751- بقره / 27: و پيوندهايى را كه خدا دستور داده برقرار سازند قطع مى كنند
و در جهان فساد مى كنند.
752- شورى / 42: ايراد و مجازات بر كسانى است كه به مردم ستم مى كنند و در
زمين به ناحق ظلم روا مى دارند.
753- اين حديث را كلينى در كافى ، ج 2، ص 327 روايت كرده و بخارى و مسلم
نظير آن را نقل كرده اند.
754- اين حديث را بخارى در (صحيح )، ج 8، ص 6 روايت كرده و مسلم در (صحيح )،
ج 8، ص 8، از جبير بن مطعم ا از پدرش نقل كرده است .
755- اين حديث را حاكم از حديث ابوموسى چنين روايت كرده است : (( ((من سعى
باالناس فهو لغير رشدة او فيه شى ء منها)). ))
756- اين حديث را ابوداوود در (سنن )، ج 2، ص 567 به سندى حسن روايت كرده است
.
757- اين دو حديث را احمد در مسند از ابوهريره روايت كرده و بخارى و مسلم نظير آن
را روايت كرده اند چنان كه در (( الجامع الصغير )) آمده است و ابن ابى الدنيا در ((
الصمت )) به عبارتى كه مصنف نقل كرده روايت كرده است چنان كه در (( المغنى ))
است .
758- اين دو حديث را احمد در مسند از ابوهريره روايت كرده و بخارى و مسلم نظير آن
را روايت كرده اند چنان كه در (( الجامع الصغير )) آمده است و ابن ابى الدنيا در ((
الصمت )) به عبارتى كه مصنف نقل كرده روايت كرده است چنان كه در (( المغنى ))
است .
759- عراقى گويد: براى اين حديث ماءخذى نيافتم .
760- (( عقاب الاعمال )) باب عقاب شخص دو چهره و دو زبان .
761- (( عقاب الاعمال )) باب عقاب شخص دو چهره و دو زبان .
762- (( عقاب الاعمال )) باب عقاب شخص دو چهره و دو زبان .
763- (( عقاب الاعمال )) باب عقاب شخص دو چهره و دو زبان .
764- نظير اين حديث را ابومنصور ديلمى در (( مسند الفردوس )) از حديث
ابوهريره به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در (( المغنى )) آمده است .
765- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 8، ص 21 روايت كرده و پيش از اين
نقل شد.
766- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 8، ص 227 روايت كرده و ابوداوود در (سنن
)، ج 2، ص 554 با كمى اختلاف لفظى روايت كرده و ابن ابى الدنيا در (( الصمت
)) به عبارت مصنف روايت كرده است .
767- اين حديث را ابن ابى الدنيا در (( ذم الغيبه )) و بيهقى و ابويعلى از
حديث بريده به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در (( الجامع الصغير )) آمده است .
768- اين حديث را ابن مبارك در (( الزهد و الرقايق )) از روايت يحيى بن جابر
به صورت مرسل روايت كرده است چنان كه در (( المغنى )) آمده است و حديث بعدى .
769- عراقى گويد: براى اين حديث و حديث بعدى ماءخذى نيافتم .
770- اين حديث را ابن ماجه به شماره 4308 از حديث ابوسعيد خدرى روايت كرده
است .
771- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 3، ص 53، در حديث طولانى از انس روايت
كرده است .
772- اين حديث را ابوداوود در (سنن )، ج 2، ص 554 و مسلم در (صحيح )، ج 8، ص
278 از حديث مقداد روايت كرده اند. و پيش از اين گذشت .
773- اين حديث را شريف رضى در (( نهج البلاغه )) باب مختار از حكم
اميرالمؤ منين عليه السّلام به شماره 100 نقل كرده است .
774- اين حديث را ابوداوود در (سنن )، ج 2، ص 591 چنين روايت كرده است (( ((لا
تقولوا ما شاء اللّه و شاء فلان و لكن قولوا ما شاء اللّه ثم شاء فلان )) ))
775- اين حديث را ابن سنى در (( اليوم و الليله ، ص 181 از حديث ابن عباس
روايت كرده است .
776- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 3، ص 12 از حديث عدى بن حاتم روايت كرده
است .
777- اين حديث را بخارى در (صحيح )، ج 8، ص 164، از حديث ابن عمر روايت كرده
است .
778- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 7، ص 46 از حديث ابوهريره روايت كرده است
.
779- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 7، ص 46 و ابن السنى در (( اليوم و
الليله ، )) ص 105 روايت كرده اند.
780- اين حديث را نيز ابن السنى در (( (اليوم و الليله ) ص 105 روايت كرده
است .
781- اين حديث را ابن ماجه به شماره 2100 از حديث بريده روايت كرده است .
782- اين حديث پيش از اين از ترمذى نقل شد.
783- اين حديث را ابن ماجه به شماره 2 از سنن خود از حديث ابوهريره روايت كرده
است .
784- اين حديث را بخارى در (صحيح )، ج 1، ص 34 به اختصار و در ج 9، ص
117 از حديث ابوموسى و در ج 9، ص 118 از حديث انس به
تفصيل روايت كرده است .
785- همه محدثان به اتفاق از حديث مغيرة بن شعبه روايت كرده اند و پيش از اين
نقل شد، به صحيح بخارى ، ج 9، ص 128 رجوع كنيد.
786- اول اين حديث را بخارى در (صحيح )، ج 9، ص 119 روايت كرده است .
787- اين حديث را بزاز روايت كرده چنان كه در (( المغنى )) آمده است .
788- اين حديث را بخارى در (صحيح )، ج 1، صص 41-42 روايت كرده است و آيات
كريمه در سوره كهف / 70، 73 و 78: (خضر) گفت پس اگر مى خواهى به
دنبال من بيايى از هيچ چيز سؤ ال مكن تا خودم (به موقع ) آن را براى تو بازگو كنم .
(موسى ) گفت مرا به خاطر اين فراموشكارى مؤ اخذه مكن ، و بر من به خاطر اين امر سخت
مگير. اينك وقت خدايى من و تو فرا رسيده است .
