برترى عقل رجال وحى
به موجب روايات مذهبى ، يكى از امتيازات رجال وحى و رهبران روحانى ،
كمال عقل و درك بود است . كسانى كه خداوند آنان را به پيامبران برگزيده و به منظور
راهنمايى مردم مبعوث فرموده است و همچنين كسانى كه پيغمبران آنان را به امر الهى براى
جانشينى خود انتخاب كرده اند، عقل فوق عادى داشتند، و از جهت مراتب فكر و هوش ، داراى
امتيازى مخصوص به خود بودند.
(قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ولابعث الله رسولا ولا نبيا حتى
يستكمل العقل و يكون عقله افضل من عقول جميع امته .(193) )
رسول اكرم (ص ) فرمود: هيچ پيغمبرى از طرف خداوند به رسالت يا نبوت مبعوث نشد،
مگر آن كه واجد عقل كامل بود. به حدى كه عقل وى بر
عقول جميع امتش برترى داشت .
كسانى كه از طرف خداوند به مقام پيغمبرى برگزيده شده اند، وجد جميع شرايط مادى و
معنوى بوده اند.
(الله اعلم حيث يجعل رسالته .(194) )
خدا بهتر مى داند كه چه شخصى را به نبوت مبعوث فرمايد و جامه پرافتخار رسالت
را بر كدام پيكر بپوشاند.
به موجب حديث رسول اكرم ، كمال عقل و برترى درك پيامبران خدا، يكى از شرايط
شايستگى و صلاحيت آنان براى احراز مقام شامخ رسالت يا نبوت بوده است .
اندازه گيرى درجات عقل و هوش كودكان و جوانان ، با مقايسه به سنين عمرشان ، آنان را
به گروه هاى عادى ، فوق عادى و دون عادى تقسيم كرده است .
گروه عادى ، كسانى هستند كه رشد عقلشان به سنين عمرشان تقريبا هم آهنگ است و با
مختصر تفاوتى در حدود يكديگر قرار گرفته اند. نه
عقل پيش رسى دارند و نه دچار عقل افتادگى و نارسايى هستند. در هر سنى كه باشند، از
عهده آزمايش هاى عقلى و هوش آن سن بر مى آيند.
گروه فوق عادى ، كسانى هستند كه عقل پيش رسى دارند و درجه درك و هوش آنان از سنين
عمرشان بيشتر است . اين گروه ، به اعتبار درجات پيش افتادگى
عقل و هوش ، مراتب متفاوتى دارند. در بعضى از آن ها فروغ
عقل و هوش به قدرى شديد است كه در آزمايش هاى عقلى و روانى از عهده امتحان دو برابر
سن خود يا بالاتر بر مى آيند.
گروه دون عادى ، كسانى هستند كه درجه عقلشان از سنين عمرشان كمتر است . اينان
گرفتار كم هوشى و عقب افتادگى رشد عقلى هستند. گاهى نارسايى و عقب افتادگى در
بعضى از افراد اين گروه به قدرى شديد است كه در آزمايش هاى روانى از عهده
امتحانات عقلى و هوشى نصف عمر خود هم بر نمى آيند.
(كم هوشى درجات دارد و در مواردى كه كم هوشى خيلى شديد است ، ممكن است كودك
پانزده ساله ، از عهده كارهايى كه كودك عادى چهار ساله مى كند، بر نيايد.)(195)
بررسى جسم و عقل جوان
اينك ، با توجه به اختلاف درجات عقل و هوش مردم ، و با در نظر گرفتن اين نكته كه در
همه كشورهاى جهان ، اكثريت قطعى جوانان را دو گروه عادى و دون عادى
تشكيل مى دهند، بررسى وضع جسمى و عقلى جوانان ، پس از پايان تحولات انقلابى
بلوغ ، شايان ملاحظه و قابل دقت است .
براى آن كه جوانان خود را بهتر بشناسند و از خطرات احتمالى دوران شباب ، بيشتر
آگاه شوند، وضع جسمى و عقلى جوانان هر سه گروه را به اختصار توضيح مى دهم ،
تا مگر خود را براى اطاعت از تعاليم مربيان الهى و به كار بستن نظرات حكيمانه
دانشمندان بشر آماده تر نمايند و موجبات خوشبختى و سعادت خويشتن را بيش از پيش
فراهم آورند.
وضع جسم
وضع جسمى : موقعى كه عوامل بلوغ ، فعاليت پنهانى خود را در مزاج كودكان آغاز مى
كنند، تمام استخوان ها و عضلات و كليه اعضاى داخلى بدن به طور جهش مى كنند، با
سرعت به سوى نيرومندى پيش مى روند، و در مدت كوتاهى ، نصف و ناتوانى دوران
كودكى ، جاى خود را به قدرت و قوت جوانى مى دهد.
اين تحول همه جانبه و طبيعى و اين نمو سريع و انقلابى ، براى
اطفال هر سه گروه يكسان است و همه كودكان عادى و فوق عادى و دون عادى ، حتى
ديوانگان ، تحت تاءثير عوامل بلوغ قرار مى گيرند و اندام ضعيف كودكانه آنان قوى و
نيرومند مى شود. به طورى كه درجه قدرت بدنى و نيروى فعاله جسمى يك نوجوان
شانزده ساله نسبت به يك كودك دوازده ساله آشكار افزونى دارد.
عقل پيش رس
وضع عقلى : بعضى از جوانان داراى عقل پيش رسى و نبوغ ذاتى هستند، و
عقل و هوششان فوق عادى است . به طورى كه در شانزده سالگى درجه فكر و
فراستشان به اندازه عقل و هوش افراد عادى در بيست و شش سالگى است ، و در واقع سن
عقلى آن ها به قدر ده سال بيش از سن تقويمى آنان است .
اين گروه به علت رشد عقلى و هوشمندى فطرى مى توانند تا اندازه اى
مسائل زندگى را تجزيه و تحليل كنند و در سن جوانى ، كم و بيش خير و شر خود را
تشخيص دهند و اعمال خويشتن را با مصالح اجتماع مطابق نمايند. مى توانند و رفتار و
گفتار خود را بسنجند، به اعمال ناپسنديده و غير عقلانى دست نزنند و از قواى جوانى و
نيروى جسمانى خويش سوء استفاده ننمايند. ولى با همه نبوغ ذاتى و فروغ عقلى ، به
علت اين كه از مكتب زندگى تجربه كافى نياموخته اند، نقاط ضعف بسيار دارند و حتما
بايد در مواقع لازم ، از نظرات مردم آزموده و
كامل عقل ، استفاده كنند تا در معرض خطر قرار نگيرند و به انحراف و گمراهى نگرايند.
