شرح راه هاى ورود شيطان به دل
لازم است بدانى كه قلب همانند دژى است و شيطان دشمنى است كه قصد ورود به اين دژ و
تسلط بر آن را دارد و هيچ كس نمى تواند دژ را از (ورود) دشمن نگاه دارد مگر آن كه از
درهاى دژ و راه هاى ورودى و رخنه هايش پاسدارى كند تا دشمن وارد نشود و تنها كسى
توان اين كار را دارد كه درهاى دژ را بشناسد. نگاهدارى
دل از تبهكارى شيطان واجب است و بر هر بنده مكلفى لازم و مقدمه واجب است و دفع شيطان
كه واجب است ممكن نيست مگر با شناخت راه هاى ورود آن (مقدمه واجب ). بنابراين شناخت راه
هاى ورود شيطان نيز واجب مى شود و راه هاى ورود شيطان و درهاى آن صفات بنده است كه
متعددند ولى ما به درهاى مهم آن اشاره مى كنيم آن راه هاى ورودى حكم دروازه هايى را دارد
كه اگر لشكريان فراوان شيطان بخواهند وارد شوند گنجايش آنها را دارد.
يكى از آن درهاى بزرگ حرص و حسد است . پس هرگاه بنده به چيزى حريص باشد
حرص او را كر و كور مى كند. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((اگر چيزى را
دوست بدارى تو را كر و كور مى كند)). (140) نور بصيرت همان است كه راه هاى
ورود شيطان را مى شناسد، و چون پرده حرص يا حسد آن را بپوشاند نمى بيند و شيطان
فرصت پيدا مى كند و در نظر شخص حريص تمام كارهايى كه او را به خواسته اش مى
رساند نيكو جلوه مى دهد، اگر چه زشت و ناپسند باشند، روايت شده كه وقتى نوح عليه
السّلام بر روى دريا حركت مى كرد و در كشتى از هر جاندارى دو جفت برد، چنان كه از
طرف خدا ماءمور شده بود در كشتى پيرمردى را ديد كه او را نمى شناخت . پس به او گفت
: چه چيز انگيزه ورودت شد؟ گفت وارد شدم كه دلهاى يارانت را در اختيار گيرم تا
دلهايشان با من و بدنهايشان با تو باشد، نوح عليه السّلام گفت : اى دشمن خدا از
كشتى بيرون شو كه تو رانده درگاه خدايى ، ابليس به او گفت : پنج چيز است كه مردم
به سبب آن هلاك شده اند سه چيز را برايت مى گويم ولى دو تا را نمى گويم . خدا به
نوح عليه السّلام وحى كرد كه آن سه نيازى ندارى به او دستور بده آن دو را برايت
بگويد. نوح به شيطان گفت : آن دو چيست ؟ ((گفت : دو چيزى است كه در مورد آن دو مرا
دروغگو نخوانى و با من مخالفت نكنى . مردم را حرص و حسد هلاك ساخته است من به وسيله
حسد لعنت شدم و شيطانى رانده شدم . امّا حرص ، تمام (نعمتهاى ) بهشت بر آدم مباح شد و
من به وسيله حرص وى به حاجتم رسيدم (و او را گمراه كردم ). (141)
يكى از درهاى مهم ورود شيطان ، خشم و شهوت است : خشم
عقل را تضعيف مى كند و هرگاه لشكر عقل ضعيف شد، لشكر شيطان حمله مى كند، و هر زمان
كه انسان خشمگين شود شيطان با او بازى مى كند چنان كه كودك با توپ بازى مى كند.
روايت شده كه ابليس موسى عليه السّلام را ملاقات كرد و گفت : ((اى موسى تو كسى
هستى كه خدا تو را به رسالت خويش برگزيده و با تو سخن گفته است ، و من
آفريده خدايم ، گناه كرده ام و مى خواهم توبه كنم . در پيشگاه پروردگار از من شفاعت
كن كه توبه ام را بپذيرد. موسى گفت : آرى چنين خواهم كرد موسى خداى را خواند.