789- يس / 49-50: (امّا) جز اين انتظار نمى كشند كه يك صيحه عظيم (آسمانى )
آنها را فرو گيرد در حالى كه مشغول جدال (در امور دنيا) هستند!
(چنان غافلگير مى شوند كه حتى ) نمى تواند وصيتى كنند، يا به سوى خانواده خود
مراجعت نمايند !
790- اعراف / 12: مرا از آتش آفريده اى و او را از خاك .
791- حج / 20:
آنچنان كه هم درونشان را آب مى كند و هم برونشان را!
792- فتح / 26: به خاطر بياوريد هنگامى را كه كافران در
دل هاى خود خشم و نخوت جاهليت داشتند، و (در
مقابل ) خداوند آرامش و سكينه را بر رسول خود (و مؤ منان )
نازل فرمود.
793- اين حديث را بخارى در (صحيح )، ج 8، ص 35، روايت كرده و احمد در مسند و
طبرانى در (( الاوسط )) روايت كرده چنان كه در (( مجمع الزوائد، )) ج 8، ص
69 آمده است .
794- اين حديث را احمد روايت كرده و در (مسند) آن ابن ابى لهيعه وجود دارد و او به
نقل (( مجمع الزوائد، )) ج 8، ص 69، (( ليّن الحديث )) است .
795- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 8، ص 30 روايت كرده است .
796- اين حديث را بخارى در (صحيح )، ج 8، ص 34 روايت كرده و طبرانى در ((
الاوسط )) به سندى ضعيف نقل كرده چنان كه در (( مجمع الزوائد، ج 8، ص 70 آمده
است .
797- اين حديث را ابن ابى الدنيا در نكوهش خشم از ابوهريره روايت كرده و ابن عمر
به سندى ضعيف نقل كرده چنان كه در (( مجمع الزوائد، )) ج 8، ص 70 آمده .
798- آل عمران / 39: و رهبر خواهد بود و از هوس هاى سركش بركنار.
799- اين حديث را ابن ابى الدنيا به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در ((
الجامع الصغير )) آمده است .
800- كافى ، ج 2، ص 302.
801- اين حديث را بزاز از حديث ابن عباس روايت كرده است ((
((قال رسول اللّه (ع ) باب ، للنار لا يدخله احدا الا من يشفى بسخط اللّه )) )) به
(( مجمع الزوائد، )) ج 8، ص 71 رجوع كنيد.
802- اين حديث را احمد از حديث عبداللّه بن عمر با اين جزء آخر
نقل كرده و پيش از اين گذشت .
803- كافى ، ج 1، ص 302، يعنى سركه شيرينى و خاصيت
عسل را از بين مى برد و مجموع سركه و عسل چيز ديگرى مى شود.
804- كافى : باب غضب ، ج 2، ص 302.
805- كافى ، باب عصمت ، ج 2، صص 302-306.
806- كافى ، باب عصمت ، ج 2، صص 302-306.
807- كافى ، باب عصمت ، ج 2، صص 302-306.
808- كافى ، باب عصمت ، ج 2، صص 302-306.
809- كافى ، باب عصمت ، ج 2، صص 302-306.
810- كافى ، باب عصمت ، ج 2، صص 302-306.
811- كافى ، باب عصمت ، ج 2، صص 302-306.
812- كافى ، باب عصمت ، ج 2، صص 302-306.
813- كافى ، باب عصمت ، ج 2، صص 302-306.
814- كافى ، ج 2، ص 303 و پيش از اين گذشت .
815- فتح / 29: (كسانى كه با محمّد (ص ) هستند) در برابر كفار سرسخت و
شديدند. 816- توبه / 73: اى پيامبر! با كافران و منافقان جهاد كن ، و بر آنها
سخت بگير. 817- اين حديث را ترمذى از حديث ابوسعيد به سندى ضعيف روايت كرده
، و ابوداوود در (سنن )، ج 2، ص 550 از عطّيه چنين روايت كرده گويد: ((
قال رسول اللّه (ص ): ((ان الغضب من الشيطان ، و ان الشيطان خلق من النار، و انما
تطفاء النار با الماء فاذا غضب احدكم فليتوضّاء)) )) خشم از شيطان است و شيطان
از آتش آفريده شده و آتش با آب خاموش شود پس هرگاه يكى از شما خشمگين شود وضو
بگيرد. 818- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 4، ص 211 از حديث مغيرة بن شعبه
روايت كرده كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: (( ((اتعجبون من غيرة سعد
فواللّه لانا اغير منه و اللّه اغير منى )) )) آيا از غيرت سعد تعجب مى كنيد به خدا من
از سعد غيورترم و خدا از من غيورتر است .
819- اين حديث را طبرانى در (( الاوسط )) روايت كرده و در سند آن بغنم بن
سالم بن قنبر موجود است و او كذاب است چنان كه در (( مجمع الزوائد، ج 8، ص 68 آمده
است (( ((خيار امتى احدواهم )) ))
820- نور / 2: و هرگز در دين خدا راءفت (و محبت كاذب ) شما را نگيرد.
821- اين حديث را بيهقى در (( الشعب )) به صورت
مرسل روايت كرده و پيش از اين گذشت .
822- نساء / 129: و هرگز نمى توانيد (از نظر محبت قلبى ) در ميان زنان ، عدالت
كنيد، هر چند بكوشيد؟ ولى بكلى تمايل خود را متوجه يك طرف نسازيد كه ديگرى را به
صورت بلاتكليف درآوريد.
823- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 9، ص 208 و ابن ماجه به شماره 4141
روايت كرده اند.
824- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 3، ص 11 از حديث جابر بن سمره روايت
كرده است .
825- اين حديث را ابوداوود در (سنن )، ج 2، ص 286 روايت كرده و حديث عبداللّه بن
عمر نظير آن است .
826- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 8، ص 139 از حديث عايشه روايت كرده است .
827- اين حديث را ترمذى در (( الشمائل
)) روايت كرده و پيش از اين در ج 4 گذشت .
828- اين حديث پيش از اين از مسلم و ديگران گذشت .
829- اين حديث را ابويعلى از حديث ام سلمه به سندى روايت كرده چنان كه در ((
المغنى )) آمده است .
830- فرمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در پناه بردن به خدا از شيطان هنگام
خشم را مسلم در (صحيح )، ج 8، ص 30 از حديث سليمان بن صرد خزاعى روايت كرده است .
831- اين حديث را ابن سنّى در (( اليوم الليله ، )) ص 122 از حديث مربوط
به آن روايت كرده است .
832- اين حديث را ترمذى در حديث طولانى در طى خطبه اى كه
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بعد از نماز عصر ايراد فرمود روايت كرده است ، و
ابوسعيد خدرى نيز آن را روايت كرده است .
833- اين حديث را ابوداود به عبارتى كه خواهد آمد روايت كرده است .
834- اين حديث از ابوداود پيش از نقل شد و آن را در (سنن )، ج 2، ص 550 روايت
كرده است .
835- اين حديث را احمد و طبرانى روايت كرده اند و
رجال سند احمد همه موثقند چنان كه در (( مجمع الزوائد، )) ج 8، ص 70
نقل شده است .
836- اين حديث را ابن ابى الدنيا روايت كرده و در سند آن راوى ناشناخته وجود دارد
چنان كه در (( المغنى )) آمده است .
837- اين حديث بخشى از حديث پيشين است كه ترمذى آن را روايت كرده است .
838- آل عمران / 134: و خشم خود را فرو مى برند. قسمتى از آيه 134 است كه در
متن اصلى شماره 128 تعيين شده و اشتباه است م .
839- به (( مجمع الزوائد، )) ج 8، ص 68 رجوع كنيد اين حديث را به اختصار
از طبراين در (( الاوسط )) به سندى ضعيف از حديث انس روايت كرده است .
840- اين حديث را ابن ابى الدنيا در نكوهش غضب به سندى ضعيف از على عليه
السّلام روايت كرده چنانكه در (( الجامع الصغير )) است .
841- اين حديث را ابن ابى الدنيا مطابق روايت اولى از حديث ابن عمر روايت كرده
چنان كه در (( المغنى )) آمده است و به روايت دومى ابوداود در (سنن )، ج 2، ص 548
نقل كرده است .
842- اين حديث را ابن ماجه به شماره 4189 به سندهايى صحيح روايت كرده است .
843- اين حديث پيش از اين از مسند بزاز
نقل شد.
844- اين حديث را ابن ابى الدنيا در نكوهش غضب از ابن عباس روايت كرده چنان كه در
(( الجامع الصغير )) نقل شده و پيش از اين گذشت .
845- اين حديث را ابودردا در (سنن )، ج 2، ص 548 از حديث معاذ روايت كرده و پيش
از اين گذشت .
846- كافى ، ج 2، صص 109-110.
847- كافى ، ج 2، صص 109-110.
848- كافى ، ج 2، ص 110 و باب شدت گرفتارى مؤ من ، ص 252.
849- كافى ، ج 2، ص 110 و باب شدت گرفتارى مؤ من ، ص 252.
850- آل عمران / 128: و خشم خود را فرو مى برند و از خطاى مردم مى گذرند، و
خدا نيكوكاران را دوست مى دارد. شماره آيه به اشتباه در متن 128 تعيين شده است . م . و
حديث در كافى ، ج 2 و ص 110 روايت شده است .
851- كافى ، ج 2، صص 190 110.
852- كافى ، ج 2، صص 190 110.
853- اين حديث را طبرانى و دارقطنى در ((
العلل )) از حديث ابودردا به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در (( المغنى )) آمده
است .
854- اين حديث را ابن سنّى در (( رياضة المتعلمين )) به سندى ضعيف روايت
كرده چنان كه در (( المغنى )) آمده است .
855- اين حديث را ابن نجار از حديث ابن عمر به سندى حسن روايت كرده چنان كه در
(( الجامع الصغير )) آمده است .
856- اين حديث را ابن عدى در (( الكامل )) از حديث ابن عمر روايت كرده چنان كه
در (( الجامع الصغير )) آمده است .
857- اين حديث را بخارى در (( التاريخ )) و حكيم ترمذى در (( نوادر
الاصول )) و بزاز در مسند خود و طبرانى در (( الكبير )) و ابونعيم در ((
المعرفه )) و بيهقى از حصين خطمى به سندى ضعيف روايت كرده اند چنان كه در ((
الجامع الصغير )) نقل شده است .
858- اين حديث را ابوالشيخ بن حبان در كتاب (( الثواب )) روايت كرده چنان
كه در (( الترغيب ، )) ج 3، ص 418 آمده است .
859- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 8، ص 8 روايت كرده است .
860- اين حديث را ابن عبدالبرّ در (( الاستيعاب )) تحت عنوان ((ابوضمضم ))
از ابن عينيه از عمرو ابن دينار از ابوصالح از ابوهريره روايت كرده است . و بيهقى در
(( الشعب )) و ابونعيم در (( الصحابه )) روايت كرده اند ولى عراقى گويد:
ابن عينيه پيش از ابوضمضم بوده و با او مصاحبت نداشته است بلكه ابوضمضم از علية
بن زيد نقل كرد است .
861- آل عمران / 79: مرد الهى (باشيد).
862- فرقان / 64: و هنگامى كه جاهلان آنها را مخاطب سازند به آنها سلام مى
گويند (و با بى اعتنايى و بزرگوارى مى گذرند).
863- فرقان / 72: و هنگامى كه با لغو و بيهودگى برخورد كنند بزرگوارانه
از آن مى گذرند.
864- آل عمران / 46: و در حالت كهولت
(ميانسال شدن ).
865- در هيچ ماءخذى تمام حديث را نيافتم ولى مضمون آن در ضمن حديث
نقل شده است به (( الجامع الصغير، )) ج 1، ص 74 رجوع كنيد. و در كافى ، ج 2،
ص 112 آمده است (( ((ان اللّه يحب الحى الحليم العفيف المتعفف )).))
