاى
انتقامى نشوند، براى آن كه به كارهاى زشت و ناپسند دست نزنند، پدران و مادران در
خانواده و مربيان در محيط آموزشگاه مؤ ظف اند با آنان طورى رفتار كنند كه روح
زودرنجشان آزرده نشود، عواطف و احساساتشان مجروح نگردد و در خود احساس پستى و
حقارت ننمايند. زيرا پديد آمدن اين حالت روانى ممكن است آنان را تحريك كند و به
كارهاى ناروايى وادارشان نمايد.
جرم جوانان
(يكى از دقيق ترين و مهم ترين مطالعاتى كه درباره جنبه هاى روان پزشكى جرم
جوانان شده استك مطالعه هلى وبرونر است . اين دو دانشمند به معاينه دقيق و عميق 105
جفت كودكانى كه مرتكب خلاف بزرگى شده بودند و نيز برادران و خواهران غير مجرم
ايشان پرداختند. يعنى جوانان مجرم را با خواهران و برادرانشان طورى مقايسه كردند كه
بتوانند عوامل مربوط به وراثت و محيط اجتماعى و اقتصادى را درست زير نظر بگيرند.
سرانجام به اين نتيجه رسيدند كه تقريبا صدى نود و يك جوانان مجرم ، از اختلالات
عاطفى شديد رنج مى بردند. يعنى از حيث روابط عاطفى و اين كه مورد بى مهرى قرار
گرفته بودند، هم احساس ناامنى مى كردند و هم از اختلالات عاطفى مربوط به انضباط
خانوادگى رنج مى بردند. هم احساس حقارت و حسادت و رقابت با برادران خود داشتند و
هم كشمكش هاى عاطفى عميق درونى و احساس ناخودآگاهانه گناهكارى ، همراه با
ميل به مجازات شدن در آنها ديده مى شد.)(315)
خشونت هاى بى مورد
بدون ترديد، يك قسمت از طغيان و عصيان جوانان ، ناشى از بى مهرى ها و
اعمال ناسنجيده پدران و مادران است . تحقير و سرزنش هاى غيرصحيح ، سخت گيرى ها و
خشونت هاى بى مورد، مخالفت ها و انتقادهاى نابه جاى پدران و مادران نادان ، فرزندان
جوان را خشمگين و غضب آلود مى كند و آنان را به ستيزه جويى و تجاوزكارى وامى دارد.
اين قبيل پدران و مادران ، مورد بدبينى و سوءنظر اولياى گرامى اسلام اند.
احساسات تند
گرچه اعمال ناپسند و سوءرفتار بعضى از پدران و مادران ، منشاء قسمتى از طغيان و
عصيان نسل جوان است ، ولى ناگفته نماند كه احساسات تند و افكار ناپخته خود جوانان
نيز سهم مؤ ثرترى در تجاوزكارى و خودسرى آنان دارد.
گاهى پدران و مادران عاقل و دورانديش با بعضى از خواسته هاى خام و ناسنجيده
فرزندان جوان خود مخالفت مى نمايند و آن را منافى با مصلحت تشخيص مى دهند، ولى
جوانان ، كه مخالفت آنان را اهانت به شخصيت خود گمان مى كنند و باعث شكست و حقارت
خويش مى پندارند، برافروخته و خشمگين مى شوند و براى جبران شكست موهوم خود، به
كارهاى غيرعاقلانه و احيانا ضدانسانى دست مى زنند.
بعضى در مقابل پدر و مادر زبان به بدگويى و سخنان ركيك مى گشايند و دست تجاوز
به سوى آنها دراز مى كنند. بعضى قهر مى كنند و به صورت تعرض ، خانه و خانواده
را ترك مى گويند. گاهى از شهرستان مسكونى خود خارج مى شوند و پدر و مادر را از
محل خويش بى خبر مى گذارند و باعث نگرانى و پريشان فكرى آنها مى شوند. بعضى
از جوانان كه نادان ترند، مرتكب اعمال وحشيانه و خطرناكى مى شوند كه به هيچ وجه
قابل جبران نيست و بعضى به سبب ضعف نفس و هيجان هاى شديد روحى ، خودكشى مى
كنند.