خداوند فرمود: موسى حاجتت را برآوردم به شيطان دستور بده به قبر آدم سجده كند.
موسى عليه السّلام ابليس را ديد و به او گفت : ماءمور شدى به قبر آدم سجده كنى تا
خدا توبه ات را بپذيرد. پس تكبر كرد و به خشم آمد، و گفت : در
حال زنده بودن به آدم سجده نكردم ، حال كه مرده است سجده كنم ؟ آنگاه به موسى گفت :
اى موسى در برابر اين شفاعتى كه از من در پيشگاه پروردگار كردى حقى بر من دارى .
در سه مورد از من غافل مشو تا هلاك نشوى : 1-در هنگام خشم زيرا روح من در
دل تو و چشمم در چشم توست و همچنين خون در بدنت جريان دارم 2-هنگامى كه با لشكر
(دشمن ) برخورد مى كنى از من غفلت نكن زيرا من در آن وقت نزد آدميزاده مى آيم و او را به
ياد فرزندان و عيال و خاندانش مى اندازم تا به دشمن پشت كند (جهاد را ترك كند) 3-از
همنشينى با زن نامحرم بپرهيز، زيرا من پيك او در نزد تواءم و پيك تو در نزد او))
(142) شيطان در اين گفتار به شهوت ، خشم و حرص اشاره كرده است زيرا فرار از
جنگ بر اثر حرص دنياست و منشاء سرپيچى كردن از سجده بر آدم حسد بود كه از
بزرگترين راه هاى ورود شيطان است . يكى از پيامبران صلّى اللّه عليه و آله به شيطان
گفت : به وسيله چه گناهى بر آدميزاده غالب مى شوى ؟ گفت : در موقع خشم و خواسته
هاى نفسانى او را مى گيرم .
شيطان بر راهبى آشكار شد. راهب به او گفت : كدام خوى آدميزاده بيشتر به تو كمك كند؟
گفت : تندى و خشونت ، زيرا بنده هرگاه تند شود او را زير و رو مى كنم ، چنان كه
كودكان توپ را زير و رو مى كنند. گفته شده كه شيطان مى گويد: چگونه آدميزاده مرا
مغلوب سازد؟ در حالى كه هرگاه خشنود باشد مى آيم و در قلبش جا مى گيرم ، و هرگاه
خشمگين شود به درون سر او مى پرم .
ديگر از راه هاى مهم ورود شيطان علاقه به آراستگى لباس و اثاث و خانه است . شيطان
هرگاه اين علاقه را در دل آدمى ببيند در آن تخم مى گذارد و جوجه مى كند. پس همواره
شيطان او را به آباد كردن خانه و تزيين سقف و ديوارها و توسعه بناهاى آن فرا مى
خواند و نيز به آراستگى لباس و مركبها دعوت مى كند و در
طول عمرش او را به فرمان خويش در مى آورد و هرگاه او را به اين امور گرفتار ساخت
ديگر نيازى ندارد كه نزد او برگردد، زيرا يكى از اين دلبستگيها او را به دلبستگى
ديگر فرا مى خواند و همچنان ادامه مى يابد تا اجلش برسد و بميرد در حالى كه در راه
شيطان و پيرو او مى باشد. از اين روست كه بيم مى رود فرجام كار آدمى به كفر انجامد.
از بدفرجامى به خدا پناه مى بريم .
