فصل چهارم : بيمارستانها
رازى و تأ سيس بيمارستان
((گوستاولوبون )) مى گويد : ((بيمارستانهاى اسلامى ، درست مطابق با
اصول بهداشتى ساخته مى شد و آنها بهترين بيمارستانهايى بودند كه تا به امروز
به وجود آمده اند. ماجراى رازى ، زمانى كه بر آن بود تا مكانى را براى بناى
بيمارستان برگزيند، معروف و مشهور است . طريقى كه وى از آن بهره جست ، مورد تأ
ييد متخصصين امروزى بيماريهاى گوارشى است . وى ، تكه هايى گوشت را به دست
پسر بچه هايى سپرد تا آن را در جاهاى مختلف بغداد بگذارند تا بتواند دريابد كه در
كدام جاى است كه گوشت ديرتر مى پوسد و مى گندد و در نتيجه ، همانجا، مكانى مناسب
براى ساخت بيمارستان باشد)).(149) و گويند : اين بيمارستان ، همان ((بيمارستان
عضدى )) است .
لكن ، ((ابن ابى اصيبعه )) مى گويد : ((رازى پيش از عضد الدوله بوده است .(150)
بنابراين بايد بيمارستانى كه رازى تصميم داشته آن را بسازد، غير از بيمارستان
عضدالدوله باشد؛ زيرا رازى در سال 320 هجرى وفات يافته است )).
((حسن بن سوار بن بابا)) كه نزديك به دوره وى مى زيسته ، مى گويد : وى در
سال دويست و نود و اندى و يا سال سيصد و اندى (151) از دنيا رفته است و
عضدالدوله چنانكه معلوم است به سال 372 هجرى در گذشته است . و لكن ((قفطى ))
ذكر كرده است كه رازى به سال 364 از دنيا رفته و در زمان ((المكتفى )) و اندكى نيز
در زمان ((المقتدر))(152) زيسته است . بنابراين ، مانعى در كار نيست كه رازى در
انتخاب مكان بناى ((بيمارستان عضدى )) - چنانكه ذكر كرده اند - شركت داشته باشد .
پاره اى از خصوصيات بيمارستانها
در باره چگونگى بيمارستانها در عهد اسلامى ، پيش از اين گذشت كه ((گوستاولوبون
)) گفت : آنها با اصول بهداشتى مطابق بودند و از بيمارستانهاى اين روزگار ما نيز
بهتر بودند؛ چنانكه آنان در هر شهرى ، بيمارستانهايى عمومى بنا نمودند.(153) و
براى هرنوع بيمارى ، بخش - و يا چند بخش - اختصاص داده شده بود. اطبايى كه داراى
تخصص در آن بيمارى بودند، در بخش مربوطه به اين سو و آن سو مى رفتند.
سرپرستها و كاركنان آن بخش نيز همراه با پزشك بودند و به بيماران خدمت مى كردند.
پزشك از حال بيماران با خبر مى شد و برايشان داروى لازم را تجويز مى نمود.(154)
در بيمارستانها، همه مردم كشور پذيرفته مى شدند و تفاوتى نداشت كه مسلمان باشند
يا نه . بيماران را به كاملترين شكل ممكن تأ مين مى كردند و براى آنان جيره غذايى ،
پتو و ... اختصاص مى دادند.(155)
((مقريزى )) در باره بيمارستان ((ابن طولون )) كه به
سال 259 هجرى در قاهره تأ سيس كرد، مى گويد : ((در اين بيمارستان شرط و مقرر كرد
كه نه نظاميان در آن معالجه شوند و نه بردگان . دو حمام براى آن بنا كرد كه يكى
براى مردان مى باشد و ديگرى براى زنان و آن دو را براى بيمارستان و غير آن وقف
نمود. و شرط كرد كه چون شخص بيمارى را به بيمارستان مى آورند، لباس و اثاثيه
و لوازمش را از او بگيرند و در بيمارستان به امانت نگه دارند. سپس لباسى به تنش
كنند و فرشى برايش بگسترانند و صبح و شب به وسيله دارو و غذا و پزشكان ، از وى
پرستارى نمايند تا آنكه خوب شود و چون خوب شد، لباس را بدو بدهند و ترخيصش
كنند)).(156)
و در باره بيمارستان ((منصورى )) كه در قاهره به
سال 683 هجرى بنا گشت ، مى گويد: ((... و در آنجا دارو و پزشك فراهم بود و نيز
ساير نيازمنديهايى كه يك بيمار بدان نياز دارد. سلطان ، در بيمارستان دو نوع خدمتكار
به خدمت گماشت ؛ يكى زن و ديگرى مرد تا به بيماران خدمت كنند و براى آنان
نشانهايى مقرر كرد و براى بيماران تخت تهيه نمود و تختها را به لوازمى كه مورد
نياز بيمار است ، مجهز كرد .