866- اين حديث را ابونعيم در كتاب (( الايجاز )) به سندهاى ضعيف روايت كرده
و طبرانى از حديث امّ سلمه به سندهايى كه در آن ضعف و سستى است روايت كرده ((
(المغنى ). ))
867- اين حديث را اصفهانى از عمرو بن شعيب از پدرش از جديش روايت كرده چنان كه
در (( الترغيب ، )) ج 3، ص 418 آمده است .
868- بر اصل اين حديث اطلاع نيافتم تنها شعرانى در (( الطبقات ، )) ج 1،
ص 28 نقل كرده است .
869- كافى ، ج 2، ص 112، باب حلم .
870- كافى ، ج 2، ص 112، باب حلم .
871- كافى ، ج 2، ص 112 باب حلم .
872- كافى ، ج 2، ص 112 باب حلم .
873- كافى ، ج 2، ص 112 باب حلم .
874- كافى ، ج 2، ص 112 باب حلم .
875- كافى ، ج 2، ص 112 باب حلم .
876- نفس خود را ملزم مى سازم كه از هر گنهكارى درگذرد اگرچه از او نسبت به من
خطاهايى بسيار رفته باشد؛ مردم در مقايسه با من جز يكى از سه گروه نيستند يا
برتر از من هستند يا پست تر يا همانند؛ امّا آن كه برتر از م است فضيلت او را مى
شناسم و درباره او از حق پيروى مى كنم و حق لازم است ؛ امّا آن كه پست تر از من است اگر
سخنى بگويد آبرويم را از جواب دادن به او حفظ مى كنم اگر چه ملامتگرى مرا ملامت كند؛
امّا آن كه همانند من است اگر بلغزد يا اشتباه كند بخشش مى كنم چرا كه بخشش انسان را
به خير وا مى دارد.
877- اين حديث را احمد از حديث جابر بن مسلم روايت كرده و پيش از اين گذشت .
878- اين حديث قبلا از طيالسى نقل شد و ابن حبان آن را روايت كرده چنان كه در ((
الترغيب و الترهيب ، )) ج 3، ص 469، نقل شده است .
879- اين حديث را ابوداود در سنن ، ج 2، ص 572 از حديث سعيد بن مسيّب روايت
كرده است .
880- اين حديث را احمد در (سنن )، ج 2، ص 235 روايت كرده و از چند ماءخذ پيش از
اين نقل شد.
881- كافى ، ج 2، ص 360.
882- اين حديث قبلا گذشت .
883- اين حديث را طيالسى به شماره 2156 روايت كرده و بزاز با اختلاف عبارتى
از طريق ابن شريك از پدرش روايت كرده اين پدر و پسر موثّقند ولى ضعيفند و بقيه
رجال سند رجال صحيح است كه از ابى هريره روايت مى كنند چنان كه در (( مجمع
الزوائد، )) ج 8، ص 68 نقل شده است .
884- اين حديث پيش از اين در كتاب علم گذشت .
885- در (( احياء العلوم )) به اين صورت است (( (اين يظلمه بما لا يستحقه ،
)) بنا حق به او ستم كند.)
886- اعراف / 198: با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير و به نيكى ها دعوت كن .
آدرس سوره به اشتباه آل عمران داده شده است . م .
887- بقره / 238: و اگر شما
گذشت كنيد (و تمام مهر را به آنها بپردازيد) به تقوا نزديك تر است .
888- اين حديث را ابن ابى الدنيا در (( الصمت )) از محمّد بن عميره عبدى به
سندى ضعيف روايت كرده است چنان كه در (( الجامع الصغير )) آمده است و احمد در مسند
عبدالرحمن بن عوف نظير آن را نقل كرده است ، به مسند، ج 1، ص 193 رجوع كنيد.
889- اين حديث را مسلم با كمى اختلاف لفظى در (صحيح )، ج 7، ص 80 روايت
كرده و پيش از اين نقل شد.
890- اين حديث را احمد در (مسند)، ج 4، ص 148 و 158 و نيز طبرانى روايت كرده
است و رجال يكى از دو سند احمد... موثّقند چنان كه در (( مجمع الزوائد، )) ج 8، ص
189 نقل شده است .
891- اين حديث را خرائطى در مكارم و بيهقى در (( الشعب )) از حديث ابوهريره
روايت كرده چنان كه در (( الجامع الصغير )) آمده است .
892- اين حديث را ابن ابى الدنيا در نكوهش خشم از روايت ابوصالح حنفى به سندى
ضعيف روايت كرده است چنان كه در (( الجامع الصغير )) است .
893- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 13، ص 66 از حديث عايشه روايت كرده است .
894- بر لفظ حديث اطلاع نيافتم .
895- مورخان بزرگ اين مطلب را در داستان فتح مكه
نقل كرده اند به تاريخ طبرى و سيره ابن هشام و
كامل ابن اثير، ج 2، ص 120 رجوع كنيد.
896- اين حديث را طبرانى در (( مكارم الاخلاق )) روايت كرده و در سند آن
فضل بن يسار است و بر حديث او موافقت نداشتند.
897- اين حديث را احمد در (مسند)، ج 1، ص 438 و حاكم روايت كرده و حاكم آن را
صحيح دانسته است .
898- اين حديث را طبرانى در (( الاوسط )) در دعاء به سندى ضعيف روايت كرده
چنان كه در (( المغنى )) آمده است .
899- كافى ، ج 2، ص 107.
900- كافى ، ج 2، صص 107-108، باب عفو.
901- كافى ، ج 2، صص 107-108، باب عفو.
902- كافى ، ج 2، صص 107-108، باب عفو.
903- كافى ، ج 2، صص 107-108، باب عفو.
904- كافى ، ج 2، صص 107-108، باب عفو.
905- كافى ، ج 2، صص 107-108، باب عفو.
906- اين حديث را ترمذى به صورتى كه در متن آمده روايت كرده است و احمد به همين
عبارت روايت كرده و عقيلى در (( الضعفاء )) در شرح
حال عبدالرحمن بن ابى بكر مليكى روايت كرده و اين روايت را از قاسم از عايشه ضعيف
دانسته است (( (المغنى ). ))
907- اين حديث را احمد از حديث عايشه به سندى صحيح روايت كرده چنان كه در ((
مجمع الزوائد، )) ج 8، ص 19 نقل شده است . و عبارتش چنين است (( ((اذا اراد اللّه
باهل بيت خيرا الحديث )) )) و نيز از جابر چنين روايت كرده است .
