پيش از اين گفتيم كه توسعه استفاده بهينه منابع در جهت اهدافى معين است و انسان بزرگترين منبع از منابع توسعه به شمار مىرود كه بايد توجه برنامه ريزان توسعه را بدان جلب كرد.
البته هر انسانى نمىتواند به برنامه توسعه كمك كند بلكه ويژگيهاى است كه دست اندر كاران امر توسعه مىكوشند تا در افرادى كه مىخواهند در برنامههاى توسعه اقتصادى مشاركت داشته باشند؛ ايجاد كنند.
مهمترين اين ويژگيها عبارت است از:
اول - علاقه به علم و ياد گيرى
دوم - نيروى كار
سوم - علاقمندى به كار خير
چهارم - هدايت درست هزينهها
پنجم - عوامل پيشرفت
ششم - احساس مسئوليت جمعى
اول:علاقه به علم و ياد گيرى
توسعه نيازمند دانش و تخصص و كار مثمر ثمر و سودمند است طبيعت انسان نيز با كار خير سرشته شده است از اينرو عوامل و انگيزههاى مثبتى وجود دارد كه انسان را دائما به سوى پيشرفت سوق مىدهد و نيز احساسى در اوست كه توجهاش را به سوى جامعه معطوف مىكند اينها عناصرى است كه براى شكل گيرى شخصيت انسانى كه مىخواهد در امر توسعه مشاركت داشت باشد؛ ضرورى است تا بتواند با مشكلات پيشرفت اقتصادى دست و پنجه نرم كند و در صورت نبود چنين انسانى نمىتوان به امر توسعه دست يافت اگر چه همه ابزارها و عوامل ديگر فراهم باشد بدون ترديد دين تأثير زيادى در شكل گيرى شخصيت چنين انسانى دارد دانشمندان علم اقتصاد به انديشههاى مارتين لوتر اشاره مىكنند كه نهضت اقتصادى بزرگى را در اروپا به راه انداخت كه هنوز هم ثمره آن در خدمت جامعه بشرى است انديشههاى اين اصلاح گر مسيحى توانست عقل انسان را از قيد و بند كليسا آزاد كند و در نتيجه انديشه و تفكر نيز آزاد شد و در حيات انسان روح تازهاى دميده شد و روشنفكران دانشمندان مخترعان و مكتشفان از متن جامعه برخاستند پس اگر جنبش پروتستان با الهام از نفخه روح بخش اسلام توانست جامعه اروپا را متحول كند چرا خود اسلام نتواند چنين تحولى را در جامعه اسلامى پديد آورد.
با نگاهى به آيات قرآن و سنت پيامبر و احاديث و اقوال در مىيابيم كه اسلام بر ساختن انسانى مسئوليتپذير تأكيد دارد زيرا تمى توان بر انسان مسئوليتهاى را تحميل كرد؛ كه توان انجام آنرا ندارد.
امام على عليهالسلام همه ويژگيهاى چنين انسانى را در يكى از گفتارهاى خود يعنى خطبه همام به هنگام ذكر صفات پرهيزگاران بر مىشمرد.
امام عليهالسلام ابعاد شخصيت پرهيزگاران را چنان ترسيم كردهاند كه زبان هر انسان اديب و شاعرى از بيان آن قاصر است و نيز هيچ نقاشى نمىتواند چنين تابلوى زيبايى با كلمات بيافريند و ما به هنگام بيان ويژگىهاى انسان توسعه گرا به تفصيل درباره اين گفتار امام سخن خواهيم گفت.
تقريبا همه كارشناسان اقتصادى به وجود رابطهاى مثبت ميان آموزش و توسعه اتفاق نظر دارند فاجر ليند مىگويد:بررسيهاى علمى نشان مىدهد كه تعليم و تربيت پيامد مثبتى در جامعه حتى در روستاها دارد كشاورزانى كه آموزش ديدهاند معمولا بيشتر از كشاورزان بيسواد توليد مىكنند گزارشى در سال 1980 حاكيست كشاورزانى كه دورههاى آموزشى را گذراندهاند در طول چهار سال سودهايشان از كشت 4/7% بيشتر از كشاورزانى بوده است كه آموزشهاى لازم را نديدند.
البته هر آموزشى معيار نيست بلكه آموزشى لازم است كه بتواند انسان را براى انجام وظايف مهم در جامعه آماده سازد؛ امام على عليهالسلام در خطبه متقين از آن به علم نافع تعبير مىكند و مىفرمايد:
وقفوا أسماعهم على العلم النافع لهم گوش بر دانستن چيزى نهادهاند كه آنان را سود رساند
لانه لا خير فى علم لا ينفع و لا ينتفع بعلم لا يحق تعلمه
زيرا دانشى كه در آن فايدهاى نباشد خيرى نباشد و علمى كه از آن سودى حاصل نيايد آموختنش شايسته نبود.
علم بر ديگر عناصر لازم براى توسعه مقدم است علم بر مال مقدم است:يا كميل العلم خير من المال؛ علم بهتر از مال است.والعلم حاكم و المال محكوم عليه، علم حاكم است و مال محكوم و بدون علم مال ارزشى ندارد.
حال علم چگونه نافع و سودمند مىگردد؟
طبيعى است هر گاه با عمل همراه گردد امام عليهالسلام مىفرمايد:
اذا رمتم الانتفاع بالعلم فاعملوا به و أكثروا الفكر فى معانيه تعه القلوب
((هر گاه بخواهيد از علمى سود ببريد به آن عمل كنيد و در معانى آن بسيار انديشه كنيد تا دلها آنرا حفظ كند.))