طبقه ممتاز اجتماع
اين گروه طبقه ممتاز اجتماع اند. اينان بودند كه با فروغ عقلى و هوش سرشار خود به
اسرار طبيعت پى بردند و حقايق نهفته اى را از پرده درآورند و در پرتو علم و دانش ،
تحولات عظيمى را در زندگى بشر به وجود آوردند. متاءسفانه تعداد اين گروه در تمام
جوامع بشرى نسبت به دو گروه ديگر هميشه كمتر بوده است .
بعضى از جوانان داراى عقل و هوش عادى هستند، و سن عقلى آنان مطابق سن تقويمى آن
هاست . نه عقلشان از درجه رشد طبيعى جلو افتاده نه عقب مانده است . در شانزده سالگى
عقل عادى افراد شانزده ساله را دارند.
اكثريت جوانان
اين گروه كه اكثريت جوانان را تشكيل مى دهند، گر چه از نظر رشد عقلى ، سالم و طبيعى
هستند، ولى اساسا عقل عادى جوانان شانزده ساله ،
عقل كامل نيست و به سبب نارسايى فكر و جنون جوانى ، نمى توانند
مسائل حياتى را به خوبى درك كنند و صلاح و فساد زندگى را به درستى تشخيص
دهند. بايد ساليان دراز بر آنان بگذرد تا عقلشان تدريجا
كامل شود و به رشد نهايى خود برسند.
ناموزونى جسم و عقل
اندام نوجوانان در طول چند ساله بلوغ ، به مقدار
قابل ملاحظه اى رشد مى كند و تمام قواى بدنشان افزوده مى شود، ولى عقلشان در آن
دوران رشد محسوسى ندارد و تقريبا در سطح
قبل از بلوغ باقى مى ماند. اين ناهم آهنگى جسم و
عقل ، منشاء بسيارى از خطرات در دوران جوانى است . زيرا از يك طرف ، با رشد جسم ،
قدرت اجرايى بيشتر از دوران كودكى در اختيار جوانان قرار مى گيرد و از طرف ديگر،
عقلشان كه راهنما و فرمانده و قواى جسمانى است ، به وضع ايام كودكى باقى مانده و
همچنان ضعيف و كم فروغ مى ماند. گاهى اتفاق مى افتد كه با افكار خام و كودكانه خود،
تصميم هاى ناسنجيده و غير عقلانى مى گيرند و با بدن نيرومند خويش آن تصميم هاى
ناروا را به موقع اجرا مى گذارند و پس از
عمل با ندامت و پشيمانى روبه رو مى شوند.
براى آن كه قبيل جوانان به اعمال بچه گانه و ناپسندى دست بزنند و موجبات تيره
روزى و بدبختى خود و دگران را فراهم نياورند، بايد همواره مراقب كارهاى خود باشند
و هميشه خطر را بر سر راه خود ببينند و براى آن كه گرفتار نشوند، لازم است نظرات
و تصميم هاى اساسى خود را قبل از عمل ، با مردان
كامل و عاقل در ميان بگذارند و پس از مشورت و جلب نظرات سنجيده آنان ، به مقاصد
خويش جامه عمل بپوشانند، تا لغزش يا سقوطى ممكن است در راه زندگى دامنگيرشان
شود، محفوظ بمانند.
جوانى كم هوش
بعضى از جوانان گرفتار كم هوشى و نارسايى
عقل اند و درجه فكر و فراستشان دون عادى است . يعنى سن عقلى و هوشى آنان كمتر از سن
تقويمى آن هاست . گاهى اتفاق مى افتد كه نوجوان شانزده ساله اى داراى
عقل و هوش كودك شش ساله است . در واقع به قدر ده
سال از افراد عادى عقب افتادگى عقلى و هوشى دارد. بدبختانه افراد گروه ناقص عقلان
و كم هوشان ، با اختلاف درجات نقصشان ، در جوامع بشرى كم نيست و جدا تعداد آن ها
قابل كمال توجه است .
نارسايى عقل
اين قبيل جوانان همواره در معرض خطرات گوناگون قرار دارند و به علت نارسايى
فكر، از تجزيه و تحليل مسائل زندگى عاجزند و خير و شر خود را به درستى تشخيص
نمى دهند. هر لحظه ممكن است با يك تصميم احمقانه و خلاف مصلحت ، به كار ناروا و
خطرناكى دست بزنند و موجبات تيره روزى و بدبختى خود و همچنين جامعه اى را كه در آن
زندگى مى كنند، فراهم آورند.
(قال على الحسين عليهماالسلام : من لم يكن عقله
اكمل مافيه ، كان هلاكه من ايسر مافيه .(196) )
حضرت سجاد عليه السلام فرموده است : كسى كه
عقل وى از ساير قوايش كامل تر نباشد، هلاكت و سقوط، از آسان ترين حوادث در
زندگانى اوست .
يك كودك شش ساله ، به علت ضعف عقل و نارسايى فكر، خير و شر خود را تشخيص نمى
دهد و قدرت تحليل مسائل زندگى را ندارد. او تنها به تمايلات ناسنجيده خود متوجه است
و همواره در راه نيل به خواهش هاى نفسانى خويشتن ، كوشش مى كند. خوشبختانه چون
بدنش ضعيف است ، نمى تواند همه نيات نادرست و خلاف مصلحت خود را اجرا كند و به
تمام خواسته هاى كودكانه و نارواى خويشتن جامه
عمل بپوشاند، در نتيجه ، خطرات بزرگى را به بار نخواهد آورد.
يك نوجوان كم هوش و كوتاه فكر كه سن تقويمى اش شانزده
سال و سن عقلى اش شش سال باشد، وضع بسيار خطرناكى دارد. زيرا از جهت عقلى مانند
يك كودك شش ساله فكر مى كند و تنها پيرو تمايلات ناسنجيده و خواهش هاى كودكانه
خويشتن است . با اين تفاوت كه چون بالغ شده از جهت جسمى نيرومند و تواناست ، او قادر
است تمام مقاصد بچگانه و خلاق مصلحت خود را عملا اجرا نمايد و به همه خواهش هاى خام و
ناسنجيده خويش جامه عمل بپوشاند.