ناتوانى عقل
تمام اين اعمال ناروا و كارهاى زشت ديگرى نظاير اينها، از ناتوانى
عقل و نيرومندى احساسات و تمايلات عاطفى نسل جوان سرچشمه مى گيرد. تا زمانى كه
جوانان ، اين دوران بحرانى را پشت سر نگذارند و از اين منزلى طوفانى عبور نكنند،
وضع عقل و عواطفشان نامتعادل و غيرموزون است .
انگيزه هاى عاطفى
اين حقيقت تلخ قابل انكار نيست كه اغلب جوانان ، تحت تاءثير احساسات سوزان خود هستند
و در مواقعى كه انگيزه هاى عاطفى و تمايلات نفسانى ، آنان را تهييج مى كند، به علت
نارسايى فكر و كمى تجربه ، به خير و شر كارهاى خود توجه ندارند و از عكس
العمل تصميم هاى عجولانه خويش آگاه نيستند. اگر پدران و مادران دانا و دلسوز، قدم
به ميان نگذارند و با تصميمات خام جوانان مخالفت نكنند، اگر آنان را از تندروى و
شتاب زدگى باز ندارند، ممكن است حوادث نامطلوبى اتفاق افتد و با يك اقدام خلاف
مصلحت ، مشكلات غيرقابل حلى در راه زندگى خود و ديگران به وجود آورند.
حضرت سجاد زين العابدين عليه السلام كنيزى داشت . او را در راه خدا آزاد كرد و سپس
وى را به همسرى قانونى خود درآورد و با او ازدواج نمود. جاسوسى مخصوص خليفه ،
اين جريان را براى عبدالملك مروان گزارش داد. عبدالملك به حضور حضرت زين
العابدين نامه تندى به اين مضمون نوشت .
(به اطلاع من رسيده است كه با كنيز آزاد كرده خويش ازدواج نموده ايد، با آن كه مى
دانستيد در خاندان قريش ، زنان وزين و با شخصيتى وجود داشت كه ازدواج با آنها باعث
مجد و عظمت شما مى شد و فرزندان نجيب و شايسته اى مى آوردند، شما با اين ازدواج ، نه
بزرگى خود را در نظر گرفتى و نه حيثيت فرزندان خويش را مراعات كردى .)
نكوهش نابه جا
حضرت سجاد عليه السلام در جواب نوشت : (نامه شما كه حاوى نكوهش من در ازدواج
كنيز آزاد شده ام بود، رسيد. نوشته بوديد كه در زنان قريش كسانى هستند كه ازدواج
با آنها سبب افتخار من و مايه پديد آمدن فرزندان نجيب است . بدانيد فوق مقام رفيع
رسول اكرم مقامى نيست و كسى در شرف و فضيلت بر آن حضرت فزونى ندارد. يعنى
ازدواج با خانواده قريش براى فرزندان پيغمبر اكرم باعث مجد و عظمت نخواهد شد. ما
هرگز به دگران افتخار نمى كنيم .
كنيزى داشتم براى رضاى خدا آزاد كردم تا از اجر الهى برخوردار شوم . سپس وى را بر
طبق قانون اسلام به همسرى خود درآوردم . او زنى است شريف و با ايمان ، متقى و
پرهيزگار. كسى كه در دين خدا به پاكى و نيكى قدم برداشته ، فقر و گمنامى يا
سابقه كنيزى به شخصيت او ضرر نمى زند. اسلام ، اختلافات طبقاتى را محو كرد.
اسلام ، پستى هاى موهوم را از ميان برد و نقايص را با تعاليم عاليه خويش جبران كرد،
اسلام ريشه هاى ملامت و سرزنش هاى دوران جاهليت را از بيخ و بن برانداخت .)
(فلالوم على امرء مسلم ، انما اللوم لوم الجاهلية والسلام .)
انديشه نادرست
بر يك مرد مسلمان كه وظايف خود را به درستى انجام مى دهد، ملامتى نيست . ملامت شايسته
كسانى است كه انديشه هاى نادرست در مغز مى پرورند و همچنان مانند دوران جاهليت فكر
مى كنند.