((اعمل بالعلم تدرك غنما؛ به دانش عمل كن تا به غنيمت دست يابى((اعملوا بالعلم تسعدوا))؛ به علم عمل كنيد تا سعادتمند شويد)) دانش نه تنها مقدمه توسعه بلكه مقدمه زندگى است لذا امام عليهالسلام مىفرمايد:((بالعلم تكون الحياة؛ زندگى به دانش ميسر گردد.))
((عليك بالعلم فانه وارثه كريمة ؛ دانش بياموز كه آن ميراثى گرانبهاست))
علم چگونه به ميراث تبديل مىگردد؟آيا علم به ارث مىرسد؟ آرى آنگاه كه با زندگى در آميزد به ميراثى گرانبهاست تبديل مىشود و نسل آسايش و رفاه را در پهنه گيتى به ارمغان مىآورد.
دوم:نيروى كار
نيروى كار به مقدار مفيد كار اطلاق مىگردد. ولى نيروى اشتغال به حجم كار كل جامعه گفته مىشود و اين امر از شاخصهاى لازم در جوامعى است كه در مسير توسعه گام برمى دارند از اينرو كشورهايى كه مىخواهند پيشرفت كنند مىكوشند كه از تمام تواناييهاى خود در زمينه اشتغال و نيز از خلاقيتهاى افراد بهره ببرند.
البته تنها كار و تلاش كارگران كافى نيست بلكه نوع و تقسيم كار نيز از اهميت ويژهاى برخوردار است و از مظاهر پيشرفت كه اقتصاد دانان روى آن تأكيد مىورزند آن است كه توان كارى يا نيروى اشتغال جامعه به سوى صنعت گرايش داشته باشد اينان دريافتهاند كه كشورهاى صنعتى كه داراى درآمدهاى كلان هستند توان كارى جامعه را در زمينههاى صنعتى متمركز كردهاند و كشورهاى صنعتى نظير ايالات متحده بريتانيا و آلمان دويست سال پيش يعنى در سال 1800 ميلادى كشورهاى غير صنعتى بودند بطورى كه 90% توان كارى جامعه را در بخش كشاورزى متمركز كرده بودند در حالى كه امروز كشاورزى تنها 3% از فعاليتهاى جامعه را به خود اختصاص داده است. و بر اين اساس توان كارى جامعه در بخش صنعت متمركز شده است؛ كه بيانگر پيشرفت جامعه در اين بخش صنعت متمركز شده است؛ كه بيانگر پيشرفت جامعه در اين بخش است ولى در كشورهاى كم درآمد كشاورزى 69% و صنعت 15% از فعاليتهاى جامعه را به خود اختصاص داده است.
اما اسلام تا حدودى با اين نظر مخالف است زيرا اسلام در عين حال كه به صنعت را تشويق مىكند ولى كشاورزى را اصل مىداند از نظر اسلام كشاورزان گنجينههاى زمينند و اگر قرار باشد كه به توصيه كارشناسان اقتصادى عمل شود و توان كارى جامعه در بخش صنعت صرف گردد پس چه كسى به كشاورزى بپردازد و قرص نان جامعه را تأمين كند.
بنابر اين بايد براى هدايت نيروى اشتغال جامعه با توجه به گوناگونى نيازها برنامه ريزى درستى صورت گيرد اسلام به عنوان يك نظام زندگى به اين امر بسيار توجه كرده است در بيشتر احاديث و روايات نيز بر كشاورزى و اصلاح اراضى تأكيد شده است اين امر بى توجهى به صنعت و ديگر كارها از قبيل تجارت و غير آن نيست زيرا كه:
اولا:صنعت در گذشته بسيار محدود بود و وسايل و ابزار صنعتى مانند امروز اختراع نشده بود و صنعت در امور ساده زندگى كه جامعه در جنگ و صلح بدان نياز داشت محدود مىشد.
ثانيا:اصل تقسيم كار امرى حتمى براى جوامع است؛ كشورهايى كه با كمبود آب و زمينهاى مناسب كشاورزى مواجه هستند ناگزير بايد به فعاليتهاى ديگر روى آورند بعنوان مثال در صدر اسلام ساكنين مكه فعاليت تجارى داشتند چون زمينهاى مكه سنگلاخ و غير قابل كشاورزى بود.
وقتى قلمرو حكومت اسلامى گسترده شد اصل تقسيم كار نيز به اجرا درآمد چون بخش زيادى از اين زمينهاى پهناور؛ فاقد عناصر كشاورزى بود از فعاليتهاى ديگرى روى آن صورت پذيرفت از قبيل:استخراج معادن يا نفت،تأسيس كارخانه و به عنوان مثال عربستان سعودى و اردن براى دستيابى به سرمايه مطلوب جهت توسعه مىكوشند تا منابع معدنى زمينهايشان را استخراج كنند در حالى كه كشور سودان داراى زمينهاى كشاورزى حاصلخيزى است يا كشور مصر علاوه بر كشاورزى داراى تجارب فنى و صنعتى است.
از اينرو ارزشى كه اسلام براى كار و تخصص علمى قائل است تمايل شديد اين دين را براى رسيدن به توسعه از طريق كار مىرساند در اين زمينه نهج البلاغه براى ما راه را ترسيم مىكند:
1- تشويق به كار
2- كار مفيد
3- تقسيم كار
امام على عليهالسلام درباره تشويق به كار مىفرمايد:
اليوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل؛ امروز، روز عمل است نه روز حساب و فردا روز حساب است نه روز عمل.
