روش هاى قابل سنجش
(بارى دانشى كه از دستبرد سوابق ذهن و عواطف و عقايد عاميانه مصون است ، علم است .
علم ، مركب از روش هايى است كه بشر به تدريج براى تفكر منظم و
قابل سنجش به وجود آورده است . علم ، مستلزم اين است كه تفكر در شرايط مخصوصى
صورت گيرد و جريانات نتايج آن ، به وسيله آن شرايط سنجيده شود، علم
محصول خودبه خودى ارگانيسم نيست ، بلكه زاده قرن ها فعاليت اجتماعى بشر است .
بنابراين ، علم بايد در برنامه هاى درسى مقام شامخى داشته باشد. اگر كودكان با
علوم آشنا نشوند، از تفكر منظم ، از مؤ ثرترين وسيله درست انديشى محروم مى
مانند.)(224)
يكى از علل كوتاه فكرى و نارسايى عقل بعضى از نوجوانان ، تربيت هاى غلط دوران
كودكى آنان است . اطفالى كه با تعليم و تربيت پدران و مادران نادان و گناهكار
پرورش يافته اند، كودكانى كه در محيط فاسد با افكار ضد علمى و خلقيات ناپسند و
عادات مضرت بار آمده اند، در دوران بلوغ گرفتار ضعف
عقل و كم هوشى هستند. اين قبيل نوجوانان ، براى
نيل به رشد اكتسابى عقل ، بايد مجاهده بيشترى كنند و براى جبران عقب ماندگى هاى
هوش و خرد خويش ، فعاليت هاى زيادترى بنمايد تا بتوانند خود را از نتايج شوم
تربيت هاى نادرست دوران كودكى برهانند.
قربانى هاى عادات غلط
(مابين مردمانى كه نيروى فكريشان تا مدت مديدى پرورش مى يابد، بسيارى نمى
توانند به بلوغ روانى برسند. مع هذا مى توانسته اند از فرصت ها براى بهبود وضع
جسمى و معنوى خود استفاده كنند. بر عكس ، ايشان وقت اضافى را با نوشابه نوشى و
بازى ورق و سينما رفتن و رقصيدن و خواندن رمان هاى
مبتذل تلف مى كنند. اينان قربانى هاى تعليم و تربيت و عادات غلط زندگى امروزند.
مسؤ وليت صغر فكرى و اخلاقى امروزى كه منجر به سقوط شده است . آيا متوجه تعليم
و تربيت در محيط دروغ و سرگرمى هاى پوچى كه راديو و مجلات به وجود مى آورند، در
خمود زندگى امروزى ، در محيطى كه پاكى و تقدس تحقير مى شود، پاى
عقل و احساس فلج مى گردد. مع هذا، چنين معايبى قانون تعالى روانى را از كار باز نمى
دارد. همان طور كه وجود بيمارى سبب نمى شود كه سلامتى ، توهمى در نظر
آيد.)(225)
نوجوانان از هر گروهى كه هستند و با هر شرايطى كه در كودكى تربيت شده اند، بايد
متوجه روزگار پرارزش دوران بلوغ و نوجوانى خود باشند. بايد بدانند كه در تمام
طول عمر، دوران نوجوانى از گران بهاترين ايام زندگانى است .
پرورش اخلاق
اين دوران براى فراگرفتن حقايق علمى و به دست آوردن رشد اكتسابى
عقل بهترين فرصت است . اين دوران براى ساختن شخصيت اخلاقى و انسانى و پرورش
صفات حميده بهترين زمان است .
قوت و قدرت جسم ، شور و نشاط جوانى ، مغز آماده و در
حال رشد، عشق و علاقه شديد به درك مجهولات ، حافظه قوى و نيرومند و صفات ديگرى
نظاير آن ها، سرمايه هاى دوران جوانى است و هر يك از آن ها سهم مؤ ثرى در راه
فراگرفتن علم و اخلاق دارند. خوشبختانه ، مطالبى كه جوانان در دوران شباب ياد مى
گيرند، پيوسته در خاطرشان مى ماند و كمتر دستخوش فراموشى مى گردد.
(عن موسى بن جعفر عليهم السلام قال : من تعلم فى شبابه كان بمنزلة الرسم
فى الحجر.(226) )
حضرت موسى بن جعفر عليه السلام فرموده است : آموخته هاى دوران جوانى مانند نقشى
كه بر سنگ حجارى شده باشد، ثابت و پايدار مى ماند.
محيط اجتماعى
يكى از عوامل نيرومندى كه در ساختمان روان بشر نقش بسيار مهمى دارد، محيط اجتماعى و
معاشرت هاى عمومى است . رفت و آمد، گفت و شنود، مهر و كين ، ملايمت و خشونت ، آميزش و
رفاقت و خلاصه تمام شئون مختلف اجتماع ، در ساختن روح بشر موثر است و آدمى طبق
عوامل اجتماعى خود بار مى آيد.
عناصر فاسد
صفحه انديشه نوجوان ، مانند يك ورق سفيد، از نقش هاى خوب و بد اجتماعى خالى است و
تاكنون رنگى به خود نگرفته است . نوجوانى كه تازه از محيط محدود كودكى خارج
شده و مى خواهد در محيط وسيع اجتماع قدم بگذارد، بايد مراقب باشد كه عناصر فاسد
اجتماع در روان وى نفوذ نكنند و صفحه پاك خاطرش را به زنگ ناپاكى نيالايند. يك رفيق
بد، يك زبان هتاك ، يك محلس قاسد قمار و شراب ، مى تواند نقطه انحراف او شود
رفته رفته براى تمام عمر بدبخت و تيره روزش نمايد.
(قال اميرالمومنين عليه السلام : و انما قلب الحدث كالارض الخالية ما القى فيها من
شيى قبلته .(227) )
على عليه السلام فرموده است : دل نوجوان مانند زمين آماده اى است كه از هر سبزه و گياه
خالى باشد. هر بذرى كه در آن افشانده شود مى پذيرد و در آغوش خود به خوبى مى
پرورد.
شكفتگى عقل
اولين و بهترين بذرى كه بايد در زمين با استعداد
دل نوجوانان افشانده شود، بذر پربركت علم و دانش است . علم ، مايه اساسى سعادت و
خوشبختى است . علم باعث شكفتگى عقل و بروز كمالات انسانى است . خلاصه ، علم پايه
محكم تمام قرآن شريف ، علما و دانشمندان را گروه ممتاز جامعه شناخته و برترى آنان را
نسبت و به مردمانى كه فاقد علم و دانش هستند، خاطرنشان فرموده است .