عبدالملك نامه حضرت سجاد عليه السلام را خواند. مضامين محكم نامه ، روحش را فشرد. آن
گاه نامه را به طرف فرزند جوانش ، سلمان بن عبدالملك ، كه در مجلس نشسته بود،
افكند كه بخواند. پسر جوان وقتى نامه را خواند، برافروخته و خشمگين شد نتوانست
خود را نگاه دارد. با ناراحتى به پدر گفت كه حضرت سجاد با پيوندى كه به
رسول اكرم دارد، سخت بر شما افتخار كرده و صريحا برترى و مزيت خويش را
خاطرنشان نموده است .
عبدالملك گفت : فرزند، اين مطلب را فراموش كن و از آن سخنى به ميان نياور. زبان
گوياى بنى هاشم ، سنگ سخت را مى شكند و امواج دريا را مى شكافد. فرزند عزيز،
چيزى كه ساير مردم را پست و كوچك مى سازد، براى على بن الحسين مايه رفع و عظمت
مى شود.(316)
افكار مطرود
حضرت سجاد عليه السلام در پاسخ نامه عبدالملك ، به مقام شامخ نبى اكرم و افتخار
فرزندان عزيز آن حضرت اشاره كرد و ضمنا به طور كنايه و غيرمستقيم عبدالملك مروان
را در سخن جاهلانه اش ملامت نمود و انديشه نادرستش را از بقاياى افكار مطرود و محكوم
دوران جاهليت معرفى كرد. بديهى است دريافت چنين نامه اى براى عبدالملك و پسرش
بسيار سنگين و ناراحت كننده بود.
عبدالملك نمى بايست از اول به على بن الحسين نامه انتقاد بنويسد و بى جهت
عمل صحيح و قانونى آن حضرت را مورد اعتراض و خرده گيرى قرار دهد. اكنون كه نامه
نوشته و به اين عمل نادرست مبادرت كرده است ، بايد خود را براى دريافت پاسخ محكم و
متقن آن جناب آماده نمايد و به عوارض نوشته نا به جاى خويشتن تن در دهد.
تندروى جوان
عبدالملك كه دوران جوانى را پشت سر گذارده است ، عبدالملك كه با گذشت زمان ، عقلش
به رشد طبيعى خود رسيده و از حوادث روزگار به مقدار
قابل ملاحظه اى تجربه آموخته است ، تا اندازه اى بر احساسات خويش مسلط است و مى
تواند خود را از هيجان هاى بى مورد و خطرناك نگاه دارد. ولى فرزند جوانش كه اكنون
دوران شباب را طى مى كند و هنوز به رشد عقلى نرسيده و سرد و گرم جهان را نديده
است ، بعيد به نظر مى رسد كه بتواند خويشتن دار باشد و در مواقع تحريك احساسات
، از تندروى و تصميم هاى ناروا بر كنار ماند.
پاسخ قاطع حضرت سجاد عليه السلام به پدر و پسر، ضربه روحى زد و هر دو از
مضمون نامه آن حضرت ناراحت و رنجيده خاطر شدند. با اين تفاوت كه پدر كارآزموده و
تجربه ديده ، هيجان هاى خود را پنهان نگاه داشت و چيزى نگفت ، ولى پسر جوان و كم
تجربه نتوانست خود را نگاه دارد و مراتب ناراحتى و هيجان خويش را به زبان آورد.
ميل به انتقام
اگر اختيار در دست پسر نادان و كوتاه فكر مى بود براى ارضاى احساسات برانگيخته
خود انتقام مى گرفت . او از قدرت هاى نظامى و انتظامى مملكت استفاده مى كرد و به منظور
جبران شكست معنوى خويش ، به آن حضرت آسيب مالى و جانى مى رساند و كمترين توجهى
به نتايج شوم عمل خود نمى نمود. ولى پدر پخته و
عاقل كه ، به تمام جهات قضيه متوجه است ، با خود حساب مى كند گرچه پاسخ حضرت
سجاد عليه السلام تلخ و سنگين است ، ولى عوارض انتقامجويى و تجاوز به آن حضرت
به مراتب تلخ تر و سنگين تر است . اگر به زين العابدين آسيبى برساند، مورد
تنفر و انزجار افكار عمومى واقع مى شود. ممكن است مردم بر وى بشورند و باعث سقوط
حكومتش گردند.