فبادروا العمل و كذبوا الأمل؛ به انجام دادن عمل نيكو مبادرت ورزيد و آرزوها را دروغ شمردند.
العمل العمل ثم النهاية النهاية ؛ كارى كنيد. كار به پايان بريد، كار به پايان بريد.
و در توصيف مومنان مىفرمايد: قلوبهم فى الجنان و أجسادهم فى العمل دلهايشان در بهشت است و تنهايشان در كار عبادت.
من أبطابه عمله لم يسرع به نسبه هر كه در كارها درنگ كند شرف نسب سبب سرعت در كارش نشود.
فاعملوا فى رغبة در امن و آسايش به كار خدا بپردازيد.
فاعملوا و العمل يرفع ؛ پس عمل كنيد كه عمل را به آسمان برند.
انسان با كار مفيد و سودمند زنده است امام عليهالسلام در اين خصوص مىفرمايد: ((جدك لا كدك ؛ جديت تو مهم است نه زحمت و تلاش))
أفضل الأعمال ما أكرهت نفسك عليه ؛ بهترين كارها كارى است كه خود را براى انجام دادن آن به اجبار وادار سازى.
يبتلى عباده عند الاعمال السيئة بنقص الثمرات
ايزد تعالى بندگانش را كه مرتكب اعمال ناشايست شوند به كاسته شدن ميوه هايشان مىآزمايد.
والعمل الصالح حراث الاخره؛ عمل صالح كشته آخرت است.
و درباره انواع كار امام عليهالسلام مىفرمايد:
و أعلم أن الرعية طبقات لا يصلح بعضها الا ببعض و لا غنى ببعضها عن بعض فمنها جنود الله و منها كتاب العامة و الخاصة و منها قضاة العدل و منها عمال الانصاف و الرفق و منها أهل الجزية و الخراج من أهل الذمة و مسلمة الناس و منها التجار و أهل الصناعات و منها الطبقة السفلى من ذوى الحاجات و كل قد سمى الله له سهمه؛ ((بدان كه رعيت را صنفهايى است كه كارشان جز به يكديگر اصلاح نشود و از يكديگر بى نياز نباشند صنفى از ايشان لشكرهاى خدايند و صنفى دبيران خاص يا عام و صنفى قاضيان عدالت گسترند و صنفى كار گزارانند كه بايد در كار خود انصاف و مدارا به كار دارند و صنفى جزيه دهندگان و خراجگذارانند چه ذمى و چه مسلمان و صنفى بازرگانند و صنعتگران و صنفى فرودين كه حاجتمندان و مستمندان باشند هر يك را خداوند سهمى معين كرده.))
پس كار به چهار دسته تقسيم مىشود: 1- كشاورزى 2- صنعت 3- تجارت 4- خدمات
و گروهى از مردم هستند كه نمىتوانند از عهده اين كارها برآيند و آنان قشرهاى آسيبپذير و نيازمندان جامعهاند كه مسئوليت تأمين معاش آنان بر عهده دولت است.
با اينكه صنعت در زمان امام عليهالسلام محدود بوده و افراد كمى بدان اشتغال داشتند ولى به سبب اهميتى كه دارد امام در سخنانشان از صنعتگران ياد مىكند؛ مهمترين گفتارهاى امام عليهالسلام در خصوص((كار)) خطبه همام است.
امام درباره پارسيان مىفرمايد:
لا يرضون من أعمالهم القليل و لا يستكثرون الكثير
از اعمال خويش چون اندك باشد نا خشنودند و چون بسيار باشد در نظرشان اندك نمايد.
آنان خستگى نمىشناسند هر چه بيشتر كار كنند خود را مقصر مىبينند زيرا هر تلاشى كه مىكنند نسبت به عمرشان اندك است آنان دائم از وقت پيشى مىگيرند و در كارهايشان به نتايج كم اراضى نيستند بايد ثمره كارشان درخشان باشد كار زياد را زياد نمىدانند چون معيارهايشان در زندگى الهى است آنان در وجودشان عظمت خداوند را حس كردند و از ميزان نعمتهايى كه خداوند در وجودشان به وديعت نهاده باخبرند.
أتحسب أنك جرم صغير و فيك أنطوى العالم الأكبر
آيا مىپندارى كه جرم كوچكى هستى حال آنكه در درون تو جهان بزرگى نهفته است.
توانائيهايشان حد و مرزى نمىشناسند قدرت فكرى و بدنى آنها در برابر مشكلات زندگى بسيار زياد است، زيرا خداوند بزرگترين امانت هستى - مسئوليت خلافت و جانشينى خداوند را - بر عهده آنان قرار داده است شايد اين اشكال مطرح شود كه با اختراع ماشين و گسترش تكنولوژى ديگر كار از اهميت گذشته خود برخوردار نيست در پاسخ بايد گفت:
اولا: كارى كه اسلام بدان اعتقاد دارد كار بدنى نيست كه با بكار گيرى نيروى عضلانى حاصل شود بلكه برنامه ريزى پژوهش و هر نوع كار ذهنى و فكرى نيز در حد خود كار محسوب مىشود تكنولوژى جديد ماشين را جايگزين نيروى عضلانى كرده است ولى نتوانسته براى تفكر خلاق انسانى جايگزينى بيابد چه پيشرفتهترين رايانهها نيز نمىتوانند حتى جانشين عقل و تفكر يك انسان شوند چه رسد به عقل پنج ميليارد انسان.