(قل
هل يستوى الذين بعلمون والذين لايعلمون ، انما يتذكر اولوالالباب .)
آيا گروه تحصيل كرده و عالم ، با مردمان غير عالم مساوى هستند؟ هرگز چنين نيست .
صاحبان عقل و خرد، تفاوت ارزش اين دو گروه را نسبت به يكديگر تشخيص مى دهند.
ميل به درك مسائل علمى
نوجوانان ، به طور طبيعى ، متمايل به درك مسائل علمى هستند و علاقه دارند از اسرار
جهان ، آگاه شوند و به حقايق نهفته خات پى ببرند،
علل و معاليل عالم را بشناسند تا مجهولاتشان معلوم گردد.
اين خواهش فطرى ، آنان را به كوشش و كاوش وامى دارد و به راه بحث و تحقيق مى
كشاند. گرچه نوجوانان ، در ابتدا از فهم بسيارى از مطالب علمى عاجزند، ولى بحث و
مذاكره به فكرشان توسعه مى بخشد و قوه دركشان را نيرومند مى كند. در نتيجه ،
موجبات رشد عقلى و كمال معنوى آنان را فراهم مى آورد. محيط مدرسه و تحصيلات صحيح
علمى بهترين وسيله براى ارضاى اين خواهش طبيعى است .
مدرسه و غناى فكرى
(مدرسه از نظر كانون علم و معرفت ، به جوانان غناى فكرى مى بخشد، كه در
تشكيل شخصيت ايشان بسيار مؤ ثر است . مدرسه ايشان را به فكر كردن وامى دارد.
نمونه هايى به ايشان پيشنهاد مى كند كه تصور و
تخيل آن ها را تحريك مى نمايد و ميل مى كنند از آن ها تقليد كنند. مدرسه عموما با نهايت
سكون ، اعمالى را بر عهده مى گيرد كه در نتيجه آن ، شخصيت جوان به تدريج اصلاح
و تكميل مى شود.)(228)
(به عقيده ماندوس ، جوان نو رسيده كه كمتر از كودكان منطقى است ، خيلى بيشتر از آن ها
منطق و استدلال به هم مى بافد. جوانان ، به خصوص با تهور جنون آميزى در پى
مسائل بسيار مشكل مى روند. دلايلى كه در ابتداى امر به كار مى رود، بسيار شلوغ و درهم
و برهم اند، كم كم با تشخيص بيشترى به كار مى روند و استدلالات منطقى ، به
واسطه عاداتى كه در كلاس به دست مى آيد، اصلاح مى شوند. هر كس مى داند كه
مباحثات راجع به مسائل اخلاقى و سياسى و مذهبى ما بين شاگردان چقدر وسيع مى شود و
از اين ميل به مباحثه ، در مدارس خود، تا چه اندازه استفاده مى نمايند.
ترقى استدلال
ترقى استدلال با اكتشاف افكار عمومى كه در حدود 14 سالگى به
عمل مى آيد بستگى دارد. آن گاه ، در نتيجه اكتشاف روابط منطقى ما بين اين افكار، از
قبيل امكان رسيدن از اصول ساده به براهين رياضى و رجوع از علم حساب به محاسبات
جبرى ، اين ترقى آشكار مى شود. تمام اين امور موجب مى شوند كه قدرت تجريد فكرى
بيشترى حاصل شود.)(229)
تقويت هوش
تحصيل علم و محيط مدرسه ، عامل بسيار مؤ ثرى در رشد
عقل و تقويت هوش نوجوانان است . چراغ فروزان علم ، راه خوشبختى را در زندگى مادى و
راه ايمان و اخلاق را در سعادت معنوى به جوانان نشان مى دهد و آنان را با واقع بينى
به وظايف خود متوجه مى نمايد.
نوجوانان با فراگرقتن علوم طبيعى ، تا اندازه اى از ساختمان وجود خود و ساير
موجودات كره زمين آگاه مى گردند و در ضمن
تحصيل علم ، به عظمت خلقت و نظم عجيب كتاب آفرينش نيز پى مى برند. در نتيجه ،
مانند ساير دانشمندان الهى ، به وجود خداوند بزرگ ، كه پديدآورنده جهان خلقت و نظم
حكيمانه آن است ايمان مى آورند.
نوجوانان با فراگرفتن علوم روانى و تربيتى ، تا اندازه اى از وضع روح خود آگاه
مى گردند. به تمايلات غريزى خويش پى مى برند و به خطر طغيان غرايز و لزوم
تعديل تمايلات خود متوجه مى شودند و در پرتو انجام وظايف اخلاقى و انسانى و
موجبات خوشبختى معنوى خويش را فراهم آورند. خلاصه ،
تحصيل علم ، عالى ترين وسيله براى تاءمين رفاه زندگى مادى و بهترين راه براى
نيل به ايمان و اخلاق در سعادت روحانى است .
فراگرفتن علم و ادب
اولياى گرامى اسلام ، در راه پرورش ايمان و اخلاق
نسل جوان ، به تعليم و تربيت تكيه كرده اند و براى تاءمين سعادت مادى و معنوى ،
آنان را به فراگرفتن علم و ادب تشويق فرموده اند.
(ن على عليه السلام : يا معشر الفتيان حسنوا اعراضكم بالادب و دينكم بالعلم
.(230) )
على عليه السلام فرموده است : اى گروه جوانان ، شرف انسانى و سجاياى اخلاقى خود
را با ادب آموزى و تربيت محافظت نماييد و سرمايه گران بهاى دين خويشتن را با
نيروى علم و دانش ، از دستبرد ناپاكان و خطرات گوناگون ، بركنار نگاه داريد.
واضح است كه كيفيت تدريس معلمين و لايق و علاقه مند، در اجراى برنامه هاى آموزشى و
طرز رفتار و گفتار مربيان دلسوز در انجام وظايف پرورشى ، نقش بسيار مهمى در رشد
عقل نوجوانان و هدايت صحيح احساسات آنان دارند.
به كار انداختن فهم
معلم لايق كسى است كه در موقع تدريس ، برنامه هاى آموزشى را طورى اجرا نمايد كه
قوه فهم و فكر نوجوانان به كار افتد. موجباتى را فراهم آورد كه با تجزيه و
تحليل مطالب علمى ، نيروهاى باطنى آنان بيدار شود و استعدادهايى كه در عقلشان نهفته
است ، تدريجا به فعليت بيايد. اين قسم تدريس است كه نوجوانان را با سرعت به
مدارج كمال معنوى مى رساند و موجبات رشد اكتسابى
عقل آنان را فراهم مى آورد.