و براى هر گروهى از بيماران ، مكانى مشخص كرد. ايوانهاى چهارگانه بيمارستان را
براى بيماران مبتلا به تب مختص گردانيد و سالنى را براى بيماران چشمى و سالنى
ديگر را براى مجروحين و سالنى را براى مبتلايان به
اسهال و سالن ديگر را براى زنان ، و مكانى را براى سرماخورده ها اختصاص داد و هر
سالن به دو بخش زنان ومردان تقسيم مى شد. آب به تمام اين بخشها مى رسيد و در آنها
جارى بود .
و مكانى را براى آشپزخانه و تهيه دارو و نوشيدنى مختص گردانيد و مكانى را براى
تركيب و به دست آوردن معجونها، سرمه ، شياف و مانند آن ، و مواضعى ديگر را نيز به
ذخيره اين مواد اختصاص داد .
مكانى بود كه نوشيدنى ، شربتها و داروها به طور جداگانه نگهدارى مى شدند و
جايى نيز كه رئيس الاطباء براى تدريس طب جلوس مى كرد ...)) و اين بيمارستان ، وقف
عام بود.(157)
بيمارستانهاى صحرايى
نظاميان مسلمان ، داراى بيمارستانهايى سيّار بوده اند. ((ابن خلكان )) و نيز ((قفطى )) در
باره ((ابى الحكم عبيداللّه بن مظفر مغربى )) (متوفاى 549 هجرى ) مى گويند : ((و
عماد اصفهانى در خريده ذكر مى كند كه ابوالحكم مذكور، پزشك بيمارستانى بوده است
كه چهل شتر آن را حمل مى كرده و همراه با سپاه سلطان محمود سلجوقى بوده و هر جا كه او
خيمه مى زده ، برده مى شده است )). سپس از خدمت ((ابن مرخم )) در آنجا به عنوان پزشك و
حجّام ياد مى كند.(158)
و ((سيد امير على )) مى گويد : ((در جنگها، گروهى از پزشكان با بيمارستانى بسيار
مجهّز سپاهيان را همراهى مى كردند و با وسايلى كه شتران جابجا مى نمودند مجروحان را
حمل مى كردند.
بيمارستان صحرايى رشيد و ماءمون ، داراى شمار بسيارى شتر و قاطر بود تا خيمه ها،
لوازم و داروها را حمل نمايند. و حتى در دوره هاى بعد كه زمان حكومت ملوك ضعيفى چون
سلطان محمود سلجوقى فرا رسيد، لوازم بيمارستان نظامى بر
چهل شتر حمل مى گشت )).(159)
بيمارستانهاى اورژانسى
خدمات پزشكى مسلمانان تنها برآنچه ذكر گشت محدود نمى گردد، بلكه خدماتى ديگر
نيز هست كه شايان ذكر است ؛ مثلاً ايجاد مراكزى براى حوادث غير مترقبه اى كه ممكن است
براى اجتماعات عمومى انسانى پيش آيد .
مؤ لف ((جامع السيرة الطولية )) در باره مسجد ابن طولون مى گويد: در آخر آن مخزنى
براى آشاميدنيها و دواها ساختند كه خدمتگزارانى داشت و دكترى روز جمعه در آنجا مى
نشست تا اگر حادثه اى براى نمازگزاران اتفاق افتاد درمان نمايد.(160)
اولين بيمارستان در اسلام
ما مى توانيم بگوييم كه نخستين محلى كه براى نگاهدارى بيماران و درمان آنان پس از
ظهور اسلام ، مخصوص گشت ، مسجد رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) در مدينه بود .
دكتر جواد على مى گويد : ((در مسجد رسول ، مكانى بود كه بيماران و مجروحان درمان مى
شدند و رسول و صحابه از بيمارانى كه در آنجا بودند، تفقد به
عمل مى آوردند)).(161)
در مباحث آينده در آنجا كه از درمان مرد به وسيله زن بحث مى كنيم ، ان شاءاللّه به خيمه
((رفيده )) يا ((كعيبة بنت سعيد)) كه در مسجد پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بر پا بود
و در آن به مداواى مجروحان مى پرداخت ، اشاره خواهيم كرد .
و از آنچه ذكر گشت ، بطلان قول بعضى روشن مى شود كه گفته اند : اوّلين
بيمارستان اسلامى ، بيمارستان ((وليد بن عبدالملك )) بود.(162) البته شايد
((وليد)) نخستين كسى بود كه به دليل مناسب بودن وضع اقتصادى در زمانش ، به
توسعه بيمارستانها اقدام ورزيد .