ثانيا: جايگزينى ماشين به جاى انسان در موارد محدودى است زيرا نمىتوان كاملا از نيروى انسانى بى نياز شد: فعاليتهايى نظير كشاورزى حتما نيازمند نيروى انسانى است همچنين شغلها و حرفههاى ديگرى نيز هست كه هنوز هم از نيروى انسانى بهره مىبرد.
ثالثا: جايگزينى ماشين به جاى انسان موجب توليد بخشهاى وسيعترى از اراضى مىگردد زيرا انسان را وا مىدارد تا به دنبال زمينهاى باير و دست نخورده بگردد و يا به ديگر فعاليتهاى اقتصادى روى آورد تا بيكار نماند لذا نوبت به برنامه ريزى اقتصادى مىرسد تا از نيروهاى انسانى متراكم جامعه كه در اثر تكنولوژى پديد مىآيد بهره بردارى شود.
بعنوان مثال اگر يك انسان با يك ماشين پيشرفته كشاورزى بتواند روى يك قطعه زمين كار كند كشاورزان ديگر بايد به بهره بردارى زمينهاى ديگر بپردازند و بدين ترتيب كشاورزى رونق مىگيرد توليد بيشتر مىشود پس هراسى از ماشين نيست و نبايد از پيشرفت تكنولوژى ترسى به دل راه داد زيرا چنين پيشرفتى انسان را به سرمايه گذارى و بهره بردارى بيشتر و توليد سريعتر سوق مىدهد در نتيجه وجود ماشين به نفع هر دو - فرد و جامعه - تمام مىشود.
سوم: علاقه به كار خير
برنامههاى توسعه روحيه خودخواهى و به فكر خويش بودن را از انسان دور مىكند و روحيه سالم و مثبتى را در افراد جامعه بوجود مىآورد تا فرد به يك عضو مفيد و سودمند در جامعه مبدل گردد. و اين كار با تأسيس موسسات خيريه انجمنها و تعاونيها صورت مىگيرد كه علاقه به كار خير را در افراد زنده مىكند نبايد از نظر دور داشت كه دين در ايجاد اين روحيه نقش به سزايى دارد از اينرو هر كس كه بخواهد كار اقتصادى را تجربه كند ناگزير بايد علاقه شديدى به كار خير داشته باشد چون بدون اين احساس در صورت روبرو شدن با اولين مشكل از فعاليت باز مىماند كسى كه سرمايه هايش را براى بهره بردارى از منابع جامعه به جريان مىاندازد بايد بداند كه اگر نتايج تلاش و كارش سالها به تأخير بيفتد زيان نمىبيند بلكه به نسلهاى آينده جامعه خدمت مىكند و اين خود بزرگترين سود است چه جهان صنعتى امروز مديون گذشتگانى است كه به خاطر جامعه امروز تلاش كردند و فكر و انديشه خود را به زمان خويش محدود نكردند.
از رسالتهاى اوليه اسلام ايجاد احساس و درك مثبت در افراد بود احساس به كار خير و تلاش در راه خير و اگر بخواهيم آيات و أحاديثى را كه در اين باره وارد شده است بياوريم صفحات زيادى از كتاب را به خود اختصاص خواهد داد لذا به ذكر گفتارهايى از نهج البلاغه بسنده مىكنيم
امام على عليهالسلام مىفرمايد: افعلوا الخير و لا تحقروا منه شيئا؛ كار نيك بجاى آوريد چيزى از آنرا خرد مشماريد.
حتى اگر خواسته انسان خرد و كوچك باشد بايد آنرا به اتمام برساند چون براى ديگران فايده خواهد داشت و منظور از خير در اين گفتار كارى است كه سود و نفع عمومى را در پى داشته باشد.
گاهى ممكن است كار بزرگ نباشد اما وقتى با كارهاى ديگران جمع شود، بزرگ و موثر خواهد بود اين مطلب را ما از گفتار زير مىفهميم كه مىفرمايد:
قارن أهل الخير تكن منهم؛ با نيكان بياميز تا از آنان شمرده شوى. كسى كه مىخواهد كار خير انجام دهد ناگزير بايد به جمع بپيوندد زيرا انجام كار خير برنامهاى دسته جمعى است كه گروهى از افراد آنرا به اجرا در مىآورند.
لذا امام مىفرمايد: فخذوا نهج الخير تهتدوا به؛ راه نيكى تا هدايت شويد.
بنابر اين كار خير كارى دسته جمعى با طرح و برنامهاى معين براى رسيدن به هدف است و توسعه نيز از مصاديق كار خير است كه افراد براى تحقق آن بايد از برخى منافع زودگذر چشم بپوشند تا به ثمرات و نتايج آن در آينده دست يابند وقتى انسان طعم شيرين كار خير را بچشد و خود را سفارش به كار خير كند كارش چند برابر مىشود، نتايج آن افزايش مىيابد و انسان وقتى به كار خير مىانديشد فكرش او را به طرحى نو و فعاليتى جديد راهنمايى مىكند امام عليهالسلام مىفرمايد:((الفكر فى الخير يدعوا الى العمل به، به كار خير انديشيدن موجب انجام كار خير مىشود))
وقتى فرد در راه خير قدم بگذارد همه براى ياريش دست به دست هم مىدهند و با كار و طرح و برنامه از او پشتيبانى مىكنند در آن وقت معيارهايش تغيير مىكند و درونش اصطلاح مىپذيرد و در خصلتها و مناقبش دگرگونى حاصل مىشود از اينرو اميرالمومنين على عليهالسلام ويژگىهاى كار خير را تبيين مىفرمايد:
((خير العلم ما نفع؛ بهترين دانشها دانشى است كه سودمند باشد.))
