next page

fehrest page

back page

پايان دوران كودكى  
تحولات اساسى بلوغ به دوران كودكى خاتمه مى دهد و نوجوانان به وسيله رشد تدريجى و سريع استخوان ها و عضلات و اعضاى داخلى بدن ، به صف مردان و زنان جامعه نزديك مى شوند و طولى نمى كشد كه تمام مميزات يك شخص بزرگ در آنان پديدار مى گردد.
همزمان با تحولات انقلابى و نمو همه جانبه بدن ، عوارض ديگرى نيز به سبب بلوغ ، در جسم نوجوانان آشكار مى شود.
(پسرها با چيزهاى تازه ديگرى آشنا مى شوند. پيدايش دانه هاى سياه رنگ بر روى پوست ، مخصوصا در اطراف بينى ، روى چانه يا روى شانه ها، ايشان را سخت مضطرب مى سازد. آن گاه كه غدد چربى دهنده شروع به ترشحات فراوان مى نمايند و بعضى از خلل و فرج را مسدود مى كنند، اين جوش هاى صورت ، كه به فراوانى ديده مى شوند، ظهور مى نمايند و اين ها جز جريحه دار ساختن عزت نفس جوانان ، عيب ديگرى ندارند.
رشد تارهاى صوتى  
تغيير صدا كه بر حسب آب و هوا و نژادهاى مختلف ، زودتر يا ديرتر ظهور مى نمايد، يك اثر عمومى است كه در همه پيدا خواهد شد. حلقوم در هنگام تكليف توسعه مى يابد و برجستگى حلقوم بر آمده تر از سابق مى شود. تارهاى صوتى از لحاظ طول دو برابر مى شوند. صدا كه تا آن هنگام زير بود، در مدت چند ماه ، طنين مخصوصى پيدا كرده ، به اصطلاح دو رگه مى شود و بسيار نامطبوع مى گردد. بعد از آن در مدت چند هفته از شدت آن كاسته مى شود و به تدريج حالت تدريج حالت صداى اشخاص ‍ بالغ را پيدا مى كند و در 17 سالگى آخرين تغييرات صوتى نيز از بين مى روند.
صداى زن نيز تغيير مى كند، اما كمتر محسوس است . آهنگ آن كه بليغ ‌تر و رساتر مى شود، در حدود 15 سالگى وضع ثابتى به خود مى گيرد.)(124)
روئيدن موى بر صورت پسران يكى از نشانه هاى بلوغ آنان و حاكى از طى شدن دوران طفوليت است ، ولى در صورت دختران بالغ ، موى نمى رويد و اين خود يكى از تفاوت هاى آشكار زن و مرد است . امام صادق عليه السلام ، در توحيد مفضل ، به اين مطلب اشاره فرموده و آن را يكى از مظاهر طراوت و جمال زن معرفى كرده است :
(فاذا ادرك و كان ذكرا طلع الشعر فى وجهه فكان ذلك علامة الذكر و عزالرجل التى يخرج به من حد الصبى و شبه النساء و ان كانت انثى يبقى وجهها نقيا من الشعر لتبقى لها البهجة والنضارة التى تحرك الرجال لما فيه دوام النسل و بقاؤ ه .(125) )
تفاوت دختر و پسر  
موقعى كه طفل بالغ مى شود اگر پسر باشد در صورتش موى مى رويد و اين نشانه جنس مرد است و به علاوه مايه عز و شخصيت اوست . چه ، بدين وسيله از سر حد كودكى و شباهت زنان خارج مى شود. و اگر دختر باشد، رخسارش همچنان پاك و بدون مو باقى مى ماند تا طراوت و جذابيت ، كه عامل محرك مردان و مايه دوام نسل انسان است ، در وى محفوظ باشد.
(فقال المفضل يا مولاى فقد راءيت من يبقى على حالته و لاينبت الشعر فى وجهه و ان بلغ حال الكبر فقال ذلك بما قدمت ايديهم و ان الله ليس ‍ بظلام للعبيد.) (126)
مفضل عرض كرد: مولاى من ، كسانى را ديده ام كه همچنان به وضع سابق خود باقى مانده و با آن كه بزرگ شده اند، موى بر صورتشان نروئيده است .
حضرت فرمود اين وضع معلول اعمالى است كه سابقا انجام داده اند، خداوند هرگز به بندگان خود ستم نمى كند.
گويى امام عليه السلام مى خواهد به مفضل بفهماند كه روييدن موى در صورت مردان يك سنت الهى در برنامه طبيعت است . هر جا كه طبيعت از انجام كار خود سر باز مى زند، قطعا مانعى بر سر راه دارد. گاهى آن مانع از ريشه هاى ارثى سرچشمه مى گيرد و گاهى از اعمال نسل سابق است كه عكس العمل روى نسل هاى بعد مى گذارد.
رشد و محيط طبيعى  
ناگفته نماند كه به نظر دانشمندان ، عامل رشد استخوان ها و عضلات و اعضاى داخلى بدن نوجوانان تازه بالغ ، تنها معلول عوامل بلوغ نيست ، بلكه شرايط طبيعى فردى و نژادى و همچنين عوامل طبيعى محيط زندگى نيز در كيفيت رشد مؤ ثرند. نظر به اين كه عوامل خارجى رشد در همه جا و براى همه كس يكسان نيست ، به همين جهت ، نمو بدن كودكان تازه بالغ تحت نظم و حساب مخصوصى قرار ندارد و به اعتبار تفاوت شرايط و اختلاف عوامل ، متفاوت مى شود.
(گودن ثابت كرده است كه رشد بدنى مطلقا تابع هيچ گونه نظم و ترتيبى نيست . معمولا رشد بدنى كم و بيش بريده بريده انجام مى يابد و آهنگ افزايش آن ، نه تنها با رفتار و علل شخصى و فردى بستگى دارد، بلكه با شرايط محيط خارجى نيز تغيير مى يابد. مثلا ميزان آن در فصل تابستان بيش ‍ از فصل زمستان است .)(127)
نتيجه آن كه بلوغ ، عامل نمو سريع استخوان ها و عضلات و كليه اعضاى داخلى است . بلوغ ، كودكان ضعيف را به رشد نهايى بدن و كمال نيرومندى جسم مى رساند و آنان را در رديف افراد بزرگ و كامل اجتماع قرار مى دهد.
منازل تكامل  
قرآن شريف ، منازل تكامل فرزندان بشر را يكى پس از ديگرى تا لحظه آخر رحم مادر شرح مى دهد و سپس مى فرمايد:
(ثم يخرجكم طفلا، ثم لتبلغوا اشدكم .)
