شهادت حسن مثلث در زندان
حسن مثلث (203) برادر عبدالله محض فرزند حسن بن امام مجتبى (ع ) كه مادرش فاطمه
دختر امام حسين (ع ) بود، از مردان الهى و آگاه و پرهيزكار در دودمان امام حسن مجتبى است .
از مردان بزرگ و با شهامتى كه تاريخ آفريد و با فداكارى هاى خود بطور عجيبى
پرچم مخالفت با حكومت ستمگرانه بنى عباس برافراشت ، حسين است كه او را به خاطر
آنكه در سرزمين فخ (206) مردانه جنگيد تا شهيد شد، ((شهيد فخ )) مى خوانند.
تا آن زمان كه دوران حكومت جلاد روزگار، هادى عباسى (برادر هارون الرشيد) فرا رسيد
در اين دوران ، آل على ، و آل حسن ، يا كشته مى شدند، يا در زندانها به سر مى بردند و
يا متوارى بودند، در اين شرائط مردان آزاده و با شهامت از دودمان پيامبر (ص ) در مدينه
اجتماع كردند و پرچم مخالفت بر ضد حكومت عباسيان را برافراشتند.
در روزگارى كه بنى اميه صداها را در سينه ها، و نفس ها را در گلوها خفه كرده بودند، و
بر روى اجساد آزادگان ، مسند خلافت خود را پهن كرده و با رژيم غضب و جنايت حكومت مى
كردند، آزاد مرد شجاع و آگاهى بنام ((كميت )) (210) بپا خاست و با شمشير زبان و
قدرت بيان ، بر ضد وضع نابسامان زمان ، پيكار كرد.
قصائد و اشعار آبدار و پر مغز كميت ، همچون پتكى بود كه بر مغز دشمن كوبيده مى
شد و چونان نورى بود كه قلبهاى مؤ منين را روشن مى ساخت ، بعضى از قصائد او در
مدح اهلبيت (ع ) و هجو دشمنان آنها، آنچنان مؤ ثر و نافذ بود كه دشمن را به آتش مى
كشاند.
حاكم ((واسط)) به نام ((ابان )) از دوستان كميت بود، او براى آزادى كميت از زندان
نقشه عجيب ذيل را طرح كرد:
شمشير زبان كميت كه چونان شراره هاى آتش بر سر و روى خلفاى بنى اميه مى ريخت و
سر تا پاى آنها را مى سوزاند، بالاخره كار خود را كرد و شربت شهادت را در كام او
ريخت .
از دانشمندان و شاعران و اديبان بزرگ و توانا و زبردست و با شهامتى كه همواره در
پيشانى تاريخ مى درخشد، و او را با شهامت ترين شاعر تاريخ در حقگوئى خوانده اند،
دعبل خزاعى است .(221)
دعبل شنيد حضرت رضا (ع ) به خراسان آمده است ، قصيده تكان دهنده و پرشور ((مدارس
آيات )) را كه به قصيده ((تائيه )) معروف است ، سرود و به قصد ((مرو)) خراسان
براى شرفيابى به حضور حضرت رضا عليه السلام عازم گرديد، وقتى كه خدمت
حضرت رسيد، عرض كرد:
امام هشتم پس از شنيدن قصيده دعبل ، به او فرمود همينجا باش كارى دارم ، سپس وارد خانه
شد، پس از چند لحظه ، خادم حضرت نزد دعبل آمد و گفت :
دعبل همچنان با عزمى ثابت ، و هدفى خلل ناپذير با شمشير بيان با دشمنان اهلبيت (ع )
پيكار مى كرد، تا هنگامى كه خبر شهادت امام هشتم (ع ) به گوشش رسيد، با اين خبر در
دنيائى از التهاب و سوز و گداز فرو رفت ، به اين مناسبت قصيده اى در مصيبت
آنحضرت و بدگوئى از دشمنان آن بزرگوار سرود كه بنام قصيده ((رائيه )) معروف
است ، ماءمون از اين قصيده اطلاع پيدا كرد، براى
دعبل امان نامه اى نوشت تا دعبل نزد ماءمون برود و آن قصيده را بخواند.
98 سال از عمر دعبل گذشت ، ولى اشعار و بيانات پرتوان او آن چنان كينه و انتقام دشمن
را بر ضد او برانگيخته بود كه همين موضوع سرانجام موجب مرگ او شد، و او را به كام
مرگ فرو برد.
از شاعران بنام و برجسته و با شهامتى كه درباره اش صاحب بن عباد (دانشمند معروف )
گفت :
از مردان آزاده و شاعران با هدف و آگاه شيعه كه با شمشير بيان از حريم حق و اهلبيت (ع
) دفاع مى نمود. و مورد توجه خاص اهلبيت (ع ) بود ((همام )) فرزند غالب بن صعصعه
تميمى مجاشعى ملقب به ابوفراس معروف به ((فرزدق )) است .
هنگامى كه سالار شهيدان امام حسين (ع ) با ياران خود از مدينه به طرف مكه مى رفت تا
از آنجا روانه كوفه شود، در راه مدينه و مكه ، در
منزل ((صفاح )) فرزدق (كه از عراق مى آمد) با امام حسين (ع ) ملاقات كرد، گفتگوى وى
با امام (ع ) درباره خروج امام حسين (ع ) و هدف از اين خروج شروع شد تا اينكه امام (ع )
فرمود:
فرزدق در بيان و بلاغت و شعر گفتن ، آنچنان بود، كه همه اديبان و شاعران زمانش را
تحت الشعاع خود ساخته بود، چنانكه نمونه هاى تاريخى بسيار در مورد تفوق او بر
ساير شعراء نقل شده است ، از جمله در كتاب ((غرر)) آمده : |