908- اين حديث را طبرانى روايت كرده و
رجال آن از حديث جرير بن عبداللّه موثّقند چنان كه در (( مجمع الزوائد، )) ج 8، ص
18، آمده است .
909- اين حديث را ابن ماجه به شماره 3688 روايت كرده است .
910- اين حديث را ابوداود در (سنن )، ج 2، ص 554 از حديث جربر بن عبداللّه روايت
كرده است .
911- اين حديث را ترمذى و ابن حبان در دو كتاب صحيح خود روايت كرده اند چنان كه
در (( الترغيب و الترهيب ،
)) ج 3، ص 418 روايت شده است .
912- اين حديث را بيهقى در (( الشعب )) از حديث عايشه به سندى ضعيف روايت
كرده چنان كه در (( الجامع الصغير )) آمده است .
913- اين حديث را ترمذى در (صحيح )، ج 8، ص 172 روايت كرده است .
914- كافى ، ج 2، صص 119-120، باب رفق .
915- كافى ، ج 2، صص 119-120، باب رفق .
916- كافى ، ج 2، صص 119-120، باب رفق .
917- كافى ، ج 2، صص 119-120، باب رفق .
918- كافى ، ج 2، صص 119-120، باب رفق .
919- كافى ، ج 2، صص 119-120، باب رفق .
920- كافى ، ج 2، صص 119-120، باب رفق .
921- كافى ، ج 2، ص 118.
922- كافى ، ج 2، صص 119-120، باب رفق .
923- كافى ، ج 2، صص 119-120، باب رفق .
924- كافى ، ج 2، صص 119-120، باب رفق .
925- كافى ، ج 2، صص 119-120، باب رفق .
926- اين حديث را ابن ماجه به شماره 4210 در حديثى از انس روايت كرده است .
927- اين حديث را بخارى و مسلم روايت كرده اند و پيش از اين چند بار
نقل شده .
928- اين حديث را احمد در حديثى طولانى در مسند انس به سندهايى به شرط
بخارى و مسلم روايت كرده است و نسائى و ابويعلى و بزاز نيز روايت كرده اند و مرد مبهم
در سند راسعد ناميده است ؛ به (( الترغيب ، )) ج 3، ص 549 رجوع كنيد.
929- اين دو حديث را ابن ابى الدنيا در كتاب نكوهش حسد از ابوهريره روايت كرده
است و در سند روايت اول يعقوب بن محمّد زهرى و موسى بن يعقوب وجود دارند كه تمام
علماى سنّت آنها را تضعيف كرده اند و روايت دوم را ابن ابى الدنيا نيز به صورت
مرسل روايت كرده . چنان كه در (( المغنى )) آمده است .
930- اين دو حديث را ابن ابى الدنيا در كتاب نكوهش حسد از ابوهريره روايت كرده
است و در سند روايت اول يعقوب بن محمّد زهرى و موسى بن يعقوب وجود دارند كه تمام
علماى سنّت آنها را تضعيف كرده اند و روايت دوم را ابن ابى الدنيا نيز به صورت
مرسل روايت كرده . چنان كه در (( المغنى )) آمده است .
931- اين حديث را احمد و ترمذى از حديث زبير بن عوام به سندى صحيح روايت كرده
چنان كه در (( الجامع الصغير )) آمده است .
932- اين حديث را بيهقى در (( الشعب )) از روايت يزيد رقاشى و ابومسلم كشى
نيز روايت كرده اند و يزيد ضعيف است چنان كه در (( المغنى )) آمده است و بزودى
نظير آن از كافى خواهد آمد.
933- اين حديث را حاكم از حديث ابوهريره به سندى صحيح روايت كرده چنان كه در
(( الجامع الصغير )) آمده است .
934- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 9، ص 312 از حديث واثلة بن اسقع روايت
كرده است .
935- اين حديث را ابن ابى الدنيا در كتاب نكوهش حسد از حديث ابوعامر اشعرى روايت
كرده است (( (المغنى ). ))
936- اين حديث را عقيلى در (( الضعفاء )) و ابن عدى در ((
الكامل )) و طبرانى در (( الكبير )) و ابونعيم در (( الحليه )) و بيهقى در
(( الشعب )) روايت كرده اند (( (الجامع الصغير). ))
937- طبرانى در (( الاوسط )) از حديث ابن عباس روايت كرده (( ((ان
لاهل النعم حسادا فاحذروهم )) (المغنى ). ))
938- اين حديث را ابومنصور ديلمى از حديث ابن عمر و انس به دو سند ضعيف روايت
كرده اند (( (المغنى ). ))
939- كافى ، باب حسد، ج 2، صص 306-307.
940- كافى ، باب حسد، ج 2، صص 306-307.
941- كافى ، باب حسد، ج 2، صص 306-307.
942- كافى ، ج 2، صص 306-307 باب حسد.
943- كافى ، ج 2، صص 306-307 باب حسد.
944- (( مصباح الشريعه ، )) باب پنجاه و يك .
945- به همه دشمنان اميد دوست شدن مى رود جز دشمنى كسى كه از روى حسد با
تو دشمنى ورزد.
946- اين حديث را كلينى در كافى ، ج 2، ص 307 به شماره 7 روايت كرده و پيش
از اين گذشت .
947- آل عمران / 120: اگر نيكى به شما برسد ناراحت مى شوند، و اگر حادثه
ناگوارى بر شما رخ دهد خوشحالى مى كنند.
948- بقره / 190: بسيارى از اهل كتاب از روى حسد كه در وجودشان ريشه دوانده
دوست مى داشتند شما را بعد از اسلام و ايمان به
حال كفر باز گردانند.
949- نساء / 89: آنان دوست دارند كه شما هم مانند آنان كافر شويد و با آنان
برابر باشيد.
950- يوسف / 8-9: هنگامى كه (برادران ) گفتند يوسف و برادرش (بنيامين ) نزد
پدر از ما محبوبترند در حالى كه ما نيرومندتريم ، مسلما پدر ما، در گمراهى آشكار است !