پس از آن شما را به صورت طفل ناتوانى از رحم مادر بيرون مى آورد، سپس ‍ دوران بلوغ فرامى رسد تا شما به رشد نهايى و كمال قوت خود برسد.
( ابى عبدالله عليه السلام فى قول الله عزوجل (فلما بلغ اشده واستوى ) قال اشده ثمانى عشرد سنة واستوى التحى .(128) )
امام صادق عليه السلام در تفسير آية (فلما بلغ اشده واستوى ) فرموده است : مراد از نيرومندى ، رسيدن به هجده سال است و مراد از استوى روئيدن موى بر صورت است .
رشد نهايى عقل جوان 
قال الله العظيم فى كتابه : وابتلوا اليتامى حتى اذا بلغوا النكاح ، فاءن انستم منهم رشدا فادفعوا اليهم اموالهم (129)
تاءثير بلوغ در حالات روانى  
عوامل انقلابى بلوغ ، نه تنها بر روى بدن اثر مى گذارند و باعث رشد سريع و همه جانبه جسم مى شوند، بلكه در روان نوجوانان نيز مؤ ثرند. افكار و اخلاق آنان را دگرگون مى سازند و انقلاب عميقى در روحشان پديد مى آورند. به همين جهت ، طرز فكر و خلقيات نوجوانان ، با اطفال نابالغ تفاوت بسيار دارد.
(غدد تناسلى نه تنها براى حفظ نسل و نژاد وظيفه بزرگى را بر عهده دارند، بلكه در تشديد فعاليت هاى فيزيولوژيكى و روانى و معنوى ما نيز مؤ ثرند، بين خواجه ها هيچ گاه فلاسفه و دانشمندان بزرگ پيدا نشده است .
بيضه ها و تخمدان ها اعمال پردامنه اى دارند. نخست آن كه سلول هاى نر يا ماده مى سازند كه پيوستگى اين دو موجود تازه ، انسانى را پديد مى آورد و در عين حال موادى ترشح مى كنند و در خون مى ريزند كه در نسوج و اندام ها و شعور ما خصايص جنس مرد يا زن را آشكار مى سازد. همچنين به تمام اعمال بدنى ما شدت مى دهند. ترشح بيضه ها موجد تهور و جوش و خروش و خشونت مى گردد.)(130)
(بيضه ها از تمام غدد مترشحه داخلى نفوذ بيشترى بر روى قدرت و حالت روحى ما دارد. در هنرمندان و شعراى بزرگ و مقدسين و فاتحين عموما تمايل جنسى شديد بوده است . برداشتن غدد جنسى حتى پيش ‍ افراد بالغ تغييراتى را در حالات روانى سبب مى شود. بعد از بيرون آوردن تخمدان ها زنان افسرده مى شوند و قسمتى از فعاليتهاى فكرى و حس ‍ اخلاق خود را از دست مى دهند. در كسانى كه با عمل جراحى بيضه ها را برمى دارند، شخصيت رفته رفته زايل مى شود.)(131)
جهش احساسات  
در باطن آدمى دو نيروى عظيم و دو قدرت مؤ ثر وجود دارد: يكى عقل و ديگرى احساسات . مراد از جنبه روانى و معنوى بشر، مجموع اين دو قدرت است . وقتى گفته مى شود عوامل بلوغ در جهات معنوى و روانى انسان مؤ ثرند مراد اين است كه با فرارسيدن بلوغ ، هم زمان با رشد اندام ، عقل و احساسات نيز تحت تاءثير قرار مى گيرند و آن دو هم ، پا به پاى نمو اندام ، در راه رشد و شكفتگى قدم مى گذارند، با اين تفاوت كه رشد احساسات ، مانند رشد اندام ، خيلى سريع و به طور جهش صورت مى گيرد و عواطف نوجوانان خيلى زود و با شدت شكفته مى شوند، ولى عقل در كمال آرامى و به تدريج منازل كمال خود را طى مى كند و پس از گذشت ساليان دراز به رشد نهايى خود مى رسد.
افكار ناسنجيده  
ناموزونى رشد عقل و احساسات ، بزرگ ترين مشكل روانى جوانان و منشاء انحراف اخلاقى آنان است . افكار خام و ناسنجيده ، اعمال نادرست و غيرعادى ، و احيانا طغيان هاى نسل جوان ، اغلب از عدم توازن عقل و احساساتشان سرچشمه مى گيرد.
طغيان احساسات  
در ايام جوانى ، احساسات كه بزرگ ترين قوه محركه و نيروى فعاله آدميان است ، در كمال قدرت و نيرومندى است و عقل مآل انديش ، كه راهنماى خيرخواه احساسات است ، در حال ضعف و ناتوانى است . به همين جهت است كه جوانان ، موقعى كه در حال عادى هستند، پاره اى از اعمال و اقوالشان نامعقول و حساب نشده به نظر مى رسد. موقعى كه برافروخته و غيرعادى هستند، احساساتشان طغيان مى كند و شعله هاى سوزان از باطنشان زبانه مى كشد. در آن موقع تصميم هاى ناروا مى گيرند و به اعمال وحشت زا و خطرناكى دست مى زنند، عقل ضعيف و رشد نكرده آنها هرگز قادر نيست احساسات آتشين را مهار نمايد و از تندروى و طغيانشان باز دارد.
روان شناسى اختصاصى جوان  
وضع اختصاصى روح جوانان سبب شده است كه دانشمندان مى گويند: روان شناسى جوان ، اختصاصى است و از جهات بسيارى با روان شناسى عمومى تفاوت دارد. مربى شايسته كسى است كه دوران شباب را بشناسد و از وضع عقل و عواطف جوانان ، كه پايه هاى اساسى تعليم و تربيت است ، آگاه باشد و با توجه به حالات روانى آنان ، برنامه هاى تربيتى خود را تنظيم نموده و به موقع اجرا مى گذارد.
ناگفته نماند كه تربيت كودكان با جوانان از جهات بسيارى متفاوت است . از آن جمله اين كه كودكان خردسال به علت ضعف جسم و نارسايى فكر، در خود احساس استقلال و اختيار نمى كنند و حاضرند بى چون و چرا از مربيان خود اطلاعت نمايند و برنامه هاى تربيتى را به كار بندند؛ ولى جوانان كه بر اثر بلوغ ، نيرومند و توانا شده اند و در خود احساس شخصيت و استقلال مى كنند، حاضر نيستند به اطاعت بى قيد و شرط تن دردهند و ندانسته تسليم برنامه هاى تربيتى شوند.