واضح است كه وجود چنين بچه نيرومند و پرقدرتى در خانواده ، تا چه پايه وحشتناك
است ، و چگونه مى تواند در اطراف خود بى نظمى هاى بزرگ و احيانا ويرانى ها و
خطرات غير قابل جبران به بار بياورد.
تمايلات شخصى
(اگر نيروى جسمانى افراد، اندازه نيروى عقلانى آن ها ضعيف باشد، يعنى هر دو نيرو
يكسان باشند، ساير افراد بشر در امن و آسايش زندگى مى كنند. اما طفلى كه داراى نيرو
و قدرت يك انسان كامل باشد، غولى وحشتناك است . زيرا ارتباط
طفل با حيات و زندگى ، فقط بر اساس تمايلات شخصى اوست . اين تمايلات است كه
از هر جهت بر روى مسلط بوده و او را اداره مى كند، و چون صاحب دانش و اطلاع نيست ،
بنابراين اعمال قدرت وى ، مبتنى بر جهل و نادانى خواهد بود و ثمره آن هم معلوم است .
وى احساسات پخته و كامل
ندارد، بلكه آن چه دارد، لذت شخصى است . بنابراين هر كارى را انجام مى دهد، فقط
براى لذت شخصى و رسيدن به آن خواهد بود. نيروى تصورش درباره ديگران بالقوه
است ، نه قدرت اعمال شده ، و هر گونه اعمال قدرت هاى وى ، عمليات بى رحمانه و
ستمگرانه خواهد بود.
اعمال تخريبى
او داراى صبر و شكيبايى ، ملاحظه و كار مداوم نيست كه
محصول آن ساختمان بناى محيط باشد. بنابراين هر گونه
اعمال قدرت از ناحيه او عمليات تخريبى خواهد بود. براى او استقامت اخلاقى ، قانون
عدالت ، ايمان به مفهوم حيات و مقام ، معنى واقعى ندارد. بنابر اين
اعمال وى بر اساس بوالهوسى و تلون خواهد بود. وقتى مى توانيم بگوييم كه يك
فرد انسانى به نيروى جسمانى او جلو برود. اگر نيروى اجرايى او جلو برود، در
حالى كه نيروى فهم وى نتوانند به قدرت جسمانى او برسد، چنين شخصى از لحاظ
روان شناسى ، عقب مانده و از لحاظ جامعه و محيطى كه در آن زندگى مى كند، خطرناك است
. قدرت جسمانى وقتى براى يك فرد مفيد است كه وى ارتباط خود را با علم و دانش توام
سازد و احساس كند آن چه را كه براى كار و عمل انتخاب مى كند، خلاقه است نه مضر و
مخرب . مفيد به حال جامعه است نه مخالف با حيات اجتماع .)(197)
(قال اميرالمومنين عليه السلام : عظم الجسد و طوله لا ينفع اذا كان القلب
خاويا.(198) )
على عليه السلام فرموده است : بزرگى اندام و
طول قامت براى كسى كه روانش از عقل و فكر و تهى است ، فايده اى نخواهد داشت .
مردان عاقل و كارآزموده ، اگر بخواهند در موردى اظهارنظر كنند، با احتياط سخن مى
گويند و در موقع بيان راى سنجيده و پخته خود، خاطرنشان مى كنند كه ممكن است اشتباه
كرده باشيم و در اين باره بايد از ديگران نيز نظر خواست .
علامت ضعف عقل
برعكس ، مردمان احمق و كوتاه قكر، خود را مصون از خطا مى پندارند و راءى خام و
بچگانه خويش را مطابق با واقع مى شناسند و به گمان داشتن چنين راءى صائبى ، بر
خود مى بالند و پيروى از آن نظر را وظيفه قطعى همه مردم مى دانند. و همين طرز فكر،
خود دليل حماقت و كم عقلى آن هاست .
(قال اميرالمومنين عليه السلام : اعجاب المرء بنفسه
دل على ضعف عقله .(199) )
على عليه السلام فرموده است : خودپسندى و بلندپروازى هر انسان ،
دليل بر ضعف عقل و نارسايى فكر اوست .
خودسرى و استبداد
بدون ترديد، يك قسمت از مشكلات دوران شباب ، كه منشاء بسيارى از مفاسد اخلاقى و
اختلافات خانوادگى است ، از نظرات خام و ناسنجيده جوانان خودسر و مستبد به راءى
سرچشمه مى گيرد.
بعضى از جوانان در پاره اى از موارد شخصا تصميم خلاف مى گيرند و بدون شور با
ديگران ، به فكر اجراى تصميم خود مى افتند. براى آن كه افكار بچگانه غير عقلانى
خويش را به اعضاى خانواده تحميل كنند و از اين راه شخصيت خود را تثبيت نمايند، به
اعمال ناپسند و مخربى دست مى زنند. وضع داخلى
منزل را مختل مى كنند و با كلمات ركيك و فريادهاى خشن ، در ديگران ايجاد رعب و هراس مى
نمايند. گاهى راحت و آرام را از پدران و مادران و ساير افراد خانواده سلب مى كنند و
زندگى را بر همه آنان تلخ و غير قابل تحمل مى نمايند.
كاهش شخصيت
اينان تصور مى كنند كه با روش هاى مستبدانه و
اعمال نارواى خود مى توانند قدر و منزلتى به دست آورند و در نظر ديگران بزرگ و
با شخصيت جلوه كنند. غافل از آن كه اين اعمال خام و غير عقلانى از شخصيت آنان مى كاهد و
در نتيجه مختصر ارزشى را هم كه نزد ديگران دارند، از دست مى دهند.
نارسايى عقل جوان يك مطلب غيرواقعى و يك قرارداد ساختگى برزگسالان نيست كه
بتوان با خشونت و استبداد راءى آن را بر هم زد. بلكه يك قانون اجتناب ناپذير طبيعت و
يك سنت قطعى الهى در نظام آفرينش است . انسان
عاقل با قوانين طبيع نمى جنگد و با سنن خلقت از در دشمنى و خصومت وارد نمى شود، زيرا
به طور شكست مى خورد.