تسهيل تفكر
(معلم خوب كسى است كه با ايجاد اوضاع و
احوال مناسب و عناصر فكرى خوبى براى شاگردان فراهم آورد و تفكر خلاق آنان را
تسهيل كند و اين هم وقتى امكان پذير مى شود كه معلم ، در همه فعاليت هاى شاگردان ،
صميمانه شركت كند و به نوبه خود به حل مسائلى كه پيش مى آيد، بپردازد. چنين معلمى
، نه تنها زمينه خلاقيت فكرى شاگردان خود را هموار ساخت ، بلكه خود نيز در ضمن
تجزيه و حل مسائل ، به آموختن نكات فراوان
نايل خواهد آمد و در عين معلمى شاگردى درس آموز خواهد بود.)(231)
مربى شايسته و دلسوز كسى است كه از وضع روانى و عواطف درونى نوجوانان آگاه
باشد و برنامه هاى تربيتى را طورى اجرا كند كه احساسات آنان به مسير صحيح
اخلاقى هدايت شوند و از سركشى طغيان مصون باشند.
بركنارى از افراط
(روح مربى بايد براى ادراك امور مربوط به جوانان آمادگى خاصى داشته و شخص
او علاقه مندى به خصوصس به جوانان داشته باشد. وى بايد در عين
حال براى بيدارى نيروى آن ها محيط مساعدى به وجود آورد و انرژى ذخيره آن ها را به
اقتضاى زمان به كار اندازد و ضمنا آنان را از افراطهايى كه كفاره طبيعت ايشان محسوب
مى شود، بركنار نگاه دارد. يعنى نگذارد كه تقليد
تبديل به هيجان شود. نگذارد كه حرارت به تعصب
مبدل گردد. نگذارد روح آزاديخواهى ، به عصيان و عدم اطاعت
بدل شود. براى تشكيل دادن جوانان ، بايد در عين
حال هم آنان را به هيجان در آورد و هم تحت انضباط قرار داد. فقط به اين شرط است كه
وظيفه ايشان انجام مى شود و كشور در راه ترقى سير مى نمايد.)(232)
تربيت اخلاقى و پرورش سجاياى انسانى ، يكى از اركان اساسى تعالى روح
فرزندان بشر است . آموزش بدون پرورش و تعليم بدون تربيت نمى تواند انسانى
از هر جهت شايسته و لايق بسازد.
ناموزونى آموزش و پرورش
دنياى غرب ، با تمام پشرفتى كه در شئون مختلف نصيبش شده است ، به پرورش ايمان
و اخلاق فرزندان كشور توجه كافى نكرده است . ناموزونى آموزش و پرورش در
كشورهاى پيشرفته نسل جوان با مشكلات بزرگى روبه رو نموده است .
دكتر كارل مى گويد:
(كسى كه از آغاز زندگى به شناختن خوبى و بدى عادت كرد، در تمام عمر، انتخاب
خوبى و پرهيز از بدى براى او آسان خواهد بود و همان طور كه از آتش دورى مى كند، از
بدى نيز مى پرهيزد و عهدشكنى و دورغ گويى و خيانت در نظر او، نه تنها اعمالى ممنوع
، بلكه غيرممكن مى آيد.
افراد بى فضليت
براى بسط اين واكنش ها در فرد، محيطى ضرورى است كه در آن
اصول اخلاقى قطعا و دائما مورد توجه باشد. انسان همچون ميمون
تمايل غريزى به تقليد، اگر فرزندان را به دست افراد بى فضليتى بسپارند،
معايب بى حدى به بار خواهد آمد. فقط كسانى مربى خوب اند كه به آن چه مى گويند،
معتقد باشند و عمل كنند.
بسيارى از علماى تربيتى ، به فعاليت هاى غير عقلانى روانى ، به خصوص حس اخلاق
و حس جمال توجه ندارند. مساعى فراوان تعليم و تربيت ، امروز، بيشتر به جنبه فكرى
و اجتماعى متوجه است .
نكته شگفت آور اين كه جوانانى كه امروز ناظر از هم پاشيدن مدنيت اند،
محصول مدارس جديد و كم سواد، زرنگ ، محيل ،
دغل ، و عارى از سجايا و حسن اخلاق اند. آيا اين عيوب نشانه نقص بزرگى در روش
تعليم و تربيت نيست ؟ به طور مثال ، آيا چه قدر از علماى تربيتى به پرورش اراده و
تملك نفس مى پرازند.
فراوان اند كودكانى كه در خانه خانواده خود مناظرى از بى ادبى و مجادله و خودپسندى
و بدبختى را مى بينند و بسيارى اگر در خانه خود نديده اند، از دوستان خويش آموخته
اند.
مربيان نالايق
خلاصه آن كه نه مدرسه و نه خانواده ، امروز نمى توانند راه و رسم زندگى را به
كودكان بياموزند. بدين سبب است كه در چهره طبقه جوان ، همچون در آيينه اى ، اثر بى
لياقتى مربيان منعكس شده است . تعليم و تربيت ، عملا به آمادگى براى امتحانات و
به تمرين ساده حافظه منحصر گشته است و بدين ترتيب ، جز چارپايى كه بر او
كتابى چند باشد نمى پرورد. با چنين تربيتى جوانان نمى توانند واقعيت را درك و
وظيفه طبيعى خود را ايفا كنند.)(233)
اسلام و نسل جوان
مسئله تعليم و تربيت نسل جوان و پرورش عقل و عواطف آنان در نظر اولياى گرامى اسلام
همواره مورد كمال توجه بوده و در تمام مواقع ، قولا و عملا، پيروان خود را به استفاده از
آن دوران پرارزش و زودگذر تشويق مى كردند و از سستى و مسامحه تحذيرشان مى
نمودند.
(عن ابى عبدالله عليه السلام قال : لست احب ان ارى الشاب منكم الا عاديا فى
حالين ، اما عالما او متعلما، فان لم يفعل فرط فان فرط ضيع فان ضيع اثم و ان اثم
سكن النار والذى بعث محمدا بالحق .(234) )
امام صادق عليه السلام فرموده : دوست ندارم جوانى را از شما مسلمانان ببينم مگر آن كه
روز او به يكى دو حالت آغاز شود. يا تحصيل كرده و عالم باشد، يا متعلم و دانشجو.
اگر هيچ يك از اين دو حالت در وى نباشد و با نادانى به سر برد، در اداى وظيفه
كوتاهى كرده است . مسامحه در اداى وظيفه تضييع حق جوانى است . تضييع جوانى ، به
گناهكارى منجر ميشود و اگر مرتكب گناه شود، به خداوندى كه پيغمبراكرم را به نبوت
فرستاده قسم است كه در عذاب الهى مسكن خواهد گزيد.