اگر مربيان بخواهند به هدف خود برسند و جوانان را بر اساس صحيح تربيت نمايند، بايد وسيله اى فراهم آورند كه جوانان احتياج خود را به راهنمايى آنان درك كنند و به كار بستن تعاليمشان را وظيفه قطعى خود بشناسند و به منظور نيل به خوشبختى و سعادت ، در كمال صميمت و علاقه مندى با آن ها همكارى نمايند.
بهترين وسيله تربيت جوانان  
يكى از بهترين وسايل تربيت پذيرى نسل جوان ، خودشناسى است . اگر جوانان خود را بشناسند و از موقع حساس و خطرناك خويش آگاه باشند، اگر اين حقيقت تلخ را باور كنند كه در دوران بلوغ و جوانى ، چراغ عقلشان ضعيف و كم فروغ است و بر عكس احساساتشان نيرومند و آتشين است ، اگر بفهمند كه عدم توازن عقل و احساسات در دوران شباب ، بزرگ ترين پرتگاه زندگى است اگر بدانند بعضى از جوانان با احساسات ناسنجيده و غير عقلانى ، تصميم هاى خطرناكى گرفتند و به كارهاى ناروايى دست زدند و براى هميشه دچار تيره روزى و بدبختى شدند، اگر متوجه شوند كه بدون راهنمايى مربيان عالم و خيرخواه قادر نيستند اين پرتگاه چند ساله را به سلامت طى كنند و از سقوط و بدبختى و خطر رهايى يابند، و خلاصه اگر اين حقيقت را بپذيرد كه براى نيل به خوشبختى و سعادت ، نيازمند مربيان و برنامه هاى صحيح تربيتى هستند و سرپيچى از تعاليم آنان جز بدبختى و ناكامى اثرى نخواهد داشت ، به نظر مى رسد كه برنامه هاى تربيتى را با آغوش باز استقبال كنند، خودسرى و استبداد راى را ترك گويند و تعاليم مربيان را در كمال صميمت و علاقه مندى به كار بندند.
ترك خودسرى و استبداد  
در اين فصل ، به اختصار، پيرامون عقل بشر عموما، و عقل جوانان خصوصا، گفت وگو مى كنيم و با استفاده از منابع اسلامى و نظريات تحقيقى دانشمندان بشر، اين بحث دقيق را به منظور خودشناسى جوانان با آنان در ميان مى گذاريم . اميد است اين بررسى ، نسل جوان را به لزوم پذيرش ‍ تربيت هاى اسلامى و قبول اندرزهاى حكيمانه مردان عالم و خيرخواه بيش ‍ از پيش متوجه نمايد.
بررسى عقل  
مسئله روح ، عقل و فكر، در گذشته و حال ، يكى از مهم ترين مسائل فلسفى و روانى شناخته شده و پيرامون آن پرسش هاى زيادى به ميان آمده است . از آن جمله اين كه آيا نفس عاقله بشر، يك حقيقت مجرد و فوق ماده است ، يا چيزى جز ماده نيست ؟ آيا فكر كه منشاء تمام ترقيات بشر است ، زاييده سلول هاى مغز انسان است يا آن كه مغز براى فكر كردن ، به منزله ابزارى در اختيار روح مجرد است ؟ آيا روان بشر با مرگ بدن از ميان مى رود يا آن كه پس از مرگ باقى و پايدار است ؟ و پرسش هاى ديگرى نظاير اين ها.
طرفداران تجرد نفس  
بسيارى از فلاسفه و حكما، در گذشته ، به تجرد نفس عقيده داشته و نيروى اصلى ادراكات عقلى را خارج از حريم ماده مى دانستند و در كتب فلسفى براى اثبات عقيده خود، دلايلى آورده اند.
بوعلى سينا مى گويد:
(ان الجوهر الذى هو محل المعقولات ، ليس بجسم و لا هو قائم بجسم .(132) )
حقيقت پابرجايى كه كانون مدركات عقليه است ، نه جسم است و نه متكى به جسم .
و نيز مى گويد:
(و يدرك بغير جسميته و بغير مزاج جسميته .(133) )
نيرويى كه آدمى به وسيله آن حقايق عقلى را درك مى كند، نه جسم است و نه تركيب مادى دارد.
حكيم صدرالدين شيرازى مى گويد:
(ان النفس الناطقة ليست بجسم و لامقدار.(134) )
نفس ناطقه انسان نه جسم است و نه داراى مقدار مادى .
در پايان دلايل تجرد نفس مى گويد:
(فهذه احدى عشرة براهين موقعة لليقين بان النفس الانسانية مجردة عن المادة ولواحقها.(135) )
اين يازده دليل ، براهينى است اطمينان بخش كه نفس آدمى مجرد از ماده و آثار ماده است .
اين عقيده در دنياى كنونى و بين دانشمندان نامى امروز نيز طرفداران بسيار دارد. اين گروه فلاسفه را روحيون مى نامند. ايشان عقيده دارند كه عقل از شئون نفس مجرد است .
پيروان مكتب مادى  
در مقابل طرفداران روح مجرد و پيروان مكتب ماوراى طبيعت ، مكتب ماديون قرار دارد كه نه تنها روح مجرد را انكار مى كنند، بلكه اساسا به ماوراى طبيعت عقيده ندارند. اينان جهان هستى را جز ماده و تحولات آن نمى دانند. در نظر آنان عقل عبارت از سلول هاى مغز است و فكر و تعقل ، خاصيت طبيعى آن سلول ها است . خلاصه ، در كمال صراحت مى گويند: همان طور كه صفرا ترشح كبد است ، تعقل و تفكر نيز ناشى از سلول هاى مغز است .
مركز اصلى حافظه  
در جهان كنونى ، غير از مسئله عقل ، مسائل مشكل ديگرى نيز وجود دارد كه دانشمندان بشر بر اساس اختلاف مكتب روحيون و ماديون پيرامون آن ها بحث و گفت وگو مى كنند. از آن جمله موضوع حافظه است . به نظر ماديون ، مركز اصلى حافظه ، سلول هاى مغز است ، ولى روحيون عقيده دارند كانون اصلى حافظه روح مجرد است و در نظر آن ها سلول هاى مغز رابطى بيش نيستند.
(جاذب ترين مسائل حافظه مسئله فلسفى آن است . موضوع اين است كه بدانيم خاطرات در كجا و چگونه حفظ مى گردند. اين مسئله مهم است . زيرا اجازه مى دهد فلسفه مادى و حكمت معنوى را در موضوع دقيقى در برابر يكديگر قرار دهيم .