يوسف را بكشيد يا او را به سرزمين دوردستى بيفكنيد تا توجه پدر فقط با شما
باشد.
951- حشر / 9: در دل خود نيازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى كنند و
آنها را بر خود مقدم مى دارند.
952- نساء / 54: با اين كه به مردم (يعنى به پيامبر و خاندانش ) در برابر آنچه
خدا از فضلش به آنها بخشيده ، حسد مى ورزند.
953- بقره / 212: مردم (در آغاز) يك دسته بيشتر نبودند (و تضادى در ميان آنها
وجود نداشت ، تدريجا جوامع و طبقات پديد آمدند) جز (گروهى از) كسانى كه كتاب را
دريافت داشته بودند و نشانه هاى روشن به آنها رسيده بود، به خاطر انحراف از حق و
ستمگرى ، در آن اختلاف كردند.
954- اين حديث را ابونعيم در (( الدلائل )) از طريق عطا و ضحّاك از ابن عباس
روايت كرده اند چنان كه در درّالمنثور، ج 1، ص 88 آمده است و آيه در سوره بقره آيه 89
مى باشد.
955- اين حديث را ابن اسحاق در (( السيره ))
نقل كرده گويد: (( حدثنى ابوبكر بن محمّد بن عمر بن حزم
قال حديث عن صفيه فذكر نحوه و هو منقطع ، المغنى ، ابوبكر بن محمّد بن عمر بن حزم
)) برايم حديث نقل كرد گفت حديثى از صفيه است و نظير آنچه در متن است
نقل كرد و اين حديث منقطع است .
956- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 3، ص 118 روايت كرده و به جاى قثم ربيعة
بن حارث است .
957- مطففين / 26: و در اين نعمت هاى بهشتى بايد رغبت كنندگان بر يكديگر سبقت
بگيرند.
958- حديد / 21: بر يكديگر سبقت بگيريد براى رسيدن به مغفرت
پروردگارتان .
959- اين حديث را ابن ماجه به شماره 4208 از حديث عبداللّه بن مسعود روايت كرده
است .
960- عبارت داخل كروشه از مؤ لف (غزالى ) است كه براى توضيح ذكر
كرده است .
961- اين حديث را ابن ماجه در باب نيت به شماره 4228 روايت كرده است .
962- اين حديث را طبرانى روايت كرده و در سند حديث
اسماعيل بن قيس انصارى است و او ضعيف است چنان كه در (( مجمع الزوائد، )) ج 8،
ص 78، آمده است .
963- نساء / 32: برترى هايى را كه خداوند نسبت به بعضى از شما بر بعضى
ديگر قرار داده آرزو نكنيد.
964- آل عمران / 119-120: و هنگامى كه شما را ملاقات مى كنند (به دروغ ) مى
گويند ايمان آورده ايم ، امّا هنگامى كه تنها مى شوند از شدت خشم بر شما سر انگشتان
خود را به دندان مى گزند، بگو بميريد با همين خشمى كه داريد، خدا از (اسرار) درون
سينه ها آگاه است .
965- آل عمران / 118: آنها دوست دارند شما در زحمت و رنج باشيد (نشانه هاى )
دشمنى از دهان آنها آشكار است .
966- زخرف / 31: (و گفتند) چرا اين قرآن بر مرد بزرگى (مرد ثروتمندى ) از
اين دو شهر (مكه و طائف ) نازل نشده است ؟! و به (( درّالمنثور، )) ج 6، ص 16،
رجوع كنيد.
967- انعام / 53: آيا اينها هستند كه خداوند از ميان ما (برگزيده و) بر آنها منت
گذارده .
968- يس / 15: شما جز بشرى همانند ما نيستند.
969- مؤ منون / 47: آيا ما به دو انسان همانند خودمان ايمان بياوريم .
970- مؤ منون / 34: و اگر از بشرى همانند خودتان اطاعت كنيد مسلما زيانكاريد.
971- اسراء / 94: آيا خداوند بشرى را به عنوان
رسول فرستاده است ؟!
972- فرقان / 21: چرا فرشتگان بر ما
نازل نمى شوند.
973- اعراف / 69: آيا تعجب كرده ايد كه دستور آگاه كننده پروردگارتان به
وسيله مردى از شما به شما برسد.
974- حجر / 47: هرگونه غلّ حسد و كينه و عداوت و خيانت ) از سينه آنها بر مى
كنيم (و روحشان را پاك مى كنيم ) در حالى كه همه برادرند و بر سريرها روبروى
يكديگر قرار دارند.
975- نور / 37: مردانى كه نه تجارت و نه معامله ، آنها را از ياد خدا
غافل نمى كند.
976- زخرف / 36: هر كس از ياد خدا رويگردان شود شيطانى را به سراغ او مى
فرستيم و همواره قرين او باشد.
977- آل عمران / 69: جمعى از اهل كتاب (از يهود) دوست داشتند (و مى خواستند) شما را
گمراه كنند (امّا آنها بايد بدانند نمى توانند شما را گمراه نمايند بلكه ) گمراه نمى
كنند مگر خودشان را و نمى فهمند.
978- دشمنانت نميرند بلكه جاودان بمانند تا نعمت هايى را كه از آن برخوردارى و
موجب ناراحتى آنهاست ببينند.
همواره در برابر نعمت مورد حسد باشى
|
چرا كه انسان كامل كسى است كه محسود واقع شود
|
دنيا تو را از حسدورزى تهى نگذارد
|
چرا كه شخص فاضل كسى است كه مورد حسد قرار مى گيرد
|
979- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 8، ص 43 از حديث ابن مسعود روايت كرده است
.
980- اين حديث را بخارى در (صحيح )، ج 8، ص 49 از حديث انس ، و مسلم در
(صحيح )، ج 8، ص 42 روايت كرده اند.
981- در (( احياء العلوم )) است (( ((ان اكبر بغيتهم كانت حب اللّه و رسوله
.)) ))
982- اين حديث مورد اتفاق است چنان كه گذشت .
