مقدمه
نظر به اينكه اين كتاب به عنوان بالا بردن سطح افكار و اخلاق ، نوشته شده ، و
بيشتر، جنبه هاى اخلاقى را هدف قرار داده است ، لازم است در اين رابطه ، به سه موضوع
مهم اشاره شود:
نضربن حارث بن كلده ، پسر خاله پيامبر اسلام (ص ) بود، ولى شديدا با اسلام
مخالفت مى كرد، و در مورد گسترش اسلام ، كارشكنى مى نمود از جمله كارشكنى هاى او
اينكه : به عنوان تجارت به سوى ((حيره )) و ((ايران )) مسافرت مى نمود و در آنجا
اخبار و افسانه هاى پهلوانان ايران ، مانند رستم و افراسياب و... را كه در صفحه ها
نوشته شده بود، مى خريد و به مكّه مى آورد و آنها را مى خواند و به مردم مكّه مى گفت :
((محمد (ص ) نيكو گفتارتر از من نيست ، من نيز از اخبار گذشتگان مى گويم )).
امام حسن در دوران هفت سالگى ، به مسجد مى رفت ، و پاى منبر
رسول خدا (ص ) مى نشست ، و آنچه در مورد وحى ، از آن حضرت مى شنيد، به
منزل ، باز مى گشت و براى مادرش فاطمه زهرا (ع )
نقل مى كرد (به اين ترتيب كه همچون ، يك خطيب ، روى متكائى مى نشست ، و سخنرانى مى
نمود، و در ضمن سخنرانى آنچه از پيامبر (ص ) فرا گرفته بود، بيان مى كرد).
عصر رسول اكرم اسلام (ص ) بود، در مدينه ، شخصى درخت خرمائى در خانه اش داشت ،
كه قسمتى از شاخه هاى آن درخت به خانه همسايه سرازير بود.
در زمان جاهليت ، قبيله ((بنى حنيفه )) بتى را از غذائى بنام ((خيس )) (كه مركب از روغن و
آرد و خرما) بود، ساختند و مدت طولانى آن را پرستيدند، بعداً بر اثر قحطى و
گرسنگى ، به جان آن بت افتاده و آن را خوردند.
يكى از مسئولين مى گفت : در جزيره آزاد شده ((فاو)) بودم ، با يك رزمنده مخلص از سپاه
جمهورى اسلامى ايران ، اندكى ، هم صحبت شدم .
رضاخان ، قبل از تولد، پدرش را از دست داد، مادرش بخاطر وضع بد مالى ، قنداقه او
را برداشت ، و از سواد كوه مازندران به تهران گريخت ، در تهران در كوچه ارامنه
اطراف ميدان مولوى ، در بالاخانه اى سكونت نمودند.
ذونواس از شاهان جبّار و بسيار ستمگر روزگار است ، وى كه از نژاد يمن و در دين يهود
بود قبل از اسلام مى زيست و با بهانه اى گوناگون ، مردم - بخصوص مسيحيان - را مى
كشت ، تا آنجا كه خندقى پر از آتش كرد و مؤمنان را مى سوزاند و در يكبار 77 نفر را
در ميان شعله هاى آتش افكند، حتى به مادرى كه كودكش در آغوشش بود رحم نكرد، دستور
داد او را با كودكش در آتش بيفكنند، مادر مى خواست اظهار اعتقاد به دين يهود كند تا نجات
يابد، كودكش با زبان گويا به او گفت : ((مادرم صبر كن ما حق هستيم )).
يكى از اعضاى دفتر امام خمينى (مدظله العالى ) چنين
نقل كرد:
در زمان خلافت عثمان ، شخصى كاسه سر كافرى را كه سالها
قبل مرده بود، از قبرستان برگرفت و نزد عثمان آمد و گفت : ((اگر كافر مى سوزد، پس
چرا اين كاسه سر، نسوخته و حتى گرم و داغ نيست ؟)).
عبدالملك بن مروان (پنجمين خليفه اموى ) از طاغوتهاى خاندان ستمگر بنى اميه بود، و
به عنوان امير مسلمين ، چند سال ، خلافت كرد.
عبدالملك بن مروان (پنجمين خليفه اموى ) قبل از آنكه بر مسند خلافت بنشيند، همواره در
مسجد بود، و با قرآن و دعا سر و كار داشت ، به گونه اى كه او را ((حمامة المسجد))
(كبوتر مسجد) مى ناميدند، وقتى كه پس از مرگ پدرش ، خلافت به او رسيد، در مسجد
مشغول قرائت قرآن بود، خبر مقام خلافت را به او دادند، او قرآن را به دست گرفت و به
آن خطاب كرد و گفت : سلام عليك هذا فراق بينى و بينك : ((خداحافظ، اكنون زمان جدائى
بين من و تو است )).