مسئله حافظه در حقيقت يكى از مسائل بسيار تاريك روابط مغز و فكر مى باشد. خاطرات در كجا حفظ مى شود؟ در مغز يا روح ؟ شرايط تشكيل خاطره كدام است ؟ اگر بخواهيم به اين پرسش ها پاسخى بدهيم ، بايد از يك روش فلسفى طرفدارى كنيم و روش ديگر را غلط بپنداريم . قضاياى حافظه براى بعضى اشخاص دليل صحت فرضيه ماديون و براى بعضى ديگر درخشان ترين برهان استقلال روح مى باشد.)(136)
ضايعات مغزى  
ماديون عقيده دارند كه فراگيرى مطالب ، نگاهدارى و يادآورى آن ها و خلاصه ضبط تمام محفوظات علمى و غير علمى و همچنين به موقع يادآورى ، كارهايى است مادى و مركز اصلى تمام آن ها سلول هاى مغز است . به همين جهت ، اگر نقطه يا نقاطى از مغز، به علت بيمارى يا خونريزى يا علل ديگر معيوب شود، بيمار تمام يا قسمتى از حافظه خود را از دست خواهد داد.
فراموشى هاى غيرطبيعى  
(در سال 1835 بروكا ثابت كرد كه خونريزى سومين برآمدگى سمت چپ مغز، باعث پديد آمدن فراموشى هاى حركتى مى گردد. زيرا صورت هاى ذهنى حركتى و لسانى خراب مى شوند. بنابر تحقيقاتى كه ورنيك و گوسماول و شاركو به عمل آورده اند، فراموشى كتابت ، كه به واسطه جراحت دومين برآمدگى مغز در قسمت پيشانى پديد مى آيد، باعث خرابى دومين برآمدگى قحفى است ، به واسطه خراب شدن صورت هاى بصرى خطى ظاهر مى گردد. بالاخره آن ها علت كرى ذهنى را پديد آمدن جراحاتى در اولين برآمدگى شقيقه اى مى دانند كه نتيجه آن نابود شدن صورت هاى ذهنى سمعى است . براى صورت هاى ذهنى تكلمى ، مراكز مخصوصى وجود دارد كه در محل معينى از پوشش مغز متمركز شده اند. به علاوه ، چنان كه ريبو ثابت كرده است ، فراموشى هاى غيرطبيعى را مى توان به علت جراحاتى از مغز دانست كه اين جراحات به واسطه عوامل مختلف عفونى و سمى و يا عللى كه به رطوبت هاى نسوج مغز مربوط است ، توليد مى شوند. فراموشى هايى كه به واسطه فلج عمومى يا ضعف حافظه ايام پيرى عارض مى شود و همچنين فراموشى هاى موسمى نيز كه نتيجه تكان هاى مغزى مى باشد. همين طور هستند.)(137)
دستگاه ماشينى مغز  
روحيون پس از بررسى هاى دقيق و دامنه دار و نقض هاى متعددى كه بر نظريه ماديون وارد كرده اند، به اين نتيجه رسيده اند كه بدون ترديد مغز آدمى مركز مادى حافظه و يادآورى هاست ، ولى كانون اصلى و مركز حقيقى حافظه ، روح مجرد است ، سلول هاى مغز، براى روح مجرد، به منزله دستگاه ارتباط و ابزار كار است . اگر آدمى بر اثر خونريزى يا عفونى شدن بعضى از نقاط مغز، قسمتى از محفوظات خود را از دست مى دهد، نه براى آن است كه مركز اصلى حافظه آسيب ديده است ، بلكه با ضايع شدن قسمتى از سلول هاى مغز، روح مجرد، وسايل ارتباط و ابزار كار آن قسمت مخصوص را از دست داده و در نتيجه از انجام وظيفه مربوط به آن بازمانده است .
ژان ث . فيلو، استاد فلسفه ، چنين مى گويد:
(به نظر برگسون ، نقش اساسى بدن ، عمل كردن است . دنياى خارج بر بدن اثر مى گذارد و آن هم به دنياى خارج عكس العمل نشان مى دهد. مغز به غير از نوعى مركز تلفن چيز ديگرى نيست . نقش آن هم مثل مركز تلفن چيز ديگرى نيست . نقش آن هم مثل مركز تلفن عبارت از برقرار ساختن ارتباط يا منتظر نگاه داشتن است . اگر اين دستگاه ماشينى خراب شود، فراموشى هاى مختلفى را مشاهده خواهيم كرد. اما صورت هاى ذهنى گذشته ، كجا و چگونه حفظ مى شوند؟ برگسون در اين قسمت به يك بار تسليم نظريه هاى روحى مى شود. طرفداران اين نظريه معتقدند كه نيروى روحى ، حقيقت مختلفى دارد و ممكن نيست از بين برود.
راويسون كه يكى از طرفداران فلسفه روحى است و قبل از برگسون بوده ، به روح مطلقى معتقد است كه واحد كامل و خاطره تمام است و همواره در برابر همه چيز و خودش حاضر است و هميشه و بدون تخلف ، آن چه را كه خودش بوده و مى باشد زير نظر دارد.
راويسون كه يكى از طرفداران فلسفه روحى است و قبل از برگسون بوده ، به روح مطلقى معتقد است كه واحد كامل و خاطره تمام است و همواره در برابر همه چيز و خودش حاضر است و هميشه و بدون تخلف ، آن چه را كه خودش بوده و مى باشد زير نظر دارد.
اشتباه ماديون  
فيلو مى گويد: اگر زيست شناسان تصور كرده اند كه خاطرات به شكل استحاله هاى مادى در مغز باقى مى ماند و اين موضوع را به اتكاى امراض ‍ حافظه و ارتباط آن ها با قسمتى از مغز اظهار داشته اند، دچار اشتباه شده اند. اگر به مغز صدمه اى برسد، دستگاه هاى حركتى خراب مى شوند و مغز ديگر نمى تواند نقش خود را انجام دهد و خاطرات مجرد هم نمى توانند صورت مادى به خود بگيرند. ديگر خاطرات مفيد ظاهر نمى شوند و شخص به انواع امراض حافظه مبتلا مى گردد، اما با اين حال ، حافظه مجرد مورد تعرض قرار نگرفته است . پس مغز فقط شرايط انجام عمل تذكار را فراهم مى نمايد و محتوى تذكار نيست . البته عموما مابين حالات نفسانى و مغز، پيوستگى و تعلقى وجود دارد، ولى چنان كه برگسون متذكر مى گردد، مابين لباسى كه به ميخ آويزان است و خود ميخ هم پيوستگى وجود دارد، زيرا اگر ميخ را بيرون بياوريم ، لباس مى افتد. با اين حال وجود لباس به وجود ميخ بستگى ندارد.