جريمه اموى !
((ابن قتيبه )) مى گويد : ((ابوالحسن گفته است : روزى سليمان بن عبدالملك در ميان راه
مكه به عده اى جذامى برخورد و دستور داد تا آنان را آتش بزنند! و گفت : اگر خداوند
خير اين قوم را مى خواست ، آنان را به چنين مرضى مبتلا نمى كرد)).(163) به راستى
كه اين جريمه اى است بس سخت و غير عادلانه كه بر پيشانى هر انسان آزاده اى عرق درد
و شرم مى نشاند . و شكى نيست كه اعمال و افعال حكام جائر اسلام و شجره ملعونه مذكور
در قرآن ، بسيار نزديك به اعمال و افعال كسانى چون فراعنه مصر است . در حالى كه
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) و ائمه اطهار : مردم را چنين امر مى فرمودند كه به
چنين كسانى (جذامى ) به صورتى بنگرند كه موجب ناراحتى آنان نشود . و على (عليه
السلام ) در عهدنامه مالك اشتر مى نويسد كه او بايد به امور دردمندان و ناتوانان
رسيدگى كند و مواجب و رزق و روزى شان را متكفل شود چه آنان كه نزديكند و چه آنان كه
در نقاط دور دست مى باشند.(164)
بيمارستانها در قرن اوّل و دوّم هجرى
1 - ((وليد بن عبدالملك )) به سال 88 هجرى بيمارستانى در دمشق ساخت و اطبايى را در
آن به خدمت گرفت و برايشان مقررى تعيين نمود. وى دستور داد جذاميان را قرنطينه كنند
و براى آنان و نيز نابينايان مقررى تعيين كرد.(165)
2 - در زمان ((رشيد)) تيمارستان وجود داشته است .(166) و معلوم نيست كه پيش از وى
نيز تيمارستانى وجود داشته است و يا همو بوده كه به تأ سيس آن اقدام نموده است ؟
بنابراين سخن ((جرجى زيدان )) كه مى گويد : ((منصور)) يا كسى كه پس از وى آمد،
اقدام به تأ سيس تيمارستان نمود،(167) سخنى نادرست است .
3 - سپس ، ((رشيد)) بيمارستان بغداد را تأ سيس كرد و زمانى كه مى خواست آن را افتتاح
كند، ((بختيشوع )) را از جندى شاپور فراخواند. وى در آنجا رئيس بيمارستان بود. بدو
پيشنهاد كرد تا اين وظيفه مهم را بر عهده گيرد، ولى او با
كمال شگفتى از قبول آن سرباز زد و به اشاره چنين گفت كه براى اين امر، كسى ديگر
را برگزيند و او نيز چنين كرد.(168)
بعضى بر اين باورند كه اين بيمارستان را نخستين بيمارستان بدانند، البته اگر
بيمارستانى را كه عبدالملك بنا نمود اوّلين بيمارستان ندانيم .(169)
4 - ((برمكيان )) بيمارستانى به نام خود تأ سيس كردند كه ((ابن دهن هندى )) متولى آن
بود.(170)
5 - ((طاهر بن حسين )) خطاب به فرزندش ، ((عبداللّه )) مى نويسد : ((براى بيماران
مسلمان ، خانه اى بنا كن تا در آن محفوظ باشند و كسانى را برايشان به خدمت گمار كه
به امورشان برسند و پزشكانى كه به درمان دردهايشان بپردازند)).(171)
6 - در بغداد، بيمارستانى بوده است مخصوص ديوانگان . اين
محل ، همان ((دير هرقل )) قديم بوده است .(172)
بيمارستانها در قرن سوم و پس از آن
بعضى مى گويند : ((سپس يك قرن به تمام و
كمال گذشت و كسى تا آن وقت نشنيد كه دوباره مؤ سسه اى اين چنين در پايتخت - بغداد -
ساخته شود. اين قرن ، همان وقتى است كه پزشكان معروف بيمارستانهاى جندى شاپور
به قصر خليفه خوانده شدند. و شايد سبب ، توجهى باشد كه به ((سامرا))
مبذول گشت ؛ شهرى كه در نظر خلفا، پس از پايتخت ، مقام دوّم را كسب كرد)).(173)
به هر حال ، مسلمانان قرن سوم ، توجه فراوانى به ساخت بيمارستانهاى بسيار در
مناطق مختلف مبذول مى داشتند. به عنوان نمونه مى توان از موارد
ذيل نام برد:
1 - بيمارستان ساخته شده به وسيله ((احمد بن طولون )) در مصر به
سال 259 يا 261 هجرى كه پيش از اين سخن درباره اش رفت .