نشانه خردمندى
عبدالملك روى فكر و مال انديشى ، به اين نتيجه رسيد كه بايد فشار روانى نامه
حضرت سجاد را تحمل كند و از انتقامجويى كه خطر بزرگ ترى در بردارد، چشم
بپوشد. بايد به ناراحتى و شكست روحى پاسخ زين العابدين تن دردهد و از تنفر افكار
عمومى كه شكست بزرگ تر و شر ناراحت كننده ترى است ، بر كنار بماند. او عملا به
همين روش عاقلانه تصميم گرفت و به فرزند جوانان و برافروخته خود نيز توصيه
كرد: (ساكت باش و اين سخن را دوباره به زبان نياور.) و اين خود نشانه خردمندى و
مال انديشى است .
(قال اميرالمؤ منين عليه السلام : ليس العاقل من يعرف الخير من الشر، ولكن
العاقل من يعرف خيرالشرين .(317) )
على عليه السلام فرمود: عاقل آن كسى نيست كه تنها نيكى را از بدى تشخيص دهد. بلكه
عاقل كسى است كه وقتى در مقابل دو بدى قرار مى گيرد، آن را كه خطرش كمتر و شرش
خفيف تر است بشناسد، و با تن دادن به شر كوچك تر، خود را از شر بزرگ تر مصون
نگاه دارد.
سنجش بدى ها
مردان كامل و خردمند، تنها به ارضاى تمايلات موجود خويش فكر نمى كنند، بلكه با
عقل دورانديش خود منازل بعد را نيز در نظر مى گيرند. مردان
عاقل تا جايى از خواهش هاى نفسانى خود پيروى مى كنند كه مايه تيره روزى و بدبختى
فرداى آنان نشود. ولى جوانان بيشتر متوجه تمنيات موجود و احساسات نقد خود هستند و
به عكس العمل كارهاى خويش كمتر فكر مى كنند و از همين رهگذر، به
اعمال زشت و ناروايى آلوده مى شوند و موجبات انحراف خود را فراهم مى آورند.
براى آن كه جوانان بر عواطف و احساسات خويش مسلط شوند و از خطرات محتمله مصون
باشند، براى آن كه به تعديل تمايلات نفسانى خود
نايل گردند و از آنها به نحو شايسته استفاده كنند، لازم است به چند نكته اساسى
توجه كامل نمايند و همواره آنها را به خاطر بسپارند و عملا به كار بندند.
سد راه سعادت
اول . جوانان بايد بدانند كه خودسرى و لجام گسيختگى عواطف و احساسات ، بزرگ
ترين سد راه سعادت انسان است . جوانى كه به خوشبختى و كاميابى خود علاقه دارد،
بايد مجاهده كند تا بر هواى نفس و تمايلات عاطفى خويش حاكم گردد و بتواند آن ها را
در جاى خود، با اندازه صحيح ، اعمال نمايد و از تندروى و طغيانشان بازدارد.
مبارزه با صفات ناپسند
تحكيم مبانى اخلاقى و پرورش سجاياى انسانى و همچنين مبارزه با سيئات اخلاقى و
صفات ناپسند، در برنامه زندگى و تاءمين سعادت بشر، اگر مهم تر از فراگرفتن
مطالب علمى و برنامه هاى درسى نباشد، قطعا كمتر از آن نيست .
(ما ابايى نداريم از اين كه ساليانى چند را براى آموزش حساب و تاريخ و علوم و
فلسفه صرف كنيم و زمان هاى درازى را براى آشنايى به قواعد ورزش و دو و شنا و
فوتبال و اسكى و تنيس به كار بريم . جوانان ، گذراندن امتحانات متوسطه و آزمايش
هاى لازم براى تصديق رانندگى و خلبانى را با خوش رويى
استقبال مى كنند، ولى هنوز توجه نكرده اند كه تكنيك مشى زندگى خيلى
مشكل تر از پرورش فكرى است .
مبارزه عليه خودپسندى ، روشى عالمانه تر از مبارزه با تيفوس يا وباى آسيايى مى
خواهد. بلاشك ، ترك عادات مضره ، همچون تلمذ رياضيات عالى دشوار است . به محض
ورود به مدرسه ، از همان دقايقى كه كودك ، آموزش خط و الفبا را شروع مى كند، بايد
قوانين اصلى زندگى را نيز تعليم بگيرد. بى ادبى و حسادت و دو بهم زنى ، عيوبى
بزرگ تر از ندانستن جغرافى و دستورزبان است ، و اجراى مقررات عقلانى زندگى ، كم
اهميت تر از تعليم حساب نيست .)(318)
متاءسفانه غلبه بر هواى نفس و مهار كردن عواطف و احساسات كارى بسى دشوار و
مشكل است . پيشواى عالى قدر اسلام ، جانبازى و فداكارى در ميدان جنگ و پيروزى بر
دشمنان مسلح را جهاد اصغر خوانده ، ولى جنگ با هواى نفس را، كه دشمن داخلى است ، به
جهاد اكبر تعبير فرموده است .