(قال رسول الله صلى الله عليه و آله : لا تعادوا الايام فتعاديكم .(200) )
رسول اكرم (ص ) فرموده : با روزگار دشمنى نكنيد تا او نيز با شما دشمنى كند و
شكستتان دهد.
دشمنى با روزگار
(قال على عليه السلام : من كابر الزمان عطب .(201) )
على عليه السلام فرموده است : آن كس كه با روزگار دشمنى كند، هلاك خواهد شد.
در مواقعى كه جوانان تحت تاءثير شهوت ، غضب ، حب
مال و تمايلات ديگرى نظاير اين ها واقع مى شوند و براى
نيل به خواهش هاى نفسانى خود، تصميم هاى غيرعاقلانه و خلاف مصلحت مى گيرند، بايد
بدانند كه در پرتگاه سقوط قرار گرفته اند.
اگر قبل از اجراى تصميم ، خطر را احساس كنند و با افراد
عاقل و فهميده مشورت نمايند، مى توانند خود را از سقوط قطعى حفظ كنند و اگر
خودسرانه و روى استبداد راءى ، به تصميم خويش جامه
عمل بپوشند و با فرياد و خشونت ، پدر و مادر را وادار به سكوت نمايند، خواه ناخواه
به عوارض شوم آن دچار مى شوند و گاهى تا پايان عمر گفتار خواهند بود.
آزادى بى حساب
بدبختانه ، بى اعتنايى سازمان هاى فرهنگى به پروش هاى صحيح ايمانى و اخلاقى
و فرزندان اجتماع ، آزادى هاى بى حساب و خارج از اندازه جوانان
اعمال شهوات تمايلات جنسى ، محيطهاى فاسد خانواده ها و مراكز ضد عفت و اخلاق و
عوامل ديگرى نظاير اين ها، نسل جوان را در سراسر جهان ، به خصوص در اروپا و
امريكا، با وضع رقت بار و خطرناكى مواجه كرده است .
به موجب مقالات گوناگون و آمارهاى مختلفى كه همه ساله در جهان غرب نشر مى شود،
به اين حقيقت ناگوار متوجه مى شويم كه جوانان با سرعت به سوى ناپاكى و سقوط
پيش مى روند، و در تصميم هاى غيرعقلانى و خلاف مصلحت خود، نه تنها به نظرات عقلا و
بزرگسالان احترام نمى كنند، بلكه از آنان متنفرند و سعى دارند حتى المقدور برخلاف
نظرات پدران و مادران بر ضد افكار مردان احتماع قدم بردارند.
نفرت از جامعه
(پديده بيمارى نفرت از جامعه در بين جوانان سرتاسر دنيا رواج دارد و در
حال نضج است . چنان كه آمار سال گذشته در سيدنى ، نيويورك ، ورشو، پاريس و
ساير كشورها بر اين مدعا صادقانه گواهى مى دهد.
بى نظمى و آشوب
جوانان كشورهاى مختلف از رنج هاى مجهول ناشناخته اى بيمار شده اند و نسبت به همه
چيز حالت عصيان دارند و نمى خواهد معيارهاى پدران خود را در
مسائل گوناگون ملاك كار قرار دهند. حقيقت اين است كه طبيعتا جوانان به سوى بى نظمى
و آشوب فكرى و عصيان سوق داده شده اند.
آقاى اندره لوگال ، بازرس وزارت فرهنگ فرانسه ، مى نويسد: چون جوانان امروز بيش
از هر وقت ديگر، از نسل هاى گذشته پرت افتاده اند، موجب وحشت و اضطراب واقعى هستند،
زيرا اينان مثل دوره هاى قبل ، از فاز معينى عبور نمى كنند، بلكه در حالت خاصى قرار
مى گيرند كه نوظهور است .
آماز دقيق سال 1960 تنها 26894 نفر را در ميان جوانان سراسر فرانسه مجرم قلمداد
كرده است كه 2409 نفر آن ها دختر بوده اند و به دستگاه عدالت سپرده شده اند.
گسترش ميل به جرم
گسترس ميل جرم در نهاد جوانان ، نشانه بحرانى است كه در ميان آن ها بروز كرده است .
علائم ديگرى نيز وجود دارد كه مبين اين خطر حاد است چنان كه آمار مى گويد،
سال گذشته 100 پسر بچه كمتر از بيست سال در پاريس دست به انتحار زده اند.
دكتر دانون - بوالو، به موجب مطالعات دقيق و احصائيه هاى سرشمارى ، با لحن تلخ و
تعجب آميزى مى نويسد: 50
از دانشجوايان ، تحصيلات خود را، قبل از آن كه به جايى برسند، ترك مى گويند.
دكتر روسوله تصريح مى نمايد كه داوطلبان تحصيلات عالى ،
قبل از آن كه وارد دانشگاه شوند، شور تحصيل را از دست مى دهند.
در ميان جوانان دبيرستانى ، دانشجويان ، داوطلبان دوره عالى تحصيلات كينه آشكار و
مستقيمى نسبت به بزرگسالان محسوس است . به هر
حال عصيان شروع شده است . يك جوان روشنفكر با اعتقاد مى گفت : من از هر گونه
دخالتى در اجتماع نفرت دارم .)(202)
نتيجه طغيان و عصيان جوانان در جهان غرب ، ترك
تحصيل ، بى سوادى ، لاابالى گرى ، اعتيادات مضره ، ارتكاب جرايم و جنايات و
عوارض ديگرى نظاير اين هاست . اگر نسل جوان ما از انحراف هاى ديگران و بدبختى
هايى كه دامنگيرشان شده است درس عبرت بگيرند، اگر راه غلطى را كه بعضى از
جوانان غرب پيموده اند و به نتايج شوم آن دچار شده اند، نپيمايند، مى توانند خويشتن
را از بدبختى ها و تيره روزى ها بر كنار نگاه دارند و موجبات خوشبختى و سعادت خود
را فراهم آوردند.
رشد اكتسابى عقل جوان
قال الله العظيم فى كتابه : قل هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون ، انما
يتذكر اولو الالباب (203)
رشد طبيعى و اكتسابى عقل
رشد عقل در عموم افراد بشر دو مرحله دارد: يكى رشد طبيعى و ديگرى رشد اكتسابى .
رشد طبيعى . عبارت از نموى است كه بر اساس قانون خلقت و سنت آفرينش ، تدريجا
نصيب عقل بشر مى گردد.