2 - پيش از به پايان رسيدن قرن سوم ، در مكه و مدينه ، بيمارستانهايى ساخته
شد.(174)
3 - سپس ((بدر مولى المعتضد)) در بغداد بيمارستانى بنا نمود.(175)
4 - در سال 302 هجرى ، وزير، على بن عيسى ، بيمارستانى ديگر بنا نمود كه ((سعيد
بن يعقوب دمشقى )) رياستش را همراه با بيمارستانهاى بغداد، مكه و مدينه برعهده
گرفت .(176)
5 - در سال 306 هجرى ((سنان بن ثابت )) بيمارستان ((السيدة )) را تأ سيس كرد و
((مقتدر))، بيمارستانى ديگر بنا نمود.(177) و گويند كه همين ((سنان ))، پنج
بيمارستان را در سال 304 هجرى سرپرستى مى كرده است .(178)
6 - در سال 313 هجرى ((ابن الفرات ))، دشمن سياسى ((على بن عيسى )) بيمارستانى
ساخت و رياستش را به ((ثابت بن سنان )) واگذار كرد.(179)
7 - سپس ((امير الا مراى تركى ، ابوالحسن ))، پيش از مرگش به
سال 329 هجرى بيمارستانى تأ سيس نمود و رياستش را به دست ((سنان بن ثابت ))
سپرد.(180)
8 - در سال 355 هجرى ((معزّالدوله ))، بيمارستانى در بغداد تأ سيس كرد.(181)
9 - ((عضدالدوله )) در سال 368 هجرى بيمارستان مشهور بغداد را بنا نمود. در اين
بيمارستان ، 24 پزشك خدمت مى كردند كه داراى تخصصهاى مختلف بودند. رياست
بيمارستان را به ترتيب ، بيش از 24 پزشك بر عهده گرفتند.(182)
جهانگرد اندلسى ، ((ابن جبير)) از اين بيمارستان به
سال 580 هجرى در بغداد ديدار كرده است . بيمارستان مذكور، همچنان به فعاليت مى
پرداخته و در زمان يورش مغولان به سال 656 هجرى نيز خراب نشده است .(183) سپس
بيمارستانهاى بسيارى در شهرها و مناطق مختلف ساخته شد ...
* * *
بخش دوّم : اخلاق پزشكى در اسلام
فصل اوّل : مسؤ وليت پزشكى
احكام اسلام
بى ترديد خداوند متعال آفريننده همه چيز است ، اوست كه دانا و ناظر بر هرآنچه در
جهان است . به بندگانش دانا و بصير است ، فرموده : ((مالكيت (و حاكميت ) آسمانها و زمين
از آن اوست ؛ زنده مى كند و مى ميراند و او بر هر چيز تواناست ،
اوّل و آخر و پيدا و پنهان آن است و او بر هر چيز داناست ، او كسى است كه آسمانها و زمين
را در شش روز [شش دوران ] آفريد، سپس بر تخت قدرت قرار گرفت (و به تدبير
جهان پرداخت )؛ آنچه را در زمين فرو مى رود مى داند و آنچه را كه از آن خارج مى شود
و آنچه از آسمان نازل مى گردد و آنچه به آسمان بالامى رود و هر جا باشيد او با
شماست و خداوند نسبت به آنچه انجام مى دهيد بيناست )).(184) كه در اين رابطه آيه
هاى بسيارى نازل شده است .
خداوند متعال نسبت به بندگانش بخشنده و آمرزنده است و خير و صلاح و سعادت آنان را
مى خواهد، خداوند متعال فرموده است : ((او كسى است كه آيات روشنى بر بنده اش [محمَّد]
نازل مى كند تا شما را از تاريكيها به سوى نور ببرد و خداوند نسبت به شما مهربان و
رحيم است )).(185)
و در سوره اى ديگر فرموده است : ((به نام خداوند بخشنده بخشايشگر، ستايش
مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است (خداوندى كه بخشنده و بخشايشگر
است ) و رحمت عام و خاصش همگان را فرا گرفته ))(186) كه در اين مورد نيز آيه هاى
بسيارى نازل شده است .
اگر خداوند متعال احكامى را كه امور معاش و معاد (از جمله احكام قصاص ) را براى
بندگانش تشريح كرده است ، به وسيله اين احكام سعادت و
كمال و حفظ آنان را از لغزش يا سقوط در دره هاى سركشى و گمراهى و ضلالت ، مى
خواهد، همانطورى كه اوّلين آيه از سوره حديد به اين مطلب اشاره كرده است .