ديگر از درهاى مهم ورود شيطان سير شدن از غذاست ، اگر چه
حلال و پاك باشد. سيرى شهوت را كه اسلحه شيطان است تقويت مى كند. روايت شده كه
ابليس بر يحيى عليه السّلام ظاهر شد يحيى عليه السّلام ديد كه همه نوع
قفل به همراه دارد، لذا به شيطان گفت : اى ابليس اين قفلها چيست ؟ گفت : اينها
شهوتهاست كه آدمى زاده را به آن گرفتار مى كنم . گفت : براى من هم قفلى هست ؟ گفت :
بسا باشد كه از غذا سير شوى پس تو را نسبت به نماز و ياد خدا سنگين و (بى
ميل ) مى سازم . يحيى گفت : آيا قفل ديگرى هم هست ؟ شيطان گفت نه . يحيى گفت : خدا را
بر خود گواه مى گيرم كه هرگز شكمم را پر از غذا نكنم . ابليس گفت : من نيز خدا را
شاهد مى گيرم كه هرگز مسلمانى را نصيحت نكنم .(143)
ديگر از راه هاى مهم ورود شيطان طمع داشتن از مردم است . پس هرگاه طمع بر
دل غالب آيد پيوسته شيطان او را وا مى دارد كه نسبت به شخص مورد طمع خود نمايشها
و حيله گريها كند تا شخص مورد طمع معبود او شود و پيوسته به فكر جلب دوستى
اوست و از هر درى وارد مى شود تا به هدف خود برسد و كمترين حالات او ثناگويى
شخص مورد طمع است به صفاتى كه در او نيست لذا، با وى چاپلوسى كرده تا آن جا كه
نسبت به او امر به معروف و نهى از منكر نكند.
صفوان بن سليم روايت كرده كه ابليس براى عبداللّه بن حنظله مجسم شد و گفت : اى
پسر حنظله مطلبى را كه به تو مى آموزم حفظ كن او گفت : مرا بدان نيازى نباشد.
شيطان گفت : بينديش اگر سخنى كه مى گويم خير بود بپذير و اگر شرّ بود نپذير.
اى پسر حنظله جز خدا از هيچ كس چيزى مخواه و بينديش كه در
حال خشم چه حالى دارى .
ديگر از درهاى مهم ورود شيطان شتاب و پايدار نبودن در كارهاست ، پيامبر خدا صلّى اللّه
عليه و آله فرمود: ((شتاب كار شيطان است و درنگ كار خداست )) (144) خداى
متعال فرموده : (( خلق الانسان من عجل . )) (145) و فرمود: (( و كان الانسان عجولا
)) (146) و به پيامبرش صلّى اللّه عليه و آله فرمود: (( و لا
تعجل بالقرآن من قبل ان يقضى اليك وحيه . )) (147) اين نهى از شتاب براى آن
است كه كارها را بايد پس از بينش و شناخت انجام داد و بينش نياز به فرصت و
تاءمل دارد و شتاب مانع از آن مى شود. بنابراين در هنگام عجله شيطان از جايى كه معلوم
نمى شود شرّ خود را ترويج مى كند. روايت شده كه چون عيسى عليه السّلام متولد شد
شياطين نزد ابليس آمدند و گفتند: سرهاى بتها به زير افكنده شده ابليس گفت : اين
پديده اى است كه در جاى شما پديد آمده پس پريد و مشرق و مغرب را دور زد و چيزى
نيافت . آنگاه ديد كه عيسى عليه السّلام متولد شده است ، و فرشتگان پيرامون او را
گرفته اند. پس به سوى شياطين برگشت و گفت : شب گذشته پيامبرى متولد شده است
. هرگز هيچ زنى حامله نشده و وضع حمل نكرده مگر اين كه من حاضر بوده ام جز اين زن و
كودك . پس از امشب به بعد از پرستيده شدن بتها نوميد شويد ولى به آدميزادگان از راه
عجله و سبكى درآييد.