((خير المواعظ ما ردع؛ بهترين پندها آنست كه از زشتيها باز دارد.))
((خير المكارم الايثار؛ ايثار سرآمد بزرگيهاست))
((خير الاختيار صحبة الاخيار؛ بهترين انتخاب همصحبتى نيكان است.))
((خير البر ما وصل الى الأحرار؛ بهترين نيكى آنست كه به آزادگان
رسد.))
((خير أموالك ما وقى عرضك؛ بهترين اموال تو آنست كه آبرويت را حفظ كند.))
((خير العلوم ما أصلحك؛ بهترين كارها آنست كه ترا اصلاح كند.))
((خير العلم ما قارنه العمل؛ بهترين علمها علمى است كه با عمل همراه باشد.))
((خير الكلام ما لا يمل و لا يقل؛ بهترين سخنها آنست كه نيازارد و نكاهد.))
((خير الأمور ما ادى الى الخلاص؛ بهترين كارها آنست كه به رهايى منتهى شود.))
((خير العمل ما صحبه الاخلاص؛ بهترين كارها آنست كه با اخلاص همراه باشد.))
((خير الأمور ماعرى عن الطمع؛ بهترين كارها آنست كه به طمع آلوده نشود.))
((خير البر ما وصل الى المحتاج؛ بهترين نيكى آنست كه به محتاج رسد.))
((خير الصدقة أخفاها؛ بهترين صدقه صدقه پنهانى است.))
((خير الهمم أعلاها؛ بلند همتى، بهترين همتهاست.))
((خير الكلام الصدق؛ راستگويى، بهترين گفتار است.))
((خير الخلائق الرفق؛ نرمخويى سرآمد خوبيهاست.))
((خير الأمراء من كان على نفسه أميرا؛ بهترين فرمانروايان كسى است كه فرمانرواى نفس خود باشد.))
((خير الناس من نفع الناس؛ بهترين مردمان كسى است كه به مردم سود رساند.))
((خير الناس من تحمل مؤونة الناس؛ بهترين مردمان كسى است كه زحمت مردم كشد.))
((خير الاجتهاد ما قارنه التوفيق؛ بهترين تلاشها آنست كه با موفقيت همراه باشد.))
((خير أموالك ما كفاك؛ بهترين مالهاى تو آنست كه ترا كفايت كند.))
((خير ما ورث الاباء الابناء الادب؛ بهترين ارث پدران به فرزندان ادب است.))
((ذهاب البصر خير من عمى البصيرة؛ كورى ديده بهتر از كورى دل است.))
((فكر ساعة فصيرة خير من عبادة طويلة؛ ساعتى انديشيدن بهتر از سالها عبادت است.))
انسان نمىتواند بدين صفات و خصال دست يابد مگر در فضايى آكنده از خيز و خوبى كه در آن اصول و ارزشها با زندگى در مىآميزد، ارزشهاى دنيوى با ارزشهاى اخروى همسو مىشود و اى امر به نوبه خود در فضاى كلى جامعه موثر خواهد بود و آنرا به جامعهاى سراسر خير و نيكى بدل خواهد كرد.
وقتى برنامههاى توسعه نيازمند از خود گذشتگى و خود فراموشى باشد نيازمند انگيزههاى خير نيز هست تا آنرا به سوى اين انتخاب سوق دهد و جامعهاى كه از چنين صفات و خصالى برخوردار باشد براى انجام كارهاى مهم و بزرگ تواناتر خواهد بود. چنين جامعهاى همواره به سوى خير پيش مىرود و شهروندانش با واقعيت پرورش مىيابند وقتى صبح براى كار از خانه بيرون مىآيند و شب براى استراحت به خانه بر مىگردند در عمل با خوبيها و فضايل انس مىگيرند چه زندگى مدرسه بزرگى است كه انسان در آن اخلاق نيكو را مىآموزد و چنين فضايلى در او پايدار خواهد ماند چون در عمل و واقعيت آنها را آموخته است؛ از اينرو امام على عليهالسلام مىفرمايد: ((سوق المسلمين كمسجدهم، بازار مسلمانان چون مسجدشان است))
چهارم: هدايت درست هزينهها
وقتى كه بخش زيادى از ثروتهاى فردى و گروهى صرف برنامههاى توسعه مىشود مردم را وا مىدارد تا هزينههاى زندگى را به حداقل برسانند و به كم راضى باشند تا برنامه توسعه در مسير خود قرار گيرد و به نتيجه مطلوب برسد اين امر به معنى تحمل گرسنگى بخاطر توسعه نيست بلكه به معنى هدايت و قانونمند كردن هزينه هاست و به تعبيرى دقيقتر حذف هزينههاى
اضافى مو غير ضرورى از زندگى فرد و جامعه است.
چه بسيار اتفاق مىافتد كه برنامههاى توسعه به خاطر تجاهل و عدم آگاهى مردم از اين مسأله با شكست روبرو مىشود اين از خود گذشتگى نيازمند انگيزههاى بسيار قوى است و هيچ انگيزهاى قويتر از دين كه بتواند در مردم تأثير بگذارد وجود ندارد دينى كه مردم را به صرفه جويى زهد، قناعت فرا مىخواند تا آرمانهاى بزرگ محقق شود.