معاذ بن جبل انصارى يكى از صحابه معروف
رسول اكرم است . او داراى عقل رسا، هوش سرشار، صورت زيبا، جود و سخاوت ، حسن ادب
و اخلاق بود. (و كن عمره لما اسلم ثمانى عشر سنه .(235) ) روزى كه
قبول اسلام كرد، هجده سال داشت .
معاذ در مكتب آسمانى اسلام ، با مراقبت مخصوص
رسول اكرم (ص )، به كسب دانش و فراگرفتن علوم اسلامى
اشتغال يافت . در پرتو استعداد فطرى و كوشش و مجاهدت پى گير خود، در ظرف چند
سال تحصيل ، قسمت قابل ملاحظه اى از معارف اسلامى را آموخت و در رديف فضلاى
صحابه قرار گرفت .
در سال فتح مكه سنش در حدود 26 سال بود. موقعى كه مكه معظمه از يد مشركين خارج
شد و حكمت اسلامى در آن مستقر گرديد، لازم بود كه يك فرد شايسته و لايق در آن شهر
گمارده شود تا مقررات اسلام را در عبادات معاملات به مردم بياموزد و قوانين حقوقى و
جزايى اسلام را براى آنان تدريس نمايد.
(و ترك صلى الله عليه و آله معاذبن جبل بمكة معلما للناس السنن والفقه
.(236) )
رسول اكرم معاذ بن جبل بيست و شش ساله را براى امور علمى مكه تعيين فرمود و كرسى
تدريس قوانين و فقه اسلام را به وى محول كرد. در واقع ، او را به سمت رئيس فرهنگ آن
شهر برگزيد و به مردم معرفى نمود. اين خود يك نمونه از مراقبت اولياى اسلام ، در
آموزش و پرورش نسل جوان است .
پى ريزى اساس سعادت
جوانان با استعداد، اگر از دوران جوانى خود به خوبى استفاده كنند و نيروى هوش را در
راه تحصيل علم و دانش به كار اندازند، مى توانند در ظرف چند
سال منازل مهمى را بپمايند و در آن مدت كوتاه اساس سعادت و خوشبختى تمام عمر را
پى ريزى كنند و خيلى زود به كمال لايق خود برسند.
(پايه اى كه دور جوانى گذارده مى شود، به ميزان وسيع و فراوانى در باورى يا
بى ثمرى سال هاى آينده زندگى اثر دارد.
در جوابى ، امكان ها و امتيازات بسيارى براى زندگى يافت مى شود، در حالى كه در
سنين كهولت ، خيلى از اين امكان ها از دست مى روند. چه بسا اشخاصى كه پيوسته
افسوس مى خورند از اين كه نمى توانند فرصت هاى درخشانى را كه به غفلت از دست
داده اند، دوباره در زندگى بازيابند و همين حسرت ها بود كه سبب شد ديسرائلى
بگويد: جوانى يك اشتباه است ، كهولت يك پيكار است ، و پيرى يك حسرت است
.)(237)
بيمارى تنبلى
بعضى از نوجوانان ، در اوقاتى كه بايد همه نيروى خود را با علاقه مندى و دلگرمى
، در راه كسب علم و دانش مصروف دارند، دچار بيمارى تنبلى و تن پرورى مى شوند. اسير
ياءس و نوميدى مى گردند و سرمايه گران بهاى جوانى را به رايگان از دست مى دهند.
اينان بايد بدانند كه با اين روش ، بزرگ ترين ستم را نسبت به خود روا مى دارند.
به كاميابى و پيروزى فرداى خود عملا پشت پا مى زنند، و با دست خود بناى سعادت و
خوشبختى خويشتن را ويران مى سازند.
سستى و بطالت
(قال اميرالمومنين عليه السلام : من اطاع التوانى ضيع الحقوق .(238) )
على عليه السلام فرموده است : آن كس كه از تنبلى و سستى پيروى نمايد، حقوق خويش
را در جميع شئون مختلف زندگى ضايع كرده است .
(و عنه عليه السلام : هيات من نيل السعادة السكون الى الهوانى و البطالة
.(239) )
و نيز فرموده است : آرميدن در آغوش تنبلى و بطالت ، دورى جستن از خوشبختى سعادت
است .
(قال ابو جعفر عليه السلام : قال موسى يا رب اى عبادك ابغض اليك ،
قال جيفه بالليل ، بطال بالنهار.(240) )
امام باقر عليه السلام فرمود: حضرت موسى بن عمران در پيشگاه الهى عرض كرد:
(پروردگارا كدام يك از بندگانت نزد تو بيشتر مورد بغض و بدبينى است .)
فرمود: (آن كه شب ها چون مردارى در بستر خفته و روزها را به بطالت و تنبلى مى
گذراند.)
خودسرى و بوالهوسى
نوجوانانى بر اثر بوالهوسى و خودسرى ، روزگار گران بهاى جوانى را با تنبلى
و تن پرورى به سر مى برند و از آن دوران پر بركت ، ذخاير علمى براى فرداى خود
تهيه نمى كنند، در بزرگسالى پيوسته گرفتار ندامت و حسرت هستند و همواره در آتش
افسوسى كه در باطن خويش افروخته اند، مى سوزند، ولى افسوس و ندامت براى
فرصت از دست رفته اثرى ندارد.
(قال على عليه السلام : من اطاع التوانى احاطت به الندامة .(241) )
على عليه السلام فرموده است : كسى كه از تنبلى و مسامحه كارى اطاعت نمايد، سرانجام
در محاصره ندامت و پشيمانى قرار خواهد گرفت .
اوهام و تخيلات
بعضى از جوانان ، به اقتضاى طبع جوانى ، به پناه اوهام و تخيلات مى روند و در
دروان تحصيل دانش و فضيلت ، قسمتى از عمر عزيز را به مطالعه كتاب هاى موهوم و
افسانه هاى غير مفيد و احيانا مضر مصروف مى دارند و به جاى فراگرفتن علوم حقيقى و
به دست آوردن كمال واقعى ، خويشتن را سرگرم اوهام و مطالب تخيلى مى نمايند. اينان
بايد متوجه باشند به مقدارى كه افكار خود را در راه غير صحيح به كار مى اندازند،
به همان نسبت ، از واقعيت هاى زندگى و درك حقايق عليم باز مى مانند.