رشد اكتسابى . عبارت از تكاملى است كه بر اثر آموزش هاى علمى و تجربيات عملى
عايد عقل آدمى مى شود.
(قال على عليه السلام : العقل عقلان مطبوع و مسموع و لا ينفع المسموع ما لم يكن
مطبوع ، كما لا ينفع نور الشمس و نور العين ممنوع .(204) )
على عليه السلام فرموده : عقل بر دو قسم است .
اول عقلى كه به طور طبيعى و بر اساس سنت آفرينش ، نصيب بشر مى شود و ديگرى
عقلى كه از راه شنيدن سخنان ديگران و فراگرفتن معلومات اين و آن ، عايد آدمى مى
گردد. ولى براى كسى كه عقل و سالم ندارد، شنيدن مقالات علمى سودبخش نيست . مانند
كسى كه چشمش نابيناست و نمى تواند از پرتو نور آفتاب استفاده كند و موجودات را
ببيند.
كه در آموزى چو در مكتب صبى
|
از كتاب و اوستاد و فكر و ذكر
|
از معانى و ز علوم خوب و بكر
|
چون ز سينه آب دانش جوش كرد
|
نى شود گنده نه ديرينه نه زرد
|
آغاز رشد طبيعى و اكتسابى
رشد طبيعى عقل از دوران كودكى و همزمان با رشد طبيعى بدن به طور خودكار آغاز مى
گردد و تا وصول به رشد نهايى خود، همچنان ادامه دارد و پيوسته نمو مى كند.
آغاز رشد طبيعى و اكتسابى
رشد اكتسابى عقل هم با ايجاد شرايط مساعد تعليم و تربيت مى تواند از دوران كودكى
آغاز شود و ساليان دراز، پس از طى آخرين مراحل رشد طبيعى ، نيز ادامه داشته باشد.
به عبارت ديگر، رشد طبيعى عقل مانند رشد طبيعى بدن ، حد محدودى دارد و موقعى كه به
نقطه نهايى خود رسيد، مانند نمو بدن متوقف مى شود، ولى ميدان رشد اكتسابى براى
ادامه فعاليت هاى علمى و تجربى باز است و
عقل مى تواند در سنين متمادى ، همچنان در راه تعالى و
تكامل پيشروى كند.
نطر به اين كه عقل طبيعى مردم درجات مختلف دارد، ناچار رشد طبيعى
عقل آنان نيز متفاوت خواهد بود. كسانى كه داراى
عقل عادى هستند، رشد طبيعى عقل آنان نيز عادى است . آنان كه داراى نبوغ ذاتى هستند و
عقل فوق عادى دارند، رشد طبيعى عقل آنان نيز فوق عادى خواهد بود. آنان كه گرفتار
حماقت اند و عقل آنان دون عادى دارند، رشد طبيعى
عقل آنان نيز كمتر از حد عادى خواهد بود و همين تفاوت رشد طبيعى
عقل است كه معيار سنجش سن تقويمى افراد با سن عقلى آن هاست .
نكته قابل ملاحظه آن است كه عقل بشر، تنها با رشد طبيعى به تمام مراتب
كمال لايق خود نمى رسد و با نمو طبيعى فقط، همه قابليت هاى نهفته اش فعليت پيدا
نمى كنند، بلكه لازم است رشد اكتسابى نيز ضميمه آن شود و آدمى از راه
تحصيل علم و كسب دانش ، كه يكى از بهترين
وسايل تكامل معنوى است ، موجبات شكفتگى و رشد
كامل عقل خويش را فراهم آورد.
براى مثال ، دو كودك هم شكم و به اصطلاح دو قلو را فرض مى كنيم كه در يك دهستان
دور از دانش و فرهنگ متولد شده اند و چون هر دو از يك نطفه به وجود آمده و با هم در يك
شكم ساخته شده اند، داراى صفات موروثى يكسان هستند، و از نظر ساختمان روانى و
درجه عقل طبيعى با يكديگر تفاوتى ندارند.
تحصيل علم و رشد عقل
اگر يكى از آن دو كودك در همان دهستان بماند و در شرايط دور از آموزش و پرورش رشد
كنند و سپس به كارهايى نظير گاودارى و چوپانى بپردازد، و كودك ديگر را به
شهرستانى ببرند كه داراى تمام وسايل علمى و فرهنگى باشد و او را در شرايط
صحيح تعليم و تربيت پرورش دهند، از شش سالگى
مشغول تحصيل شود و هر سال به كلاس بالاتر برود، هرگاه آن دو برادر در سن هجده
سالگى با هم مواجه شوند، مى بينيم كه درجه
عقل و ادراكشان با هم تفاوت دارد. آن كه درس خوانده و
تحصيل كرده است ، علل و معاليل را بيشتر مى فهمد و نيك و بدها را بهتر تشخيص مى دهد.
بدون ترديد، اختلاف درجه درك و تفكر آن دو برادر ناشى از اختلاف رشد طبيعى
عقل آنان ننيست ، زيرا فرض ما اين بود كه عقل طبيعى و سرمايه هاى موروثى هر دو
برادر از اول يكسان بوده قهرا رشد طبيعى هر دو نيز يكسان خواهد بود. اين تفاوت ناشى
از رشد اكتسابى است . برادرى كه در ده مانده و
تحصيل نكرده است ، در طول اين چند سال ، عقلش تنها از رشد طبيعى استفاده كرده است ،
ولى عقل برادر تحصيل كرده ، علاوه از رشد طبيعى ، از رشد اكتسابى نيز بهره مند شده
است . او اكنون با عقلى كه از دو جهت رشد كرده است فكر مى كند و
مسائل را تجزيه و تحليل مى نمايد.
رشد طبيعى و اكتسابى
(رشد و يادگيرى : نموى كه از راه رشد حاصل مى شود غير از نموى است كه از
يادگيرى نتيجه مى شود. اگر مثالى درباره بدن آدمى بزنيم ، مى توانيم بگوييم
داشتن عضله بازو امرى است كه به رشد (در نتيجه وراثت ) مربوط است . اما كوچكى يا
بزرگى اين عضله كه در نتيجه ورزش حاصل مى شود، به رشد مربوط نيست . داشتن مغز
آماده و رسيده را رشد مغز مى خوانيم ، اما تغييراتى كه بر اثر اكتسابات ما در مغز
حاصل مى شود، به رشد مربوط نيست ، بلكه مربوط به
عوامل موثر در مغز است .)(205)
موضوع رشد اكتسابى عقل ، از راه فراگرفتن علم و دانش ، مورد
كمال توجه اولياى گرامى اسلام بوده و اين حقيقت را با تعبيرهاى مختلفى به پيروان
خود خاطرنشان نموده اند:
افزايش عقل
(قال على عليه السلام : العقل عريزة تزيد بالعلم و التجارب .(206) )
على عليه السلام فرموده است : عقل
كه غريزه اختصاصى انسان و از سرمايه هاى طبيعى بشر است ، با علم آموزى و تجربه
اندوزى افزايش مى يابد.