بسيارى از آيات قرآن و احاديث و سخنان اميرالمومنين عليهالسلام بر اين موضوع تأكيد دارند و از اين ديدگاه ما نشان دوستانه حمايت مىكنند، زيرا دعوت به زهد و قناعت به معنى روى گردانى از دنيا نيست، بلكه روى كردن به دنيا از راه درست آن است يعنى اينكه انسان به كار و تلاش مستمر بپردازد نه آنكه به دام دنيا درافتد و نتواند از آن رهايى يابد.
امام على عليهالسلام مىفرمايد:
انما لك من دنياك ما أصلحت به مثواك از دنيايت همان اندازه بهره توست كه در آبادانى خانه آخرت صرف مىكنى.
ونيز مىفرمايد:
خذ من الدنيا ما أتاك و تول عما تولى عنك
از دنيا همان را برگير كه نزد تو آيد و از آنچه روى از تو بر مىتابد، روى برتاب.
يعنى انسان از دنيا زودگذر كند و بدان دل نبندد و همچون مسافرى كه به هنگام غذا، به اندازه مىخورد كه سد جوع كند و وقت ندارد كه سفرهاش را به انواع غذاها بيارايد.
و درباره زهد مىفرمايد: ازهد فى الدنيا تنزل عليك الرحمة؛ در دنيا پرهيزگارى پيشه كن تا رحمت الهى بر تو فرود آيد
و نيز مىفرمايد: ((ان المتقين...أصابوا لذة زهد فى دنياهم؛ پرهيزگاران...لذت زهد را در دنيا چشيدند.
بنابراين زهد، راه رسيدن به ثروت است زيرا براى انسان سرمايهاى را فراهم مىآورد كه آنرا در راه خير هزينه مىكند امام مىفرمايد: ((الزهد ثروة؛ زهد و توانگرى است)) ونيز همين معنى را در بر دارد:
((القناعة مال لا ينفد؛ قناعت ثروتى است كه از ميان نرود))
((كفى بالقناعة ملكا؛ قناعت گونهاى پادشاهى است))
((لا كنز أغنى من القناعة؛ هيچ گنجى توانگرتر از قناعت نيست))
و در تفسير آيه شريفه ((فلنحيينه حياة طيبة؛ زندگى خوش و پاكيزهاى به او خواهيم داد)) امام على عليهالسلام فرمود: منظور قناعت است ملاحظه مىكنيم كه امام عليهالسلام رابطه بين قناعت و نقش اجتماعى فرد را چگونه ترسيم مىكند و نيز چگونه شخص با قناعت خود مىتواند بر ثروتى دست يابد و آنرا كليد كارهاى خير در جامعه قرار دهد. در شرايطى كه جامعه روند توسعه را طى مىكند و مىخواهد با هدايت درست هزينهها و صرفه جويى به بيشترين حد انباشت سرمايه دست يابد تا در برنامههاى توسعه از آن سود ببرد، نياز به چنين روحيه و فضيلت شديدتر مىشود. سپس امام على عليهالسلام درباره خود مىفرمايد:
ان امامكم قد أكتفى من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه...هيهات أن يغلبنى هواى
امام شما از همه دنيايش به پيرهنى و ازارى و از همه طعمهايش به دو قرص نان اكتفا كرده است...هيهات كه هواى نفس بر من غلبه يابد.
پس آنكه دلمشغوليش انفاق به خود پر كردن شكمش از انواع از لذايذ است و مصلحت عمومى را در نظر نمىگيرد، از رحمت الهى بسيار دور است.
امام على عليهالسلام مىفرمايد:
أمقت العباد الى الله سبحانه من كان همتة بطنه
كسى كه همه هم و غم او شكم اوست منفورترين بندگان نزد خداوند سبحان است
و نيز مىفرمايد:
من كانت همته ما يدخل بطنه كانت قيمته ما يخرج منه
هر كس همتش را صرف پر كردن شكمش سازد ارزش كارش چيزى است كه از آن خارج مىشود
پر خورى و شكمبارگى آثار اجتماعى بدى در پى دارد: ((اياكم و البطنه فانها مقساة للقلب؛ از پرخورى بپرهيز كه دل را سخت گرداند))
و نيز تأثير بدى بر توانائيهاى ذهنى انسان مىگذرد: ((لا تجتمع الفطنة و البطنة؛ زيركى با پرخورى در يك فرد جمع نگردد))
((من كظته البطنة حجبته عن الفطنة؛ هر كس كه پرخورى آزارش دهد از زيركى بدور باشد))
لذا آنانكه از خواستهاى شكم سرباز مىزنند، نزديكترين مردمان به خداوند و امام عليهالسلام درباره آنان مىفرمايد:
اذا أراد الله بعبد خيرا أعطف بطنه عن الطعام
آنگاه كه خداوند خير كسى را بخواهد شكمش را از طعام پاك مىدارد.
در اين صورت وى در شمار پارسايان در مىآيد آن گونه كه امام عليهالسلام در وصفشان مىفرمايد: حاجاتهم خفيقة؛ نيازهايشان اندك است.
آرى آنانكه به امامشان اقتدا مىكنند، به كمترين غذا بسنده مىكنند، تا توان خود را حفظ كنند.
پنجم: عوامل پيشرفت
كشورهاى صنعتى با انگيزههاى مادى توليد كنندگان و سرمايه گذاران را به كار تشويق مىكنند و البته آثار چنين انگيزه هايى بر كسى پوشيده نيست ولى مسلما به پاى تأثير انگيزههاى دينى كه اسلام در توليد كنندگان و سرمايه گذاران بر جاى مىنهد، نمىرسد.