علاقه جوانان به مجهولات
(جوانان مجهولات از دوست دارند. زيرا مجهولات چيزهاى تازه اى هستند كه بهتر از
معلومات تجربى با مولودات ذهنى ايشان توافق مى يابند. هر كس مى داند كه مابين 12
و 15 سالگى ، آنان تا چه اندازه به رمان هاى مربوط به حوادث ماجراجويانه علاقه
پيدا مى كنند. آن گاه ماجراجويى را كنار گذارده ، متوجه اشعار عاشقانه و يا اشعار
سمبوليك مى شوند و به رمان هاى احساساتى توجه پيدا مى كنند.)(242)
هنگامى كه كتاب ها كمياب بودند، فقط كتب مذهبى و سه چهار كتاب تاريخ يا كتاب هاى
كلاسيك ديگر، كتابخانه خانواده را تشكيل مى داد و اتفاقا مطالعه همين كتاب ها، پس از
پايان كارهاى روزانه ، در پرتو شعله هاى لرزان شمع ، دانشمندان نامدار و زمامداران
بزرگى به وجود آورد. در حالى كه امروز، كه روزنامه هاى گوناگون و انواع و اقسام
نشريات هفتگى و ماهانه ، مهم ترين منبع مطالعه جوانان مى باشند، بايد گفت كه به
نسبت دوران گذشته ، كمتر با عقول و افكار برجسته روبه رو مى شويم .
گرداب هاى فساد
هنگامى كه دختران و پسران ، كتاب هاى سبك و ياوه را براى مطالعه انتخاب مى كنند، كم
كم ذوق شناسايى آن چه را كه زيبا و پر ارج و عالى است از دست مى دهند. كتاب هاى بد،
احساسات خشم و غضب و هيجان خواننده را بر مى انگيزند و او را به پرتگاهى كه
پايانش گرداب هاى فساد اخلاق است ، نزديك مى كنند. اين كتاب ها، اراده را ضعيف مى
سازند، تنبلى فكرى به وجود مى آورند، زندگى معنوى را به پستى مى كشانند و انسان
را كارهاى جسمانى بيزار مى سازند.)(243)
كتاب هاى افسانه اى و رمان هاى موهوم و غيرواقعى ، كه ممكن است مورد مطالعه نوجوانان
قرار گيرد، دو قسم است . بعضى از آن ها علاوه بر تضييع عمر، به مايه گمراهى فساد
اخلاق است به نوجوانان درس گناهكارى و خيانت مى دهد.
كتاب هاى افسانه اى
قسم ديگر، كتاب هاى افسانه اى است كه گرچه مايه گمراهى و فساد اخلاق نيست ، ولى
حداقل ضررش اين است كه نيروى جوانى را در راه غير مفيد به هدر مى رود، و نقد عمر را
از كف نوجوانان به رايگان مى ربايد و آنان را از
تحصيل دانش و مطالعه كتب سودمند و سعادت بخش باز مى دارد.
(قال على عليه السلام : من اشتغل
بالفضول فاته من مهمه المامول .(244) )
على عليه السلام فرموده : آن كس كه خود را به
مسائل زايد و غير لازم سرگرم كند، از مهمات واقعى زندگى كه آرزو دارد، باز مى ماند.
تجربه آموزى جوان
قال الله العظيم فى كتابه : فاقصص القصص لعلهم يتفكرون (245)
تجربه و رشد عقل
يكى از وسايل رشد اكتسابى عقل ، تجربياتى است كه آدمى در
طول دوران زندگى ، از راه هاى مختلف فرا مى گيرد، تا در مواقع لازم بر طبق آن ها
عمل كند.
كسى كه از شنيدن يك واقعه يا مشاهده يك حادثه متاءثر مى شود و درباره آن فكر مى كند
و به رمز آن پى مى برد و نتيجه اش به خاطر مى سپارد، با اين
عمل تجربه اى اندوخته و به قدر يك تجربه ،
عقل خويشتن را تقويت كرده است .
(قال على عليه السلام : العقل عقلان عقل الطبع و
عقل التجربة و كلاهما يؤ دى الى المنفعة .(246) )
على عليه السلام فرموده است : عقل بر دو قسم است :
عقل طبيعى و عقل تجربى و نتيجه اين هر دو به سود آدميان است و به خير و سعادت بشر
منتهى مى گردد.
هدايت فكر
تجربه ، فكر را به راه صحيح هدايت مى كند. تجربه پرده هاى و هم پندار را مى درد و
آدمى را واقع بين مى سازد. تجربه در علوم طبيعى ، در روش هاى اخلاقى و تربيتى ، در
زندگى فردى و اجتماعى و خلاصه در تمام مراحل علمى و عملى ، نتايج درخشانى دارد.
تجربه نيروى پى گير و مداومى است كه پيوشته چراغ
عقل را فروزان تر مى كند و بر قدرت فهم و فكر مى افزايد.
(قال على عليه السلام : التجارب لاتنقضى
والعاقل منها فى زيادة .(247) )
على عليه السلام فرموده است : تجربيات در زندگى بشر پايان ندارد و انسان
عاقل همواره از راه تجربه ، بر ذخاير معنوى خويشتن مى افزايد.
(و عنه عليه السلام : و فى التجارب علم مستاءنف .(248) )
و نيز فرموده است : تجربيات ، به مردم دانش تازه مى آموزد.
دانش نوين
جان ديويى مى گويد:
(وقتى امر يا چيزى را مورد تجربه قرار مى دهيم ، از طرفى عملى روى آن مى كنيم و از
طرف ديگر، به اقتضاى چگونگى آن تغيير مى پذيريم . از طرفى دخالتى در جريان
آن امر يا چيز مى كنيم و از طرف ديگر، آن امر يا چيز دخالتى در جريان وجود ما مى كند.
پس تجربه متضمن دو وجه است : وجه فعال و وجه
منفعل . اگر يكى از اين دو وجه در ميان نباشد، تجربه ميسر نمى شود. تجربه بدون
وجه فعال اصلا امكان نمى يابد و تجربه بدون وجه
منفعل چيزى جز فعاليتى بى معنى نيست . فعاليت موجب تغيير است ، ولى اگر جريان
فعاليت تاءثيرى بر ارگانيسم نگذارد، مدرك و بامعنى نخواهد بود. وقتى كه فعاليت
ما موجب تغييرى مى شود و اين تغيير در ارگانيسم منعكس مى گردد، تجربه صورت مى
گيرد. يعنى فعاليت به صورتى با معنى و انسانى در مى آيد. در چنين موررى است كه
يادگيرى تحقق مى پذيرد.
تحقق يادگيرى
كودكى كه صرفا دست خود را در مقابل آتش مى گيرد و مى سوزاند تجربه نمى كند.
