3 - وسعت قلمرو حكومت سلاطين عثمانى
پس از فتح قسطنطنيه ، كم كم حكومت آل عثمان توسعه پيدا كرد تا آنكه در زمان حكومت
سلطان سليمان خان (دهمين سلطان عثمانى ) به اوج اقتدار رسيد، به گونه اى كه در آن
عصر در همه پهنه زمين امپراطورى و حكومتى ، مقتدر و وسيعتر از امپراطورى عثمانيان نبود.
با كمال تاءسف حكومت عثمانى و ملتش از اين موقعيت بزرگى كه نصيبش شده بود و مى
توانست در پرتو آن جهان را از هر نظر تحت تسخير خود قرار دهد، استفاده نكرد، و پس از
مرگ سلطان سليمان (دهمين سلطان عثمانى ) روز به روز كشور و اقتدار عثمانى رو به
زوال و سقوط گذاشت ، تا آنكه با بروز جنگ جهانى دوم ، دولت عثمانى از اقتدار افتاد و
اروپا با پيشرفتهاى علمى و تكنيكى خود به پيش آمد و بر جهان تسلط يافت .
شكى نيست كه مذهب و اخلاق نقش مؤ ثر و سازنده و بنيادى در حفظ كيان و شخصيت سياسى
و اقتصادى و اجتماعى دارد و دين اسلام روحى است كه كالبد ملت را جان مى دهد و
تكامل مى بخشد.
بدنبال انحطاط مذهبى و اخلاقى ، آنچه را كه مذهب اسلام از آنها در مورد استفاده از علوم
مختلف و بكار بردن آن خواسته بود، ناديده گرفتند، آنها مخصوصا به مضمون اين آيه
توجه نداشتند كه :
در قرن 13 ميلادى كه قرن ترقى و عظمت تاريخ اروپا است دولت عثمانى معاصر دو
حكومت شرقى يكى مغول در افغانستان و ديگرى حكومت صفويه در ايران بود.
مردم و شخصيتهاى كوفه در حقيقت آماده آن بودند كه حسين (ع ) را با آغوشى باز
بپذيرند و زير پرچم او، با هر گونه بيعدالتى و تباهى مبارزه نمايند و خود را از
حكومت سياه بنى اميه نجات بخشند.
از مردان بزرگ و با شهامتى كه حقيقت اسلام چون روحى در كالبدش قرار داشت و خون
پيامبر (ص ) و على (ع ) در رگهايش جارى بود و در راه هدف هيچگاه از پاى ننشست
((عمرو بن حمق خزاعى )) است (145) درباره شخصيت ((عمرو)) بسيار سخن گفته
شده است ، ما در اينجا نخست به ذكر چند نمونه كه نمودار عظمت معنوى او است مى پردازيم
و سپس فداكاريهاى او را در راه امر بمعروف و نهى از منكر خاطرنشان مى نمائيم :
پس از آنكه على (ع ) شهيد شد، و معاويه بر همه جا تسلط يافت عمرو بن حمق همچنان
شيفته و شيداى على و مرام على (ع ) بود و در پشتيبانى و حمايت از
آل محمد (ص ) و امر به معروف و نهى از منكر، از سرزنش هيچ سرزنش كننده اى نمى
هراسيد و چون كوهى عظيم ، استوار بود و در برابر منكرات و بدعتها ايستادگى مى كرد.
زياد كه بر اثر ناراحتى شديد، به خود مى پيچيد راه چاره اى مى جست ، در اين ميان
((عمارة بن عقبه )) يكى از چاپلوسان آن دستگاه بود گفت من درباره دستگيرى
((عمرو)) نظرى دارم كه اگر آن را بكار برى ، مى توان بر ((عمرو)) دست يابى ، و
آن اينكه :
زياد بيدرنگ فرياد زد بطورى كه صدايش محوطه قصر را پر كرده عمرو كجا است ؟
عمرو بن حمق كه به موصل گريخته بود، به دستور حاكم
موصل ((عبدالرحمان بن عثمان )) خواهرزاده معاويه ، دستگير شد، او جانكاه ترين شكنجه
ها را بر ((عمرو)) وارد آورد.
معاويه كه لحظه اى از ياد ((عمرو)) اين مرد آزاده و شجاع بيرون نمى رفت ، پس از
دريافت پيامهاى پى درپى درباره پايمردى عمرو، نامه شديدى براى حاكم
موصل فرستاد.
از بدن خون آلود ((عمرو)) در ميان خاك و خون مى گذريم و سرى به زندان تاريك و
پرشكنجه معاويه مى زنيم و از همسر باوفاى عمرو بن حمق خبرى مى گيريم .
از مردان آگاه و پارسا و با شهامتى كه ستمها و مفاسد زمانش او را رنج مى داد و خون
پيامبر بزرگ اسلام و اميرمؤ منان در رگهاى قلبش مى جوشيد و مردانه براى مبارزه با
ستمگرى ها و تباهى ها نهضت كرد ((زيد)) فرزند امام سجاد (ع ) است .(151)
هشام دهمين خليفه اموى ، پس از مرگ برادرش يزيد بن عبدالملك بر مسند خلافت نشست ، او
آنچنان سرمست غرور بود، تا آنجا كه راه داشت ، از اين مقام براى منافع مادى خود استفاده
كرد، در نزديك شام محلى را بنام رصافه شام ، با باغها و تالارها درست كرده بود، و
به عنوان محلى ييلاقى شخصى از آن استفاده مى كرد، آنچنان
تجمل پرست بود كه در سفر حج تنها لباسهاى او را دهها شتر
حمل مى كردند. (155)
مردم از بيعدالتيهاى هشام ، رنج مى بردند، ولى اين را بخوبى درك كرده بودند كه
اعتراض بهشام مساوى با مرگ است ، ترس و هراس از جلادان هشام مردم را فرا گرفته
بود. |