اولا: اسلم به توليد كننده و سرمايه گذار وعده مىدهد كه نتيجه و ثمره كارشان را در دنيا مىبينند:
و ان ليس للانسان الا ما سعى و ان سعيه سوف يرى
و اينكه: براى مردم پاداشى جز آنچه خود كردهاند نيست؟ و زودا كه كوشش او در نظر آيد
ثانيا: علاوه بر پاداش دنيوى، در آخرت نيز به پاداش فراوانى دست مىيابد:
((ثم يجزاه الجزاء الاوفى؛ يعنى چنين فردى به دو سود دست مىيابد: سودى در دنيا و سودى در آخرت.))
امام عليهالسلام دو شخص را كه يكى براى دنيا كار مىكرد و ديگرى را كه همان كار با انگيزههاى اخروى انجام مىداد به زيبايى توصيف مىكند؛ مىفرمايد:
الناس فى الدنيا عاملان: عامل عمل فى الدنيا للدنيا، قد شغلته دنياه عن آخرته، يخشى على من يخلفه الفقر و يأمنه على نفسه فيفنى عمره فى منفعة غيره و عامل عمل فى الدنيا لما بعدها فجاءه الذى له من الدنيا بغير عمل، فأحرز الحظين معاوملك الدارين جميعا، فأصبح وجيها عند الله لا يسأل الله حاجة فيمنعه
مردم در دنيا دو گونه كار كنند: يكى در دنيا براى دنيا كار مىكند و دنيا چنانش به خود مشغول داشته كه به آخرتش نمىپردازد و مىترسد كه بازماندگانش گرفتار فقر شوند و حال آن كه، خود از دنيا در امان است چنين كسى عمر خود را براى سود ديگران تباه مىكند و آن ديگر در دنيا براى آخرتش كار مىكند، پس بهره او از دنيا بى هيچ رنجى به دستش مىآيد.چنين كسى نصيب خود از دنيا و آخرت را فراهم آورد و مالك دو سراى شود در نزد خداى هم آبرومند است و هر حاجت كه از او مىخواهد، بر آورد.))
اين درباره انگيزه هايى آخرت، اما در دنيا انگيزههاى وجود دارد كه شخص را وا مىدارد تا به روند توليد سرعت بخشد مسلمان دنيا را روزهاى انگشت شمارى مىداند به همين جهت مىكوشد كه از هر لحظه آن استفاده كند زيرا اگر از دستش برود، ديگر باز نخواهد گشت.امام عليهالسلام نيز او را تشويق مىكند و مىفرمايد:
ما أسرع الساعات فى الايام و أسرع الايام فى الشهور و أسرع الشهور فى السنة و أسرع السنة فى العمر
ساعتهاى روز و روزهاى ماه و ماههاى سال و سالهاى عمر، چه زودگذر است))
پس بايد قبل از آنكه فرصت از دست برود عجله كند، از وقت نهايت استفاده را بكند اين محدوديت وقت باعث مىگردد كه وى برنامه ريزى كند و كارهايش را اولويت بندى كند، و از كارهاى مهمتر شروع كند تا به مهم برسد امام على عليهالسلام مىفرمايد:
العمر أقصر من أن تعلم كل ما يحسن بك علمه فتعلم الأهم فالمهم
عمر كوتاهتر آنست كه همه دانشهاى خوب را بياموزى، پس اول مهمتر را بياموز سپس مهم را.
اگر انسان براى زندگيش بر اساس((اهم)) و ((مهم)) برنامه ريزى كند، از همه وقتش استفاده خواهد كرد و در مقابل كارش به نتايج بزرگى دست خواهد يافت و هر روز كه مىگذرد نكته تازهاى به زندگيش اضافه مىشود همانطور كه امام على عليهالسلام مىفرمايد: الكيس من كان يومه خيرا من أمسه؛ زيرك كسى است كه ديروزش از امروزش بهتر باشد))
و در نتيجه استفاده بهينه از وقت، انسان مسلمان به صورت تصاعدى پيشرفت خواهد كرد، چون هر روز به دستاوردى جديد دست مىيابد.
ششم: احساس مسئوليت جمعى
حس فردى و به خويش فكر كردن مانع اصلى در راه رسيدن به توسعه اقتصادى است به اين سبب نظام اقتصادى سرمايه دارى به پيشرفت افراد و جامعه منتهى نمىشود؛ چون مبناى آن فرد گرايى و منافع فردى است؛ اين امر بين فرد و جامعه بكاهد و منافع افراد را با منافع جامعه گره بزند، توانايى بيشترى براى توسعه اقتصادى دارد، زيرا توسعه تا حد زيادى نيازمند احساس مسئوليت جمعى است و بدون آن افراد مىپندارد كه كارشان در زمينه توسعه، بيهوده و بى نتيجه است اسلام نيز اهميت زيادى براى جمع قائل شده است و آن را سبب پيشرفت مىداند و فردگرايى را محكوم مىكند و آن را سبب عقب ماندگى و انحطاط به شمار مىآورد.
در اين باره گفتارهاى زيادى وجود دارد كه ما آن را سه محور زير خلاصه مىكنيم:
اول: پيوستن به جماعت
دوم: برگزارى دسته جمعى عبادات
سوم: كار اقتصادى به صورت دسته جمعى
امام عليهالسلام درباره پيوستن به جماعت مىفرمايد:
ثم الصق بذوى الأحساب و أهل البيوتات الصالحة، السوابق الحسنة...فانهم جماع بن الكرم
آنگاه به مردم صاحب حسب و خوشنام بپيوند از خاندانهاى صالح كه سابقهاى نيكو دارند...زيرا اينان مجموعههاى كرمند..