ديگر از درهاى مهم ورود شيطان سكه هاى نقره و طلا و ديگر انواع ثروتهاست كه
عبارتند از متاع بى ارزش دنيا و لوازم زندگى ، چهارپايان ، زمينهاى زراعتى ، و هر چه
زايد بر نياز و مقدار روزى باشد محل استقرار شيطان است . زيرا كسى كه خوراكش
همراهش باشد دل آسوده است . پس اگر مثلا در راه صد دينار بيابد از دلش صد خواسته
برانگيزد كه هر خواسته اى نياز به صد دينار دارد. و تنها صد دينار (پيدا شده ) او را
كفايت نمى كند بلكه به نهصد دينار ديگر نياز دارد، در حالى كه پيش از داشتن صد
دينار بى نياز بود و اكنون كه صد دينار پيدا كرده خود را بى نياز مى پندارد در حالى
كه به نهصد دينار ديگر محتاج است تا با آن خانه اى بخرد و تعميرش كند و كنيزى
بخرد و لوازم منزل و لباسهاى گرانبها تهيه كند و تمام اينها چيز ديگرى مى طلبد كه
در خور آن است و براى آن پايانى نيست . پس در هاويه اى مى افتد كه آخر آن ژرفاى
دوزخ است و جز آن پايانى ندارد.
ثابت گويد: چون پيامبر صلّى اللّه عليه و آله برانگيخته شد ابليس به شيطانهايش
گفت : حادثه اى روى داده است بنگريد چيست ؟ پس برفتند سپس آمدند و گفتند: نمى دانيم
. ابليس گفت : من آن خبر را برايتان مى آورم پس رفت و آمد و گفت : محمّد صلّى اللّه عليه
و آله برانگيخته شده است . پس شياطين خود را نزد اصحاب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله
مى فرستاد و آنها نااميد بر مى گشتند و مى گفتند: هرگز گروهى را مانند اينان نديده
ايم به آنها برخورد مى كنيم پس براى نماز به پا مى خيزند و اثر برخورد ما را محو
مى كند ابليس گفت : به آنان مهلت دهيد باشد كه در زندگى دنيا وسعت يابند آنجاست
كه شما در مورد آنها به حاجت خود خواهيد رسيد.(148)
روايت شده كه عيسى عليه السّلام سنگى را متكاى خويش قرار داد. پس ابليس بر او
گذشت و گفت : اى عيسى به دنيا مايل شدى سنگ را از زير سرش برداشت و به دو
افكند، و گفت : اين سنگ با دنيا از آن تو باشد در حقيقت كسى كه مالك سنگى شود تا در
هنگام خفتن متكاى خود قرار دهد مالك چيزى در دنيا شده كه ممكن است با آن شيطان بر او
چيره شود، زيرا كسى كه مثلا در شب براى نماز بر مى خيزد هرگاه در نزديكش سنگى
باشد كه آن را متكاى خويش قرار دهد شيطان ممكن است همواره او را به خوابيدن و متكا
ساختن آن سنگ فرا بخواند و اگر همان سنگ نباشد استراحت و رغبت به خواب به دلش
خطور نمى كند. اين است نتيجه داشتن يك سنگ پس چگونه باشد
حال كسى كه مخدّه هاى گسترده و فرشهاى پهن شده و تفريحگاه هاى پاكيزه دارد. پس چه
وقت براى عبادت خدا به نشاط مى آيد.
ديگر از راه هاى مهم ورود شيطان بخل و ترس از تهيدستى است ، زيرا همين
بخل و ترس است كه مانع بخشيدن و صدقه دادن مى شود و آدمى را به اندوختن و ذخيره
ساختن و عذاب دردناك كه به مال اندوزان وعده داده شده فرا مى خواند. چنان كه قرآن
فرموده است ، خثيمة بن عبدالرحمن گويد: شيطان مى گويد: در مورد هر چيزى آدميزاده بر
من چيره شود امّا در سه مورد هرگز بر من غالب نبايد 1-او را فرمان دهم كه با حق
مال به دست آورد 2-به ناحق ببخشد 3-به حق نبخشد. گفته شده : براى شيطان اسلحه
اى بهتر از ترس از تهيدستى نيست و هرگاه آدمى پذيراى چنين ترسى شد و به كار
باطل شروع كند، و مانع از حق شود، و از روى هواى نفس سخن بگويد و به پروردگارش
بدگمان شود.