عن موسى بن جعفر عليه السلام قال ان رسول الله صلى الله عليه و آله بعث سرية
فلما رجعوا قال مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقى عليهم الجهاد الاكبر.
قيل يا رسول الله و ما الجهاد الاكبر قال جهاد النفس .(319)
جهاد اكبر
پيغمبر اكرم به سربازانى كه از جبهه جنگ برگشته بودند فرمود: در گشايش و رحمت
باشند مردمى كه جهاد اصغر را انجام داده و جهاد اكبر به عهده آنان باقى مانده است .
عرض شد: يا رسول الله جهاد اكبر كدام است ؟ فرمود: جهاد با نفس .
دوم . نيرويى كه با هواى نفس بجنگد و با مجاهدات پى گير خود بر آن پيروز گردد،
عقل است . براى آن كه جوانان در نبرد با هواى نفس فاتح شوند، براى آن كه بتوانند
احساسات خويش را مسخر و مطيع خود سازند، بايد همواره از
عقل پيروى كنند و گوش به فرمانش باشند.
مشورت با عقل
پيش از اعمال هر يك از خواهش هاى نفسانى ، با
عقل مشورت كنند. اگر موافق بود به كار بندند و اگر مخالفت كرد، تركش گويند. در
چنين شرايطى است كه عقل رفته رفته نيرومند مى شود و عنان نفس سركش را در دست مى
گيرد و مانع سركشى و طغيانش مى شود و در نتيجه موجبات خوشبختى و سعادت صاحبش
را فراهم مى آورد.
(قال على عليه السلام : والعقل حسام قاطع ، و
قاتل هواك بعقلك .(320) )
على عليه السلام فرموده : عقل شمشير برانى است . از آن استفاده كنيد و با هواى نفس خود
بجنگيد.
تعاليم ايمانى
سوم . هواى نفس و تمايلات عاطفى در مزاج بشر بسيار قوى و تواناست .
عقل كه نيروى تعديل كننده تمايلات است ، در عموم مردم ، به خصوص
نسل جوان ، ضعيف و ناتوان است . عقل قادر نيست به تنهايى تمام صلاح و فساد زندگى
را تشخيص دهد و همه جا و براى هميشه بر احساسات حكومت كند و از طغيانشان بازدارد.
به همين جهت ، براى تاءمين سعادت بشر، پيامبران را مبعوث فرموده و تعاليم ايمانى و
مذهبى را مؤ يد عقل قرار داده است .
(قال على عليه السلام : العقل شرع من داخل والشرع
عقل من خارج .(321) )
على عليه السلام فرموده : عقل براى بشر دين داخلى است ، چنان كه دين براى او
عقل خارجى است .
اگر جوانان از اول مبانى ايمان خود را محكم كنند، اگر به تعاليم الهى و قوانين مذهبى
متوجه شوند، مى توانند بر احساسات خود حاكم گردند و همواره از پليدى ها و گناه
مصون بمانند.
خواهش جنسى
تمايل جنسى نيرومندترين خواهش نفسانى جوانان است و اغلب آنان در اين پرتگاه دچار
سقوط مى شوند. نيروى عظيم ايمان توانست يوسف جوان را در سخت ترين شرايط هيجان
شهوت جنسى حفظ كند و دامنش را همچنان منزه و پاك نگاه دارد.
(و راودته التى هو فى بيتها عن نفسه و غلقت الابواب و قالت هيت لك ،
قال معاذالله انه ربى احسن مثواى انه لايفلح الظالمون .)(322)
بانويى كه يوسف در خانه او بود، به فكر افتاد تا از وى كامياب شود. براى اين
منظور درهاى عمارت را بست و به يوسف گفت : در اختيار تو هستم .