و نيز مىگويد:
و الزموا السواد الاعظم فان يدالله مع الجماعة و اياكم و الفرقة فان الشاذ من الناس للشيطان، كما أن الشاذ من الغنم للذنب
همراه جماعت بزرگتر باشيد، زيرا دست خدا با جماعت است، و از تفرقه حذر كنيد، زيرا كسانى كه از جماعت كنارى مىگيرند، طعمه شيطان اند، مانند گوسفندى كه از گله جدا مىافتد و گرگ او را بر مىدرد.
و از ديدگاه امام على عليهالسلام پيوند و ارتباط اجتماعى به منزله پيمانى است كه بايد به آن وفا كرد.ژان ژاك روسو،تقريبا پس از هزار سال از زمان اميرالمومنين به همين نكته اشاره كرده است.
امام عليهالسلام مىفرمايد:
و الزموا ما عقد عليه حبل الجماعة و بنيت عليه أركان الطاعة
برخود لازم شمريد كه از آنچه رشته جماعت بدان بسته شده و اساس اطاعت و بندگى بر آن نهاده شده، دست بر مداريد.
در همين حال، امام عليهالسلام انسان را برحذر مىدارد از اين كه به جماعت گمراه كه مانع پيشرفت فرد و جامعهاند؛ بپيوندد.
امام عليهالسلام جامعه عراق را پس از حمله ضحاك بن قيس چنين توصيف مىكند:
ايها الناس المجمعة أبدانهم المختلفة أهواءهم
اى مردم كه به تن مجتمعيد و به آراء پراكنده
سپس ناتوانى اين جماعت را تبيين مىكند:
من فازبكم فقد فازوا بالسهم الأخيب و من رمى بكم فقد رمى بأفوق ناصل، أصبحت و الله لاأصدق قولكم و لاأطمع فى نصركم و لا أوعدالعدوبكم
هر كه پندارد كه به نيروى شما پيروز مىشود، همانند كسى است كه آن نيز از تيرهاى قمار نصيب او شود كه سودش از همه كمتر است و هر كه شما رإ؛ ه8 چون تيرى به سوى دشمن افكند، تيرى شكسته و بى پيكان را در كمان رانده، به خدا سوگند، به تيرى به سوى دشمن افكند، تيرى شكسته و بى پيكان را در كمان رانده، به خدا سوگند، به جايى رسيدهام كه ديگر سخن شما را باور نمىكنم و به يارى شما اميد نمىبندم، و دشمن را به شما بيم نمىدهم.
در محور دوم اسلام تشويق مىكند كه عبادات به صورت دسته جمعى برگزار شود مانند: نماز جماعت، نماز عيد، نماز استسقا، و نيز بر رفت و آمد زياد به مساجد و به بيت الله الحرام كه براى حفظ شخصيت جمعى امت اسلامى، تأكيد شده است.
در محور سوم اسلام به بخشش و عطا تشويق مىكند و آن را رمز نفوذ به دل جماعت به شمار مىآورد، اميرالمومنين مىفرمايد: ((و عليكم بالتواصل و التباذل؛ بر شما باد پيوند با يكديگر و زنها از پشت كردن به يكديگر ))
امام عليهالسلام به مالك اشتر سفارش مىكند: ((و أسفح له فى البذل ما يزيل علته، و در بذل مال به او گشاده دستى به خرج ده تا گرفتاريش برطرف شود )) زيرا بخشش و بذل مال جامعه را به صلاح مىكشاند، دشمنيها و كينه توزيها را از آن دور مىكند.
و در توصيف پارسايان مىفرمايد: ((يعطى من حرمه و يصل من قطعه؛ به آنكس كه محرومش داشته، بخشش نمايد، با هر كه از او ببرد، پيوند كند))
و بدين معناست كه شخصى متقى، مثبت است و مىتواند بر احساسات خود غلبه كند، و هيچگاه ناخوشايندى او را به درهم شكستن جامعه نمىكشاند، بلكه اعتقاد به وحدت و با جمع بودن او را وا مىدارد كه جامعه را به سوى خير رهبرى كند، به همين جهت به كسى كه او را محروم كند، بخشش و تفضل مىكند و گذشتهاش را به فراموشى مىسپارد و آن را براى خود دليلى براى محروم كردنش قرار نمىدهد و اگر همه مردم با او برخورد منفى داشته باشند، او با ديدى مثبت به همه مىنگرد و همين ديدگاه مثبت جامعه را اصلاح مىكند و از چنگال شر و رذيلت، رهايى مىبخشد.
امام مىفرمايد: ((من بذل معروفه كثر الراغب اليه؛ هر كه نيكى كند، مشتاقانش زياد گردند.))
من بذل بره أنتشر ذكره؛ كسى كه نيكى كند، نام نيكش بر سر زبانها افتد))
جايگاه والاى اجتماعى، ياد و نام نيك و بدست آوردن دل مردم، اين همه از نتايج خوب فضل و بخشش است.و انسانى كه از چنين موقعيت اجتماعى برخوردار باشد، مىتواند در اصطلاح جامعه و جلوگيرى از لغزشها و اشتباهات نقش مهمى را ايفا كند.چون با بخشش، فضايلى نظير نيكى كردن به مردم، در جامعه اشاعه مىيابد.
((الكريم من بذل احسانه، كريم و بزرگوار است كسى كه احسان كند))