(و عنه عليه السلام و مويد العقل العلم .(207) )
و نيز فرموده است : كه تحصيل علم و دانش مايه تقويت و تاءييد
عقل آدمى است .
(قال الصادق عليه السلام : كثرة النظر فى العلم بفتح
العقل .(208) )
امام صادق عليه السلام فرموده است : مطالعه بسيار و پى گير در
مسائل علمى ، باعث شكفتگى عقل و تقويت نيروى فكر و فهم است .
ناگفته نماند كه رشد اكتسابى عقل براساس طبيعى آن استوار است . مغز كودك كه مركز
مادى تعقل است ، بايد قبلا آن قدر رشد كرده باشد كه بتواند ساده ترين مطالب
آموزشى را درك كند و در راه رشد اكتسابى به حركت در آيد. كودكى كه عقلش به قدر
كافى رشد طبيعى نكرده است ، هرگز نمى شود او را به طرف رشد اكتسابى سوق داد.
اولين فرصت
پدران و مادران وظيفه شناس ، كسانى هستند كه در اولين فرصت مناسب ، به پرورش
عقل كودك خود مى پردازند و در خور فهم ضعيف و كودكانه اش با وى سخن مى گويند و
نيروى مغزش را در راه فهم و درك مطالب به حركت درمى آورند و پا به پاى افزايش
رشد طبيعى عقل ، به رشد اكتسابى اش نيز مى افزايند.
جهاز هاضمه كودك در ابتداى ولادت ضعيف است و نمى تواند غذاهاى سخت را هضم نمايد.
ناچار مدتى از شير رقيق مادر تغذيه مى كند و تدريجا قوى مى شود. بر اثر قوتى
كه از شير مادر به دست مى آورد، آماده هضم غذاهاى نرم مى شود. مدتى از آن ها نيز استفاده
مى كند و در نتيجه قوت بيشترى نصيبش مى گردد.
طولى نمى كشد كه دندان هاى طفل مى رويد و دستگاه هاضمه اش نيرومند مى گردد و مانند
بزرگسالان ، غذاهاى سخت را نيز هضم مى نمايد. در واقع غذاهاى رقيق براى معده ناتوان
كودك دو اثر دارد: اول آن كه حيات فعلى طفل را حفظ مى كند و ديگر آن كه به وى قوت
مى بخشد و براى هضم غذاهاى سنگين ترى آماده اش مى نمايد.
آغاز پرورش عقل
عقل طبيعى كودك نيز به منزله دستگاه هضم مسائل علمى است . براى آن كه اين دستگاه
فعاليت خود را به موقع مقتضى آغاز كند، لازم است پدران و مادران در اولين فرصت با
گفتن مطالب صحيح ، ولى بسيار ساده و كودكانه ، هاضمه عقلى فرزندان خود را
تدريجا به كار اندازند و بدين وسيله موجبات رشد اكتسابى
عقل آنان را فراهم آورند. بدون ترديد، تفكر كودك در مطالب بسيار ساده امروز، عقلش را
تقويت مى كند و او را براى درك مطالب مشكل فردا آماده مى نمايد.
تكامل تدريجى
نه تنها رشد اكتسابى عقل كودكان تدريجى است و هر منزلى مقدمه بالاتر است ، بلكه
تكامل روانى جوانان بزرگسالان نيز به همين
منوال است . كسى كه علاقه دارد عقلش به رشد اكتسابى بالاترى برسد، بايد از
عقل كنونى خود استفاده كند و در مسائلى كه با درجه فكر او متناسب است ، تفكر نمايد و از
اين راه عقل خويش را تقويت كند و براى نيل به
منزل بالاترى مجهزش نمايد. كسى كه نمى تواند از
عقل فعلى خود استفاده كند، قطعا قادر نيست به
منزل بالاترى برود و استعدادهايى را كه در عقلش نهفته است ، به فعليت بياورد.
(قال على عليه السلام : من عجز عن حاضر لبه فهو عن غائبه اعجز.(209) )
على عليه السلام فرموده است : آن كس كه از بهره بردارى
عقل موجود خويشتن عاجز است ، در استفاده از استعدادهاى پنهانى
عقل خود عاجزتر خواهد بود.
جريان دائمى
(آموزش و پرورش جريانى است دائمى و نتيجه تجربيات روزافزون فرد. فرد در طى
زندگى همواره بر اثر عمل و آزمايش ، نكته اى را در مى يابد و با هر دريافت جديدى ،
صاحب شخصيت جديدى مى شود و از ديدگاهى نو به تجربه مى پردازد و ناگزير به
دريافت نكات تازه ديگرى نايل مى آيد. از اين رو، در جريان آموزش و پرورش ، هر قدمى
محرك قدم ديگرى و مقدمه قدم بلندتر و مهم ترى است . بنابراين ، در تعريف آموزش و
پرورش مى گوييم : جريانى متضمن نوسازى يا تنظيم مجدد آزمايش ها، كه پيوسته
آزمايش هاى فرد را غنى تر و عميق تر مى كند و او را در هدايت آزمايش هاى آتى ، تواناتر
مى سازد.
وقتى كودكى را مورد آموزش و پرورش قرار مى دهيم ، سعى مى كنيم كه معنى آزمايش هاى
او را در برابر اشياء و امور مختلف به او بفهمانيم . از اين رو، هر چه دامنه آموزش و
پرورش او وسيع تر مى شود، اشياء و امور در نظر او معنى دامنه دارترى پيدا مى كند.