تفكيك حافظه از عادات  
اگر در دوره كنونى بخواهيم از نفوذ نظريه هاى برگسون اظهار عدم اطلاع كنيم ، كار بيهوده اى كرده ايم . برگسون اول كسى است كه حافظه حقيقى را از عادات مجزا نموده و ثابت كرد كه خاطره مانند چيزى كه در كتابى ثبت شده باشد، در مغز نيست . وى نشان داد كه مغز دستگاهى است كه صورت هاى ذهنى را با زمان حال مربوط مى سازد. از طرفى دلاى مى نويسد تمام قضايايى كه اخيرا به وسيله آزمايش هاى علوم حيوان شناسى و علم امراض ‍ ثابت شده است ، نظريه برگسون را تاييد مى كند.)(138)
نظريه روحيون و ماديون  
عقل بشر نيز يكى از پيچده ترين حقايق جهان آفرينش است . اين گوهر گران بها و ناشناخته ، كه منشاء اصلى تمام افتخارات انسان و مايه اساسى تقدم بشر است ، به مراتب مجهول تر از نيروى حافظه است .
حقيقت ناشناخته  
دانشمندان روحى و مادى ، در گذشته ، پيرامون آن سخن ها گفته و بحث ها كرده اند و آن گفت وگو تا امروز همچنان ادامه دارد. روحيون معتقدند كه نفس عاقله و مركز اصلى تفكر و تعقل ، روح مجرد انسان است و سلول هاى مغز چيزى جز وسيله مادى نيست كه در اختيار روح مجرد قرار گرفته است . ماديون عقيده دارند كه روح مجردى در بشر وجود ندارد. مركز اصلى و كانون حقيقى تفكر، همان سلول هاى مخصوص مغز است . ولى با تمام گفت وگوها و با همه پيشرفت هايى كه در علوم مختلف نصيب بشر شده ، تا امروز چيزى جز بهت و تحير عايد دانشمندان نگرديده است و هر چه پيشتر مى روند، بيشتر به عجز و ناتوانى خويش اعتراف مى نمايند.
منشاء واقعى فكر  
دكتر كارل مى گويد:
(ماهيت فكر يعنى اين عنصر عجيبى كه با صرف انرژى ناچيزى اين قدر فعاليت مى كند، چيست ؟ و روابط آن با اشكال معلوم انرژى فيزيكى كدام است ؟ روح در ماده زنده ، نامريى است . مع ذلك ، بزرگ ترين قدرت فعاله دنياى ماست . چه ، سطح زمين را با كاوش هاى خود عوض كرده و تمدن ها بر پا و سرنگون نموده و جهان ستارگان را به ما شناسانده است . آيا همان طور كه انسولين به وسيله لوزالمعده و صفر از كبد ترشح مى شود، فكر نيز از مغز تراوش مى كند؟ كدام عناصر و مواد سلول عصبى است كه به فكر بدل مى گردد؟ آيا همان قسم كه گلوكز از گليكوژن و فيبرين از فيبرينوژن حاصل مى شود، فكر نيز از عاملى كه قبلا وجود داشته ، پديدار مى گردد و يا نوعى انرژى است كه با انرژى هاى فيزيكى متفاوت است و به وسيله سلول هاى طبقه قشرى مغز زاييده مى شود؟ و يا بر عكس موجودى غير مادى است كه در خارج از زمان و مكان و بيرون از ابعاد جهان بزرگ وجود دارد و به طريقه مجهولى در مغز راه مى يابد. در هر عصر و در هر كشور، فلاسفه بزرگ ، عمر خود را صرف حل اين مسائل كرده اند و هيچ يك به گشودن اين راز موفق نشده اند.)(139)
اندازه گيرى نيروها  
بدون ترديد، هر قسم فعاليت مادى احتياج به مصرف كردن نيرو دارد. دانشمندان در پرتو پيشرفت هاى علمى توانسته اند از مقدار نيرويى كه در بدن يك انسان ، براى انجام كارى صرف مى شود، اندازه گيرى كنند. پنج ساعت رانندگى ، چهار ساعت نجارى ، سه ساعت آهنگرى ، دو ساعت نويسندگى و يك ساعت سخن گفتن ، چه مقدار نيرو لازم دارد؟ علم آن را تعيين نموده و پاسخ داده است .
مهم ترين كار انسان فكر كردن است . فكرى كه مايه همه پيروزى هاى دانشمندان بشر است . فكرى كه منشاء اصلى كليه مظاهر خيره كننده تمدن است . فكرى كه اساس سعادت مادى و معنوى بشر به آن بستگى دارد. فكرى كه مى تواند يك تمدن عظيم به وجود آورد، يا يك تمدن كهن را نابود نمايد.
از يك انديشه كه آيد در درون
صد جهان گردد به يك دم سرنگون
خلق بى پايان ز يك انديشه بين
گشته چون سيلى روانه بر زمين
هست آن انديشه پيش خلق خرد
ليك چون سيلى جهان را خوردوبرد
خلق عالم چون رمه است و او شبان
مى دواند جمله را روز و شبان
شگفتى كارهاى دماغى  
موضوع عجيب و جالب توجه آن است كه فكر، با همه اقتدار و عظمتش ، به نيروى مادى ، احتياج قابل ملاحظه اى ندارد و مقدار مصرفش به قدرى كم و ناچيز است كه با وسايل علمى قابل اندازه گيرى نيست و تقريبا بايد گفت صفر است .
(شگفتى در اين است كه كارهاى دماغى به هيچ وجه سبب افزايش ‍ متابوليسم بدن نمى گردد. گويى در اين هنگام انرژى زيادى مصرف نمى شود و يا آن كه انرژى لازمه آن قدر ناچيز است كه تكنيك هاى ما قادر به اندازه گيرى آن نيست . حقيقتا عجيب است كه صرف انرژى براى فكر، فكرى كه سطح زمين را با آثار خود تغيير مى دهد و باعث ايجاد و افناى ملت ها مى گردد و در فضاى بى كران آسمان ، دنياهاى جديدى را كاوش و كشف مى كند، اين قدر ناچيز باشد كه نتوان آن را سنجيد.