ولى كودكى كه دست خود را مقابل آتش مى گيرد و بر اثر احساس سوزش دست خود را
پس مى كشد، به تجربه مى پردازد. زيرا در جريان اين
عمل به معنى آتش پى مى برد، سوختن دست كودك ، اگر موجد ادراك و عاطفه اى نشود،
فرقى با سوختن يك قطعه چوب ندارد. فعلى است شيميايى و فاقد معنى ، تجربه
شمرده نمى شود.
تجربه متضمن فكر است ، زيرا فكر رابطه آگاهانه اى است بين آن چه نسبت به امور و
اشياء مى كنيم و آن چه امور و اشياء نسبت به ما مى كنند. رابطه اى است بين مساعى ما و
نتايج آن ها. بنابراين ، تجربه به تفكر يا كشف روابط گوناگون مى
انجامد.)(249)
شناختن روا و ناروا
تجربه هاى علمى ، مانند مباحث علمى ، وسيله شكفتگى
عقل و نيرومندى دستگاه درك است . تجربه راهنماى آدمى در شناختن روا و ناروا و تشخيص
صلاح و فساد است . ارزش آرا و نظرات مردم را با مقياس درك عقلى آنان و تجربياتى كه
در زندگى اندوخته اند مى توان سنجيد.
آنان كه مسائل زندگى را با دقت مطالعه كرده اند و از نيك و بدهاى حيات و عكس
العمل هاى آن ها درس عبرت گرفته اند، و خلاصه مطالعات خويش را به صورت
تجربيات منظم ، در خزانه حافظه نگاهدارى نموده اند و بر طبق آن
عمل مى كنند، مردانى عاقل و روشن بين هستند، و اغلب نظراتشان صائب و اعمالشان بر
وفق مصلحت است .
مقياس ارزش آرا
(قال على عليه السلام : راءى الرجل على قدر تجربته .(250) )
على عليه السلام فرموده است : ارزش راءى هر انسانى به مقدار تجربه اى است كه در
مدرسه زندگى فرا گرفته است .
(و عنه عليه السلام : من حفظ التجارب اصابت افعاله .(251) )
و نيز فرموده است : آن كس كه تجربيات خود را به خوبى حفظ كند، در كارها به راه
صحيح و صواب خواهد رفت .
(و من وصية كتبها عليه السلام : والعقل حفظ التجارب .(252) )
على عليه السلام در ضمن نامه خود به حضرت مجتبى عليه السلام نوشته :
عقل ، حفظ تجربيات زندگى است .
مردم نادان و كوتاه فكر، قضاياى زندگى را سرسرى مى نگرند و بدون دقت و تعمق از
آن ها مى گذرند و فراموش مى كنند. در مشاهدات و مسموعات خود، فكر نمى كنند، از حوادث
تجربه نمى آموزند و نيروى عقل خويش را تقويت نمى كنند. به كارهاى خطا دست مى زنند
و نتايج بد و نامطلوب آن ها را نمى بينند و دوباره همان
اعمال را تكرار مى كنند و باز هم خويشتن را گرفتار مى نمايند.
(عن على عليه السلام : فان الشقى من حرم نفع ما اوتى من
العقل والتجربة .(253) )
على عليه السلام فرموده : بدبخت و زيان كار كسى است كه از سرمايه هاى
عقل و تجربه سودى نبرد و از ذخايرى كه به وى عطا شده است ، بهره اى برنگيرد.
(و عنه عليه السلام : من لم ينفعه الله بالبلاء و التجارب لم ينتفع بشيى ء من
العظة .(254) )
و نيز فرموده است : كسى كه نخواهد از راه بلايا و تجارب زندگى نفع هدايت الهى
عايدش شود، او از هيچ اندرز و نصيحتى بهره مند نخواهد شد.
دقت در مسائل حياتى
بعضى از نوجوانان لايق ، در مدت كوتاه زندگى خود، بر اثر دقت در
مسائل حياتى ، صدها تجربه آموخته و بسيارى از نيك و بدها را شناخته اند. در مطالبى
كه شايسته آنهاست عاقلانه فكر مى كنند و به درستى سخن مى گويند. برعكس ،
بعضى از بزرگسالان كه از عمر خود بهره عقلى نبرده اند، در مكتب آموزنده زندگى
تجاربى نياموخته اند، و عقل خفته خود را بيدار نكرده اند، همچنان كودكانه فكر مى كنند و
مانند اطفال سخن مى گويند.
(آن چه در مورد يك فرد بشرى شايان اهميت مى باشد، تعداد سنين عمر و سنوات حيات
نيست ، بلكه اثرى است كه زندگى در وى باقى گذارده و درسى است كه از وقايع و
اطلاعات نوين گرفته است . بدين ترتيب ، براى ارزش خودمان و اطرافيان خودمان راه
جديدى در مقابل ما گذاشته مى شود. به معناى ديگر، همه افراد بالغ ما بالغ نيستند.
بيشتر آن كسانى كه در ظاهر، كامل و مسن به نظر مى رسند، ممكن است در باطن ،
طفل و نابالغ باشند و آنها كه ظاهرى طفلانه دارند، ممكن است به
شكل تعجب آورى ، باطنا، كامل و بالغ باشند.)(255)
ساختن شخصيت
با گذشتن دوران بلوغ و فرارسيدن ايام تكليف ، نوجوانان ، روزگار كودكى و طفيلى
گرى را پشت سر مى گذارند و مستقلا عضو بالغ اجتماع و مسؤ
ول رفتار و گفتار خود مى شوند. اينان بايد در ايام بلوغ از فرصت استفاده كنند و با
مجاهدات و كوشش هاى پى گير، شخصيت خود را بسازند و به قدر ممكن ، مراتب
شايستگى خويش را براى عضويت جامعه احراز نمايند تا در رديف اعضاى لايق و سالم
اجتماع قرار گيرند.
اينان بايد از راهنمايى هاى مربيان عالم استفاده كنند، نيروى
عقل خود را تقويت نمايند، عواطف و تمايلات خويش را به درستى پرورش دهند و با به
كار بستن برنامه هاى علمى و تربيتى ، افكار و اخلاق خود را با شرايط زندگى و
اجتماعى و مسؤ وليت هاى دينى و قانونى منطبق نمايند.
نوجوانان از دو راه مى توانند نيروى فهم و درك خود را به كار اندازند و موجبات
شكفتگى و رشد اكتسابى عقل خويش را فراهم آورند: يكى علم آموزى و ديگرى تجربه
اندوزى .