در كوفه ، شخصى بنام ((نجاشى )) از سرشناسهاى قبيله يمانيه ، و از شاعران متشخص
و معروف بود، وى در ماه رمضان شراب خورد، و حتى رعايت قداست ماه رمضان را نكرد، او را
به دادگاه امير مؤمنان على (ع ) آوردند، و پس از اثبات شرابخوارى او، امام (ع ) دستور
داد، هشتاد تازيانه به او زدند، سپس دستور داد او را يك شب زندانى كردند، فرداى آن
روز به دستور على (ع ) او را احضار كردند، و حضرت ((بيست تازيانه ديگر به او
زد)).
شريك بن عبدالله نخعى از دانشمندان معروف اسلامى در قرن دوم بود، مهدى عباسى
(سومين خليفه عباسى ) به علم و هوش شريك ، اطلاع داشت ، او را به حضور طلبيد و
اصرار كرد كه منصب قضاوت را قبول كند، او كه مى دانست قضاوت در دستگاه طاغوتى
عباسيان ، گناه بزرگ است ، قبول نكرد.
رزمنده اى نقل مى كرد، با دوستم در جبهه نور بر ضد صداميان كافر در ناحيه جنوب
بودم ، دوستم بر اثر اصابت تير (يا تركش خمپاره ) به زمين افتاد و ديدم در
حال شهادت قرار گرفت ، او را به سوى قبله كشاندم ، ديدم اشكى ريخت و گفت : عزيز
جان ، مرا به سوى كربلا بكشان ، صورتش را به جانب كربلا برگرداندم ، شنيدم در
آن حال كه با سوز و گداز روحانى خاصى بود، سه بار گفت : السلام عليك يا
اباعبداللّه الحسين ، و سپس شهد شهادت نوشيد، و گوئى روحش به سوى كربلا رفت و
حسين (ع ) آمد و او را با خود برد.
مى دانيم كه در دوران رژيم محمدرضا پهلوى (شاه مدفون ) جمعى از وعاظ بزرگ ، ممنوع
المنبر بودند (يعنى حق نداشتند منبر بروند) يكى از اين وعاظ محترم ، حضرت حجة الاسلام
والمسلمين آقاى محمدتقى فلسفى (دامت تاءييداته ) بود.
فال زدن به ديوان حافظ (شاعر معروف شيرازى كه حافظ قرآن بود) در ايران شهرت
دارد، در اين كه آيا فال زدن به ديوان حافظ اساسى دارد يا خرافه مى باشد، بين
صاحب نظران گفتگو است . بعضى معتقدند كه چون حافظ، همه قرآن را در حفظ داشت و
لقب ((لسان الغيب )) بر او صدق مى كرد، فال زدن به ديوانش ممكن است ، صحيح باشد،
و بعضى بر آن ، اصل و اساسى نمى يابند، به هر
حال در اينجا مناسب است ، به سه مورد از فال حافظ كه
نقل شده توجه كنيد:
نقل شده : هنگامى كه امام حسن مجتبى (ع ) براى نماز برمى خواست ، بهترين لباسهاى
خود را مى پوشيد.
مرحوم آيت اللّه حاج شيخ هاشم قلعه اى قزوينى از اساتيد و علماى بزرگ و وارسته
حوزه علميه مشهد در حدود سى سال قبل بود، يكى از اساتيد (حضرت آيت اللّه خزعلى در
درس تفسير خود) جريان عجيبى در مورد تجريد روح و جدائى موقت آن از بدن كه براى
آقاى شيخ هاشم رخ داده بود نقل مى كرد كه ما آن را در اينجا خاطرنشان مى سازيم :
مرحوم حجّة الاسلام سيدعلينقى فيض الاسلام كه ترجمه او بر نهج البلاغه ، و صحيفه
سجاديه و قرآن ، او را در محافل علمى و در همه جاى كشور، معروف و مشهور نموده است ،
بسال 1324 هجرى قمرى در سده (خمينى شهر) اصفهان متولد شد، و
بسال 1405 هجرى قمرى (24) ارديبهشت 1364 شمسى ) در سن 81 سالگى دار دنيا را
وداع گفت ، و در قطعه 18 بهشت زهراء رديف 103 قبر شماره 5 به خاك سپرده شد.
امام صادق (ع ) فرمود: مردى به حضور عيسى (ع ) آمد و اقرار كرد كه من زنا كرده ام و مرا
پاك كن .
|