يك كودك نوخاسته البته تصورى از شعله دارد، ولى اين تصور كه در آغاز بسيار
محدود است ، در جريان رشد او همواره وسيع تر و عميق تر مى گردد و عاقبت بر اثر
آموزش مدرسه اى ، به معنى وسيعى كه در علم شيمى طرح مى شود،
تبديل مى يابد.)(210)
تجزيه و تحليل مسائل
لازم است پدران و مادران و عموم مربيان به اين نكته اساسى متوجه باشند كه منظور از
كسب از دانش ، تنها به كار انداختن نيروى حافظه و ضبط برنامه هاى خشك علمى نيست .
بلكه مقصود آن است كه كودكان و جوانان ، در هر سنى كه هستند،
مسائل علمى و درسى را به خوبى درك كنند و در فكر خود آن ها را تجزيه و
تحليل نمايند و مانند غذا در هاضمه عقلشان هضم شود.
نيل به مدارج كمال
به عبارت ديگر، حفظ مسائل علمى و تكرار مطالب درسى ، به تنهايى نمى تواند
عقل محصلين را به خوبى پرورش دهند و موجبات شكفتگى و فروغ خرد آنان را فراهم
آورند، بلكه بايد عمق مطالب را به درستى بفهمند و با كمك مربيان خويش درباره تمام
جزييات آن ها تدبر و مطالعه نمايند و عملا به كار بندند. اين طرز
تحصيل است كه به رشد عقلى آنان كمك شايان مى كنند و
محصل را به مدارج كمال عقلى و علمى مى رساند. اين طرز
تحصيل است كه در 14 قرن قبل مورد توجه اولياى گرامى اسلام قرار گرفته و
دانشمندان تعليم و تربيت امروز نيز آن را خاطر نشان كرده اند:
(قال على عليه السلام : فضل فكر و فهم انجع من
فضل تكرار و دراسة .(211) )
على عليه السلام فرموده است : فضيلت درك و فهم مطالب علمى ، به مراتب نافع تر
از فضليت تكرار و خواندن و فرا گرفتن آن است .
(ن ابى عبدالله عليه السلام انه قال حديث تدريه خير من الف ترويه ، و لايكون
الرجل منكم فقيها حتى يعرف معاريض كلامنا.(212) )
امام صادق عليه السلام فرموده : اگر كسى يك حديث از معارف اسلامى را به خوبى
بفهمد و عمق علمى آن به درستى درك كند، بهتر از آن است كه هزار حديث را در حافظه خود
بسپارد و آن ها را نقل نمايد، و پيروان مكتب اهل بيت و مقام فقاهت
نايل نمى شوند مگر آن كه نظرات ائمه عليهم السلام را درك كنند و به جهات مختلفه
احاديث متوجه باشند.
درك حقايق
(ن على عليه السلام : عقلوا الدين عقل و عاية و رعاية ،
لاعقل سماع و رواية ، فان رواة العلم كثير و رعاته
قليل .(213) )
على عليه السلام درباره خاندان گرامى نبى اكرم ، كه شاگردان واقعى و شايسته مكتب
اسلام بودند، فرموده است : اينان حقايق علمى اسلام را با نيروى فكر و تدبر فهميدند و
براى عمل كردن و به كار بستن فرار گرفتند. نه آن كه فقط به شنيدن علوم اسلامى
قناعت كنند و سپس مسموعات و محفوظات خويش ار براى دگران
نقل نمايند و گويندگان مطالب علمى بسيارند، ولى كسانى كه حقايق علمى را به
درستى درك كرده باشند و عملا به كار بندند، كم و معدوند.
(ن ابى جعفر عليه السلام : و بالدرايات للروايات يعلوا المومن الى اقصى
درجات الايمان .(214) )
امام باقر عليه السلام فرموده است : پيروان اسلام ، در پرتو معرفت واقعى و درك حقايق
علمى روايات ، مى توانند به عالى ترين مدارج ايمان
نايل شوند. (آموزش و پرورش ، شخص را با چگونگى و نتايج
اعمال خود و ديگران آشنا مى سازد و از اين رهگذر، بصيرت او را عمق و وسعت مى بخشد و
به او امكان مى دهد كه پيش از شروع به كارها، نتايج آن ها را پيش بينى كند و با
هشيارى و بيدارى به كارها بپردازد و هنگام برخورد با موانع و مشكلات ، از چاره جويى و
ابتكار باز نماند.
(آموزش و پرورش حقيقى هيچ گاه به تشكيل عادات ماشينى كوركورانه يا
اعمال ، با آگاهى و عمد و اراده همراه نيستند و
حال آن كه آموزش و پرورش ، جريانى است آگاهانه .)(215)
محور آموزش و پرورش
(تفكر، محور آموزش و پرورش است و روش هاى آموزش و پرورش بايد مبتنى به جريان
تفكر باشند. هر روشى كه بهتر از روش هاى ديگر، كودك را به تفكر بكشاند،
باارزش تر است .)(216)
براى آن كه از رشد طبيعى عقل كودك ، در راه رشد اكتسابى وى استفاده شود، بايد در
اولين فرصت كه مغز طفل آماده پذيرش مطالب مى شود، برنامه آموزش و پرورش را آغاز
نموده و دستگاه تفكر كودك را به كار انداخت و بدين وسيله موجبات رشد اكتسابى عقلش
را فراهم آورد.
كسانى كه از دوران كودكى با وسايل علمى و عملى نيروى تعلقشان بيدار شده و از رشد
اكتسابى برخوردار گشته اند، در جوانى به نسبت سن خود، داراى
عقل روشن و شكفته هستند و طولى نمى كشند كه بر مشكلات زندگى فائق مى آيند و در
صف مقدم اجتماع قرار مى گيرند.
بر عكس كسانى كه در ايام طفوليت از آموزش هاى لازم و فعاليت هاى فكرى بى نصيب
مانده اند و در فرصت گران بهاى كودكى از رشد اكتسابى
عقل بهره اى نبرده اند، در بزرگسالى دچار كوتاه فكرى و نارسايى
عقل اند و قهرا در صفوف عقب افتادگان اجتماع قرار دارند.
(قال على عليه السلام : من لم يتعلم فى الصغر لم يتقدم فى الكبر.(217) )
على عليه السلام فرموده است : آن كس كه در كودكى به كسب علم و دانش نپردازد، در
بزرگسالى تقدم اجتماع نخواهد داشت .