تحليل حوادث
نوجوانان بايد از يك طرف بوسيله فراگرفتن دانش و بحث هاى ثمربخش مدرسه ،
عقل خود را تقويت كنند و از طرف ديگر، وقايع روزمره و حوادث بزرگ و كوچك زندگى
را مورد مطالعه و دقت قرار دهند و با كمك مربيان خود آنها را تجزيه و
تحليل نمايند، علل و معاليلشان را بفهمند، پيرامون هر يك به اندازه فهم خود فكر كنند،
نتيجه هر يك را كه يك تجربه زندگى است ، به حافظه بسپارند و آنها را معيار رفتار
و گفتار خود قرار دهند. بديهى است اين كار مانند
تحصيل علم ، فكر نوجوانان را پرورش مى دهد و باعث شكفتگى
عقل آنان مى گردد، به علاوه در راه زندگى از انحراف و سقوطشان محفوظ مى دارد.
(قال على عليه السلام : من احكم من التجارب سلم من العواطب .(256) )
على عليه السلام فرموده است : آن كس كه اعمال خود را بر پايه محكم تجربيات استوار
مى نمايد، از سقوط و تباهى به سلامت خواهد بود.
شاگردى مكتب اجتماع
(طفل در دوران بلوغ محيطهاى وسيع ترى را كشف مى كند. فعاليت هاى جديدى را آغاز مى
نمايد و در وقايع شاگردى مكتب اجتماع را شروع مى كند تا بتواند روابط جديدى مابين
خود و اشخاص بالغ و بزرگ ايجاد نمايد. به اين ترتيب ، وى مفهومى از شخص خود به
دست مى آورد كه داخلى تر و درك شده تر از سابق است . هر قدر كه به خود پى مى برد
و خودخواهى وى بزرگ مى شود، شخصيت او نيز شروع به
تشكيل مى نمايد.
در ابتدا كيفيت آن مردد و متغير است . آن گاه كم كم وضع آن معين و مشخص شده و بالاخره در
دوران كمال و پختگى ثابت مى گردد. در ابتداى امر، اخلاق چيزى جز بيان نامنظم كيفيت
مزاجى و خلقت طفل ، كه خود به خود وجود دارد نيست . آن گاه ، كم كم از تجارب دوران
زندگى استفاده مى كند و شخصيت اجتماعى كودك
تشكيل مى يابد و اگر چه در ابتدا ناقص است ، اما به تدريج دقيق و
كامل مى شود.)(257)
وظيفه مربى
(وظيفه مربى آن است كه كارى كند تا نوجوانان در به كار بردن دستگاه فكر خود
استادتر شوند و اين كار قدرى مشكل است . زيرا آن چه به خصوص در استدلالات جوانان
وجود ندارد، تجربه كافى در رهبرى و راهنمايى است . حتى خود جوانان نمى دانند كه
چگونه بايد تجارب خود را به مرحله عمل و استعمال درآورند. از نصايح و تقليد از
رفتار ديگران نيز خوششان نمى آيد. هنگامى كه
استدلال و تجربه با هم سازش مى نمايند، دوران
كمال و پختگى آغاز مى گردد.)(258)
محيط مدرسه و اجتماع
محيط مدرسه و محيط اجتماع براى نوجوانان فهيم و فكور دو كانون آموزنده و دو مركز
پرورش عقل است . مسائل مختلف علوم طبيعى و رياضى و ساير برنامه هاى علمى ، مواد
درسى مدارس است . وقايع خوب و بد و برخوردهاى افراد با يكديگر و خلاصه كليه
حوادث روزمره ، مواد درسى مدرسه اجتماع است .
نوجوانان زمانى واجد شخصيت علمى مى شوند و به رشد اكتسابى
عقل نايل مى گردند كه نيروى فكرى خود را با علاقه مندى براى درك مواد درسى اين دو
مدرسه به كار اندازند و مطالب اين دو آموزشگاه را به خوبى بفهند.
وسائل آزمايشگاهى
در تعليم و تربيت جديد، براى آن كه محصلين به عمق
مسائل علمى وقوف بيشترى پيدا كنند و علل و
معاليل طبيعت را بهتر درك نمايند، مدارس را تا آن جا كه ممكن است به
وسائل آزمايشگاهى مجهز مى كنند و مطلب درس را از مرحله بحث كلاس و تصورات ذهنى ،
به محيط آزمايشگاه و تجربه مى برند تا محصلين از تدريس نظرى و مشاهده علمى ،
تواءما استفاده كنند و مسائل مورد بحث ، بهتر در ذهنشان جايگير شود.
دانشمندان مبتكر نيز براى پى بردن به حقايق ناشناخته و به منظور كشف
مسائل تازه علمى ، در لابراتوارها به آزمايش و تجربه
اشتغال دارند تا مگر در پرتو سعى و كوشش ، مطالب تازه اى را بفهمند و
فصل جديدى بر كتاب علم بشر بيفزايند.
(علوم جديد كه از قرن هفدهم آغاز شد و انقلابى در دانش بشرى به راه انداخت ، بر
تجربه اى كه معمولا آزمايش علمى خوانده مى شود، استوار است ، تجربه اى كه با
كنترل همراه باشد، يعنى با عمل و بصيرت كافى صورت گيرد، منجر به دانش صحيح
مى شود.
آميزش عناصر عينى و ذهنى
تجربه اى نتيجه بخش و سودرسان است كه عناصر عينى آن با عناصر ذهنى بياميزد و
ادراكات حسى پراكنده ، به وسيله تدقيق ذهنى ، با يكديگر تركيب شوند و روابط
جديدى به دست دهند.
دانشمندان به وسيله كنترل موضوع تجربه ، كه معمولا به مدد
وسايل دقيقى مانند ريزبين و دوربين و نظاير آنها صورت مى گيرد، همواره به كشف
روابط و حقايق تازه اى توفيق مى يابند.
تجربه در معنى دقيق و علمى خود هيچ گونه مغايرتى با دانش ندارد. از زمانى كه
آزمايش با تجربه دقيق شناخته شد و زمينه علوم گرديد، تحولات عظيمى در آموزش و
پرورش رخ داد و مربيان مفهوم جديد تجربه را به حوزه آموزش و پرورش
كشاندند.)(259)
آزمايشگاه فكر
همان طور كه دانشمندان مواد مختلف طبيعت را در آزمايشگاه هاى ماشينى مورد امتحان قرار مى
دهند و از تجزيه و تحليل آنها به يك مسئله تازه علمى پى مى برند، نوجوانان نيز
بايد حوادث گذشته و حال را كه به منزله مواد خام مطالعه و
تعقل است ، در آزمايشگاه هاى فكرى خود مورد دقت و بررسى قرار دهند و آنها را به
درستى تجزيه و تحليل نمايند و با پى بردن به
علل و معاليل هر يك از آنها، تجربه تازه اى بياموزند و در خزانه فكر خود نگاهدارى
نمايند.