983- عراقى گويد: ماءخذى براى اين حديث نيافتم .
984- فاطر / 43: امّا اين حيله گرى هاى سوء تنها دامان صاحبانش را مى گيرد.
985- حشر / 9: و در دل خود نيازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى كنند.
986- نساء / 89: آنها دوست دارند كه شما هم مانند آنان كافر شويد و با هم
برابر باشيد.
987- آل عمران / 120: اگر نيكى به شما برسد ناراحت مى شوند.
988- پيش از اين گذشت .
989- چنان كه بزودى در حديث خواهد آمد.
990- مؤ منون / 108: مى گويد دور شويد در دوزخ ، و با من سخن مگوئيد.
991- بقره / 86: اينها همان كسانند كه آخرت را به زندگى دنيا فروخته اند لذا
در مجازات آنها تخفيف داده نمى شود و كسى آنها را يارى نخواهد كرد.
992- اين حديث را حاكم در (مستدرك )، ج 4، ص 306 به همين عبارت و ابن ماجه به
شماره 4110، از حديث سهل بن سعد روايت كرده اند.
993- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 9، ص 199، روايت كرده است .
994-
اين حديث را ابونعيم در (( الحليه )) به سندى صحيح از جابر روايت كرده ، و ابن
ماجه به شماره 4112 به عبارت ديگر از ابوهريره . و ترمذى نيز در (سنن )، ج 9، ص
198، روايت كرده است .
995- اين حديث را حاكم در مستدرك ، ج 4، ص 319 از حديث ابوموسى اشعرى روايت
كرده است و آن را صحيح دانسته است .
996- اين حديث را بيهقى در (( شعب الايمان )) از حديث حسن به صورت
مرسل روايت كرده چنان كه در (( الجامع الصغير )) آمده است .
997- اين حديث را ابن ابى الدنيا در (( الزهد )) از حديث جرير به صورت
مرسل روايت كرده است (( (المغنى ). ))
998- اين حديث را ابن ابى الدنيا در (( الزهد )) و بيهقى در (( الشعب )) از
طريق خود از روايت ابن ميمون لخمى به صورت
مرسل روايت كرده و در سند آن بقيه بن وليد است و حديث را معنعن
نقل كرده و چنان كه در (( المغنى )) است . او مدلّس است .
999- اين حديث را ابن ماجه به شماره 4000 با حذف (( ((ان بنى
اسرائيل )) )) روايت كرده و ابن ابى الدنيا از حديث حسن به صورت
مرسل با جمله زايدى كه در آخر حديث است نقل كرده چنان كه در (( المغنى )) است .
1000- اين حديث را حاكم در تاريخ از حديث ابوهريره روايت كرده چنان كه در ((
الجامع الصغير )) نقل شده است .
1001- اين حديث را حاكم در مستدرك ، ج 4، ص 323 از حديث مطرف بن عبداللّه بن
خير از پدرش روايت كرده است .
1002- در هيچ ماءخذى بر تمام حديث برخورد نكردم آرى
اول حديث را احمد در مسند و بيهقى در (( الشعب )) از حديث عايشه
نقل كرده چنان كه در (( الجامع الصغير )) آمده است .
1003- اين حديث را طبرانى در (( الاوسط )) از حديث ابوذر بدون جمله ((
((الزم اللّه قبلة )) )) روايت كرده و همچنين ابن ابى الدنيا آن را از حديث انس به
اسنادى ضعيف و حاكم از حديث حذيفه روايت كرده و اين جمله زايد را فقط صاحب ((
الفردوس )) از حديث ابن عمر نقل كرده و چنان كه در (( المغنى )) آمده آن هر دو
ضعيفند.
1004- به ماءخذ اين حديث برخورد نكردم ، ابن عساكر از امام چهارم عليه السّلام به
صورت مرسل چنين روايت كرده است (( ((ان اللّه تعالى لما خلق الدنيا اعرض عنها فلم
ينظر اليها من هوانها عليه )) )) به (( الجامع الصغير، )) ج 1، ص 72، رجوع
كنيد.
1005- به كافى ، ج 2، ص 131 رجوع كنيد، صاحب كافى مانند آن را روايت كرده
است .
1006- اين حديث را ابونعيم در (( الحليه )) از حديث سالم غلام ابوحذيفه به
سندى ضعيف روايت كرده و ابومنصور ديلمى از حديث انس نيز به سندى ضعيف
نقل كرده است (( (المغنى ). ))
1007- اين حديث را كلينى در كافى ، ج 2، ص 70 روايت كرده است .
1008- اين حديث را ابن ابى الدنيا در نكوهش دنيا و بيهقى در (( الشعب )) از
ابودردا به سندى ضعيف روايت كرده اند چنان كه در (( الجامع الصغير ))
نقل شده است .
1009- اين حديث را ابن ابى الدنيا و بيهقى به صورت
مرسل روايت كرده اند و در سند حديث ابراهيم بن اشعث است كه ابوحاتم درباره او سخن
گفته است (( (المغنى ). ))
1010- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 8، ص 212 روايت كرده چنان كه در متن آمده
است ، و بخارى در (صحيح )، ج 8، ص 113 بااين عبارت روايت كرده (( ((و تلهيهم كما
الهتهم )) )) و ترمذى در (سنن )، ج 9، ص 287
نقل شده .
1011- اين حديث را بخارى در (صحيح )، ج 8، ص 113 و ج 4، ص 32 روايت كرده
است .
1012- اين حديث را بيهقى در (( الشعب )) از محمّد بن نصر حارثى به صورت
مرسل به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در (( الجامع الصغير ))
نقل شده است .
1013- به كافى ، ج 2، ص 18 باب مذمّت دنيا رجوع كنيد.
1014- اين حديث را بخارى ، در (صحيح )، ج 4، ص 38 روايت كرده است .
1015- آغاز اين حديث را مسلم و بخارى در (صحيح )، ج 8، ص 127 از حديث
ابوهريره روايت كرده و ترمذى در (سنن )، ج 9، ص 194 و ابن ماجه به شماره 4190
با اختلافى در عبارت از حديث ابوذر روايت كرده است .