هنگامى كه از امام باقر (عليه السلام ) در رابطه با علت تحريم ميته ، خمر، گوشت
خوك و خون سؤ ال شد، امام در جواب فرمودند: ((خداوند
متعال آنها را بر بندگانش حرام نكرده است بلكه ماوراى آنها را نيز از رغبات
حلال كرده است و پرهيزى از آنچه حرام كرده است نيست ، ولى او خلق را آفريد و به آنان
آنچه بدنهايشان انجام مى دهند و آنچه به صلاح آنان است ، آموخت و آن را بر بندگانش
حلال كرد و آن را مباح دانست و آنچه به زيانشان هست نيز آموخت و آنان را از انجام آن
برحذر داشت ، سپس آن را بر كسى كه ناچار و بدنش جز با آن نمى تواند دوام بياورد،
حلال كرد)).(187)
از امام رضا (عليه السلام ) روايت شده است كه فرموده اند : ((آنچه خداوند
حلال كرده است صلاح و بقاى بندگان در آن است و به آن نيازمندند، و چيزهايى را
يافتيم كه حرام هستند و بندگان از آنها بى نيازند گرچه در آنها فايده اى است )) .
حرّ عاملى فرموده : ((احاديثى كه در اين رابطه اند، بسيارند)).(188)
خداوند متعال ، اسلام را نعمتى دانست كه او بر بندگانش
نازل كرده است و اين نعمت را با قرار دادن على (عليه السلام ) امام و رهبرى بر مسلمانان
در روز غدير كامل كرده است ؛ چنانچه در آيه سوم از سوره مائده فرموده است : ((امروز،
دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان
) شما پذيرفتم )).
حق تشريع از آن كيست ؟
اگر خداوند متعال تنها آفريننده و صاحب اين جهان و انسان است و آگاه و دانا بر تمام
روابطى كه در آن هست و دانا بر آنچه به صلاح يا به زيان آنان باشد، پس تنها
اوست كه اختيار تام در وضع قانون و تشريع دارد و تنها اوست كه سعادت و
كمال انسان را تضمين مى كند و بر تمام حالتها و رفتارهاى انسان واقف است .
هر كس ديگرى ، جز خداوند سبحان و متعال متصدى اين امور گردد (كه چيز
قابل ذكرى از اين جهان و انسان نمى داند)، بيرون از جاده انصاف و مناسبات يا مقتضيات
عقلى و فطرى خواهد بود. بلكه ظالم و متجاوز است و نمى تواند نظام
كامل و شاملى را وضع كند كه با رفتار و كردار انسان مطابقت داشته باشد؛ البته اگر
نگوييم كه او در بيشتر موارد آنچه به ظلم و شقاوت انسان يا نابودى و هلاكت او مى
انجامد، وضع خواهدكرد.
در اين مورد مثالى ذكر مى كنيم : اگر شخصى وسيله اى را در
كمال دقت و پيچيدگى بسازد كه نسبت به اطرافش تأ ثيرات مختلفى از خود نشان
بدهد، آيا كسى كه از حقيقت تركيب اين وسيله اطلاعى ندارد، حق منع سازنده اش را در
استفاده از آن دارد؟ و يا حق دارد نظم و قانونى ايجاد كند كه سلامت و دوام آن را با تمام
جزئيات و ويژگيهايش حفظ نمايد؟! و در نتيجه اين انسان ناآگاه به آن وسيله يا به
برخى از اجزايش خود را قانون گذار بشمار آورد؟ آيا كسى او را به خاطر انجام اين كار
ستايش مى كند؟ يا او را ملامت يا سرزنش خواهد كرد؟ آيا ممكن نيست كه از هر
عاقل يا منصفى درخواست شود تا او را از اين كار باز دارند و به علت خسارتها و
كمبودهايى كه از سركشى اش بروز مى كند جريمه شود، اينها علاوه بر عقاب و جزاى
برابرى است كه در انتظارش خواهد بود(189) تا موعظه اى براى خود و پندى براى
ديگران ، باشد .
نتيجه اى كه مى گيريم اين است كه خداوند متعال و سبحان حق تشريع و قانونگذارى را
بر تمام جهان و بر هر چيز دارد و تنها اوست كه بر تمام بندگانش شاهد است و احاطه
دارد .
گستردگى قوانين اسلام
قوانين الهى و تعاليم قرآنى ، علاوه بر تكامل انسان در انسانيتش و در قربش به ذات
حق تعالى و پيروزى در رضاى پروردگار، براى تحقق
كمال و سلامت و سعادت (كمال سعادت و خوشبختى ) براى انسان ، وضع شده اند .