بزرگ ترين فعاليت هاى فكرى ، كمتر از انقباض عضله دو سرباز براى برداشتن يك كتاب ، متابوليسم را بالا مى برد. نه جاه طلبى سزار، نه تفكرات نيوتن ، نه مطالعات درخشان پاستور، به اندازه قدرت چند ميكروب يا جزيى افزايش تيروئيد، سبب افزايش تغذيه بافت ها و متابوليسم ايشان نشده است .)(140)
بى نيازى روح از انرژى مادى  
اين كه بزرگ ترين فعاليت هاى فكرى ، كمتر از انقباض عضله اى نيرو مصرف مى كند، مويد اين مطلب است كه فكر يك عمل مادى نيست ، بلكه يك عمل معنوى و ناشى از روح مجرد است . روح مجرد در فعاليت هاى روحانى خود نيازى به انرژى مادى ندارد.
مردم چهارده قرن قبل ، از رسول اكرم (ص ) درباره حقيقت روح پرسش ‍ كردند. خداوند در قرآن شريف به اين پرسش پاسخ داد:
(و يسئلونك عن الروح ، قل الروح من امر ربى و ما اوتيتم من العلم الا قليلا).(141)
پيغمبر اكرم ماءمور شد در جواب سئوال مردم بگويد كه روح يك امر الهى است و براى بشر يك حقيقت ناشناخته و مجهول است و آن چه كه در فهم اين حقيقت ، به آن ها افاضه شده ، بسى كم و ناچيز است .
نارسايى دانش در شناختن روح  
از روزگار رسول اكرم تا امروز، تحولات عظيمى در جهان بشر پديد آمده و انسان در راه علم و دانش پيشرفت هاى قابل ملاحظه اى نصيبش گرديده و منازل بسيارى را پشت سر گذارده است . حقايق مجهول يكى پس از ديگرى آشكار شده و رازهاى بسيارى از پشت پرده درآمده است . ولى درباره شناسايى حقيقت روح بشر، وضع دنياى امروز هم مانند عصر پيغمبر اكرم است . بشر آن روز از اين حقيقت مجهول آگاه نبود، و دانشمندان امروز نيز حقيقت روح را نمى شناسند. آن روز اطلاعات بشر درباره روح ، كم و ناچيز بوده و اطلاعات امروز انسان هم با همه پيشرفت هاى علمى ، ناچيز و كم است . اين خود حقيقتى است كه دانشمندان در كمال صراحت بدان اعتراف مى كند:
جرقه مجهول  
دكتر اوستاس چسر پزشك و روان شناس انگليسى مى گويد: (بعضى اشخاص مى گويند كه مجموعه اعمال ماشينى مغز ما، اين من يا خود را تشكيل مى دهد. عده ديگر مى گويند كه آن عبارت از مغز به علاوه يك جرقه مرموز است كه هنگام مرگ از بدن ما خارج مى شود. چنان كه مى دانيد، فلاسفه بزرگ درباره روح و ماهيت آن و محل آن در بدن ما و همچنين اين كه آيا روح از بين رفتنى است يا جاودانى ، زياد انديشيده اند. اين مسئله پيچيده هنوز هم حل نشده است و هنوز هم دانشمندان براى كشف حقيقت آن مى كوشند.
به هر حال هر يك از ما بايد اين موضوع را براى خود حل كنيم . يعنى يا بايد از افكار يكى از فلاسفه يا اديان درباره روح پيروى كنيم ، يا آن كه كوشش ‍ كنيم خودمان در اين باره به نتيجه اى برسم . اين مسئله به قدرى وسيع است و به اندازه اى عقايد گوناگون درباره آن اظهار شده كه در سال هاى اخير، بسيارى از متفكرين تصميم گرفتند آن را از نظر ديگرى مورد مطالعه قرار دهند. به اين معنى كه مسئله روح را كه بسيار پيچيده يا مبهم است ، كنار گذارده ، تنها درباره ذهن يا روان ، يعنى مجموعه احساسات و عقايد و افكار ما، به كنجكاوى و مطالعه بپردازند.
قبلا بايد بگويم كه هنوز درباره بدن ، بسيارى چيزها را نمى دانيم ، ولى البته مى توانيم بدن را وزن كنيم يا از آن عكس بگيريم . حتى مى توانيم اجزاى مختلف آن را جداگانه مورد مطالعه قرار دهيم و آزمايش هاى زيادى روى آن انجام دهيم . درست است كه ما مى توانيم مغز را وزن كنيم و از آن عكس ‍ بگيريم و آن را تشريح كنيم ، با مغز شخص مرده مى توانيم اين كارها را به خوبى و به طور كامل انجام دهيم و با مغز شخص زنده هم تا اندازه محدودى اين آزمايش ها را مى توان انجام داد، ولى آيا تشريح مغز مرده ، به ما در شناختن روان كمك مى كند و آيا جراحى كه مغز يك شخص زنده را عمل مى كند، مى تواند به افكار درونى او پى ببرد؟ متاءسفانه بايد بگويم كه موضوع شناختن روان ، خيلى از اين مشكل تر و پيچيده تر است .)(142)
از اين مختصر دو نتيجه به دست آمد:
اول . قرآن شريف كه مبين حقايق و ميزان شناسايى حق از باطل است ، به وجود روح تصريح كرده و آن را يك امر الهى معرفى فرموده است . به علاوه ، خاطر نشان كرده كه آگاهى مردم بر آن حقيقت مجهول بسى ناچيز و كم است . اكنون نيز روحيون و ماديون ، با همه پيشرفت هاى علمى ، معترف اند كه از حقيقت و روان بشر و همچنين حقيقت عقل ، آگاهى ندارند. خلاصه ، روح و عقل در نظر پيروان هر دو مكتب ، دو حقيقت مجهول و ناشناخته هستند.
مركز مادى تعقل  
دوم . روحيون و ماديون هر دو قبول دارند كه از نظر وظايف الاعضايى ، مغز آدمى مركز عقل و فكر است و اگر آسيبى ببيند، در تعقل و تفكر اثر مى گذارد. اين موضوع نيز مورد تاييد روايات اسلامى است .
( ابى عبدالله عليه السلام : موضع العقل الدماغ .(143) )
امام صادق (ع ) فرموده است : مركز عقل بشر مغز است .