استقلال فكر
(بايد طفل را طورى پرورش داد كه داراى عادت فكرى صحيح شود. عادت
قبول هر چيز بدون انتقاد، شخصيت طفل را غير
مستقل و ساكن و بدون حركت بار مى آورد. در صورتى كه اگر
طفل عادت كند كه خودش فكر كند و به دنبال كشف حقيقت برود و آن حقيقت را با نيروى
قضاوت خود بسنجد، متكى به نفس و مستقل و فعال بار خواهد آمد.)(218)
ارزش دوران كودكى
(براى آن كه تعليم و تربيت مفيد افتد، بايد خيلى زودتر از آن چه عموما امروز فكر
مى كنند، شروع شود. يعنى از هفته هاى اول بعد از تولد ابتدا بايد به
مسائل فيزيولوژيكى ، منحصرا، و بعد از سال
اول به مسائل روانى توجه شود. ارزش زمان براى كودك و پدر و مادرش يكسان نيست .
يك روز در يك سالگى خيلى طولانى تر از يك روز در سى سالگى است و شايد شش
برابر بيشتر حوادث فيزيولوژيكى و روانى را
شامل است . بنابراين نبايد چنين دوران پرمايه كودكى را بدون كشت گذاشت . محتملا در
طول شش سال اول زندگى ، نتيجه اجراى مقررات زندگى قطعى تر است .)(219)
نقض تربيت در كودك
بايد توجه داشت كه همه نارسايى عقلى و كم هوشى مردم كوتاه فكر، ناشى از كودنى
فطرى و حماقت ذاتى آنان نيست ، بلكه محروم ماندن از آموزش و پرورش صحيح در دوران
كودكى نيز يكى از علل نارسايى فكر آدمى در دوران جوانى و بزرگسالى است .
چه بسيارند اشخاصى كه از نظر ساختمان طبيعى داراى
عقل عادى هستند، ولى در ايام كودكى ، به علت نبودن مربى لايق و نداشتن تعليم و
تربيت صحيح ، از فرا گرفتن علم و دانش بى نصيب مانده و در بزرگسالى به
نارسايى فكر دچار شده اند.
(درك عميق اين حقيقت ، كه مهم ترين دوره تكامل فكرى در زندگى شخص ، دوره اى است
كه شالوده شخصيت وى ريخته مى شود، ما را در سير تمدن جلو مى اندازد. رفته رفته
بشر پى مى برد كه علت عمده كمى رشد عقلانى بعضى از اشخاص بالغ ، عدم آگاهى
ديرين ما از امكان راهنمايى كودك در طى سال هاى اوليه رشد اوست . اگر ما خواستار آن
هستيم كه نسل هاى آينده ، رشد عقلانى بيشترى داشته باشند، بايستى
سال هاى دوران كودكى و همچنين مشكلات روحى خاص اين دوران را به دقت مورد بررسى و
توجه قرار دهيم .)(220)
پرورش استعدادها
مباحث علمى ، به عقل بشر حيات معنوى مى بخشد. مجالست با دانشمندان با شنيدن سخنان
حكيمانه آنان نيروى خرد را پرورش مى دهد و استعدادهاى خفته را بيدار مى كند. آنان كه
يك عمر به نادانى در ده هاى دورافتاده يا محيطهاى بى فرهنگ زندگى كرده اند و از
فيض علم و دانش بهره اى نبرده اند، استعدادهاى رشد اكتسابى در ضميرشان مرده و
فروغ قابليت ها در باطنشان به خمودى گراييده است .
(قال على عليه السلام : من ترك الاستماع من ذوى
العقول مات عقله .(221) )
على عليه السلام فرموده است : آن كس كه گفتار حكيمانه خردمندان را نشنود و از دانش
دانشمندان كسل فيض ننمايد، رفته رفته عقلش مى ميرد.
منشاء دانش امروز
دانش امروز جهان ، محصول زحمت ها و مطالعات صدها مردان عالم در قرن هاى متمادى است .
بشر امروز، با كمك عقل دانشمندان ديروز فكر مى كند و از زحمت هاى پى گير گذشتگان
خردمند استفاده مى نمايد. آن كس كه درس مى خواند، در واقع
عقل خود را به عقول دانشمندان بشر مرتبط مى كند و از اين پيوند معنوى و روحانى كسب
قدرت و نيرو مى نمايد.
(قال على عليه السلام : حق على العاقل ان يضيف الى راءيه راى العقلاء و الى علمه
علوم العلماء.(222) )
على عليه السلام فرموده : شايسته مرد عاقل آن است كه نظر صائب خردمندان را بر
انديشه خود بيفزايد و دانش خويش را به علم دانشمندان پيوند دهد.
واقعيت هاى جهان
ناگفته نماند كه مراد از علم و مقصود از دانش ، درك و فهم واقعيت هاى جهان خلقت و حقايقى
است كه مورد امضاى عقل و مطابق محتويات كتاب آفرينش باشد. فراگرفتن چنين علمى ،
عقل را به مدارج كمال معنوى مى رساند و به رشد اكتسابى اش
نايل مى رساند.
مطالب غيرواقعى
مطالبى كه ساخته اوهام مردم بى خرد و زاييده مغزهاى افراد نادان است ، علم نيست ، اگر
چه بى خردان آن را علم بخوانند. اين قبيل مطاب بى پايه و غيرواقعى ، نه تنها مايه
رشد عقل نيست ، بلكه كودكان و نوجوانان را به راه انحراف و گمراهى سوق مى دهد.
(قال على عليه السلام : كل
عل لايويده عقل مضلة .(223) )
على عليه السلام فرموده است : هر آن علمى كه مورد تاءييد و امضاى
عقل نباشد، گمراهى و ضلالت است .
(دانش ، برخلاف گمان و حدس و تصور، با نوعى اطمينان يا يقين همراه است ، و علم با
كامل ترين نوع اطمينان يا يقين ملازم است . وقتى كه سوابق ذهنى و عواطف ما، در دانش ما راه
يابند، نه تنها دانش ما كم اعتبار خواهد بود، بلكه تصحيح آن دشوارى فراوان خواهد
داشت . از اين رو مى توان گفت : جهل ، بهتر از دانش نااستوار است . كسى كه
جاهل باشد و از جهل خود آگاه باشد، مى تواند به دانش خود شك كند، مى تواند به دانش
صحيح برسد. به اين سبب است كه سقراط، وقوف به
جهل را مقدمه دانش دانسته و دكارت ، شك را مقدمه علم شمرده است .
|