بديهى است هر چه نظامها دقيقتر و گسترده تر باشند، سعادت و سلامت انسان نيز
كاملتر و رسيدنش به آن هدف والا، سريعتر و آسانتر خواهد بود. و براى همين ، تعاليم
و قوانين اسلامى دقيق و گسترده براى تمام كارها و
احوال و اوضاع انسان ؛ چه سياسى ، اقتصادى ، رفتارى ، نفسى و يا غيره وضع شده
اند، خلاصه هر آنچه به فرد يا جامعه تعلق داشته باشد از دايره قوانين اسلامى خارج
نيست .
هر چيزى تابع قانونى است و نظامى بر آن حاكم است كه آن نظام ، قانون را در خدمت و
سعادت و خير و صلاح انسان توجيه مى كند. بله از هر چيزى كه به انسان تعلق داشته
باشد، از خوردن و نوشيدن و ايستادن و نشستن گرفته تا راه رفتن و تارهاى صدايش
نيز غافل نشده است . بلكه قوانين پروردگار در انتخاب و ابعاد خانه اى كه انسان در آن
زندگى مى كند و لباسهايى كه مى پوشد و در رفتارهايش حتى در خواسته هاى قلبى
انسان و كارهاى پشت پرده اش نيز دخالت دارند .
اسلام هيچ قانونى را كه به جايگاه اجتماعى انسان يا به سليقه او و خواسته هايش يا
به روح و حالت نفسانيش يا به سلامت بدنى اش لطمه اى بزند، تشريع نكرده است .
براى مثال : به تعاليم اسلام كه به گرفتن ناخن انسان و آرايش مو و دستوراتى كه
به پاكيزگى و طهارت داده شده اند، اشاره مى كنيم .
مثلا: خداوند متعال از مرد كثيف متنفر است .(190)
و نيز آمده است كه : ((پاكيزگى نشانه ايمان است )).(191)
و از پيامبراسلام (صلى الله عليه و آله ) روايت شده است كه فرمودند : ((واى بر بنده
كثيف !)).(192)
خداوند بعضى از لباسهايى كه به جايگاه اجتماعى انسان لطمه اى مى زنند و باعث
خوار شدنش در چشم ديگران مى شوند، حرام كرده است .
علاوه بر اينها بسيارى از موارد و حالتهايى كه برانسان پيش مى آيد ذكر كرده است كه
غير از قانونگذارى الهى هر قانونگذار ديگرى از آنان
غافل مانده است ؛ چون قانونگذارى الهى از ساحت مقدس حق سرچشمه مى گيرد.
امام صادق (عليه السلام ) فرمودند : ((جامعه نزد ماست ، پرسيدم : جامعه چيست ؟ گفت :
صحيفه اى است كه هر حرام و حلالى در آن است و هر چيزى كه انسان نيازمند اوست حتى
ديه خراش ، سپس دستهايش را به هم زد و گفت : ابامحمَّد! رخصت مى دهيد؟ گفتم : فدايت
شوم در نزد شمايم ، پس هر چه مى خواهيد انجام بدهيد، با دست مبارك ويشگونى گرفت و
گفت : حتى ديه اين اثر)).(193)
طبيعت قوانين اسلام
در اينجا نمى خواهيم ادعا كنيم كه گستردگى قوانين اسلام بر اساس نص واضح و
صريح بر هر امر كوچك و بزرگى ، استوار است ؛ چون آن كارى است بس دشوار، ولى
كمال گستردگى دراينجا اين است كه او به انسان ، روحيّه وحالاتش نگاهى آگاهانه دارد.
ديده مى شود : اوّلاً : كارهاى ثابتش كه هيچ تغيير و تبديلى در هيچ برهه اى از زمان و
احوال در آن به وجود نمى آيد، براى آنها قوانينى ثابت و نظامهاى محدودى تعيين كرده
است . از جمله قوانين ميراث ، ازدواج و طلاق و غيره مى توان نام برد. و ممكن است در آن ،
تمام احكام ثابت در موضوعها با عنوانهاى نخستين ، طبق اصطلاح اصولى ، وارد كرد .
دوم : كارهايى كه قابل
تغيير و تبديل باشند كه ممكن نيست داراى چهارچوبى معين و ثابت باشند، پس بايد
اصول و قوانين عامى قرار دهد كه لسانشان تغييرپذير باشد.
در نتيجه اين قوانين و ضوابط ثابتند و تنها مصاديق و افراد آنها، متغير است .