1016- مردانى را مى بينم كه به پايين ترين (درجه ) دين قناعت كرده ولى نمى
بينم كه به زندگى پست قناعت كنند. به وسيله دين از دنياى شاهان بى نياز شو چنان
كه شاهان به دنياى خود از دين بى نياز شدند.
1017- مردانى را مى بينم كه به پايين ترين (درجه ) دين قناعت كرده ولى نمى
بينم كه به زندگى پست قناعت كنند. به وسيله دين از دنياى شاهان بى نياز شو چنان
كه شاهان به دنياى خود از دين بى نياز شدند.
1018- عراقى گويد براى اين حديث ماءخذى نيافتم .
1019- به (( نهج البلاغه )) خطبه شماره 82 رجوع كنيد.
1020- ممكن است معناى روايت اين باشد كه دنيا خانه كسى است كه جز دنيا خانه اى
ندارد و در آخرت بى بهره است .
1021- همان ماءخذ، ج 2، ص 129.
1022- همان ماءخذ، ج 2، ص 129.
1023- همان ماءخذ ج 2، ص 131؛ حديث اشاره به اين دارد كه دنياى نكوهيده آن است
كه مضر به آخرت باشد و امّا به مقدار نياز در زندگى و ادامه حيات كه به آخرت ضرر
نمى زند نكوهيده نيست .
1024- همان ماءخذ، ج 2، ص 134.
1025- همان ماءخذ، ج 2، ص 129.
1026- همان ماءخذ، ج 2، ص 136.
1027- همان ماءخذ، ج 2، ص 131.
1028- بقره / 35: و از (نعمت هاى ) آن گوارا هر چه مى خواهيد بخوريد (امّا) نزديك
اين درخت نشويد كه از ستمگران خواهيد شد. در متن كتاب آيه به غلط، (( كلا من حيث شئتما
)) نوشته شده در صورتى كه صحيح آن (( و كلا منها رغدا حيث شئتما )) مى
باشد. م .
1029- كافى ، ج 2، ص 130.
1030- توضيح مطلب اين است : تو نياز ندارى از كسى بپرسى پاداشت در پيشگاه
خدا چه اندازه است زيرا پاداشت در نزد خدا به مقدار عملى است كه براى خدا انجام داده اى
و حكم و قانون خدا را رعايت كرده اى پس عمل خود را مورد سؤ
ال قرار بده و مقدار ثوابت را از عملت بشناس ، يا مقصود اين است كه از پاداشت مپرس
بلكه از رعايت احكام خدا بپرس زيرا به اندازه رعايت احكام الهى به پاداش مى رسى .
1031- توضيح مطلب اين است : تو نياز ندارى از كسى بپرسى پاداشت در پيشگاه
خدا چه اندازه است زيرا پاداشت در نزد خدا به مقدار عملى است كه براى خدا انجام داده اى
و حكم و قانون خدا را رعايت كرده اى پس عمل خود را مورد سؤ
ال قرار بده و مقدار ثوابت را از عملت بشناس ، يا مقصود اين است كه از پاداشت مپرس
بلكه از رعايت احكام خدا بپرس زيرا به اندازه رعايت احكام الهى به پاداش مى رسى .
1032- كافى ، ج 2، ص 133.
1033- همان ماءخذ، ج 2، ص 134.
1034- همان ماءخذ، ج 2، ص 130.
1035- همان ماءخذ، ج 2، ص 130.
1036- همان ماءخذ، ج 2، ص 128
1037- همان ماءخذ، ج 2، ص 128
1038- همان ماءخذ، ج 2، ص 134.
1039- همان ماءخذ، ج 2، ص 134.
1040- همان ماءخذ، ج 2، ص 137.
1041- كلينى (ره ) در كافى ، ج 1، ص 16 روايت را از موسى بن جعفر عليهما
السّلام تا توكّل بر خدا باشد روايت كرده است .
1042- هر كس دنيا را براى زندگى شادى بخش آن بستايد بجانم سوگند بزودى
دنيا را نكوهش خواهد كرد.
هرگاه دنيا روى برگرداند افسوسى براى انسان است و اگر روى بياورد غم هايش
بسيار است .
1043- مال و خاندان فقط امانتند و ناگزير بايد روزى امانت ها را (به صاحب آن )
برگرداند.
1044- ما دنياى خود را با پاره كردن دينمان پينه مى كنيم (از دينمان روى دنيايمان
مى گذاريم ) در اين صورت نه دينمان سالم مى ماند و نه دنيايى كه با دين پينه كرده
ايم ، پس خوشا به حال بنده اى كه خداى خود را برگزيند و براى رسيدن به آخرت از
دنياى خود ببخشد.
1045- دنيا طلب را اگر چه عمر طولانى كند و به نعمت ها شادمانى هاى دنيا برسد
مانند آن كس مى بينم كه ساختمانى بسازد و چون
تكميل شود ساختمان خود را ويران سازد.
1046- بر فرض كه دنيا رايگان به دست تو آيد آيا سرانجام از دنيا
منتقل نمى شوى دنياى تو همانند سايه اى است كه از آن بهره مى برى آنگاه بر طرف مى
شود.
1047- ظاهرا مقصود مطرف بن عبداللّه بن شخير است (شخير به كسر (ش ) و (خ )
مشدّد است ).
1048- اى كسى كه (عروس زيباى ) دنيا را براى خود خواستگارى مى كنى از
خواستگارى او دورى كن تا سالم بمانى ، زنى كه خواستگارى مى كنى بسيار فريبكار
است و عروسى (شادى ) آن به اندوه نزديك است (شادى آن با غم قرين است ).
1049- مردم يا خود هلاك شونده يا فرزند هلاك شونده اند و در حالتى قرار دارند
كه بر ايشان رهايى نيست و در ميان هلاك شوندگان غرق مى شوند. هرگاه شخص
خردمندى دنيا را بيازمايد برايش روشن شود كه دنيا دشمنى است در لباس دوست .
1050- اى كسى كه در اول شب شادمان خوابيده اى بدان كه گاه رويدادها در
سحرگاهان در خانه ها را مى كوبند.
|