( ابن عباس ، قال ان الله تعالى اوحى الى داود ان يسال سليمان عن اربعة عشر كلمة ، فان اجاب ورثه العلم والنبوة ، قال اخبرنى يا بنى اين موضع العقل منك ، قال الدماغ .(144) )
ابن عباس مى گويد كه خداوند به داود پيغمبر وحى فرستاد كه از فرزند خود حضرت سليمان ، 14 كلمه را پرسش نمايد. اگر به درستى جواب داد، او را وارث علم و نبوت خود قرار دهد. سئوال كرد: فرزند، مركز عقل تو در بدنت كجاست ؟ جواب داد: مغز مركز عقل است .
اينك ، براى آن كه جوانان خود را بشناسند و از نارسايى عقل خويشتن در دوران بلوغ بهتر آگاه گردند، مطالب چندى را بر اساس روايات اسلامى و تحقيقات علمى دانشمندان بشر، با آنان در ميان مى گذاريم .
بررسى مغز نوجوانان  
اول . با توجه به اين مطلب كه مركز مادى عقل آدمى ، دماغ اوست ، بررسى وضع مغز نوجوانان تازه بالغ ، يكى از بهترين و نزديك ترين راه تشخيص ‍ درجه خردمندى و تعقل آن هاست . خوشبختانه ، دانش امروز اين مطلب را به خوبى تحقيق كرده و در اختيار علاقه مندان گذارده است .
(تنها قسمت بدن كه از قانون تقسيم سلولى مستثناست ، بافت عصبى يعنى مغز و اعصاب است . چون نوزادان ، تمام سلول اين بافت را با خود به دنيا مى آوردند و در تمام دوران زندگى ، حتى يك سلول مغزى يا عصبى نمى سازند، به همين دليل ، از بين رفتن اين سلول ها بر اثر بيمارى يا ضربه ، غير قابل جبران است .
اما با وجود همه اين ها، مغز و پى نوزاد بدون زياد شدن سلول ها رشد مى كند و اين كار در سه سال اول زندگى آن قدر سريع انجام مى گيرد كه تقريبا 85 درصد از رشد مغز بشر تا سه سالگى انجام شده است .)(145)
رشد سريع مغز كودك  
گرچه ساختمان مغزهاى مردم از نظر تعداد سلول ها و خصوصيات دقيق آن با يكديگر متفاوت است ، ولى در هر حال مغز هر انسانى وسيله ارتباط و ابزار مادى براى روح آن انسان است . موقعى كه سلول هاى هر مغزى به رشد نهايى خود رسيد و آخرين مرحله كمال طبيعى خود را طى كرد، مى توان گفته وسيله مادى تعقل در آن فرد به حد كمال خود رسيده است و قبل از آن ، به سبب ناتمامى رشد و كمال سلول ها، چراغ عقل ضعيف و كم فروغ است .
افكار كودكانه  
با آن كه در سه سال اول زندگى ، نمو سلول هاى مغز بسيار سريع است و در آن مدت كوتاه ، تقريبا 85 درصد رشد دماغى پايان مى پذيرد، با اين حال مى بينيم كه اطفال ، همچنان كودكانه فكر مى كنند و قدرت تجزيه و تحليل صحيح مطالب را ندارند، زيرا از طرفى ، تا زمانى كه 15 درصد باقى مانده رشد بر آن افزوده نشود و سلول هاى مغز و شبكه هاى ارتباطى آن به منزل نمو و كمال خود نرسند، نيروى تعقل و تفكر به خوبى شكفته نمى شود و از طرف ديگر، عقل و ادراك وقتى كامل مى شود كه تمام شبكه هاى ارتباطى مغزى ، كه از تارهاى عصبى تشكيل شده اند، به طور كامل از غشاء ميلين پوشيده شوند.
(به عقيده لانك ورثى ، فعاليت ادراكى روانى مغز با سرعت پوشيده شدن رشته هاى عصبى از ماده ميلين رابطه خيلى نزديك دارد.)(146)
براى آن كه نوجوانان ، زمان رشد نهايى مغز خود را بدانند و از سنين آخرين مراحل تكاملى اعصاب آن ، آگاه گردند و خلاصه براى آن كه بدانند نيروى عقل و دركشان در چه موقع به آخرين مراحل كمال خود مى رسد، دو قسمت از نتيجه تحقيقات دانشمندان متخصص را در اين جا نقل مى كنم .
(1. جدول رشد مغز كه به وسيله بُويد تهيه شده است .)(147)
وزن متوسط مغز در سنين مختلف
سن پسر دختر
در مواقع تولد 330گرم 283گرم
3 تا 6 ماهگى 602گرم 560گرم
6 تا 12 ماهگى 776گرم 727گرم
1 تا 2 سالگى 941گرم 843گرم
2 تا 4 سالگى 1095گرم 990گرم
4 تا 7 سالگى 1138گرم 1035گرم
7 تا 14 سالگى 1301گرم 1154گرم
14 تا 20 سالگى 1374گرم 1244گرم
پوشش كامل رشته هاى عصبى  
(2. اكثر رشته هاى عصبى در مغز و نخاع و پى ها، از ماده اى به نام ميلين پوشيده شده اند و مى توان گفت يك رابطه مستقيم خيلى نزديك بين رشد اعمال مغزى و پوشيده شدن رشته هاى عصبى از ميلين وجود دارد. بيشتر رشته هاى عصبى در مغز، تا سن بلوغ ، از اين ماده پوشيده مى شوند، ولى بعضى از رشته هاى عصبى كه در قشر مغز وجود دارند، در سنين متوسط زندگانى ، كاملا از غشاء ميلين پوشيده مى شوند.)(148)
ملاحظه مى كنيد كه مغز آدمى در بيست سالگى به رشد نهايى خود مى رسد، ولى پوشش كامل رشته هاى عصبى قشر مغز، كه با فعاليت هاى ادراكى رابطه مستقيم دارد، با اختلاف تفاوت سرعت پوشش در افراد، تقريبا در سنين متوسط زندگى صورت مى گيرد. بنابراين ، به هر نسبتى كه سن نوجوان بالا مى رود و به سنين متوسط عمر نزديك تر مى شود، نيروى درك و تعقلش كامل تر مى گردد.
(قال على عليه السلام : و يستكمل عقله فى ثمان و عشرين سنة .(149) )
على عليه السلام مى فرمايد: عقل آدمى در 28 سالگى كامل مى شود.
(و عنه عليه السلام و ينتهى عقله فى خمس و ثلثين و ما كان بعد ذلك فبالتجارب .(150) )
و نيز فرموده است آخرين مرحله نهايى تكامل طبيعى عقل ، در 35 سالگى است و از آن پس ، هر ترقى و كمالى كه نصيب عقل مى شود، تجربى است نه طبيعى .