از ضررهاى بخل همواره در بازار ماندن براى جمع كردن ثروت است . زيرا بازارها
محل لانه كردن شيطان است . ابوامامه روايت كرده است كه
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((چون ابليس به زمين فرود آمد گفت :
پروردگارا مرا به زمين فرود آوردى و از درگاه خود راندى . پس برايم خانه اى قرار
بده ، فرمود: (خانه ات ) حمال ، عرض كرد: برايم مجلسى قرار بده ، فرمود: بازارها و
سر چهارراه ها، عرض كرد: خوراكى برايم مقرر بدار فرمود: آنچه بر آن نام خدا برده
نشود. گفت برايم شرابى مقرر كن ، فرمود: هر مايع مست كننده اى ، گفت برايم مؤ ذنى
تعيين كن ، فرمود: قره نى ، عرض كرد: برايم قرآنى قرار بده ، فرمود: شعر، عرض
كرد: برايم كتابى معين فرما، فرمود: عيب گرفتن ، عرض كرد: برايم سخنى قرار بده
، فرمود: دروغ ، گفت : برايم آشكار گاه هايى مقرر بدار فرمود: زنان )).(149)
ديگر از راه هاى مهم ورود، شيطان تعصب در مذاهب و خواهشهاى نفسانى و كينه نسبت به
دشمنان و كوچك شمردن آنهاست ، كه عابدان و فاسقان همه را هلاك مى كند، چرا كه
سرزنش كردن مردم و نقل عيبهايشان صفت طبيعت انسان و از صفات درندگان است و هرگاه
شيطان آن را در نظرش حق جلوه دهد و مطابق با طبيعتش باشد شيرينى آن بر دلش غلبه
كند و با تلاش بسيار سرگرم آن شود و از آن كار شادمان است و گمان كند كه در راه
دين مى كوشد در حالى كه در پيروى از شيطان تلاش مى كند.
يكى از اين گونه افراد را مى بينى كه نسبت به طرفدارى از على عليه السّلام تعصب
مى ورزد، در حالى كه از نمونه هاى زهد على عليه السّلام و سيره آن حضرت يكى آن است
كه در زمان خلافتش جامه اى مى پوشيد كه آن را به سه درهم خريده آستينهايش تا آرنج
پاره بود، و فاسق حرير پوش را مى بينى كه خود را به
اموال از حرام به دست آمده مى آرايد و نسبت به على عليه السّلام ادعاى دوستى مى كند، در
حالى كه على عليه السّلام روز قيامت نخستين دشمن اوست . كاش مى دانستم اگر كسى
فرزند عزيز كس ديگرى را كه نور چشم و حيات قلب پدر است بگيرد، او را بزند و موى
بدنش را بكند و قطعه قطعه اش كند و اين حال با پدر آن فرزند ادعاى دوستى داشته
باشد در نظر پدر چه وضعى خواهد داشت !
روشن است كه دين و شريعت در نظر على عليه السّلام از خاندان و فرزندان بلكه از
حال خودش عزيزتر است و آنها كه مرتكب گناهان مى شوند دين را از طريق ارضاى
شهوات قطعه قطعه مى كند و در نتيجه ابليس كه دشمن خدا و دوستان خداست دوستى مى
كنند. پس ببين حال آنها در روز قيامت در محضر على عليه السّلام و دوستان خداى
متعال چگونه خواهد بود. بلكه اگر پرده كنار رود و اينان بدانند چگونه نسبت به
اولياى خدا در ميان امت محمّد صلّى اللّه عليه و آله مرتكب خيانت شده اند با توجه به
كارهاى زشت خود شرم خواهند داشت كه ياد آن بزرگواران را بر زبان آورند آنگاه
شيطان در خيال آنها مى اندازد كه هر كس با دوستى على عليه السّلام بميرد آتش پيرامون
او نگردد در حالى كه هر كس ادعاى پيروى از مذهب امامى كند و به اراده او نرود، آن امام
دشمن اوست ، زيرا به او مى گويد: مذهب من عمل بود نه سخن گفتن با زبان و سخن گفتن
براى عمل كردن است نه براى ياوه گويى پس چرا در
عمل و راه و روشى كه پيمودم و به سوى خدا حركت كردم با من مخالفت كردى و به دروغ
مذهبم را ادعا كردى )).