ممكن است ديگر موضوعاتى كه در اصول به آنها ((عناوين ثانويه )) اطلاق مى شود در
اين محدوده وارد ساخت . اينجاست كه اسلام نسبت به فرهنگها و علومى كه به سود جامعه
اسلامى است و نسبت به امور داخلى و امنيتى كشورهاى اسلامى كه بر اثر ظرفيت هاى
گوناگون مختلف مى باشد نظرى خاص دارد. و اين امر به اسلام نيروى خاصى داده است
تا هر چيز جديدى را در بر بگيرد و گام به گام با پيشرفتهاى مدرن و پيشرفت زمان
همراه باشد . و همواره بتواند در حالتها در احوال مختلف تصميمى مناسب اتخاذ كند . و در
آينده نيز اين نيرو را خواهد داشت . و اسلام تنها قانونى است كه مى تواند، انسانى و
مدرن و جهانى و هميشگى باشد .
فقيه و غير فقيه
1 - وظيفه فقيه كشف احكام ثابت الهى براى موضوعهايش و تطبيق قواعد و كليات ثابت
بر مصداقهاى متحول و متغيرش مى باشد. پس فقيه احكام شرعى را
جعل و تشريع نمى كند، بلكه از آنها پرده بر مى دارد وقاعده را بر مواردش تطبيق مى
دهد.
2 - شكى نيست كه فطرت ، عقل و عقلا در جايى كه احتياط و
عمل به آن ممكن نباشد(194) حكم مى كنند به رجوع كردن به كسى كه قدرت بر كشف و
تطبيق دارد؛ زيرا اوست كه در اين زمينه تخصص دارد و آمادگى آن را دارد تا در آينده
مرجعى براى كسانى كه فاقد اين تجربه هستند باشد. همانطور كه شخص عادى به
پزشك يا مهندس در آنچه به آنان تعلق دارد مراجعه مى كند؛ چون او تجربه اى در اين
دو مورد به دست نياورده است .
3 - همانطور كه انسان طبق فطرت و سجيه و عقلش ، ماهرترين دكتر و متخصصان را
برتر مى داند و جز به آنان به كسى ديگر مراجعه نمى كند، مگر در مواردى كه نمى
تواند از آنان استفاده اى ببرد كه خداوند متعال براى رهنمود اين گونه افراد فرموده
است : ((اگر نمى دانيد، از آگاهان بپرسيد)).(195)
همچنين خداوند متعال در اشاره به اينكه اين امر در سرشت و ذات انسان وجود دارد، فرموده
اند: ((آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند يكسانند؟)).(196)
4 - از سوى ديگر : سرشت و ذات انسان او را در مراجعه به كسانى كه به راستگويى و
اخلاصشان از متخصصان اطمينان دارد، سوق مى دهد و هر چه ، كارى كه مى خواهد انسان آن
را به بهترين وجه و كاملترين شكل انجام دهد، مهمتر باشد، اهميت كسى كه داراى بيشترين
شرايط مناسب باشد، مهمتر است .
5 - دين و شرع ، بزرگترين مسأ له اى است كه ممكن است در پيش روى انسان باشد، چون
دستورات آن تمام موارد اجتماعى ، حياتى و فردى او را در بر مى گيرد و آينده و
سرنوشتش به آنها بستگى دارد (دنيوى و اخروى )، هر خللى يا تجاوزى كه
حاصل شود به طور مستقيم بر زندگى انسان و آينده اش تأ ثير مى گذارد .
اگر اين طور باشد - پس بر انسان است كه سعى كند تا تمام شرايط و ضمانتهايى را
كه باعث مى شود تا به آن درجات از اطمينان
كامل در باره كسى برسد كه او را رهبر و معلم و مرشدى براى خود دراين راه مى بيند - چه
از ناحيه علمى يا رفتارى يا غيره .
او جز شخص مجتهد و عادل نيست ، كسى كه نخست نفسش را از درون تزكيه كرده است و سپس
به بيرون پرداخته ؛ كسى كه ظاهرش انعكاس باطنش باشد . كسى كه والاترين و
عظيمترين مهارتهاى علمى را در اين زمينه دارا باشد. علاوه بر آنچه فقها در كتابهايشان
به آن اشاره كرده اند .
پزشكى و فقيه
اگر پزشكى يكى از موارد گسترده اى باشد كه گاهى به احكام و قوانين اسلامى به
طور مستقيم يا غير مستقيم ، راجع است ، پس طبيعى است كه دكتر يا مريض و كسانى ديگر
كه با اين موارد رابطه اى دارند، بايد پيوسته به كتابهايى كه مرد اعلم در
قانونگذارى اسلامى براى آشنايى با احكام شرعى ، نوشته است مراجعه كنند؛ چون اين
امر در بيشتر موارد بر نظرها و رفتارهايشان به طور
قابل توجهى تأ ثير مى گذارد .