يوسف جواب داد:
خدا نكند كه به اين عمل ناپاك آلوده شوم . مربى من خداست و اوست كه منزلت و مقام مرا
نيكو داشته است و ستمكار هرگز رستگار نخواهد شد.
اگر عقل جوانان از نيروى ايمان استمداد كند، اگر مذهب و خرد با هم فعاليت سعادت بخش
خود را آغاز نمايند، نفس سركش رام مى شود و جوانان مى توانند احساسات و عواطف را
مطيع خويش سازند و موجبات سعادت حقيقى خود را فراهم آورند.
تمايلات فطرى و تربيتى جوان
قال الله العظيم فى كتابه : قل
كل يعمل على شاكلته (323)
خواهش هاى طبيعى و اكتسابى
مجموع خواهش هاى نفسانى و كشش هاى عاطفى جوانان را مى توان به دو دسته تقسيم كرد.
يك قسم تمايلاتى است كه به طور طبيعى در نهاد بشر آفريده شده و ريشه فطرى
آنها با سرشت انسان آميخته است . قسم ديگر، خواهش هاى اكتسابى است و منشاء آنها كيفيت
تربيت هاى خانوادگى و شرايط اختصاصى محيط اجتماعى است .
غرايز طبيعى و خواهش هاى طبيعى ، از دوران كودكى تا اوان بلوغ تدريجا شكفته مى
شوند و يكى پس از ديگرى به فعليت مى رسند. موقعى كه كودك بالغ مى شود،
غرايزى كه قبلا شكفته شده بودند، نيرومندتر مى گردند و با وضوح و شدت بيشترى
ظهور مى نمايند. به علاوه ، با فرا رسيدن بلوغ ، تمايلات فطرى ديگرى نيز در
نوجوانان آشكار مى شود و فعاليت خود را آغاز مى نمايند. مانند كشش هاى شهوى و عشق
سوزان به جنس مخالف ، بسط شخصيت و تمايل شديد به احراز
استقلال ، علاقه به تجمل و خودآرايى و انگيزه هاى ديگرى نظاير اينها.
خلق و خوى ثابت
خواهش هاى اكتسابى نيز با پيشرفت تربيت هاى خوب و بد خانوادگى و تاءثير محيط
اجتماعى در دوران قبل از بلوغ به تدريج آشكار مى گردند. به هر نسبتى كه آثار
تربيت هاى پسنديده يا ناپسند در ضمير كودك ريشه دارتر مى شوند، تمنيات ناشى از
آنها خودنمايى آشكارترى مى نمايند و رفته رفته تمايلات خوب و بد، به صورت
خلق و خوى ثابت درمى آيند. مانند خواهش عدل و انصاف يا انگيزه تجاوز و ستمكارى ،
علاقه به مهر و محبت يا حس كينه توزى و دشمنى ، رغبت به وجود و سخاوت يا
ميل به بخل و لئامت و صفات ديگرى مانند آنها.
بروز نتايج تربيت
موقعى كه طفل بالغ مى شود و به محيط پرشور نوجوانى قدم مى گذارد و قواى جسم و
جانش با سرعت شكفته مى شوند، نتايج خوب و بد تربيت هاى دوران كودكى نمايان تر
مى گردند و با قوت و شدت بيشترى ظهور مى نمايند. به طورى كه در تمام رفتار و
گفتار نوجوان را تحت تاءثير خود قرار مى دهند.
كودك وقتى از مادر متولد مى شود، هيچ نمى داند و صفحه دلش از نقش هر علم و دانشى
خالى است . ولى خداوند وى را با وسايل دانش آموزى مجهز فرموده است . به او ذهن مستعدى
عطا كرده كه تدريجا تكامل مى يابد و آماده فراگرفتن مطالب علمى مى شود. همچنين به
وى چشم و گوش داده تا ذهن را با جهان خارج مرتبط كند و از راه مسموعات و مبصرات ،
حقايق را درك نمايد و به مدارج علم و معرفت نايل گردد.
(والله اخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا و
جعل لكم السمع والابصار والافئدة لعلكم تشكرون .(324) )
خداوند شما را از شكم مادر بيرون آورده . هيچ نمى دانستيد. به منظور زندگى و
نيل به دانش ، براى شما چشم و گوش و ذهن قرار داده تا مگر نعمت هاى او را شكرگزارى
كنيد.
|