نتيجه اين مطلب در سه جمله خلاصه مى شود:
1. مغز آدمى مركز مادى تعقل و تفكر است .
2. تا زمانى كه مغز هر انسانى به رشد نهايى خود نرسيده و تارهاى عصبى قشر مغز از ماده ميلين به طور كامل پوشيده نگشته ، وسيله تعقل و تفكر او كامل نشده است .
3. گرچه در سه سال اول زندگى ، مغز كودك در حدود 85 درصد رشد مى كند، ولى 15 درصد باقيمانده ، كه ميزان رشد نهايى مغز است و همچنين پوشش تارهاى عصبى ، كه وسيله شكفتگى كامل دستگاه تعقل است ، با گذشتن ساليان دراز به دست مى آيد و تا حدود 35 سالگى طول مى كشد.
رمز نارسايى عقل جوان  
اگر نوجوانان به اين سه نكته طبيعى توجه كامل نمايند، به رمز نارسايى عقل خود پى مى برند و به خوبى مى فهمند كه تا دوران بلوغ را طى نكنند و ايام جوانى را پشت سر نگذارند، نيروى دركشان به رشد نهايى خود نمى رسد و از كمال عقل برخوردار نخواهند شد.
اندازه گيرى عقل و هوش  
دوم . چندى است كه به وسيله تست ، درجات عقل و هوش اشخاص را آزمايش مى كنند و اين دو نيروى پنهانى روان را به وسيله سئوالات مربوط اندازه گيرى مى نمايند. آزمايش هاى را كه كارشناسان روى عقل و هوش ‍ نوجوانان تازه بالغ انجام داده اند، به اين نتيجه رسيده است كه نه تنها عقل و هوش آنان در تحولات بلوغ رشد نمى كند، بلكه سطح آن دو تا اندازه اى تنزل مى نمايد. درباره اين كه چرا تنزل مى كند، نظراتى اظهار شده است . براى آن كه نوجوانان از وضع روانى خود بهتر آگاه گردند، عين عبارات بعضى از دانشمندان را در اين جا نقل مى كنم :
(اگر كسى ناگهان اين سئوال را از شما بكند، آيا جوانان نورسيده از كودكان باهوش ترند، مثل اين كه ميل مى كنيد بگوييد: بلى . اما در نتيجه تفكر، شبهه اى در شما پيدا مى شود.
ميزان مترى هوش  
مى دانيد كه به وسيله تست ها موفق شده اند سطح فكرى اطفال را سال به سال تعيين كنند، و آن چيزى را كه بينه ميزان مترى هوش ناميده است ، تشكيل دهند. اما آهنگ توسعه فكرى كه به وسيله تست اندازه گرفته مى شود، از سال هاى تكليف به بعد كم كم نقصان مى يابد و از 14 سالگى به بعد، تا سنين كمال ، ترقيات آن نامحسوس است . به طورى كه منحنى هاى آمار كم كم افقى مى گردند. بينه چنين عقيده داشت كه با مطالعه در كارخانه ها نيز سن به طور متوسط از 13 سال تجاوز نمى نمايد.)(151)
(رابطه مابين پيدايش يك فكر منطقى نزديك به فكر دوران كمال ، و زمانى كه توسعه فكرى حاصله از تست ها شروع به كند شدن مى كند، دليل ديگرى براى اين نظريه به وجود مى آورد كه بعد از دوران كودكى ، ترقى فكرى واقعى انجام نمى گيرد.
جهش عواطف و كندى فكر  
ممكن است اين فكر نيز براى برخى پيش آيد كه در دوران بلوغ ، در نتيجه جهش عواطف محبت و پيدايش غريزه جنسى ، هوش تحت تاءثير آن ها قرار مى گيرد و مطيع و منقاد مى شود.
فكر يك كودك 11 ساله كه عينى تر و عملى تر است و با دنياى خارج توافق بيشترى دارد، خيلى به فكر اشخاص عاقل و كامل نزديك تر است تا فكر جوانى كه دل داده عواطف و هيجانات خويشتن است و علاقه او به كابوس ها و تخيلات و عواطف خود خيلى بيشتر است تا به محيطى كه وى را احاطه نموده است .
اگر بخواهيم بگوييم كه در دوران بلوغ ، هوش به كلى تاريك و خرف مى شود، اغراق گفته ايم . اما اگر واقعا يك سير قهقهرايى در بين باشد، فقط در دوران بحران تكليف امكان دارد، زيرا شور و هيجان جوانى با شكفتگى فكرى ، موافق و مساعد نيست .)(152)
(قال اميرالمومنين عليه السلام : لايزال العقل والحمق يتغالبان على الرجل الى ثمانى عشر سنة فاذا بلغها غلب عليه اكثرهما فيه .(153) )
على عليه السلام فرموده است : پيوسته عقل و حماقت در مزاج نوجوانان تازه بالغ در جنگ و ستيزند تا بحران تكليف را پشت سر بگذارند و به سن هجده سال برسند. در آن موقع ، اگر ساختمان فكرى جوان طبيعى و سالم باشد، كم كم عقل پيروز مى شود و حماقت شكست مى خورد، و اگر اساسا احمق باشد، حماقت بر عقل غالب خواهد شد.
جنون جوانى  
سوم . يكى از بيمارى هاى روانى كه كليه دانشمندان متخصص ، در كتب علمى خود شرح داده و پيرامون آن مبسوطا بحث كرده اند، جنون جوانى است . اين بيمارى معمولا در سنين بلوغ آشكار مى شود و با تفاوت نشانه ها و عكس العمل هاى مختلفى كه در بيماران پديد مى آورد، به چهار نوع تقسيم شده است .
كارشناسان دانشمند تاكنون نتوانسته اند علت واقعى اين بيمارى را به درستى تشخيص دهند و محتملا آن را ناشى از فعل و انفعال هاى ترشحات غدد داخلى ، در دوران بحرانى بلوغ ، و مسموميت هاى ناشيه از آن مى دانند.
(علت اصلى جهل ما از مسائل روانى ، پيچيدگى و ابهام شگرف موضوع اوست . ما هنوز وسايلى در دست نداريم كه بتوانيم در دنياى مجهول سلول هاى عصبى و اعمال مغزى و روانى ، براى خود راهى باز كنيم . فى المثل ، براى ما ممكن نيست كه روابط دقيق بين علائم بيمارى جنون جوانى و ضايعات سلول هاى مغزى را در يابيم .)(154)

next page

fehrest page

back page