اين عمل براى نوجوانان دو نتيجه دارد. اول آن كه بر اثر به كار افتادن فكر و مطالعه
در علل وقايع ، نيروى عقلشان تقويت مى شود و يك قدم در راه رشد اكتسابى پيش مى
روند. ديگر آن كه تجربيان ذخيره شده در تمام دوران عمر، برنامه زندگى آنان خواهد
شد و بر اثر به كار بستن آنها، كمتر دچار خطا و انحراف مى شوند.
(قال على عليه السلام : التجارب علم مستفاد.(260) )
دانش ثمربخش
على عليه السلام فرموده است : تجربه هاى زندگى ، دانش مفيد و ثمربخش است .
(عن ابى عبدالله عليه السلام : لا يلسع
العاقل من جحر مرتين .(261) )
امام صادق عليه السلام فرموده است : انسان
عاقل از يك سوراخ مار دو بار گزيده نمى شود. يعنى انسان
عاقل ، همواره تجربيات خود را به خاطر مى سپارد و عملا به كار مى بندد و اگر يك
بار اشتباه كرد، دوباره آن را تكرار نمى كند.
تفكر داراى هدف
(تجربه فكرى ، تجربه اى است كه عنصر
منفعل يا درونى آن بر عنصر فعال و بيرونى چيرگى ورزد و مستلزم تدقيق و تجزيه و
تحليل و بصيرت و پيش بينى باشد. اين نوع تجربه را كه منجر به كشف روابط و
چگونگى آنها مى شود مى توان تفكر خواند. بنابراين ، تفكر كوششى است عمدى براى
كشف روابط خاص بين آن چه مى توانيم بكنيم و نتايجى كه از كار ما برمى آيد.
به بيان ديگر، تفكر، با فعاليت داراى هدف همراه است . تفكر وقتى آغاز مى شود كه
كودك هدفى برمى گزيند و انتظار و چشم داشتى دارد و در نتيجه مى كوشد تا از روى
جريان امور و اشياء، به جريان بعدى آنها برسد. مى كوشد تا يك چيز را نشانه چيز
ديگر بشمارد. مى كوشد تا بين اشياء رابطه برقرار كند.
ارزيابى آينده
همه وجوه عالى تفكر بر همين اساس استوارند. بزرگ ترين تفكر كارى نمى كند مگر
اين كه با دقت به مشاهده مى پردازد و عواملى را كه ناظر به حوادث آينده هستند، مورد
تاءكيد قرار مى دهد. متفكر، آينده را از روى واقعيت
حال ارزيابى مى كند. متفكر از روى جريان موجود دنباله آن را پيش بينى مى نمايد.
بنابراين ، اگر حوادث حال را بدون توجه به احتمالات و نماآت آتى آنها مورد توجه
قرار دهيم ، تفكر نكرده ايم . همچنين ، اگر حوادث گذشته را بدون توجه به توالى و
بستگى هاى آنها مطمح نظر سازيم ، كار ما تفكر نخواهد بود.)(262)
تجربيات از بررسى و تجزيه و تحليل حوادث و پى بردن به
علل آنها به دست مى آيد و حوادث از تصادم و تصادف اشخاص يا اشياء پديدار مى
گردند. روزگار گذران به منزله ظرفى است كه وقايع و حوادث مختلف در آن اتفاق مى
افتد. بديهى است كسى كه عمر بيشترى كرده و روزگار درازترى را ديده است ، با
حوادث زيادترى مواجه شده است ، و اگر روى همه آنها دقت و مطالعه كرده باشد، قهرا
تجربه هاى بيشترى اندوخته است .
(قال اميرالمؤ منين عليه السلام : الاءيام تفيد التجارب .(263) )
مكتب روزگار
على عليه السلام فرموده است : مكتب روزگار به آدمى درس سودمند تجربه مى آموزد.
نوجوانان ، گر چه عمر زيادى نكرده اند و خود شخصا حوادث بسيارى نديده اند و به
قدر كافى طعم وقايع تلخ و شيرين زندگى را نچشيده اند، ولى براى تجربه آموزى
و مطالعه در حوادث مى توانند از وقايع زندگى دگران استفاده كنند و تاريخ حوادث
گذشتگان را ضميمه وقايع شخصى خود نمايند و به قدر كافى براى خويشتن مواد
قابل مطالعه مهيا سازند و روى هر كدام جداگانه فكر كنند و نتيجه همه آنها را به عنوان
تجربيات ثمربخش زندگى ، به خزانه حافظه خود بسپارند.
بهره بردارى از وقايع
اينك پيرامون تجربه آموزى نوجوانان ، از وقايع تاريخى دگران و حوادث شخصى
خودشان ، به اختصار بحث مى كنم و توجه آنان را به بهره بردارى صحيح از اين دو
منبع مفيد و ثمربخش زندگى جلب مى نمايم .
بشر به طور فطرى از دوران كودكى تا روزگار پيرى علاقه به شنيدن قصه و
داستان دارد. اين تمايل طبيعى كه به امر الهى در ضمير آدميان آفريده شده ، يكى از
پايگاه هاى اساسى تعليم و تربيت است . مربيان لايق ، با در نظر گرفتن ادوار مختلف
كودكى و جوانى ، مى توانند از اين خواهش فطرى استفاده كنند و بذرهاى تربيتى را در
خلال قصه هاى آموزنده و نقل وقايع تاريخى ، در ضمير شاگردان خود بيفشانند و بدين
وسيله موجبات رشد عقلى و پرورش اخلاقى آنان را فراهم آورند.
(فاصله بين 12 و 15 سالگى ، دوره تغييرات اساسى است . در اين دوره ،
اطفال از عهد صباوت به سنين جوانى مى گذرند. در جريان اين تغيير، شخصيت آنان با
وضوح بيشتر و در عين حال با پيچيدگى هاى زيادترى تواءم است . از لحاظ معلم تاريخ
، اين دوره جديد، هم پايه آشفتگى هم بى نهايت پرمعنى است . در اين دوره است كه
شاگردان مى توانند تاريخ را شخصا مسخر كرده و مغز خود را براى ادراك فوايد آن
آماده سازند. داستانهايى كه
در دوره صباوت ، مايه وجد و شوق آنان شده ، در اين دوره مى تواند معناى تازه اى به
خود بگيرد و اساس رشد فكرى مهمى را پى ريزى كند.
|