مى گويم : از جمله رواياتى كه از طريق شيعه در اين مورد وارد شده ، روايتى است كه
كافى به اسناد خود از جابر از امام باقر عليه السّلام
نقل كرده و گويد: ((حضرت به من فرمود: اى جابر آيا كسى كه ادعاى شيعه بودن مى
كند او را بس است كه از دوستى خانواده ما دم بزند؟ به خدا شيعه ما نيست مگر كسى كه از
خدا بترسد و اطاعتش كند. اى جابر شيعيان ما شناخته نمى شوند جز با فروتنى و خشوع
و امانت و بسيارى ياد خدا و نماز و روزه و نيكى به پدر و مادر و رسيدگى به همسايگان
فقير و مستمند و وامداران و يتيمان و راستگويى و خواندن قرآن و اين كه زبان خود را از
(حرف زدن ) درباره مردم نگاه دارند مگر خوبيهايشان را بگويند و امين
فاميل خود باشند. جابر عرض كرد: اى پسر پيامبر امروز هيچ كس را با اين اوصاف نمى
شناختيم . فرمود: اى جابر به راه هاى مختلف نرو آيا براى شخص كافى است كه
بگويد على را دوست دارم و پيرو اويم ولى با اين
حال فعاليت دينى نكند، پس اگر بگويد: من پيامبر خدا را دوست دارم
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه بهتر از على عليه السّلام است . آنگاه از سيرت
پيامبر پيروى نكند و به سنت آن حضرت عمل ننمايد دوستى پيامبر هيچ نفعى به
حال او ندارد. پس از خدا بپرهيزيد و براى (نعمتهايى ) كه در پيشگاه خداست
عمل كنيد، خدا با هيچ كس خويشاوندى ندارد، محبوبترين و گرامى ترين بندگان در نزد
خدا با تقواترين و فرمانبردارترين آنهاست ، اى جابر: به خدا جز با اطاعت نتوان به
خداى متعال نزديك شد و برات آزادى از آتش در اختيار ما نيست و هيچ كس بر خدا حجت ندارد،
هر كس فرمانبردار خدا باشد دوست ماست و هركس نافرمانى خدا كند دشمن ماست و ولايت ما
جز با عمل و ورع به دست نيايد)).(150)
اين حديث را در كتاب علم از بخش عبادات و در كتاب (( اخلاق الاماميه و اداب الشريعه
)) از بخش عادات نيز نقل كرده ايم و چون بسيار مناسب اين جا بود و بيشتر مردم سخت
به آن نيازمندند دوباره آن را نقل كرديم .
كافى به اسناد خود از حنان بن سدير روايت كرده مى گويد: ((ابوالصّباح كنانى به
حضرت صادق عليه السّلام عرض كرد: به خاطر شما چه نارواييهايى از مرد مى بينيم !