پزشكى در اعتبار شرعى
پزشكى يك وظيفه اى شرعى محسوب مى شود و واجب كفايى است . همه از تركش مجازات
مى شوند و با عمل بعضى به آن ، از ديگران ساقط مى گردد كه موارد زير صحت اين
گفته را تأ ييد مى كنند :
1 - از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه فرمود: ((مردم هر سرزمينى از سه چيز
بى نياز نمى شوند كه هم در دنيا و هم در آخرت نجات دهنده آنان است ، اگر از آنها روى
برگردانند، نادانند: فقيه عالم و دانا و اميرى نيكوكار و اطاعت شونده و طبيبى بينا و
مطمئن )).(197)
2 - از ابى عبداللّه (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود : ((حضرت مسيح (عليه
السلام ) فرموده است : كسى كه مداواى شخص زخمى را ترك كند بناچار شريك زخم
زننده است و چون زخم زننده خواستار فساد مجروح شد، كسى كه از درمان او دورى كند
خوبى او را نمى خواهد پس اگر خوبى او را نمى خواهد به ناچار خواستار فسادش شده
است )).(198)
علاوه بر اينها اسلام ، مؤ منين را برادر يكديگر مى داند و بايد در امور آنان اهتمام ورزيد
و نيازشان را برآورد و به آنان غذا رساند و اين كه دست همديگر را در موارد بلا
بگيرند و مؤ من برادرش را سود برساند و از دلتنگى اش بكاهد، علاوه بر خيلى از
چيزهاى ديگر كه گنجايش آنها در اين چند خط ممكن نيست .
موارد پزشكى در هر حالت نمى تواند از اين قاعده مستثنا باشد. اگر نگوييم كه از
والاترين و كاملترين مصداقها در بسيارى از موارد بالا مى باشد.
اهميت پزشكى در اسلام
علاوه بر اينكه پزشكى مسؤ وليتى دينى است كه به حد وجوب كفايى مى رسد، كافى
است بگوييم اهميت دادن اسلام به اين علم تا آن حد است كه آن را با علم اديان (وغيره از
علوم همانطور كه در متنها آمده )، مقايسه كرده است . و اين دو علم تنها علمهايى هستند كه مى
بايست به آنها توجه خاصى كرد و براى رسيدن به آنها بايد سعى و تلاش كرد. از
امير مؤ منان على (عليه السلام ) روايت شده است كه فرموده اند : ((علم دو نوع است : علم
اديان و علم ابدان )).(199)
همچنين از آن حضرت روايت شده است كه : ((علم سه نوع است ؛ فقه براى اديان ، پزشكى
براى ابدان و نحو براى زبانها مى باشد)).(200)
و درعبارت كراجكى درجواهرش آمده است : ((علوم چهار نوعند: فقه براى اديان ، پزشكى
براى ابدان ، نحو براى زبانها و علم نجوم براى شناخت زمانها مى باشد)).(201)
وظيفه پزشك
علاوه بر اينكه پزشكى يك مسؤ وليت دينى است ، يك ضرورت اجتماعى و انسانى و
رسالت اخلاقى و مسؤ وليت عقلى نيز مى باشد؛ چون :
1 - ضرورتى است انسانى و اجتماعى ؛ زيرا برانسان واجب است تا در پيشبرد روند
انسانى به سوى تحقق اهداف و بينشهايش و آرزوى رسيدن به سعادت و خوشبختى ،
سعى و تلاش كند تا به بالاترين درجات كمال انسانى برسد كه با رسيدن به آنجا
عوامل و نشانه هاى بدبختى و خستگى از بين خواهد رفت .
2 - مسؤ وليتى عقلى است كه به ناچار بايد باشد تا انسانها باقى بمانند و براى
كاهش بد بختى و بلا و دردها به آن نيازمنديم .
3 - بالا خره رسالتى است اخلاقى ؛ جاى شك و بدگمانى در آن نيست ، چون از والايى و
كمال نفسى صحبت مى كند كه نفوس ديگران را راضى كرده و به آنان آرامش و اطمينان مى
بخشد و براى همين است كه هيچ كس پزشكى را، كه از درمان مريض امتناع مى ورزد؛ نمى
بخشد. البته اگر توانايى آن را داشته باشد، يا به علت كمبود
پول مريض امتناع كند، پس تمام مردم ، آن پزشك را فاقد اخلاق والا و پاك مى دانند .
|