امّا فرمود: مگر به خاطر من از مردم چه مى بينى ؟ گفت : هرگاه ميان من و مردى سخنى رد و
بدل مى شود به من مى گويد: جعفرى خبيث ، فرمود: شما را به من سرزنش مى كنند؟
ابوالصباح گفت : آرى ، فرمود: به خدا در ميان شما كسانى كه پيروى جعفر مى كنند
بسيار اندكند! همانا صحابه من كسى است كه ورعش بسيار باشد و براى آفريدگارش
عمل كند و به پاداش او اميدوار باشد. اينان اصحاب منند)).(151)
كلينى به اسنادش از موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: ((از پدرم
بسيار مى شنيدم كه مى فرمود: از شيعيان ما نيست كسى كه در پارسايى و ورع به درجه
اى نرسيده باشد كه زنان پرده نشين در پشت پرده از ديندارى او سخن بگويند و از
دوستان ما نباشد كسى كه در شهرى باشد كه ده هزار مرد در آن باشند و خدا پارساتر
از او در ميان آنها آفريده باشد)).(152)
ابوحامد گويد: تعصب يكى از مهمترين راه هاى ورود شيطان است كه بيشتر مردم به وسيله
آن هلاك شده اند و منبرها در اختيار گروهى قرار گرفته است كه ترسشان از خدا كم و
بينش دينى آنان اندك و تمايلشان به دنيا قوى و حرصشان بر جلب مريد بسيار است ،
و جز با تعصب نمى توانند به مقامى برسند و پيروانى به دست آورند. پس مقام و مريد
خواهى را در سينه هايشان نيكو دانستند و مردم را از حيله هاى شيطان در آن امر باز نداشتند،
بلكه خودشان از شيطان در تنفيذ حيله هايشان نيابت كردند. پس خود هلاك شدند و
ديگران را نيز هلاك كردند. خداى متعال توبه ما و ايشان را بپذيرد. يكى از پيشينيان
گويد: به ما خبر داده اند كه ابليس گفته است گناهان را براى امت محمّد صلّى اللّه عليه
و آله بياراستم و آنان با طلب آمرزش كمرم را شكستند، پس گناهانى را در نظرشان
آراستم كه در مورد آنها استغفار نمى كنند و آن گناهان خواهشهاى نفسانى است . شيطان
ملعون راست گفته است زيرا مردم نمى دانند كه اين خواهش ها از عواملى است كه آدمى را به
گناهان مى كشاند، پس چگونه از آنها استغفار كنند؟ از بزرگترين حيله هاى شيطان اين
است كه انسان خود را به اختلافات مردم كه در مذهب و نزاعهاى خصوصى دارند سرگرم
كند. ابن مسعود گويد: گروهى در مجلسى نشستند و به ياد خدا پرداختند، شيطان آمد كه
آنها را حركت دهد و از هم جدا سازد ولى نتوانست . پس نزد رفقاى ديگرى آمد كه درباره
دنيا سخن مى گفتند و در ميان آنها اختلاف انداخت پس برخاستند و به نزاع و كشتار
يكديگر پرداختند وى اين گروه منظور شيطان نبودند در نتيجه گروهى كه سرگرم ذكر
خدا بودند به ميانجى گرى ميان آنها مشغول شدند و از آن مجلس ذكر خدا پراكنده شدند و
شيطان جز اين هدفى نداشت .
ديگر از راه هاى مهم ورود شيطان (به قلب ) اين است كه عوام و افراد كم سواد را كه از
علم بهره كافى ندارند وادار مى كند كه در ذات و صفات خدا و مطالبى كه عقلشان به آن
نمى رسد بينديشند تا بدين وسيله آنها را در
اصل دين به شك اندازد يا درباره خداى متعال گرفتار اوهامى شوند كه خدا منزه از
آنهاست و در نتيجه انسان كافر يا بدعت گذار مى شود
حال آن كه خود از اين كار شادمان است و به آنچه در انديشه اش خطور كرده مى بالد و
گمان مى كند كه شناخت و بينش همين است و اين مطالب از تيزهوشى و فزونى
عقل بر او كشف شده است ، در حالى كه نادان ترين مردم كسى است كه خود را
عاقل مى داند، و عاقل ترين مردم كسى است كه به خودش خوش گمان نباشد و به
پرسيدن از علما حريص باشد. روايت شده كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
((شيطان نزد يكى از شما مى آيد و مى گويد: تو را كه آفريده است ؟ آن شخص مى
گويد: خداى متعال ، شيطان مى گويد: پس خداى
متعال را كه آفريده است ؟ و هرگاه يكى از شما چنين انديشه اى در خود يافت بايد
بگويد به خدا و رسولش ايمان دارم ، زيرا اين اقرار شك را از بين مى برد)) (153)
بنابراين پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى چاره كردن اين وسوسه به بحث دستور
نداده است ، زيرا اين وسوسه در مردم عوام به وجود مى آيد نه دانشمندان و بر عوام
سزاوارتر است كه ايمان بياورند و به عبادتها و امور زندگى شان
مشغول شوند و علم را به علما واگذارند. شخص عامى اگر زنا يا دزدى كند به از آن
است كه راجع به علم سخن بگويد زيرا كسى كه بدون آگاهى و پختگى ، در علم مربوط
به خدا و دين خدا سخن بگويد ندانسته كافر مى شود مانند كسى كه خود را به دريا
بيفكند در حالى كه شناگر نيست . حيله هاى شيطان در مورد اعتقادات و مذهب ها بى شمار
است و هدفمان از آنچه ايراد كرديم فقط ذكر نمونه اى در اين باره بود.
ديگر از راه هاى مهم ورود شيطان (به دل ) بدگمانى به مسلمانهاست از اين رو خداى
متعال فرموده است : (( اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم . )) (154) هر كس
بر ديگرى از روى گمان به بدى حكم كند شيطان او را به غيبت وا مى دارد در نتيجه يا
هلاك شود يا در اقدام به اداى حقوق او كوتاهى كند يا در احترامش سستى نمايد يا در او
به نظر حقارت بنگرد و خود را از او بهتر بداند و تمام اين امور را هلاك كننده است . لذا
دين از اين كه انسان خود را در معرض تهمت قرار دهد منع كرده است و پيامبر صلّى اللّه
عليه و آله فرموده است : ((از مواضع تهمت بپرهيزيد)) (155) تا آنجا كه صفيه
يكى از همسران پيامبر گويد: (( پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله در مسجد معتكف بود پس
نزد او آمدم (صفيه ) و با او سخن گفتم و چون شب شد برگشتم . پيامبر برخاست و
همراهم آمد. پس دو مرد از انصار به پيامبر برخوردند و سلام كردند و گذشتند. پيامبر
آنها را صدا زد و فرمود: اين زن صفيه دخت حيّى است . عرض كردند اى
رسول خدا آيا ما به تو جز خوبى گمان ديگرى مى بريم ؟! پيامبر فرمود: شيطان
مانند خون در بدن آدمى جارى است و ترسيدم كه گمان بدى به دلتان راه يابد))
(156) پس ببين چگونه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با مهربانى ، دينشان را حفظ
كرد و چطور نسبت به امتش مهربان است و راه پرهيز از تهمت را به آنان مى آموزد تا
دانشمند پارسا كه به ديندارى مشهور است در حالات خود
سهل انگار نباشد و از روى خودپسندى بگويد: به شخصى مانند من جز گمان خوب نمى
رود زيرا تمام مردم به پارساترين و پرهيزكارترين و عالمترين افراد به يك چشم
نمى نگرد، بلكه به بعضى با ديده رضايت و به بعضى با ديده خشم و نارضايتى
مى نگرد.
(( و عين الرضا عن كل عيب كليلة
|
و لكن عين السخط تبدى المساويا ))(157)
|
از اين رو پرهيز از بدى و دورى از تهمت زدن به اشرار لازم است زيرا اشرار به تمام
مردم گمان بد مى برند پس هرگاه انسانى را ديدى كه به مردم بدگمان است و در
جستجوى عيبهاست بايد بدانى كه باطنش پليد است و همان پليدى باطنى است كه اثرش
به بيرون تراوش مى كند و ديگران را مانند خود مى بيند، زيرا مؤ من در جستجوى يافتن
راه عذر است و منافق در جستجوى عيبهاست و مؤ من درباره تمام مردم از قلبى پاك
برخوردار است . اين بود بعضى از راه هاى ورود شيطان به
دل و اگر مى خواستم تمام راه ها را بررسى كنم توانش را نداشتم به همين اندازه اكتفا
مى كنم زيرا مشت نمونه خروار است . پس هر صفت نكوهيده اى كه در انسان وجود دارد
اسلحه شيطان و يكى از راه هاى ورود شيطان (به
دل ) است .
|